به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

۳۰ مطلب با موضوع «انقلاب و جنگ» ثبت شده است

این هم از آخرین و متفاوت ترین 22 بهمن قرن.

22بهمن روزنامه

 

روزنامه کیهان-تیتر برای 22بهمن

22بهمن99

 

بیست و دوی بهمن با دوچرخه در اصفهان

22بهمن در اصفهان

 

 

دهدشت - کهگیلویه و بویر احمد

راهپیمایی22بهمن

 

خبرگزاری آسوشیتد پرس نیز راه پیمایی گسترده مردم ایران را در روز ۲۲ بهمن مورد توجه قرار داده و نوشت: ایران که امسال درگیر شیوع بیماری کرونا بود، به جای راه‌پیمایی هر ساله که با پیاده‌روی منظم مردم در خیابان‌ها انجام می‌شد، امسال مردم سوار بر موتورسیکلت‌ها و خودروها در راه‌پیمایی بزرگداشت چهل و دومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران شرکت کردند. انتظار می‌رود که ده‌ها هزار تن از مردم در شهرهای مختلف در این راهپیمایی با موتور سیکلت و خودرو شرکت کرده باشند.

 

22بهمن متفاوت

 

نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اصفهان با بیان اینکه پس از گذشت ۴۲ سال از پیروزی انقلاب اسلامی مردم پایبند به ارزش‌های این انقلاب هستند، افزود: آنچه سبب شد مردم پای کار انقلاب اسلامی باشند ایمان بوده و این ایمان است که به انسان رشد می‌دهد، همین ایمان درونی و روحیه معنوی مردم ما است که سبب شده در مقابل سخت‌ترین تحریم‌ها ایستادگی کنند و به قول رهبر معظم انقلاب تحلیل‌های دشمن را با اشتباه محاسباتی مواجه کنند.

وی با اشاره به آیه ۲۹ سوره فتح اظهار داشت: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و کسانی که با ایشان هستند صفاتی دارند از جمله که اشدا علی الکفار و رحما بی نهم هستند یعنی با دشمن در شدیدترین حالت ممکن و در عین حال با خودی‌ها با عطوفت و مهربانی زندگی می‌کنند.

 

راهپیمایی 22بهمن اصفهان

 

بخش انگلیسی شبکه الجزیره هم راه‌پیمایی ۲۲ بهمن امسال را مورد توجه قرار داده و نوشت: برای اولین بار طی چندین دهه گذشته، میدان آزادی انباشته از خیل عظیم افراد پیاده‌ای نبود که در راهپیمایی شرکت می‌کردند و به جای آن مردم سوار بر موتورسیکلت‌ها و خودروها برای بزرگداشت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران تجمع کرده بودند.

الجزیره همچنین نوشت: روز چهارشنبه هزاران وسیله نقلیه در مسیرهای تعیین شده در پایتخت و در سر تا سر ایران برای بزرگداشت این روز راهپیمایی کردند. از مردم خواسته شده بود برای رعایت پروتکل‌های بهداشتی بیماری همه‌گیر کرونا به صورت پیاده در راهپیمایی شرکت نکنند.

 

تبریز 22 بهمن:

رژه موتوری 22 بهمن

 

راهپیمایی یاسوج

22 بهمن ماه

 

22 بهمن در تهران

راهپیمایی بهمن در تهران

 

در تهران

22 بهمن

 

22 بهمن در سیستان بلوچستان

راهپیمایی22بهمن

 

 

در یاسوج

22بهمن

 

 

در اصفهان

22 بهمن

 

22 بهمن ماه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر شما مبارک. پای این انقلاب و خون شهیدان می ایستیم. گوش به فرمان رهبر باشیم. ان شاءالله مشکلات را حل می کنیم. به کوری چشم دشمنان امسال هم انقلاب را جشن گرفتیم.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۳ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۵۵
فاصله گلناری

شهید آیت الله سعیدی و ارتباطات مردمی

گفتگو با غلامحسین نادری
 

درآمد
 

ارتباط تنگاتنگ با مردم و رسیدگی به مشکلات آنان و تلاش برای ارتقای سطح آگاهی و فرهنگ آنان،‌ شان و مرتبه همیشگی روحانیت به عنوان مبلغین دین خدا و رمز موفقیت آن ها در مبارزه علیه حکام جور است. شهید آیت الله سعیدی به نیکی به این شان آگاهی داشت و تا پای جان در این مرتبه والا باقی ماند. این گفت و گو مرور صمیمانه ای بر این سلوک خداپسندانه است.

شروع آشنایی شما با آیت الله سعیدی از چه زمانی بود؟
 

از وقتی که مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) را در خیابان غیاثی تاسس کردند وشهید آیت الله سعیدی را از قم برای امام جماعت آن جا آوردند. منزل ما در همان نواحی بود و افتخار نماز خواندن پشت سر ایشان را داشتیم و از بیانات انقلابی ایشان هم بهره مند می شدیم. شب های شنبه مردم از همه جای تهران به آن جا می آمدند و به صحبت های ایشان گوش می دادند. ایشان هم همیشه درباره مبارزات اسلامی صحبت می کرد. از ارادتمندان درجه یک حضرت امام بود و از همان موقع، صحبت هایش حول محور صحبت های امام بود.

از فضای مسجد و جلسات سخنرانی ایشان چه خاطراتی به یادتان مانده است؟
 

فضای مسجد مثل سایر مساجد بود،‌منتهی چون شب های شنبه ایشان درباره امام رحمه الله صحبت می فرمودند، در این شب ها خیلی شلوغ می شد و ایشان راجع به انقلاب اسلامی صحبت می کردند غ هر چند هنوز از انقلاب خبری نبود، ولی خاطره 15 خرداد 42 هم چنان در اذهان متدینین مانده بود. آیت الله سعیدی درباره این واقعه و لزوم پشتیبانی از هدف های ارجمند امام صحبت می فرمودند. در شب های دیگر هم رفتار ایشان مثل امام جماعت های دیگر نبود و اگر می دیدند کسی نیست، خودشان، هم اذان می گفتند، هم اقامه و هم نماز می خواندند. ذره ای تکبر نداشتند. ما هم ایشان را خیلی دوست داشتیم.

همکاری شما با ایشان چگونه شروع شد؟
 

ایشان جزواتی داشت که مایل بود چاپ کند. بنده هم در چاپخانه بودم. من همیشه منزل ایشان می رفتم و ایشان هم منزل ما می آمد، به طوری که خطبه عقد صبیه دوم بنده را در سال 1345 ایشان خواند. خیلی با هم آَناً و صمیمی بودیم. در آن موقع پسر بزرگشان آسید محمد آقا هنوز نوجوان بود و معمم نشده بود.

غیر از شهید سعیدی، دیگر چه کسی برای سخنرانی به مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) می آمد؟
 

یک آقائی بود به نام آقای مجیدی که کمک شهید سعیدی بود و انقلابی صحبت می کرد. من تا سه چهار سال پیش هم صحبت تلفنی با ایشان داشتم. آقای مجیدی دنباله حرف های انقلابی شهید سعیدی را می گرفت و هر وقت ایشان به نماز جماعت نمی رسید،‌آقای مجیدی نماز را اداره می کرد.

جزواتی که چاپ می کردند،‌ بیشتر درباره چه مطالبی بود؟
 

بیشتر درباره بیدار کردن مسلمان ها برای تحقق انقلاب اسلامی بود. یک مقداری از مطالب را به خود خود شهید سعیدی دارم. مطالبی را هم می گفتند که من با مرکب سفید روی پارچه سیاه می نوشتم و در مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) زده بودند. یکی از جزوه ها درباره مبارزه با دخانیات بود و تیترش بود: « ای انسان! خود را دودکش نکن! » یک جزوه تقریبا 50، 60 صفحه ای کوچک به قطع جیبی بود که چهار پنج هزار تائی چاپ کردند و به اشخاص دادند. یادم می آید که قسمت « امر به معروف و نهی از منکر » تحریر الوسیله را ایشان به فارسی ترجمه کردند و دادند من در چاپخانه چاپ کردم.

تحویل و تحول این جزوات به چه شکل بود؟
 

رو به روی مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) دوچرخه سازی به نام محمود بود که با من رفیق بود. با هم بچه محل بودیم. ایشان این جزوه ها را در مغازه اش نگه می داشت و شهید سعیدی هر وقت لازم داشت، یک نفر را می فرستاد 50 تا 100 تا از او می گرفت، بعد این ها را بین شاگردان خود تقسیم می کرد. در آن موقع خانم دباغ در تقسیم این جزوات خیلی نقش داشتند.

جزوات را در کجا چاپ می کردید؟ ساواک مزاحمتی ایجاد نمی کرد؟
 

چاپ خانه کوچکی به نام چاپخانه تبریز که در سال 1345، جائی در پشت قورخانه بود. چون چاپخانه کوچک بود، ساواک مزاحمتی نداشت و بازرسی نمی کرد. مدیر چاپخانه آقای سید عباس کروبی، همه این جزوات را می دید و آیت الله سعیدی را هم می شناخت، ولی نمی دانست که این جزوه ها، مخالف حکومت وقت است. آدم سیاسی ای نبود.

آیا شهید سعیدی درباره امنیت شما نگرانی نداشتند؟
 

چرا می گفتند: « نادری! من اگر شهید هم شوم نمی گذارم کسی بفهمد که تو این ها را چاپ کرده ای.» و همین طور هم شد.

شهید سعیدی

آیا اعلامیه های آیت الله سعیدی را هم چاپ می کردید؟
 

خیر، غیر از رساله « امر به معروف و نهی از منکر » و جزوه « ای انسان، خود را دودکش نکن »، دیگر چیزی برای ایشان چاپ نکردم، مگر مواقعی که نصایحی خطاب به مردم می نوشتند که آن دست نوشته ها را هم دارم.

ارتباط آیت الله سعیدی با اهالی محل چگونه بود؟
 

بسیار عالی بود. آقائی هست به نام آقای ملکیان که ما در چاپخانه افست با هم همکار بودیم. این قضیه را 25 سال پیش برایم تعریف می کرد. منزل همسایه ایشان دیوار به دیوارشهید سعیدی بود. می گفت یک روز رفته بودیم خانه همشیره، طبقه بالای ایشان یک راننده تاکسی می نشست که برای نماز به مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) هم می آمد. این بنده خدا وضع مالی خوبی نداشت. می گفت یک مرتبه دیدیم از بالا صدای خش خش می آید. رفتیم و دیدیم آیت الله سعیدی دو سه گونی خاکه ذغال روی پشتش گذاشته و از روی پشت بام دارد تحویل این بنده خدا می دهد که در زمستان خانواده اش را گرم کند. بسیاری از خانواده ها بودند که آیت الله سعیدی مخفیانه به آن ها رسیدگی می کرد و کسی هم خبر نداشت. ایشان پشت پا به دنیا زده بود و فقط مرد خدا بود.

آیا در مسجد هم برنامه امر به معروف و نهی از منکر داشتید؟
 

بله، ایشان همه منبرهایش امر به معروف و نهی از منکر بود،‌مخصوصا شب های شنبه در میان صحبت های سیاسی و انقلابی، امر به معروف و نهی از منکر می کردند و بسیاری از کسانی که به مسجد می آمدند، صحبت های ایشان را می نوشتند.

شهید آیت الله سعیدی و مبارزات زنان

گفتگو با مرضیه دباغ (حدید چی)
 

درآمد
 

هر جا یاد و نامی از شهید بزرگوار آیت الله سعیدی در میان است،اذهان همگان به شکلی نا خود آگاه متوجه شاگرد شایسته ایشان، بانوی مبارز و نستوه، خانم دباغ می شود. ایشان در تمام سال هائی که دیگران از کنار نام این مبارز برزگ گذشتند، با عزمی راسخ و تحسینی شایسته یک شاگرد قدر شناس،یاد و نام او را زنده نگاه داشتند .

آشنایی شما با شهید آیت الله سعیدی از چه زمانی و چگونه آغاز شد؟
 

با عرض تسلیت به خانواده های شهیدان و به ویژه به خانواده شهید بزرگوار آیت الله سعیدی،باید عرض کنم که حضرت آیت الله سعیدی،بعد از مبارزاتی که در قم داشتند و مشقاتی که در آن دوره متحمل شدند،به دلیل بسته بودن فضاهای فعالیت انقلابی برای ایشان در قم،به تهران مهاجرت کردند و به محله غیاثی تشریف آوردند.آنجا مسجدی به نام مسجد موسی بن جعفر(ع)بود.در آن زمان من به همسرم اصرار می کردم که برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم برویم و آنجا زندگی کنیم.این اصرار بنده پابرجابود تا اینکه یک شب همسرم وقتی از نماز جماعت به منزل آمدند،گفتند که یکی از شاگردان حضرت امام خمینی(ره)به تهران تشریف آورده اند و امام جماعت مسجد موسی بن جعفر (ع) شده اند خب،این وعده بسیار خوب و نوید خوشایندی برای بنده بود که این خبر را شنیدم.چند روز پس از این خبر،همراه با یکی از دوستانم به نام خانم نکوئی که همسر یک مداح بودند،خدمت آیت الله سعیدی در منزلشان رفتیم و از ایشان درخواست کردیم که برای ما کلاس تشکیل بدهند،ایشان در ابتدا قبول نمی کردند و می گفتند خانم ها درس را ادامه نمی دهند و معمولا وقتی ازدواج می کنند،درس را نیمه کاره رها می کنند.بالاخره اصرار بنده و آن دوست بزرگوارمان باعث شد که ایشان قبول کنند و گفتند ده پانزده نفری را جمع کنید تا بتوانیم کلاس تشکیل بدهیم.پانزده شانزده نفری جمع شدیم که دو سه نفر هنوز ازدواج نکرده بودند.با این دوستان درس را خدمت شهید سعیدی آغاز کردیم.ایشان هفته ای دو روزدرس اخلاق می گفتند و عربی را هم پیش ایشان ادامه می دادیم.
کم کم آشنایی ما با ایشان بیشتر شد و برداشت من این است که هدف ایشان این بود که می خواستند از بین ماها،عده ای را برای اهداف انقلابی مورد نظرشان انتخاب کنند وآموزش بدهند.مثلاپخش جزوات فتاوی حضرت امام (ره)بسیار کار دشواری بود و ایشان می خواستند چند تن از ما را با این جریان درگیر کنند.یک سال وچند ماه که گذشت،از آن عده فقط پنج شش نفر ماندند.نهایتا هم فقط چهار نفر ماندیم که به جز خانم نکوئی،از بقیه دوستان آن جمع خبر ندارم.به هر حال آشنائی با شهید سعیدی از همین محفل و نماز جماعت های ایشان در مسجد موسی بن جعفر(ع)شروع شد.

با توجه به اینکه شما ایشان را در فضای تعلیم و آموزش درک کرده اید،منش رفتاری ایشان در محیط درس و بحث چگونه بود؟
 

شهید سعیدی دست پرورده حضرت امام بود.من هرگز ندیدم که امام در برخوردها و شیوه های تربیتی شان با افراد امر و نهی داشته باشند.با شاگردان حضرت امام هم که صحبت کرده ام،چنین شیوه ای را ندیده ام. در نوشته هائی هم که برای فرزندان عزیزشان شهید آقا مصطفی خمینی و مرحوم حاج احمد آقای خمینی نوشته بودند،در مورد مسائل دینی و تربیتی،امر و نهی را مشاهده نکردم.ایشان فقط به دشمنان دین امرو نهی می کردند و بسیار صریح و تند عقایدشان را بیان می فرمودند.ایشان نسبت به شاگردان بسیار دقیق بودند و متوجه این امر بودند که اگر شاگردانشان مشکلی دارند،آنها را حل کنند.
شهید سعیدی هم از این قاعده مستثنی نبودند.ایشان هم نسبت به اطرافیانشان بسیار دقت و توجه داشتند؛حتی هنگامی که لازم بود بعضی از مبارزین مدتی در جائی مخفی شوند،شهید سعیدی نمی گفتند که من خودم در خطرم و هرروز ساواک می آید و مرا تحت نظر دارد.یادم هست در خیابان نیرو هوایی،اطراف خیابان ارجمندی،یکی از بازاری ها بود که خدا رحمتشان کند،مرد شریفی بود و اهل کاشان،الان اسم شریفشان یادم نیست،ایشان در ساختمانشان کمدی را نصب کرده بودندکه به حسب ظاهر راه به جائی نداشت،ولی از پشت آن چند پله می خورد و پائین می رفت و سوئیت کوچکی آنجا بود که حمام و توالت داشت و وقتی ضرورت ایجاب می کرد که مبارزی حتی دو سه ماه مخفی باشد،آنجا زندگی می کرد و خانم ایشان که خدارحمتشان کند،غذا تهیه می کرد و به او می داد و وضعیت طوری بود که اگر هم در خانه می ریختند و جستجو می کردند،نمی توانستند آن سوئیت مخفی را پیدا کنند یکی از مکان های امنی که برای دوستان شهید سعیدی فراهم شده بود،منزل این بنده خدا بود و جاهای دیگری را هم به شکل های مختلفی بر نامه ریزی کرده بودند. یک بار آقای سعیدی به در منزل ما آمدند و پرسیدند که آیا اتاق بالای خانه ما خالی است؟ گفتم بله، ولی چیزی در آن نیست و نمی شود در آن زندگی کرد.گفتند: مسئله ای نیست، می گویم که از مسجد زیلویی چیزی بیاورند.یکی از برادرها به اتفاق خانمش و فرزندانشان از دست ساواکی ها فرار کرده،یک مدتی اینجا باشد تا ببینیم برایش چه کار می توانیم بکنیم.چند دقیقه بعد یک خانم و آقای بسیار محترمی جلو آمدند و من متوجه شدم که شهید سعیدی اینها را در کوچه بغلی نگه داشته بودند.اینها یکی دو ماهی در منزل ما بودند و آن آقا با لباس مبدل می رفتند وخرید می کردند وشهید سعیدی می آمدند به اینها سر می زدند.دو سه سالی که در خدمت ایشان بودیم،یک روز فرمودند که ولادت حضرت زهرا(س)نزدیک است.هر کدامتان درباره یکی ازویژگی های حضرت زهرا(س)مقاله ای رابنویسیدوروز شنبه که می آیید،بیاورید.دوستان چیزهایی نوشته بودند.من درباره گریه حضرت(س)به شکلی کوتاه،اما عمیق بررسی کرده بودم که گریه ایشان گریه یک فرزند برای پدر نبوده، گریه یک همسر برای همسرش که نتوانسته به قدرت برسد،نبوده،بلکه هق هق حضرت زهرا(س)یک حرکت سیاسی است و مبارزه با دشمن در آن روز، این شیوه را اقتضا می کرده و این در واقع شیوه ای بوده که ایشان اعتراض خود را نسبت به ظلم و جورهائی که بر مردم می رفت وخطرهائی که اسلام را تهدید می کرد،نشان می دادند و مردم را به حمایت از ولی زمان خود ترغیب می کردند. وقتی خانم ها مقاله ها را دادند و رفتند،درس تمام شده بود و من و بعضی از دوستان می نشستیم و مباحثه می کردیم و بعد می رفتیم. موقعی که بلند شدیم برویم،آقای سعیدی از کتابخانه شان صدا زدند که خانم دباغ بماند.من رفتم خدمتشان وعرض کردم: «با من امری داشتید؟» فرمودند:«مقاله شما خیلی بو دارد.»گفتم:«به نظر من این طور رسیده. اگر شما امر کنید مقاله را پاره می کنیم و از بین می بریم.»گفتند:«نه، باید امضا کنید که اگر دست اینها افتاد،بدانند که شما نوشته اید؛ نه اینکه خانم های دیگر به خطر بیفتند.» بنده هم امضا کردم و تاریخ زدم و مقاله را دادم خدمتشان.
مرحوم آیت الله سید محمد باقر موسوی همدانی،مترجم المیزان،زیاد به منزل ما می آمدند.به من محرم بودند و ما زیاد می نشستیم و بحث می کردیم و من در فهم قرآن و دروس دیگر،از محضر ایشان بسیار استفاده می کردم.ایشان با شهید سعیدی بسیار نزدیک و رفیق بودند.یک شب رفتندمسجد و برگشتندو فرمودند:«فلانی! آقای سعیدی از شما یک چیزهائی می گفت.»عرض کردم:«یعنی لیاقت شاگردی شان را ندارم و باید کنار بکشم.چه فرمودند؟فرمودند:«خیر، به نظر ایشان شما خصوصیاتی دارید که ایشان می خوا هند بعضی از کارها را به شما واگذار کنند.» من عرض کردم: « اگر خدا بخواهد و بتوانم کارهایی را که مرضی رضای خداست، از طریق ایشان عمل کنم،از خدا می خواهم.»و همین باعث شد که ایشان بعضی از ماموریت ها را به بنده واگذار کردند. ایشان برای ارزیابی شاگردانشان توجه به فهم ودرک و پیگیری آنها داشتند و بعد برای کارهای مبارزاتی انتخابشان می کردند.ایشان از میان خیل شاگردانی که در میان آقایان هم داشتند، باز با دقت بسیار بالایی آنها را انتخاب می کردند و انتخابهای جالبی هم بود.
موقعیت آیت الله سعیدی به گونه ای بود که ساواک تمام حرکات و سکنات ایشان را زیر نظر داشت و به جرئت می توانم بگویم که همه مالکان مغازه های خیابان غیاثی را یک در میان خریده بودند که گزارش جزئیات رفت و آمد و ارتباطات ایشان را بدهند.البته آدم های خوب هم در میان کسبه محل بودند

 

روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن(
 

نویسنده:حجت الاسلام سید حمید روحانی 


 

بازتاب شهادت آیت الله سعیدی 
 

با انتشار خبر شهادت مرحوم سعیدی در شهرستان قم با آن که حوزه، تعطیلی دوران تابستان را می گذراند و از روحانیان و محصلین علوم اسلامی کمتر کسی در قم بود، شماری از روحانیان و مردم، در مدرسه فیضیه اجتماع کردند.
آقای شیخ مرتضی حائری یزدی، صبح روز جمعه 22 خرداد 49 به مدرسه فیضیه رفت و شخصا به پهن کردن فرش در صحن مدرسه پرداخت. چند تن از طلاب ساکن مدرسه به کمک او شتافتند و نپایید که خبر برگزاری مراسم بزرگداشت برای مرحوم سعیدی، در مدرسه فیضیه در شهر قم پیچید و شماری از روحانیان و مردم و نیز مقامات بزرگ روحانی به مدرسه فیضیه رفته و در آن مراسم شرکت کردند.
آقای سید احمد کلانتری در مراسم مزبور طی یک سخنرانی، وضع مرحوم سعیدی را از این نظر که جنازه او را شب هنگام و پنهانی دفن کردند، به مادر بزرگوارش حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) تشبیه کرد و از امام خمینی تجلیل به عمل آورد. شرکت کنندگان با شنیدن نام « خمینی » ابراز احساسات کردند و صلوات فرستادند. شمار شرکت کنندگان در این مراسم طبق گزارش ساواک حدود دویست نفر بوده است.
شرکت دویست نفر در آن شرایط خفلقان بار، در مراسمی که از پیش اعلام نگردیده است و با در نظر گرفتن تعطیل بودن حوزه، فوق العاده است.
آقای کلانتری در پایان سخنرانی خود از شرکت کنندگان در آن مراسم درخواست کرد به منظور تجلیل از مقام شامخ مرحوم سعیدی و گرامی داشت راه او، به صورت دسته جمعی به وادی السلام رفته، سر قبر آن عالم شهید اجتماع کنند. این پیشنهاد با استقبال حاضران در این مراسم رو به رو شد. شرکت کنندگان به صورت دسته جمعی به طرف وادی السلام، حرکت کردند. در راه تظاهراتی انجام نگرفت، فقط گاهی شعار صلوات سر داده می شد. بر سر مزار شهید سعیدی، بار دیگر آقای کلانتری سخنرانی کرد و جریانی را که بر سعیدی گذشت، به شرایط ناهنجار حضر امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در زندان هارون الرشید تشبیه کرد و خطاب به او اعلام داشت: آسوده بخواب که راه تو ادامه و پر رهرو است. آقای سید احمد کلانر به دنبال این سخنرانی، بی درنگ بازداشت شد و روانه زندان گردید. ماموران ساواک در صدد متفرق کردن انبوه مردمی که بر مزار شهید سعیدی اجتماع کرده بودند برآمدند، لیکن با وجود تلاش ها و فشارهای شدید ماموران ساواک و شهربانی، مردم متفرق نشدند و در خیابان های قم به تظاهرات پرداختند و از قاتلین آن عالم مجاهد،‌ابراز انزجار کردند. ( شعارهایی که در این تظاهرات داده شد، در دست نیست.) تظاهرکنندگان، ضمن راهپیمایی در خیابان های قم در منزل شریعتمداری رفتند و علیه او نیز شعار دادند و همکاری او را رژیم شاه را محکوم کردند. در این تظاهرات چند تن ازم ردم و روحانیان، از طرف پلیس دستگیر شدند. از این دستگیر شدگان نام دو تن از محصلین علوم اسلامی به نام های سلیمانی و سالاری قط به دست آمد. با شهادت مرحوم سعیدی بی درنگ اعلامیه ای از طرف حوزه علمیه قم منتشر گردید، متن آن اعلامیه که پرده از روی جنایات خونین رژیم شاه نسبت به مرحوم سعیدی برمی دارد، به این شرح است:
-شهیدی از روحانیت
آیت الله حاج سید محمدرضا سعیدی خراسانی در زندان کشته شد


مردم مسلمان ایران
جلادان دستگاه جبار، جنایت دیگری را مرتکب شده و یکی از فداکارترین و مخلص ترین افراد روحانی و مبارز را پس از 15 روز شکنجه ضد انسانی، وحشیانه به قتل رسانیدند.
آیت الله سعیدی که از فارغ التحصیلان حوزه علمیه قم بود، در سال های اخیر در تهران اقامت داشت و ضمن ارشاد مردم و نشر اصول اسلام به مبارزه روحانیت علیه جنایات و فجایع دستگاه جبار ادامه می داد.
آیت الله سعیدی در سال های اخیر چندین بار توسط مامورین و دژخیمان دستگاه دیکتاتوری دستگیر و مدت ها زندانی شده بود و سرانجام به خاطر نشر اعلامیه ای علیه طرح استعمار سرمایه گذاری بیگانگان استثمارگر آمریکایی و یهودی در ایران، 15 روز پیش دستگیر و در زندان تهران زیر شکنجه قرون وسطایی قرار گرفت و کشته شد. جنازه این شهید عزیز روحانیت را مامورین دژخیمان دستگاه شبانه به قم آورده و در گورستان قم دفن کردند، ولی بلافاصله جنایت دستگاه فاش شد و موج اعتراض روحانیت و فضلای قم بالا گرفت و مجالس ترحیم از طرف طلاب بر پا شد.
به دنبال این فاجعه بزرگ، روحانیون عالی مقام دیگری، مانند آیت الله منتظری، حجت الاسلام ربانی شیرازی و خطبایی چون آقای مروارید و آقای کلانتر و گروهی از طلاب مجاهد قم چون آقای سالاری و سلیمانی دستگیر و به زندان های تهران اعزام شدند.
ما ضمن تقبیح این جنایات جدید و ضد انسانی طبقه حاکم از مراجع تقلید خواستاریم که هر چه زودتر اقدام کنند و بخواهند که مسببین و عاملین شهادت آیت الله سعیدی به مجازات قانونی برسند.
ما آزادی فوری علما و روحانیون بزرگ را خواستاریم و علی رغم فشار و اختناق موجود به مبارزه علیه اقدامات ضد قانونی دستگاه ادامه می دهیم.
شهادت آیت الله سعیدی در زیر شکنجه، توقیف و تبعید و شکنجه دیگر روحانیون بزرگ حوزه علمیه قم و تهران ما را از ادامه راهی که در راه رفاه و آسایش مردم مسلمان ایران و مبارزه بر ضد توطئه های استعمار بین المللی، در پیش داریم،‌بازنمی دارد ». 
درود بر روان پاک شهدای راه حق، سلام بر زندانیان بی گناه
حوزه علمیه قم
جمعه 22/3/49
(سند شماره 248)
خبر دردآور شهادت سید محمدرضا سعیدی در میان مردم مسلمان تهران نیز بازتاب گسترده و تاثر باری داشت. آن ها که او را می شناختند، از شنیدن این خبر، سخت به خشم آمدند، به شدت گریستند، خونشان به جوش آمد و نفرت و انزجار آنان نسبت به رژیم شاه فزونی یافت و اراده آنان برای ادامه مبارزه تا سرنگونی شاه استوارتر شد.
در گزارش ساواک آمده است:
خبر مرگ سعیدی همه جا منتشر شده و بین مردم شایع است که مامورین سازمان امنیت سعیدی را زیر شکنجه کشته اند و برای این که آثار جراحات بر بدن سعیدی مخفی بماند،‌خود سازمان او را در قم به خاک سپرده است.

منبع سایت


توضیح منبع: مردمی که این خبر را می شنوند، فورا شروع به گریه می نمایند تا جایی که در روز برگزاری ختم او در مسجد موسی بن جعفر (ع)، همه گریه می کردند و حتی در پیاهده روهای خیابان غیاثی نیز زنان و مردان ایستاده و گریه می کردند. ضمنا احتمال دارد روز شنبه 23/3/49، بازار به این مناسبت تعطیل گردد... » (سند شماره 249)
از ساعت 9 بامداد روز 22 خرداد 49، مردم تهران، دسته دسته به طرف مسجد امام موسی بن جعفر (علیه السلام) سرازیر شدند و از آن جا که شماری از ماموران شهربانی، مسجد مزبور را محاصره کرده بودند و از ورود و خروج به آن جلوگیری می کردند، مردم مقابل مسجد اجتماع کردند و با یک دنیا اندوه و تاثر اشک می ریختند. ساعت 9:15، مجاهد فقید مرحوم آقای طالقانی، به منزل مرحوم سعیدی رفتند و پس از چند دقیقه ای دکتر عباس شیبانی نیز وارد شد و شماری از بستگان و دوستان شهید نیز در آن جا گرد آمده بودند. در این هنگام یکی از حاضران در مجلس شروع به خواندن قرآن کرد. دکتر شیبانی به او گفت: « چرا این جا قرآن می خوانید؟ بروید مسجد، در آن جا قرآن بخوانید، مگر می شود او را بکشند و در مسجد او را هم ببندند؟!» مرحوم آقای طالقانی نیز گفته او را تایید کرد و به صورت دسته جمعی، از جا برخاستند و به سوی مسجد مام موسی بن جعفر (علیه السلام) روان شدند. ماموران شهربانی با دیدن آقای طالقانی و سیل جمعیت عقب نشینی کردند و محاصره را شکستند. حدود ساعت ده مرحوم طالقانی و آقای شیبانی به اتفاق انبوه زیادی از مردم در برابر مسجد مزبور گرد آمدند و از دربان خواستند که در را باز کند، لیکن دربان به علت تهدید ساواک و پلیس جرئت نکرد در را باز کند،‌در نتیجه آقای طالقانی از مردمی که در آن جا گرد آمده بودند، خواست که در خیابان های اطراف مسجد روزی زمین بنشینند و مراسم بزرگداشتی را برای آن مرحوم در آن جا ترتیب دهند،‌مردم متابعت کردند و در خیابان برابر مسجد،‌روی زمین نشستند و چند نفری شروع به خواندن قرآن کردند. در این هنگام دو نفر از کوچه جنب آن مسجد از دیوار بالا رفته وارد مسجد شدند و در را باز کردند. سیل مردم به داخل مسجد سرازیر شد تا آن جا که دیگر جایی برای نشستن نبود. از طرف آقای طالقانی اعلام فاتحه شد. مردم به شعارهای تند و انقلابی پرداختند و آن فاجعه جانگداز را به پیشگاه حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) تسلیت گفتند. آن گاه آقای دکتر شیبانی در کنار منبر ایستاد و طی یک سخنرانی از شخصیت والای شهید سعیدی تجلیل کرد و از آن دون فطرتانی که او را به شهادت رساندند، اظهار تنفر و انزجار کرد و در پایان سخنان خود از اهالی آن محل خواست نگذارند مسجدسعیدی فروغ خود را از دست بدهد و زحمت ها و رنج های سعیدی از بین برود، کسی را جای او بگذارند که سعیدی گونه باشد و همانند او شهادت، صراحت و قاطعیت داشته باشد. -آخر چه معنا دارد که آیت الله سعیدی را در زندان بکشند و در مسجدش را هم ببندند؟ شما هم همت داشته باشید و نگذارید در مسجد او بسته شود».
این مراسم در ساعت 11:20 بنا به دستور مرحوم طالقانی پایان یافت و شرکت کنندگان در حالی که مرحوم طالقانی و آقای شیبانی را در میان گرفته بودند از مسجد بیرون رفتند.

سلوک اخلاقی شهید

در سایت راسخون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۹ ، ۱۵:۴۹
فاصله گلناری

13آبان روز تسخیر لانه جاسوسی 
13 آبان در تاریخ انقلاب اسلامی ایران همواره روز تقابل حق و باطل بوده است. دقیقا به همین دلیل یکسال پس از شهادت دانش آموزان در دانشگاه و درست در سالروز 13 آبان 58 ایران اسلامی شاهد جلوه دیگری از این رویارویی میان جبهه حق علیه باطل بود. در این روز به یکباره به حیات سیاسی مملو از خباثت امریکا و عملکرد سازمان جهنمی سیا در ایران خاتمه داده شد و مزدورانی که پس از پیروزی انقلاب دائماً به فتنه انگیزی و ماجراجویی علیه نهضت اسلامی ایران مشغول بودند به گروگان گرفته شدند و لانه پر از فساد و جاسوسی آنان که به اشتباه (سفارت) لقب گرفته بود،‌ تعطیل گردید. 
اشغال لانه جاسوسی امریکا در تهران و گروگانگیری جاسوسان دیپلمات نمای کاخ سفید، تنها یک حادثه سیاسی در حد تعطیل شدن سفارتخانه یک کشور در کشور دیگر نبوده و بلکه آغاز تحول عمیقی بود که در خاورمیانه و در سطح جهان در جهت عریان ساختن ماهیت پنهان شده زمامداران واشنگتن و گردانندگان سیاست خارجی امریکا به وقوع پیوسته بود. 


آیینه انقلاب 
سیزده آبان از خاطره انگیزترین روزهای انقلاب شکوهمند اسلامی است. شاید تاریخ معاصر ما روزی بدین اهمیت و بزرگی کمتر به یاد داشته باشید. 
سیزدهم آبان زادروز انقلابی بزرگتر سالگشت تبعید بینانگذار جمهوری اسلامی و روز دانش آموز است. هر یک از این مناسبتها خودکافی است که نظرها را به خود برگرداند و دیده ها را خیره کند. 

روز دانش آموز است زیرا بیست و یک سال پیش در چنین روزی دانش آموزان انقلابی توانستند گوهر دانش و آموزندگی را در آیینه حماسه و دلیری بتابانند و غبار خودباختگی را از سیمای مدرسه بروبند. راه از مدرسه تا خیابان را چنان پیمودند که رزمندگان بی باک جبهه ها را در می نوردند و در برابر آهنگهای آتشبار ستم چنان صف آرایی کردند که کوهها بر فراز دشتهای تفتیده کویری آشیانه فساد و لانه جاسوسان را سیزدهم آبان از هم گسیخت. بیست سال پیش دانشگاهیان دین باور به پیروی از امام نور دیواره های نفاق و خیانت را فرو ریختند و شمعی فروزانتر از شمع نخست در میانه جنگ و کاراز افروختند. 
سیزدهم آبان شاهد وداع امت با امام خود برای سالیانی چند بود. آن روز را سیزدهم آبان بخوبی در یاد دارد. خادمان بیمزد و منت بیگانگان به گرد خانه ای جمع آمدند که آشناترین نام را برای دلسوختگان اسلامی داشت و شیداترین نغمه ها را در گوش انسانهای مومن زمزمه کرده بود. خمینی (ره) را در ازدحام آهن و پولاد تا بیرون از مرزهای جغرافیای ایران دور کردند اما مرام و نام خمینی را برای همیشه در دل مرد و زن و مسلمان ایرانی جاودانه کردند
.


نویسنده: محمد حسن روزی طلب

چکیده: تسخیر سفارت آمریکا در تهران اگرچه تأثیرات مهمی در عرصه سیاست داخلی کشور داشت؛ مهمترین تأثیر را در روابط خارجی ایران برجای نهاد. از جمله برای اولین بار نقش تعیین کننده ای را برای یک کشور مستقل ایجاد کرد تا آنجا که نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ۱۹۸۰ در ایران و توسط دانشجویان رقم خورد. نوشتار حاضر وقایع نگاری اصلی ترین رویدادهای ۴۴۴ روزه این بحران است که در آن به ویژه به ابعاد خارجی ماجرا توجه بیشتری شده است.

روز اول:

ساعت ۱۰ صبح است. خیابان طالقانی وضع عادی خود را دارد. ماشین ها با سرعت و سروصدا عبور می کنند، فروشگاه ها بازند و کارکنان آنها سرگرم کارهای روزمره هستند. ناگهان گروهی نزدیک به چهارصد نفر در حالی که در طول خیابان طالقانی راهپیمایی می کنند، به سمت سفارت آمریکا می پیچند. جوانان با شور و حرارت از در و دیوار سفارت بالا می روند و به درون محوطه سفارت می پرند.
خیابان بند می آید و جوان ها تند و تیز یکی پس از دیگری از گوشه و کنار سفارت به داخل می روند، حالا هر کدامشان بازوبندی به دست و عکس امام به سینه دارند. در حالی که باران نیز شروع به باریدن کرده، خبری بر روی تلکس خبرگزاری ها می رود که تا سالها اثراتش باقی خواهد ماند: «سفارت آمریکا در تهران اشغال شد.»

روز دوم:

امام خمینی حرکت دانشجویان را مورد تأیید قرار می دهد و می گوید:«امروز در ایران باز انقلاب است. انقلابی بزرگتر از انقلاب اول. در این انقلاب شیطان بزرگ آمریکاست.»
آقای سید احمد خمینی به نمایندگی از رهبری انقلاب در جمع دانشجویان حضور می یابد و در یک مصاحبه مطبوعاتی شرکت می کند. خبرنگاری از او می پرسد علت حضور و مأموریتتان در رابطه با اشغال سفارت آمریکا چیست؟ او پاسخ می دهد: «من به دعوت برادران پیرو خط امام به اینجا آمدم.» سید احمد خمینی اضافه می کند: «تمام مردم ایران از عمل دانشجویان پشتیبانی می کنند.» او در جواب خبرنگاری که پرسیده بود: «آیا تضعیف دولت تا این حد صحیح است؟» می گوید: «این کار تضعیف دولت نیست زیرا تمام ملت یکپارچه این عمل را تأیید می کنند و لابد دولت هم از مردم است.»
اما چند ساعت پس از مصاحبه سید احمد خمینی، دولت موقت مهندس بازرگان استعفاء می دهد و از قضا این استعفاء پذیرفته می شود و از سوی رهبر انقلاب، شورای انقلاب مأمور اداره کشور می شود. 
ابوالحسن بنی صدر نیز به سرپرستی وزارت امور خارجه برگزیده می شود.

13آبان

روز ۱۶:

خیابان های اطراف سفارت لبریز از حضور مردم است. انبوه جمعیت با عصبانیت پرچم آمریکا را آتش می زنند و فریاد می کشند: «مرگ بر آمریکا، مرگ بر کارتر» .
بنی صدر، کفیل وزارت امور خارجه از سمتش کنار رفته و قطب زاده جای او را می گیرد. او می گوید: «نمی توان تا ابد گروگان ها را نگه داشت و آمریکا به عنوان سرزمین آزاد، نه می تواند تسلیم تحقیر واگذاری مردی بیمار به رژیم جمهوری اسلامی ایران بشود و نه از به خطر انداختن ۵۰ یا ۶۰ شهروندش برای نگه داشتن این مرد بیمار راضی است.»
در خارج از مرزهای ایران خبرهای داغی وجود دارد. در اجتماعی بی سابقه شورای امنیت سازمان ملل با پانزده رأی بر آزادی فوری گروگان ها تأکید می کند، در این میان حتی شوروی نیز رأی مثبت می دهد. ایران نشست نیویورک را تحریم کرد اما بنی صدر می گوید اگر همچنان وزیر خارجه بود، به نیویورک می رفت، هر چند که برخی منتقدان در شورای انقلاب او را از هواپیما برگرداندند.
۱۹ نوامبر(۲۸ آبان) دانشجویان سه گروگان را آزاد می کنند. دو تفنگدار سیاهپوست و یک منشی زن. روز بعد آنها ده نفر زن و سیاهپوست دیگر را نیز آزاد می کنند.
روز ۵۸: شورای امنیت در آخرین روزهای سال ۱۹۷۹ میلادی با ۱۱ رأی موافق و بی هیچ مخالفی و با امتناع روسیه و چک وسلواکی از رأی دادن تصویب می کند که ایران باید تا هفتم ژانویه(۱۸ دی ۵۸)، گروگان ها را آزاد کند و اگر در این مهلت گروگان ها آزاد نشوند، شورای امنیت قطعنامه شدیدتری صادر می کند. همزمان والدهایم دبیر کل سازمان ملل، تصمیم می گیرد شخصاً به ایران برود و دیپلماسی قدیمی را بیازماید. اما روزنامه های ایرانی در اول ژانویه (۱۲ دی)، با عکسی قدیمی از او استقبال می کنند. در آن عکس والدهایم بر دست اشرف پهلوی، خواهر شاه، بوسه می زند. روزنامه جمهوری اسلامی در زیر این عکس این گونه به والدهایم طعنه می زند:«آقای والدهایم، این شما هستید که بر دست بدکاره ای بوسه می زنید.»
والدهایم به ایران می آید، اما هیچ یک از مقامات رسمی حاضر به دیدار او نمی شوند و او پس از سه روز بازمی گردد و هنگام بازگشت به شورای امنیت پیام می دهد که اعمال زور علیه ایران تنها به تشدید مقاومت آنها می انجامد. شورای امنیت دوبار تصویب قعطنامه را به تعویق می اندازد و در نهایت در ۲۲ دی ماه ۵۸ ( ۱۳ ژانویه ۱۹۸۰ )شورای امنیت بنا به پافشاری ایالت متحده تشکیل جلسه می دهد.
مک هنری نماینده آمریکا دعاوی خود را علیه ایران اقامه می کند و از شورا تقاضا می کند که برای حفظ صلح بین المللی قطعنامه مورد درخواست ایالت متحده مبنی بر تحریم اقتصادی ایران را به تصویب برساند.
آن شب یکی از جلسات شورانگیز شورای امنیت در جریان بود. پس از چندین ساعت بحث و بررسی، انگلستان، نروژ، پرتغال و فرانسه از قطعنامه آمریکا حمایت می کنند، بنگلادش و مکزیک رأی ممتنع و چک واسلواکی رأی مخالف و در نهایت شوروی با استفاده از حق وتو، قطعنامه آمریکا را به بایگانی شورای امنیت می سپارد.
دیپلماسی دبیر کل شکست می خورد و ایالت متحده می گوید که یک طرفه به قطعنامه عمل خواهد کرد.

ماه سوم

ابوالحسن بنی صدر به ریاست جمهوری ایران برگزیده می شود. او در اولین مصاحبه اش خاطرنشان می کند:» «آماده نیست که با دانشجویان مسلمان حکومتی موازی را قبول کند.» او اضافه می کند:«ما در ایران دو حکومت داریم: یکی حکومت دانشجویان پیرو خط امام و دیگری شورای انقلاب و چنین وضعی قابل قبول نیست.»
بنی صدر راه حل مسئله گروگان ها را تشریح می کند. به عقیده او دولت آمریکا باید از ایران عذرخواهی کند و استقلال و حاکمیت جمهوری اسلامی را محترم بشمارد؛ در این صورت مشکل گروگانها ممکن است به زودی حل شود. سخنان بنی صدر، اهالی کاخ سفید را به جنب و جوش وامی دارد. 
زمزمه هایی در رسانه های خارجی مبنی بر دیدار مقامات ایران و آمریکا و ارائه راه حل تازه منتشر می شود. اما صادق قطب زاده در مصاحبه با رویترز می گوید:«شخص اینجانب و وزارت خارجه هیچ گونه تماس مستقیم و یا غیرمستقیم با آمریکا نداشته ایم و راه حل تازه، همان مطالبی است که بارها گفته ایم. » اشاره قطب زاده به استرداد شاه و اموال او به ایران است.
چند سال بعد گری سیک در کتابش از دیدار قطب زاده (وزیر امور خارجه ایران) و همیلتون جردن(رئیس کارکنان کاخ سفید) در ۲۸ بهمن (۱۶ فوریه) در پاریس خبر می دهد. این دیدار سه ساعت به طول می انجامد. قطب زاده در پاسخ جردن که چگونه می توان بحران را با صلح و آرامش و حفظ حیثیت طرفین حل کرد، پاسخ می دهد:« راه حل ساده است، شاه را بکشید.»
به هر حال پس از اظهار نظر فرانک جورج که با خوش بینی خبر از پیدا شدن راه حل تازه برای آزادی گروگان ها می دهد، این تصور در ذهن ها زنده می شود که بنی صدر در توافقی محرمانه با آمریکایی ها سازش کرده است.
در این میان خبرگزاری فرانسه گزارش می دهد تا چند روز دیگر یک هیأت آمریکایی که از جانب دانشجویان پیرو خط امام دعوت شده اند، احتمالاً وارد تهران خواهند شد. 
گل

 

 

   

روز اول: ساعت ۱۰ صبح است. خیابان طالقانی وضع عادی خود را دارد. ماشین ها با سرعت و سروصدا عبور می کنند، فروشگاه ها بازند و کارکنان آنها سرگرم کارهای روزمره هستند. ناگهان گروهی نزدیک به چهارصد نفر در حالی که در طول خیابان طالقانی راهپیمایی می کنند، به سمت سفارت آمریکا می پیچند. جوانان با شور و حرارت از در و دیوار سفارت بالا می روند و به درون محوطه سفارت می پرند. 
خیابان بند می آید و جوان ها تند و تیز یکی پس از دیگری از گوشه و کنار سفارت به داخل می روند، حالا هر کدامشان بازوبندی به دست و عکس امام به سینه دارند. در حالی که باران نیز شروع به باریدن کرده، خبری بر روی تلکس خبرگزاری ها می رود که تا سالها اثراتش باقی خواهد ماند: «سفارت آمریکا در تهران اشغال شد.» 

 
 

روز دوم: امام خمینی حرکت دانشجویان را مورد تأیید قرار می دهد و می گوید:«امروز در ایران باز انقلاب است. انقلابی بزرگتر از انقلاب اول. در این انقلاب شیطان بزرگ آمریکاست.» 
آقای سید احمد خمینی به نمایندگی از رهبری انقلاب در جمع دانشجویان حضور می یابد و در یک مصاحبه مطبوعاتی شرکت می کند. خبرنگاری از او می پرسد علت حضور و مأموریتتان در رابطه با اشغال سفارت آمریکا چیست؟ او پاسخ می دهد: «من به دعوت برادران پیرو خط امام به اینجا آمدم.» سید احمد خمینی اضافه می کند: «تمام مردم ایران از عمل دانشجویان پشتیبانی می کنند.» او در جواب خبرنگاری که پرسیده بود: «آیا تضعیف دولت تا این حد صحیح است؟» می گوید: «این کار تضعیف دولت نیست زیرا تمام ملت یکپارچه این عمل را تأیید می کنند و لابد دولت هم از مردم است.» 
اما چند ساعت پس از
مصاحبه سید احمد خمینی، دولت موقت مهندس بازرگان استعفاء می دهد و از قضا این استعفاء پذیرفته می شود و از سوی رهبر انقلاب، شورای انقلاب مأمور اداره کشور می شود. 
ابوالحسن بنی صدر نیز به سرپرستی وزارت امور خارجه برگزیده می شود. 
روز ۱۶: خیابان های اطراف سفارت لبریز از حضور مردم است. انبوه جمعیت با عصبانیت پرچم آمریکا را آتش می زنند و فریاد می کشند: «مرگ بر آمریکا، مرگ بر کارتر» . 
بنی صدر، کفیل وزارت امور خارجه از سمتش کنار رفته و قطب زاده جای او را می گیرد. او می گوید: «نمی توان تا ابد گروگان ها را نگه داشت و آمریکا به عنوان سرزمین آزاد، نه می تواند تسلیم تحقیر واگذاری مردی بیمار به رژیم جمهوری اسلامی ایران بشود و نه از به خطر انداختن ۵۰ یا ۶۰ شهروندش برای نگه داشتن این مرد بیمار راضی است.» 

تسخیر لانه جاسوسی
در خارج از مرزهای ایران خبرهای داغی وجود دارد. در اجتماعی بی سابقه شورای امنیت سازمان ملل با پانزده رأی بر آزادی فوری گروگان ها تأکید می کند، در این میان حتی شوروی نیز رأی مثبت می دهد. ایران نشست نیویورک را تحریم کرد اما بنی صدر می گوید اگر همچنان وزیر خارجه بود، به نیویورک می رفت، هر چند که برخی منتقدان در شورای انقلاب او را از هواپیما برگرداندند. 
۱۹ نوامبر(۲۸ آبان) دانشجویان سه گروگان را آزاد می کنند. دو تفنگدار سیاهپوست و یک منشی زن. روز بعد آنها ده نفر زن و سیاهپوست دیگر را نیز آزاد می کنند. 


 

 

روز ۵۸: شورای امنیت در آخرین روزهای سال ۱۹۷۹ میلادی با ۱۱ رأی موافق و بی هیچ مخالفی و با امتناع روسیه و چک وسلواکی از رأی دادن تصویب می کند که ایران باید تا هفتم ژانویه(۱۸ دی ۵۸)، گروگان ها را آزاد کند و اگر در این مهلت گروگان ها آزاد نشوند، شورای امنیت قطعنامه شدیدتری صادر می کند. همزمان والدهایم دبیر کل سازمان ملل، تصمیم می گیرد شخصاً به ایران برود و دیپلماسی قدیمی را بیازماید. اما روزنامه های ایرانی در اول ژانویه (۱۲ دی)، با عکسی قدیمی از او استقبال می کنند. در آن عکس والدهایم بر دست اشرف پهلوی، خواهر شاه، بوسه می زند. روزنامه جمهوری اسلامی در زیر این عکس این گونه به والدهایم طعنه می زند:«آقای والدهایم، این شما هستید که بر دست بدکاره ای بوسه می زنید.» 
والدهایم به ایران می آید، اما هیچ یک از مقامات رسمی حاضر به دیدار او نمی شوند و او پس از سه روز بازمی گردد و هنگام بازگشت به شورای امنیت پیام می دهد که اعمال زور علیه ایران تنها به تشدید مقاومت آنها می انجامد. شورای امنیت دوبار تصویب قعطنامه را به تعویق می اندازد و در نهایت در ۲۲ دی ماه ۵۸ ( ۱۳ ژانویه ۱۹۸۰ )شورای امنیت بنا به پافشاری ایالت متحده تشکیل جلسه می دهد. 
مک هنری نماینده آمریکا دعاوی خود را علیه ایران اقامه می کند و از شورا تقاضا می کند که برای حفظ صلح بین المللی قطعنامه مورد درخواست ایالت متحده مبنی بر تحریم اقتصادی ایران را به تصویب برساند. 
آن شب یکی از جلسات شورانگیز شورای امنیت در جریان بود. پس از چندین ساعت بحث و بررسی، انگلستان، نروژ، پرتغال و فرانسه از قطعنامه آمریکا حمایت می کنند، بنگلادش و مکزیک رأی ممتنع و چک واسلواکی رأی مخالف و در نهایت شوروی با استفاده از حق وتو، قطعنامه آمریکا را به بایگانی شورای امنیت می سپارد. 

  

دیپلماسی دبیر کل شکست می خورد و ایالت متحده می گوید که یک طرفه به قطعنامه عمل خواهد کرد. 
ماه سوم 
ابوالحسن بنی صدر به ریاست جمهوری ایران برگزیده می شود. او در اولین مصاحبه اش خاطرنشان می کند:» «آماده نیست که با دانشجویان مسلمان حکومتی موازی را قبول کند.» او اضافه می کند:«ما در ایران دو حکومت داریم: یکی حکومت دانشجویان پیرو خط امام و دیگری شورای انقلاب و چنین وضعی قابل قبول نیست.» 
بنی صدر راه حل مسئله گروگان ها را تشریح می کند. به عقیده او دولت آمریکا باید از ایران عذرخواهی کند و استقلال و حاکمیت جمهوری اسلامی را محترم بشمارد؛ در این صورت مشکل گروگانها ممکن است به زودی حل شود. سخنان بنی صدر، اهالی کاخ سفید را به جنب و جوش وامی دارد. 
زمزمه هایی در رسانه های خارجی مبنی بر دیدار مقامات ایران و آمریکا و ارائه راه حل تازه منتشر می شود. اما صادق قطب زاده در مصاحبه با رویترز می گوید:«شخص اینجانب و وزارت خارجه هیچ گونه تماس مستقیم و یا غیرمستقیم با آمریکا نداشته ایم و راه حل تازه، همان مطالبی است که بارها گفته ایم. » اشاره قطب زاده به استرداد شاه و اموال او به ایران است. 
چند سال بعد گری سیک در کتابش از دیدار قطب زاده (وزیر امور خارجه ایران) و همیلتون جردن(رئیس کارکنان کاخ سفید) در ۲۸ بهمن (۱۶ فوریه) در پاریس خبر می دهد. این دیدار سه ساعت به طول می انجامد. قطب زاده در پاسخ جردن که چگونه می توان بحران را با صلح و آرامش و حفظ حیثیت طرفین حل کرد، پاسخ می دهد:« راه حل ساده است، شاه را بکشید.» 
به هر حال پس از اظهار نظر فرانک جورج که با خوش بینی خبر از پیدا شدن راه حل تازه برای آزادی گروگان ها می دهد، این تصور در ذهن ها زنده می شود که بنی صدر در توافقی محرمانه با آمریکایی ها سازش کرده است. 
در این میان خبرگزاری فرانسه گزارش می دهد تا چند روز دیگر یک هیأت آمریکایی که از جانب دانشجویان پیرو خط امام دعوت شده اند، احتمالاً وارد تهران خواهند شد. 
در چنین فضایی بود که آسوشیتدپرس و رویترز گزارش دادند که به محض ورود اعضای یک دادگاه بین المللی که قرار است اتهامات ایران علیه شاه مخلوع را رسیدگی کنند، گروگان های آمریکایی آزاد خواهند شد. این مطلب را «هیکل» روزنامه نگار معروف مصری در مقاله ای نوشته و اضافه کرده که هرچند گروگان ها به مجرد ورود اعضای دادگاه بین المللی به تهران بلافاصله آزاد خواهند شد، اما در تهران زیر نظر طرف سوم (سوئیس) قرار خواهند گرفت تا آمریکا به آنها دسترسی داشته و مسئول سلامتی آنها باشد. اما ماجرا به دلخواه آمریکایی ها پیش نرفت؛ هرچند قطب زاده اعلام کرد که به نمایندگی از شورای انقلاب، گروگان ها را تحویل خواهد گرفت اما دانشجویان اعلام کردند، گروگان ها را تحویل قطب زاده نخواهیم داد. 
پس از گذشت چند ساعت از این بیانیه دانشجویان، دفتر امام، شورای انقلاب و هیأت وزیران، هرگونه تصمیم گیری درباره گروگان ها را مربوط به مجلس شورای اسلامی دانستند. 
هیأت تحقیق هم به تهران آمد و خواستار دیدار با گروگان ها شد. اما دانشجویان ملاقات هیأت تحقیق با گروگان ها را کاری انحرافی خواندند و اعلام کردند گروگان ها تنها برگ برنده ایران در مبارزه با آمریکا هستند و اجازه نمی دهند اعضای این کمیسیون با گروگان ها ملاقات کنند. 
بدین ترتیب نقشه قطب زاده و جردن هم نتوانست گرهی را باز کند. 
روز ۱۴۰: 
کارتر در ۲۶ مارس ۱۹۸۰ (چهارم فروردین ۱۳۵۹) نامه ای محرمانه خطاب به امام می نویسد و اعلام می کند: «ما آماده پذیرش حقایق جدید که مولود انقلاب ایران است، می باشیم. این امر همچنان هدف و آرزوی ماست، زیرا من تصور می کنم که ما هدف واحدی را که صلح جهانی و برقراری عدالت برای همه ملل است، تعقیب می کنیم. » 
اما امام خمینی با شجاعتی خارق العاده دستور می دهد تا نامه کارتر منتشر شود. در آمریکا انتشار این نامه یک افتضاح سیاسی برای کارتر بود. کیسینجر بلافاصله پس از افشا شدن محتوای نامه کارتر اعلام کرد:« آمریکا باید به مقامات ایرانی بگوید که مهمانی تمام شده است. » 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۹ ، ۲۳:۰۵
فاصله گلناری

پیروزی های جمهوری اسلامی با فتح خرمشهر به اوج خود رسید، غرب به منظور فراهم آوردن شرایط مناسب در تحمیل صلح و سازش به جمهوری اسلامی، تلاش اصلی را معطوف بر حفظ صدام کرد. بدین ترتیب از یک سو پافشاری و تصمیم قطعی غرب مبنی بر حفظ صدام و از سوی دیگر، عزم راسخ جمهوری اسلامی جهت حصول به اهداف حقه خود در جنگ و تسلیم نشدن در برابر فشارهای همه جانبه استکبار، به نوعی، حالت نه جنگ، نه صلح را میان طرفین حاکم کرد. در واقع حفظ صدام و بازداشتن ایران از پافشاری روی آرمان های خود، برقراری موازنه قوا بود. از این رو افزایش و تقویت توانایی های تکنولوژی عراق به ویژه نیروی هوایی، در دستور کار استکبار قرار گرفت و به دنبال آن دشمن سعی کرد فضا را به طور مطلق در اختیار بگیرد تا شاید به این وسیله به لحاظ ضعف های متعددی که داشت، صحنه جنگ را از میدان رزم زمینی به آسمان، دریا و شهرها بکشاند. 

گذشته از استراتژی غرب و حمایت های همه جانبه علمی و نظیر از رژیم عراق، رژیم بعثی نیز تمامی توان خود را در جهت پشتیبانی و پاسخ گویی به نیازهای جنگ قرار داد. 
اجتناب از جنگ در زمین مسطح – پس از عملیات های والفجر مقدماتی و والفجر 10 – و در پی آن ابتکار عملیات در هورالهویزه طی دو عملیات بزرگ خیبر و بدر – به خصوص خیبر – موجب انفعال رژیم عراق و ایجاد نگرانی در میان حامیان منطقه ای و بین المللی او گردید، و متقابلا جمهوری اسلامی ایران که ابتکار عمل و برتری سیاسی و نظامی را همچنان در دست داشت، زمینه عملیات بعدی را با استفاده از تجربه عملیات در هور فراهم نمود. 

در این میان، عاملی که مجوب شد طراحان نظامی در انتخاب منطقه بعدی برای عملیات دقت بیشتری به عمل آورند، این بود که هیچ یک از عملیات های انجام شده پس از فتح خرمشهر دارای نتایجی نبود که قادر باشد برتری تعیین کننده ای را نصیب ایران کند. از این رو، لازم بود حرکت جدیدی در صحنه جنگ انجام شود که با آنچه از اول جنگ تا آن زمان به وقوع پیوسته بود، متفاوت باشد و فرماندهان نظامی عراق نیزاز پیش بینی آن ناتوان باشند. این حرکت، عبور از رودخانه عریضی همچون اروند و تسخیر منطقه مهم شبه جزیره فاو بود. 

عکس پیدا نشد
       



اهداف عملیات

به لحاظ موقعیت جغرافیایی شمال خلیج فارس و منطقه فاو، عملیات والفجر 8 از اهداف سیاسی – نظامی ویژه ای برخوردار بود که مهم ترین آن ها عبارت بودند از: 

  • تصرف شهر فاو و تاسیسات بندری آن.
  • هم مرزی با کویت.
  • تهدید بندر ام القصر.
  • انهدام و یا تصرف سکوهای پرتاب موشک.
  • تامین خورموسی و تردد کشتی ها به بندر امام خمینی.
  • تسلط بر اروندرود.
  • انسداد راه ورود عراق به خلیج فارس.

ویژگی های منطقه فاو

منطقه فاو علاوه بر ارزش سیاسی – نظامی، به لحاظ فراهم سازی امکان حضور مقتدرانه ایران در خاک عراق و موقعیت جغرافیایی و طبیعی، دارای ارزشاستراتژیک نیز بود و هم چنین معضلات ناشی از عدم تامین مناطق عملیاتی پیشین و مقابله با فشارهای دشمن پس از تصرف منطقه را هم مرتفع می کرد، زیرا با تلاقی بودن سواحل رودخانه اروند درهر دو سو و نیز وجود عارضه کارخانه نمک، عملا بیشتر زمین منطقه را برای دشمن غیر قابل استفاده کرده بود و این مساله کارایی زرهی ارتش عراق را کاهش می داد. همچنین احاطه آب از سه قسمت موجب شده بود، پدافند در برابر دشمن تنها در یک سمت انجام شود و آسیب پذیری از جناحین را کاهش دهد. 

علاوه بر این ها، کوتاه بودن عقبه نیروهای خودی، پوشش مناسب منطقه برای پدافند هوایی، تسلط آتش بر روی خطوط و عقبه دشمن، امکان رعایت اصل غافلگیری، محدود بودن زمین و عمق قابل دسترس، از جمله عواملی بودند که بر میزان امیدواری ها نسبت به کسب پیروزی می افزود. اما در عین حال با توجه به ویژگی های خاص منطقه، مساله عبور از رودخانه و پشتیبانی عملیات، احداث پل، تردد قایق ها به ساحل دشمن و پهلو گرفتن آن ها در ساحل رودخانه ها، هر کدام به عنوان موانعی بودند که برداشتن آن ها از سر راه به سادگی امکان پذیر نبود. به همین دلیل در طرح ریزی عملیات، تدابیر ویژه ای برای رفع آن ها اتخاذ شد. 

منطقه عملیات

از آن جایی که زمین منطقه در میان آب محصور است، تحت تاثیر جذر و مد آب خلیج فارس و رطوبت دائم حاصل از آن می باشد. به همین دلیل، قسمت عمده ای از زمین منطقه باتلاقی، نمک زار و سست می باشد. 

ارتفاع آب رود اروند، که از دریا تاثیر می پذیرد، در عمیق ترین قسمت رودخانه به 25 متر می رسد . در ساحل رودخانه پوششی از چولان (بوته های بلند) و نی وجود دارد. ارتفاع چولان ها حداکثر 5/1 متر و ارتفاع نی ها 3 تا 4 متر می باشد؛ به گونه ای که انسان به راحتی می تواند در میان آن مخفی شود. 

هم چنین نخلستان بزرگی در ساحل خودی و دشمن، که عمق آن بین 2 تا 5 کیلومتر متغیر است، وجود دارد که زمین اطراف آن اغلب سست است. 

عکس پیدا نشد
       


استعداد دشمن

منطقه عملیاتی در حوزه استحفاظی سپاه هفتم عراق قرار داشت. منطقه مسئولیت این سپاه از ابوالخصیب تا راس البیشه و قرارگاه تاکتیکی آن در ابوالخصیب بود و طول خط پدافندی اروند رود را با دو لشکر 15 و 26 پیاده و یگان هایی از نیروی دریایی پوشانده بود. 
لشکر 15 پیاده با یگان های زیر از ابوالخصیب تا جنوب سیبه – مقابل پالایشگاه آبادان – گسترش داشت: 

  • تیپ های 8 ، 104، 401، 436 و 439 پیاده.
  • دوگردان کماندویی.
  • پنج گردان تانک و نفربر.
  • پنج گردان جیش الشعبی.
  • گردان های 15 و 20 توپخانه.

لشکر 26 پیاده نیز با یگان های زیر از جنوب زیادیه تا راس البیشه مستقر بود: 

  • تیپ های 107، 113، 110 و 111 پیاده.
  • تیپ 440 و 441 پیاده ساحلی.
  • ناو تیپ های 7 و 72 دریایی.
  • گردان 22 دفاع الواجبات.
  • دو گردان کماندو.
  • دوگردان تانک و نفربر.
  • چهار گردان جیش الشعبی.
  • گردان های 22، 94، 79، 33 و 632 توپخانه.

با شروع عملیات، لشکرهای زیر نیز وارد منطقه شدند: 

  • 10، 12، 6، 3 زرهی.
  • 2، 11، 4، 8، 7، 17، 19و 18 پیاده.
  • 5 و 1 مکانیزه.
  • دفاع ساحلی .
  • گارد ریاست جمهوری.

در مجموع، یگان هایی که قبل و حین عملیات والفجر 8 در منطقه فاو حضور یافتند، برحسب تیپ و یا گردان مستقل به قرار ذیل می باشد: 

الف – پیاده: 
: تیپ های 414، 29، 702، 704، 442، 502، 111، 110، 104، 47، 501، 419، 48، 39، 22، 23، 2، 602، 603، 703، 96، 95، 108، 421، 424 و5 
ب – پیاده ساحلی: 
: تیپ های 440، 441 و 443. 
ج – زرهی: 
: تیپ های 30، 16، 34، 42، 26 و گردان های تانک 17 تموز، الرافدین، ذوالنورین و گردان 43 از لشکر 5. 
د – مکانیزه: 
: تیپ های 25، 20، 15، 8 و 24. 
هـ – نیروی مخصوص: 
: تیپ های 65، 66 و 68. 
و – گارد ریاست جمهوری: 
: تیپ 1 مکانیزه: 

  • 2 کماندو
  • 3 نیروی مخصوص
  • 4 مکانیزه
  • 10 زرهی
  • یک گردان کماندویی

ز – کماندو: 

  • تیپ های کماندویی سپاه های 3، 4، 6 و 7.
  • تیپ 73 از لشکر 17.
  • گردان حطین.
  • گردان 5 از لشکر 26.
  • گردان کماندویی لشکر 15.

ح – جیش الشعبی: 
: شش قاطع جیش الشعبی تحت امر لشکر 26. 

قوای خودی

قرارگاه خاتم الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هدایت و اجرای عملیات را با دو قرارگاه عملیاتی کربلا و نوح بر عهده داشت. یگان های تحت امر این قرارگاه ها نیز به ترتیب زیر بودند: 

قرارگاه کربلا (محور شمالی) هدایت نیروهای زیر را بر عهده داشت: 

  • لشکر 27 محمد رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم.
  • لشکر 25 کربلا.
  • لشکر 7 ولی عصر (عج).
  • لشکر 31 عاشورا.
  • لشکر 5 نصر.
  • لشکر 8 نجف اشرف.
  • لشکر 14 امام حسین علیه‌السلام.
  • لشکر 17 علی ابن ابی طالب علیه‌السلام.
  • تیپ مستقل 32 انصارالحسین علیه‌السلام.
  • تیپ مستقل 15 امام حسن علیه‌السلام.
  • تیپ مستقل 44 قمر بنی هاشم علیه‌السلام.

قرارگاه نوح : 

  • لشکر 19 فجر.
  • تیپ مستقل 33 المهدی (عج).
  • 16 گردان از توپخانه

هم چنین، چهار قرارگاه فرعی با ماموریت های جداگانه به شرح ذیل تشکیل شدند:

1- قرارگاه یونس 1: تحت امر قرارگاه نوح بود با ناو تیپ کوثر ماموریت تصرف اسکله العمیه را بر عهده داشت. 

2- قرارگاه یونس 2: قرارگاه عملیاتی نیروی دریایی ارتش و تحت امر قرارگاه خاتم الانبیاء بود و ماموریت تصرف اسکله الکبر را بر عهده داشت. 

3- قرارگاه رعد: قرارگاه عملیاتی نیروی هوایی ارتش بود و ماموریت پشتیبانی هوایی و پدافند هوایی را بر عهده داشت. 

4- قرارگاه شهید سلیمان خاطر: قرارگاه عملیاتی هوانیروز بود با ماموریت تشکیل تیم آتش، تخلیه مجروح و هلی برد نیرو.

ضمناً قرارگاه قدس نیز به سه تیپ 21 امام رضا علیه‌السلام، 10 سیدالشهدا و 18 الغدیر ماموریت تک پشتیبانی در محور بوارین را بر عهده داشت. 

والفجر

طرح عملیات

در طراحی مانور عملیات، دو عامل به طور قابل ملاحظه ای موثر بودند: 
 

  1. تجارب عملیات بدر.
  2. پیچیدگی ها و ویژگی های خاص عملیات والفجر 8.

اگر سپاه پاسداران تجربه گران بهای دو عملیات خیبر و بدر در هورالهویزه را به همراه نداشت، قطعا طراحی عملیات والفجر 8 با مشکل روبه رو می شد. 

در طراحی مانور این عملیات چند مساله حایز اهمیت بود که عبارتند از: 

  • آگاهی از چگونگی و حالت های خاص آب اروند در نوبت های خاص هفته، ساعت، شب و روز و... .
  • عملیات عبور غواص ها از رودخانه.
  • عملیات شکستن خط و پاکسازی سرپل به دست آمده.
  • مرحله بندی عملیات.
  • توسعه در عمق.
  • و...
  • نسبت به درک حالت های مختلف آب اروند رود، ماه ها کار صورت گرفت و با جمع بندی اطلاعات موجود در تاریخچه این رودخانه و نیز شرایط جوی منطقه خسروآباد و فاو طی بیست ساله گذشته که از اداره هواشناسی گرفته شد، هیچ گونه مشکلی به نظر نمی رسید.
  • در مورد عملیات عبور غواص ها از رودخانه آموزش و تمرین های زیادی انجام شد. این اقدام برگرفته از تجربه عملیات بدر بود. این عملیات، اوج خطرپذیری نیروهای انقلاب را به نمایش گذاشت. در این باره، یکی از نگرانی های اصلی، تاثیر جریان آب بر حرکت غواص ها و دور شدن آن ها از هدف خاص واگذار شده به آن ها بود.
  • مرحله بندی عملیات، پی بردن به نحوه عبور از رودخانه، چگونگی شکستن خط و گرفتن سرپل و چگونگی هوشیاری دشمن قطعا نیازمند حضور در غرب اروند و شناخت بیشتری از واکنش های دشمن بود. با توجه به عکس، نقشه و اطلاعات به دست آمده از زمین، چهار مرحله برای عملیات مشخص گردید: 

1- عبور از رودخانه و شکستن خط و پاکسازی سرپل به دست آمده.

2- تصرف شهر فاو، رسیدن به خورعبدالله و استقرار در منطقه مثلثی شکل شمال شهر. هم چنین، استقرار در پایگاه دوم موشکی در شمال غربی شهر.

3- پیشروی تا ابتدای کارخانه نمک و تشکیل خط دفاعی به موازات این منطقه از ساحل تا خورعبدالله.

4- رسیدن به زمین انتهای کارخانه نمک و کانال انتهای کارخانه واقع در جاده ام القصر تا ساحل رودخانه. 

ماموریت مرحله اول به عهده لشکرهای 7 ولی عصر، 5 نصر، 41 ثارالله، 31 عاشورا، 25 کربلا، 14 امام حسین علیه‌السلام و تیپ های 44 قمر بنی هاشم و 33 المهدی بود.

عملیات والفجر 8 در 20 بهمن ماه 1364 شروع شد که طولانی ترین عملیات دوران جنگ بود که 75 روز طول کشید و تقریبا تنها عملیات مهمی بود که توانستیم منطقه بسیارمهمی از خاک عراق را به تصرف خود در بیاوریم. یعنی در والفجر 8 ارتباط دریایی عراق با خلیج فارس قطع شد. مثلث فاو که بر روی نقشه می بینید به طور کامل به تصرف ایران در آمد. بعد از عملیات بیت¬المقدس چنین هدفی در دستور کار جمهوری اسلامی بود؛ یعنی بعد ازفتح خرمشهر اینکه ما جنگ را چگونه تمام بکنیم یکی از مسائل بسیار مهم بود، و وقتی که قرار شد برای ختم ما از مرز عبور بکنیم جنگ اینکه کجای عراق را بگیریم که تأثیر تعیین کننده در جنگ داشته باشد یکی از مسائل مهم بود. برای مقدمه شاید بد نباشد اشاره کنم که بعد از فتح خرمشهر عمده مسئله جنگ بحث خاتمه جنگ بود. خاتمه دادن به جنگ هم به نظر می رسید که چند راه حل بیشتر ندارد: یکی از راه حل ها این بود که صدام و رژیم بعث سقوط کنند و قضیه حل شود. یکی از راه حل هایش این بود که ما اینقدر فشار روی گرده صدام بگذاریم تا خواسته های ما را بپذیرد. خواسته های ما هم معلوم بود؛ یکی این که عراق به قرارداد1975 برگردد. خواسته دوم¬مان هم این بود که خسارات جنگ را تأمین بکند. خواسته سوم ما این بود که تضمین بدهد که دیگر چنین جنگی اتفاق نخواهد افتاد. راه حل بعد این بود که ما جنگ را با فشار روی صدام به گونه ای ادامه بدهیم که قدرت های حامی صدام احساس خطر بکنند و احساس بکنند برنامه به هم خواهد ریخت؛ لذا آنها وارد عمل بشوند و حداقل خواسته های ایران را تضمین شده در یک چارچوبی دربیاورند و بپذیرند و قضیه جنگ خاتمه پیدا کند. به نظرم این سه راه حل بیشتر به صورت کلام به نظر می رسد؛ البته در دل سه راه حل راه حل های مختلفی وجود داشت، ولیکن عمده کار این بود. بعد از فتح خرمشهر اگر ما می¬خواستیم صدام را سرنگون بکنیم و چه به صدام فشاری وارد کنیم که خواسته های ما را بپذیرد، چه جریانات بین المللی به این نتیجه برسند که پیروز میدان ممکن است ایران باشد، برای این که پیروز کامل نشود یک کاری بکنیم جنگ خاتمه پیدا بکند. ما اگر می خواستیم در داخل سرزمین های عراق عملیات بکنیم تقریباً دو سه نقطه بیشتر برای عملیات وجود نداشت: یکی این بود که از نظر نظامی برویم بغداد را بگیریم. اگر بغداد را می گرفتیم قضیه حکومت عراق تمام بود. صدام سرنگون می شد و به هم می ریخت. یکی از راه حل ها این بود که یک منطقه بسیار مهمی را بگیریم که فشار روی رژیم بعث وارد بکند و بترسد و بیاید تسلیم شود. آن منطقه هم منطقه بصره بود در جنوب عراق. دلیلش هم این است که منطقه بصره از نظر ژئوپولوتیک سه تا اثر دارد که بسیار تعیین کننده است: یکی عمده نفت عراق آنجاست. دوم ارتباط دریا با عراق از آنجا برقرار می شود و اگر شما بصره را می گرفتید ارتباطش با دریای آزاد قطع می شد و حسن سومی که بصره داشت، این است که به تمرکز حضور شیعیان طرفدار ایران در عراق دسترسی پیدا می کرد و مردم می¬توانستند کمک بشوند و خودشان اقدام بکنند به سرنگونی صدام. پس این هم یک راه حل بود. راه حل سوم هم این بود که در یک نقطه ای نیروی مسلح ارتش عراق را منهدم کنیم که قدرت دفاعی و قدرت تهاجمی و قدرت ایستادگی نظام صدام از بین برود و تسلیم بشود. من فکر می کنم غیر از این سه راه حل راه حل دیگری وجود نداشت. ایران بعد از فتح خرمشهر به این نتیجه رسید که ما قدرت گرفتن بغداد را نداریم به خاطر این که بغداد دور است و عملیات کردن در آنجا از نظر نظامی تقریباً کار بسیار سخت و با توجه به مقایسه توان ما با عراق نشدنی است. بنابراین کار دومی که در دستور کار قرار گرفت رفتن به سمت بصره بود. از عملیات رمضان تا عملیات فاو، همه عملیات های بزرگ که ما طرح ریزی کردیم و انجام دادیم به نوعی برای رسیدن به بصره بوده است. حالا یا از شرق می خواستیم به بصره برسیم یا از شمال و یا از جنوب. عملیات رمضان هم برای رسیدن به بصره از جانب شرق بود. عملیات های خیبر و بدر عملیات هایی بودند تا از شمال به سمت بصره برسیم و عملیات فاو هم عملیاتی بود که ما از جنوب می خواستیم به بصره برسیم. والفجر مقدماتی، والفجر1 و محرم و همه اینها برای این بود که چون از این مناطق نشد، از منطقه بالاتر بیاییم - سمت العماره - بیاییم به سمت بصره؛ پس از نظر عملیاتی یک همچین برنامه ای بود و ما غیر از این راهی نداشتیم.
از نظر مسئله حل جنگ بلافاصله پس از ناکامی در عملیات رمضان و در ادامه اش والفجر و... به عملیات خیبر که می رسیم این مسئله مطرح می شود که این جنگ بالاخره طولانی می شود و مثل این که قضیه حل شدنی نیست. در آن موقع دو دیدگاه مطرح شد: یک دیدگاه این بود که ما یک قدرت نظامی عظیمی را بسیج کنیم که بتوانیم به آن هدف اول برسیم؛ یعنی این قدرت نظامی ما یا بتواند بصره را بگیرد، فشار روی صدام وارد کند و نیروی نظامی اش را منهدم کند و قضیه حل بشود. این یک راه حلی بود که تقریباً کسانی که در جنگ بودند این راه حل را بیشتر می پسندیدند و شعار جنگ جنگ تا پیروزی هم اینجوری تفسیر می کردند. یک راه حل دومی هم بود: برخی از مسئولینی که کشور را اداره می کردند به این نتیجه رسیدند که ما در جنگ ما نمی توانیم از راه نظامی قاطعانه پیروز بشویم. پس راه حل این است که ما اقدام نظامی مؤثر بکنیم تا آن اقدام نظامی به اقدام سیاسی ما کمک بکند؛ و آن هم این بود که یک نقطه مهم و ارزشمندی از عراق را بگیریم تا فشار لازم را ایجاد کنند و در پای میز مذاکره مسئله را حل کنیم. قبل از عملیات های بدر و خیبر شعار جنگ جنگ تا یک پیروزی مطرح شد، یعنی این که ما یک نقطه مهمی را بگیریم. نقطه مهم اول تصور می شد منطقه عملیاتی خیبر است، بعد تصور می شد منطقه بدر است که اینها موفق نشد و ادامه پیدا کرد تا به منطقه فاو رسیدیم. این مقدمه را گفتم که بدانید برای انجام این عملیات در چنین شرایطی بودیم. حال به عملیات فاو می¬پردازیم.


عملیات والفجر

در خاتمه، این عملیات به این نتایج منجر شد: 

1- آزاد‌سازی شهربندری فاو و اسکله و تاسیسات نفتی آن به همراه کارخانه نمک و پایگاه‌های نیروهی دریایی و 3 سکوی پرتاب موشک؛ 

2- انهدام 74 هواپیما، 7 ناوچه جنگی، 11 چرخبال، 600 تانک و نفربر و500 خودرو نظامی؛ 

3- به غنیمت گرفتن 140 تانک و نفربر، و 250 خودرو نظامی؛ 

4- کشته و زخمی شدن بیش از 50 هزار عراقی..؛ 

5- اسارت 2 هزار نظامی. 

1/12/1364 

- حمله وحشیانه عراق به هواپیمای مسافری ایران که به شهادت آیت‌الله محلاتی و جمعی از مسوولان نظام جمهوری‌اسلامی ایران انجامید. 

5/12/1364 

- آغاز عملیات والفجر نه در جبهه شمالی (منطقه پنجوین)، با رمز «یاالله، یا الله»، با تلاش رزمندگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، که به انهدام 1 هواپیما، 1 چرخبال و 20 تانک و کشته و زخمی شدن 2500 بعثی و آزادسازی بخشی از منطقه چوارته انجامید. 

- تشکیل جلسه شورای امنیت و تصویب قطع‌نامه 582، درباره آن آتش‌بس فوری و قطع جنگ دریایی و هوایی و زمینی، بازگشت به مرزهای بین‌المللی مبادله اسرای جنگ و منع استفاده از سلاح‌های شیمیایی. 

13/12/1364 

شهادت محمود (عبدالله نوریان) فرمانده‌ گردان تخریب و یگان مهندسی- رزمی لشکر 10سید‌الشهدا(ع) سپاه پاسداران. 

24/4/1365 

محسن رضایی: جنگ هفتاد و پنج روزه در فاو، 50 درصد افسران عراقی را نابود کرد. 

- وزیر کشور گفت: 

- «در چند ماهه اخیر، 300 هزار نفر از مشمولان خدمت نظام وظیفه، خود را به مراکز آموزشی معرفی کرده‌اند. به منظور آمادگی برای عملیات بزرگ، فرمانده نیروی زمینی سپاه، دستور تشکیل گردان‌های قائم را صادر کرد.» 

- بازتاب عملیات ایران در گزارش‌های خبرگزاری فرانسه، رسانه‌های خبری آلمان، استرالیا، کویت و هند: خبرگزاری فرانسه: امام خمینی تمام قدرت خود را برای جنگ به کار گرفته است. 

مفسر رادیو آلمان: هدف ایران خاموش کردن توپخانه 30 کیلومتری بردی عراق است. 

شبکه دوم تلویزیون آلمان: تهران به تهدید‌های خود عمل کرد و جنگ وارد مرحله جدید شد. 

نشر دی ولت چاپ آلمان، حمل ایران را یک حرکت ریسکی خواند. مفسران رسانه‌های همگانی استرالیا عقیده دارند که قوای ایران زمان سختی را در پیش دارند. 

روزنامه کویتی «السیا» حمله ایران را در ردیف حمله اسرائیل به لبنان خواند و افزود: 

«عرب‌ها حتی فریاد زدن را فراموش کرده‌اند. وقتی عراق در خاک ایران بود، عرب‌ها از عراق حمایت نکردند» هندوستان تایمز: حمله ایران، برگزاری کنفراس غیر متعهدها (در بغداد) را به خطر انداخته است. صدام فکر می‌کرد که می‌تواند انقلاب ایران را از بین ببرد. دکتر ولایتی در اجلاس فوق‌العاده وزیران خارجه کشورهای عضو جنبش عدم تعهد، مواضع ایران را درباره مسائل مهم منطقه‌ای تشریح کرد و خسارت‌های جانی و اقتصادی وارده بر ایران را در اثر حملات عراق برشمرد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۹ ، ۱۵:۴۰
فاصله گلناری

 

عملیات فتح المبین

تازه کردن چاپ
جامعه و علوم اجتماعی > تاریخ (cached)


«انا فتحنا لک فتحا مبینا» 
 

img/daneshnameh_up/0/00/FathOperation01.jpg
       





عملیات فتح المبین 

با خاتمه یافتن عملیات طریق القدس، تلاش برای اجرای عملیات بعدی به منظور جلوگیری از قدرت تصمیم گیری، تجدید سازمان و تقویت روحیه دشمن آغاز شد. در این شرایط که نیروهای رزمنده ابتکار عمل در جنگ و پشت جبهه را در دست داشتند، دو منطقه «غرب دزفول» و «منطقه عمومیخرمشهر» (غرب کارون) نظر فرماندهان نظامی را به خود جلب کرده بود که الزاما می بایست یکی از آن ها جهت اجرای عملیات انتخاب می شد. پس از مدت ها بحث و بررسی، فرماندهان نیروی زمینی ارتش، منطقه خرمشهر؛ و فرماندهان سپاه پاسداران منطقه غرب دزفول را برای انجام عملیات بزرگ آینده پیشنهاد کردند که سرانجام منطقه پیشنهادی سپاه به دلایلی همچون تناسب یگان های خودی با وسعت این منطقه، تناسب شرایط طبیعی این منطقه با رزم قوای پیاده و ... جهت انجام عملیات فتح المبین برگزیده شد.

طرح ریزی عملیات افتخار آفرین فتح المبین از اواسط آبان 1360 آغاز شد و پس از تلاش های مستمر و خستگی ناپذیر و انجام مشورت ها و هماهنگی های گسترده، میان فرماندهان نظامی، سرانجام طرح عملیاتی شماره 1 فتح المبین در اواخر دی ماه همان سال آماده شد. روز 13 بهمن 1360 در پی یک نشست مشترک بین فرماندهان عمده سپاه و ارتش طرح یادشده به یگان های عمده اجرایی ابلاغ و متعاقب دریافت اطلاعات جدید در 30 بهمن همان سال طرح اولیه بازنگری شده و طرح شماره 2 در 13 اسفند انتشار یافت.

این عملیات با مراجعه به قرآن کریم فتح نامگذاری شد و سرانجام در حالی که اشک شوق در چشمان کلیه حاضران مرکز فرماندهی جمع شده بود، در ساعت سی دقیقه بامداد روز دوشنبه 2 فروردین ماه فرمان آغاز حمله بزرگ و سرنوشت ساز فتح المبین به شرح زیر صادر شد: 

بسم الله الرحمن الرحیم ، بسم الله القاصم الجبارین و یا زهرا 

رزمندگان دلاور اسلام با دریافت پیام، عملیات حماسی و تاریخی فتح المبین را در شمال خوزستان آغاز کردند و از جنوب و شمال غربی شوش و غرب دزفول در چند محور با ارتش عراق درگیر شدند. 
 

img/daneshnameh_up/9/97/FathOperation02.jpg
       





اهداف عملیات


- آزادسازی بخش وسیعی از مناطق اشغال شده، همچون سایت 4 و 5 رادار و ده ها روستای منطقه. 
- انهدام دو لشکر عراق (10 زرهی و 1 مکانیزه). 
- دست یابی به خطوط پدافندی مناسب و استفاده از حداقل نیروهای خودی در آن خطوط 
- خارج کردن شهرهای شوش، اندیمشک و دزفول از تیررس آتشتوپخانه دشمن. 
- دور کردن آتش موثر دشمن از جاده اهواز – اندیمشک. 

منطقه عملیات 
منطقه عمومی فتح المبین در غرب رودخانه کرخه واقع شده است و از شمال به ارتفاعات صعب العبور تی شکن، دالپری، چاه نفت و تپه سپتون؛ و از جنوب به ارتفاعات میشداغ، تپه های رملی و چزابه (شیب)؛ و شرق به مرز بین المللی (در شمال و جنوب فکه) منتهی می شود. 
منطقه مزبور 2500 کیلومتر مربع وسعت دارد از لحاظ جغرافیایی ناهموار است و علاوه بر ارتفاعات یادشده، دارای تپه های ماهور بسیار و بعضاً غیر قابل عبور می باشد. این بلندی ها به دلیل پستی زمین در شرق کرخه، روی شهرهای شوش، هفت تپه و جاده اهواز – اندیمشک کاملا مشرف می باشند. ارتفاعات ابوصلیبی خات با 202 و 189 متر، کوه های برغازه، رقابیه تی شکن، کمر سرخ، تنگه ابوغریب و رقابیه، مراکز رادار، سایت 4 و 5، پادگان عین خوش و نقاط حساسی همچون دوسلک و سه راهی قهوه خانه از عوارض مهم منطقه عملیاتی فتح المبین بودند. 
جاده های آسفالته دزفول به دهلران، عین خوش به چم سری، جاده تنگه ابوغریب، جاده امام زاده عباس به چاه نفت و پل های احداث شده روی رودخانه های چیخواب و دویرج نیز از مهم ترین راه های مواصلاتی منطقه محسوب می شدند. 
 

img/daneshnameh_up/b/b3/FathOperation03.jpg
       




استعداد دشمن 
مسئولیت پدافند از منطقه غرب دزفول به عهده دو لشکر 10 زرهی و 1 مکانیزه ارتش عراق بود و به تناسب میزان هوشیاری دشمن و آگاهی از عملیات نیروهای ایران، براستعداد آن ها افزوده می شد. در مجموع، تمامی یگان هایی که قبل از شروع عملیات، در منطقه مستقر بودند؛ و نیز تمام یگان هایی که حین عملیات وارد منطقه شدند، عبارت بودند از: 
- لشکر 10 زرهی؛ شامل: تیپ های 17، 42، 51 و 60 زرهی، تیپ 24 مکانیزه، تیپ های 55، 99، 423 و 505 پیاده. 
- لشکر 1 مکانیزه؛ شامل: تیپ های 34 و 51 زرهی، تیپ های 1 و 27 مکانیزه، تیپ های 93، 96، 109 و 426 پیاده. 
- لشکر 3 زرهی ؛ شامل: تیپ های 6 و 12 زرهی، تیپ 8 مکانیزه. 
- لشکر 6 زرهی؛ شامل: تیپ 25 مکانیزه. 
- لشکر 9 زرهی؛ شامل: تیپ 14 مکانیزه و تیپ های 35 و 43 زرهی. 
- لشکر 7 پیاده: شامل: تیپ های 19 و 38 پیاده. 
- یگان هایی با ماموریت های ویژه: تیپ های 10، 11، 12، 13، 14، 15، 19، 603، 604، 605. 
- تیپ های مستقل: تیپ مکانیزه گارد ریاست جمهوری، تیپ 10 زرهی، تیپ های 91 و 92 پیاده و تیپ 5 گارد مرزی 
کماندو: 9 گروهان 
- توپخانه: 4 گردان از لشکر 10، 4 گردان از لشکر 1، 3 گردان از لشکر 3، گردان 217 
 

img/daneshnameh_up/2/24/FathOperation04.jpg
       




قوای خودی 
قرارگاه مرکزیکربلا با فرماندهی مشترک نیروی زمینی ارتش و سپاه پاسداران، هدایت کلی عملیات را بر عهده داشت که چهار قرارگاه فرعی زیر تحت امر آن بود: 
الف – قرارگاه قدس هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: 
ارتش: تیپ 84 پیاده خرم آباد با 3 گردان، تیپ 2 زرهی لشکر 92 زرهی اهواز با 3 گردان 
سپاه: تیپ 41 ثارالله علیه السلام با 6 گردان، تیپ 14 امام حسین علیه السلام با 9 گردان، عناصری از سپاه ایلام 
ب – قرارگاه نصر هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: 
ارتش : تیپ های 1، 2 و 3 از لشکر 21 پیاده حمزه با 10 گردان، تیپ 58 ذوالفقار با 4 گردان 
سپاه: تیپ 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم با 9 گردان، تیپ 7 ولی عصر (عج) با 9 گردان 
ج – قرارگاه فجر هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: 
ارتش: لشکر 77 پیاده خراسان با 3 تیپ 
سپاه: تیپ 33 المهدی (عج) با 6 گردان، تیپ 46 فجر با 5 گردان، تیپ 17 علی ابن ابی طالب علیه السلام با 6 گردان امام سجاد علیه السلام با 11 گردان 
د – قرارگاه فتح هدایت نیروهای زیر را به عهده8 داشت: 
ارتش: تیپ 1 لشکر 92 زرهی، تیپ 55 هوابرد، تیپ 37 زرهی شیراز 
سپاه : تیپ 25 کربلا، تیپ 8 نجف با 8 گردان 
در مجموع حدود 100 گردان از سپاه و 35 گردان از ارتش در عملیات شرکت کردند. 
هم چنین واحدهایی از توپخانه، هوانیروز و نیروی هوایی ارتش، مهندسی جهاد سازندگی و مهندسی سپاه و ارتش، پشتیبانی عملیات را بر عهده داشتند. 


 

بازتاب عملیات فتح المبین در رسانه های خارجی


پس از ناکامی صدام در جلوگیری از عملیّات فتح‌المبین، یک روز مانده به شروع این عملیّات، صدام حسین طی نامه‌ای به احمد سکوتره (رئیس کنفرانس اسلامی) که تلاش‌هایی برای صلح انجام داده بود، شرط سوم ایران یعنی معرفی متجاوز را می‌پذیرد، اما فرماندهان نظامی و رزمندگان اسلام بدون توجه به این تثبیت صدام، لحظه‌ای در اجرای این عملیّات تأمل نکرده و در هر منطقه از سرزمین‌های تحت اشغال عراق دست به عملیّات کوبنده و قاطع می‌زنند. عراق برای جلوگیری از اثرات تبلیغات حمله و فتوحات آن آمار تلفات ایران هزاران کشته اعلام می‌کند و تلفات و خسارات وارده به ارتش عراق را بسیار ناچیز می‌خواند.

رادیو بغداد طی اخبار و تفسیرهای گوناگون اعلام می‌کند که نیروهای ایران در تحرکات اخیر خود، به دفاع مستحکم عراق برخورد نموده و با دادن تلفات سنگین راه فرار را در پیش گرفته‌اند... و اضافه می‌کند که در این نبرد قهرمانانه تنها هفت سرباز عراقی کشته شده‌اند.
این ادعا زمانی اعلام می‌شود که 650 کیلومتر مربع از خاک ایران آزاد و 6000 نفر از ارتش عراق اسیر و نزدیک به 10000 نفر کشته و زخمی شده‌اند ( تا پایان مرحله دوم عملیّات).

رادیو بغداد در ادامه اخبار سراسر کذب خود، بازهم به پخش اخبار دروغ پرداخته و می‌گوید:

«منطقه عملیّاتی مملو از اجساد و ادوات زرهی ایرانیان است و آنها با دادن تلفات و اسیر فراوان راه فرار را در پیش گرفته‌اند، ما این بار تلفات خود را تا پایان مرحله دوم، ده نفر اعلام می‌کند».
این در حالی است که نیروهای بعث در بسیاری مواضع خود عقب‌نشینی کرده و با فرار تاریخی آنها، مقدمة مرحلة سوم فراهم شده است.
زمانی که مرحله سوم با موفقیت بی‌نظیر اجرا می‌شود و قریب 25000 نفر کشته و زخمی و 15000 نفر اسیر می‌شوند و رزمندگان اسلام در نزدیکی مرزهای بین‌المللی مستقر می‌شوند، رادیو بغداد با شوق و هیجان فراوان اعلام می‌کند که نیروهای ایرانی همچنان در حال عقب‌نشینی‌اند و سربازان قدرتمند عراق با اقتدار کامل در حال پیشروی به سوی دزفول و شوش هستند.
در این میان آژانس‌های خبری و رسانه‌های گروهی غرب اخبار را به نقل از اعلامیه‌های نظامی عراق و آب و تاب نقل می‌کنند.

رادیو امریکا:

این رادیو در روز چهارم فروردین 1361 به نقل از روزنامه نیویورک تایمز و به گفته تحلیل‌گران آمریکایی می‌گوید:
«حمله بزرگی که نیروهای ارتش ایران علیه واحدهای عراقی در منطقه دزفول آغاز کردند، شربه‌ای کاری به افراد لشکر زرهی عراق که به جبهه نبرد منتقل شده‌ بودند، فرود آورد. تحلیل‌گران این حمله را از نظر لجستیکی درخور توجه دانسته‌اند، اما حاضر نشدند ادعای ایران را در مورد پیروزی قبول کنند.»

رادیو عمان:

«عراق اعلام کرد که نیروهایش طی نبردهای 24 ساعت گذشته در جبهه‌های نبرد هشتاد و یک نفر از نیروهای ایرانی را به قتل رسانده‌اند.
خبرگزاری عراق امروز به نقل از یک اطلاعیه نظامی گزارش داد که در منطقه اهواز 62 نفر از نیروهای ایران کشته شده‌اند فرماندهی کل نیروهای مسلح عراق دیشب اعلام کرده بود که نیروهای این کشور در جبهه‌های شوش و دزفول در استان خوزستان ایران 12 تیپ نظامی ایران را متلاشی کرده و تعداد زیادی را به اسارت خود درآورده‌اند.» (4/1/61)

رادیو رأس‌الخیمه:

«خبرگزاری عراق به نقل از گزارشگر خود در میدان‌های نبرد، گزارش داد که نیروهای عراقی در نخستین ساعات بامدار این روز، حمله گسترده و بزرگی را برای مقابله با نیروهای ایران که در منطقه شوش و دزفول، نیروهای عراق را مورد تهاجم قرار دادند، شروع کرده‌اند. این خبرگزاری می‌افزاید: لشکر 77 ایران به طور کامل نابود شده است.» (4/1/61)

رادیو بی.بی.سی:

« یک سخنگوی ارتش عراق اخبار مربوط به پیروزی‌های اخیر ایران را در جبهه‌های جنگ بی‌اساس توصیف کرد. وی گفت که ایران از ابتدای جنگ تا به حال مدعی چنین پیروزی‌هایی بوده است؛ اما واحدهای نظامی عراق همچنان بر مواضع خود در داخل خاک ایران کاملاً مسلط هستند.»
بدنبال اطلاعیه‌های نظامی سراسر کذب عراق، کشورهای حوزه خلیج فارس فقط اخبار واصله از شورای فرماندهی بعث را پخش کرده و از پخش پیروزی‌های ایران خودداری می‌کنند، اما صدام طی پیام‌هایی به سمینار اسلامی در سریلانکا اعلام می‌کند که عراق هیچ چشمداشتی به خاک ایران نداشته و طالب صلح است.
این تصمیم و پیام صدام برای بسیاری از خبرگزاری‌ها روشن می‌کند که قدرت انهدام و گستردگی عملیّات تا چه حد بوده است و چرا سردار قادسیه به موضع انفعال افتاده است.
به دنبال اظهارات صدام، خبرگزاری‌ها بشدت تحت تأثیر پیروزی‌های رزمندکان اسلام در عملیّات فتح‌المبین قرار گرفته، بناچار گوشه‌هایی از این پیروزی بزرگ را بازگو می‌کنند.

رادیو بی.بی.سی:

«کارشناسان امور اطلاعاتی در غرب اظهار می‌دارند اکنون روشن شده است که ایران تا حدودی در جنگ‌های اخیر با عراق موفق بوده است. با این حال عقیده بر آن است که موفقیت ایران قاطع نبوده است.» (19/1/61)

رادیو لندن: «در حالی که پرزیدنت صدام حسین (رئیس جمهور عراق)، در مصاحبه‌ای که با یک روزنامه فرانسوی، پیروزی ایزان در عقب راندن عراقی‌ها را انکار کرده است، طبق گزارش افرادی که در این روز از صحنه جنگ عراق با ایران بازدید کرده‌اند، نیروهای ایران آخرین حمله خود را علیه عراقی‌ها در منطقه شوش از ایالت خوزستان انجام داده‌اند و سپاه چهارم عراق را منهدم ساخته‌اند».

همین رادیو ادامه می‌دهد:

«خبرنگارانی که در ایران به دیدار از جبهه‌های جنگ رفته‌اند، تأییر می‌کنند که نیروهای عراقی در نبرد عظیمی در اطراف دزفول تلفات شدیدی را متحمل شده‌اند و ضایعات بسیاری بر تجهیزات آنان وارد آمده است.
خبرنگاران می‌گویند که هر دو طرف از آغاز جنگ تاکنون درباره پیروزی‌های خود مبالغه کرده‌اند، اما این روشن است که نیروهای ایران به موفقیت دست یافته‌اند.» (12/1/61)

رادیو آمریکا:

«به گزارش روزنامه واشنگتن پست، صدام حسین اعلام کرد که نیروهای عراق از مواضعی که بیش از یک سال در داخل خاک ایران در تصرف نیروهای عراقی بوده است، عقب‌نشینی کرده‌اند.»
سردار قادسیه که همیشه در اطلاعیه‌های نظامی خود دم از پیروزی می‌زد این بار به شکست خود اعتراف کرده و بناچار برای کاستن از فشار تبلیغات، به هذیان‌گویی افتاده و دوباره دم از پیروزی می‌زند.
 

مرحله  چهارم عملیات فتح المبین (8/1/1361)

در چهارمین مرحله ی عملیات که سحرگاه روز یکشنبه 8 فروردین با نام فتح و با کلمه ی رمز "یا زهرا" آغاز شد رزمندگان غرور آفرین ایران اسلامی موفق شدند با عملیات برق آسا و کوبنده ی خویش مناطق سندال، چنانه و عین خوش (پادگان ارتفاعات عین خوش)، دشت عباس، امام زاده عباس، ارتفاعات تینه و ابوقریب، واوی، و ارتفاعات بسیار مهم و استراتژیک دوسلک (مرکز فرماندهی و تدارکاتی دشمن) در منطقه ی برغازه را به تصرف در آورند. هم چنین بعد از ظهر همان روز، تیپ های 421 و 96 ارتش عراق پس از عملیات رزمندگان افتخارآفرین ایران اسلامی به طور کامل متلاشی و کلیه نفرات این دو تیپ کشته، مجروح و یا اسیر شدند.

در این مرحله از عملیات مناطق دشت عباس و امامزاده عباس در شمال غربی منطقه ی شوش و منطقه ی عین خوش از وجود تجاوزگران عراقی پاک سازی و به کنترل کامل نیروهای ایرانی درآمد و تعداد اسرای شمارش شده ی دشمن تا پایان مرحله ی چهارم عملیات فتح به بیش از 15000 تن رسید. هم چنین در این مرحله صدها تن از قوای دشمن به هلاکت رسیدند، تعداد 200 دستگاه خودرو، هشت دستگاه تانک به همراه مقادیر بسیار زیادی سلاح های سبک و مهمات به غنیمت سپاهیان سلحشور اسلام در آمد و ضمناً تعداد هواپیماهای سرنگون شده دشمن به 18 فروند رسید. ارتفاعات تینه که از بزرگ ترین حوضچه های نفتی شمال خوزستان می باشد از وجود نیروهای دشمن پاک شد و چاههای نفت ابوقریب به کنترل کامل رزمندگان اسلام در آمد.

آخرین نتایج حاصله از عملیات پیروزمندانه فتح المبین را به صورت زیر می توان خلاصه کرد:

1- انهدام نیروهای دشمن که سپاه چهارم ارتش عراق را تشکیل می داد به استعداد سه لشکر شامل :

الف : لشکر 10 زرهی متشکل از تیپ 42 زرهی تیپ 24 مکانیزه، تیپ 7 زرهی و تیپ 60 پیاده.

ب : لشکر یک مکانیزه شامل تیپ 1 مکانیزه، تیپ27 مکانیزه، تیپ 34 زرهی و تیپ 51 زرهی.

پ: تیپ های تحت امر لشکر یک و ده شامل تیپ 99 پیاده، تیپ 96 پیاده، تیپ 426 پیاده، تیپ 505 پیاده، تیپ 423 پیاده، و تیپ 241 پیاده.

ت : هلاکت و اسارت چندین هزار تن از افراد ارتش خلقی .

ث: مجموعه تلفات رزمی دشمن حدود 25 هزار تن بود که یا زخمی شده و یا به هلاکت رسیدند و بالغ بر 15هزار نفر به اسارت درآمدند. ضمناً 360 دستگاه از انواع تانک و نفربر زرهی دشمن منهدم، تعداد زیادی تانک، نفربر و خودروی سبک و سنگین و مقادیر بسیار زیادی از انواع مهمات به غنیمت گرفته شد که حدود 150 دستگاه تانک، 170 نفربر و حدود 500 دستگاه خودرو، چندین قبضه موشک سام 6 زمین به هوا،  چند قبضه موشک زمین به زمین، 165 قبضه توپ شامل توپ های 182 میلیمتری، 130 میلیمتری و 152 میلیمتری از آن جمله بودند.

2- آزاد شدن ارتفاعات مهم شمال غربی خوزستان به اسامی ابوصلیبی خات معروف به رادار و سایت، علی گره زد، عین خوش، تینه، برغازه، واوی، رقابیه، میشداغ، ارتفاعات 350 معروف به ارتفاعات دهلیز، شاوریه، دلتا، تپه چشمه، جوفینه، کوت کاپن و ارتفاعات 202.

3- رهایی شهرهای دزفول، اندیمشک، شوش، پایگاه چهارم هوایی و جاده سراسری اندیمشک – اهواز و صدها روستا از زیر آتش توپخانه دوربرد و موشک های تخریبی زمین به زمین دشمن.

4- دستیابی به چاه های نفت ابوقریب در ارتفاعات تینه یکی از بزرگ ترین حوضچه های نفتی خوزستان.

5- آزادشدن سه پاسگاه ژاندارمری از استان های ایلام و خوزستان به اسامی عین خوش، دوسلک و جسرنادری.

6- آزاد سازی فرودگاه اضطراری دهلران .

7- آزاد شدن جاده دزفول، دشت عباس، عین خوش وهم چنین مناطق دشت عباس، دشت چنانه و زمین های سرخه که از مهم ترین مناطق کشاورزی شمال خوزستان به حساب می آید. در طی عملیات پیروزمندانه فتح المبین دوهزار کیلومتر مربع از خاک ایران اسلامی از تصرف متجاوز خارج شد.


فروردین92

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۹ ، ۱۵:۲۳
فاصله گلناری

سالروز شهادت نواب صفوی


شهیدان نواب صفوی و یارانش در دوران رژیم ستمشاهی با دعوت حوزه‌ها به حضور در عرصه سیاسی کشور، ایجاد ایده تشیع انقلابی و با هدف تشکیل حکومت اسلامی و تدوین قانون اساسی کشور براساس آموزه‌های قرآن دست به مبارزه با رژیم شاه زدند. آنها معتقد بودند روحانیون باید سکوت در مقابل حکومت را کنار بگذارند، حکومت اسلامی جایگزین مشروطه و حکومت غربگراها شود و جنبش‌های انقلابی مسلمان در سراسر جهان متحد شوند. تدوین قانون اساسی براساس آموزه‌های قرآن و دین اسلام از برجسته‌ترین تفکرات این گروه محسوب می‌شد.

تولد


سال 1303 هجری شمسی است. آفتاب در پس ابرهای سیاه ستم، آخرین نفسهای خود را می کشد. نور کم سویی به زمین میرسد. پاها در بند است. دستها رهایی ندارد و فریادها در گلو خفه میشود. ناگاه صدای کودکی در فضای خانه می پیچد. ستاره ای به خانه آقا سیدجواد قدم می نهد. نوای آسمانی دعا بر لبان پدر جاری می شود. آقا سیدجواد میرلوحی نام فرزند را سید مجتبی میگذارد تا در لحظه لحظه زندگی به یاد خاندان پیامبر باشد.

سرود نور


سید مجتبی هنوز اندک سالی است که با دنیای خرد سالی فاصله گرفته است. او سوره های کوتاه قرآن را به تشویق پدر و مادر خود حفظ می کند و با پدر روحانی خود در مجالس پر نور قرائت قرآن شرکت فعال دارد. قرآن مجید کتاب زندگانی اوست و به آن عشق می ورزد. هفت ساله است که راهی دبستان می شود و پس از اتمام دوره ابتدایی در مدرسه «حکیم نظامی» وارد مدرسه صنعتی آلمانیها می گردد.




 

رضاخان که به تازگی از طرف دولت استعمارگر انگلیس به سلطنت رسیده است از مخالفان سرسخت اسلام و روحانیت است. از نخستین کارهای او منع به کارگیری تاریخ هجری قمری است. تاریخ هجری شمسی جایگزین تاریخ قمری می شود و او نام این تهاجم وسیع بر ضد فرهنگ اسلامی را طرد یک سنت عربی تحمیل شده می نامد. 

بعد از تغییر تاریخ، بر سر گذاشتن کلاه پهلوی شبیه کلاه سربازی، برای همه اجباری می گردد. چیزی نمی گذرد که او مدارس را مختلط اعلام می کند و دختر و پسر را در کنار هم قرار میدهد. پسر ها باید هنگام مدرسه رفتن شلوارک کوتاه بپا کنند و دختر ها باید حجاب اسلامی را به کناری نهند.در این حال روحانیون بیدارگر با تهاجم فرهنگی استعمار و اسلام زدایی رضاخان به مبارزه بر می خیزند و بر ضد وی قیامهای اصلاحی مختلفی را برپا می دارند. در چنین زمانی است که آقا سیدجواد میرلوحی، پدر سیدمجتبی مجبور می گردد از پوشیدن لباس روحانیت صرف نظر کند. رضاخان دستور داده است تا مردم همه از لباس یک شکل استفاده کنند. در این زمان آقا سیدجواد از فرصت استفاده نموده، برای احقاق حقوق مظلومان در دادگستری وکیل دعاوی میشود.

چندی نمی گذرد که با داور وزیر دادگستری سال 1315 یا 1314 درگیر می شود و در پی گفتگوی اعتراض آمیز به نظام ستم شاهی پهلوی، گوش وزیر را با سیلی خود آشنا میسازد و خود روانه زندان می گردد. سه سال در زندان رضاخان می ماند و بعد از 3 سال به دیدار خدا می شتابد. با رحلت پدر، سیدمحمد نواب صفوی، دایی سیدمجتبی سرپرستی خانواده ایشان را به عهده می گیرد. سید مجتبی عشق و علاقه زیادی به دروس اسلامی دارد و مایل است به دروس حوزه بپردازد. لیکن دایی وی که سرپرستی او را به عهده گرفته و خود قاضی دادگستری است با سید مخالفت می کند.سید مجتبی از عقیده خود دست بر نمیدارد و در مسجدی که در خانی آباد است شروع به فراگیری درسهای حوزه می کند و همزمان در مدرسه آلمانیها به دروس جدید می پردازد.سید در عصری واقع شده است که نظام آموزشی غرب در کشور به صورت نوشدارویی برای پیشرفت به مردم عرضه میشود. وی در یکی از مدارس غربی تحصیل میکند. در مدرسه چیزهایی مطرح است که با آرمانهای اسلامی وی سازگار نیست. او در فرصتهای مناسب آنچه را که فهمیده به همکلاسی های خویش میگوید و اوضاع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور را برای آنان شرح میدهد.

سید در 17 آذر 1321 ش در یک سخنرانی پر شور از دانش آموزان میخواهد تا به سوی مجلس رفته، نسبت به هجوم اجانب و تهدید فرهنگ غرب اعتراض نمایند و درخواستشان را مطرح کنند.

با سخنرانی سید دانش آموزان مدرسه دست به تظاهرات میزنند. از مدرسه آلمانیها به مدرسه ایران شهر و از آنجا به دار الفنون رفته، مدارس را تعطیل می کنند و با هم به طرف مجلس حرکت می کنند. در بین راه از مردم هم افرادی به آنها می پیوندند. تظاهرات با شکوهی روی میدهد و با تیر اندازی مأموران به سوی مردم 2 نفر کشته می شوند و چیزی نمی گذرد که دولت قوام سقوط می کند.

سید در 1321 هجری تحصیلات خود را به پایان برده، در خرداد 1322 در شرکت نفت استخدام میگردد و بعد از مدت کوتاهی از تهران به آبادان انتقال می یابد. وضع نابسامان کارگران شرکت وی را رنج میدهد و دیگران را در حقوق خویش شریک می کند. علاقه ای بین کارگران شرکت و سید به وجود می آید. وی شبها جلساتی برای آنها دائر می کند و وظایف دینی و اجتماعیشان را گوشزد می نماید.وی در طی آموزشهای خویش یاد آور می شود که نفت از آن ملت ایران است و خارجیان آمده اند تا برای ما کار کنند، نه اینکه ما را زیر سلطه خود درآورند و قسمتهایی از آبادان را در اختیار گرفته اجازه ورود به ما ندهند!

سید
سیمای زشت استعمار را در کارها و فعالیتهای آنان نشان میدهد، میگوید:این چیست که در چند جای شهر نوشته اند «ورود ایرانی و سگ ممنوع»!!آنها ایرانیان را در ردیف سگ قرار داده در حالی که خود مستخدم ما هستند.شش ماه از ورود سیدمجتبی به شرکت نگذشته است که یکی از انگلیسیها به کارگری ایرانی حمله کرده و وی را زخمی میکند، همان شب جلسه ای تشکیل می شود و قرار می گذارند که صبح قبل از شروع کار در پالایشگاه جمع شوند.

سید شروع به سخنرانی می کند و می گوید: « چون ما مسلمان هستیم و قصاص یکی از احکام ضروری ماست یا باید آن انگلیسی به اینجا بیاید و در جلوی جمع از این برادر ما پوزش بخواهد و یا اگر این کار را نکند عین کتکی که به آن زده یا عین جراحتی که به او وارد کرده ما به او وارد کنیم.» هنوز سخنان سید به پایان نرسیده بود که کارگران به خشم آمده، به سالن آن انگلیسی رفته، آنجا را خراب می کنند. پلیس دخالت میکند و آن انگلیسی موفق به فرار می شود. چند نفر کارگر دستگیر میگردند، سید به خانه یکی از دوستانش رفته، شبانه توسط یکی از لنجها از آبادان راهی نجف میشود.


 

نواب در زندان مصدق

تیر ماه سال 1330 وقتی نواب از خانه یکی از فدائیان اسلام خارج میشود، از سوی مأموران آگاهی دستگیر و زندانی میشود. سید به خاطر سخنرانی 2 سال پیش در آمل و شکستن شیشه مشروب فروشی به زندان میافتد، این در حالی رخ میدهد که مصدق نخست وزیر این دوره است.حقیقت این است که نواب خواستار اجرای احکام اسلامی و در مراحل بعد، تأسیس حکومت اسلامی است، لیکن مصدق در جبهه ملی موافق او نیست. پس از دستگیری نواب (رهبر فدائیان اسلام) افرادی که پیش از وی دستگیر شده بودند آزاد میشوند. سید محمد واحدی از آن جمله است. واحدی نامه ای به مصدق نوشته، خواستار آزادی رهبر فدائیان اسلام میگردد و با جواب نا مساعد وی، در اواخر مرداد
1340 فدائیان اسلام اعلام برگزاری مراسم سخنرانی داده و در پی آن 38 نفر از آنها بازداشت و تبعید میشوند. نواب صفوی با شنیدن این خبر اعتصاب غذا میکند و آیت الله سید محمد تقی خوانساری و آیت الله صدر طی نامه های جداگانه ای به آبت الله کاشانی و دادستان وقت آزادی رهبر فدائیان اسلام و تبعیدیها را خواستار میشوند. پس از یکی دو روز تبعیدیها باز میگردند و نواب پس از سه ماه حبس در عصر مصدق آزاد میگردد.



کنگره اسلامی

شب معراج رسول اکرم (ص) 27 رجب 1350 ق. مطابق با 1931 م. است. از اندیشمندان اسلامی دور ترین نقاط جهان دعوت به عمل آمده تا خشم امت اسلامی را در مورد انتقال اراضی مسلمانان به یهودیها به معرض نمایش گذارند و نظرات خویش را برای آزادی قدس بیان دارند.یازدهم شهریور 1332 مجاهد نستوه دست به این سفر مقدس میزند تا با حمایت از مردم مسلمان فلسطین، سیاست صهیونیستی انگلستان را محکوم سازد. مسیر حرکت نواب از ایران به بغداد و از آنجا به بیروت و بیت المقدس است. وی در اولین جلسه از جلسات شش روزه کنگره عظیم اسلامی با نطقهای حماسی خویش به زبان عربی، فریاد بیدار باش سر میدهد و زمانی که برای تماشای بخش اشغالی قدس میروند با لحنی آمرانه همراهان را به نماز میخواند. نماز در مسجد مخروبه ای که در یک کیلومتری شهر قدس قرار دارد. وی میگوید:

هر کس آماده شهادت است همراه ما شود.تمامی اعضا به امامت آن سید مجاهد نماز میگذارند. سربازان اسرائیلی دست روی ماشه مسلسلها، از کار سید در حیرت میمانند. سید با این حرکت یاد آور میشود که برای آزادی قدس باید با پرچم سرخ شهادت به میدان رفت.



تا بیکرانها

پس از پایان کنگره اسلامی، نماینده جمعیت اخوان المسلمین مصر با نواب صفوی آشنا میشود و شیفته وی میگردد و از او دعوت میکند تا به سفر خویش ادامه داده، از مصر هم دیدن نماید. نداشتن امکانات مالی این سفر را به تعویق می اندازد تا حضرت علامه امینی زمینه سفر را آماده می سازد.دولت ژنرال نجیب بر سر کار است و در بین آنها بر سر قدرت بین نجیب و عبد الناصر کشمکش وجود دارد. در این حال دو جوان از جمعیت اخوان المسلمین به شهادت رسیده اند و از نواب دعوت میشود تا در دانشگاه الازهر قاهره سخنرانی کند.مأموران نظامی با شلیک تیر نظم مجلس را بر هم میزند و چند نفر پلیس نواب را تحت الحفظ به وزارت کشور میبرند و مورد بازجویی قرار میدهند. سید میگوید: در مصر باید احکام قرآن اجرا گردد. باید مصر وابستگی خود را قطع کند و کانال سوئز ملی شود.دولت مصر جمعیت اخوان المسلمین را منحل اعلام میکند و اخراج فوری نواب را صادر مینماید اما بعد دستور پذیرایی وی به حسن البائوری (وزیر اوقاف مصر) ابلاغ میشود. نواب طی ملاقاتهایی با نجیب و جمال عبد الناصر، موقعیت اخوان المسلمین را برای تحکیم دولت انقلابی مصر یاد آور میشود.



دام اهریمن

بعد از رخداد 28 مرداد 1332، سه پیشنهاد از طرف شاه توسط امام جمعه به نواب داده شد. وی صد هزار تومان پول نقد به همراه داشت تا در صورت قبول پیشنهاد از طرف نواب به او داده شود.

پیشنهاد های اهریمنی شاه که برای به دام انداختن نواب چیده شده بود عبارتند از:

1- در یکی از کشور های اسلامی به عنوان سفیر اعزام شود.

2- منزلی برای وی در نظر گرفته شود و محل جلوس ایشان باشد و ماهی 10 هزار تومان حق سفره پرداخت شود.

3- با همکاری شما یک حزب بزرگ اسلامی تشکیل شود و هزینه آن را دربار تأمین نماید.

نواب با کمال قاطعیت به امام جمعه میگوید:

خجالت نمیکشی مرا به درگاه معاویه دعوت میکنی امام جمعه وجه نقد را برداشته، به سرعت میرود. پیش از این برای رهبر فدائیان اسلام تولیت استان قدس رضوی پیشنهاد شده بود و ایشان رد کرده بودند.

پیمان شیطانی

پیمان شیطانی سنتو مسأله ای است که پس از آمدن نواب به ایران پیش آمده است. در این پیمان هشت ماده ای تلاش بر آن است تا امنیت خاور میانه به سود امپریالیزم آمریکا و انگلستان تضمین گردد و با خطر کمونیسم مقابله شود.در واقع با وارد شدن ایران به این پیمان ایران به عنوان پایگاه نظامی آمریکا در منطقه شناخته خواهد شد. رهبر فدائیان اسلام با انتشار اعلامیه ای مخالفت خویش را ابلاغ کرد و گفت:
مصلحت مسلمین دنیا پیوستن و تمایل به هیچ یک از در بلوک نظامی جهان و پیمانهای نظامی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت یک اتحادیه دفاعی و نظامی مستقلی تشکیل دهند.

بدین وسیله نواب آشکارا در مقابل آمریکا و مهره های دست نشانده آن قرار گرفت و به آنها اعلان جنگ داد. این زمانی است که وی به همراه یارانش در این حرکت الهی یکه تاز میدان نبرد با استکبار جهانی هستند.
اعدام انقلابی حسین اعلاء نخست وزیر و طرف ایرانی در انعقاد پیمان نظامی سنتو مورد نظر رهبر فدائیان اسلام بود. یاران بسیج میشوند تا وی را قبل از خروج از ایران اعدام کنند. ذوالقدر در مسجد شاه و عبدالحسین واحدی در آبادان این مهم را بر عهده گرفتند. در این نبرد رهبر فدائیان اسلام و یارانش میدانستند که با این اقدام مهر شهادت بر شناسنامه زندگی پر بارشان خواهد خورد، از این رو مشتاقانه دست به این کار میزدند. آنان کسانی بودند که سالها چوبه دار بر دوش خویش حمل نمودند و خونریز طلب میکردند تا با شهادت سعادت ابدی را در آغوش کشند و به لقای محبوب رسند.روز پنج شنبه 25/8/1334 مجلس ترحیمی به مناسبت فوت مصطفی کاشانی فرزند ارشد ایت الله کاشانی در مسجد شاه منعقد بود. ساعت 45/3 بعد از ظهر حسین اعلاء در مسجد حاضر شد، محمد علی ذوالقدر به وی حمله برد ولی بعد از شلیک تیری فشنگ دوم در لوله گیر کرد، وی تنها توانست اعلاء را مجروح کند و خود توسط مأموران دستگیر شد.رهبر فدائیان اسلام به همراه یارانش در منزل آیت الله کاشانی و پس از آن در خانه حمید ذوالقدر به سر میبرند. مأموران عصر چهارشنبه 1/9/1334 به منزل ذوالقدر وارد میشوند و نواب صفوی و سید محمد واحدی را دستگیر میکنند. حسین اعلا با جراحتی که دارد راهی بغداد است. سید عبدالحسین واحدی و اسدالله خطیبی برای اعدام وی لحظه شماری میکنند تا در صورت عدم موفقیت ذوالقدر، وی را به هلاکت رسانند. لیکن در 1/9/1334 شناسایی و دستگیر میگردند. عبد الحسین واحدی در اتاق تیمور بختیار به دست وی به شهادت میرسد و اعدام مهره استعمار با عدم موفقیت روبرو میشود. همزمان با دستگیری فدائیان اسلام، آیت الله کاشانی نیز بازداشت میگردد. 

نماز عشق

به او ندایی میرسد که رفتنی است. وضوی عشق میسازد و به نماز میایستد. نماز عشق، او به خون وضو میسازد تا به نماز عشق راست آید.
25 تیر ماه 1334 بیدادگاه دژخیم به سید مجتبی نواب صفوی و سه یار فدا کارش حکم اعدام میدهد. آنان در 27 همان ماه مطابق با سالگرد شهادت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا(س) به خیل شهدا میپیوندند. وی به هنگام شهادت در لحظه آخر حیات با لحنی دلنواز آیاتی از قرآن کریم را تلاوت نموده بانگ اذان سر میدهد و نزدیکیهای طلوع فجر به آسمانیها میپیوندد. شهدا در مسگر آباد به خاک سپرده میشوند. وقتی تصمیم گرفته میشود آنجا پارک شهر شود شبانه از تهران به قم انتقال یافته و در وادی الاسلام جای میگیرند.شهید نواب صفوی که در دی ماه 1326 با نیره السادات احتسام رضوی ازدواج کرده بود، طی 8 سال زندگی با هم دارای سه فرزند دختر میشوند، تولد فرزند سوم پس از شهادت اوست.

 

 


 

آخرین موضوعات  

 

 


پیش فرض یادنامه شهادت شهید نواب صفوی و یارانش (گروه فدائیان اسلام) 

 

 


شهید سیدمجتبی نواب صفوی در سال 1303ش در خانی‏آباد تهران به دنیا آمد و پس از اتمام دروس ابتدایی، به آبادان سفر کرد. سید مجتبی سپس برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آن‏جا از محضر مدرسین حوزه علمیه نجف اشرف بهره‏مند گردید. وی پس از چهار سال اقامت در نجف به دستور آیت‏اللَّه سیدابوالحسن اصفهانی جهت مبارزه با کجروی‏های کسروی به ایران آمد و با تشکیل "جمعیت فداییان اسلام" به مبارزه با بدخواهان و بداندیشان پرداخت. ترور وابستگان استعماری مانند احمد کسروی، عبدالحسین هژیر، علی رزم‏آرا و حسین علاء از جمله فعالیت‏های سیاسی این جمعیت می‏باشد. شهید نواب صفوی همچنین با حکومت دکتر مصدق به خاطر عدم عمل به احکام اسلامی به مخالفت برخاست و به همین جهت در ایام نخست وزیری مصدّق، دستگیر و به زندان افتاد و تا سقوط حکومت مصدق در زندان بود. سرانجام این مجاهد خستگی‏ناپذیر به همراه سه تن از همرزمانش به نام‏های خلیل طهماسبی، مظفر علی ذوالقدر و سیدمحمد واحدی در بیدادگاه رژیم پهلوی محکوم و در صبحگاه 27 دی 1334 شمسی تیرباران شده و به خیل شهدا پیوستند

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۸
فاصله گلناری

بسیج چیست و بسیجی کیست ؟ 

بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش برگلدسته های رفیع آن شهادت ورشادت سرداده اند. امام خمینی (ره )

پس ازگذشت چند ماه از پیروزی انقلاب اسلامی و تولد سپاه و کمیته ها،ارتش جمهوری اسلامی،حضرت امام((ره)) با دوراندیشی خاص خود ضرورت آموزش و سازماندهی عمومی همه مردم در قالب ارتش بیست میلیونی را برای مقابله با تهدیدات و تجاوزات دشمنان انقلاب اسلامی مطرح کردند و در آذرماه 1358فرمان تشکیل ارتش بیست میلیونی (بسیج مستضعفان ) را صادر فرمودند،دردی ماه 1359واحدبسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جایگزین آن سازمان شد .

بسیج باحدود30 سال سابقه ی درخشان و حضور در همه ی عرصه ها گره گشای بسیاری از مشکلات عمده کشور بوده است .حضور حماسی بسیجیان در طول هشت سال دفاع مقدس برگ زرینی است در کارنامه این نهاد انقلابی و مردمی که در تاریخ ایران بی سابقه بوده است .

مقام معظم رهبری حضرت آیت ا...خامنه ای بسیج را چنین توصیف کرده اند : 

بسیج عبارتست از مجموعه ای که درآن پاکترین انسانها، فداکارترین وآماده به کارترین جوانان کشور در راه اهداف متعالی این ملت و برای به کمال و به خوشبختی رساندن این مردم جمع شده اند و بسیج یعنی حضور ناشی از ایمان و اخلاص و انگیزه دینی و ایمان صادقانه در هر میدانی که کارآرایی و توانایی حضور درآن میدان را داراست،این معنای بسیج است در قرآن کریم در آیات متعددی به ضرورت بسیج و آمادگی مسلمانان برای مبارزه با دشمنان اشاره شده است ازجمله :

ای کسانی که ایمان آورده اید سلاح جنگ برگیرید و آنگاه دسته دسته و یا همه به یکبار متفق برای جهاد بیرون روید .

  شما(ای مومنان) در مقام مبارزه با آن کافران خود را مهیا کنید و تا آن حد که بتوانید از آذوقه و تسهیلات و آلات جنگی و اسبان سواری برای تهدید دشمنان خدا و دشمنان خودتان فراهم سازید .

و اما بسیجی کیست ؟

هر بسیجی ابتدا باید فرهنگ بسیجی داشته باشد.فرهنگ بسیجی فرهنگ معنویت است،فرهنگ شجاعت است،فرهنگ غیرت است،فرهنگ استقلال و آزادگی است ،فرهنگ اسیر خواست های حقیر نشدن است،خواستهای زندگی برای همه مهم است،اما آنچه مهمتراست آرمان هاست،ارزش هاست،هدف است،آنها را باید مقدم داشت.بسیجی ایمان به خدا دارد.در مقابل او خاضع و خاشع است .کارها را برای رضای خدا انجام می دهد و رفتارهایش رنگ خدایی دارد.ایمان به خدا مهمترین ویژگی بسیجی است و اگر این ویژگی بسیجی نباشد ایثار و از خودگذشتگی او مفهومی ندارد .

بسیجی تقوی الهی دارد یعنی خویشتن داری او از انجام گناه و مبادرت به انجام واجبات است. بسیجی ایثار و از خودگذشتگی دارد،برآورده ساختن نیازهای جامعه و سایر افراد را برخواست خود ترجیح میدهد.او شجاعت و دلاوری دارد،حضور همه جانبه اش در صحنه های دشوار و سخت مبارزه با دشمنان و قرارگرفتن در برابر تهدیدهای همه جانبه آنان ویژگی بارز یک بسیجی است. سازمان بسیج تحت امر فرماندهی کل قوا و ولی فقیه است.و بسیجی نیز خود را تابع محض ولی فقیه میداند و حرکت خود را در عرصه هایاجتماعی،سیاسی،فرهنگی،نظامی بر محوریت رهنمودهای صبر و بردباری ،ساده زیستی،تواضع،شهادت طلبی،دشمن ستیزی،خوش اخلاقی،برخورداری از دانش و تخصص پویایی و نوآوری،غیرت دینی از دیگر ویژگیهای بسیجی است .

و خلاصه اینکه: بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان بسیجی از اولین تا آخرین امضاء نموده اند .

بسیج

تنظیم : سیفی - فرهنگ پایداری تبیان

 

 

تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان امام خمینی (ره) و روز بسیج

 

 

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و قطع دست استکبار جهانی و منافع آنها در ایران، توطئه‌ها و فتنه‌های شیاطین علیه ایران روز به روز گسترش یافت. در چنین شرایطی امام خمینی در پنجم آذر 1358، فرمان تشکیل بسیج را صادر کردند و فرمودند: مملکتی که 20 میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون ارتش داشته باشد. هنوز یک سال از صدور فرمان امام نگذشته بود که رژیم بعث عراق با هدف براندازی نظام نوپای اسلامی و با حمایت استکبار جهانی، علیه ایران دست به حمله همه جانبه زد. در چنین شرایطی بود که جوانان سلحشور، به اشاره امام به صورت خودجوش و تحت تشکل‌های بسیجی به جبهه‌ها شتافتند و در طول هشت سال دفاع مقدس، با تقدیم خون خود، نهال نوپای انقلاب اسلامی را آبیاری کردند و حماسه‌ها و رشادت‌های بی‌سابقه‌ای آفریدند. اینگونه بود که بسیج در تاریخ انقلاب اسلامی نه به عنوان یک نهاد نظامی صرف، بلکه به عنوان یک مکتب فرهنگی و ارزشی و کلمه طیبه‌ای که در بین همه اقشار ملت ایران ریشه دوانیده است، مطرح می‌شود. مقام معظم رهبری در مورد بسیج فرموده‌اند: «... اگر بخواهیم بسیج را در یک تعریف کوتاه معرفی کنیم باید بگوییم: بسیج عبارت است از مجموعه‌ای که در آن پاکترین انسان‌ها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده‌اند ... بسیج عبارت است از تشکیلاتی که در آن افراد متفرق و تنها، به یک مجموعه عظیم و منسجم، به یک مجموعه آگاه، متعهد، بصیر و بینا به مسائل کشور و به نیاز ملت، تبدیل می‌شوند. مجموعه‌ای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطر جمع می‌کند؛ در حقیقت همه انسان‌های مؤمن، آگاه، بصیر، عاشق ، متعهد و علاقه‌مند و آگاه به کار، در هر میدانی از میدان‌ها هستند که برای ملت مفید است، جزء بسیج‌اند؛ لذا بسیج یک نام مقدس است. »

 

بسیج

 

کد رخد
درپی صدورفرمان حضرت امام خمینی(ره) در 5 آذرماه سال 1359 مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی، بسیج مستضعفان تشکیل شد. شکل گیری و رشد بسیج مستضعفان حرکتی مثبت و ضروری درجهت پاسخگویی به نیاز انقلاب اسلامی بشمار می رود. بسیج این حقیقت را به اثبات رساند که می توان اساس و پایه امورسیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی انقلاب را با معیارو میزان بسیج سنجید. این تشکیلات مردمی ملی 8 سال دفاع مقدس قابلیتهای عظیم مردم مسلمان و مقاوم ایران را اثبات کرد و با خلق حماسه های جاودان توانمندی انقلاب اسلامی را به ظهوررساند.


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۲۰
فاصله گلناری

روز تجلیل از اسرا و مفقودان


پدید آورنده : ملیحه آقاجانی ، 
 

یک شنبه

30 دی 1386

11 محرم 1429

20 .Jan .2008

اشاره

انقلاب اسلامی، دستاورد مبارزه مردمی است که از جان، مال و زندگی شان گذشتند. هشت سال دفاع مقدس، سند گران بهای این فداکاری ها و از جان گذشتگی هاست. سبک بالان عاشق بی شماری، سوار بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاختند و در همان حال، سینه هایی نیز در قفس تنگ بازداشت گاه های عراق تپیدند. آنها بهترین سالیان عمر خود را آنجا گذراندند تا ندای حق و حقانیت نواخته شود و نام ایران در اوج درخشش بماند. اسیران ایرانی، با پیروی از کاروان اسیران عاشورا، در اسارت آزادگی آفریدند و دشمن ریاکار را رسوا ساختند. به احترام اسیران جنگی و مفقودان آن، روز یازده محرم هر سال را که هم زمان با مصیبت دردناک اسارت اهل بیت پیامبر است، «روز تجلیل از اسرا و مفقودان» نام گذاری کرده اند. بزرگ و پاینده باد نام اسیران آزاده و شهیدان گم نام بی قرار که نشان آنها در بی نشانی شان است.

این همه یوسف

پس از فروپاشی رژیم بعثی عراق و اطمینان از نبود اسیر ایرانی در آن کشور، در آذرماه 1382، مصوّبه ای در بنیاد شهید انقلاب اسلامی تصویب شد که بر اساس آن، باقی مانده مفقودان دفاع مقدس، شهید اعلام گردید و نام آنان با عنوان شهدای جاویدالاثر ثبت شد. ستاد تفحص شهدای کشور هم تعداد شهدای مفقود را هفت هزار شهید عنوان می کند که هنوز با وجود جست وجوهای فراوان، نشانی از آنان یافت نشده است. معلوم نیست کدامین خاک میزبان جسم پاکشان گشته و آنان از کدام شکاف و خاکریز و کانال، به لقای خداوند رسیدند و بر سر خوان نعمتش روزی می خورند. آنها جاویدند و عطر پیراهنشان هیچ گاه از کنعان سرزمینمان خارج نخواهد شد. دشت های جنوب، همواره مهمان لاله های سرخی است که از سرخی خونشان جان گرفته اند. لاله های سرخ، نماد دست خونین شهیدان هستند که ما را به بیعت فرامی خوانند و ما را سوگند می دهند تا راهشان را بپوییم و از ثمره خونشان پاسداری کنیم. سلام خدا بر آنان و بر مزار بی نشانشان باد!

آزادگان در بند

بریده باد دست یزیدیان که عصر روز عاشورا، پرونده جنایت خود را تکمیل کردند و در نهایت پستی، کاروانی جملگی از تبار آزادگی را به اسارت گرفتند. خدای بزرگ چه زود انتقام گرفت و شکست آنان را به دست همین کاروان رقم زد. آن گاه که سالار کاروان، زینب علیهاالسلام ، پیام رسان نهضت بزرگ حسینی شد و امام ساجدان با سخنان آتشین خود، چهره پلید یزید را آشکار ساخت و کاخ سلطنتش را به لرزه درآورد و عمق ستم دشمنان دنیادوست شهوت پرست را آشکار ساخت. آنان که در اسارت، پرچم دار عزت و بزرگی اسلام و مایه خفت و خواری دشمنان دین خدا بودند، الگویی شدند برای سربازان مکتب عاشورا در طول تاریخ؛ چنان که اسیران ایرانی با اقتدا به ایشان، رنج و شکنجه اسارت را تحمل کردند و مایه افتخار اسلام و ایران شدند.

گم نامان خوش نام

نامش شهید است. شهرتش، گم نام؛ فرزند روح الله. روی سنگ قبرش این گونه نوشته اند. گاه گاهی به شهر و دیار ما می آید با چند تکه استخوان. زنگ بیداری را با آمدنش به صدا درمی آورد تا در رخوت زندگی دنیا خوابمان نبرد و گم نشویم در تاریکی ظواهر دنیا. می آیند و حسرت جان کاهی را در دلمان زنده می کنند. چه رها و سبک بال رفتند و ما جا مانده ایم و چه زیبا ماندگار شدند و ما چه فراموش می شویم. تمام وصله های دنیا را از خودشان باز کردند، حتی اسمش را. نام ها را واگذاشتند برای آنها که دل به آنها می بندند، برایش قد خم می کنند و نوکر آنهایند. مباد که این گونه باشیم و آخرت مان را به زندگی دنیا بفروشیم و از مشتی استخوان بی پلاک، درس رهایی و عشق نیاموزیم. در حیرتم چگونه آنها گم نامند، در حالی که نامی به وسعت غیرت و مردانگی دارند. گم نامی آنها از ماست که نتوانستیم و نخواستیم آنها را بشناسیم و خود را به غریبگی زدیم. پرداختن به هوس های دنیا، نگذاشت شمعی در وجودمان روشن بماند تا وسعت وجود آنها را ببینیم و وسعت نام نامحدود آنها را درک کنیم. پس ای خدای مهربان! به ما اراده ای ببخش تا حجاب های وجودمان را پس زنیم و رهرو راست کردار آنها باشیم.

گل گم گشته

خورشید گواه است آن روز که چکمه هایش را با لبخند بست، مادر با قرآن و ظرف آب بدرقه اش کرد و نشست به امید برگشتش. سال ها از آن روز می گذرد. نگاه مادر دل شکسته، هنوز به در است و قلبش با هر صدای زنگ در تُند تُند می زند. باید صورت خسته اش را دیده باشی تا بفهمی. باید گریه های شبانه اش را شنیده باشی تا حس کنی. باید حسرت نگاه پدرش را دیده باشی تا بدانی. دست هایش پینه دار، چشم هایش کم سو، پاهایش بی نا و محاسنش سفید شدند و او هر روز بغضش را فرو می خورد و هر شب با بوسیدن عکس زیر بالش، می خوابد. این روزها، دخترش روی صندلی کنار سفره نشسته بود و عاقد سویی دیگر منتظر یک جواب، و عروسی که منتظر اجازه بابا بود. خواست گل بچیند، ولی گلش گم شده بود؛ او که رؤیای دخترانه اش از یک نامه یا خبر یا عطر چفیه پدر بیشتر نبود.

اسرا و حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی

لحظه های اسارت، لحظه های اثبات حقانیت جمهوری اسلامی و دفاع از استقلال و آزادی سرزمینی بود که با سال ها مبارزه و با خون هزاران لاله عاشق به ثمر نشست. فریاد خاموش غیورمردانی که با دژخیمان فرومایه به رویارویی پرداختند و از سرزمین اسلامی مان دفاع کردند. آنان پس از نبردی جانانه و دلاورمردانه، بر مصیبت های اسارت صبر کردند و با تحمل ضربات کینه و خشم دشمن، مایه ماندگاری و پایداری جمهوری اسلامی شدند. صبر و استقامت اسیران ایرانی، گواه شکوه و صلابت انقلاب نوپایی بود که برای والایی کلمه الله، در برابر دنیای دشمن ایستاد. شکنجه و درد و غم اسارت، بر ایمان راسخ آنها به انقلاب و ارزش ها افزود و اسارت گاه ها را به دانشگاه های تربیت انسان های مجاهد و آزاده تبدیل کرد. سال های اسارت، سال های وفاداری به ولایت و نماد سرسپردگی و عشق به خمینی بود. پای مردی اسرا در اسارت، بار دیگر نشانه پیروزی ایمان بر فکر و خون و اسارت بر شمشیر و قدرت بود.

اسیر

عظمت این روز در کلام رهبری

مقام معظم رهبری درباره عظمت یازدهمین روز محرم و اهمیت مناسبت تقویمی روز اسرا و مفقودان می فرماید:

یقینا یکی از مناسبت های مهم جمهوری اسلامی که بسیار هم دارای تناسب است، همین روز اسرا و مفقودین است که با خاطره تاریخی آن مناسبت دارد. همه می دانید که در روز یازدهم محرم، یکی از عظیم ترین فاجعه های تاریخ اسلام به وقوع پیوست. اسارتی اتفاق افتاد که نظیر آن را دیگر ملت و تاریخ اسلام ندید و به آن عظمت هم نخواهد دید. کسانی اسیر شدند که از خاندان وحی و نبوت و عزیزترین و شریف ترین انسان های تاریخ اسلام بودند. زنانی در هیئت اسارت در کوچه و بازارها گردانده شدند که شأن و شرف آنها در جامعه اسلامی آن روز نظیر نداشت. کسانی این عزیزان را به اسارت گرفتند که از اسلام بویی نبرده بودند و با اسلام رابطه ای نداشتند و خبیث ترین و پلیدترین انسان های زمان خود بودند. در روز یازدهم محرم، خاندان پیامبر و علی علیهماالسلام اسیر شدند و این خاطره، به عنوان یکی از تلخ ترین خاطره ها، برای ما تا امروز مانده است و خواهد ماند.

جاودانگی نام اسرا در کلام رهبری

مقام معظم رهبری در تجلیل مقام اسیران جنگ تحمیلی می فرماید:

اسرای ما از آن کسانی هستند که نامشان در تاریخ انقلاب و ایران جاودانه خواهد ماند... . اینکه اسلام می فرماید: «وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُوءْمِنینَ» یک وجه از عزت مؤمنین همین است. مؤمن در سخت ترین شرایط هم احساس می کند عزیز است و احساس ذلت نمی کند و خودش را نسبت به دشمن، خوار احساس نمی کند؛ چون اقتدار معنوی و درونی خودش را حفظ کرده است و از دست نداده است. عزیزان ما که در بند هستند، این اتکای به نفس و عزت نفس و قدرت درونی و داخلی را حفظ کردند و توانستند در همه شرایط، آن عزت و استحکام درونی و شخصیت و هویت مسلمانی خودشان را حفظ کنند و دشمن از اینکه بتواند آنها را ذلیل کند و درهم شکند و خردشان کند، ناتوان و عاجز شده است. ... رزمندگان عزیز فقط در میدان جنگ نبود که مثل شیر شجاعت نشان می دادند، بلکه در اسارت گاه هم همان شیران شجاع و قوی باقی ماندند.

سرو سرفراز

پس از عمری غریبی، بی نشانی خدا می خواست در غربت نمانی
از آن سرو سرافراز تو هرچند پلاکی بازگشت و استخوانی

پابوس امام عشق

پریدیم و به نام عشق رفتیم از اینجا تا مقام عشق رفتیم
شبی همراه با یک ترکش سرخ      
 

روز تجلیل از اسرا و مفقودان

انقلاب اسلامی، دستاورد مبارزه مردمی است که از جان، مال و زندگی شان گذشتند. هشت سال دفاع مقدس، سند گرانبهای این فداکاری ها و از جان گذشتگی هاست. سبک بالان عاشق بی شماری، سوار بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاختند و در همان حال، سینه هایی نیز در قفس تنگ بازداشتگاه های عراق تپیدند. آن ها بهترین سالیان عمر خود را آن جا گذراندند تا ندای حق و حقانیت نواخته شود و نام ایران در اوج درخشش بماند. اسیران ایرانی، با پیروی از کاروان اسیران عاشورا، در اسارت آزادگی آفریدند و دشمن ریاکار را رسوا ساختند. به احترام اسیران جنگی و مفقودان آن، روز یازده محرم هر سال را که هم زمان با مصیبت دردناک اسارت اهل بیت پیامبر است«روز تجلیل از اسرا و مفقودان» نام گذاری کرده اند.

 

این همه یوسف

پس از فروپاشی رژیم بعثی عراق و اطمینان از نبود اسیر ایرانی در آن کشور، در آذرماه 1382، مصوّبه ای در بنیاد شهید انقلاب اسلامی تصویب شد که بر اساس آن، باقی مانده مفقودان دفاع مقدس، شهید اعلام گردید و نام آنان با عنوان شهدای جاویدالاثر ثبت شد. ستاد تفحص شهدای کشور هم تعداد شهدای مفقود را هفت هزار شهید عنوان می کند که هنوز با وجود جستجوهای فراوان، نشانی از آنان یافت نشده است. معلوم نیست کدامین خاک میزبان جسم پاکشان گشته و آنان از کدام شکاف و خاکریز و کانال، به لقای خداوند رسیدند و بر سر خوان نعمتش روزی می خورند. آن ها جاویدند و عطر پیراهن شان هیچ گاه از کنعان سرزمین مان خارج نخواهد شد. دشت های جنوب، همواره مهمان لاله های سرخی است که از سرخی خون شان جان گرفته اند. لاله های سرخ، نماد دست خونین شهیدان هستند که ما را به بیعت فرا می خوانند و ما را سوگند می دهند تا راه شان را بپوییم و از ثمره خون شان پاسداری کنیم.

آزادگان در بند

بریده باد دست یزیدیان که عصر روز عاشورا، پرونده جنایت خود را تکمیل کردند و در نهایت پستی، کاروانی جملگی از تبار آزادگی را به اسارت گرفتند. خدای بزرگ چه زود انتقام گرفت و شکست آنان را به دست همین کاروان رقم زد. آن گاه که سالار کاروان، زینب(س)، پیام رسان نهضت بزرگ حسینی شد و امام ساجدان با سخنان آتشین خود، چهره پلید یزید را آشکار ساخت و کاخ سلطنتش را به لرزه درآورد و عمق ستم دشمنان دنیا دوست شهوت پرست را آشکار ساخت. آنان که در اسارت، پرچم دار عزت و بزرگی اسلام و مایه خفت و خواری دشمنان دین خدا بودند، الگویی شدند برای سربازان مکتب عاشورا در طول تاریخ؛ چنان که اسیران ایرانی بااقتدا به ایشان، رنج و شکنجه اسارت را تحمل کردند و مایه افتخار اسلام و ایران شدند.

گمنامان خوش نام

نامش شهید است. شهرتش، گم نام؛ فرزند روح الله. روی سنگ قبرش این گونه نوشته اند. گاه گاهی به شهر و دیار ما می آید با چند تکه استخوان. زنگ بیداری را با آمدنش به صدا در می آورد تا در رخوت زندگی دنیا خواب مان نبرد و گم نشویم در تاریکی ظواهر دنیا. می آیند و حسرت جان کاهی را در دلمان زنده می کنند. چه رها و سبک بال رفتند و ما جا مانده ایم و چه زیبا ماندگار شدند و ما چه فراموش می شویم. تمام وصله های دنیا را از خودشان باز کردند، حتی اسمش را. نام ها را واگذاشتند برای آن ها که دل به آن ها می بندند، برایش قد خم می کنند و نوکر آنهایند. مباد که این گونه باشیم و آخرت مان را به زندگی دنیا بفروشیم و از مشتی استخوان بی پلاک، درس رهایی و عشق نیاموزیم. در حیرتم چگونه آن ها گمنامند، در حالی که نامی به وسعت غیرت و مردانگی دارند. گمنامی آن ها از ماست که نتوانستیم و نخواستیم آن ها را بشناسیم و خود را به غریبگی زدیم. پرداختن به هوس های دنیا، نگذاشت شمعی در وجودمان روشن بماند تا وسعت وجود آن ها را ببینیم و وسعت نام نامحدود آن ها را درک کنیم. پس ای خدای مهربان! به ما اراده ای ببخش تا حجاب های وجودمان را پس زنیم و رهرو راست کردار آن ها باشیم.

اسرا و حفظ دستاورد های انقلاب اسلامی

لحظه های اسارت، لحظه های اثبات حقانیت جمهوری اسلامی و دفاع از استقلال و آزادی سرزمینی بود که با سال ها مبارزه و با خون هزاران لاله عاشق به ثمر نشست. فریاد خاموش غیور مردانی که با دژخیمان فرومایه به رویارویی پرداختند و از سرزمین اسلامی مان دفاع کردند. آنان پس از نبردی جانانه و دلاورمردانه، بر مصیبت های اسارت صبر کردند و با تحمل ضربات کینه و خشم دشمن، مایه ماندگاری و پایداری جمهوری اسلامی شدند. صبر و استقامت اسیران ایرانی، گواه شکوه و صلابت انقلاب نوپایی بود که برای والایی کلمه الله، در برابر دنیای دشمن ایستاد. شکنجه و درد و غم اسارت، بر ایمان راسخ آن ها به انقلاب و ارزش ها افزود و اسارت گاه ها را به دانشگاه های تربیت انسان های مجاهد و آزاده تبدیل کرد. سال های اسارت، سال های وفاداری به ولایت و نماد سرسپردگی و عشق به خمینی بود. پای مردی اسرا در اسارت، بار دیگر نشانه پیروزی ایمان بر فکر و خون و اسارت بر شمشیر و قدرت بود.

عظمت این روز در کلام رهبری

مقام معظم رهبری درباره عظمت یازدهمین روز محرم و اهمیت مناسبت تقویمی روز اسرا و مفقودان می فرماید: یقینا یکی از مناسبت های مهم جمهوری اسلامی که بسیار هم دارای تناسب است، همین روز اسرا و مفقودین است که با خاطره تاریخی آن مناسبت دارد. همه می دانید که در روز یازدهم محرم، یکی از عظیم ترین فاجعه های تاریخ اسلام به وقوع پیوست. اسارتی اتفاق افتاد که نظیر آن را دیگر ملت و تاریخ اسلام ندید و به آن عظمت هم نخواهد دید. کسانی اسیر شدند که از خاندان وحی و نبوت و عزیزترین و شریف ترین انسان های تاریخ اسلام بودند. زنانی در هیئت اسارت در کوچه و بازارها گردانده شدند که شأن و شرف آن ها در جامعه اسلامی آن روز نظیر نداشت. کسانی این عزیزان را به اسارت گرفتند که از اسلام بویی نبرده بودند و با اسلام رابطه ای نداشتند و خبیث ترین و پلیدترین انسان های زمان خود بودند. در روز یازدهم محرم، خاندان پیامبر و علی(ع) اسیر شدند و این خاطره، به عنوان یکی از تلخ ترین خاطره ها، برای ما تا امروز مانده است و خواهد ماند. 

 

 روز تجلیل از اسرا و آزادگان

سوم اسفند ماه روز تجلیل از اسرا و مفقودانی است که با سلحشوری و از جان گذشتگی از کیان و ملت خویش دفاع کردند

انقلاب اسلامی ایران ثمره و دستاورد قرنها مبارزه و تلاش است. این انقلاب گوهر حقیقت ناب اسلام را بعنوان عزیزترین و گرانقدرترین گمشده خویش از میان سالها تحمل غربت دین در صحنه حماسه ها و رنجهای تاریخ به کف گرفت و این واقعیتی انکار ناپذیر است.از این رو بود که این انقلاب به زودی تبدیل به کانون توجهات و تهاجمات دشمنان گوناگونی شد که این طلیعه خجسته را به معنای غروب حاکمیت استبدادی و استعماری خود تفسیر می کردند. وقتی در روز 31 شهریور ماه 1359 هجوم سریع و هماهنگ رژیم بعثی عراق به مراکز نظامی و اقتصادی میهن اسلامی ما قطعیت وقوع یک جنگ تمام عیار را در منطقه اعلام کرد، این واقعیت تلخ را نیز به همراه آورد که تدارکی سازمان یافته و جهانی برای مهار و محو انقلاب اسلامی و نظام نوخاسته جمهوری اسلامی ایران صورت پذیرفته است. در عین حال جمهوری اسلامی ایران با تاکید بر فرموده امام فقید و راحلمان حضرت امام خمینی (ره) این پیام پر معنای او را مضمون جاودانه دفاع مقدس خویش می داند که:

baner1

«ما رسماً اعلام می کنیم که هدف ما تاکتیک جدید در ادامه جنگ نیست،‌چه بسا دشمنان بخواهند با همین بهانه ها حملات خود را دنبال کنند، نیروهای نظامی ما هرگز نباید از کید و مکر دشمنان غافل بمانند. در هر شرایطی باید بنیه دفاعی کشور در بهترین وضعیت باشد. مردم ما که در طول سالهای جنگ و مبارزه ابعاد کینه و قساوت و عدوات دشمنان خدا و خود را لمس کرده اند باید خطر تهاجم جهانخواران در شیوه ها و شکلهای مختلف را جدی تر بدانند.»

سرانجام پس از هشت سال جنگ، در تاریخ 29 مرداد سال 1367 هـ ش میان ایران و عراق رسما آتش بس برقرار شد و نیروهای ناظر سازمان ملل برای نظارت بر آتش بس در طول مرزها مستقر شدند. سه سال پس از این آتش بس در 26 مرداد 1369 اولین گروه 1000 نفره از رزمندگان ایران که در عراق اسیر بودند از مرز خسروی وارد خاک ایران شدند و ملت ایران با سرافرازی در دفاع از اسلام و انقلاب و حفظ تمامیت ارضی میهن خود از آزادگان بازگشته به میهن،‌ با شور و شعف استقبال کرد. و امسال روز تجلیل از اسرا و مفقودان مصادف است با یازدهم ماه محرم الحرام و آغاز مصیبت بر خاندان اهل بیت پیامبر (ص) و به اسارت گرفتن ایشان؛ یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.

آذر 91  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۰۵
فاصله گلناری

 

17مهر 1357 (دوشنبه) 
 
ـ تغییر مکان امام خمینی از پاریس به دهکده نوفل لوشاتو
 
   ـ دولت فرانسه از فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله خمینی جلوگیری می‌نماید.
 
 19 مهر 1357 (چهارشنبه)
 
 اعتصاب کارکنان مطبوعات در سراسر کشور آ‎غاز گردید.
 
 24 مهر 1357 (دوشنبه)
 
 ـ رژیم پهلوی مسجد جامع کرمان را به آتش کشید.
 
  ـ به مناسبت چهلم شهدای 17 شهریور عزای عمومی اعلام شد.
 
 29 مهر 1357 (شنبه)Sample Image
 
 ـ اعتصاب کارکنان صنعت نفت 
 
 - با اعتصاب همگانی کارکنان و کارمندان صنعت نفت پالایشگاههای سراسر کشور در خطر تعطیل شدن قرار گرفت. 
 
3 آبان 1357 (جمعه ) 
 
آزادی زندانیان سیاسی از جمله آیت الله طالقانی از زندان رژیم پهلوی
 
8 آبان 1357 (دوشنبه) 
 
آیت‌الله طالقانی از بند رژیم پهلوی آزاد شدند.
 
10 آبان 1357 (چهارشنبه)
 
 ارتش کنترل تأسیسات نفتی کشور را در دست گرفت.
 
 13 آبان 1357 (شنبه)
 
 
ـ تظاهرات دانش‌آموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد.
 
ـ آیت‌الله مفتح از زندان آزاد گردید.
 
 15 آبان 1357 (دوشنبه) 
 
ـ استعفا و سقوط کابینه شریف امامی در پی حوادث خونین 13 آبان اعلام گردید.
 
ـ تشکیل دولت نظامی به نخست وزیری ژنرال ازهاری اعلام گشت.
 
 10 آذر 1357 (جمعه)

 
 فریاد الله‌اکبر بر فراز بامها،‌ سراسر کشور را فرا گرفت.
 
 11 دی 1357 (دوشنبه) 
 
ـ روزهای خونین در مشهد مقدس 
 
با اوج‌گیری تظاهرات مردم مشهد سربازان و مأمورین امنیتی در روزهای 9 ،‌ 10 و 11 دی ماه با حمله به حرم مطهر امام رضا (ع) و مردم در خیابانها و بیمارستانها عده زیادی را به شهادت رساندند و گروهی را مجروح نمودند. 
 
16 دی 1357 (شنبه) 
 
ـ دولت نظامی ازهاری سقوط کرد.
 
ـ‌ شاهپور بختیار از اعضای جبهه ملی ایران مأمور تشکیل کابینه از طرف محمدرضا پهلوی گردید و به سمت نخست وزیر منصوب شد.
 
 23 دی 1357 (شنبه) 
 
به دستور امام خمینی شورای انقلاب تشکیل گردید.
 Sample Image
 26 دی 1357 (سه شنبه) 
 
ـ شاه رفت
 
ایران امروز غرق در نور و گل و شیرینی بود و مردم فرار محمدرضا پهلوی را جشن گرفتند. شاه که برای فرار خود معالجعه بیماری را دست‌آویز قرار داده بود در حقیقت برای انجام کودتایی دیگر به سبک 28 مرداد 1332 آماده می‌شد.
 
 29 دی 1357 (جمعه)
 
 اصول جمهوری اسلامی در راه‌پیمایی میلیونی مردم ایران اعلام گردید.


 

هشتم آبان 1357 نهم آبان 1357
اعتصاب کارکنان شرکت ملی نفت آزادی آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و آیت‌الله حسینعلی منتظری از زندان
دهم آبان 1357 سیزدهم آبان 1357
استیضاح شریف امامی کشتار دانش‌آموزان، دانشجویان و مردم انقلابی در دانشگاه تهران
چهاردهم آبان 1357 پانزدهم آبان 1357
آتش‌سوزی بزرگ تهران، استعفای مهندس جعفر شریف امامی از نخست وزیری نخست‌وزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری و تشکیل دولت نظامی. پخش نطق عذرخواهانه شاه از تلویزیون
بیست‌ودوم آبان 1357 دوم آذر 1357
رادیو و تلویزیون توسط نظامیان اشغال شد و کارکنان آن اعتصاب کردند. پیوستن کارکنان اداره‌ی برق به اعتصابیون تیراندازی ماموران به مردم در حرم مطهر امام رضا(ع)
سوم آذر 1357 پنجم آذر 1357
انتشار پیام حضرت امام خمینی(ره) به مناسبت کشتار در حرم ثامن‌الائمه(ع) و اعلام تعطیل عزای عمومی در روز پنجم آذرماه اعلام عزای عمومی در سراسر کشور. تقاضای کمک کارکنان اعتصابی مطبوعات از مردم
ششم آذر 1357 هفتم آذر 1357
قطع برق در ساعت هشت شب به دست کارکنان اداره‌ی برق به منظور جلوگیری از پخش اخبار دولتی انتشار لیست اسامی افرادی که مقادیر زیادی «ارز» از کشور خارج کرده‌بودند توسط کارکنان بانک مرکزی
دهم آذر 1357 یازدهم آذر 1357
آغاز ماه محرم و تظاهرات شبانه بر فراز بام‌ها انتشار پیام حضرت امام خمینی(ره) به مناسبت آغاز ماه محرم، تعطیل شدن مدارس به مدت ده روز
دوازدهم آذر 1357 سیزدهم آذر 1357
اعلام ورشکستگی از سوی هفت ناشر روزنامه‌های بزرگ دستور حضرت امام خمینی(ره) برای کمک به روزنامه‌نگاران اعتصابی
نوزدهم آذر 1357 بیستم آذر 1357
راهپیمایی بزرگ تاسوعا راهپیمایی بزرگ عاشورا
بیست‌ودوم آذر 1357 بیست‌وسوم آذر 1357
اخراج کارکنان اعتصابی شرکت نفت از خانه‌های سازمانی حمله ماموران حکومت به بیمارستان شاه‌رضای مشهد
بیست‌وچهارم آذر 1357 بیست‌وهفتم آذر 1357
راهپیمایی بزرگ در یزد و کرمان اعلام عزای عمومی در کشور. استعفای دسته‌جمعی چند تن از مهندسان پرواز و خلبانان هواپیمای ملی ایران
یکم دی 1357 سوم دی 1357
ایجاد صندوق‌های کمک‌های مردمی به کارکنان اعتصابی تعطیلی مدارس توسط دولت تا اطلاع بعدی
چهارم دی 1357 پنجم دی 1357
تظاهرات وسیع دانش‌آموزان قطع کامل صادرات نفت
ششم دی 1357 هشتم دی 1357
تهدید کارکنان اعتصابی شرکت نفت به محاکمه نظامی از سوی دولت تعیین هیئتی از سوی امام خمینی(ره) برای نظارت بر امر تولید و توزیع نفت
نهم دی 1357 سیزدهم دی 1357
استعفای ارتشبد ازهاری از نخست‌وزیری و انتخاب دکتر شاپور بختیار به جای وی آغاز کنفرانس گوادلوپ
شانزدهم دی 1357 نوزدهم دی 1357
اعلام سیاست‌های بختیار. کشف یک زندان سیاسی و شکنجه‌گاه در تهران افتادن اداره‌ی امور شیراز و اردبیل به دست مردم
بیست‌ودوم دی 1357 بیست‌وسوم دی 1357
اعلام تشکیل «شورای انقلاب» توسط حضرت امام خمینی(ره) تشکیل اولین جلسه‌ی «شورای سلطنت» با حضور شاه
بیست‌وششم دی 1357 بیست‌وهفتم دی 1357
خروج شاه و فرح از کشور انتشار پیام حضرت امام خمینی(ره) در مورد رفتن شاه و دعوت مردم به راهپیمایی روز اربعین. اعلام آمادگی ولیعهد برای عهده‌دار شدن حکومت
بیست‌ونهم دی 1357 سی‌ام دی 1357
راهپیمایی بزرگ روز اربعین سفر رئیس شورای سلطنت به فرانسه و تقاضای ملاقات با رهبر انقلاب

 

ناگفته‌های زندانیان سیاسی رژیم پهلوی گفته شد

 

کتاب «خاطرات زندان، گزیده‌ای از ناگفته‌های زندانیان سیاسی رژیم پهلوی» با موضوع انقلاب اسلامی به بیان خاطرات برگزیده از 26 زندانی سیاسی بین سال‌های 1342 تا1357 می‌پردازد. 

به‌گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، کتاب خاطرات زندان، گزیده‌ای است از ناگفته‌های زندانیان سیاسی رژیم پهلوی که تدوین‌گر این مجموعه با رویکردی متفاوت هفتاد خاطره را از بیست و شش مبارز سیاسی بازگو می‌کند که از پانزده خرداد 1342 تا پیروزی انقلاب اسلامی در زندان‌های رژیم پهلوی گرفتار بوده‌اند.

از ویژگی‌های این کتاب می‌توان به گزینش خاطرات کوتاه و جذاب مبارزین و مراحل مختلف حضورشان در زندان با خاطرات قبل از دستگیری، بازجویی، شرایط زندان، دادگاه، اعتصاب، مسایل داخلی، تفریحات، ملاقات با خانواده، فرار و آزادی اشاره کرد.

در این راستا، حوزه هنری کوشیده است مجموعه‌ای متفاوت را با رویکردی نو در این عرصه تولید کند.

گردآورنده این کتاب سید سعید غیاثیان، در مقدمه‌ای که بر آن نوشته است با اشاره به پژوهشی که در تدوین کتابی دیگر در همین زمینه و با عنوان «تاریک و روشن» انجام داده است آن کتاب را موجب آشنایی‌ با این موضوع دانسته است. «تاریک و روشن» نیز خاطرات چند تن از مبارزان سیاسی محبوس در زندان "کمیته مشترک ضدخرابکاری" را شامل می‌شود.
خاطرات زندانیان سیاسی رژیم پهلوی که گوشه‌ای از آن‌ها (70 خاطره در 10 موضوع اصلی) در این کتاب آمده به ترتیب زمان و موضوع حادثه انتخاب شده است به این شکل که خاطرات قبل از دستگیری، دستگیری و ورود به زندان در ابتدای کار و خاطرات فرار و آزادی از زندان در انتها قرار گرفته است.
در بین این دو موضوع نیز مسائلی آمده که هر زندانی سیاسی با آن روزگای را  سپری کرده است. گوناگونی مطالی گردآمده در این کتاب ارتباط مستقیمی با رویدادهای زندان دارد و برهمین اساس فراوانی خاطرات مربوط به دستگیری، بازجویی و شکنجه بیشتر از مسئله‌ای مانند حضور در دادگاه است.
خمیرمایه‌ اصلی متن با استناد به نقل قول‌های نویسنده  بیان خاطرات، نحوه مبارزات بینش و اعتقادات و روش زندگی نسلی است که بیش از سه دهه از مبارزات آنان می‌گذرد و در سال‌های نه چندان دور تحولی عظیم را در تاریخ این مرز و بوم رقم زدند.

در کتاب یاد شده که بسیاری از خاطرات برگزیده زندانیان از آرشیو دفتر ادبیات انقلاب اسلامی انتخاب شده‌اند، چهار خاطره به قبل از دستگیری، ده خاطره به دستگیری، نه خاطره به بازجویی و شکنجه، شش خاطره به شرایط زندان، دو خاطره به دادگاه، پنج خاطره به اعتصاب و شورش، یازده خاطره به مسائل داخلی زندان، نه خاطره به تفریحات و سرگرمی‌ها، هفت خاطره به ملاقات و مسائل خانوادگی، پنج خاطره به فرار و آزادی و دو خاطره به تمامی وقایع زندان برمی‌گردد.
درکتاب خاطرات زندان پای خاظرات محسن رفیق دوست، بهزاد نبوی، محسن چینی‌فروشان، محمد زنگنه، عباس دوزدوزانی، سیدمحمدکاظم بجنوردی، اسدالله بادامچیان، مرتضی الویری و احمد پورنجاتی می‌نشینیم.

لازم به توضیح است که استفاده از خاطرات افراد یاد شده کاملا تصادفی بوده و برحسب جذابیت خاطره انتخاب شده است. همچنین شیوه تدوین خاطرات آمده در نهایت امانتداری به اصل موضوغ صورت گرفته تنها در مواردی اندک (آن‌هم به‌دلیل شفاهی بودن زبان خاطرات) مواردی به متن اضافه شده است.

در یکی از این خاطرات به‌یاد ماندنی این کتاب می‌خوانیم: پس از واقعه ترور «زندی‌پور» (رئیس کمیته مشترک) که ضربه سنگینی بر پیکره رژیم، خصوصاً بر ساواک وارد کرده بود، ساواکی‌ها به داخل زندان قصر آمدند و علناً اعلام کردند که از این پس به تاوان هر یک از مسئولانی که شما ترور کنید، ما در زندان پنج هزار از رهبران شما را خواهیم کشت آنان این گفته را عملی کردند و بعد از 3 روز از ترور زندی‌پور، پنج نفر از مبارزان رده بالای زندانی را که کاظم ذوالانوار و مصطفی خوشدل نیز در میان آنان بودند، ظاهراً برای بازجویی مجدد به کمیته بردند ولی برای همه مسلم شده بود که آن‌ها را اعدام خواهند کرد.

 

شامگاه 8 آبان ماه سال1357 آیت ا... طالقانی و منتظری از مشهور ترین مبارزان در بند رژیم پهلوی از زندان آزاد شدند 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۲:۵۶
فاصله گلناری

زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده

زندگی نامه

وی فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ریکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام درخانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فوز شهادت نایل آمد، با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ، سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند. درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار از دین و فرهنگ غنی اسلام بود.

از عوامل مهم دیگر د رشکل گیری شخصیت او ، نوارها واعلامیه های امام بود که قبل از انقلاب به دست او می رسید.

شهید فهمیده ، نوجوانی خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود و هرگز به آن ها بی احترامی نمی کرد. شیفته و عاشق امام قدس سره بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام قدس سره داشت . او می گفت : امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم .

هنگام ورود اما م قدس سره به ایران به دلیل مصدوم بودن ، موفق به زیارت امام قدس سره نگردید، اما پس از بهبودی دراولین فرصت به شهر مقدس قم رفته و موفق به دیدار شد. شهید فهمیده ، یکی از هزاران دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ، خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق واستوارخود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان از این نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر یا د فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسه های بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوه های دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت . امروز شهید فهمیده به حق الگوی شایسته ای برای دانش آموزان بسیجی و جوانان و نوجوانان کشور می باشد و یاد آوری این حماسه می تواند یادآور دوران دفاع مقدس و ارزش های والای آن زمان باشد.                                                                              

عزیمت به سوی جهاد

فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد.او که عشق انقلاب وامام قدس سره را در سر داشت ، خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز      می گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگراز شهرستان کرج خارج نشود. ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم . من باید به مملکت خدمت کنم و اضافه می کند:  من نمی نویسم و اگربنویسم حرفی دروغ زده ام . حتی با تهدید به زندان حاضر نمی شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا می گیرند.

درهمان روزهای  نخست جنگ تحمیلی ، محمد حسین تصمیم می گیرد که به جبهه برود وبا متجاوزان بعثی بجنگد . زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش می افکند. دریکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، می رساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند.یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که :                    

 من رفتم جبهه نگران من نباشید.

در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او می شده و با وی صحبت و سعی می کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود . شهید فهمیده که درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. درهمین مدت کوتاه حضور درخرمشهر با دوستی که درآن جا پیدا کرده بود، یعنی محمد رضا شمس ، هر دو مجروح می شوند وآن دو را به بیمارستان منتقل می کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد. درحین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می گوید:  

 

 من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.

او برای اثبات لیاقت خود یک با ر به تنها یی به میان عراقی ها رفته ولباس و اسلحه ای از عراقی ها به دست می آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می شود،     به طوری که رزمندگان مشاهده می کنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید!       می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم . هنگامی که نزدیک می شود، می بینند حسین است که خواسته ثابت کند که    می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد.

مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم د رجبهه اعتماد واطمینان پیدا می کند، به او اجازه ماندن د رجبهه را می دهد.

کیفیت شهادت

از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس ، دریک سنگر قرار داشتند تا درهجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره می شوند.محمد رضا شمس ، دوست و هم سنگر حسین زخمی می شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر می گردد و می بیند که تانک ها ی عراقی    ( ظاهرا 5 دستگاه ) به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده ودر صدد محاصره آن ها هستند.حسین درحالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می خورد واز ناحیه پا مجروح می شود. اما زخم گلوله     نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه  و تردیدی تصمیم خود را عملی می کند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر می کند و خود نیز تکه تکه می شود . افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است ، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانک ها را رها کرده و فرار می کنند. در نتیجه ، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم  می رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان  پاک سازی می کنند.                              

فهمیده در بیان رهبری

رهبر معظم انقلاب ، می فرمایند: زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی ، شهید فهمیده از اصالت های دفاع مقدس می باشد .مقام معظم رهبری د ردیدار با خانواده او در رابطه با فداکاری و شجاعت او فرمودند: بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح واصالت های خانوادگی است ، صرفا درمحیط های اسلامی جلوه گری و نور افشانی می کند.                              

فهمیده از نگاه آوینی

سید شهیدان اهل قلم ، حاج مرتضی آوینی ، در قسمتی از برنامه پنجم روایت فتح با نام شهری درآسمان شهادت محمد حسین فهمیده را این گونه زیبا ترسیم می کند: خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق  می توا ن نگریست ؟ آنان درغربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای شان زیر تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست . اما... راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی یابند. گردش خون در رگ های زندگی شیرین است . اما ریختن آن در پای محبوب ، شیرین تر.... شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.                   

 خبر شهادت حسین فهمیده

صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نو جوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او می فرمایند: رهبر ماآن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.

به این ترتیب و با این کلمات ، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد. بقایای پیکر شهید حسین فهمیده دربهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 44، شماره 11، به خاک سپرده می شود.
 

همه ساله با توجه به رویداد سیزدهم آبان کمیته مشترکی متشکل از اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان وزارت آموزش و پرورش و بسیج دانش آموزی و برخی دیگر از سازمانها و نهادهای کشور با عنوان کمیته مرکزی دانش آموزی مراسم 13 آبان تشکیل شده که مهمترین برنامه های آن  در قالب برنامه های هفته تربیت،  روز بزرگداشت  شهید فهمیده و  سالگرد تاسیس اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان طراحی می شود.

تجلیل از دانش آموزان نمونه در زمینه های فرهنگی، سیاسی و هنری حضوردر مزار شهدای دانش آموز و دیدار با خانواده های معظم آنان و برپائی نمایشگاه عکس و پوستر ازحضور سیاسی جوانان در دوران انقلاب اسلامی به همراه یاد بود شهدای دانش آموز درمدارس سراسر کشور ازجمله برنامه های پیش بینی شده به مناسبت روز 13 آبان است.

سلسله نشست ها و گفتگوهای سیاسی با دانش آموزان در خصوص شیوه های رویاروئی با توطئه های فرهنگی و سیاسی آمریکا و وابستگان استکبار در یکصد و ده  شهرستان دیدار  اعضای کمیته ها و انجمن های اسلامی دانش آموزان بسیج دانش آموزی و امورتربیتی با مقام معظم رهبری از دیگر برنامه های کمیته مرکزی دانش آموزی مراسم سیزده آبان است.

بسیج دانش آموزی، یک نهاد آموزشی است که با برنامه های مدون و ایجاد پایگاه های علمی سعی دارد گام موثری در ارتقای  توان علمی  دانش آموزان  داشته باشد. بسیج، عبارت است از مجموعه ای که در آن، پاکترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور، جمع شده اند. بسیج عبارت است  از تشکیلاتی که در آن،  افراد متفرق و تنها، به یک مجموعه عظیم و منسجم، به یک مجموعه آگاه، متعهد،  بصیر و بینای به مسائل کشور و به نیاز ملت، تبدیل می شوند؛  مجموعه ای که دشمن را بیمناک، و دوستان را امیدوار و خاطر جمع می کند . معنای بسیج این است.

بسیج در حقیقت، مظهر  یک  وحدت مقدس،  میان افراد ملت است.  همه  میدانهائی که بسیج  در آن حضور پیدا کرده است،  میدانهائی ملی است؛  میدانهای مربوط به همه ملت است، هیج وقت کشور، از یک مجموعه عظیمی که از بهترین  فرزندان کشور و  با این خصوصیات تشکیل شده است،  بی نیاز نیست.  بسیج در واقع،  مظهر عشق و ایمان و آگاهی و  مجاهدت و آمادگی کامل، برای  سربلندکردن کشور و ملت است. امروز سازماندهی بسیج در سراسر کشور، بسیار وسیع است؛ اما این سازماندهی، یقینا  از این گسترده تر خواهد شد، و با یک  دید وسیع که نگاه کنیم،   همه انسانهائی که این خصوصیات را دارند،  در واقع جزء بسیجند.  درحقیقت همه انسانهای  مومن، آگاه، بصیر، عاشق، متعهد،  علاقه مند و آماده به کار،  در هر میدانی از میدانها هستند که برای ملت  مفید است،جزو بسیجند.

 

 

 

هشتم آبان روز نوجوان


« ای عزیزان اسلام و سرمایه های ملت! مجاهده کنید که خودیت را از قلب خود بزدایید و باید بدانید و بدانیم که هر چه هست اوست و جلوه جمال او. جسم و جان و روح و روان همه از اوست. بکوشید تا حجاب خودی را بردارید و جمال جمیل او، جل و علا را ببینید، آنگاه است که هر مشکلی آسان و هر رنج و زحمتی گواراست و فدا شدن در راه او شیرین تر از عسل بلکه بالاتر از هر چیز به گمان آید. مبادا غرور شجاعت و جوانی و پیروزی در دل شما راه یابد که با آمدن آن، همه چیز فرو ریزد و طاق و رواق آمال در هم شکند. » امام خمینی (ره)

عشق و شور، طراوت و پاکی، شجاعت و سرسختی، استقلال طلبی و عدالت خواهی، ایثار و از خود گذشتگی، استعداد و توانایی، و ... از جمله ویژگیهایی هستند که سراسر وجود هر جوانی مالامال از آنهاست. در دوران جوانی روح عرفان، اخلاق و معنویت متجلی شده و جوانان آماده پذیرش فضیلت ها و ارزشهای الهی میشوند و زمینه های کمال طلبی در آنان بروز می کند؛ از اینرو بخش متنابهی از سرمایه گذاری ها و برنامه ریزی های دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت و تلاشگران عرصه های فکری و فرهنگی متوجه این قشر می باشد؛ و محور اساسی سیاست گذاری های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مخاطب اصلی رسانه های جمعی همواره جوانان بوده و خواهند بود.

ویژگیها و استعدادهای نهفته در وجود جوانان مناسبترین زمینه برای طراحی و ایجاد هرگونه تغییر و تحول فردی و اجتماعی است، بطوریکه چرخ های انقلاب ها و تحولات متعددی توسط این گروه به حرکت درآمده و سرعت می گیرد. کنکاش در تاریخ ملل مختلف و از جمله جریانات حاکم بر جهان در طول سالیان گذشته مؤید این مدعاست. بخش انبوهی از بازیگران و نقش آفرینان حوادث مختلف جوانان بوده و امکانات و انرژی های بسیاری مصروف جذب و هدایت آنان بسمت اهداف معین (اعم از مثبت و منفی، ارزشی و ضد ارزشی) شده است.

هشتم آبان روز نوجوان در ایران یادبود شهادت نوجوانی است که در نوجوانی بیکباره قله های شرف و انسانیت و غیرت را پیمود، که چه بسیار اهل ریاضت و سیر و سلوک در پیمودن این راه پر فراز و نشیب بر این رهگذر الهی غبطه می خورند.

شهید "فهمیده" یکی از هزاران نونهال فهمیده، و دانش آموز بسیجی کشور ماست

 

شهادت حسین فهمیده ، روز نوجوان و روز بسیج دانش آموزی 
ای عزیزان اسلام و سرمایه های ملت! مجاهده کنید که خودیت را از قلب خود بزدایید و باید بدانید و بدانیم که هر چه هست اوست و جلوه جمال او. جسم و جان و روح و روان همه از اوست. بکوشید تا حجاب خودی را بردارید و جمال جمیل او, جل و علا را ببینید, آنگاه است که هر مشکلی آسان و هر رنج و زحمتی گواراست و فدا شدن در راه او شیرین تر از عسل بلکه بالاتر از هر چیز به گمان آید. مبادا غرور شجاعت و جوانی و پیروزی در دل شما راه یابد که با آمدن آن, همه چیز فرو ریزد و طاق و رواق آمال درهم شکند. 

امام خمینی (ره)


 
[تصویر: 001.jpg]



عشق و شور, طراوت و پاکی, شجاعت و سرسختی, استقلال طلبی و عدالت خواهی, ایثار و از خودگذشتگی, استعداد و توانایی, و ... از جمله ویژگیهایی هستند که سراسر وجود هر جوانی مالامال از آنهاست. در دوران جوانی روح عرفان, اخلاق و معنویت متجلی شده و جوانان آماده پذیرش فضیلت ها و ارزشهای الهی میشوند و زمینه های کمال طلبی در آنان بروز می کند؛ از اینرو بخش متنابهی از سرمایه گذاری ها و برنامه ریزی های دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت و تلاشگران عرصه های فکری و فرهنگی متوجه این قشر می باشد؛ و محور اساسی سیاست گذاری های فرهنگی, اجتماعی, سیاسی و مخاطب اصلی رسانه های جمعی همواره جوانان بوده و خواهند بود. 

ویژگیها و استعدادهای نهفته در وجود جوانان مناسبترین زمینه برای طراحی و ایجاد هرگونه تغییر و تحول فردی و اجتماعی است, بطوریکه چرخ های انقلاب ها و تحولات متعددی توسط این گروه به حرکت درآمده و سرعت می گیرد. کنکاش در تاریخ ملل مختلف و از جمله جریانات حاکم بر جهان در طول سالیان گذشته مؤید این مدعاست. بخش انبوهی از بازیگران و نقش آفرینان حوادث مختلف جوانان بوده و امکانات و انرژی های بسیاری مصروف جذب و هدایت آنان بسمت اهداف معین (اعم از مثبت و منفی, ارزشی و ضد ارزشی) شده است.هشتم آبان روز نوجوان در ایران یادبود شهادت نوجوانی است که در نوجوانی بیکباره قله های شرف و انسانیت و غیرت را پیمود, که چه بسیار اهل ریاضت و سیر و سلوک در پیمودن این راه پر فراز و نشیب بر این رهگذر الهی غبطه می خورند.

شهید "فهمیده" یکی از هزاران نونهال فهمیده، و دانش آموز بسیجی کشور ماست که با نثار خون پاک خویش بر طراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را به صورتی سپری کرد که همواره آبستن حادثه ای بود. حوادثی که در شکل گیری شخصیت او مؤثر واقع شد. او با سرمایه عظیمی از فهم و درک و درایت انقلابی و اسلامی خویش و به دنبال طوفان حوادث انقلاب، وارد جنگ تحمیلی شد و با وجود کمی سن، خود را به خونین شهر قهرمان رساند و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه، نام خود را در دفتر شهیدان هماره زنده تاریخ ثبت کرد.

از آنجا که این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق و استوار در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت، درس شجاعت، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان این نوجوان 12 ساله را رهبر قلمداد فرمود، چرا که نام و یاد او منشأ حماسه های سترگ شد و تحولی عظیم در شیوه دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام با کفر فراهم کرد و راه پیروزی و سرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت. امروز شهید فهمیده، بحق، الگوی شایسته و تصویر برجسته ای از ایثار و جهاد و شهادت برای دانش آموزان بسیجی و جوانان کشور ماست، به گونه ای که حماسه سازی های فهمیده و دیگر فهمیده های میهن اسلامی، می تواند یادآور دوران دفاع مقدس و ارزشهای والای آن دوران باشکوه باشد. رهبر معظم انقلاب نیز درباره آن شهید گرانقدر فرمود:

"زنده نگهداشتن یاد و حادثه شهادت دانش آموز بسیجی، شهید فهمیده از اصالت های دفاع مقدس است."


 
[تصویر: 002.jpg]


آموزگار ایثار

در جبهه، شهید فهمیده به اتفاق دوست شهیدش "محمدرضا شمس"، در سنگری واحد قرارداشت که در هجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره شد. محمدرضا شمس دوست و همسنگر حسین زخمی شد و حسین با سختی و مرارت فراوان او را به پشت خط رساند. و به جایگاه قبلی خود بازگشت. او با مشاهده تانکهای عراقی (ظاهراً 5 دستگاه تانک) که به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و درصدد محاصره و قتل عام آنها بودند تاب نیاوردند و در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در دستش گرفته بود، به طرف تانک ها حرکت کرد. در این هنگام تیری به پایش اصابت کرد و او از ناحیه پا مجروح شد؛ اما نتوانست در اراده محکم و عزم پولادین او خللی ایجاد کند، از این رو بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی ساخت و از لابلای امواج تیر که ازهر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو رساند و با استفاده از نارنجک، موفق شد که تانک را منفجر کند و خود نیز تکه تکه شود. به مجرد انفجار تانک مهاجمان گمان کردند که حمله ای صورت گرفته است، لذا روحیه خود را باختند و با سرعت هرچه تمامتر تانک ها را رها کردند و پا به فرار گذاشتند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته شد و پس از مدتی نیروهای کمکی هم سر رسیدند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاکسازی کردند.



 
 
چهار شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۰ ۰۷:۲۶ صبح
یافتن تمامی ارسال های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
*
 
   
ارسال ها: 20,518 
اعتبار: 283 

 
سپاس ها 3904
سپاس شده 11172 بار در 6769 ارسال

امتیاز: 416.63
ارسال: #2
RE: شهادت حسین فهمیده ، روز نوجوان و روز بسیج دانش آموزی 
شهادت محمدحسین فهمیده و روز نوجوان
پدید آورنده : محمدشریفی نیا، جعفر اسلامی ، 

نردبان عروج

امروز هشتم آبان، سال روز پرواز ملکوتی دلیر مرد نوجوان، شهید محمدحسین فهمیده است. نوجوانی که دربهار زندگانی، ره صد ساله ی عشق را با گام های کوچکش، یک شبه پیمود. بزرگی که روح و جان خود را در چشمه سار کلام رهبرش، امام خمینی(ره) شست و شو داد و گوهر وجودش را به گلاب ناب ولایت، معطر کرد. او، نوجوان پرشوری بود که امام و انقلابش را به خوبی درک کرد و شهادت را نردبان عروج خود به قله ی عشق و ایمان قرار داد و ستاره ای در آسمان انقلاب اسلامی گردید.
ورود به صف خداجویان

امروز، روز نوجوان است. نوجوانی، فصلی است که شکوفایی غنچه های معنویت در دل انسان، آغاز می شود. هرگاه نوجوان، دل خود را با آب زلال عبادت و ترک گناه، آبیاری کند و با آب و هوای مسجد و نماز انس بگیرد، گلبرگ های این غنچه ی تازه، باز می شوند. رنگ و بوی معنوی این شکوفایی، افزون بر فضای روح و جان خود شخص، محیط خانواده و اجتماع را نیز معطّر و با صفا می کند.

پس ای نوجوان عزیز! مسیر کمال را با همین دل پاکی که داری، از چشمه ی زلال امامان تمنّا کن. دست های کوچک و پاک خود را به سوی آسمان بلند کن و بگو: «خدایا! مگذار غبار و تیرگی گناه، روی دل پاک و نورانی من، جایی داشته باشد».
سلام بر نوجوانان شهید

سلام بر نوجوانان پاک ایران! سلام بر شهیدان نوجوان! سلام بر دلاوران و دلیرانِ میهن اسلامی مان، ایران! سلام بر شهید والامقام، اسوه ی سیزده ساله ی مردی و فتوت، محمدحسین فهمیده؛ رادمردی از سلاله ی شجاعت و معنویت! سلام بر او که صفحات طولانی عشق و بندگی را در اندک زمانی، ورق زد و در بهار زندگانی، تابلوهای سرخ حماسه و عشق را به پیروی از قاسم بن حسن علیه السلام ، در کربلای ایران به تصویر کشید. سلام بر خلوص و ایثاری که جاوید گردید! سلام بر او که هنوز پس از گذشت دو دهه، تاریخ، گام های استوار او را از یاد نبرده است. اگر قرن ها نیز سپری شود، جهانیان از عظمت دلاوران کوچک ایران، هم چنان انگشت تحیّر خواهند گزید. یادشان گرمی و راه شان پُر رهرو باد.
نوجوانان و جنگ تحمیلی

هنر ملّت فهیم و غیور ایران به ویژه جوانان و نوجوانان این مرز و بوم، آفرینش تابلوهای عظیم ایثار و معنویت، شجاعت و از خود گذشتگی است. برای درک به این مطلب، کافی است از تایخ هشت ساله ی دفاع مقدس را ورق بزنیم؛ دورانی که همه ی ملت ایران، حتی نوجوانان عزیزمان، جلوه های عظیم صفا و معنویت را در آن به تصویر کشیدند. نوجوانان بسیاری چون شهید محمد حسین فهمیده، درسی فراموش ناشدنی به تاریخ آموختند. به این معنی که هر فردی، در هر سنی که باشد و هر چند نوجوان، اگر قلبش، حرم عشق به خداوند شود، تفسیر این عشق را به خون خود می نگارد. نوجوانان میهن اسلامی ما با الگو قرار دادن کسانی چون شهید فهمیده، می توانند از همین دوره ی آغازین زندگی، نقش های زیبای عشق به خداوند و ائمه ی معصومین علیهم السلام را با عبادت و ترک گناه در دل و جان شان ترسیم کنند.
نوجوانان و انتخاب الگوی مناسب

یکی از مباحث مهم در زندگانی نوجوانان و جوانان عزیز ما، مسأله ی الگوبرداری است. سیر در زندگانی بزرگانی، چون حضرت ابوالفضل العباس، حضرت علی اکبر و حضرت قاسم علیهم السلام ، ما را به این نکته رهنمون می سازد که آنان بهترین الگو برای زندگی مادی و معنوی نوجوانان و جوانان هستند. یکی از نوجوانانی که نام او در تاریخ خون بار کربلا، جاودان گشته، حضرت قاسم بن حسن علیه السلام است. او در سیزده یا چهارده سالگی در عرصه ی خونین کربلا، چندین تن از دشمنان دین را به خاک مذلت افکند و خود نیز شربت شهادت نوشید. در دفاع مقدس نیز شهیدانی هم چون محمدحسین فهمیده که امام خمینی(ره)، او را رهبر خود نامیدند، با پیروی از شهدای کربلا، فصل ماندگاری از تاریخ دفاع مقدس را رقم زدند که برای همیشه ماندگار خواهد بود.
نوجوانان و انتخاب دوست

اسلام درباره ی معاشرت و دوستی با دیگران، سفارش های فراوانی دارد، ولی از هم نشینی و دوستی با افراد پست و فاسد و آلوده نیز به شدت نهی کرده است. دوستان، خواه ناخواه روی افکار، عقاید، اخلاق، رفتار و گفتار هم دیگر اثر می گذارند. تا جایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: «روش هر کس بر اساس رفتار دوست و هم نشین او است. پس بیاندیشید که با چه کسی دوستی می کنید». نوجوانان عزیز باید در گزینش دوست دقت کنند و با دوست نمایان آلوده و فاسد و گرگ های در کمین نشسته طرح دوستی نریزند. اگر نوجوانان پاک، صادق، بی آلایش و خویشتن دار، با افراد فاسد و آلوده و گرگ صفتان، دوست شوند، خواسته یا ناخواسته در دام آن ها، اسیر و ناخودآگاه خوی آنان را پذیرا خواهند شد.
تو را از برگ گل هرچند دامن پاک تر باشد مشو با ناکسان همدم که صحبت را اثر باشد
نوجوانان و اهل بیت علیهم السلام

عشق و علاقه به ائمه ی اطهار علیهم السلام ، نشانه ی دین داری است و سبب سعادت و خوش بختی انسان در دنیا و آخرت می گردد. چه زیباست نوجوانان و جوانان عزیز در اوان نوجوانی که دارای احساسات وعواطف پاک و زیبا هستند، از این دوران استفاده کنند و قلب شان را از محبت ائمه ی اطهار علیهم السلام سرشار سازند؛ زیرا محبت آنان، نجات بخش انسان و مایه ی سعادت و کمال او خواهد شد. شور و حال نوجوانی اگر با عشق و علاقه به اولیای خدا عجین شود، چنان لذت بخش و امید آفرین خواهد بود که وصف ناپذیر است. به همین دلیل، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: فرزندان تان را به سه چیز پرورش دهید: دوستی پیغمبرتان، دوستی اهل بیت علیهم السلام و تلاوت قرآن.
نوجوان و ورزش

ورزش یکی از تفریح های سالم برای نوجوانان و جوانان است که اسلام نیز اهمیت فوق العاده ای برای آن قایل شده است. ورزش وسیله ای برای سپری کردن اوقات فراغت است.
 
شهید فهمیده
گسترش تفریح های سالم و وزش در جامعه آثار مفیدی در پی خواهد داشت و از بسیاری ناهنجاری های فردی و اجتماعی و زمینه های انحراف نوجوانان و جوانان، پیش گیری می کند. اگر عزیزان نوجوان و جوان ما به ورزش رو بیاورند، از اعتیاد و فساد و فحشا، گریزان خواهند شد. به همین دلیل، مقام معظم رهبری با تأکید بر امر ورزش فرموده اند: «امر به ورزش، امر به معروف است...» یعنی امر به چیزی که اسلام، آن را خوب می داند.
شهید فهمیده درکلام مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری درباره ی شهید محمدحسین فهمیده و نقش او به عنوان اسوه و الگو برای نوجوانان، چنین می فرمایند: «هر کشور وملتی با آرمان ها، اسطوره ها و نمادهای خود زندگی می کند. امام خمینی(ره) با ابعاد وجودی عظیم خود برای ملت ایران، نمونه واسطوره ای بر طبق واقعیت ها بود و شهید حسین فهمیده نیز در سطح خود و برای نوجوانان، یکی دیگر از اسطوره های ملت ایران است که برای همیشه در یادها زنده خواهد ماند».
رهبر حماسه سازان

هشتم آبان سال 59، یادآور حماسه ای بزرگ و به یاد ماندنی در طول تاریخ دفاع مقدس ماست که در آن، یک نوجوان سیزده ساله ی بسیجی با بستن نارنجک به کمر، خود را به زیر تانک دشمن انداخت و شربت شهادت نوشید. با این حال نباید از نظر دور داشت که این از اعجاز و هنرهای امام خمینی(ره) بود که با ظرافتی خاص، این حماسه را از مهجوریت به در آورد. ایشان با تعبیر بلندِ «رهبر ما آن، طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگ تر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خودنیز شربت شهادت نوشید...» فهمیده را تا مَسند رهبری حتی بر خویش ترقی داد. به عبارت دیگر، امام، فهمیده را ماندگار ساخت. دلیل ماندگاری فهمیده، اخلاص و شهامت این نوجوان برومند است.
افتخار مادران ایران

مادر شهید فهمیده درباره ی شهادت فرزند سیزده ساله اش می گوید: «شهادت فرزندم بسیار باعث افتخار ماست. هرکس که مرا می بیند می گوید رحمت به آن شیری که به پسرت دادی. حاضرم همین پسرم (داود) را هم در راه خدا بدهم. هیچ عیبی ندارد. من هم بچه ام مثل سایرین. آن نشکفته بی گناه را خدا به من داد و بعد هم پس گرفت. صلاح خدا و اسلام بوده که بچه ی من برود و شهید شود».
رهبر سیزده ساله

اندک تأمل درتعبیر امام خمینی(ره) که از شهید فهمیده به عنوان رهبر یاد کردند، این حقیقت را نشان می دهد که حضرت امام، کسی نبودند که در به کارگیری عبارت ها و عنوان ها، مبالغه کنند. آن چه بر قلم مبارک و نورانی ایشان جاری می شد، حقیقت و صداقت محض بود. بی شک، امام در این عبارت، به جنبه ی تبلیغی نظر نداشته اند، بلکه آن چه در نظر مبارک ایشان جلوه می کرد، سادگی و سهولت تن دادن یک نوجوان سیزده ساله به مرگی سخت در زیر تسمه های فلزی یک تانک دشمن است. آن هم در حالی که آن عزیز، نارنجکی به دست گرفته است تا تانک دشمن را نابود کند و خود نیز شربت شهادت بنوشد.
طروات بهار در پاییز

امروز طراوت بهار در هوای پاییزی، پیچیده و سینه ی همه نوجوانان، از طراوت خوش شور زندگی، آکنده است. شمیم مهرانگیز یاد نوجوان شهید، محمدحسین فهمیده در قاب سینه ی همه ی نوجوانان به شکوفه ی مهر، آذین شده و زلال یکدلی و مهربانی، هم رنگی و صفا و هم بستگی و وحدت را در میان غنچه های بوستان ایران اسلامی، جاری کرده است. یادش همیشه زنده و راهش همواره پر رهرو باد.
ایمان و بیداری

ای نوجوانان ایران اسلامی! ای شاخه های سرسبز طراوت! ای غنچه های نوشکفته! ای چشمه های زلال شور و نشاط! امروز، روز شماست. شما که لحظه لحظه ی بودن تان، جلوه ی حیات و طراوت است. شما که سینه تان سرشار از زلال ایمان و قلب های پاک تان لبریز از مهر خداست.

عزیزان! سرسبزی وجودتان، زلالی سینه هاتان و پاکی آیینه ی قلب تان، چشم دشمن را به سوی خود خیره کرده است؛ اما بیداری و ایمان نیرومند شما، دشمن را ناامید و دست آلوده اش را کوتاه خواهد کرد. پس بیدار باشید و مؤمن، تا ایمن بمانید.
روز آموختن

هرچند پاییز، آغاز خزان است و فصل برگ ریزان درختان؛ اما امروز که روز نوجوان است، سرشار از طراوت و سرسبزی است. شما سرچشمه ی طراوت اید. منبع شور و نشاط اید و امروز، روز شماست. روز اقتدا به رهبر آزاده تان؛ آن نوجوان 13 ساله ی بسیجی؛ آموزگار غیرت و آزادگی؛ استاد عرفان و عشق و سرمشق نجابت و حمیّت. امروز، روز درس است. روز آموختن جهاد و مبارزه و روز بیداری و هوشیاری. آری، شما با پاکی درون تان، اسوه ای خواهید بود برای همه ی نوجوانانی که دلی پاک و قلبی سرشار از ایمان دارند.
اهمیت نوجوانان

امروز هشتم آبان، روز «نوجوان» نامیده شده است. توجه به نوجوانان از دو نظر، اهمیت فراوان دارد. نخست آن که، نوجوانان و جوانان، قشر گسترده ای از جمعیت کشور را دربرمی گیرد. دیگر این که، چگونگی گذران این دوره از زندگی بر شیوه ی زندگی آنان در آینده، تأثیر بسیاری خواهد نهاد و نیروی انسانی آتی کشور نیز از این امر، تأثیر می پذیرد. بنابراین، برای داشتن جامعه ای پویا و پیشرو، باید نوجوانان و جوانانی سالم، شاداب، سازنده و خلاّق، پرورش دهیم.
قدرشناسی از نوجوانان

امروز به نام «نوجوان» نام گذاری شده است که اهمیت و منزلت برتر نوجوانان را نشان می دهد. با این حال، آیا چنین کاری برای قدرشناسی از نوجوانان، کافی است؟ آیا تمجیدهای کلامی و ستایش های لفظی، نشانه ی این است که والدین، مربیان، آموزگاران و مسؤولان، اهمیت و ارزش نوجوانان را دریافته اند؟ در پاسخ باید گفت قدردانی از نوجوانان، به فهم درست از توانایی ها، ارزش ها، نیازها و امکانات آنان، بستگی دارد. تجلیل واقعی از نوجوانان تنها با شناخت هر چه بیشتر آنان و فراهم آوردن زمینه های رشد و شکوفایی همه جانبه شخصیت شان در ابعاد گوناگون جسمانی، عقلانی، روانی، اجتماعی، مذهبی و اخلاقی، امکان پذیر خواهد شد.
عوامل اصلی رشد و شکوفایی نوجوانان

روز «نوجوانان»، یادآور جایگاه مهم و ارزش مند نوجوانان در جامعه است. نوجوانان از آن رو، دارای ارزش و اهمیت هستند که برای رشد و شکوفایی و رسیدن به کمال و صعود به قله های افتخار و سربلندی قابلیت های فراوان و توان مندی های گوناگونی دارند. پرورش چنین نوجوانانی به ایجاد شرایط و محیطی مساعد بستگی دارد تا استعدادهای نهفته ی نوجوانان را از قوه به فعل بَدَل سازد و زمینه های رشد و بالندگی آنان را در عرصه های گوناگون فراهم آورد. نوجوان نیز باید با درگ جایگاه خطیر خویش، هدف مند کردن زندگی، برنامه ریزی و کوشش خستگی ناپذیر و پیوسته، خود را برای دست یابی به کام یابی های بزرگ آماده کنند. نوجوانان و جوانان باید مطمئن باشند که اگر بخواهند، می توانند بر شرایط و محیط نیز چیره گردند و شرایط دلخواهی برای رشد و پیشرفت خود پدید آورند.
خشونت

رفتار خشونت آمیز خانواده، در روند پرورش نوجوانان، پی آمدهای نامناسبی بر جای خواهد گذاشت. خانواده های پرخاش گر، عامل اصلی انحراف و ناسازگاری نوجوانان هستند. به باور برخی از روان شناسان، جنایت و خشونت های اجتماعی، در رفتارهای خشونت آمیز والدین با نوجوانان، و تنبیه بدنی آنان، ریشه دارد؛ زیرا چنین رفتارهایی، عقده های روانی را در آنان پدیدار می سازد.
اضطراب

والدین، نخستین کسانی هستند که اضطراب را در نوجوان پدید می آورند. بسیاری از مسایل و گرفتاری های نوجوانان در هم آهنگ شدن با محیط، از تصویر ذهنی آنان از وجود خودشان سرچشمه می گیرد. تصویر نادرست از وجود ذهنی سبب پیدایش اضطراب و افسردگی می شود و در رفتار و شخصیت آنان، آثار نامطلوب بسیاری برجای می گذارد.
گردش و تفریح

نوجوانان برای آزاد کردن انرژی انباشته شده در وجودشان، به تفریح و سرگرمی، نیاز دارند. نیازهای آنان در این زمینه، انکارناپذیر است. بنابراین، نباید و نمی توان به جای پاسخ مناسب، نیازهای شان را سرکوب کرد یا بدون توجه از آن گذشت؛ زیرا در این حالت، نیاز سرکوب شده ی نوجوان، زمینه ی مساعدی برای انحراف آنان فراهم می سازد و روح شان را پژمرده می کند.
گذر از بحران

آشفتگی فکری و پریشانی خاطر بیشتر در پسران، آن هم در دوره های حساس بلوغ، دیده می شود. این فرآیند به صورت دل سردی و بی حوصلگی در انجام تکلیف های مدرسه و بی میلی و سستی در کارهای تحصیلی شان، خودنمایی می کند و به افت تحصیلی بخشی از آنان می انجامد. والدین می توانند با هم دلی های دوستانه و ایجاد سرگرمی های مفید مانند واداشتن نوجوانان به یکی از کارهای هنری و فنی مورد علاقه، اعتماد آنان را به خود جلب کنند. آن گاه با راهنمایی های لازم، سبب دل گرمی آنان به کار و تحصیل و پشت سرنهادن این دوره ی بحرانی شوند.
نوگرایی نوجوان

نوجویی و نیاز به نوشدن که یکی از مظاهر اساسی بحران بلوغ است، به شکل های گوناگون بروز می کند؛ نوجوان در شیوه ی لباس پوشیدن، اندیشه و کردار، به کاربردن واژه ها و اصطلاح های ویژه و... خود را با آن چه پیش تر بوده است، متفاوت حس می کند و می خواهد با دیگران یعنی بزرگ سالان نیز متفاوت باشد.
اصلاح پذیری جوان

معمولاً، نوجوانان و جوانان به اصطلاح سرکش و نافرمان، بیشتر و بهتر اصلاح پذیر هستند؛ زیرا بسیاری از عصیان ها و سرکشی های شان، از کمبود محبت، احساس ناامنی و نبودن تفاهم بین آنان و بزرگ سالان، سرچشمه می گیرد. بنابراین، اگر همه ی مربیان و بزرگ ترها، به این مسأله، توجه و عنایت کنند، آن حالت های عصبی و رفتارهای خشن، به کارآیی و توان مندی بَدَل خواهد شد و نوآفرینی و پشت کارشان را آشکار خواهد ساخت.
روحیه ی استقلال طلبی

نوجوانان و جوانان دوست دارند، در امور شخصی شان، خود، تصمیم گیری کنند. بنابراین، شایسته است که پدران و مادران، این حس استقلال طلبی فرزندان شان را جدی بگیرند و حتی اگر در مواردی، درست رفتار نکردند، با آنان، تندی و خشونت نکنند. والدین در چنین زمانی باید از توانایی و شایستگی هایی که فرزندشان در انجام کارهای دیگر از خود نشان داده است، یاد کنند. بدین ترتیب، فرزندشان به انجام دوباره ی آن کار یا پرداختن به کارهای مشابه، تشویق می شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۲:۵۵
فاصله گلناری

شهادت مظلومانه آیت الله حاج سید مصطفی خمینی رحمه الله


پدید آورنده : ، صفحه 45
 

شانه های آفتابی

عباس محمدی

می خواستند شانه به شانه پدرت غربت آلوده ات کنند؛ راهی عراقت کردند با کوله بار غربتی پر از خاطرات سال های کودکی، پر از دلتنگی و پر از زخم های کهنه؛ اما دیدند در نجف، مثل پدرت آشناتر از همه ای، دیدند برایت غربت نیست، بلکه خانه دلت آنجاست، تمام وجودت آنجاست؛ تاب نیاوردند رهایی ات را در قفس های ذهن ساخته شان.

تاب نیاوردند این همه مهربانی و صمیمیت غربت را با تو.

تاب نیاوردند طراوات بهار را با تو، آسمان را با تو؛ چرا که عادت داشتند همیشه از پشت میله های تنگ نظر قفس، آسمان را به پرنده ها نشان بدهند و پرنده ها را پشت همان میله ها ببینند؛ اما نمی دانستند پرنده، پرنده است؛ حتی در قفس.

نمی دانستند پرنده در قفس هم شبیه پرنده ها فکر می کند، نفس می کشد و پرنده تر از همیشه تنهایی را غصه می خورد و به آزادی فکر می کند؛ آزادتر از تمام روزهای آزادی اش.

چه سخت می گذشت آن روزها بر سنگ هایی که نمی توانستند کبوتری ات را ببینند و چه تلخ می گذشت بر آسمان که کم حوصله پروازهای دلگشایت بود! بارقه ای از امید و رهایی در چشم هایت شروع به برق زدن کرده بود. زمزمه ها به همهمه تبدیل شده بود و هوای ایران، بدجوری برایت دلتنگی می کرد. آرزو داشت تا دوباره از نفس هایت نفس تازه کند.

تو را نفس بکشد، در آغوش بفشاردت، زندگی کند؛ اما دیوار می کشیدند تا خبرها را باد به گوشتان نرساند، تحمل نداشتند، شادی ات را نمی خواستند ببینند و درهم شکستنشان را.

می خواستند آفتاب را بکشند؛ اما مگر می شد؟!

طاقتشان را طاق کرده بودی و آفتاب داغ صبرت به ستوه شان آورده بود چون بوف کور. دریا را از آفتاب گرفتند، اما یادشان رفته بود که روز را هم بگیرند، یادشان رفته بود که با رفتن دریا، آفتاب، دریادل تر می شود.

هرچند شانه های آسمانی آفتاب، زیر داغت خم نشد، ولی بغض های دوری ات را بر دستمال گریه های محرّمش، دیواری های جماران بو می کشیدند و می دانستند نفس هایش فریادت می زنند که «برگرد تنهایی امان از من بریده ست».

لطف خفیه خداوند

حمیده رضایی

نفسی نیست تا فریادی از جگر برآورم.

صدای دسته های زنجیرزن، حکایتی است از حادثه ای نزدیک. چشم هایم بارانی ست؛ گویی بر مزار آتش گرفته خویش می بارم! چون قلعه ای فرسوده در خویش ستون ستون فرو می شکنم.

ایستاده ای روبه روی حادثه، به قامت افراها، هیاهوی کسی که از جان می نالد در چشم هایش و سکوت دنباله دار حادثه روبه رویش، شهادتت را لطف خفیه الهی می داند.

رد شده ای و رد گام هایت تا افلاک کشیده شده است، از جهان بریده و به انکار ذره ذره خویش برخاسته. شب، چون رودخانه ای خروشان از سرت گذشته است و به روز رسیده ای؛ اما او هنوز ایستاده است تا در سپیده چشم های بسته ات، خورشید را به طلوع نظاره کند.

ایستاده ات تا جگر گوشه اش را به دست های شفق بسپارد.

ایستاده است و از درون فرو ریخته.

ایستاده است تکیه داده بر دیوارهای صبر و استقامت.

ایستاده است تا نگاهت را تا همیشه، در کرانه های آسمان دنبال کند.

ایستاده است و تو چه آرام و سبک بال، آسمان را به پر گشوده ای! از کوفتن بر این دقایق اندوه، بیمناکم.

با جانی بی تاب، بر سینه می کوبم و با لبانی سوخته بر برکه های شفق نجوایت می کنم.

دریا دریا انبوهی اندوه، مرا در خویش فرو بلعیده است.

تکه تکه با استخوان هایم خرد شده ام ـ دردی این چنین جانکاه ـ و هنوز کوهوار ایستاده ام.

شب و شروه در من شدت گرفته است؛ همچنان می نالم.

تو را در آسمان ها با نگاه دنبال می کند ـ جان پاره اش را که از ساغر نور سیراب شده است، جان پاره اش را که خورشیدوار... اما چقدر روز! در توفان های داغ می تازم، از اعماق پریشان.

شب غلیظ در من می بارد. نگاهت را از خاک گرفته ای؛ اما هنوز ایستاده است تا تو را به سرنوشتی محتوم بسپارد. ایستاده است و پاره تنش را به مصادر نور رسانیده است.

ایستاده است و غم شدت گرفته است؛ اما نه زبانی به شکوه، نه چشمی به اشک، نه گلویی به ناله.

تنها تو را نظاره می کند که چه سبک بال...

خاطره ماندگار

خدیجه پنجی

خبر، کوتاه بود؛ اما داغ بود و سنگین؛ آن قدر که نفس ها را در سینه حبس کرد. تلخ بود و سوزنده؛ آن قدر که جان ها را سیاه پوش کرد. «حاج مصطفی شهید شد!»

قلب شهر تیر کشید.

اندوهی عظیم، شانه های اهالی را لرزاند. می توانست کمر پدر را بشکند، می توانست رستخیری به پا کند. می دانستند تو در هیاهوی خون و قیام، در همهمه وحشت افزای غربت و تبعید، چه اندازه باعث دلگرمی پدر بودی و بازوی توانمند انقلاب.

زخم، عمیق بود.

در آن لحظات دردخیز، سایه ات، جان پناه خستگی ها و رنج ها بود. کوهوار شانه هایت، ایستادگی را فریاد می زد.

می خواستند تو را بگیرند از پدر، از مردم، از انقلاب ـ می دانستند چقدر حضورت، سبز و تپنده بود ـ تو را که دست پرورده مکتب پیر خمین بودی و کلامت، سوز و غیرت قیام حسینی داشت، تو را که جوانی ات را به درس حوزه کشاندی تا عشق را بیاموزی، تو را که در جوانی به درجه اجتهاد رسیدی. ناگهان، خبرت شکفت. دست شیطان، توطئه ای تلخ چید. مذاق شهر، اندوهی ناگوار را زمزه زمزه کرد.

چه زود بهار نورَسَت به خزان نشست! می خواستند از پدر، پشت گرمی اش را، از مردم، استواری اش را و از انقلاب، عصای دستش را بگیرند؛ اما... داغت، جان ها را آتش زد. داغت زنده شد، قد کشید. تصمیم ها را، مصمم کرد. اراده ها را آهنین کرد. پدر، خبرت را شنید. ایستاد، کوه شد و از پا نیافتاد. پدر، شهادتت را مشتاق شد.

پدر گفت: پسرم مصطفی فدای علی اکبر علیه السلام حسین علیه السلام ! و این طور شد که داغت ماندگار شد. داغت، قیام کرد. و تو ـ فدایی اسلام ـ خونت قد کشید و در شریان های زمان جاری شد و هنوز هم نامت در خاطره ها زنده است.

مرکب شهادت

حسین امیری

کدام صفحه تاریخ بود و در کدام شهر؟ پدر در گوشش اذان گفت و نامش را مصطفی خواند.

چه زود به درجه اجتهاد عشق رسید؛ به همان زودی که به اجتهاد علم رسیده بود و شهادت، اجتهاد عشق است.

هم پای پدر، در مبارزه بود و هماورد او در مکتب درس.

فرزند خلف بودن، سزاوار هرکسی نیست. مصطفی تمام وجود خمینی بود و میوه دلش.

آهسته رشد کرد و قد کشید.

آشفته و شوریده فریاد زد، آن گاه که داغ دل پدر را فهمید و درد دین را چشید، مرکب شهادت را زین کرد.

دو ماه زندان انفرادی، مردان عشق را از پای درنمی آورد؛ سواران مرکب شهادت، همه عمر را در زندان زندگی مادی درد می کشند و آزادی عاشقانه را بال بال می زنند. شهادت مظلومانه، شیوه مردان است. آنان که به علی اقتدا می کنند، مظلومانه شهید می شوند و چه افتخاری بزرگ تر از اینکه در شهر صاحب الزمان متولد شوی، شهرها و کشورها را بگردی دنبال موعود خویش و کربلایت را در نجف بیابی و در آغوش مولای متقیان بیارامی! مولا او را خواند، چون نماز مولا خوانده بود، جام از کوثر ولایت خورده بود، مست معنای ذوالفقار بود، جان «اسماعیل» خمینی قربانی شد تا کعبه حکومت اسلامی بنا شود، تا رسم ولایت بر جای بماند، تا تاریخ، بر چهره پیر ولی باعظمت. امام خمینی سجده کند.

مصطفی رفت، خمینی رفت، خامنه ای هست؛ پس به نام او یا علی.

دوشنبه 2 آبان 1384 19 رمضان 1426 2005.oct.24

آخرین سجده

عباس محمدی

آسمان، غریب تر از همیشه، بغض هایت را گریه می کند.

سنگ فرش های کوفه، بیدارتر از همیشه، هم قدمت می شوند.

هوای غربت آلوده شهر، تبدار توست.

دیوارهای کاهگلی، عاشقانه تر از همیشه نگاهت می کنند. نفس هایت غریب تر شده است.

هوای سنگین شب را توان نفس کشیدن با تو نیست.

کوچه های دلتنگ را امشب یارای همراهی کردن نیست.

دقیقه به دقیقه، دلتنگ تر می شوند و تنگ تر می خواهند در آغوشت بکشند تا سر بر شانه های بی تحمل ترک برداشته شان بگذاری و آسوده بخوابی؛ هرچند سال هاست که خواب و آسوده خوابیدن را فراموش کرده ای!

حتی سکوت هم امشب خواب را فراموش کرده.

ماه و ستاره ها لبریز دلشوره اند؛ همان هایی که گواه تواند.

چه شب های تلخی که با تو در گلوی چاه اشک ریخته اند. حتی کفش های کهنه ات را امشب میل رفتن نیست.

احساس خستگی می کنند، نمی توانند سنگینی سنگ فرش های نفرینی امشب را تحمل کنند.

شور برگشتن دارند؛ اما حیف، حیف که محال است.

برگشتن تو از نیمه راه محال است.

برگشتن تو که اگر تمام عرب به تو پشت می کردند، به دشمن پشت نمی کردی، محال است.

می روی؛ بی خیال اینکه فردا آب، بخواندت، آفتاب، جارت بزند و غربت، ندیدنت را سوگواری می کند.

می روی که تنها عشق را ماندگار کنی. می روی تا با دم مسیحائی ات مرگ را زنده کنی.

شگفت می روی؛ مثل روزی که آمدی؛ روزی که دیوار کعبه را شکافتی و امروز پیشانی ات شکافته خواهد شد. فرشته ها نمازت را صف کشیده اند و تو می روی، می روی تا جبرئیل، نماز را با تو اقامه کند.

می روی چون خون.

می دانی فاطمه علیهاالسلام مهربانی بر دوش پرنده ها بهار را به پیشوازت آورده است.

پیامبران خدا ساعت هاست چشم انتظار آمدنت، تمام قد ایستاده اند دلشوره نرسیدنت را؛ ایستاده اند تا با آخرین سجده، دلشوره هایشان را لبخند بزنی.

سرشار از شکوه

حمیده رضایی

سحر کشان، کشان بر سنگلاخ حادثه کشیده می شود. ظلمت، خاک را رها نمی کند. نفست بوی اطلسی های باران خورده می دهد. همچنان شیطان در زاویه ها چشم می دواند. سرشار از شکوهی بی مثل، به ملکوت چشم دوخته ای.

اذان بر مناره ها و معابر، ادامه سکوت سالیان بلند از اندوه سرشار توست.

هر آنچه کوه، به زانو درآمده است، هرآنچه رود بر سینه می کوبد و چاه، رازی نهانی را موج می زند. افلاک، دنبال تکیه گاهی چون شانه های استوار تو می گردد. سحر از گوشه قبایت بر خاک کشیده می شود. تو آرام آرام به سوی مقصد می شتابی. از درد گریخته ای تا به دروازه درمان بیاویزی. از خاک دل بریده ای تا به افلاک دل ببندی. تو را از بالادست به شکوه و جلال فراخوانده اند. خروش یادت، استخوان های تاریخ را درهم خواهد شکست.

ابلیس، نفس می کشد و بوی اتفاق، فضا را پر می کند.

گام هایت، ادامه استواری آسمان هاست گام هایت بر زمین، ادامه نقطه چین کهکشانی از رمزهاست.

راز نامکشوف خلقت!

تو را به کدام بهشت وعده داده شده فرا خوانده اند که هیچ مسیری، قدرت بازگرداندنت را ندارد؟

تسبیح از سرانگشت هایت می لغزد، پنجره های اتفاق، باز و بسته می شود؛ پنجه های جهان رهایت کرده است؛ راه پیداست و جان پناه منتظر.

ایستاده ای و تن سپرده ای به چشمه ساران زلال رحمت حقیقت. باران بر گونه هایت می کوبد؛ اما تنها به شوق نزدیکی به دوست. زخم چرکین ناسپاسی و کینه در پیکر شهر سرباز کرده است. شقاوت از در و دیوار می بارد؛ اما هنوز دست های مهربان عدالت گسترت... آه از این روزهای این گونه! تاریک، سیاه، شب؛ روز درهم می پیچد، شیطان فریاد می کشد، ملائک به زانو درمی آیند. ستون های تاریخ فرو می پاشد. مسجد روی دو پا بلند می شود و بر سر می کوبد. شمشیر شب بالا می رود و فرق خورشید را نشانه می رود و تو همچنان آرام و مطمئن رستگار می شوی.

شمعی در باد

معصومه داوود آبادی

... و ناگهان برقی ظالم در فضا پیچید و فریادی از عمق جگر برخاست که «فزت و رب الکعبه».

تو گویی حجمی عظیم از نامردمی به یک باره بر شانه های زمین آوار شد.

مسجد، لبریز هیاهو و فاجعه بر جراحت قلب مردی می گریست که روزهای توفانی شهر، با اشاره دستان آزاده اش به واحه ای از آرامش بدل می شد؛ مردی که خاطره های خاموشش، چراغ خاک خورده عدل را نخستین شعله ها بود.

آن روز که عاشقانه سلامش کردند و به یاری اش خواندند، می دانست که پایان این جاده تاریک و پوشیده از خنجر، رودخانه خونی ست که از فرق عدالت خواهش سرریز خواهد کرد.

شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی

اوّل آبان 1356

 

سید مصطفی در آذر 1309 شمسی، در قم متولد شد. و تحصیلات ابتدایی رادر مدرسه های «باقریه» و «سنایی» به پایان رساند. سپس، به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و در سال 1330، سطح را به پایان رسانید و در درس خارج امام قدس سره و آیت الله بروجردی قدس سره حضور یافت و دیری نپایید که به درجه ی اجتهاد رسید و از تقلید بی نیاز شد. از دیگر اساتید او در علوم اسلامی، علاّمه طباطبایی، آیات عظام داماد، شیخ مرتضی حائری، سید محمد باقر سلطانی، شهید صدوقی، حاج شیخ محمد جواد قزوینی و سید ابوالحسن قزوینی هستند.

دوران مبارزات

شهید در سال 1341، همراه با امام قدس سره به مبارزه با رژیم برخاست و در پیشبرد نهضت اسلامی نقش به سزایی ایفا کرد. در سال 1342، در دورانی که امام قدس سره در قیطریه ی تهران زیر نظر بودند، رییس وقت شهربانی کل کشور (سپهبد نصیری) او را به شهربانی جلب و هشدار داد که اگر از فعالیت های سیاسی و مبارزاتی دست نکشد، تحت پیگرد قرار می گیرد. امام قدس سره در روز چهارم آبان 1343، علیه لایحه کاپیتولاسیون سخنرانی کردند و در این سخنرانی، ضمن برملا کردن خیانت رژیم در تصویب این لایحه، تکلیف خود و ملت ایران را با رژیم های امریکا، اسرائیل و همچنین با دست نشانده ی آنان، محمدرضا پهلوی یکسره کردند. در تاریخ 13 آبان همان سال امام قدس سره را شبانه دستگیر و به ترکیه تبعید کردند. حاج سید مصطفی از این وحشیگری رژیم که نمونه ی آن را نیز به چشم دیده بود، سخت بر آشفت و به خیابان آمد و با سیل خروشان مردم خشمناک قم به طرف بیوت آیات عظام به راه افتاد و همگام با مردم قهرمان قم با فریاد اعتراض خویش، جوّ رعب و وحشت را شکست و از مراجع وقت خواستار اقدام برای آزادی امام قدس سره شد. ساواک دستور جلب ایشان را به شهربانی قم صادر کرد. مأموران رژیم زمانی که حاج آقا مصطفی در بیتِ آیت الله العظمی مرعشی نجفی قدس سره به گفتگو با ایشان مشغول بود، یورش بردند و ایشان را دستگیر کردند و مدت 57 روز در زندان قزل قلعه و اغلب در سلول انفرادی زندانی کردند. در تاریخ 8 دی 1343، از زندان آزاد و در 13 دی که تنها پنچ روز از آزادی او می گذشت، به دنبال استقبال چشمگیر مردم از آن عالم مجاهد، مأموران رژیم به خانه ی او در قم یورش بردند و بار دیگر او را دستگیر نمودند. این یورش وحشیانه مایه ی بیم و هراس همسر آن بزرگوار و سقط جنین او گردید. سرانجام نیز روز 14 دی او را از ایران به ترکیه تبعید کردند.

 

تبعید به عراق (نجف اشرف)  

در 13 مهر 1344، امام قدس سر ه و فرزندش از ترکیه به عراق برده شدند و روز 23 مهر 1344، در نجف سکونت گزیده و بی درنگ درس و بحث را آغاز کردند و حاج آقا مصطفی افزون بر حضور در درس امام قدس سره، شخصاً به تدریس پرداخته و شاگردان فاضلی پرورش دادند.

آیت الله سید مصطفی در کنار برنامه های درسی و علمی، با راه ها و شیوه های نوینی، مبارزه با شاه را دنبال کرد و مشاوری برجسته و متعهد برای امام قدس سره بود. در 21 خرداد 1348، به دنبال یک سلسله فعالیت ها و کوشش هایی در راه برانگیختن آیت الله حکیم قدس سره علیه رژیم ضدّ اسلامی عراق، بعثی ها او را دستگیر و به بغداد بردند. رییس جمهور آن روز عراق (احمد حسن البکر) به وی هشدار داد در صورت ادامه ی فعالیت بر ضدّ حکام بغداد، با واکنش شدیدی روبرو خواهد شد.

شهادت

آیت الله سید مصطفی خمینی، در نیمه ی شب یکشنبه اول آبان 1356، به شکل مرموزانه ای به شهادت رسید. در پی شهادت او، امام قدس سره در یادداشتی چنین مرقوم کردند:

بسمه تعالی

انا لله و انا الیه راجعون

در روز یکشنبه نهم شهر ذی القعدة الحرام 1397، مصطفی خمینی نور بصرم و مهجه ی قلبم دار فانی را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالی رهسپار شد.

اللهم ارحمه و اغفر له و اسکنه الجنّة بحقّ اولیائک الطّاهرین علیهم الصّلوة و السّلام.

 با انتشار خبر، حوزه ی نجف در هاله ای از غم و اندوه فرو رفت. درس ها تعطیل شد و روحانیت به سوگ نشست. جنازه آن شهید توسط یاران و شاگردان او به کربلا برده شد. در این مراسم جمعیت انبوهی شرکت کردند و جنازه را با آب فرات غسل داده و در محل خیمه گاه امام حسین علیه السلام کفن کردند و پس از طواف در حرم مطهر حضرت سید الشهداء علیه اسلام و حضرت عباس علیه السلام، به نجف بازگرداندند و روز بعد جنازه ی آن شهید از مسجد بهبهانی (واقع در بیرون دروازه ی نجف) با شرکت انبوهی از علما، فضلا، طلاب، کسبه، اصناف و دیگر اهالی نجف به طرف صحن مطهر علوی تشییع شد. امام قدس سره در مسجد بهبهانی حضور یافت و پس از توقفی کوتاه و خواندن فاتحه، با قامتی استوار به خانه بازگشت و در مراسم تشییع و خاکسپاری شرکت نکرد. در هنگان تشییع جنازه، بازار نجف یکپارچه تعطیل شد. آیت الله خویی قدس سره در صحن مطهر امام علی علیه السلام، بر جنازه ی شهید نماز خواند و در کنار مقبره ی علامه حلی قدس سره به خاک سپرده شد.

شب هنگام امام خمینی قدس سره پس از زیارت حرم مطهر حضرت علی علیه السلام به سراغ فرزند عارف، عالم و مجاهد که در دل خاک آرمیده بود، رفت و با چهره ای باز و آرام نخست برای یکایک عالمانی که در آن مقبره دفن شده اند، اعلام قرائت فاتحه کردند و در پایان، از حاضران خواستند برای مصطفایش طلب مغفرت کنند و در آن لحظه که همه ی چشم ها اشک ریزان بود، امام قدس سره از سر قبر فرزندش برخاست و بدون کوچکتری آزردگی و گرفتگی از حاضران تشکر کرد و از آن جا بیرون رفت.

تأثیر شهادت آیت الله بر نهضت اسلامی

این شهادت، نهضت اسلامی پانزده ساله ی ایران را جان تازه ای بخشید، به گونه ای که یکباره فراگیر و به شکل انقلابی طوفان زا و کاخ برانداز در آمد.

البته شناخت و بررسی انگیزه ها و علل پیروزی انقلاب به مطالعات و تحقیقات گسترده ای نیاز دارد، اما به شکل کوتاه و گذرا علل و عوامل فراگیری نهضت امام قدس سره، در پی شهادت حاج سید مصطفی را می توان این گونه بر شمرد:

 

 

1- برگزاری مراسم بزرگداشت در بیشتر نقاط کشور: اصحاب مسجد و محراب در پی دریافت خبر شهادت مظلومانه ی مجتهدی که مایه ی امید برای اسلام و ایران بود،  سخت به خشم آمدند و نتیجه گیری کردند که رژیم شاه با دست زدن به این جنایت،انتقام کینه توزانه ای از امام قدس سره، آن هم در دیار غربت و در تبعید گرفته است. از این رو مصمم شدند که دستکم با برپایی مراسم سوگواری با رهبر و امام امت همدردی کنند. رژیم شاه برای آن که خود را بی طرف وانمود کند، از برپایی مراسم جلوگیری نکرد و کوشید که خود را بی تفاوت بنمایاند. کارشناسان رژیم می پنداشتند شور و هیجانی که کشور را فرا گرفته، به دنبال برپایی مراسم فروکش می کند و این مراسم سوپاپ اطمینانی است که از انفجار پیشگیری خواهد کرد! غافل از ان که این مراسم با آن گستردگی مایه ی آگاهی، رشد سیاسی و جرأت و جسارت بیشتر مردم و هر چه فروزان تر شدن آتش خشم و قهر آنان خواهند شد، خشم و خروشی که کنترل ناشدنی است و مراسم بزرگداشت تا چهلم شهادت او به طور پیوسته در استان ها، شهرها و شهرستان ها تداوم یافت. در این مجالس گویندگان مذهبی و مجاهدان روحانی با بهره گیری از فرصت به دست آمده در تببین خط و اندیشه ی امام قدس سره و نمایاندن هرچه بیشتر ماهیت ضدّ اسلامی شاه و انگیختن توده ها بر ضدّ هیأت حاکمه ی خود کامه و وابسته به بیگانه، داد سخن دادند و با آوردن نام خمینی، آفریننده ی حماسه ها، شورش ها و خیزش ها، چهره ی جامعه را دگرگون کردند . از روز اول آبان ماه 1356، یکباره نام و یاد امام قدس سره در فضای پهناور ایران طنین افکندو شور و شوق نوینی در دل ها پدید آورد.

2- به صحنه آمدن مردم: ملت در طی نهضت اسلامی ایران در سنگر مسجد رشد سیاسی و آگاهی دینی بایسته ای یافته و به اسلام ناب محمدی تا اندازه ای شناخت پیدا کرده بودند و برای دست زدن به خیزشی همگانی، آمادگی کامل داشتند. برگزاری مراسم بزرگداشت، این مجال را به مردم داد تا آنچه را که در مکتب انقلابی اسلام آموخته بودند به کار بندند و نفرت و بیزاری خود را از رژیم شاه اعلام کنند. مردم در این مراسم تنها به اظهار وفاداری و ابراز احساسات نسبت به امام قدس سره بسنده نکردند، بلکه با دست زدن به تظاهرات خیابانی و درگیری با پلیس، زمینه ی فراگیری انقلاب اسلامی را فراهم کردند. قیام خونین 19 دی 1356، در واقع اوج این تظاهرات و راه پیمایی مردمی بود.

 

 

آیت‏ اللَّه حاج سیدمصطفی خمینی در آذرماه 1309 ش در قم به دنیا آمد و پس از گذراندن دوران ابتدایی، در 16 سالگی به تحصیل علوم اسلامی روی آورد. وی از سال 1330 در درس خارج پدر فرزانه خویش و آیت‏اللَّه بروجردی حاضر شد و از محضر آیات عظام علامه طباطبایی، سیدمحمد محقق داماد، شیخ مرتضی حائری و سید محمد باقر سلطانی طباطبایی بهره برد. ایشان از سال 1341 همراه با امام به مبارزه با رژیم پرداخت و در پیشبرد نهضت اسلامی نقش بسزایی ایفا کرد. وی پس از تبعید حضرت امام به ترکیه، با سیل خروشان مردم خشمگین به خیابان‏ها آمد و به بیوت مراجع رفت. پس از این حرکت ضدرژیم، عوامل طاغوت او را دستگیر و پس از آزادی چند روزه، به ترکیه تبعید کردند. حاج آقا مصطفی پس از چند ماه حضور در ترکیه، در مهر 1344 ش به همراه پدر به نجف رفته و به درس و بحث پرداخت. ایشان از همان جا نیز شیوه‏های نوین مبارزه با شاه را دنبال می‏کرد و مشاوری برجسته و متعهد برای امام بود. در نجف، مدتی به دلیل کوشش‏هایی که علیه رژیم ضداسلامی عراق انجام داد دستگیر شد و او را به شدت از فعالیت‏های سیاسی منع کردند. سرانجام آیت‏اللَّه مصطفی خمینی در اول آبان 1356 ش برابر با 9 ذی قعده 1397 ق در 47 سالگی به شکل مرموزانه‏ای به شهادت رسید. حضرت امام، رحلت حاج سیدمصطفی را از الطاف خفیه الهی خواندند و در مورد فرزند دلبندشان فرمودند: "مصطفی امید آینده اسلام و ایران بود". بازتاب خبر ارتحال ایشان، ابعاد بسیار وسیعی به خود گرفت و در حرکت توفنده مردم انقلابی مؤثر بود.بدن مطهر آن شهید با آب فرات غسل داده شد و در کنار مقبره علامه حلی در صحن امام علی(ع) مدفون گردید.ازآیت‏اللَّه حاج سید مصطفی خمینی آثار متعددی بر جای مانده است که مکاسب محرمه در 2 جلد، تفیسر قرآن در 3 جلد و کتاب الاصول از آن جمله‏اند.

91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۲:۵۰
فاصله گلناری

17سپتامبر1970/ 26 شهریور 1349

اردن با مساحتی معادل 89206 کیلومتر مربع، در جنوب غربی آسیا واقع شده است که در واقع بخشی از دشت های وسیع گوشه شمال غربی شبه جزیره عربستان محسوب می شود. نواحی مجاور دریای مرده (بحرالمیّت) در غرب کشور که 400 متر از سطح دریا پایین تر است، گودترین ناحیه جهان می باشد. مرزهای این کشور با سوریه، عراق و عربستان سعودی هیچ گونه حد فاصل طبیعی ندارد. تنها راه این کشور به دریا از طریق بندر عقبه در خلیج عقبه است.

مهمترین رود این کشور با 300 کیلومتر طول، « نَهر الاَردن» است که از کوه های شرقی سرچشمه گرفته و از به هم پیوستن سه رود الحاصبانی (لبنان) و اللدان و بانیاس (سوریه) تشکیل و پس از عبور از فلسطین اشغالی به طرف جنوب روانه شده و به بحرالمیّت می ریزد.

اردن دارای آب و هوای معتدل مدیترانه ای است. تابستان های خشک و سوزان و زمستان های سرد و مرطوب دارد.

طبق آخرین سرشماری رسمی در سال 1994 میلادی، جمعیت این کشور به 4،250،000 نفر بالغ می گردد. قریب نیمی از جمعیت این کشور را آوارگان فلسطینی تشکیل می دهند. این مهاجرپذیری قابل ملاحظه، از طریق مهاجرت مردم اردن به سایر کشورهای عربی ثروتمند تولید کننده نفت، جبران و یا تعدیل می شود. مردم امیر نشین اوّلیه ماوراء اردن را، اکثراً گروه های قبایل اعراب بدوی تشکیل می دادند. که دارای فرهنگ های متفاوت، و آداب و رسوم خاص خود می باشند در پی تشکیل دولت اسرائیل و غصب سرزمین فلسطین توسط صهیونیست ها در سال 1948، بسیاری از گروه های فلسطینی که از موطن اصلی خود رانده شده و یا حاضر به تبعیت از حاکمیت دولت اسرائیل غاصب نبودند، به اردن مهاجرت کردند؛ اما نفوذ اقتصادی و فرهنگی مهاجران فلسطینی در این ملت همواره بسیار فراتر از عدّه شان بوده است.

زبان رسمی اردن، عربی است و همچون اسلام یکی از عوامل وحدت بخش این ملت به حساب می آید. تا قبل از انتخابات سال 1989، نقش مذهب در زندگی سیاسی – اجتماعی مردم و نظام حکومتی کشور چندان محسوس نبوده، لکن اغتشاشات داخلی سال 1989، که بر اثر فشار اقتصادی مردم و وضع نه چندان خوب دولت بروز کرده بود، رفته رفته رنگ اسلامی به خود گرفت و دولت را مجبور به دادن امتیازاتی از جمله برخورداری از آزادی های نسبی و پذیرش انتخابات آزاد کشور کرد. از آن تاریخ به بعد مذهب در اردن به عنوان یک عامل قدرتمند همواره در عرصه های سیاسی – اجتماعی خودنمایی کرده است، تا جایی که در انتخابات سال 1989، گروه های اسلامی به نیمی از کرسی های مجلس دست یافتند و امروز نیز به عنوان وزنه ای که قادر است در سرنوشت حکومت نقش داشته باشد، به حساب می آید.

« شاه حسین» که خود را هاشمی و منتسب به خاندان پیامبر (ص) می دانست، اعتقادی به دخالت دین در سیاست نداشت و طی نطقی در مراسم پنجاهمین سالگرد تولّدش، گروه های اسلامی فعّال در کشور را از هر گونه دخالت در امور سیاسی بر حذر داشت و آن ها را به عنوان بزرگترین مانع بر سر راه سیاست های صلح آمیز در خاورمیانه خواند. شاه حسین معتقد بود که مشکل بیت المقدس حل نخواهد شد، مگر این که مسائل سیاسی از مذهب جدا شوند. بر این مبنا دولت اردن برای جلوگیری از فعالیت های گروه های اسلامی در اردن، قانون جدیدی را به تصویب رساند که بر اساس آن خطبه های نماز جمعه منحصر به امور عبادی گردیده و ائمه جمعه و سخنرانان از پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی منع شده اند. اردن به خاطر وجود ملیّت های مختلف، دارای فرهنگ های متفاوت و در نتیجه آداب و رسوم خاص خود می باشد.

سپتامبر سیاه

اصطلاح سپتامبر سیاه به سلسله حوادثی اطلاق می شود که به کشتار بی رحمانه فلسطینی ها و اخراج آنها از اردن انجامید . پس از پیروزی فلسطینی ها در نبرد کرامه (مارس 1968) و رونق کار مقاومت فلسطین، از پاییز همان سال، شهر عمّان پایتخت مملکت اردن بتدریج شکل فلسطینی به خود گرفت. در این شهر نیم میلیون نفری که اکثریت آن را اردنی های فلسطینی الاصل تشکیل می دادند، متجاوز از 6000 چریک فلسطینی سازمان فتح با اسلحه و تجهیزات نظامی در رفت و آمد بودند و بیش از 15000 جوان عرب در زمینه های تبلیغاتی و جمع آوری اعانات با سازمان های مزبور همکاری داشتند.

آزادی عمل چریک ها در نقل و انتقالات نظامی و رفتار با مقامات دولت اردن، بویژه با مأموران امنیتی این کشور، بتدریج این احساس را به وجود آورد که دولتی در داخل دولت اردن تشکیل شده که حاضر به هماهنگی با آن نیست.

از طرف دیگر، روابط دوستانه چریک های فلسطینی با سلیمان نابلسی نخست وزیر پیشین اردن که در رأس گروه ترقّی خواه خواستار آزادی های سیاسی بیشتری در کشور اردن شده بود، بیش از پیش رژیم سلطنتی اردن را نگران آینده خود کرده بود.

ملک حسین، با توجه به این که فلسطینی ها بیش از نصف جمعیت اردن را تشکیل می دهند، همواره نگران این بود که مبادا به وسیله فلسطینی ها و یا به خاطر آن ها تاج و تخت خود را از دست بدهد یا این که وحدت کشورش مخدوش شود؛ به همین سبب طی سخنانی در تاریخ 10 آوریل 1969، در باشگاه ملی روزنامه نگاری در واشنگتن اعلام کرد که دولت وی تابعیت اردن را به پناهندگان فلسطینی اعطا نموده، اما بیش از یک میلیون نفر از فلسطینی ها مایلند که به موجب قطعنامه های پی در پی مجمع عمومی سازمان ملل متحد سرنوشت خویش را شخصاً تعیین کنند و بر این اساس همه کشورهای عرب وظیفه دارند که پناهندگان فلسطینی را یاری دهند.

از گفته های شاه اردن چنین استنباط شد که وی مایل به دادن تابعیت اردن به همه پناهندگان فلسطینی نیست و تعیین سرنوشت فلسطینی ها را وظیفه همه کشورهای عرب می داند و استمرار اقامت فلسطینی ها در اردن و پیوستن نهایی آنان به اتباع اردن می تواند به طور جدّی بقای سلطنت او را تهدید کند.

 

سال 1969، شاهد گسترش بی سابقه عملیات چریکی سازمان های مقاومت فلسطین علیه افراد و موسسات رژیم صهیونیستی بود. بیشتر این عملیات نظامی که گاهی به شش اقدام در روز که معمولاً از داخل خاک اردن شروع می شد و بنابراین عملیات انتقامی رژیم صهیونیستی نیز متوجه اردن بود، تا آن جا که مرز غربی اردن از خلیج عقبه در جنوب تا شمالی ترین نقطه مرزی در همسایگی خاک سوریه در معرض تاخت و تاز نیروهای صهیونیستی قرار داشت و در بعضی از این عملیات انتقامی صهیونیست ها از بمب های « ناپالم» استفاده می کردند.

در چارچوب فعالیت های سیاسی که پس از جنگ شش روزه سال 1967، اعراب و اسرائیل برای حل مسالمت آمیز بحران خاورمیانه صورت گرفت، ملک حسین همانند برخی دیگر از روسای کشورهای عرب، از جمله جمال عبدالناصر رهبر مصر، به سوی پذیرش قطعنامه 242 روسای شورای امنیّت متمایل شد.

بر اساس قطعنامه مذکور، شورا اشغال سرزمین های عربی از طریق جنگ را نپذیرفت و خواستار برقراری صلحی عادلانه و پایدار در منطقه شد که در آن کلیه کشورها دارای حق حیات در یک محیط امن باشند. برای تحقق چنین اصلی، شواری امنیت از « اسرائیل» خواست تا نسبت به خروج نیروهایش از سرزمین های اشغالی که در جنگ شش روزه به تصرف درآورده بود، اقدام نماید و از طرفین نیز خواست که به حالت جنگ میان یکدیگر پایان بخشند.

این قطعنامه همچنین به لزوم زندگی در داخل مرزهای امن و شناخته شده، به دور از هر گونه زور و تهدید تأکید ورزیده و حق کشتیرانی در آبراهه های بین المللی را محترم شمرده است.

با تمایل ملک حسین در پذیرش قطعنامه، که به اعتقاد او راه حل های مسالمت آمیز می توانست مسائل و مشکلات اعراب، بویژه فلسطینیان را با اسرائیل چاره اندیشی کند؛ اما فلسطینیان معتقد بودند که راه حل مسالمت آمیز به جایی نخواهد رسید و این تضاد بین دنیای عرب و موجودیّت صهیونیستی دیر یا زود به صورت نبرد مسلّحانه بروز خواهد کرد.

در این میان، شاه حسین در سخنرانی 10 آوریل 1969، طرح 10 ماده ای خود را که در واقع شکل گسترش یافته قطعنامه 242 شورای امنیّت بود، ارائه داد. این طرح که در زمینه کشتیرانی خلیج عقبه و کانال سوئز امتیازی بیشتر از قطعنامه 242 شورای امنیّت به اسرائیل داده بود، با عکس العمل شدید فلسطینی ها مواجه شد. به علاوه در این طرح از حل « مشکل پناهندگان» صحبت شده بود که فلسطینی ها همواره نسبت به آن حساسیّت نشان داده و می دهند و می گویند که اگر قرار باشد روزی قطعنامه 242 شورای امنیت را بپذیرند، باید این « اصطلاح» از آن حذف و « ملت فلسطین » مبدّل شود.

با توجه به جهات فوق، طرح شاه حسین از سوی فلسطینی ها رد شد و کلیّه فعالیت های بین المللی برای به اجرا درآوردن قطعنامه 242 شورای امنیت پیرامون تأسیس دولت فلسطین در ساحل غربی رود اردن و نوار غزه محکوم گردید.

در اول سپتامبر 1970، شاه حسین از کاخ سلطنتی حمر در عمان راهی فرودگاه عمان بود تا از همسرش[1] استقبال کند، که خودروی وی گلوله باران شد، ولی وی از معرکه جان سالم بدر برد. و این سوء قصد هنگامی صورت گرفت که خیابان های عمان، شاهد برخوردهای روزانه چریک های فلسطینی با ارتش اردن بود.

در تاریخ 4 سپتامبر، توپخانه ارتش اردن، مقرّ کمیته مرکزی سازمان آزادی بخش فلسطین را در حالی که جلسه رهبران فلسطینی در آن منعقد بود، به آتش بست.

در تاریخ 6 سپتامبر، گروهی از عناصر جبهه خلق برای آزادی فلسطین تحت فرماندهی « ودیع حدّاد» به ربودن چهار هواپیمای مسافری اقدام کرد.

در روز 9 سپتامبر نیز یک هواپیمای دی . سی . 10 متعلق به شرکت انگلیسی بی. او . ای . سی که از بحرین برخاسته بود به صحرای زرقاء[2]برده شد.

در روز 14سپتامبر، شهرهای شمالی اردن یعنی اربد، لسلط، زرقاء و جرش عملاً توسط چریک های فلسطینی اداره می شد و جبهه خلق برای آزادی فلسطین در شهر اربد شوراهایی را به سبک کشورهای سوسیالیستی دائر کرده بود.

در روز 15 سپتامبر، موافقت نامه ای پیرامون چگونگی روابط سازمان آزادی بخش فلسطین با دولت اردن توسط یاسر عرفات و وصفی التل نخست وزیر وقت اردن امضا شد، ولی این موافقت نامه شاه حسین را متقاعد نکرده و نسبت به اجرای عملی آن اطمینان چندانی نداشت. وی در همان روز تصمیم خطرناک خود را پیرامون حل مسأله از طریق زور و در نتیجه نابودی انقلاب فلسطین در خاک اردن، اتخاذ کرد. و در بعد از ظهر همان روز با مشاوران بلند پایه خود مذاکره و آنان نظر دادند که باید قبل از فرو رفتن اردن در مسائل حادتر دست به کار شد و تأکید نمودند که عملیات از چند ساعت یا احیاناً یک روز تجاوز نخواهد کرد.

$frownsadmailfrown

شاه حسین، سپهبد عمر داود، یکی از ژنرال های فلسطینی الاصل ارتش اردن را به کاخ خود احضار کرد و تشکیل یک حکومت نظامی موقتی به ریاست مشارالیه را به وی در میان گذاشت، تا هر گونه شک و شبهه نسبت به نیّات رژیم اردن علیه انقلاب فلسطین را از بین ببرد.

در ساعت 6 بامداد روز 16 سپتامبر، رادیو عمّان اعلام کرد که یک کابینه نظامی مرکب از تعدادی ژنرال، سرهنگ و سرگرد تشکیل شده و ژنرال جاس المجالی نیز به عنوان رییس ستاد و فرماندار کل نظامی کشور تعیین شده است . این کار از دیدگاه سازمان آزادی بخش فلسطین به عنوان اعلان جنگ از جانب دولت اردن به سازمان مزبور تلقی شد. لذا کمیته مرکزی سازمان در همان روز در منطقه « جبل الحسین» تشکیل جلسه داد و در خلال آن یک شورای جنگی شکل گرفت و همه نیروهای مسلح فلسطینی اعم از چریک و میلیشیا در داخل اردن (در حدود 30 تا 40 هزار نفر) تحت فرماندهی یاسر عرفات متحد شدند.

عرفات به نیروهای تحت فرماندهی خود دستور داد که آغازگر نباشند و تنها در صورتیکه مورد حمله قرار گرفتند، اقدام به تیراندازی نمایند.

در ساعت 4:55 بامداد روز 17 سپتامبر، ارتش اردن حمله گسترده و همه جانبه خود را به عمّان پایتخت اردن و دیگر شهرهای شمالی کشور (مراکز تجمع چریک های فلسطینی) آغاز کرد.

ارتش اردن با پشتیبانی سیصد دستگاه تانک و با استفاده از 55 هزار نظامی آموزش دیده تصور می کرد که ظرف چند ساعت چریک های فلسطینی را از پای در می آورد، ولی علی رغم امکانات ارتش اردن، این نبرد 10 روز به درازا کشید و ارتش اردن با گلوله باران مراکز فلسطینی از جمله اردوگاه های آوارگان، بی رحمانه مردم بی دفاع را در هم کوبید.

در روز 19سپتامبر، اخباری به اردنی ها رسید مبنی بر این که از تیپ حطین[3] وابسته به ارتش آزادی بخش فلسطین که در سوریه مستقر بوده است، تعداد 30 تا 50 دستگاه تانک از مرز مشترک سوریّه و اردن گذشته و به منظور کمک به چریک های فلسطینی وارد خاک اردن شده است. بامداد 20 سپتامبر، ماشال جاس المجالی فرمانده نیروهای اردن اعلام کرد که شب پیش یک تیپ زرهی سوری وارد خاک اردن شده و تیپ 40 اردن به مقابله با آن برخاسته است و یک نیروی زرهی دیگر سوری نیز مرکب از 200 دستگاه تانک وارد اردن شده است.

در این هنگام شاه حسین مضطرب گردید و سفرای کشورهای آمریکا، فرانسه، شوروی و انگلستان را به کاخ خود احضار و از آنها خواست تا برای حفظ استقلال اردن اقدام کنند.

برخلاف پیش بینی فرماندهان ارتش اردن، نبرد با چریک های فلسطینی در خیابان ها و محله های عمّان ادامه داشت و مقاومت و ایستادگی چریک های فلسطینی بسیار سرسختانه و غیرمترقّبه بود . ارتش اردن ناچار شد که بعضی از واحدهای خود را از پایتخت به سوی شمال کشور حرکت دهد و به این ترتیب اردنی ها در یک زمان خود را در دو جبهه درگیر دیدند.

خبرگزاری ایمنا: در 17 سپتامبر سال 1970 ارتش اردن به فرمان ملک حسین پادشاه با حمله‌ی همه‌جانبه به مراکز تجمع چریک‌های فلسطینی در اردن طی ده روز و تا 26 سپتامبر به کشتار فلسطینیان پرداخت.به گزارش ایمنا، در تاریخ 26 شهریورماه سال 1349 فاجعه‌ای رخ داد که سپتامبر سیاه نام گرفت.

هفدهم سپتامبر سال 1970 ارتش اردن با حمله‌ی همه‌جانبه به مراکز تجمع چریک‌های فلسطینی در اردن طی ده روز متوالی به اخراج و کشتار فلسطینیان پرداخت.

پس از پیروزی فلسطینی‌ها در نبرد کرامه و از پاییز سال 1968، اردن به‌تدریج مرکز فعالیت فلسطینیان شد. به‌طوری‌که شش هزار چریک فلسطینی و بیش از پانزده هزار جوان عرب با سازمان الفتح در شهر عمان اردن جهت پیشبرد اهداف انتفاضه با یکدیگر همکاری می‌کردند.

از سال 1969 بیشتر عملیات نظامی فلسطینیان علیه نظامیان رژیم صهیونیستی از داخل خاک اردن آغاز می‌شد. شاه حسین پادشاه اردن در دهم آوریل 1969، طرح ده ماده‌ای خود را علاوه بر پذیرش قطعنامه‌ی 242 شورای امنیت مبنی بر برقراری صلح پایدار در منطقه که در آن همه‌ی کشورها دارای حق حیات باشند، ارائه کرد و حتی آن را به‌طور مبسوطی گسترش داد.

این طرح که در زمینه‌ی کشتیرانی در خلیج عقبه و کانال سوئز امتیازی بیشتر از قطعنامه‌ی یاد شده به رژیم صهیونیستی می‌داد با واکنش تند فلسطینی‌ها مواجه شد.

پس از عدم پذیرش این طرح از سوی فلسطینی‌ها، ارتش اردن در چهارم سپتامبر سال 1970 مقر کمیته‌ی مرکزی سازمان آزادی‌بخش فلسطین را مورد حمله‌ی نظامی قرار داد. دلیل این حمله بروز سوءقصد در روز اول سپتامبر همان سال به شاه حسین بود.

اما بعد از این تاریخ، وضعیت وخیم‌تری شکل گرفت و دولت اردن در روز 16 سپتامبر همان سال با تشکیل یک کابینه‌ی نظامی عملاً به ساف اعلان جنگ کرد. در همین وضعیت سی تا چهل هزار چریک فلسطینی نیز تحت فرماندهی یاسر عرفات وضعیت و آرایش نظامی به خود گرفتند.

در 17 سپتامبر سال 1970 ارتش اردن به فرمان ملک حسین پادشاه با حمله‌ی همه‌جانبه به مراکز تجمع چریک‌های فلسطینی در اردن طی ده روز به کشتار فلسطینیان پرداخت. بعد از این واقعه در تاریخ 26 سپتامبر همان سال دولت اردن کابینه‌ی نظامی را کنار گذاشت و یک کابینه‌ی غیرنظامی به رهبری احمد طوقان تشکیل داد.

خاطرنشان می‌سازد که در جنگ‌های خونینی که در فاصله‌ی هفدهم سپتامبر تا ششم اکتبر همان سال اتفاق افتاد هزاران فلسطینی کشته و مجروح شدند و فاجعه‌ی سپتامبر سیاه بدین‌صورت شکل گرفت.

24شهریور91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۲۲:۱۳
فاصله گلناری
 
      

به بهانه سالروز شهادت شهیدان رجایی و باهنر و روز مبارزه با تروریسم

نوید شاهد: روز هشتم شهریور 1360، محمد علی رجایی، رئیس جمهوری اسلامی ایران همراه با دکتر محمد جواد باهنر نخست وزیر، بر اثر انفجار بمبی که در ساختمان نخست وزیری کارگذارده شده بود، به شهادت رسیدند.

این حادثه از جمله حوادث تروریستی سال 1360 بود که سازمان مجاهدین خلق (منافقین) علیه مردم و مسئولان کشور مرتکب شدند. حادثه هشتم شهریور دو ماه پس از حادثه هفتم تیر که در آن دکتر سید محمد حسین بهشتی رئیس دیوانعالی کشور همراه با 72 نفر از مسئولان خدمتگزار جمهوری اسلامی ایران در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید به وقوع پیوست.

هشتم شهریور در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران روز مبارزه با تروریسم نام گرفته است و هرساله یادآور حادثه ای غم انگیز در تاریخ ایرانیان است.

سالروز انفجار دفتر نخست وزیری به دست منافقان و شهادت مظلومانه شهیدان رجایی و باهنر در سال ۱۳۶۰ و هم چنین قرار داشتن در هفته دولت بهانه ای شد برای مروری دوباره بر شخصیت شهیدان رجایی و باهنر، شاید که بیشتر و بهتر بتوانیم روش و منش آن شیفتگان خدمت و شیدائیان شهادت را باز شناسیم و زنده نگه داریم.


شهیدان رجایی و شهید باهنر هر دو در سال ۱۳۱۲ متولد شدند، یکی در کرمان و یکی در قزوین. هر دو از دهه چهل وارد مبارزات سیاسی شدند. مرحوم شهید رجایی با ورود به گروه های مسلح دهه چهل، در متن مبارازت جدی علیه رژیم شاه قرار داشت و سال ها در زندان رژیم منحط پهلوی زیر شدیدترین شکنجه های قرون وسطایی قرار داشت که در سال ۱۳۵۷ در اثر مبارزات مردم از زندان آزاد شد و به دامن پر مهر ملت بازگشت. در سال ۱۳۵۸ موفق شد به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یابد و در سال ۱۳۵۹ به عنوان اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی انتخاب شد و پس از عزل بنی صدر، از جانب مردم به مقام ریاست جمهوری رسید.

شهید باهنر هم در سال ۱۳۳۵ وارد دانشگاه شد و در سال ۱۳۳۷ دکترای الهیات خود را اخذ کرد و از سال ۱۳۴۱ در متن مبارزات اسلامی قرارگرفت و بارها طعم تلخ زندان و شکنجه را چشید. روشنگری های او در مساجد تهران به ویژه مسجد جلیلی، مسجد هدایت و مسجد جامع تهران زبانزد خاص و عام بود. در سال ۱۳۵۰ از سوی رژیم ممنوع المنبر شد و تا پیروزی انقلاب نقش مهمی در سازماندهی نیروهای مسلمان ایفا کرد و از جانب شورای روحانیت مؤتلفه مسوول آموزش معارف اسلامی بود.

پس از عزل بنی صدر در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، مردم برای انتخاب رییس جمهور جدید آماده می شدند. مجموعاً هفتاد و یک نفربرای انتخابات ثبت نام کردند که شورای نگهبان از بین آن ها صلاحیت چهار نفر یعنی عباس شیبانی ، علی اکبر پرورش ، حبیب اللّه عسکراولادی و محمدعلی رجایی را تأیید و در تاریخ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۶۰ رسماً اعلام کرد.


در سال ۱۳۵۷، پس از آزادی از زندان شهید باهنر و شهید بهشتی، به همراه برخی شخصیت های دیگر نسبت به تشکیل حزب جمهوری اسلامی اقدام نمودند و مرامنامه و اساسنامه آن را تهیه کردند و بدین وسیله تشکیلات حزب جمهوری اسلامی رسماً فعالیت خود را آغاز کرد. نقش شهید باهنر در حزب بسیار تعیین کننده بود و در همه کارها با وی مشورت می شد. پس از شهادت شهید بهشتی در فاجعه خونین انفجار دفتر مرکزی حزب در هفتم تیر ماه سال ۶۰، شهید باهنر به دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد و این مسوولیت را تا زمان پذیرش پست نخست وزیری به عهده داشت.


دومین انتخابات ریاست جمهوری در ۲ مرداد ۱۳۶۰ برگزار شد. شورای نگهبان در تاریخ ۱۰ مرداد۱۳۶۰ صحت انتخابات را تأیید و اعلام کرد که رجایی با اکثریت مطلق آراء اخذ شده ، به عنوان رییس جمهور انتخاب شده و این انتخاب مورد تأیید آن شورا می باشد. در همین روز وزارت کشور تأییدیه شورای نگهبان را به اطلاع امام خمینی(ره ) رساند و روز ۱۱ مرداد ۱۳۶۰ همزمان با عید فطر در حسینیه جماران ، امام خمینی (ره ) حکم ریاست جمهوری رجایی را تنفیذ کردند.

شهید باهنر
شهید رجایی در۱۲ مرداد ۱۳۶۰ در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی ، مراسم تحلیف را به جا آورد و پس از آن درمجلس شورای اسلامی دکتر محمد جواد باهنر را به سمت نخست وزیر منصوب و به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد. شهید رجایی مجموعا ۲۸ روز به عنوان رییس جمهور خدمت نمود و در ۸شهریور همان سال توسط منافقین به شهادت رسید.


متاسفانه کابینه شهید رجایی مدت زمان زیادی نتوانست به حیات خود ادامه دهد و در تاریخ هشتم شهریور سال ۱۳۶۰، منافقان، دفتر ریاست جمهوری را منفجر کردند و در این حادثه رییس جمهور و نخست وزیر به شهادت رسیدند.



وقایع روز شهادت...



ساعت حدود 3 بعدازظهر روز هشتم شهریور بود. شورای امنیت کشور امروز جلسه دارد. این بالاترین مرجع تصمیم گیری درباره مسائل امنیتی و سیاسی کشور است. آن هم کشوری که یک سال و نیم از انقلاب مردمی اش می گذرد و هنوز نظام جدید استقرار کامل نیافته و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کند. بخشی از سرزمینش در اشغال ارتش بیگانه است و در یک جنگ نابرابر گرفتار شده است.

اولین رئیس جمهورش به همراه مسعود رجوی سردسته مخالفین حکومت از کشور فرار کرده است. گروه رجوی از آن زمان وارد فاز نظامی علیه نظام شده و به ترور و انفجار روی آورده اند. هر روز حادثه ای در کشور پیش می آید. دو ماه پیش در یک انفجار سهمگین در دفتر حزب جمهوری چندین نفر از مسئولین درجه یک و مدیران برجسته نظام از دست رفته اند. عملا نظام نوپا درگیر جنگی داخلی شده است. درحالی که یک سال است خاک کشورش مورد تجاوز ارتش تجاوزکار صدام قرارگرفته و بخش وسیعی از مرز کشور از قصر شیرین تا آبادان در اشغال آنها است.

جمعیت چند استان مرزی آواره شهرهای دیگر شده اند. از هر کوی و برزنی در شهرهای ایران جوانانی به سمت جبهه ها می روند تا از وطنشان دفاع کنند. هر روز هم تعدادی از این نیروها به خاک و خون می غلتند. شورای امنیت در این شرایط ناامن و بحرانی تشکیل جلسه داده تا درباره مهمترین مسائل کشور تصمیم بگیرد.اعضای شورا یک به یک وارد سالن می شوند. قرار بود از امروز جلسه رسما زیر نظر دکتر محمدجواد باهنر نخست وزیر اداره شود. اما باهنر این کار را به عهده رجایی گذاشت.

رجایی قسمت بالای میز و باهنر در کنار او سمت چپش نشسته، مسعود کشمیری دبیر جلسه سمت راست مقابل باهنر، تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی، و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک نشسته بودند.

مسعود کشمیری دبیر و منشی جلسه است. تمامی صورتجلسه ها را او می نویسد. اعضای جلسه را هم او دعوت و هماهنگ می کند و سایر کارهای دفتری شورا به عهده اوست. این جلسه هم آمده، ضبط صوت بزرگش را هم آورده است که مذاکرات را ضبط کند. آن را جلو رجایی و باهنر می گذارد. کسی به فکرش نرسید که چرا او از ضبط به این بزرگی استفاده می کند. کشمیری مورد اعتماد همه بود. سیری که طی کرده بود تا به این مقام رسیده بود جای شک و شبهه ای باقی نمی گذاشت. به خصوص که قیافه حق به جانبی داشت. از ریش محرابی و صورت سرخ و سفیدش روحانیت و نورانیت می بارید.

تسبیح اش هم همیشه همراهش بود و برای خیلی کارها استخاره می کرد. همه او را به تشرع می شناختند. در جلسات دعای کمیل او یکی از دعاخوان ها بود و گاه پیش نماز هم می ایستاد. کسی حدس نمی زد که او از اعضای گروه رجوی و نفوذی در عالی ترین مرکز تصمیم گیری یعنی شورای امنیت کشور باشد. به خصوص که او مواضع تندی علیه آنها داشت و گویا پیشنهادهایی مثل بمباران ایستگاه رادیویی مجاهد داده بود که اعتماد اطرافیان به او دوچندان شده بود. او یکی دو ماه پس از پیروزی انقلاب که اوضاع سازمانی نیافته و همه جا به هم ریخته بود، از طرف دفتر نخست وزیری به ارتش معرفی شد تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد.

به این ترتیب اسناد طبقه بندی شده نیروی هوایی در اختیار او قرار گرفت. تا همین اواخر در آنجا مشغول بود و بعد از مدتی آنجا را رها کرد و به شورای امنیت منتقل شد. او چنان اعتماد همه را جلب کرده بود که موقع تردد در نخست وزیری بازرسی بدنی نمی شد و هرچه می خواست می برد و می آورد. آن روز هم کسی متوجه نشد که کشمیری چگونه آن بمب ساعتی قوی را وارد ساختمان نخست وزیری کرد.

دقایقی از شروع جلسه گذشت. دستجردی گزارش وقایع مهم هفته گذشته را می داد. از جمله کشته شدن سرگرد همتی در اثر تیراندازی یکی از محافظانش که بحث بود که این تیراندازی عمدی یا سهوی بوده است. کنار سالن فلاسک چایی گذاشته بودند و هر کس چای می خواست خودش می رفت و چای می ریخت. تردد اعضای جلسه امری عادی بود و درمیان این بحث ها کسی نفهمید که کشمیری از جلسه بیرون رفته است.

ناگهان صدایی مهیب همراه با شعله های آتش و دود غلیظ قهوه ای همه چیز را به هم ریخت. معلوم نبود چه اتفاقی افتاده است، هر کس دست و پایی سالم داشت به طرف در ورودی می دوید. کارمندان داخل ساختمان سراسیمه این سو و آن سو می دویدند. همه یاد فاجعه هفتم تیرماه گذشته در دفتر حزب جمهوری افتادند و صحنه های دلخراش آنجا جلو چشمشان می آمد. لحظاتی بعد که دودها فروکش کرد معلوم شد که چه اتفاقی افتاده است. کسانی مجروح و تکه پاره شده بودند.

رجایی و باهنر که بیش از همه در معرض بمب قرار داشتند بیشترین آسیب را دیده بودند و اجسادشان اصلا قابل شناسایی نبود. هر کس به فراخور دوری و نزدیکی به آنان دچار سوختگی و جراحت شده بود. اما از بدن کشمیری اثری نبود. حدس زده شد که او در آتش سوخته و پودر شده است. فردا صبح که شهیدان حادثه تشییع می شدند او هم جزء شهدای این بمب گذاری محسوب شد و روزنامه کیهان این خبر را اعلام کرد. اما با کمال ناباوری روزهای بعد معلوم شد که او همان ساعت به فرودگاه رفته و از کشور خارج شده است.

با انفجار نخست وزیری جامعه جنگ زده، در ماتمی جدید فرو رفت، عالی ترین مدیران کشور از دست رفته بودند. تهران تعطیل شد. مردم به خیابان ها ریخته و به عزاداری پرداختند. آنها با شعارهایشان انتقام گیری و مبارزه با تروریسم را از مسئولین تقاضا می کردند. گفته شد بیش از یک میلیون نفر رجایی و باهنر را تشییع کردند.کسی یا گروهی این حادثه را به عهده نگرفت ولی با فرار کشمیری و نشانه های دیگر، همه این فاجعه را کار دار و دسته رجوی دانستند.

روز هشتم شهریور 1360، محمد علی رجایی، رئیس جمهوری اسلامی ایران همراه با دکتر محمد جواد باهنر نخست‌وزیر، بر اثر انفجار بمبی که در ساختمان نخست‌وزیری کارگذارده شده بود، به شهادت رسیدند.

این حادثه از جمله حوادث تروریستی سال 1360 بود که سازمان‌‌ مجاهدین خلق (منافقین) علیه مردم و مسئولان کشور مرتکب ‌شدند. حادثه هشتم شهریور دو ماه پس از حادثه هفتم تیر که در آن دکتر سید محمد حسین بهشتی رئیس دیوانعالی کشور همراه با 72 نفر از مسئولان خدمتگزار جمهوری اسلامی ایران در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید به وقوع پیوست.

هشتم شهریور در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران روز مبارزه با تروریسم نام گرفته است و هرساله یادآور حادثه ای غم‌انگیز در تاریخ ایرانیان است.

سالروز انفجار دفتر نخست‌ وزیری به دست منافقان و شهادت مظلومانه شهیدان رجایی و باهنر در سال ۱۳۶۰ و هم‌چنین قرار داشتن در هفته دولت بهانه‌ای شد برای مروری دوباره بر شخصیت شهیدان رجایی و باهنر، شاید که بیشتر و بهتر بتوانیم روش و منش آن شیفتگان خدمت و شیدائیان شهادت را باز شناسیم و زنده نگه داریم.


شهیدان رجایی و شهید باهنر هر دو در سال ۱۳۱۲ متولد شدند، یکی در کرمان و یکی در قزوین. هر دو از دهه چهل وارد مبارزات سیاسی شدند. مرحوم شهید رجایی با ورود به گروه‌های مسلح دهه چهل، در متن مبارازت جدی علیه رژیم شاه قرار داشت و سال‌ها در زندان رژیم منحط پهلوی زیر شدیدترین شکنجه‌های قرون وسطایی قرار داشت که در سال ۱۳۵۷ در اثر مبارزات مردم از زندان آزاد شد و به دامن پر مهر ملت بازگشت. در سال ۱۳۵۸ موفق شد به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یابد و در سال ۱۳۵۹ به عنوان اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی انتخاب شد و پس از عزل بنی‌صدر، از جانب مردم به مقام ریاست جمهوری رسید.

شهید رجائی

 شهید باهنر هم در سال ۱۳۳۵ وارد دانشگاه شد و در سال ۱۳۳۷ دکترای الهیات خود را اخذ کرد و از سال ۱۳۴۱ در متن مبارزات اسلامی قرارگرفت و بارها طعم تلخ زندان و شکنجه را چشید. روشنگری‌های او در مساجد تهران به ویژه مسجد جلیلی، مسجد هدایت و مسجد جامع تهران زبانزد خاص و عام بود. در سال ۱۳۵۰ از سوی رژیم ممنوع‌المنبر شد و تا پیروزی انقلاب نقش مهمی در سازماندهی نیروهای مسلمان ایفا کرد و از جانب شورای روحانیت مؤتلفه مسوول آموزش معارف اسلامی بود.


پس از عزل بنی‌صدر در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، مردم برای انتخاب رییس‌جمهور جدید آماده می‌شدند. مجموعاً هفتاد و یک‌ نفربرای‌ انتخابات‌ ثبت‌ نام‌ کردند که‌ شورای‌ نگهبان‌ از بین‌ آن‌ها صلاحیت‌ چهار نفر یعنی‌عباس‌ شیبانی‌، علی‌اکبر پرورش‌، حبیب‌اللّه‌ عسکراولادی‌ و محمدعلی‌ رجایی‌ را تأیید و در تاریخ‌ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۶۰ رسماً اعلام‌ کرد.


در سال ۱۳۵۷، پس از آزادی از زندان شهید باهنر و شهید بهشتی، به همراه برخی شخصیت‌های دیگر نسبت به تشکیل حزب جمهوری اسلامی اقدام نمودند و مرامنامه و اساسنامه آن را تهیه کردند و بدین‌وسیله تشکیلات حزب جمهوری اسلامی رسماً فعالیت خود را آغاز کرد. نقش شهید باهنر در حزب بسیار تعیین کننده بود و در همه کارها با وی مشورت می شد. پس از شهادت شهید بهشتی در فاجعه خونین انفجار دفتر مرکزی حزب در هفتم تیر ماه سال ۶۰، شهید باهنر به دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد و این مسوولیت را تا زمان پذیرش پست نخست وزیری به عهده داشت.


دومین‌ انتخابات‌ ریاست‌جمهوری‌ در ۲‌ مرداد ۱۳۶۰ برگزار شد. شورای‌ نگهبان‌ در تاریخ‌ ۱۰ مرداد۱۳۶۰ صحت‌ انتخابات‌ را تأیید و اعلام‌ کرد که‌ رجایی‌ با اکثریت‌ مطلق‌ آراء اخذ شده‌، به‌ عنوان‌ رییس‌جمهور انتخاب‌ شده‌ و این‌ انتخاب‌ مورد تأیید آن‌ شورا می‌باشد. در همین‌ روز وزارت‌ کشور تأییدیه‌ شورای‌ نگهبان‌ را به‌اطلاع‌ امام‌ خمینی(ره‌) رساند و روز ۱۱ مرداد ۱۳۶۰ همزمان‌ با عید فطر در حسینیه‌ جماران‌، امام‌ خمینی‌(ره‌) حکم‌ریاست‌جمهوری‌ رجایی‌ را تنفیذ کردند.

 
شهید رجایی در۱۲ مرداد ۱۳۶۰ در جلسه‌ علنی‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌، مراسم ‌تحلیف‌ را به‌ جا آورد و پس از آن درمجلس شورای اسلامی دکتر محمد جواد باهنر را به سمت نخست وزیر منصوب و به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد. شهید رجایی مجموعا ۲۸ روز به عنوان رییس‌جمهور خدمت نمود و در ۸شهریور همان سال توسط منافقین به شهادت رسید.


متاسفانه کابینه شهید رجایی مدت زمان زیادی نتوانست به حیات خود ادامه دهد و در تاریخ هشتم شهریور سال ۱۳۶۰، منافقان، دفتر ریاست جمهوری را منفجر کردند و در این حادثه رییس جمهور و نخست وزیر به شهادت رسیدند.

 


وقایع روز شهادت...
 


     
    ساعت حدود 3 بعدازظهر روز هشتم شهریور بود. شورای امنیت کشور امروز جلسه دارد. این بالاترین مرجع تصمیم گیری درباره مسائل امنیتی و سیاسی کشور است. آن هم کشوری که یک سال و نیم از انقلاب مردمی اش می گذرد و هنوز نظام جدید استقرار کامل نیافته و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کند. بخشی از سرزمینش در اشغال ارتش بیگانه است و در یک جنگ نابرابر گرفتار شده است.

    اولین رئیس جمهورش به همراه مسعود رجوی سردسته مخالفین حکومت از کشور فرار کرده است. گروه رجوی از آن زمان وارد فاز نظامی علیه نظام شده و به ترور و انفجار روی آورده اند. هر روز حادثه ای در کشور پیش می آید. دو ماه پیش در یک انفجار سهمگین در دفتر حزب جمهوری چندین نفر از مسئولین درجه یک و مدیران برجسته نظام از دست رفته اند. عملا نظام نوپا درگیر جنگی داخلی شده است. درحالی که یک سال است خاک کشورش مورد تجاوز ارتش تجاوزکار صدام قرارگرفته و بخش وسیعی از مرز کشور از قصر شیرین تا آبادان در اشغال آنها است.

    جمعیت چند استان مرزی آواره شهرهای دیگر شده اند. از هر کوی و برزنی در شهرهای ایران جوانانی به سمت جبهه ها می روند تا از وطنشان دفاع کنند. هر روز هم تعدادی از این نیروها به خاک و خون می غلتند. شورای امنیت در این شرایط ناامن و بحرانی تشکیل جلسه داده تا درباره مهمترین مسائل کشور تصمیم بگیرد.اعضای شورا یک به یک وارد سالن می شوند. قرار بود از امروز جلسه رسما زیر نظر دکتر محمدجواد باهنر نخست وزیر اداره شود. اما باهنر این کار را به عهده رجایی گذاشت.

     رجایی قسمت بالای میز و باهنر در کنار او سمت چپش نشسته، مسعود کشمیری دبیر جلسه سمت راست مقابل باهنر، تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی، و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک نشسته بودند.

     مسعود کشمیری دبیر و منشی جلسه است. تمامی صورتجلسه ها را او می نویسد. اعضای جلسه را هم او دعوت و هماهنگ می کند و سایر کارهای دفتری شورا به عهده اوست. این جلسه هم آمده، ضبط صوت بزرگش را هم آورده است که مذاکرات را ضبط کند. آن را جلو رجایی و باهنر می گذارد. کسی به فکرش نرسید که چرا او از ضبط به این بزرگی استفاده می کند. کشمیری مورد اعتماد همه بود. سیری که طی کرده بود تا به این مقام رسیده بود جای شک و شبهه ای باقی نمی گذاشت. به خصوص که قیافه حق به جانبی داشت. از ریش محرابی و صورت سرخ و سفیدش روحانیت و نورانیت می بارید.

    تسبیح اش هم همیشه همراهش بود و برای خیلی کارها استخاره می کرد. همه او را به تشرع می شناختند. در جلسات دعای کمیل او یکی از دعاخوان ها بود و گاه پیش نماز هم می ایستاد. کسی حدس نمی زد که او از اعضای گروه رجوی و نفوذی در عالی ترین مرکز تصمیم گیری یعنی شورای امنیت کشور باشد. به خصوص که او مواضع تندی علیه آنها داشت و گویا پیشنهادهایی مثل بمباران ایستگاه رادیویی مجاهد داده بود که اعتماد اطرافیان به او دوچندان شده بود. او یکی دو ماه پس از پیروزی انقلاب که اوضاع سازمانی نیافته و همه جا به هم ریخته بود، از طرف دفتر نخست وزیری به ارتش معرفی شد تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد.

     به این ترتیب اسناد طبقه بندی شده نیروی هوایی در اختیار او قرار گرفت. تا همین اواخر در آنجا مشغول بود و بعد از مدتی آنجا را رها کرد و به شورای امنیت منتقل شد. او چنان اعتماد همه را جلب کرده بود که موقع تردد در نخست وزیری بازرسی بدنی نمی شد و هرچه می خواست می برد و می آورد. آن روز هم کسی متوجه نشد که کشمیری چگونه آن بمب ساعتی قوی را وارد ساختمان نخست وزیری کرد.

    دقایقی از شروع جلسه گذشت. دستجردی گزارش وقایع مهم هفته گذشته را می داد. از جمله کشته شدن سرگرد همتی در اثر تیراندازی یکی از محافظانش که بحث بود که این تیراندازی عمدی یا سهوی بوده است. کنار سالن فلاسک چایی گذاشته بودند و هر کس چای می خواست خودش می رفت و چای می ریخت. تردد اعضای جلسه امری عادی بود و درمیان این بحث ها کسی نفهمید که کشمیری از جلسه بیرون رفته است.

تروریسم، از اساسی ترین معضلات جامعه جهانی و خطرناک ترین تهدیدها بر ضد حقوق ملت ها و ثبات بین المللی است. در طول تاریخ، به ویژه یک صد سال اخیر، تروریسم، ریشه مهم ترین تهدیدها بر ضد صلح و امنیت جهانی بوده است. وضعیت دردآور و فاجعه آمیز بیشتر ملت ها و کشورهایی که در آتش جنگ و خون ریزی می سوزند و از آوارگی و فقر رنج می برند، معلول اغراض سلطه گرانه و تروریستی است. عمر ترور و تروریسم به قدمت بشریت است. تروریسم به همه اعصار، همه قاره ها و همه آیین ها تعلق دارد و نمی توان پدیده آشکار اضطراب و حس ناامنی در برابر دشمن نامرئی را که بر همه جا چنگ انداخته نادیده گرفت؛ گرچه می توان پیشینه تروریسم را به دوران جنگ سرد و رقابت میان دو ابرقدرت شرق و غرب برای ضربه زدن به دیگری نسبت داد. واقعیت این است که اسلام، خود، بزرگ ترین قربانی تروریسم است. پیشوایان معصوم علیهم السلام همگی به دست حکومت های ستمگر ترور شدند و شربت شهادت نوشیدند. نمونه روشن آن، مولای متقیان حضرت علی علیه السلام است که به دست ناپاک ترین دشمنان انسانیت ترور شد. اسلام اگرچه مبارزه بر ضد طاغوت های زمان، ستمگری و استعمار را محترم می شمارد و دفاع از مظلومان در برابر ظالمان و قدرت های سلطه گر را جهاد می داند، در مقابل، کشتن یک فرد بی گناه را به منزله کشتن تمام انسان ها دانسته است. امریکایی ها به مدت دو دهه سازمان تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) را زیر چتر حمایت مالی، سیاسی و تبلیغی خود قرار دادند و از جنایت های تروریستی آنان بر ضد مردم جمهوری اسلامی ایران حمایت کردند. پدیده تروریسم، موضوعی است که برای ما ایرانیان که از قربانیان آن هستیم، آشناست. سازمان تروریستی منافقین که از حمایت های مالی سیاسی وتبلیغی برخی از دولت های مخالف نظام نو پای ایران بهره می برد با شیوه قهرآمیز و ترورهای فراوان، درصدد حذف فیزیکی عناصر کار آمد و طراحان نظام بر آمد تا با ایجاد خلأهای جدی در ارکان حساس کشور، ضربه‏ای اساسی به جمهوی اسلامی ایران وارد آورد شهدای محراب، شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور، شهیدانی چون لاجوردی، قرنی و صیاد شیرازی، از جمله قربانیان تروریسم بودند که به دست منافقان به شهادت رسیدند. در این راستا، هشتم شهریور، سالروز شهادت مظلومانه شهیدان باهنر و رجایی، «روز مبارزه با تروریسم» نام گذاری شده است.استکبار جهانی در برابر این فعالیت های تروریستی، نه تنها هیچ واکنشی از خود نشان نداد، بلکه از آن حمایت می کرد.

 

7شهریور91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۵:۲۷
فاصله گلناری