به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

۱۳ مطلب با موضوع «امامان و اهل بیت» ثبت شده است

پاسخ به یک شبهه پیرامون وجود امام زمان:

بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

 

اثبات ادعای دروغ جعفر کذاب مبنی بر عقیم بودن امام حسن عسکری (ع) :

 

 

یکی از دلایلی که بسیاری به آن اکتفا میکنند وآن را سند مهم وموثقی میدانند برای آنکه اثبات کنند امام حسن عسکری (ع) عقیم بوده وفرزندی نداشته است که بخواهد امام زمان باشد جعفر کذاب برادرامام است
زیرا اوکه برادر امام حسن (ع) بودهمواره چه هنگام زنده بودن برادرش امام حسن وچه هنگام شهادت برادرش ادعا میکرد که امام حسن (ع) عقیم بوده وهیچ فرزندی نداشته است وخود را امام وجانشین ایشان معرفی میکرد وی از طرف برخی مردم امام فرض می‌شد(1) 
لازم به ذکر است که : شیعیان دوازده‌امامی، جعفر (برادر امام حسن عسکری (ع) و از مدعیان اصلی جانشینی او) را «جعفر کذّاب» می‌نامند. به عقیدهٔ شیعیان جعفر کذاب ویژگی‌های امامت را نداشته. و هنگام نماز گزاردن بر بدن امام، فرزندش حجت بن الحسن بر او نماز گزارد و شک را از شیعیان برداشت.زیرا به گفته ووصیت خود امام حسن عسکری (ع) در زمان حیاتش کسی که بر پیکر من نماز گزارد او جانشین من است ومیدانیم که امام بر پیکر امام نماز میگذارد ...
سئوالی که ما از این افراد داریم (خصوصا بعضی از سنی مذهبان ) 
آیا تاریخ را کامل خوانده اند وشناخت عمیق روی شخصیت مبتذل جعفر کذاب دارند که ادعای او را میپذیرند ؟آیا قبول ندارند که از خصوصیات مهم وشاخص امام معصومیت وعلم اوست در حالی که جعفر هیچ کدام را که نداشت هیچ ، بلکه فردی عیاش وگناهکار بود وحتی احکام معمولی دین را هم نمیدانست !!؟ 
این نوشتار بر آن است گذری اجمالی بر زندگی و عملکرد جعفر برای رسیدن به جایگاهی که مستحق آن نبوده داشته و بر بررسی روایات و مطالب پیرامون وی و اقداماتش بپردازد.
ما قضاوت را به خواننده گان گرامی میسپاریم

 

بیوگرافی جعفرکذاب :
هر چند در رابطه با تولد، نحوه زندگی و کلاً بیوگرافی جعفر در منابع، مطالب چندانی ذکر نشده است ولی در مورد اقدامات وی پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) و آغاز غیبت صغرای امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به برخی مسائل هر چند کوتاه و مختصر اشاراتی شده است. شیخ مفید (م 413هـ.ق) برای امام هادی(علیه السلام)، پنج فرزند ذکر نموده است که عبارتند از: امام حسن عسکری(علیه السلام)، حسین، محمد، جعفر و عایشه و فخر رازی (م 606هـ.ق) به غیر از این پنج تن، علی، موسی، فاطمه و بریهة را نیز بر فرزندان آن حضرت افزوده است و طبری (م 358هـ) در ذکر فرزندان آن حضرت «دلالة» را نیز از دختران امام هادی(علیه السلام) برشمرده است. 
ولی نسل آن حضرت فقط از دو فرزندش یعنی امام حسن عسکری(علیه السلام) و جعفر می‌باشددر برخی منابع گفته میشود که
مادر جعفر کنیزی به نام «حدق» بوده است.وبرخی مادرش را سوسن میدانند منابع به تاریخ تولد جعفر اشاره‌ای ننموده‌اند، ولی با توجه به اینکه وی در 45 سالگی و در سال 271هـ.ق وفات کرده می‌توان نتیجه گرفت که تاریخ تولد وی در حدود سال 226هـ.ق بوده است. 

اندوه امام هادی علیه السلام در هنگام ولادت جعفر کذاب :
شیخ صدوق در کمال‌الدین در روایتی از صالح بن عبدالله آورده که وی گوید: مادرم فاطمه دختر محمد بن هیثم معروف به ابن سیابه در روز تولد جعفر در خانه امام هادی(علیه السلام) بود و نقل می‌کرد: هنگام ولادت جعفر در خانه امام هادی (ع) بودم. همه اهل خانه، به جز خود امام (ع)، خوشحال بودند. از ایشان سؤال کردم: «مولای من! چرا شما را خوشحال نمی بینم؟» حضرت فرمود: « در آینده علت این امر بر تو روشن خواهد شد چرا که او افراد بسیاری را گمراه خواهد کرد»(2) 
این فرمایش حضرت بنا به گفته مرحوم صدر بعدها آشکار شد چرا که جعفر در دوران جوانی از تعالیم اسلام روی برگردانید و به لهو و لعب پرداخت تا آن‌جا که امام هادی(علیه السلام) اصحاب خویش را از معاشرت با فرزندش منع می‌نمود. 
امام هادی(ع) به بسیاری از یارانش فرمودند :
«اجتناب کنید از پسر من، جعفر، زیرا که او برای من، بمنزله نمرود(پسرنوح ) است نسبت به حضرت نوح که خداوند عزوجل فرمود در حق او: «نوح گفت پسر من از کسان منست .» سپس خداوند می فرماید: «ای نوح او از کسان تو نیست که آن عملی است غیر صالح »(3) ،
جعفر مردی عیاش و نااهل و شرابخوار و از مدعیان امامت بود.وهمواره در مجالس بزم وشرابخواری شرکت میکرد واغلب مست بود وبسیار باعث ناراحتی پدر وبرادرش امام حسن عسکری (ع) میشد 
کنیه جعفر ابوعبدالله و از القاب معروفش ابوالکراین (پدر فرزندتان بسیار)و «کذاب» بود و از آن جهت به او «کرین» لقب دادند که اولاد و احفاد بی‌شماری داشت تا آن‌جا که در برخی از منابع آنان را در حدود 120 نفر ذکر نموده‌اند. بیشتر این افراد از شش پسر جعفر یعنی: اسماعیل، طاهر، یحیی، هارون، علی و ادریس بودند. فرزندان جعفر را به جهت انتسابشان به امام رضا(علیه السلام) «جد بزرگوارشان»، رضویون می‌نامیدند. 
از فرزندان معروف جعفر می‌توان به ابو رضا محسن بن جعفر که در ایام المقتدر بالله عباسی در دمشق به سال 300هـ خروج نمود و نیز به عیسی بن جعفر که فردی عالم و فاضل و استاد ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری بود اشاره کرد. تلعکبری در سال 325هـ.ق در نزد او به آموختن علم حدیث پرداخته و از وی اجازه روایت أخذ نموده است. 
لقب دیگر وی که در تاریخ بیشتر به این لقب مشهور شده «کذّاب» است. 

دلیل ملقب شدن جعفر بن علی به جعفرکذاب :
وی پس از شهادت پدرش امام هادی (ع) ادعای امامت کرد ولی حضرت امام حسن عسگری علیه السلام اجازه هیچگونه خودنمایی را به او نداد تا این که پس از شهادت امام حسن عسگری علیه السلام و آغاز غیبت صغری امام مهدی، او فرصت یافت دوباره ادعای امامت کند و با دروغ، جمعی را به گمراهی بکشاند و از این رو به جعفر کذاب شهرت یافت. 
منشأ و علت چنین لقبی را شیخ صدوق در کمال الدین، راوندی در الخرائج و الجرائح، مرحوم علامه ابو منصور احمد بن علی طبرسی در الاحتجاج و امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی در اعلام الوری باعلام الهدی از ابو خالد کابلی در ضمن روایتی چنین ذکر کرده‌اند که ابوخالد گوید:
روزی بر مولایم علی بن حسین زین‌العابدین(علیه السلام) وارد شدم و عرض کردم یابن رسول‌الله مرا آگاه کن از کسانی که خداوند عزوجل طاعت و مودّت آنها را واجب گردانیده است و واجب است بر بندگان خدا که بعد از رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنها اقتداء کنند. آن حضرت فرمود: «اولین کسی که خداوند امام قرار داده و اطاعتش را واجب نمود امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) است، پس از آن امام حسن(علیه السلام) و سپس امام حسین(علیه السلام) از فرزندان علی بن ابی‌طالب(علیه السلام)، پس از آن، این امر به من رسیده است.» آن حضرت این را گفت و ساکت شد. عرض کردم: ای سرور من از امیرالمؤمنین روایت شده است که زمین از حجت خدای عزوجل خالی نمی‌ماند پس حجت و امام پس از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمد و اسم او در تورات باقر است و او علم را می‌شکافد شکافتنی، و او حجت و امام بعد از من است و پس از او فرزندش جعفر است که اسمش در نزد اهل آسمان‌ها صادق است. عرض کردم: چگونه اسم او صادق است در حالی که همة شماها صادق هستید. فرمود: پدرم از پدرش و او نیز از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت کرد که آن حضرت فرمود: زمانی که فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب(علیهم السلام) متولد شد او را صادق نام بگذارید؛ چرا که پنجمین نسل از فرزندان او متولد می‌شود که نام او نیز جعفر است و ادعای امامت می‌کند و بر خداوند دروغ می‌بندد و او نزد خداوند، جعفر کذّاب است زیرا به خداوند افتراء می‌بندد و چیزی را ادعا می‌کند که اهل آن نیست در آن روزی که خداوند ولی خود را مستور گرداند، با پدرش مخالفت می‌کند و بر برادر خود حسادت می‌ورزد. حضرت امام سجاد(علیه السلام) این را فرمود و گریه سختی نمود سپس فرمود: گویا جعفر کذاب را می‌بینم که طاغوت زمانش را برای تفتیش امر ولی‌الله وادار می‌کند. کسی که غائب و در پناه خداست و بر حرم پدرش وکیل می‌باشد. این در حالی است که جعفر به ولادت آن حضرت جاهل و ناآگاه است و اگر به او دست یابد به قتل او حریص است، و به میراث او چشم طمع دوخته تا آن‌که آنها را بدون حق بگیرد و تصاحب کند. ابو خالد گوید عرض کردم: یابن رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این امر واقع می‌شود؟ فرمود: بله به خدا قسم این مکتوب است در صحیفه‌ای که در پیش ماست و در آن صحیفه هر چه از سختی‌ها پس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر ما می‌رود مذکور است.(4) 
با توجه به این روایت، جعفر بنا به اقداماتی که در راستای مخالفت با برادر بزرگوارش و نیز برای گرفتن امامت پس از او و همراهی نمودنش با طاغوت زمان که در بُرهه ‌ای از زندگی خویش انجام می‌دهد در نزد خداوند «کذاب» شمرده شده و در صحیفه ائمه هدی(علیهم السلام) نیز این امر ثبت شده است. 
امام زمان(ع) نیز طى توقیع هایى او را دروغگو دانست به همین جهت در میان شیعیان به جعفرکذاب مشهور شد. (5)
ملقب شدن او به کذاب از نشانه های نبوت وبهترین گواه راستگویی امامان معصوم است که سالها پیش از ولادت جعفر از پیامبر اکرم (ص)، کذاب بودن اورا نقل کرده اند امام زین العابدین (ع) 200 سال پیش از ولادت جعفر از او خبر داده ،از اسم ولقب او سخن گفته است ودوقرن بعد آنچنانکه فرموده تحقق یافته است 

امام زمان
آیا برای کسی که از مرکز وحی الهام نگرفته باشد چنین جرات وشهامت هست که بگوید بعد از دویست سال برای من چنین نواده ای به دنیا خواهد آمد ودارای چنین اوصافی خواهد بود !!!
هنگامی که جعفر از وجود بقیة الله آگاه شد همان کاری را کرد که امام سجاد (ع) پیش بینی کرده بود ...تامل در این اوضاع ورفتار غیر انسانی جعفر برای اثبات حقانیت رسول اکرم (ص) وامامان معصوم (ع) کافی است 
جعفر کذاب که مدتی مدید در ایام پدر و برادر و برادرزاده‌اش عنان اختیار از کف داد و در طلب مقام و موقعیت چند روزه دل این بزرگواران را به درد آورد و در مواقعی، موقعیت آن حضرات را به مخاطره انداخت
صاحب منتهی الاَّمال می نویسد: «و اما جعفر، پس مثلش مثل فرزند حضرت نوح پیغمبر علیه السلام است و ملقب به کذاب است و ادعا کرد امامت را به غیر حق و گمراه کرد مردم را و فروخت زن حره ٔآزاد از آل جعفر را و اخبار بسیار در مذمت او وارد شده ». (6) 


جعفر در ایام پدر و برادر گرامیش
الف : جعفر در ایام پدر بزرگوار خود :
جعفر ایام کودکی و نوجوانی و جوانی خویش را در حیات پدرش امام هادی(علیه السلام) سپری نمود و در شهادت پدرش سال 254هـ.ق در حدود 28 سال بیش نداشت. در طول این مدت تنها مطلبی که در رابطه با وی در منابع متقدم ذکر شده جریان تولد وی و عدم سرور و خوشحالی امام هادی(علیه السلام) از این واقعه می‌باشد که شیخ صدوق در کمال الدین، شیخ طوسی در کتاب الغیبة و علامه مجلسی در بحارالأنوار آن را ذکر کرده‌اند. 
و روایت دیگری را ابن حمدان خصیبی (م 334هـ) در الهدایة الکبری از امام هادی(علیه السلام) ذکر می‌کند که آن حضرت فرمودند: از فرزندم جعفر دوری کنید چرا که مَثَل من و فرزندم مَثَل نوح و فرزندش حام می‌باشد آن‌جا که نوح عرض کرد:
«... رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی». 
و خداوند فرمود: 
«یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ». (7) 
این دو روایت که هر دو از امام هادی(علیه السلام) می‌باشند نشان از آگاهی امام از اقدامات آتی وی و عدم رضایتش از وی می‌باشد و از روایات دیگری که از امام حسن عسکری(علیه السلام) در رابطه با جعفر ذکر شده به نظر می‌رسد که جعفر در جوانی و در ایام حیات پدرش امام هادی(علیه السلام) نیز برخلاف سیره و روش پدر و اجداد طاهرینش عمل می‌نموده و باعث ناخشنودی آن حضرت می‌گردید. 
احمد بن سعد کوفى مى گوید: 
«به همراه گروهى از شیعیان نزد امام هادى(ع) رسیدیم و از امامت بعد از ایشان سؤال کردیم و گفتیم که برخى مى گویند امام بعد از شما، جعفر است و نه حسن.
امام فرمود: [از این سخن ] بپرهیزید، همانا جعفر دشمن من است؛ اگرچه فرزند من است. همچنین او دشمن برادرش حسن است و حسن او امام بعد از من است...».
امام هادی (ع) در جایی دیگردرمورد جعفر می فرماید: او از تعالیم دین خارج، و زیر بار فرمان من نیست (8). 
شیخ طوسى، در ضمن حدیثى که نقل می کند واز شرابخوارى ومستى جعفر حکایت می کند، می گوید: کارهاى زشت وگفتارهاى ناهنجارى که از وى روایت شده، به قدرى زیاد است که نمی توان احصاء نمود... جعفر بن على، چون از طرف دستگاه بنى عباس تقویت می شد و آن عنصر فاسد را عامل خود دانسته ودر مقابل امام حسن عسکرى (ع) تقویت می کردند،

ب : جعفر وامام حسن عسکری (ع):
از بیانات امام حسن عسکری(علیه السلام) مشخص می‌شود که پس از شهادت امام هادی(علیه السلام)، جعفر در مسأله امامت، طمع داشته و نسبت به برادر خود حسد می‌روزیده است. خصیبی در ضمن روایتی که در رابطه با جعفر ذکر می‌کند، آورده است که امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمودند: در آینده از اعمال و کردار جعفر بر شما اموری آشکار می‌شود، به خدا قسم مَثَل من و او مثل هابیل و قابیل از فرزندان آدم است، آن‌جا که قابیل بر هابیل در آن‌چه خداوند بر او از فضلش بخشیده بود، حسد ورزید و او را به قتل رسانید و اگر برای جعفر هم زمینه‌اش آماده باشد مرا به قتل می‌رساند ولکن خواست و امر خداوند چنین نیست که او موفق به این امر گردد.(9) 
از مواردی که در رابطه با اعمال سوء جعفر در حیات برادرش امام حسن عسکری(علیه السلام) می‌توان برشمرد استفاده مفرط وی از مسکرات بود که بسیار باعث رنجش خاطر آن حضرت می‌شد.
شیح طوسی از سعد بن عبدالله و او از چند نفر از جمله ابوهاشم داود بن قاسم جعفری که به خاطر قتل عبدالله بن محمد عباسی در زندان به سر می‌بردند، نقل می‌کند که شبی در زندان بودیم که امام عسکری(علیه السلام) و برادرش را دستگیر و به زندان آوردند. ما پس از احوالپرسی از آن حضرت، او و برادرش را در صدر مجلس جای دادیم. در این میان جعفر که در کنار برادرش نشسته بود با صدای بلند گفت: «واشطناه» یعنی نام کنیز خود را برد و این در حالی بود که آثار مستی وجودش را فرا گرفته بود. امام(علیه السلام) بر او ناراحت شده فرمودند: ساکت باش و طولی نکشید که جعفر در آنجایی که نشسته بود به خواب رفت. (10) 
قطب‌الدین راوندی و علامه مجلسی نیز به این روایت اشاره کرده‌اند. شیخ مفید هم در ضمن بیان مناقب و معجزات امام حسن عسکری(علیه السلام) روایتی نقل می‌کند که در آن به شرب خمر و فسق و فجور جعفر اشاره شده است. شیخ صدوق نیز به هنگام نقل جریان ورود کاروان قمی‌ها پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) به سامراء آورده است که وقتی اهل کاروان از وارث آن حضرت سؤال کردند، آنها را به جعفر بن علی ارجاع دادند و چون پرسیدند که جعفر کجاست؟ گفته شد که جعفر در کنار دجله همراه آوازخوانان مشغول شرب خمر می‌باشد که این امر در ابتدا باعث انصراف کاروان قمی‌ها از رفتن به پیش جعفر شد. 
بااین حال امام حسن عسکری (ع) همواره به جعفر محبت میکردبه عنوان مثال میتوان از تلاش امام حسن عسگری علیه السلام برای رهایی جعفر کذاب از زندان نام برد که :
معتمد ، امام را با برادرش، جعفر کذاب ، به زندان انداخت و هر روز و هر لحظه سراغ امام را می گرفت. زندانبانان به او می گفتند روزها روزه است و شب ها مشغول نماز. تا این که یک روز معتمد به علی بن جرین که مأمور مراقب امام بود، گفت:«نزد حسن عسگری برو و به او از طرف من سلام برسان و بگو به خانه‌اش برگردد.» 
علی بن جرین نزد امام رفت. دید امام در زندان نشسته و لباس و کفشش آماده است. علی بن جرین پیام معتمد را داد. امام برخاست و سوار بر مرکب شد، اما حرکت نکرد. علی بن جرین گفت:«چرا ایستاده‌اید؟!» 
فرمود:« ایستاده‌ام که برادرم جعفر هم بیاید.» 
علی بن جرین عرض کرد:«اما خلیفه فقط دستور آزادی شما را داده است.» 
فرمود:«نزد خلیفه برگرد و بگو من و جعفر با هم از خانه خارج شده ایم و اگر من تنها برگردم برای او (خلیفه) خوب نیست.» 

 

تولد امام زمان

برادران اهل سنت معتقدند که امام زمان (ع) هنوز به دنیا نیامده است، چه استدلال عقلی برای طولانی بودن عمر ایشان وجود دارد؟ اگر ما معتقد باشیم که بعداً به دنیا می‌آید چه تبعاتی دارد؟ 

پنهان کاری امام حسن عسکری (ع) درباره امام مهدی (عج) چگونه با وجوب معرفت امام سازگار است؟

پرسش

شیعیان روایت می‌کنند امام حسن عسکری (ع) (پدر امام منتظر) فرمان داد خبر تولد فرزندش (امام مهدی) (عج) از همه پنهان شود به جز افراد مورد اعتماد. از طرفی برخلاف این می‌گویند: هر کس امام را نشناسد او خدا را نشناخته، و کسی دیگر غیر از خدا را می‌پرستد! و اگر در این حالت بمیرد بر کفر و نفاق مرده است! سپس چرا پدرش این قدر متشدد بوده که براى شیعه چنین چیزهای سخت و دشوارى انتخاب کرده است؟!

پاسخ اجمالی

امام شناسی در تفکر شیعی از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا بدون شناخت امام، خدا شناسی و پیامبر شناسی صحیح نیز امکان ندارد؛ چرا که از طریق امام و با ارشاد و راهنمایی او است که می توان به شناخت درستی از خدا و رسول او رسید. از این رو بسیاری از کسانی که از شناخت واقعی امام باز مانده اند در دیگر اصول عقاید خویش به بیراهه رفته اند.

 

شناخت امام به معنای مشاهده و شناخت فیزیکی و چهره به چهره او نیست. بسیاری از افراد بودند که امام زمان خویش را می دیدند، ولی نصیبی از شناخت امام نداشتند.

همان گونه که در باره پیامبر نیز بسیاری؛ مانند ابو جهل ها بودند که او را می­دیدند و با وی حشر و نشر داشتند، ولی به شناخت پیامبر دست نمی یافتند.

در مقابل، فردی همچون اویس قرنی با این که در طول عمر خود یک بار هم پیامبر را مشاهده نکرد. اما از چنان شناختی نسبت به پیامبر برخوردار بود که پیامبر از او تمجید کرد.

شناخت امام به معنای شناخت مقام و منزلت او پیش خدا و نقشی است که او در نظام هستی دارد. در این شناخت دیدن امام ضرورت ندارد. امام حسن عسکری (ع) با راهنمائی ها و ارشادات خود و بیان حقایق در باره امام دوازدهم این نوع شناخت را در اختیار مردم و شیعیان قرار داده است.

 

پاسخ تفصیلی

امامت در تفکر اسلامی اهمیت بسیاری دارد. از تعالیم قرآن به دست می آید که مقام امامت برتر از مقام نبوت است؛

زیرا خداوند پس از آن که ابراهیم (ع) را در زمان نبوتش مورد آزمایش­های گوناگون قرار داد، به وی منصب امامت داد: “به یاد آور هنگامی را که پروردگار ابراهیم او را به آزمون هایی آزمود وی آن آزمون­ها را به اتمام رساند، خداوند فرمود تو را پیشوای مردم قرار دادم”.[۱]

به خاطر همین جایگاه منیع امامت است که گزینش انتصاب امام از توان عقل بشر بیرون و یک امر الاهی است. ب

ه همین جهت اختلاف شیعه و سنی در این مسئله تنها اختلاف درباره مصداق امام نیست، که بعضی ها تصور می کنند. تعریف امامت در نزد دو گروه کاملا متفاوت است. امامت از دیدگاه شیعه مسئله ای کلامی و از اصول دین است؛

زیرا اعتقاد به انتصاب امام از سوی خداوند دارد، ولی اهل تسنن ان را مسئله ای فقهی و از فروع دین می داند؛ چون به انتخاب امام از طرف مردم اعتقاد دارند.

angelangelangel

در احادیث اسلامی، امامت و امام شناسی جایگاه والایی دارد. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: “کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است”.[۲] از این روایت و سایر روایت هایی که به همین مضمون وارد شده است، وجوب شناخت امام و امام شناسی فهمیده می شود؛ زیرا فهم عمیق و کامل از توحید بدون شناخت از طریق امامت (با تعریف شیعه) ممکن نیست.[۳] فهم صحیح از اصول عقاید دینی تنها از طریق امامت حاصل می شود. از این رو آنان که از این طریق دور افتاده اند، در فهم مسائل اساسی و اصول دین به انحراف رفته اند.

 

اما مراد از این شناخت، رؤیت با چشم و چهره به چهره نیست. هم چنان که مراد از پیامبر شناسی، دیدن و مشاهده صورت ظاهری پیامبر نیست.

شاید بتوان گفت که رؤیت جسم امام کمترین نقش را در شناخت او دارد . از این رو اویس قرنی با وجود این که در تمام عمرش حتی یک بار هم پیامبر اکرم (ص) را ندید، ولی از معرفت بالایی نسبت به رسول خدا (ص) برخوردار بود.

در بارۀ روایات ولادت امام زمان (ع) چند مطلب را باید متذکر شویم : 
اولا: همۀ این روایات ضعیف نیستند بلکه در میان آنها حدیث صحیح، موثق و حسن نیز وجود دارد. علاوه این که اکثر افرادی که درباره آنان تضعیفی وارد شده ، توثیقاتی هم دارند. 
ثانیا: باید دانست که بسیاری از احادیثی که در اصطلاح متأخرین ضعیف است، به عقیدۀ قدمای شیعه در شمار احادیث صحیح است؛ زیرا آنان ملاک صحت را وثوق و اعتماد به صدور حدیث از امام می دانستند و پاره ای از احادیث ضعیف، مورد اعتماد پیشوایان علم الحدیث بوده است.



جواب اجمالی:
در بارۀ روایات ولادت امام زمان (ع) چند مطلب را باید متذکر شویم :
اولا: همۀ این روایات ضعیف نیستند بلکه در میان آنها حدیث صحیح، موثق و حسن نیز وجود دارد. علاوه این که اکثر افرادی که درباره آنان تضعیفی وارد شده ، توثیقاتی هم دارند.
ثانیا: باید دانست که بسیاری از احادیثی که در اصطلاح متأخرین ضعیف است، به عقیدۀ قدمای شیعه در شمار احادیث صحیح است؛ زیرا آنان ملاک صحت را وثوق و اعتماد به صدور حدیث از امام می دانستند و پاره ای از احادیث ضعیف، مورد اعتماد پیشوایان علم الحدیث بوده است.
ثالثا: اگر اکثر آن احادیث ضعیف باشند ولی چون کثیرند و روات و نویسندگان آنها نیز زیادند بعض آن احادیث بعض دیگر را تقویت می کند و بر روی هم مفید یقین می گردند. به عبارت دیگر راجع به تولد امام زمان مهدی موعود(عج) سنّی و شیعه احادیث زیادی نقل کرده اند و یک امر مسلمی است . هر چند ادعای تواتر لفظی بر این احادیث نمی توان کرد ولی شکی نیست متواتر معنوی هستند یعنی از مجموع این روایات انسان یقین به تولد امام زمان(عج) پیدا می کند.


جواب تفصیلی:
قبل از این که به این سؤال پاسخ بدهیم، توضیح بعضی از اصطلاحات حدیثی راه گشا خواهد بود:
۱) حدیث متواتر:
«متواتر» در لغت، آمدن یکی پس از دیگری بلافاصله است. در اصطلاح علم الحدیث، منظور: خبر جماعتی است که فی حدّ نفسه نه به ضمیمه قرائن، اتفاق آنان بر کذب، محال و در نتیجه موجب علم به مضمون خبر باشد. به عبارت دیگر: علمای شیعه خبری را متواتر می دانند که تعداد راویان در هر طبقه از سلسله سند آن به حدی باشد که مفید علم و یقین به صدور آن روایت از معصوم (ع) شود و تعداد افراد در هر طبقه را بر حسب موارد، مختلف شمرده اند و عدد خاصی برای تعداد راویان معین نکرده اند و ملاک را حصول علم و یقین به کلام معصوم می دانند و از این نظر فرقی بین متواتر لفظی، معنوی و اجمالی وجود ندارد.[۱]
۲) تواتر به «لفظی»،«معنوی»و«اجمالی» تقسیم می شود.
«تواتر لفظی»، خبری است که مفاد آن در روایات کثیره به الفاظ مخصوص و همسان هم نقل شود و این معنا به ندرت در اخبار وجود می یابد.
«تواتر معنوی» آن است که مورد تواتر ، مفاد مشترک چند حدیث باشد و به عبارت دیگر معنای التزامی قضیه، متواتر باشد؛ مانند شجاعت امیرالمؤمنین (ع) که از منقولات تاریخ به تواتر رسیده است.
«تواتر اجمالی» عبارت است از علم به صحت یکی از چند حدیثی که در یک موضوع وارد شده باشد؛ مانند حجیت خبر عادل.
خبر «آحاد»، خبری است که فقط یک یا چند نفر آن را نقل کرده باشند و فی حدّ نفسه و بدون ضمیمه و قرینه از گفته آنان علم به مضمون خبر حاصل نشود. [۲]
۳) اقسام حدیث:
محدثین شیعه حدیث را به چهار قسم زیر تقسیم کرده اند:
۱. صحیح : و آن خبری است که سلسله سند توسط رجالی موثق و امامی مذهب به معصوم منتقل گردد.
۲. حسن: خبری است که رجال سند تماماً و در هر طبقه امامی مذهب و ممدوح باشند، ولی تنصیص بر عدالت هر یک نشده باشد.
۳. موثق: خبری است که نسبت به کلیه افراد ناقلین ، تنصیص به توثیق شده باشد ، گرچه بعضی از رجال سلسله سند غیرامامی می باشند.
۴.ضعیف: خبری است که حداقل یکی از شروط این خبرها را نداشته باشد.
۴) روایات ضعیف:
بزرگان حدیث ، ضعیف را از آن رو نقل کرده اند که شاهد باشد نه به تنهایی ملاک عمل واقع شود.
حال با توجه به مطالب فوق در بارۀ روایات ولادت امام زمان (ع) متذکر می شویم :
اولا: همۀ این روایات ضعیف نیستند بلکه در میان آنها حدیث صحیح، موثق و حسن نیز وجود دارد[۳]. علاوه این که اکثر افرادی که دربارۀ آنان تضعیفی وارد شده ، توثیقاتی هم دارند و این که گفته می شود تضعیف بر تعدیل مقدم است در همه جا و به طور اطلاق اینگونه نیست که تضعیف بر تعدیل مقدم باشد؛ زیرا ممکن است صفت مخصوصی، در نزد تضعیف کننده از اسباب ضعف شمرده شود، در صورتی که دیگران آن را از اسباب ضعف ندانند. پس در صورتی به قول تضعیف کننده ترتیب اثر داده می شود که علت تضعیفش را بیان کند. عسقلانی در مقدمه کتاب لسان المیزان نوشته است: در صورتی تضعیف بر تعدیل مقدم می شود که علت آن ثابت و تعیین شده باشد و در غیر آن صورت، کلام تضعیف کننده اعتبار ندارد. پس نمی توان به طور اطلاق و عموم گفت: همه جا تضعیف بر تعدیل مقدم است. اگر بنا باشد به تمام تضعیفات ترتیب اثر بدهیم کمتر حدیثی از طعن و قدح سالم می ماند.
ثانیا: باید دانست که بسیاری از احادیثی که در اصطلاح متأخرین ضعیف است، به عقیده قدمای شیعه در شمار احادیث صحیح است؛ زیرا آنان ملاک صحت را وثوق و اعتماد به صدور حدیث از امام می دانستند و پاره ای از احادیث ضعیف مورد اعتماد پیشوایان علم الحدیث بوده است؛ زیرا اصطلاح متأخرین، با چشم پوشی از قراین و ضمایم خارجیه است. از این رو، چون احادیث مزبور به واسطه قرائنی مورد وثوق و اعتماد متقدمین بوده، صحت آنها بی ملاک نیست.[۴]
ثالثا: اگر اکثر آن احادیث ضعیف باشند ولی چون کثیرند و روات و نویسندگان آنها نیز زیادند بعض آن احادیث بعض دیگر را تقویت می کند و بر روی هم مفید یقین می گردند. به عبارت دیگر راجع به تولد امام زمان مهدی موعود(عج) سنّی و شیعه احادیث زیادی نقل کرده اند و یک امر مسلمی است .هر چند ادعای تواتر لفظی بر این احادیث نمی توان کرد ولی شکی نیست که متواتر معنوی هستند یعنی از مجموع این روایات انسان یقین به تولد امام زمان(عج) پیدا می کند.
ادله تاریخی و روائی ولادت و حیات حضرت مهدی (ع) زیاد است ؛ ما برای نمونه به چند سند تاریخی اشاره می کنیم :
۱.بسیاری از دانشمندان نامدار اهل سنت پذیرفته ودر کتاب هایشان متذکر شده اند که : مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری (ع) است ودر سامراء در سال ۲۵۵ هجری متولد شده است و در پس پرده زندگی می کند و روزی به امر خداوند ظهور خواهد کرد
۲.امام عسکری (ع) قبل از ولادت فرزندش امام مهدی (عج)از ولادت حضرت خبر داده بود، از جمله به عمه اش «حکیمه خاتون»فرمود: در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدی از نرگس خاتون متولد می شود.
محمد بن علی بن حمزه گوید از امام عسکری (ع) شنیدم: حجت خدا بر بندگان و امام و جانشین من در پانزدهم شعبان سال ۲۵۵ در هنگامه طلوع فجر است.
امام عسکری (ع) افزون بر این که قبل از ولادت امام مهدی بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد که مهدی موعود ولادت یافته است، گام دیگری برداشت ،و آن این بود که برای افزایش ایمان و اطمینان شیعیان، فرزندش امام مهدی را به تعدادی نشان داد.
ابراهیم بن محمد گوید: در خانه عسکری کودک زیبایی را دیدم، از حضرت پرسیدم: یابن رسول الله این کودک کیست؟ حضرت فرمود «این کودک من است. این جانشین من است ».
امام حسن عسکری (ع) با وجود اوضاع خطرناک، باز هم برای هدایت مردم، فرزندش را به گروه کثیری از معتمدین نشان داد و تولدش را به جماعتی از ثقات خبر داد.
ولی در عین حال سفارش می کرد که موضوع را از دشمنان مکتوم دارند.
بعد از بشارت های امام عسکری (ع) و نشان دادن فرزند بزرگوارشان مهدی ،به خواص و افراد مورد اطمینان فرمودند که اینک نوبت خواص است که اقدام نمایند و وجود امام مهدی را به اطلاع دیگر شیعیان برسانند تا آنان را از شک و حیرت نجات دهند.
افرادی همانند حکیمه خاتون ،حسن بن حسین علوی ، حسن بن منذر معاویه بن حکیم ، علی بن بلال ،احمدبن هلال ،احمد بن اسحاق ، علی بن ابراهیم مهزیار و دیگران کوشیدند و ولادت امام مهدی (عج)را به اطلاع شیعیان رساندند.
بعد از شهادت امام عسکری (ع) ، امام مهدی (عج) از طریق نشان دادن کرامت ها و شواهد صدق در برخی موارد مستقیماً توسط امام مهدی (عج) و در برخی موارد با واسطه سفیران به شیعیان بیان می شد.
اسحاق بن یعقوب می گوید: از عثمان بن سعید شنیدم که می گفت : مردِی از اهل عراق نزد من آمد و مالی را برای امام (ع) آورد، حضرت آن را پس داد و فرمود: حق پسر عمویت را که چهارصد درهم است، از آن بپرداز۱ آن مرد مبهوت و متعجب شد و حساب اموال خود را بررسی کرد و معلوم شد که پسر عمویش چهارصد درهم از او طلب دارد. آن را برگرداند، سپس مبلغ باقی مانده را تسلیم حضرت نمود و حضرت پذیرفت.[۵]
علاوه این که عدۀ زیادی از علما و معتمدین که تردیدی در سخنانشان نیست به گونه های مختلف به محضر آن حضرت شرفیاب شدند. نتیجه این که با توجه به اخبار فراوان پیرامون ولادت حضرت بقیة الله و با توجه قرائن دیگر مانند ملاقات ها، هر شخص منصف و بی غرضی یقین و قطع به وجود مقدس امام عصر پیدا می کند.
برای اطلاع بیشتر به سؤال ۱۳۶۹ (سایت: ۱۳۹۷) نمایه دلایل عقلی و نقلی زنده بودن امام زمان(عج) مراجعه کنید.


--------------------------------------------------------------------------------

[۱] . نمایه شماره ۲۴۱۲ (سایت: ۲۵۲۹)، جواب اجمالی.
[۲] . مدیر شانه چی، کاظم، علم الحدیث ، ص ۱۶۹ - ۱۷۱، دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ شانزدهم ، ۱۳۸۱.
[۳] برای نمونه به کافی مراجعه شود: (کتاب الحجه ، باب الاشاره والنص الی صاحب الدار(ع) ، حدیث۲) ج۱ ، ص۳۲۸ ، چاپ چهارم ، ناشر: دار الکتب الإسلامیة ، تهران ، سال ۱۴۰۷ ق.
[۴] . همان، ص ۱۷۳ و ۱۷۴ .

 

 

وجود امام زمان

نحوه تولد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در منابع تاریخی چگونه منعکس شده است؟
پاسخ اجمالی:

تلاش های حکومت عباسی در سامرا و بغداد برای کنترل زندگی امام حسن عسکری(ع) و جستجوی شدید سلطان وقت و کوشش بی امان برای یافتن آخرین حجّت خدا، ولادت آن حضرت را بر همگان مخفی ساخت. در روایات امامان(ع) به ولادت اسرارآمیز آن حضرت اشاره شده و حتی این مطلب یکی از دلایل شناخت وی تعیین شده بود. تلاش بی وقفه بنی عباس برای یافتن فرزندی از امام یازدهم، در بیشتر منابع تاریخی گزارش شده است.

پاسخ تفصیلی:

تلاش‌ هایی که عباسیان حاکم در «سامرا» و «بغداد» برای کنترل زندگی امام حسن عسکری(علیه السّلام) به عمل آورده بودند، اختفای مسأله مهم تولّد امام زمان(علیه السّلام) را کاملاً توجیه می‌ کند. همچنین این نکته را که در آن زمان‌ ها، مسأله غیبت آن حضرت بر سر زبان‌ ها بوده و بنی عباس در صدد بودند تا به هر طریق ممکن، راه امامت را بر شیعه مسدود سازند، روشن می‌ کند.
شیخ «مفید» در آغاز شرح حال امام زمان(علیه السّلام) می‌ نویسد: به دلیل مشکلات آن دوران و جستجوی شدید سلطان وقت و کوشش بی‌ امان برای یافتن آخرین حجّت خدا، ولادت آن حضرت بر همگان مخفی ماند.(1) پیش از آن نیز در روایات امامان(علیهم السّلام) به ولادت اسرارآمیز آن حضرت اشاره شده و حتی این مطلب یکی از دلایل شناخت وی تعیین شده بود.(2)
تلاش بی‌ وقفه بنی عباس برای یافتن فرزندی از امام یازدهم، در بیشتر منابع تاریخی گزارش شده است. «احمد بن عبیداللّه بن خاقان» که کار خراج «قم» را بر عهده داشته، درباره موضوع کاوش خانه امام عسکری(علیه السّلام)، گزارشی داده که متن آن چنین است: «وقتی خبر بیماری امام عسکری(علیه السّلام) شایع شد، خلیفه به دنبال پدرم فرستاد. او به دار الخلافه رفت و همراه پنج تن از کارمندان نزدیک خلیفه که از معتمدان او بودند بازگشت. پدرم به آنان دستور داد تا خانه امام(علیه السلام) را در کنترل خود گرفته و لحظه به لحظه از احوال و اخبار وی اطلاع داشته باشند؛ آنگاه برخی از طبیبان را فرا خوانده و دستور داد شبانه روز بر بالین امام(علیه السلام) حضور داشته باشند.
پس از دو یا سه روز به او اطلاع دادند که امام(علیه السلام) ضعیف‌ تر شده است و او دستور داد طبیبان بر مراقبت‌ های خود بیفزایند؛ آنگاه پیش قاضی القضات رفت و از او خواست ده نفر از معتمدان خود را که از نظر دین و ورع، کاملاً به آنان اطمینان دارد به منزل امام عسکری(علیه السّلام) بفرستد که شبانه روز در آنجا باشند. این وضع ادامه داشت تا آن که امام(علیه السلام) وفات کرد. پس از این حادثه، خانه امام عسکری(علیه السّلام) به دستور خلیفه بررسی دقیق شد و همه چیز مهر و موم گردید و پس از آن تلاش‌ های پیگیرانه‌ ای برای یافتن فرزندی از آن حضرت آغاز شد؛ حتی کنیزان امام(علیه السلام) نیز تحت نظر قرار گرفتند تا معلوم شود کدام یک از آنها باردار است؛ یکی از آنها را که احتمال حمل درباره‌ اش می‌ رفت در حجره‌ای تحت مراقبت قرار دادند تا وقتی که باردار نبودن وی مسلم شد. آنگاه میراث امام(علیه السلام) را میان مادر و برادرش جعفر تقسیم کردند. در همین روایت، به دنبال گزارش مزبور، اشاره‌ ای به فرصت طلبی جعفر به منظور جانشینی برادرش شده است؛ از جمله آن که، وی از «عبیداللّه بن خاقان» خواست او را به عنوان جانشینی امام عسکری(علیه السّلام) اعلام و معرفی نماید و او تقاضای جعفر را رد کرد.(3)
روایت دیگری اشاره بدان دارد که برخی از شیعیان «قم»، بی‌ خبر از رحلت امام عسکری(علیه السّلام) برای پرداخت وجوه خویش به «سامرا» آمدند. پس از ورود به «سامرا»، کسانی آنها را پیش جعفر بردند. قمی‌ ها نخست در صدد امتحان جعفر بر آمدند؛ بدین منظور از وی پرسیدند: آیا او از مبلغ پولی که با خود آورده‌اند اطلاع دارد؟ جعفر پس از اظهار بی‌ اطلاعی گفت: تنها خدا از غیب آگاه است. در نتیجه قمی‌ ها از پرداخت پول به او خودداری کردند. در آن هنگام، شخصی آنها را به خانه‌ ای هدایت کرد و در آنجا پس از آن که مبلغ وجوهات به آنها گفته شد، پول را به شخصی که درست گفته بود تحویل دادند. جعفر این موضوع را به معتمد گزارش داد و به دستور او خانه امام و حتی خانه‌ های همسایگان آن حضرت تفتیش مجدد شد. در اینجا بود که کنیزی به نام «ثقیل» که گویا به خاطر حفظ جان امام زمان(علیه السّلام) ادعای بارداری کرده بود بازداشت شد و مدّت دو سال تحت نظر قرار گرفت تا اطمینان به عدم بارداری وی حاصل شد؛ سپس او را رها کردند.(4)
به طور مسلم، چنین حساسیت شدیدی از طرف دستگاه خلافت همراه با تحریکات جعفر، بدان سبب بود تا گذشته از کنترل امام دوازدهم، در صورت عدم دسترسی به آن حضرت، دست کم بتوانند اعلام کنند که امام حسن عسکری(علیه السّلام) فرزندی نداشته است. احضار افراد موثق در منزل امام نیز برای این بود تا به ادعای خود در این باره رنگ حقیقت داده و شیعیان را دچار حیرت و سردرگمی نمایند، چنانکه در ادامه همان نقل از شیخ «طوسی» افزوده شده: افراد مورد اعتماد مذکور که در خانه امام حضور داشتند، شهادت دادند که آن حضرت در گذشته است.(5) حقیقت آن است که مطابق طرح دقیق و منظمی که از پیش در این باره ریخته شده بود، مسأله ولادت آن حضرت از اساس از چشم مردم و حتی بیشتر شیعیان به دور مانده و با این حال مشکل چندانی نیز به دنبال نیاورد.(6)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۹ ، ۱۱:۵۷
فاصله گلناری

چرا اهل تسنن معتقدند امام زمان هنوز به دنیا نیامده است؟

معتمد عباسی پس از شهادت امام عسکری، دستور داد خانه آن حضرت را بازرسی کنند و گروهی از زنان قابله را فرستاد تا تمام کنیزان آن حضرت را معاینه کنند و اگر آبستنی بین آنان دیده شد، بازداشت کنند.

صبح قزوین؛

وجود روایات فراوان درباره مهدی موعود اعتقاد به آمدن مهدی را در آخرالزمان، عقیده ای مسلم میان مسلمانان قرار داده است؛ اما درباره ولادت آن حضرت، میان شیعه و اکثریت اهل سنت، اختلاف است.
عدم اعتقاد بسیاری از اهل سنت به ولادت حضرت مهدی علت هایی دارد از جمله:

1.
مخفی بودن ولادت آن حضرت: آمدن مهدی موعود از صدر اسلام، امری مسلم و مورد توجه مسلمانان بود.
سلاطین و حاکمان وقت هم از آن اخبار بی اطلاع نبودند و شنیده بودند که مهدی به دنیا خواهد آمد و حکومت ستمکاران را منقرض و تمام زمین را از حکومت حق و عدل پر خواهد کرد؛

 به ویژه روایات متعددی که می گفت او نهمین از فرزندان امام حسین است؛ لذا از وجود او، در بیم و هراس بودند و درصدد بودند به هر گونه این خطر را از حکومت خود دفع کنند؛ به همین سبب خانه های بنی هاشم –به ویژه خانه امام حسن عسگری- به شدت تحت کنترل و مراقبت ماموران مخفی و علنی دولت عباسی قرار داشت.
حتی معتمد عباسی، به عده ای از زنان قابله ماموریت سری داده بود در خانه های بنی هاشم رفت و آمد کنند و مراتب را گزارش دهند.

 معتمد عباسی پس از شهادت امام عسکری، دستور داد خانه آن حضرت را بازرسی کنند و گروهی از زنان قابله را فرستاد تا تمام کنیزان آن حضرت را معاینه کنند و اگر آبستنی بین آنان دیده شد، بازداشت کنند.

حتی به خانه امام عسکری هم اکتفا نکرد و دستور داد تمام خانه های شهر را با کمال دقت بازرسی و کنترل کنند.
ولادت حضرت مهدی نیز به دلیل وضعیت سخت آن زمان، مخفی بود و امام حسن عسکری فرزند بزرگوار خود را تنها به خواص و معتمدان از شیعیان خود نشان می داد و او را امام و حجت بعد از خود معرفی می کرد.
با این وضعیت، طبیعی است، اهل سنت که از اهل بیت پیامبر فاصله گرفته بودند، از ولادت آن حضرت مطلع نشوند.

2.
اجتناب از برخی لوازم احتمالی پذیرش ولادت حضرت مهدی: در روایات بسیاری از پیامبر نقل شده که تعداد امامان و خلفای بعد از من، دوازده نفر است.
مجموع روایات شیعه و سنی در این باره 925 حدیث است.
در بسیاری از همین روایات، به نام دوازده نفر تصریح شده و این که اولشان امام علی و آخرشان امام مهدی موعود است و این که نه نفر از آنان، از نسل امام حسین هستند.

با توجه به این احادیث چنین به نظر می رسد که پذیرش ولادت حضرت مهدی از امام حسن عسکری توابعی دارد یعنی، هر چند پذیرش ولادت حضرت مهدی به طور حتم و لزوم، به قبول شیعه در مساله خلافت و امامت نمی انجامد؛

ولی اهل سنت را مقابل انبوهی از روایات قرار می دهد که باید در توجیه آن روایات، خود را به زحمت و مشقت بیندازند، لذا از اصل، ولادت آن حضرت را منکر می شوند.

خواهشمند است در این خصوص در راستای پاسخ به منتقدان راهنمایی فرمایید

امام حسن عسکری از سنین پایین در زندان به سر می برده اند و تصور فرزند دار بودن برای ایشان دور از ذهن می باشد

لقب امام عسکری بوده، نه عسگری ! در زبان عرب اصلا حرف گ ، ژ،پ وجود ندارد تا اینکه گفته شود عرب ها به امام عسگری می گفته اند و معنای آن در بعضی زبان ها عقیم...

فرزند دار بودن امام حسن عسکری

شرح : با سلام و عرض قبولی طاعات و عبادات چنین گفته می شود که امام حسن عسکری از سنین پایین در زندان به سر می برده اند و تصور فرزند دار بودن برای ایشان دور از ذهن می باشد و حتی چنین گفته شده که نام انگور عسکری که بی هسته می باشد از اسم ایشان برگرفته شده است خواهشمند است در این خصوص در راستای پاسخ به منتقدان راهنمایی فرمایید.متشکرم

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه عزیز؛ و تشکر به خاطر ارتباطتان با مرکز؛

  لقب امام عسکری بوده، نه عسگری ! در زبان عرب اصلا حرف گ ، ژ،پ وجود ندارد تا اینکه گفته شود  عرب ها به امام عسگری می گفته اند و معنای آن در بعضی زبان ها عقیم می شود!تا نتیجه بگیریم به دلیل عقیم بودن حضرت به او این لقب را داده اند!

 اینکه در ایران و جاهای دیگر به اشتباه لفظ عسگری برای ایشان به کار می رود،به دلیل قرابت تلفظ حروف ک و گ در زبان فارسی است .مردم از روی راحتی تلفظ و قرابت ،نام امام را عسگری می گویند.

عسکری به معنای سپاه و لشکراست،از آن جا که پیشوای یازدهم به دستور خلیفه عباسی در سامراء، در محله عسکر(محل سکونت نظامیان ) سکونت اجباری داشت، به همین جهت عسکری نامیده می‏شود.(1)

  عقیم بودن ایشان کذب محض و شایعه ای است که مخالفان و معاندان ولی عصر(ع) از خود بافته اند تا وجود مقدس ایشان را زیر سوال ببرند. حال بررسی می کنیم که شایعه توسط چه کسانی و چگونه به وجود آمده است :

دلایل به وجود آمدن شایعه عقیم بودن امام حسن عسکری (ع):

1- اختفای ولادت امام ونام ایشان :

یکی از وظایف امام حسن عسکری (ع) حفظ و حمایت امام دوازدهم (ع) از شمشیر عباسیان و دستگاه های حکومتی بود که تمام نیروهای خود را علیه امام دوازدهم و حجت خدا بسیج کرده بودند.این موقعیتی برای حضرت پیش آورده بود که خیلی باریک و دشوار می نمود. از این رو بهترین راه نجات از  تنگنا این است که  ولادت مولود جدید به کلی اعلان عمومی نشود . در اذهان عمومی طوری وانمود شود که اصلا خبری نیست و اتفاقی نیافتاده است. وقتی شک ایجاد نگردد ،کنجکاوی هم به دنبال آن نخواهد بود حتی پس از ولادت امام زمان (ع) یاران نزدیک و شاهدان ولادت از آوردن نام او منع می شوند ،مبادا دشمنان به وجود وی پی برده و او را از بین ببرند.

تازه هر یک از شیعیان و دوستان هم که با آن شرایط امام مهدی (ع) را می دید و یا از امام حسن عسکری (ع) وجودش را می شنید به دو چیز ملزم بود :

1- وجوب کتمان و سرپوشی ولادت امام

2- حرمت اطلاع احدی برنام شریف حضرت

وقتی مردمی که منتظر ولادت فرزند امام حسن (ع) هستند، این وضعیت را مشاهده می کنند گمان می برند که امام حسن فرزندی ندارد و دلیلی به جز عقیم بودن حضرت برای آن پیدا نمی کنند . شایعه کم کم در اذهان عمومی شکل می گیرد که البته در به وجود آمدن آن دشمنان سهم بسزایی داشتند.

2- پخش شایعه توسط دشمنان امام حسن عسکری (ع) و معاندان اسلام و شیعیان:

افراد بسیاری بودند که از روی حسادت و غرض ورزی و به علت کینه دیرینه خود سعی در خراب کردن چهره اهل بیت داشتند و سخنان آنان را خیالی و دروغ می پنداشتند.

* عنوان شدن  موضوع توسط زبیری عالم :

زبیر بن بکار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر بن عوام از علمای بسیار مشهور اهل تسنن در زمان امام حسن عسکری (ع) بود .در انساب عرب تسلط داشت .متوکل عباسی او را برای تعلیم و تربیت اولادش به سامرا آورد. زبیر زمانی که در سامرا بود، نسبت به علوییون و خصوصا شخص امام حسن عسکری (ع) عداوت می ورزید .شدیدا به علم و حسب و نسب حضرت و شهرت او رشک می برد.همین باعث نابودیش و فروافتادن به پرتگاه شیطان شد .حسادت او آن قدر شدید شد تا جایی که امام را تهدید به قتل کرد و گفت  که با کشتن وی نسل امام قطع خواهد شد. او در میان مردم به بدگویی امام می پرداخت و عنوان می کرد امام عقیم است. اما پس چندی به قتل رسید و به سزای اعمالش رسید.

شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از معلی بن محمد روایت نموده : از امام حسن عسکری (ع) نقل شده که چون زبیری به قتل رسید فرمود :این است پاداش کسی که نظر رحمت حق را نسبت به اولیائش دروغ دانست و گفته بود مرا خواهد کشت و فرزندی نخواهم داشت که جانشین من باشد، ولی او دید که خود کشته گشت و خداوند فرزندی به نام محمد  به من بخشید. (2)

عنوان شدن موضوع توسط جعفر کذاب برادر ناخلف امام حسن عسکری (ع) :

جعفر کذاب فردی شرابخوار و گناهکار بود و آرزوی امامت بر مسلمانان را داشت. او که گمان می کرد امام حسن فرزندی ندارد، همین را دستمایه قرار داد و در میان مردم شایعه کرد که امام فرزندی ندارد و عقیم می باشد.(3) او تنها یک هدف داشت: خوب می دانست که بالاخره طاغوتیان نمی توانند وجود مبارک امام حسن را تحمل کنند و او را به طریقی به شهادت می رسانند. اگر فرزندی برای او نباشد، می تواند خود را در میان مردم امام دوازدهم معرفی کند. همین کار را هم کرد اما دست سرنوشت آبروی او را برد. هنگامی که خود را امام معرفی کرد و خواست بر جنازه برادرش نماز بخواند، امام زمان در میان مردم حضور پیدا کرد و او را کنار زد  و بر جنازه پدر نماز خواند وخود را ولی مسلمانان معرفی کرد ....(4)

جعفرکذاب  امید خود را از دست نداد و با حسادت و کینه ای که در دل گرفته بود، به تبلیغ  پرداخت که امام حسن عسکری (ع) عقیم بود و چگونه می توانسته فرزندی داشته باشد؟ او تبلیغات گسترده ای انجام می داد تا به هدفش برسد. متاسفانه کم  نبودند کسانی که حرف او را قبول کنند. افرادی ساده لوح که قداست امام حسن (ع) را زیر سوال می بردند و او را عقیم می خواندند .

 اگر امام حسن(ع)عقیم بود،  گزارشات اهل سنت مبنی بر بازداشت کنیزان امام و تجسس آنان توسط دستگاه خلافت باید بیهوده  باشد.

 گزارشات بسیاری که در متون تاریخی شیعه و اهل سنت مبنی بر ولادت ،و در خواست رویت امام زمان وجود دارد ،جای هیچ گونه شک و تردیدی را در این باره باقی نمی گذارد.

پی نوشت ها :

1. صدوق، علل الشرایع، قم، مکتبة الطباطبائی، ج 1، باب 176، ص 230 ؛

 صدوق، معانی الأخبار، تهران، مکتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، 1379 ه'. ق، ص 65 ؛

 بحارالانوار، ج 50، ص 113، ح 1.

2.بحارالانوار ج 51 ،ص 4؛

اعلام الوری ،ص 414 ؛

 ارشاد شیخ مفید، ص 329

3.مفید الارشاد،انتشارات علمیه اسلامیه، ج2،ص320؛

موعود نامه ،مجتبی تونه ای،انتشارات مشهور 1388،چاپ هشتم ،ص246.

4.محمد بن علی بن الحسین ،کمال الدین ،جامعه مدرسین ج2،ص475

ولادت و زندگی مهدی موعود(عج), از رخدادهای مهم است و ریشه در باور دینی مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد, حیات طولانی, ظهور و امامت آن حضرت, مسأله ای است اساسی که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشی را به زندگی و رفتاردین باوران, بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانی از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّی و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهای شخصی امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت, از فرزندان فاطمه(ع), نهمین فرزند امام حسین(ع), دوازدهمین پیشوای شیعیان و...1

گزارشگران تاریخ نیز, چه آنان که پیش از ولادت وی می زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند, از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخی از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدی(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.2

با وجود این شواهد و قراین, که در درستی آنها تردیدی نیست, هنوز درباره زندگی و شخص آن حضرت, مسایل و مطالبی مطرح است که بحث و بررسی بیشتر و دقیق تری را می طلبد.

در این نوشتار, بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعی زندگی امام عصر(عج), از آغاز تولد تا عصر ظهور, به اندازه توان و مجال, به برخی از پرسشها پاسخ بدهیم.

heartheart

چگونگی ولادت

 

حضرت مهدی(عج), ولادت استثنایی داشته و این,برای بسیاری سؤال انگیز بوده و هست.

از این روی ,ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع), در برابر این پدیده, ضرور می نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع), پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان(ع), با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت, در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهای آن, تاکتیکها و روشهای گونه گونی را در برابر ستم پیشگان, در پیش گرفتند.

این فراز و نشیبها, تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(ع), استمرار داشت و امامان اهل بیت, هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی, موضعی خاص انتخاب می کردند.

پس از امام رضا(ع), جریان امامت شکل دیگری یافت.

امام جواد, و امام هادی و امام حسن عسگری(ع), در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند.

از آن جا که این بزرگواران, زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت, در حصر و حبس به سر می بردند, حرکتها, هدایتها و رهبریهای آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسی, از آنان سلب گردید.

این محاصره و سخت گیری, نسبت به امامان سه گانه, از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد3 و با فراخوانی امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.4

گزارشهای جاسوسان خلیفه از مدینه به وی رسید که امام هادی(ع) محور و ملجأ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را می خواهی اقدام کن.

متوکل عباسی, پیامی به والی مدینه نوشت وافرادی را برای آوردن امام, به سامراء گسیل داشت.

به این اقدام هم بسنده نکرد, پس از اقامت امام در سامرا, گاه و بی گاه مأموران خود را به خانه امام می فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند, و مورد آزار و اذیت قرار دادند. 5

روز به روز,حلقه محاصره تنگ تر می شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلی این سخت گیریها, از ناحیه حکومت, بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیری از رسیدن وجوه شرعی و اموال به امام(ع) و مسائلی از این دست بود.

پس از امام هادی(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع), این فشارها به اوج رسید و دشمن, با تمام توان و تلاش, در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهای مکرّر آن حضرت, گویای این حقیقت است, بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است, در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روی, می کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند.

تولد مهدی موعود(عج), به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان, با نشانه هایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع), چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتی حاکمان, آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و می دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها, از این خانواده, بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب, بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت.

از این روی بر فشارها و سخت گیری های خود نسبت به امام حسن عسکری(ع), می افزودند, مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند6 اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهای دقیق و پی در پی آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه های دشمنان, راه به جایی نبرد.

امام هادی(ع), در زمان حیات خویش می دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود, حسن بن علی اهتمام تام داشت و برای روییدن و رشد آن شجره طیّبه, به دنبال سرزمینی طیّب و طاهر می گشت.

داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است, لکن آنچه با قرائن و روند طبیعی مسأله سازگارتر می آید آن است که: خواهر امام هادی(ع), حکیمه خاتون, کنیزان فراوان داشت. امام هادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس), که از آغاز زیر نظر وی فرائض و معارف دینی را به درستی فرا گرفته بود, به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است, به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.

مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت, روز شماری می کردند و نگران آینده بودند.

امام حسن(ع) , گه گاه, نوید مولودش را به یاران می داد:

(… سیرزقنی الله ولداً بمنّه ولطفه)8.

به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد.

با تلاوت مکرر آیه شریفه:

 

(یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون)9.

 

به یاران امید و بشارت می داد که هیچ نقشه و مکری نمی تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق می رسد.

از آن سو, دشمن نیز,آنچه در توان داشت به کار گرفت, تا این وعده بزرگ الهی, تحقق نیابد: قابله های فراوانی در خانواده های منسوب به امام حسن(ع), بویژه در منزل امام(ع) گمارد, امام را بارها به زندان افکند, مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند,نابودش کنند و…10

اما بر خلاف این تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصی از وابستگان و شیعیان آن حضرت, از این امر, آگاه نشدند11.

تقدیر الهی بر تدبیر شیطانی ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 هـ. ق.آن مولود مسعود, قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد12.

امام حسن(ع) که آرزوی خود را بر آورده دید, فرمود:

 

(زعمت الظلمة انّهم یقتلونی لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة اللّه13…)

 

ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند, تا نسل امامت منقطع گردد, اما از قدرت خداوند غافل بودند.

بدین ترتیب, در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضای اختناق و حاکمیت خلفای جور, دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش, غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. 14

laughangelangelangel

یاد آوری دو نکته:

1 . ولادت پنهانی

 

معمولاً کسی که دارای فرزند می شود, خویشان, دوستان و همسایگان از آن آگاه می شوند, بویژه اگر شخص دارای موقعیت اجتماعی باشد, این مسأله از کسی پوشیده نمی ماند. چگونه می توان تصور کرد که برای امام حسن(ع) نوزادی به دنیا بیاید و مخالفان, با آن همه دقت و حساسیّت و گماردن جاسوسهای فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت, از تولد نوزاد آگاه نگردند.

آیا این مسأله عادی و طبیعی بود, یا اعجاز و خرق عادت؟

پاسخ: امام حسن(ع), از پیش گوییها آگاه بود و اهمیّت و عظمت آن مولود را نیز به درستی می دانست و از حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد, غافل نبود و اوضاع سیاسی و شرایط اجتماعی را کاملاً می شناخت, از این روی, به گونه ای,مقدمات و پیش زمینه های ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان, بلکه بسیاری از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین, می توان گفت: تدبیر و کیاست و حزم و دور اندیشی امام حسن(ع) ایجاب می کرد تا آن حضرت به گونه ای این مأموریت را به انجام رساند که دشمنان در هدفهای شوم خود, ناکام بمانند و چنین هم شد.

به همین جهت, شیخ طوسی, ولادت پنهانی امام زمان(ع) را امری عادی و معمولی دانسته و می نویسد:

(این نخستین و آخرین حادثه نبوده است و در طول تاریخ بشری, نمونه های فراوان داشته است.15).

اشاره دارد, به: ولادت پنهانی ابراهیم(ع), به دور از چشم نمرودیان16 و ولادت پنهانی موسی(ع) به دور از چشم فرعونیان.17

 

2 . مکان تولد و نگهداری

 

در این باره, چند احتمال وجود دارد:

الف. در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش, در آن جا زیست.

ب. در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر, به مکه فرستاده شد.

ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و برای حفاظت و رشد, او را به مدینه بردند.

د. در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد.

برای هر یک از این احتمالها شواهد و قرائنی است که به نقد و بررسی آنها می پردازیم.

 

دلایل احتمال اول

 

1 . برای احتمال اول, دسته ای از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان,بر امام حسن(ع) است, شاهد آورده اند, از جمله:ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوی گوید:

(دخلت علی ابی محمد(ع) بسرّ من رأی فهنأته بسیّدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد)18.

در سامرا, به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان, صاحب الزمان(ع) را به وی تبریک گفتم.

این گونه روایات, می رساند: گروهی از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند, برای عرض تبریک, به خدمت ایشان رسیده اند.

به نظر ما, این گونه روایات, دلالتی ندارند بر این که مهدی(ع), در منزل امام (ع) به دنیا آمده, یاخیر, زیرا امکان دارد, درمحلّ دیگری به دنیا آمده و خبر ولادت وی, به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان برای تبریک, به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند.

2 . روایاتی که به عبارات گوناگون, از زبان حکیمه خاتون, نقل شده است, از جمله: دعوت امام حسن(ع), از ایشان در شب ولادت مهدی(ع), برای کمک به نرجس خاتون و مشاهده وی, امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن, در سامرا19.

به این دسته از روایات هم نمی توان اعتماد کرد,زیرا, در برابر این دسته از روایات, روایت دیگری است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند:

(شخصی پس از وفات امام حسن(ع) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون می رسد و از ایشان می پرسد: امام ِپس از امام حسن(ع) کیست؟

ایشان پاسخ می دهد: زمین خالی از حجت نیست و فرزند امام حسن(ع) جانشین اوست.

راوی می پرسد: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید.

می گوید: شنیده ام20)

اصولاً, روایاتی که از طریق حکیمه در این باره رسیده است, اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمی توان برآنها برای اثبات این احتمال, استدلال کرد.

3. روایاتی که بیانگر دیدن امام زمان, توسط گروهی از اصحاب, در منزل امام حسن عسکری(ع) است.

با توجه به این که بسیاری از اخبار ولادت حضرت امام زمان ضعیف هستند و تعداد کمی از این روایات صحیح الاسنادند، آیا این روایات همدیگر را تقویت می کنند و خبر ولادت امام زمان از اصحاب امام حسن عسکری (و یا از خود حضرت امام عسکری) را متواتر معنوی یا اجمالی و قطعی الصدور می کنند؟

پرسش

1. فرضاً چندین روایت درباره یک موضوع با جزئیات مختلف (و در بعضی ، متناقض) در کتب روائی ما وارد شده است. و فرضاً بسیاری از این روایات اسنادشان دارای روات مهمل یا ضعیفی باشند. آیا کثرت اسانید این روایات همدیگر را تقویت می کنند؟ آیا این روایات به حد تواتر معنوی یا ا جمالی می رسند؟
2. با توجه به سؤال اولی بنده ، اخبار ولادت حضرت امام زمان از بسیاری از اصحاب امام حسن عسکری نقل شده است (بعضی خبر را از امام یازدهم شنیدند، بعضی خود حضرت ولی عصر را دیدند، و بعضی دعایشان به وسیله ناحیه مقدسه مستجاب شده بود). ضمناً، با توجه به این که بسیاری از این اسانید ضعیف هستند (چون روات مهمل و یا ضعیف دارند) و تعداد کمی از این روایات صحیح الاسناد هستند، آیا همدیگر را تقویت می کنند و خبر ولادت امام زمان از اصحاب امام حسن عسکری (و یا از خود حضرت امام عسکری) را متواتر معنوی یا اجمالی و قطعی الصدور می کنند؟

پاسخ اجمالی

در باره روایات ولادت امام زمان (ع) چند مطلب را باید متذکر شویم :

 

اولا: همه این روایات ضعیف نیستند بلکه در میان آنها حدیث صحیح، موثق و  حسن نیز وجود دارد. علاوه این که اکثر افرادی که درباره آنان تضعیفی وارد شده ، توثیقاتی هم دارند.

 

ثانیا: باید دانست که بسیاری از احادیثی که در اصطلاح متأخرین ضعیف است، به عقیده قدمای شیعه در شمار احادیث صحیح است؛ زیرا آنان ملاک صحت را وثوق و اعتماد به صدور حدیث از امام می دانستند و پاره ای از احادیث ضعیف، مورد اعتماد پیشوایان علم الحدیث بوده است.

 

ثالثا: اگر اکثر آن احادیث ضعیف باشند ولی چون کثیرند و روات و نویسندگان آنها نیز زیادند بعض آن احادیث بعض دیگر را تقویت می کند و بر روی هم مفید یقین می گردند. به عبارت دیگر راجع به تولد امام زمان مهدی موعود(عج) سنّی و شیعه احادیث زیادی نقل کرده اند و یک امر مسلمی است . هر چند ادعای تواتر لفظی بر این احادیث نمی توان کرد ولی شکی نیست متواتر معنوی هستند یعنی از مجموع این روایات انسان یقین به تولد امام زمان(عج) پیدا می کند.

 

پاسخ تفصیلی

قبل از این که به این سؤال پاسخ بدهیم، توضیح بعضی از اصطلاحات حدیثی راه گشا خواهد بود:

 

1) حدیث متواتر:

 

«متواتر» در لغت، آمدن یکی پس از دیگری بلافاصله است. در اصطلاح علم الحدیث، منظور: خبر جماعتی است که فی حدّ نفسه نه به ضمیمه قرائن، اتفاق آنان بر کذب، محال و در نتیجه موجب علم به مضمون خبر باشد. به عبارت دیگر: علمای شیعه خبری را متواتر می دانند که تعداد راویان در هر طبقه از سلسله سند آن به حدی باشد که مفید علم و یقین به صدور آن روایت از معصوم (ع) شود و تعداد افراد در هر طبقه را بر حسب موارد، مختلف شمرده اند و عدد خاصی برای تعداد راویان معین نکرده اند و ملاک را حصول علم و یقین به کلام معصوم می دانند و از این نظر فرقی بین متواتر لفظی، معنوی و اجمالی وجود ندارد. [1]

 

2) تواتر به «لفظی»،«معنوی»و«اجمالی» تقسیم می شود.

 

«تواتر لفظی»، خبری است که مفاد آن در روایات کثیره به الفاظ مخصوص و همسان هم نقل شود و این معنا به ندرت در اخبار وجود می یابد.

 

«تواتر معنوی» آن است که مورد تواتر ، مفاد مشترک چند حدیث باشد و به عبارت دیگر معنای التزامی قضیه، متواتر باشد؛ مانند شجاعت امیرالمؤمنین (ع) که از منقولات تاریخ به تواتر رسیده است.

«تواتر اجمالی» عبارت است از علم به صحت یکی از چند حدیثی که در یک موضوع وارد شده باشد؛ مانند حجیت خبر عادل.

خبر «آحاد»، خبری است که فقط یک یا چند نفر آن را نقل کرده باشند و فی حدّ نفسه و بدون ضمیمه و قرینه از گفته آنان علم به مضمون خبر حاصل نشود. [2]

 

3) اقسام حدیث:

 

محدثین شیعه حدیث را به چهار قسم زیر تقسیم کرده اند:

 

1. صحیح : و آن خبری است که سلسله سند توسط رجالی موثق و امامی مذهب به معصوم منتقل گردد.

 

2. حسن: خبری است که رجال سند تماماً و در هر طبقه امامی مذهب و ممدوح باشند، ولی تنصیص بر عدالت هر یک نشده باشد.

 

3. موثق: خبری است که نسبت به کلیه افراد ناقلین ، تنصیص به توثیق شده باشد ، گرچه بعضی از رجال سلسله سند غیرامامی می باشند.

 

4.ضعیف: خبری است که حداقل یکی از شروط این خبرها را نداشته باشد.

 

4) روایات ضعیف:

 

بزرگان حدیث ، ضعیف را از آن رو نقل کرده اند که شاهد باشد نه به تنهایی ملاک عمل واقع شود.

 

حال با توجه به مطالب فوق در باره روایات ولادت امام زمان (ع) متذکر می شویم :

 

اولا: همه این روایات ضعیف نیستند بلکه در میان آنها حدیث صحیح، موثق و  حسن نیز وجود دارد [3] . علاوه این که اکثر افرادی که درباره آنان تضعیفی وارد شده ، توثیقاتی هم دارند و این که گفته می شود تضعیف بر تعدیل مقدم است در همه جا و به طور اطلاق اینگونه نیست که تضعیف بر تعدیل مقدم باشد؛ زیرا ممکن است صفت مخصوصی، در نزد تضعیف کننده از اسباب ضعف شمرده شود، در صورتی که دیگران آن را از اسباب ضعف ندانند. پس در صورتی به قول تضعیف کننده ترتیب اثر داده می شود که علت تضعیفش را بیان کند. عسقلانی در مقدمه کتاب لسان المیزان نوشته است: در صورتی تضعیف بر تعدیل مقدم می شود که علت آن ثابت و تعیین شده باشد و در غیر آن صورت، کلام تضعیف کننده اعتبار ندارد. پس نمی توان به طور اطلاق و عموم گفت: همه جا تضعیف بر تعدیل مقدم است. اگر بنا باشد به تمام تضعیفات ترتیب اثر بدهیم کمتر حدیثی از طعن و قدح سالم می ماند.

 

ثانیا: باید دانست که بسیاری از احادیثی که در اصطلاح متأخرین ضعیف است، به عقیده قدمای شیعه در شمار احادیث صحیح است؛ زیرا آنان ملاک صحت را وثوق و اعتماد به صدور حدیث از امام می دانستند و پاره ای از احادیث ضعیف مورد اعتماد پیشوایان علم الحدیث بوده است؛ زیرا اصطلاح متأخرین، با چشم پوشی از قراین و ضمایم خارجیه است. از این رو، چون احادیث مزبور به واسطه قرائنی مورد وثوق و اعتماد متقدمین بوده، صحت آنها بی ملاک نیست. [4]

 

ثالثا: اگر اکثر آن احادیث ضعیف باشند ولی چون کثیرند و روات و نویسندگان آنها نیز زیادند بعض آن احادیث بعض دیگر را تقویت می کند و بر روی هم مفید یقین می گردند. به عبارت دیگر راجع به تولد امام زمان مهدی موعود(عج) سنّی و شیعه احادیث زیادی نقل کرده اند و یک امر مسلمی است .هر چند ادعای تواتر لفظی بر این احادیث نمی توان کرد ولی شکی نیست که متواتر معنوی هستند یعنی از مجموع این روایات انسان یقین به تولد امام زمان(عج) پیدا می کند.

 

ادله تاریخی و روائی ولادت و حیات حضرت مهدی (ع) زیاد است ؛ ما برای نمونه به چند سند تاریخی اشاره می کنیم :

 

1.بسیاری از دانشمندان نامدار اهل سنت پذیرفته ودر کتاب هایشان متذکر شده اند که : مهدی موعود فرزند امام حسن عسکری (ع) است ودر سامراء در سال 255 هجری متولد شده است و در پس پرده زندگی می کند و روزی به امر خداوند ظهور خواهد کرد

 

2.امام عسکری (ع) قبل از ولادت فرزندش امام مهدی (عج)از ولادت حضرت خبر داده بود، از جمله به عمه اش «حکیمه خاتون»فرمود: در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدی از نرگس خاتون متولد می شود.

 

محمد بن علی بن حمزه گوید از امام عسکری (ع) شنیدم: حجت خدا بر بندگان و امام و جانشین من در پانزدهم شعبان سال 255 در هنگامه طلوع فجر است.

 

امام عسکری (ع) افزون بر این که قبل از ولادت امام مهدی بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد که مهدی موعود ولادت یافته است، گام دیگری برداشت ،و آن این بود که برای افزایش ایمان و اطمینان شیعیان، فرزندش امام مهدی را به تعدادی نشان داد.

 

ابراهیم بن محمد گوید: در خانه عسکری کودک زیبایی را دیدم، از حضرت پرسیدم: یابن رسول الله این کودک کیست؟ حضرت فرمود «این کودک من است. این جانشین من است ».

 

امام حسن عسکری (ع) با وجود اوضاع خطرناک، باز هم برای هدایت مردم، فرزندش را به گروه کثیری از معتمدین نشان داد و تولدش را به جماعتی از ثقات خبر داد.

 

ولی در عین حال سفارش می کرد که موضوع را از دشمنان مکتوم دارند.

 

بعد از بشارت های امام عسکری (ع) و نشان دادن فرزند بزرگوارشان مهدی ،به خواص و افراد مورد اطمینان فرمودند که اینک نوبت خواص است که اقدام نمایند و وجود امام مهدی را به اطلاع دیگر شیعیان برسانند تا آنان را از شک و حیرت نجات دهند.

 

چند تا منبع

http://antivahhabi.blogfa.com/

http://www.yabaghiatalah313.blogfa.com/post/84

http://wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%AB%D8%A8%D8%A7%D8%AA_%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AF%D8%AA_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۹ ، ۱۱:۵۱
فاصله گلناری

1. ره آورد خلوص در عبادت

قالت فاطمة الزهراء سلام الله علیها: من أصعد إلی الله خالص عبادته، أهبط الله عزوجل إلیه أفضل مصلحته.

فرمود: کسی که عبادت خالص خود را به خداوند متعال تقدیم می‌کند (و فقط برای رضای او عمل می‌کند﴾ خداوند نیز بهترین مصلحت خود را بر او نازل می‌کند.

تحف العقول ص۹۶۰

  1. مرگ محبان شهادت است

عَنْ فَاطِمَةُ بِنْتَ مذوسَى بْن ر جَعْفَر (ع)... عَنْ فَاطِمَةَ بِنْت ِرَسُول ِاللّهِ صَلَّى اللّه عَلَیه ِوَ آلِهِ وِ سَلَّمَ ، قالَتْ (سلام الله علیها): قَالَ رَسُولُ اللّه ِصَلَّى اللّه ِعَلَیه ِوَ آلِه ِوَ سَلَّمَ : «ألا مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آل ِمُحَمَّد ماتَ شَهِیداً.

فاطمه معصومه(س)، از دختر امام صادق (ع) روایتى نقل می‌کند که سلسله سندش به حضرت فاطمه زهرا (س) مى‌رسد که آن حضرت مى‌فرماید: حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: «آگاه باشید! هرکس با محبّت آل محمّد ازدنیا برود شهید از دنیا رفته است.»

عوالم العلوم، ج ٢١، ص ٣٥٣

  1. دوستدار علی (ع﴾ سعادتمند است

 قالَتْ (سلام الله علیها): ان السعید، کل السعید، حق السعید من أحب علیا فی حیاته و بعد موته

فرمود: همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.

شرح نهج البلاغه ج 2، ص 449 مجمع الزّوائد: ج 9، ص 132

عکس

  1. معرفی خاندان پیامبر

قالَتْ (سلام الله علیها): نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجته فی غیبه و نحن ورثه أنبیائه

فرمود: ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه نیکی‌ها، ما دلیل‌های روشن خداییم و وارث پیامران الهی.

(شرح‌ نهج‌ البلاغه‌  ج‌ 16 ، ص‌ 211)

  1. ثواب قرائت سوره‌های قرآن حدیث

قالَتْ (سلام الله علیها): قاریءُ الحدید، و اذا وقعت، و الرحمن، یدعی فی السموات و الارض، ساکن الفردوس

فرمود: تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده می‌شوند.

(کنزالعمال ، ج‌ 1 ، ص582)

  1. بهترین و ارزشمندترین کسان 

قالَتْ (سلام الله علیها): خیارکم الینکم مناکبة و اکرمهم لنسائهم

فرمود: بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرمتر و مهربان‌تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.

(دلال الامامه ص76 و کنزالعمال ، ج‌ 7، ص225) 

  1. خداوند در دنیا برای مؤمنین سه چیز پسندید

قالَتْ (سلام الله علیها): حبب الی من دنیاکم ثلاث: تلاوة کتاب الله و النظر فی وجه رسول و الانفاق فی سبیل الله

فرمود: از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1- تلاوت قرآن 2- نگاه به چهره رسول خدا 3-انفاق در راه خدا .

(وقایع الایام خیابانی، جلد صیام، ص295) 

  1. ره آورد‌های اطاعت و امامت اهل بیت (ع﴾

قالَتْ (سلام الله علیها): فجعل الله...اطاعتنا نظاما للملة و امامتنا أمانا للفرقة

فرمود: خدا اطاعت و پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت اسلامی و امامت و رهبری ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقه‌ها قرار داده است.

(بحار الانوار، ج 43، ص 158) 

گل

  1. ره آورده‌های ایمان و نماز

قالَتْ (سلام الله علیها): فجعل الله الایمان تطهیرا لکم من الشرک ، و الصلاة تنزیها لکم عن الکبر

فرمود: خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.

(احتجاج طبرسی،ج1،ص258)

  1. 10 امام مانند کعبه است

قالَتْ (سلام الله علیها): مَثَلُ الإمام مَثل الکَعبة إذ تُؤتی وَ لا تَأتی

از حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) روایت شده که رسول خدا فرمودند: امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آنکه (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید.

(بحار الانوار ، ج 36 ، ص 353)

 

 

جداساز

 

احادیثی زیبا از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

واحد دین واندیشه تبیان زنجان-

 

قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله علیها - : فَأکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ، وَالدُّعاءِ، فَإنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها إلی أُنْسِ الاْحْیاءِ ؛

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - ضمن وصیّتی به امام علی - علیه السلام - اظهار نمودند: پس از آن که مرا دفن کردی، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا کن، چون که میّت در چنان موقعیّتی بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان می باشد.

بحارالأنوار، ج 79، ص 27

  تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان  تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان 

گل

تبیان زنجان

12-قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - - : إذا حُشِرْتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، أشْفَعُ عُصاةَ أُمَّةِ النَّبی ؛

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - فرمودند: هنگامی که در روز قیامت برانگیخته و محشور شوم، خطاکاران امّت پیامبر - صلی الله علیه وآله وسلم -، را شفاعت می نمایم.

احقاق الحقّ، ج 19، ص 129

   تبیان زنجان  تبیان زنجان   تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان

قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله علیها - : یا أبَة، ذَکَرْتُ الْمَحْشَرَ وَوُقُوفَ النّاسِ عُراةً یَوْمَ الْقیامَةِ، وا سَوْأتاهُ یَوْمَئِذ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ ؛

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - اظهار داشتند: ای پدر، من به یاد روز قیامت افتادم که مردم چگونه در پیشگاه خداوند با حالت برهنه خواهند ایستاد ـ و فریاد رسی ندارد، جز اعمال و علاقه نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) ـ.

کشف الغمّة، ج 2، ص 57

  تبیان زنجان  تبیان زنجان    تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان

قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله علیها - : إنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً وَلایُبالی ؛

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - فرمودند: همانا خداوند متعال تمامی گناهان بندگانش را می آمرزد و از کسی باکی نخواهد داشت.

تفسیر التّبیان، ج 9، ص 37

  تبیان زنجان تبیان زنجان   تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان

قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله علیها - : اصْعَدْ عَلَی السَّطْحِ، فَإنْ رَأیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّی لِلْغُرُوبِ فَأعْلِمْنی حَتّی أدْعُو ؛

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - روز جمعه نزدیک غروب آفتاب به غلام خود می فرمودند: بالای پشت بام برو، هر موقع نصف خورشید غروب کرد مرا خبر کن تا برای خود ـ و دیگران ـ دعا کنم.

معانی الأخبار، ص 399

  تبیان زنجان تبیان زنجان

رنگی

16-   قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله علیها - :

خَیْرٌ لِلِنّساءِ أنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ ؛

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - فرمودند:

بهترین چیز برای حفظ شخصیت زن آن است که مردی را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد.

بحارالأنوار، ج 43، ص 54، ح 48

       تبیان زنجان تبیان زنجان تبیان زنجان

17-   قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله - :

ما صَنَعَ أبُو الْحَسَنِ إلاّ ما کانَ یَنْبَغی لَهُ، وَ لَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسیبُهُمْ وَ طالِبهُمْ ؛

حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - فرمودند:

آنچه را امام علی - علیه السلام - (نسبت به دفن رسول خدا و جریان بیعت) انجام داد، وظیفه الهی او بوده است، و آنچه را دیگران انجام دادند خداوند آن ها را محاسبه و مجازات می نماید.

بحارالأنوار، ج 28، ص 355، ح 69

 

جداساز

 
 
  • اگر بیگناهان مبتلا نمی‌شدند نفرین می‌کردم

قالَتْ (سلام الله علیها): وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا أنّى أکْرَهُ أنْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لا ذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ أنّى سَأُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ أجِدُهُ سَریعَ الاْجابَةِ.

فرمود: ای پسر خطّاب! سوگند به خداوند، اگر ناپسند نمی‌داشتم که عذاب الهى بر بى گناهى، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى که خدا را قسم مى دادم و نفرین مى کردم. و مى دیدى چگونه دعایم سریع مستجاب مى گردید.

اصول کافى: ج 1، ص 460، بیت الأحزان: ص 104، بحارالأنوار: ج 28، ص 250، ح 30

  1. هرگز با تو سخن نخواهم گفت

قالَتْ (سلام الله علیها): وَاللّهِ! لا کَلَّمْتُکَ أبَداً، وَاللّهِ! لاَدْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْکَ فى کُلِّ صَلوة.

فرمود: پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت، خطاب به ابوبکر کرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم کرد.

صحیح مسلم: ج 2، ص 72، صحیح بخارى: ج 6، ص 176.

  1. بعد از یادآوری حدیث من اسخط فاطمة فقد اسخطنی فرمود:


قالَتْ (سلام الله علیها): إنّى أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ، أنَّکُما اَسْخَطْتُمانى، وَ ما رَضیتُمانى، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لأشْکُوَنَّکُما إلَیْهِ.

فرمود: هنگامى که ابوبکر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائکه را گواه مى گیرم که شما مرا خشمناک کرده و آزرده اید، و مرا راضى نکردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات کنم شکایت شما دو نفر را خواهم کرد.

بحارالأنوار: ج 28، ص 303، صحیح مسلم: ج 2، ص 72، بخارى: ج 5، ص 5

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۹ ، ۲۲:۵۹
فاصله گلناری

 

و اگر خاک کربلا نبود تو را فضیلت نمیدادم ، و اگر آن شخص (امام حسین علیه السلام ) که در آنجا مدفون است نبود نه تو را و نه خانه را خلق مى کردم پس بجاى خود باش و تواضع و خشوع نما، و تکبّر مکن بر کربلا و الّا تو را به جهنّم خواهم انداخت . خصائص الحسینیه ص 327.
و 
قال على بن الحسین علیه السلام اتّخذ اللّه ارض کربلا حرما قبل ان یتّخذ مکّة حرما باربعة عشرین الف عام و انّها تزهر لاهل الجنّة کالکوکب الدّرى . بحار الانوار ج 10 - تحفة الزّائر
امام سجّاد علیه السلام فرمودند: خداوند زمین کربلا را حرم قرار داد 24 هزار سال قبل از آنکه مکّه را حرم قرار دهد، و آن زمین میدرخشد براى مردم بهشت مانند ستاره درخشان .
و عن ابى جعفر علیه السلام قال خلق اللّه کربلا قبل ان یخلق الکعبة باربعة عشرین الف عامٍ و قدّسها و بارک علیها فما زالت قبل ان یخلق اللّه الخلق مقدّسة و مبارکة و لاتزال کذلک و جعلها اللّه افضل الارض فى الجنّة .
و امام باقر علیه السلام مى فرماید: خداوند کربلا را خلق کرد 24 هزار سال قبل از آنکه کعبه را خلق نماید و آن زمین را مقدس نمود و برکت داد و قبل از آن خلق ننموده بود مقدّسى و مبارکى مانند آن زمین و خداوند زمین کربلا را در بهشت افضل زمینها قرار داده است . کشکول النور ج 1 ص 14-


امام حسین

 

آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

 

ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام

آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

 

در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین

ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام

 

پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره

اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام

 

ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل

وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام

 

نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام

اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام

 

من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام

آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام

 

بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین

اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام

 


دانلود زیارت عاشورا

 

 

 

از اشک و بکاء بر ارباب می گوییم.

از گریه های آگاهانه گفتیم و اینک رسیده ایم به اشک هایی که بی اراده جاری می شود.

می خواهم تو را به حیرت وادارم.

می خواهم بعد از این همیشه و هر جا و برای هر کس و هر چیز که اشک ریختی، حسین را احساس کنی.

تمامی اشک هایی که به هر دلیلی می ریزی و هر غم و اندوهی که بر دلت می نشیند، بازگشتگاهش حسین است.

پس تو بی آنکه بدانی برای حسین می گریی.

تو اگر محب حسین باشی، حتی اگر او را نشناخته باشی، نامش زیبایش را که بشنوی بی اختیار گریه می کنی.

نام حسین با غم و اندوه همراه شده...

مگر نه اینکه از ابتدای خلقت تا کنون، بر هر کسی و هر چیزی که نام پنج تن را بردند وقتی به اسم ارباب بی کفن رسید، دچار حزن و اندوه گشت؟

حتی اگر ندانی که این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست...

حتی اگر با اربابت احساس نزدیکی نداشته باشی...

حتی اگر به صدای ناله ی دیگری، اشک در چشمانت ننشیند...

حتی اگر از ارباب حقی به گردنت نباشد...

و حتی اگر صفات نیک حسین را ندانی، آیا با شنیدن نامش اندوهگین نخواهی شد؟

حســـــــــــــــــــــــــــــــــین

دلم می گوید:

حسین جزئی از اسم اعظم است.

 

 

 

دوباره بوی محرّم، لباس مشکی ،آه

 دوباره قصّه ماتم، شروع شد ای الله

 دوباره بر درو دیوار، شعر محتشم است

 دوباره اشک دمادم، ز بهر ثارالله

سلام فقط می تونم بگم ببخشید به خاطر غیبت زیادم   ما رو دعا کنید که خیلی محتاج دعای شمائیم

 

دهه اول محرم که یکسال منتظرش بودیم ، امنیت آل الله ، حرمت ناموس عترت پیغمبر ، تشنگی علی اصغر و ...

شروع شد....

 

ماموریت حضرت زینب و امام سجاد ، اسیری آل الله ، قرآن خوندن از روی نی ، جسارت ، دلشوره و اضطراب دختربچه ها....

خودتون فکر کنید که دیگه چه چیزهایی تمام شد و چه چیزهایی شروع شد....

ما کجای کاریم؟ چه کارهایی رو باید شروع کنیم... 


طبقه بندی: قرآن و عترت علیهم السلام، 
 

عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته 

ذوالجناحی ماند با یال‌های سوخته

در هیاهوی عصر عاشورا، درست زمانی که آسمان سرخ شد، زمین سرخ و چهره برخی از خجالت سرخ؛ صدای شیهه اسبی که در واقع خروش ضجه‌ای از عمق جان بود؛ باد صحرا را به آتش کشید. توفانی از شن به‌پا خاست، غم و غباری عجیب به راه افتاد و در ازدحام خشم و خون و گرد، اسبی بدون سوار پدیدار شد. در همین هنگام، صدای شیون شاعری بلند شد:

ذوالجناح آمد و آیینه زخم است تنش

هر چه آیینه به قربان چنین آمدنش

اسب لنگان لنگان و خون چکان، اما بیقرار، به سمت خیمه خالی خورشید خود را می‌کشید. یال‌های پریشانش، باد را می‌شکافت. کاکل خونینش بوی سیب و گودال قتلگاه می‌داد. از گوشه تیرهایی که به دست و پایش خورده بود خون می‌چکید. زین واژگونش حرف‌های زیادی برای گفتن داشت.

اولین کسی که به سمتش دوید، صبورترین بانوی عالم «زینب» بود. زن‌ها و بچه‌های دیگر هم هراسان رسیدند. نوگلی سراغ بابایش را می‌گرفت. آن یکی سراغ برادرش را. دیگری از خونی که به آسمان رفت، می‌پرسید. اسب ولی سرش را به زیر انداخت و آرام یال‌هایش را تکان و کاکل خونینش را نشان داد و انگار:

با سکوتی به بلندای هزاران فریاد

نوحه می‌خواند و بانوی حرم سینه زنش

ذوالجناح با چشمان پر از اشک خود چه می‌گفت که صدای ولوله ملائک بلند شد؟

اسب توان ایستادن نداشت. در برق چشمان می‌شد خیمه‌ها را دید که به آتش کشیده شده بودند. کودکان را دید که آواره صحرا و خارهای بیابان شدند. تازیانه‌ها را دید که بالا می‌روند و بر بدن‌های نحیف کودکان فرود می‌آیند. همه اینها را دید و به یکباره:

آنقدر از بی‌کسی بر سنگ‌ها کوبید سر

تا که داد آخر به رسم عاشقان جان ذوالجناح

عبدالرحیم سعیدی‌راد / جام جم

فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > گزیده سخنان و نوشته ها (cached)

از حضرت امام سجاد علیه السلام روایت شده است که در روز عاشورا پس از حرکت سپاه دشمن به سوی خیمه ها، امام حسین علیه السلامشتر خود را خواست و بر آن سوار شد و فریاد زد: « ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه کنم و عذر خود را برای شما آشکار سازم. پس اگر انصراف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصراف ندهید، « خوب بنگرید تا کار شما باعث اندوه شما نگردد. آن گاه درباره من آنچه می خواهید انجام دهید و مهلتم ندهید» (سوره یونس، آیه 71)، « همانا ولی من خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست سرپرست و یار مردان شایسته» (سوره اعراف، آیه 196) 

سپس حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد و از هیچ سخنوری پیش از آن و پس از آن، سخنی بلیغ تر و رساتر از سخنان امام علیه السلام شنیده نشد. آن گاه فرمود: « اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم. 

آن گاه به خود آیید، خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟ آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین او و پسر عمویش و اولین مؤمنی که پیامبر را تصدیق کرد نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا عموی من نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالبکه با دو بال در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا نشنیده اید که رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشتهستند؟ اگر سخنان مرا تصدیق می کنید حق همین است. 

و به خدا سوگند از روزی که دانسته ام خدا با دروغگوها دشمن است دروغ نگفته ام. و اگر مرا تکذیب می کنید به یقین در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند. از « جابر بن عبدالله انصاری » بپرسید. از « ابا سعید خدری » و « سهل بن سعد ساعدی » و « زید بن ارقم » و « انس بن مالک » بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده اند. 
آیا این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله از ریختن خون من جلوگیری نمی کند؟ 
« شمر بن ذی الجوشن » گفت: اگر چنین است که تو می گویی من هرگز خدا را با عقیده راسخ عبادت نکرده باشم؛ (یعنی من نمی دانم چه می گویی.) 
« حبیب بن مظاهر » به او گفت: به خدا سوگند من معتقدم که تو خدا را با تزلزل و تردید بسیار پرستش می کنی و من گواهی می دهم که تو راست می گویی و نمی دانی که امام چه می گوید! چرا که خداوند بر دل تو مُهر غفلت زده است. 

امام علیه السلام فرمود: « اگر در این سخن تردید دارید آیا در این نیز تردید دارید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم؟ به خدا در میان شرق و مغرب پسر دختر پیامبری جز من نیست؛ چه در میان شما و چه در میان غیر شما وای بر شما! آیا کسی از شما را کشته ام تا خون او را از من بخواهید؟ یا مالی از شما برده ام؟ یا قصاص جراحتی از من می خواهید؟» در این هنگام بود که همه آنان خاموش شدند و سخنی نگفتند. 

آن گاه امام فریاد زد: « ای « شبت بن ربعی » و ای « حجار بن الجبر » و ای « قیس بن اشعث » و ای « یزید بن حارث » آیا شما به من ننوشتید که میوه ها رسیده است و باغها سرسبز شده است و با لشگری آماده برای یاری تو وارد خواهیم شد؟ » 
قیس بن اشعث گفت: « ما نمی دانیم تو چه می گویی ولی به حکم پسر عمویت « عبیدالله » تن در ده؛ زیرا ایشان جز چیزی که تو دوست داری درباره تو انجام نخواهند داد.» 

امام حسین فرمود: « نه به خدا، نه دست خواری به شما خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم کرد. ای بندگان خدا من به پروردگار خود و پرودگار شما پناه می برم از این که آزاری به من برسانید» (سوره دخان، آیه 20) به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از هر سرکش که به روز جزا ایمان نیاورد. 
آن گاه شتر خویش را خواباند و به « عقبه بن سمعان » دستور داد آن را دور کند. پس از آن سپاه دشمن به سوی آن امام حمله بردند. 

منابع:

  • ارشاد مفید، ج 2، ص 100 - 102

احمدی‌نژاد بعد از عاشورا باید به مجلس بیاید

ایران > قانونگذاری- همشهری آنلاین:
‌در صورتی که احمدی نژاد اعلام کند به هر دلیلی این هفته آمادگی حضور در مجلس را ندارد هفته بعد از عاشورا و تاسوعا باید به مجلس بیاید.

حسین سبحانی نیا در خصوص حضور احمدی‌نژاد در صحن علنی مجلس برای پاسخ به سوال نمایندگان اظهار داشت: ‌ ما آمادگی داریم که رئیس جمهور همین هفته به مجلس بیاید. یعنی این آمادگی از سوی مجلس وجود دارد.

سبحانی نیا با اشاره به این مطلب به خبرنگار پارلمانی ایلنا یادآور شد: ‌ اما هنوز در خصوص حضور وی خبر قطعی خبر نداریم که احمدی‌نژاد نیز آمادگی دارد و به مجلس می‌آید یا نه.

وی تاکید کرد: ‌در صورتی که احمدی‌نژاد اعلام کند که به هر دلیلی این هفته آمادگی حضور در مجلس را ندارد هفته بعد از عاشورا و تاسوعا باید به مجلس بیاید.

نماینده مردم نیشابور در مجلس نهم شورای اسلامی همچنین در خصوص عملکرد هیئت رئیسه اذعان داشت: ‌ هیئت رئیسه بر اساس چارچوب عمل کرده و می‌کند. از این رو انتقاد برخی نمایندگان در خصوص اعلام وصول طرح سوال از رئیس جمهور وارد نیست.

سبحانی نیا در همین راستا ادامه داد: ‌ وقتی نمایندگان متقاضی اصرار کنند که باید طرح سوال در مجلس انجام شود ما نمی‌توانیم آن را رد کنیم و این ممکن است خوشایند برخی نباشد و بگویند که هیئت رئیسه عملکرد مناسبی ندارد این در حالی است که هیئت رئیسه بر اساس قانون عمل می‌کند.

 

2 و 5 آذر 91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۲۸
فاصله گلناری

خلاصه ای از مشخصات صادق آل محمد

اسم : جعفر 
لقبها : صادق- مصدق - محقق - کاشف الحقایق - فاضل - طاهر - قائم - منجی - صابر 
کنیه : ابوعبدالله - ابواسماعیل - ابوموسی 
نام پدر : حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام ) 
نام مادر : فاطمه ( ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر 
زمان تولد : هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری 
در روز جمعه یا دوشنبه ( بنا بر اختلاف ) در هنگام طلوع فجر مصادف با میلاد حضرت رسول . بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سال 80 هجری ذکر کرده اند . 
محل تولد : مدینه منوره 
عمر شریفش : 65 سال 
مدت امامت : 34 سال 
زمان رحلت ( شهادت ) : 25 شوال سال 148 هجری درباره زمان شهادت نیز گروهی ماه شوال و دسته ای دیگر 25 رجب را بیان کردند . 
قاتل : منصور دوانیقی بوسیله زهر 
محل دفن : قبرستان بقیع 
زنان معروف حضرت : حمیده دختر صاعد مغربی ، فاطمه دختر حسین بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب( علیهم السلام ) 
فرزندان پسر : موسی ( علیه السلام ) - اسماعیل - عبدالله - افطح - اسحاق - محمد - عباس - علی 
فرزندان دختر : ام فروه - فاطمه - اسما که اسماعیل ، عبدالله وام فروه مادرشان فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین ( علیهما السلام )( نوه امام سجاد ) است . وامام موسی کاظم (علیه السلام) ، اسحاق و محمد که مادرشان حمیده خاتون می باشد . وعباس ، علی ، اسماء و فاطمه که هر یک از مادری به دنیا آمده اند . 
نقش روی انگشتر حضرت : ما شاء الله لا قوة إلا بالله ، أستغفرالله . 
اصحاب معروف امام صادق (علیه السلام) : ابان بن تغلب - اسحاق بن عمار- برید - صفوان بن مهران - ابوحمزه ثمالی – حریر بن عبدالله سجستانی زراره بن اعین شیبانی - عبدالله بن ابی یعفور-عمران بن عبدالله اشعری قمی . 
روز زیارت ایشان : روزهای سه شنبه می باشد . 
رخسار حضرت : بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرشان امام باقر (علیه السلام) بود . جز آنکه کمی لاغرتر و بلند تر بودند . 
مردی میانه بالا ، سفید روی ، پیچیده موی و پیوسته صورتشان چون آفتاب می درخشید . در جوانی موهای سرشان سیاه و در پیری سفیدی موی سرشان بر وقار و هیبتشان افزوده بود . بینی اش کشیده و وسط آن اندکی برآمده بود وبر گونه راستش خال سیاه رنگی داشت . 
ریش مبارک آن جناب نه زیاد پرپشت و نه زیاد کم پشت بود . دندانهایش درشت و سفید بود ومیان دو دندان 
پیشین آن گرامی فاصله وجود داشت . بسیار لبخند می زد و چون نام پیامبر برده می شد رنگ از رخسارش تغییر می کرد .

مختصری از زندگانى‌ حضرت امام صادق (ع)

1. امام‌ صادق‌ ( ع‌ )
 

حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السلام‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شیعه‌ ) در روز 17ربیع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود . 

پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بکر مى‌باشد. 

کنیه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگى‌ معاصر جد گرامیش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربیت اولیه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ ( ع‌ ) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چینى‌ کرده‌ است‌ . 

پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نیز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگى‌ کرد و با این‌ ترتیب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود که‌ هر یک‌ از آنان‌ در زمان‌ خویش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فیض‌ کسب‌ نور مى‌نمودند گذرانید . 

بنابراین‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهى‌ و افاضات‌ رحمانى‌ که‌ هر امامى‌ آن‌ را دار مى‌باشد ، بهره‌مندى‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد که‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتى‌ و شم‌ علمى‌ و ذکاوت‌ بسیار ، به‌ حد کمال‌ علم‌ و ادب‌ رسید و در عصر خود بزرگترین‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گردید . 

پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نیز دوره‌ امامت‌ او بود که‌ در این‌ مدت‌ "مکتب‌ جعفرى‌" را پایه‌ریزى‌ فرمود و موجب‌ بازسازى‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شریعت‌ محمدى‌ ( ص‌ ) گردید . 

زندگى‌ پر بار امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مصادف‌ بود با خلافت‌ پنج‌ نفر از بنى‌ امیه‌ ( هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ - ولید بن‌ یزید - یزید بن‌ ولید - ابراهیم‌ بن‌ ولید - مروان‌ حمار ) که‌ هر یک‌ به‌ نحوى‌ موجب‌ تألم‌ و تأثر و کدورت‌ روح‌ بلند امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) را فراهم‌ مى‌کرده‌اند ، و دو نفر از خلفاى‌ عباسى‌ ( سفاح‌ و منصور ) نیز در زمان‌ امام‌ ( ع‌ ) مسند خلافت‌ را تصاحب‌ کردند و نشان‌ دادند که‌ در بیداد و ستم‌ بر امویان‌ پیشى‌ گرفته‌اند ، چنانکه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در 10 سال‌ آخر عمر شریفش‌ در ناامنى‌ و ناراحتى‌ بیشترى‌ بسر مى‌برد .


 

 

پیامک های تسلیت شهادت امام صادق علیه السلام

 

 

امشب شب شهادت صادق آل‌پیامبر است؛ شبی که خورشید مدینه دانش، چهره فروزانِ اهل بیت و وارثِ علومِ رسالت، در ظلمتکده دورانِ منصور، به خونِ دل نشست.

امام صادق

دلم هواى بقیع دارد و غم صادق                  عزا گرفته دل من ز ماتم صادق

دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم          زنم به سینه که آمد محرم صادق

 

شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد. 

 

ز غربتش چه بگویم که سینه ها خون است                        برای صادق زهرا مدینه محزون است

       دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت                           که داغ غربت لیلی حدیث مجنون است

 

 

*******

سرمایه امروز بقیع، اشک است و اشک. مدینه، جهان را از شیون اکنون خود پر کرده است. امروز بقیع در لباس سوگ، چکیده اشک‏های غربت شیعیان است و دانش، بحارالانوار اشکی است که به تمامی برگ‏های زرین احادیث، تسلیت می‏گوید.

 

 

آه از آنروز که بگرفت زطاغوت زمان                ***                   آتش از چار طرف خانه او را به میان

 

   وندر خرمن آتش ولی رب جلیل                     ***                    راه می رفته و میگفت منم پور خلیل

 

این آتشی که شعله زده بینِ خانه‌ام

ارثی بُوَد که ز مادر به من رسید

 

جان عاشقان و شیفتگان تو، در آتشی از ماتم می‏سوزد و شراره‏اش دنیا را می‏سوزاند. هق‏هق گریه، رخصت تسلیت‏گویی نمی‏دهد و طاقت شانه‏ها را می‏گیرد.  غم جانکاه تو را بر دل مجروح عاشقان تسلیت می‏گوییم.

 

پر از شمیم بهشت است منبرت صادق                                    به برکت نفحات معطرت صادق

      چهار هزار حکیم و فقیه و دانشمند                                    رهین مکتب اندیشه گسترت صادق

     و دیده ایم به وقت جهاد اندیشه                                         هزار مرتبه ما فتح خیبرت صادق

***********************

 

امام صادق علیه‎السلام فرمود: سه چیز .....

 

 ...محبت می‎آورد:           قـرض دادن

                                                              فـروتنـى

                                                                                     بخشـش.

 

... دشمنـى مـى‎آورد :      دو رویـى

                                                             ستـم

                                                                                خـودبینـى.

 

 

...موجب بزرگوارى شخص است:   خوشخویى

                                                                            فرو بردن خشم

                                                                                                        فرو بستن چشم .

 

 

 

 

 

 

***********************

 

تفسیر کمال ایزدى بود                                  گفتار تو اى امام صادق 

باشد سخن تو جاودانى                             بوده است چو با عمل مطابق

غربتش چون شمع آبم می‌کند

 

صحن ویرانش خرابم می‌کند

شهادت امام صادق (ع) - 1

چون امام (ع) وفات یافت و به سوی قبرستان بقیع برده شد، ابو هریره عجلی این ابیات را سرود:

اقول و قدر احوا به یحملونه

علی کاهل من حاملیه و عاتق (1)

ا تدرون ماذا تحملون الی الثری!

ثبیرا ثوی من راس علیاء شاهق( (2

غداة حثا الحاثون فوق ضریحه

ترابا و اولی کان فوق المفارق (3)

.

ابن شهر آشوب در مناقب از داود بن کثیر رقی، نقل کرده است که گفت: یکی از اعراب نزد ابو حمزه ثمالی آمد. ابو حمزه از او پرسید: چه خبری دارد؟گفت:جعفر صادق (ع) از دنیا رفت. ابو حمزه فریاد بلندی کشید و بی هوش افتادچون به حال آمد پرسید: آیا به کسی وصیت کرده است؟پاسخ داد: آری به عبد الله و موسی، فرزندانش، و به ابو جعفر منصور وصیت کرده است. پس ابو حمزه خندید و گفت: سپاس خدایی را که ما را به هدایت رهنمون شد و بیان کرد برای ما از کبیر و راهنمایی کرد ما را بر صغیر و امری عظیم را پوشیده داشت. چون از منظور وی پرسش کردند گفت: مقصود بیان کرد عیوب کبیر (بزرگ) را و بر صغیر (کوچک) دلالت کرد و صغیر (موسی) را به اوصیا اضافه کرد و او را از جمله آنان دانست و امر امامت را با وصیت به منصور نهان داشت برای آنکه اگر منصور از وصی پرسش کند به او گفته می شود وصی امام، تو هستی. عبد الله، اگر چه بزرگ ترین فرزند امام صادق (ع) بود، اما عیبی جسمانی داشت او افطح بود حال آنکه امام نباید نقصی و عیبی داشته باشد. معذلک وی نسبت به احکام دین هم آگاهی نداشت.

مسعودی در مروج الذهب نویسد: در سال 148 هجری ده سال از خلافت منصور گذشته بود که ابو عبد الله جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب وفات یافت وی در قبرستان بقیع و در کنار پدر و جدش به خاک سپرده شد. به هنگام وفات 65 سال داشت و گفته شده که او را مسموم کرده بودند. در این قسمت از بقیع بر قبور آنان سنگ مرمری است که بر روی آن نوشته شده:

«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله مبید الامم و محیی الرمم هذا قبر فاطمه بنت رسول الله (ع) و سیدة نساء العالمین و قبر الحسن بن علی بن ابی طالب و علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب و محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السلام ».

در تذکرة الخواص حکایت نوشته روی این مرمر از واقدی نقل شده است.

پی نوشتها:

1 - می گویم و حال آنکه او را می بردند بر دوشهای کسانی که او را گرفته بودند.

2 - آیا می دانید چه چیزی را به سوی خاک می برید!

3 - صبحگاهی خاک پاشندگان بر بالای ضریحش خاک ریزند حالی که و بهتر آن است که خاک بر سر ریزند

سیره معصومان، ج 5، سید محسن امین

 

 

صادق که اساس دین از او شد معمور

بودند ملایک پی امرش مأمور
آخر ز جفا، ناصر احکام خدا

مسموم شد از ظلم و جفای منصور
 

ای عجب بار دگر حق پیمبر شد ادا

در کنار تربتش فرزند پاکش شد فدا
موسی جعفر نه تنها بلکه امت شد یتیم

دانش و تقوا و ایمان و فضیلت شد یتیم
 

بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند

بهین آموز گار مکتب ارشاد را کشتند
اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند

که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند
 

سرمایه امروز بقیع، اشک است و اشک مدینه، جهان را از شیون اکنون خود پر کرده است، امروز بقیع در لباس سوگ، چکیده اشک های غربت شیعیان است و دانش بحارالانوار اشکی است که به تمامی برگهای زرین احادیث، تسلیت می گوید


 

شیعیان رهبر ما را کشتند

صادق آل عبا را کشتند
نور چشم علی و فاطمه را

وارث کربوبلا را کشتند
 

شهادت امام صادق، مرد آسمانی مدینه، چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردباری، تجسم اخلاص و صبر و دریای عمیق علوم لدنی بر پیروان آن حضرت تسلیت باد.
 

صدای گریه می آید... صدای ضجه فرشتگان بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستاره ای به آسمان خواهد شتافت.
 

سر برهنه پا برهنه در تبم

یاد رنج و قصه های زینبم

تا عدو در خانه ام بسیار شد

خاطرات مادرم تکرار شد

کس ندیده پیرمردی دل غمین

که دوان باشد گهی افتد زمین.

شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد!

 

آوای عزا به گوش جان می آید

چون نالة اهل آسمان می آید

برخیز به ماتم امام صادق (ع)

شک نیست که صاحب الزمان می آید.

شهادت صادق آل محمد تلسیت باد.

 

در مدینه گنبد سبزی بناست

یک نشان از صد نشان کربلاست

یک طرف قبر نبی اکرم است

یک طرف اندر بقیع چون ماتم است

یک طرف شبها چراغان می شود

یک طرف غربت نمایان می شود

شهادت رهبر شیعیان جهان تسلیت باد!

 

هر زمان رنگ جفا را میدید

کوچه و کربوبلا را میدید

خانه اش چونکه در آتش می سوخت

خیمه آل عبا را می دید

شهادت امام صادق تسلیت باد


 


ای ششم پیشوای اهل ولا

خلق را رهبری به دین هدی

پای تا سر خدانمایی تو

هم ز سر تا بپای صدق و صفا

زهر منصور زد شرر به دلت

آب شد پیکرت ز زهر جفا


«خدایا بحق امام صادق، ایمان عارفانه و عمل صادقانه به همه ما عنایت بفرما»

«آمین»


الا ای لاله خوشبو، عزیز آل پیغمبر

که بهر دین و قرآنت چنین گردیده ای پرپر

شده زین غم، گل خاتم، مدینه غرق در ماتم

دو صد لعنت به آنکس باد که مسمومت نمود از زهر


بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه

با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه

بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت

بار دیگر آشیانی در میان شعله ها سوخت

داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق

بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق
 

از وب به آینده امیدوار باشید

 

زندگینامه امام صادق (ع)

1. امام صادق ( ع ) 
2.عصر امام صادق ( ع ) 
3.جنبش علمی 
4. خلق و خوی حضرت صادق ( ع ) 

 

امام صادق ( ع ) 
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری ( شیعه ) در روز 17 ربیع الاول سال 83هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی  بکر می باشد. کنیه آن حضرت : "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است . حضرت صادق تا سن 12سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی  کرد و با این ترتیب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید . بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار می باشد ، بهره مندی  از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی  و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید . پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفری " را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی ( ص ) گردید . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی  امیه ( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در 10سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد .

عصر امام صادق ( ع ) 
عصر امام صادق ( ع ) یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی  گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین ( ع ) رخ می داد ، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود . عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنی  امام ( ع ) ، موجب نابودی  دین و پوسیدگی تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون می شد . اینجا بود که امام ( ع ) دشواری فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشوای ششم در گیر و دار چنین بحرانی می بایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بی دینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفای وقت جلوگیری کند . علاوه بر این ، با نقشه ای  دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودی  برهاند ، شیعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را می گذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی  بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی  خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . "جابر جعفی " یکی  از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می رفت . در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) می گوید : خودت را به دیوانگی بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد . جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز می باشد می گوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم . امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی  محمد بن علی بکذا وکذا ... ، ( یعنی امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، یا روایت کرد ) . آری ، شیعه می رفت که نابود شود ، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید ، و به صورت اسلام بنی امیه ای یا بنی عباسی خودنمایی کند . در چنین شرایط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی  معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و ... ) در رشته های  گوناگون علوم بودند ، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند . هر یک از اینان از طرفی  خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی  و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند ، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند . تأسیس چنین مکتب فکری  و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی ، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد . لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه های حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند . امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابیی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسین ( ع ) به صورت قیام خونین انجام داد ، وی قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد .

جنبش علمی 
اختلافات سیاسی بین امویان و عباسیان و تقسیم شدن اسلام به فرقه های مختلف و ظهور عقاید مادی و نفوذ فلسفه یونان در کشورهای اسلامی ، موجب پیدایش یک نهضت علمی گردید . نهضتی که پایه های آن بر حقایق مسلم استوار بود . چنین نهضتی  لازم بود ، تا هم حقایق دینی را از میان خرافات و موهومات و احادیث جعلی بیرون کشد و هم در برابر زندیقها و مادیها با نیروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد . گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند "ابن ابی العوجاء" و "ابو شاکر دیصانی " و حتی "ابن مقفع " معروف است . به وجود آمدن چنین نهضت علمی در محیط آشفته و تاریک آن عصر ، کار هر کسی  نبود ، فقط کسی شایسته این مقام بزرگ بود که مأموریت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتیبانی  شود ، تا بتواند به نیروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غیب ارتباطدهد ، حقایق علمی را از دریای بیکران علم الهی به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقیقت قرار دهد . تنها وجود گرامی  حضرت صادق ( ع ) می توانست چنین مقامی داشته باشد ، تنها امام صادق ( ع ) بود که با کناره گیری از سیاست و جنجالهای سیاسی از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانین و احادیث راستین دین مبین و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همت بر میان بست . زمان امام صادق ( ع ) در حقیقت عصر طلایی دانش و ترویج احکام و تربیت شاگردانی بود که هر یک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در "خودشناسی " و "خداشناسی " مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدایت مردم کوشیدند . در همین دوران درخشان - در برابر فلسفه یونان - کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش یافتند . همزمان با نهضت علمی و پیشرفت دانش بوسیله حضرت صادق ( ع ) در مدینه ، منصور خلیفه عباسی که از راه کینه و حسد ، به فکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری  استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نماید و از خوشه چینی از محضر امام ( ع ) بازدارد . بدین جهت منصور مدرسه ای در محله "کرخ " بغداد تأسیس نمود . منصور در این مدرسه از وجود ابو حنیفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و یونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نیز مالک را - که رئیس فرقه مالکی است - بر مسند فقه نشاند ، ولی این مکتبها نتوانستند وظیفه ارشاد خود را چنانکه باید انجام دهند . امام صادق ( ع ) مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زیادی تربیت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی  در جهان گردید . دانش گستری امام ( ع ) در رشته های مختلف فقه ، فلسفه و کلام ، علوم طبیعی و ... آغاز شد . فقه جعفری همان فقه محمدی یا دستورهای دینی است که از سوی خدا به پیغمبر بزرگوارش از طریق قرآن و وحی رسیده است . بر خلاف سایر فرقه ها که بر مبنای عقیده و رأی و نظر خود مطالبی را کم یا زیاد می کردند ، فقه جعفری  توضیح و بیان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنیفه رئیس فرقه حنفی درباره امام صادق ( ع ) گفت : من فقیه تر از جعفرالصادق کسی را ندیده ام و نمی شناسم . فتوای بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست - در روزگار ما - خود اعترافی  است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب دیگر . و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق ( ع ) است . در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق ( ع ) همیشه با اصحاب و حتی کسانی که از دین و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است . نمونه ای از بیانات امام ( ع ) که در اثبات وجود خداوند حکیم است ، به یکی از شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابی به نام "توحید مفضل " هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبیب هندی که موضوع کتاب "اهلیلجه " است نیز نکات حکمت آموز بسیاری  دارد که گوشه ای از دریای بیکران علم امام صادق ( ع ) است . برای شناسایی استاد معمولا دو راه داریم ، یکی شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربیت شدگان مکتبش . کلمات و آثار و احادیث زیادی از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است که ما حتی  قطره ای از دریا را نمی توانیم به دست دهیم مگر "نمی از یمی " . اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بوده اند ، یکی از آنها "جابر بن حیان " است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسیله طرفداران بنی امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردی کرد . جابر یکی  از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمی تألیفات زیادی دارد ، و در رساله های  خود همه جا نقل می کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانی و الکل است . وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران "رنسانس اروپا" در حدود 300رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلین و پاریس ضبط است . حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال 148هجری مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد . عمر شریفش در این هنگام 65سال بود . از جهت اینکه عمر بیشتری نصیب ایشان شده است به "شیخ الائمه " موسوم است . حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت . پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم ( ع ) منتقل گردید . دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنیا رفته است . طایفه اسماعیلیه به امامت وی  قائلند .

خلق و خوی حضرت صادق ( ع ) 
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایای  اخلاقی سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود . با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام می داد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزی  می کرد و می فرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تأمین می نمایم . ابن خلکان می نویسد : امام صادق ( ع ) یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وی صادق می گفتند که هر چه می گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک می گوید : با حضرت صادق ( ع ) سفری به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه می خواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر می کرد . به او گفتم : ای پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویی لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، می ترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک .

از وبلاگ جهان یکه نگار


 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۵:۵۷
فاصله گلناری

زندگینامه امام موسی کاظم (ع)

نام: موسى‏ بن جعفر.

کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت: هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذکر کردند.

محل تولد: ابواء (منطقه‏اى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حمیده مصفّاة. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق(ع) زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتى که از خداى متعال براى من و حجت پس از من است».

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق (ع)، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

تاریخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد.

محل دفن: مقابر قریش بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه. و چند ام ولد دیگر.

فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت که 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند. 

الف) پسران‏

1. امام على بن موسى الرضا(ع).
2. ابراهیم.
3. عباس.
4. قاسم.
5. اسماعیل.
6. جعفر.
7. هارون.
8. حسن.
9. احمد.

10. محمد.
11. حمزه.
12. عبد اللّه.
13. اسحاق.
14. عبیداللّه.
15. زید.
16. حسین.
17. فضل.
18. سلیمان.

ب) دختران

1. فاطمه کبرى.
2. فاطمه صغرى.
3. رقیّه.
4. حکیمه.
5. ام ابیها.
6. رقیّه صغرى.
7. کلثوم.
8. ام جعفر.
9. لبابه.
10. زینب.

11. خدیجه.
12. علیّه.
13. آمنه.
14. حسنه.
15. بریهه.
16. عائشه.
17. ام سلمه.
18. میمونه.
19. ام کلثوم.

یکى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه (س) که براى دیدار برادرش امام رضا (ع) عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اکنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و مَدْرس عالمان و مجتهدان شیعى است.

اصحاب ویاران :

تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى کاظم (ع) بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذکر مى‏گردد:
1. على بن یقطین.
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعیل بن مهران.
4. حمّاد بن عیسى.
5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.
6. عبداللّه بن جندب بجلى.
7. عبداللّه بن مغیره بجلى.
8. عبداللّه بن یحیى کاهلى.
9. مفضّل بن عمر کوفى.
10. هشام بن حکم.
11. یونس بن عبدالرحمن.
12. یونس بن یعقوب.

زمامداران معاصر:
1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).
6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).

امام موسى کاظم (ع) در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید. تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید. 

امام کاظم

رویدادهاى مهم :

1. شهادت امام جعفر صادق (ع)، پدر ارجمند امام موسى کاظم (ع)، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.

2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق (ع) و معارضه آنان با امام موسى کاظم (ع) در مسئله امامت.

3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق (ع)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى کاظم (ع) و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.

4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق (ع) از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام‏موسى کاظم (ع).

5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

6. احضار امام موسى کاظم (ع) به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

7. زندانى شدن امام موسى کاظم (ع) در بغداد، در دوران حکومت هادى عباسى.

8. مبارزات منفىِ امام موسى کاظم (ع) با دستگاه حکومتىِ هارون‏الرشید، در مناسبت‏هاى گوناگون.

9. سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى کاظم (ع) از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه‏چینى یحیى برمکى، وزیراعظم هارون.

10. دستگیرى امام کاظم (ع) در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشید، در سال 179 هجرى.

11. انتقال امام (ع) از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.

16. مسموم کردن امام (ع) با خرماى زهرآلود، توسط سندى بن شاهک در زندان. 17. شهادت امام کاظم (ع) به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهک، در 25 رجب سال 183 هجرى.

18. انتقال پیکر مطهر امام موسى کاظم (ع) به جِسر بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارون‏الرشید.

19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیکر امام موسى کاظم(ع)، توسط مأموران حکومتى، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شأن پیکر آن حضرت و به خاک سپارى در مقابر قریش بغداد. 

ازوب جهان یکه نگار

 

تفاوت آرى، تبعیض هرگز

موقعیت اجتماعى فرزندان

والدین و موعظه فرزندان

مسافرت خانوادگى

 

تربیت از تولد تا مرگ

تربیت یکی از مهمترین مقوله های مطرح و قابل توجه برای تحصیل کمالات روحانی و نفسانی می باشد که اهل بیت علیهم السلام نیز به آن بسیار سفارش نموده اند. مسئله تربیت از همان نوزادی و چه بسا از دوران بارداری آغاز می گردد. اگر بخواهیم اجتماعی سالم و امن داشته باشیم باید فرزندان خویش را درست تربیت کنیم تا جامعه ای سالم و با نشاط داشته باشیم. امامان معصوم ما برای هدایت صحیح ما در طی این طریق دستوراتی ارائه فرموده اند که ما را در این مسیر پُر فراز و نشیب دستگیری می کند. امام کاظم علیه السلام نیز جهت تربیت صحیح کودکان راهکارهایی توصیه فرموده اند که به برخی از آنان اشاره می نماییم.

 

کودک و وابستگى به والدین

پیوند عاطفى والدین و فرزندان از نشانه‏هاى خداوند است؛ پیوند ناگسستنى و بى ‏شائبه‏اى که بر اساس محبت است نه نیاز و منفعت. وابستگى عاطفى فرزند به ‏والدین بیش از تعلق خاطر والدین به فرزند است. نیاز به عاطفه سراسر وجود کودک را فرا گرفته و او را به عنایت والدین نیازمند ساخته است. کودک توان ‏دورى از والدین را ندارد و هرگونه بى ‏توجهى پدر و مادر به این وابستگى، ‏مى‏تواند  براى آینده کودک مشکل‏ آفرین باشد. متاسفانه امروزه برخى از والدین،- بى‏ آن که ناگزیر باشند- ، فرزندان خود را به مهد کودک مى‏سپارند. هر چند مهد کودک بُعد اجتماعى شخصیت کودکان را پرورش مى‏دهد، اما هرگز پاسخگوى نیاز حیاتى ‏کودک به عاطفه نیست. بنابراین شایسته است والدین، در حد امکان، فرزندان خود را از حلاوت مهر مادرى و عطوفت پدرى محروم نسازند. توجه به وابستگى کودک چنان ‏مهم است که حتى در محافل نباید میان پدر و فرزند که کنار هم نشسته‏اند، فاصله‏ انداخت. امام کاظم (ع) مى‏فرماید:

" رسول خدا (ص) از فاصله انداختن بین پدر و فرزند نهى فرموده است." (1)

 

وفا به وعده

وفاى به وعده، حتى در برابر کفار، از صفات پسندیده و مورد توجه پیشوایان دین‏ است. این عمل مهم در برخورد با کودکان از اهمیت‏ بیشترى برخوردار است. کودکان ‏جز به تحقق وعده  والدین نمى‏اندیشند، در وفاى والدین تردید ندارند و همواره به ‏انتظار لحظه موعود مى‏نشینند.هرگونه تأخیر و تخلف در وفاى به وعده آنها را مى‏آزارد و به تخریب روحیه اعتماد به والدین مى‏انجامد. افزون بر این، چنین ‏کردار ناپسندى غیرمستقیم درس پیمان ‏شکنى به آنان مى‏آموزد. کلیب صیداوى نقل ‏مى‏کند که، امام کاظم(ع) فرمود: "اذا وعدتم الصبیان وفوا لهم ... ؛ هنگامى که‏ به فرزندانتان وعده دادید، وفا کنید؛ همانا کودکان چنان مى‏پندارند که شما به‏ آنها روزى مى‏دهید. خداوند متعال به خاطر هیچ چیزى به اندازه زنان و کودکان ‏خشمگین نمى‏شود." (2)

 

کودکان و نماز

نماز ستون دین و سرچشمه همه نیکی هاست. هرچند این امر مهم همزمان با سن تکلیف بر انسان واجب مى‏شود؛ اما هر چه زودتر فرزندان با آن آشنا گردند، سریع تر تحت الطاف الهى قرار مى‏گیرند و شتابان تر در راه کسب فضایل اخلاقى گام خواهند گذاشت.

انسانى که از کودکى با نماز آشنا و مأنوس شود، زودتر شیرینى عبادت و ارتباط با پروردگار را مى‏چشد و دیگر هرگز ذائقه دلش طعم تلخ گناه را نمى‏پسندد. از بُعد اجتماعى نیز نماز، نوجوان را به جماعت نیک ‏رفتاران و پسندیدگان پیوند مى‏دهد و از فرو رفتن در گرداب آشنایى با آلودگان و تبهکاران بازمى‏دارد. نماز در نوجوانى و قبل از تکلیف، تجربه‏اى شیرین و جذاب است و هنگام تکلیف، احساس‏ سختى فرایض را از انسان دور مى‏سازد. بدین جهت ائمه علیهم السلام فرزندان‏ خود را، قبل از سن تکلیف، با نماز آشنا مى‏ساختند. امام کاظم(ع) فرمود: " مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا سبع سنین ..."؛ هنگامى که فرزندانتان به سن هفت ‏سالگى رسیدند، آنها را به نماز فرمان دهید. (3)

 

فرزندان و بستر استراحت

اسلام به پیشگیرى از گناه اهمیت ‏بسیار مى‏دهد و براى از بین بردن زمینه‏هاى گناه تأکید مى‏کند. رعایت ‏حجاب، پرهیز از اختلاط زنان و مردان، کراهت ‏سخن گفتن بسیار با نامحرمان و ... از همین باب ‏است. جدا کردن بستر فرزندان در آستانه سن تمیز نیز بخشى از برنامه پیشگیرى‏ از گناهان است. امام کاظم (ع) می فرماید: " ... هنگامى که فرزندانتان به ده سالگى ‏رسیدند، بسترشان را از هم جدا کنید." (4)

 

فرزندان و مسئولیت

مسئولیت دادن به ‏فرزندان از روش هاى مؤثر تربیتى است. مسئولیت، اگر متناسب با توان کودکان ‏باشد و در انجام دادن آن یارى شوند، اعتماد به نفسشان را تقویت مى‏کند و آنان ‏را براى پذیرش و به انجام رساندن مسئولیت هاى بزرگتر آماده مى‏سازد. علاوه براین، کودکان احساس مى‏کنند که والدین براى آنها احترام قایلند و آنها را ناتوان نمى‏انگارند. پیشواى هفتم شیعیان، در فرصت هاى مناسب، به فرزندانش‏ مسئولیت مى‏داد. سلیمان جعفرى مى‏گوید: "هنگامى که یکى از فرزندان امام کاظم(ع) در بستر مرگ بود، حضرت به فرزندش قاسم فرمود: بر بالین برادرت سوره صافات‏ بخوان. قاسم قرائت ‏سوره صافات را شروع کرد و چون به آیه «اهم اشد خلقا ام ‏من خلقناه ...؛ رسید، برادرش وفات یافت." (5)

آن حضرت همچنین، هم زمان با وصى اصلى قرار دادن حضرت رضا(ع) سه تن از فرزندانش (عباس، اسماعیل و احمد) را در مسئولیت وصایت ‏با امام هشتم(ع) همراه ساخت.

 

ناآرامى کودکان

برخى از کودکان بسیار شلوغ، پُرتحرک و ناآرامند؛ به هر کارى ‏دست مى‏زنند و چه بسا سبب آزار والدین مى‏شوند. برخى از والدین در برابر آنها موضع مى‏گیرند، لب به سرزنش مى‏گشایند و آنان را نابهنجار به شمار مى‏آورند؛ درحالى که تحرک و ناآرامى کودکان معمولاً طبیعى است وکسانى که در کودکى شلوغ و پرتحرک باشند، در جوانى آرام و بردبار خواهند شد. بنابراین بجاست والدین کمرهمت‏ ببندند و با صبر و حوصله، خود را براى گذر از این دوره حساس و چه بسا طاقت ‏فرسا مهیا سازند.

امام کاظم فرمود:" تستحب عرامه (6) الصبى فى صغره لیکون ‏حلیما فى کبره؛ ... ما ینبغى ان یکون الا هکذا؛ سزاوار است فرزند در کودکى‏ شلوغ و پرتحرک باشد تا در بزرگى صبور و بردبار شود؛ ... و جز این روا نیست. (7)

 

تفاوت آرى، تبعیض هرگز

تبعیض و تفاوت دو واژه نزدیک، ولى متفاوت‏ است. تبعیض بدین معناست که در میان افراد هم پایه و همسان بى‏ دلیل فرد یا افرادى را برتر به شمار آوریم؛ ولى تفاوت عبارت است از برترى شایستگان. در سیره تربیتى امام کاظم (ع) تبعیض ممنوع، و تفاوت مجاز شمرده شده است. تبعیض ‏میان فرزندان بذر کینه و اختلاف و بدبینى به والدین را در دل کودکان ‏مى‏پراکند. امام کاظم (ع) از پدرانش چنین نقل مى‏کند: مردى یکى از دو فرزندش‏ را بوسید و دیگرى را رها کرد. رسول خدا (ص) [با ناراحتى] فرمود: چرا بین آن‏ها به ‏مساوات رفتار نمى‏کنى؟ (8)

تفاوت اگر بجا و منطقى باشد، موجب پیشرفت فرزندان ‏مى‏شود؛ زیرا حس رقابت ‏سالم را در آنها تقویت مى‏کند. امام کاظم(ع) در مواردى‏ میان فرزندانش تفاوت قائل مى‏شد. رفاعه از حضرت موسى بن ‏جعفر(ع) پرسید: اى‏ فرزند رسول خدا، مردى چند پسر دارد؛ آیا برتر شمردن یکى بر دیگران، درست‏ است؟

امام (ع) پاسخ داد: "نعم، لا باءس؛ قد کان ابى(ع) یفضلنى على عبدالله"؛ بله، مانعى ندارد؛ زیرا پدرم [حضرت صادق(ع)] مرا بر عبدالله، برادر بزرگترم‏ ترجیح مى‏داد. (9)

حضرت رضا(ع) نیز فرمود: پدر بزرگوارم اسماعیل را، با آن که‏ از عباس کوچکتر بود، در سرپرستی  صدقه اموال بر عباس مقدم داشت. (10)

با امام کاظم علیه السلام در سایه قرآن

آداب تلاوت

1- صداى زیبا و حزن‏آور

2- ترتیل

3- ارج نهادن به حاملان قرآن

4- اهداى ثواب قرائت ‏به معصومین علیهم السلام

شیعه و قرائت قرآن

پرهیز از بحث هاى بى‏ فایده

عنایت ‏به تفسیر قرآن

تفسیر واژه‏هاى مشکل

بیان مصداق و مورد آیه

ثواب تلاوت

در دین شریف اسلام در مورد جمیع مسائل زندگی انسان، حتی ریزترین آن ها، دستورالعمل هایی ذکر شده است تا مبادا انسان نسبت به مسئله ای بی پاسخ و یا بدون راه بماند. اهل بیت علیهم السلام که قرآن ناطق هستند، مبیّن احکام و آداب دین اسلام می باشند. امام کاظم علیه السلام در باب آداب قرآن سخنان گهرباری فرموده اند که در اینجا به ذکر پاره ای  از آنان می پردازیم.

 

آداب تلاوت

 

1- صداى زیبا و حزن‏آور

عالم بزرگوار شیخ مفید (ره) مى‏نویسد:" آن حضرت دانشمندترین مردم زمانه اش بود و بیش از همه حافظ  کتاب الهى و خوش‏ صداترین آنان در قرائت قرآن بود. هنگام قرائت، آهسته و حزن‏آور مى‏خواند و مى‏گریست و شنوندگان هم گریه مى‏کردند، اهل مدینه او را « زین المجتهدین‏» مى‏نامیدند." (1)

در روایتى دیگر آمده است: ( و کانت قراته حزنا)؛ قرائت آن ‏حضرت حزن‏آور بود. (2)

امام کاظم علیه السلام  به ابرهه مسیحى فرمود:« با کتاب خودت چقدر آشنایى؟ پاسخ ‏داد: به متن و تاویل آن آگاهم. هشام مى‏گوید: حضرت کاظم (ع) شروع کرد به قرائت ‏انجیل، آنگاه ابرهه گفت:« حضرت مسیح این ‏چنین مى‏خواند و جز او هیچ کسى چنین‏ نخوانده است و از پنجاه سال پیش تا کنون در جستجوى چنین شخصیتى بودم.‏» و دراین هنگام، ابرهه توسط امام مسلمان شد. (3)

 

2- ترتیل

ترتیل یعنى حروف کاملاً  ادا و بیان و وقوف رعایت گردد. حضرت کاظم (ع) مى‏فرماید: از پیامبراکرم درباره معناى « و رتل القرآن ‏ترتیلا.»( مزمل/ 4) پرسیدند، در پاسخ فرمود: " بینه تبیانا ولا تنثره نثرالرهل ولا تهذه هذا الشعر، قفوا عند عجائبه و حرکوا به القلوب ولا یکون هم احدکم آخرالسوره. (4) ؛ قرآن را واضح و کاملا روشن ‏بیان کن و حروفش را مانند رمل و شن‏هایى که باد یکباره مى‏پاشد بر روى هم نریز و آن را مانند شعرخوانى پشت ‏سر هم و با شتاب مخوان، وقتی به شگفتی هاى قرآن رسیدی؛ ‏بایستید و دلها را با آن تکان دهید و همت و نظر شما رسیدن به آخر سوره ‏نباشد، ( یعنى به کیفیت ‏بپردازید نه به کمیت.) (5)

 

3- ارج نهادن به حاملان قرآن

آن حضرت در حدیثى از جد بزرگوارش نقل مى‏فرماید: خداى تعالى بخشنده است و جود و بخشش را دوست دارد و کارهاى عالى را دوست مى‏دارد و از کارهاى پست ناخرسند است. بزرگداشت ‏سه گروه از احترام به جلال الهى است:

الف- ریش سفید مسلمان.

ب- امام عادل.

ج- آن کسى که حامل و تسلیم قرآن کریم است، ‏به گونه‏اى که نه اهل غُلو است و نه از بار تکالیفش شانه خالى مى‏کند. (6)

 

4- اهداى ثواب قرائت ‏به معصومین علیهم السلام

على بن ‏مغیره به امام کاظم (ع) مى‏گوید: پدرم از جد شما پرسید آیا رواست ‏شبى یک ختم قرآن بخوانم؟

جد شما فرمود: هر شب. دوباره پرسید: آیا در ماه رمضان هم؟ جدّ شما فرمود: در ماه رمضان نیز.

و برنامه پدرم این بود که در ماه رمضان چهل بار قرآن را ختم مى‏کرد؛ و من نیز بیشتر از  پدرم  قرآن مى‏خوانم و گاهى کمتر از پدرم، کم و زیادیش بستگى دارد ‏به اندازه فرصت و فراغت و یا  کار و سرگرمى و نشاط  و بیماریم و هنگام عید فطر، قرآن هایى که را که خوانده ام، یک ختمش را براى رسول اکرم (ص)، یکى براى‏ على (ع)، یکى براى فاطمه (ع) و همچنین براى هر کدام از امامان هدیه می کنم. و از هنگامى که خدا این بینش و حال را به من‏ عنایت کرده است و در سلک پیروان شما قرار گرفته‏ام، ثواب یک ختم را نیز به شما هدیه می کنم. آیا براى خودم نیز پاداشى هست؟ حضرت فرمود: پاداش تو آن است که در قیامت ‏با آنها هستى، گفتم الله‏اکبر، آیا چنین اجرى دارم؟ حضرت سه بار فرمود: بله. (7)

 

شیعه و قرائت قرآن

حضرت کاظم به مردى فرمود: آیا دوست دارى در دنیا بمانى؟ پاسخ داد: بله. امام پرسید: براى چه؟ گفت: به خاطر قرائت قل هو الله احد، آنگاه حضرت سکوت کرد و پس از زمانى فرمود: اى حفص! هر کس از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب نداند، در عالم برزخ آموزش داده مى‏شود تا خدا به واسطه آن درجه و مقامش ‏را بالا ببرد زیرا درجات بهشت‏ به قدر آیه‏هاى قرآن کریم است. به قارى گفته ‏مى‏شود: بخوان و بالا برو پس او مى‏خواند و بالا می رود.

حفص گوید: در عمرم کسى را که بیشتر از امام کاظم (ع) خدا ترس و به رحمت ‏حق ‏امیدوار باشد ندیدم  و قرآن خواندنش همراه با حزن بود و گویا هنگام قرائت ‏به شخصى‏ خطاب مى‏کند. (8)

 

پرهیز از بحث هاى بى‏ فایده

همچنان که امروزه، پرداختن به طرح و حل بسیارى از معماهاى قرآنى، وقت‏ گیر، کم ‏فایده و مایه غفلت از اهداف اصلى قرآن کریم است، در گذشته نیز مباحثى‏ چون مخلوق بودن یا قدیم بودن قرآن، به صورت مشکلى جنجالى درآمده بود و مایه درگیرى و خونریزى‏ ها و اتلاف وقت و... مى‏شد. هنگامى که به امام کاظم (ع) گفته شد که مردم در باره بعضی مسائل قرآن اختلاف دارند تا آنجا که برخى ‏قرآن را مخلوق و بعضى غیر مخلوق مى‏دانند، فرمود: من آنچه را آنان مى‏گویند، نمى‏گویم ولى مى‏گویم:« انه کلام الله‏» قرآن سخن خداست. (9)

این روش و منش ‏باید سرمشق امروز و همیشه ما باشد، که از مباحث نظرى بى ‏فایده و مشکل‏آفرین ‏بپرهیزیم.

 

عنایت ‏به تفسیر قرآن

سزاوار است که قارى به معنى و تفسیر هم توجه نماید، در فرمایشات امام کاظم (ع) مواردى از تفسیر آیات بیان شده است، مثلا « توبه نصوح‏» در آیه‏« یا ایها الذین آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا» ( تحریم/‏77)  را چنین تفسیرمى‏فرماید:" بنده به درگاه خدا توبه مى‏کند و دیگر برنمى‏گردد و توبه نمى‏شکند و به راستى که محبوب ترین بندگان خدا در پیشگاه حق، فریب خوردگان ‏توبه ‏کننده‏اند." (10)

تفسیر واژه‏هاى مشکل

در تفسیر«الذین هم عن صلاتهم ساهون‏» (ماعون/5) سهو در نماز را تضییع‏ نماز مى‏داند. (11) و یا در تفسیر «الله الصمد» (توحید/ 2)  مى‏فرماید:« الصمد الذى ‏لا جوف له‏» (12)؛ صمد کسى است که تو خالى نیست؛ بدیهى است که اجسام همه ‏تو خالى و داراى هسته مرکزى و پروتون هستند، و طبق این تفسیر صمد یعنى غیرمادى و غیر جسم.

 

بیان مصداق و مورد آیه

شان نزول و یا روشن‏ترین مصداق هاى برخى آیات، در سخنان امام بیان شده ‏است؛ مثل مصداق «ماء معین‏» که منظور از آن غیبت امام زمان (عج) است. در این آیه از انسان سؤال شده:« قل ارء یتم ان اصبح ماوکم غوراً فمن ‏یاتیکم بماء معین.‏» (ملک/30)؛ بگو: به من خبر دهید، اگر آب شما فرو رود، چه کسى آب روان برایتان خواهد آورد؟

و در توضیح « فجار» در آیه« کلا ان کتاب الفجار لفى سجین.‏»(مطففین/ 8) مى‏فرماید: " بد کاران و فاجران کسانى هستند که در حق ائمه علیهم السلام  نافرمانى و برآنان قلدرى کردند. (13) گفتنى است که بیشترین تفسیرهاى آن بزرگوار در شرح‏ آیه‏هایى است که در اثبات امامت و رهبرى و یا بیزارى و مذمت منحرفان از امامت ‏نازل شده است.

در معرفى مهم ‏ترین مصداق منافقان، کسانى را نشان مى‏دهد که به ولایت ‏حضرت‏ على(ع) ایمان نمى‏آوردند، قرآن کریم مى‏فرماید:« هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى‏گویند: ما شهادت مى‏دهیم که یقیناً تو رسول خدایى‏. خداوند مى‏داند که تو رسول او هستى، ولى خداوند شهادت مى‏دهد که منافقان دروغگو هستند...» (منافقون/13)

این به خاطرآن است که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند. از این‏ رو بر دل هاى آنان مُهر نهاده شده و حقیقت را درک نمى‏کنند. امام (ع) مى‏فرماید: منظور منافقانى هستند که ‏نخست به رسالت پیامبر(ص) ایمان آوردند و سپس به ولایت ‏حضرت على(ع) وصى آن‏ حضرت کفر ورزیدند.

ثواب تلاوت

در سخنان امام کاظم علیه السلام ثواب و آثار تلاوت بسیارى ‏از آیه‏ها و سوره‏ها بیان شده که نمونه‏هایى را مرور مى‏کنیم:

1- هر گاه از چیزى ترسیدى صد آیه از هر جاى قرآن که خواستى، بخوان، آنگاه ‏سه بار بگو: اللهم اکشف عنى البلاء. (14)

2- نسیم رحمت الهى در هر روز جمعه هزار بار مى‏وزد، و به هر بنده‏اى هر چه از خدا بخواهد مى‏دهد پس هر که بعد از عصر جمعه صد بار سوره قدر را بخواند، خداوند آن هزار رحمت و همانند آن را به او مى‏بخشد. (15)

 

پى‏نوشت‏ها:

1- ارشاد مفید، ص 235/ بحارالانوار، ج 48، ص 102.

2- کافى، ج 2، ص‏606، به نقل از مسند الامام الکاظم (ع)، ج 2، ص 11.

3- بحارالانوار، ج 48، ص 104.

4- بحارالانوار، ج‏76، ص‏63/ مسند الامام الکاظم(ع)، ج 2، ص 44.

5- مسند الامام الکاظم(ع)، ص 44، نقل از بحارالانوار، ج 92، ص 215.

6- بحارالانوار، ج 92، ص 184.

7- کافى، ج 2، ص 418/ مسند الامام الکاظم (ع)، ج 2، ص 98.

8- همان، ص‏606.

بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)، امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند.

 جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند. 

عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند. 

نجمه همسر امام: 
نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد. 

نجمه در خانه امام صادق (ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص) را دید که به او فرمودند: «اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد».

 پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع) فرمود: «پسرم! نـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیکى کن». 

ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (ع) و نجمه، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى کرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند کرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد. پس از تولد امام هشتم (ع)، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک، ارزشى فراتر یافت. 

فرزندان امام: 
بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند.

 

از به آینده امیدوار باشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۵:۵۰
فاصله گلناری

حضرت زینب علیهاالسلام در یک نگاه

 

پر رفت و آمدترین خانه «محله بنی‌هاشم» را آوای شادی و سرور در آغوش گرفته بود، موج شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود. همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر لحظه‌شماری می‌کردند، و دل خوش می‌داشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش بفشارند و گل بوسه‌های محبت را بر گونه‌های عطر آگینش نثار گردانند.

پس از یک سکوت تقریباً کوتاه، موج شادی در فضا اوج گرفت، و همه با خبر شدند که از دامن زهرا علیهاالسلام، دختر بزرگواری چهره به‌جهان گشوده است.

جد اعلای پدر و مادری زینب(ع)، عبدالمطلّب بن هاشم است که، امین کعبه، سقّای حجّاج و مهماندار خانه خدا بوده، و خداوند او را از شرّ سپاه فیل سوار ابرهه که از حبشه برای خراب کردن خانه خدا آمده بودند حفظ کرد. او هرگز به بت‌پرستی نزدیک نشد.

آری، در پنجم جمادی‌الاولی سال پنجم هجرت، مطابق با 627 میلادی، دختر فاطمه علیهاالسلام متولد شد. (1) مادر، سومین فرزند خود را به دنیا آورد، و پدر نیز خود را به زینت «زینب» آراست.

رسم خانواده‌ علی(ع) و زهرا(ع) این بود که نام‌گذاری نوزاد خود را به‌بزرگِ خانواده واگذار می‌کردند، امّا وقتی این نوزاد زهرا چشم به‌جهان گشود، بزرگ خانواده یعنی پیغمبر(ص) در مسافرت بود، و آنان چند روزی صبر کردند تا پیامبر از مسافرت آمد، و همین که مژده ولادت دختر فاطمه(ع) را شنید، در اولین فرصت به خانه فاطمه(ع) رفت، و نوزاد را طلب نمود و او را در آغوش خود فشرد و بوسه‌ها به گونه‌اش افکند. و نام کودک را زینب نهاد.

کلمه‌ «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.

یا زینب

مادر زینب علیهاالسلام

مادر زینب، فاطمه زهراست- محبوب‌ترین دختران پیامبر نزد آن بزرگوار- کسی که از نقطه نظر خلقت و خصلت شبیه‌ترین افراد به پیغمبر است و خداوند به او امتیازاتی بخشیده، کسی که حلقه‌ پیوند رسالت و امامت است و از دامن پاک او، درخت سلاله‌ پیامبر شاخه و برگ می رویاند، و میوه‌های شیرین اهل بیت(ع) را به بوستان تاریخ تقدیم می‌دارد.

کلمه‌ «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.

آری، مادر زینب(ع) فاطمه است، پاره تن پیامبر، آن که خشنودی او به خشنودی پیغمبر(ص) وابسته است، آن که اگر خشمناک شود، پیغمبر(ص) هم غضبناک می‌گردد، آن بانوی دانشمند و با بصیرت، عابد و زاهد، مبارز و مجاهد، دلسوز و فداکار، مقاوم و سرسخت در برابر کجی‌ها و در یک سخن همانطور که حبیب خدا و رسول‌الله(ص) فرموده: « سیّدة نساء العالمین.»(2)

فاطمه(ع) از هر جهت، سالار و سرآمد همه بانوان جهانیان است.

 

پدر زینب علیهاالسلام

پدر زینب، علی بن ابیطالب(ع) - پسرعمو و وصّی رسول خدا - اولین کسی است که در کودکی به پیامبر ایمان آورد و اسلام را پذیرفت. او در میان «قبیله‌ قریش» شجاع‌ترین، دانشمندترین و جوانمردترین افراد بود.

آری، علی بن ابیطالب پدر زینب در قضاوت و زهد، در سخاوت و پرهیزکاری، در اصالت و بزرگواری، و در مقام بلند ایمان و شرافت، بلند‌مقام‌ترین یاران پیامبر و امت اسلام است.

و چرا سخن خود پیامبر(ص) را در باره علی(ع) زمزمه نکنیم و کلام آن بزرگوار پس از پیوند ازدواج او با فاطمه(ع) را که برای دفع وسوسه‌های کارشکنان، خطاب به فاطمه بیان فرمود، مد‌ نظر نداشته باشیم؟

پیغمبر(ص) به فاطمه فرمود:

«زوجتک خیر امّتی، اعلمهم علما، و افضلهم حلماً، و اولهم سلماً.»(3)

دخترم! مطمئن باش که تو را به ازدواج کسی درآورده‌ام که، بهترین افراد امت من است، زیرا از لحاظ دانش از همه عالم‌تر، و در قلمرو حلم و پایداری از دیگران مقاوم‌تر است، و به هر حال علی(ع) اولین مردی است که ایمان آورد، و در برابر خدا و اسلام تسلیم شد.

 

جدّ و جده مادری

جدّ مادری زینب(ع) محمد رسول‌الله، و خانم‌الانبیاء است، و جدّه مادری او «خدیجه بنت خویلد» می‌باشد. خدیجه ام‌المؤمنین، یعنی همسر پیامبر و مادر همه اهل ایمان است. تاریخ درباره او گواهی می دهد:

«هی اوّل امراة تزّوجها، و اوّل خلق الله اسلم باجماع‌ المسلمین، لم یتقدّمها رجل ولا امراة، کانت یذعی فی الجاهلیّة الطّاهرة.»(4)؛ خدیجه اولین زنی است که پیغمبر(ص) با او ازدواج کرد، و به اتفاق نظر همه مسلمانان، اولین انسانی است از زنان، که در برابر پیغمبر تسلیم شد و ایمان آورد، و در روزگار جاهلیت هم، طاهره، یعنی زن پاک و مقدس، نامیده می‌شد.

مادر زینب(ع) فاطمه است، پاره تن پیامبر، آن که خشنودی او به خشنودی پیغمبر(ص) وابسته است، آن که اگر خشمناک شود، پیغمبر(ص) هم غضبناک می‌گردد، آن بانوی دانشمند و با بصیرت، عابد و زاهد، مبارز و مجاهد، دلسوز و فداکار، مقاوم و سرسخت در برابر کجی‌ها و در یک سخن همانطور که حبیب خدا و رسول‌الله(ص) فرموده: « سیّدة نساء العالمین»؛ فاطمه(ع) از هر جهت، سالار و سرآمد همه بانوان جهانیان است.

پیامبر عالیقدر اسلام هم فرموده است:

«بهترین زنان جهانیان: مریم دختر عمران ، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه(ع) دختر محمّد است.»(5)

تاریخ هم درباره «خدیجه کبری» گواهی می‌دهد:

«کانت خدیجة وزیرة صدق علی‌الاسلام، کان یسکن الیها.»(6)؛ خدیجه پیوسته وزیر و پشتیبان و کمک‌‌کار صادق و درستکاری برای اسلام و پیامبر بود، و به‌هنگام مشکلات و کارشکنی‌های دشمنان برای رسول خدا، مایه‌ سکون و آرامش قلب او محسوب می‌شد.

 

جدّه پدری زینب

جدّه پدری زینب کبری، فاطمه، دختر «اسد ‌بن هاشم بن بعد مناف» که همسر «ابوطالب» عموی رسول خدا(ص) و مادر علی(ع)، طالب، عقیل و جعفر، است. فاطمه نخستین زن از «بنی هاشم» است که به همسری مردی از بنی هاشم درآمد، و نیز اولین زن هاشمی است که برای مرد هاشمی فرزند زایید، و هم اولین زن هاشمی است که فرزند وی خلیفه اسلام گردید.

فاطمه در مکّه به‌حضور پیامبر رسید، و اسلام آورد، و سپس به «مدینه» هجرت کرد، و به‌خاطر محبّت‌ها و فداکاری‌هایی که در حق رسول خدا روا داشته، آنقدر مورد احترام و تکریم پیغمبر(ص) واقع شد که، وقتی در مدینه از دنیا می‌رفت، پیامبر را وصیّ خود قرار داد، و آن حضرت هم وصیّت فاطمه را پذیرفت و آنگاه بر جنازه او نماز خواند، و در قبر گذارد، و پیوسته از فاطمه با خیر و نیکی یاد می‌کرد. (7)

جدّ پدری زینب(ع)

ابوطالب بن عبدالمطلب که نام او «عمران» گفته شده، عموی بزرگوار پیغمبر اسلام، و جدّ پدری زینب کبری است، بلکه باید ابوطالب را پدر پیامبر دانست، زیرا وقتی مادر پیغمبر، ایشان را باردار بود، عبدالله پدر بزرگوار او از دنیا رفت، عبدالمطلب جد پیامبر هم در حالی که نوه‌اش هفت‌ساله بود، چشم از جهان فرو بست، و در نتیجه نگهداری و پرستاری پیغمبر به عهده ابوطالب قرار گرفت، و او در این راه نهایت مراقبت و فداکاری را به خرج داد.

جد اعلای زینب(ع)

جد اعلای پدر و مادری زینب(ع)، عبدالمطلّب بن هاشم است که، امین کعبه، سقّای حجّاج و مهماندار خانه خدا بوده، و خداوند او را از شرّ سپاه فیل سوار ابرهه که از حبشه برای خراب کردن خانه خدا آمده بودند حفظ کرد.(8) او هرگز به بت‌پرستی نزدیک نشد.
 

یا که خدا به خلق پیمبر نمیدهد/یاگردهد پیمبر ابتر نمیدهد
دختردراین قبیله تجلی کوثر است/بیخودخدابه فاطمه(س)دختر نمیدهد
زینب(س)عفیفه ای است که در راه عفتش/عباس(ع)میدهد نخ معجر نمیدهد
میلاد حضرت زینب(س)مبارکباد.

* * * * * *

ز بیت مرتضی (ع) شاه ولایت اختری سر زد
که از نور رخش، ارض و سما را زیب و زیور زد
بود میلاد زینب (س) آنکه اندر روز میلادش
در آغوش حسینش خنده بر روی برادر زد
* * * * * *
بلبل طبعم غزل خوان در ثنای زینب است
مرغ روحم پرزنان اندر هوای زینب است
.
.
.
میلاد زینب کبری(س) الگوی حیا و عفت و فداکاری مبارک باد.
* * * * * *
شب میلاد دختر زهراست/ هر کجا بنگری شعف برپاست
خانه مصطفی شده گلشن/ دیده مرتضی شده روشن
مونس و یار مجتبی آمد/ حامی شاه کربلا آمد
...
*میلاد نور مبارک* 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 
نه تنها زینب از دین یاوری کرد
به همت کاروان را رهبری کرد
به دوران اسارت با یتیمان
نوازشها به مهر مادری کرد
*میلاد الگوی پرستاران و روز پرستار، مبارک باد*
  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
*ولادت حضرت زینب کبری و روز پرستار بر شما مبارکباد* 

 

روز پرستار 
روز پرستار

 

نویسنده : عبداللطیف نظری

 

شعاعی از ملکوت

لایه‏های سنگین حزن بر دل بیمار فرو می‏نشیند. چشم‏های بی رمق او درد را فریاد می‏کشند. در این لحظات، تنها سایه پرستار است که بیمار را در مسیر پرفراز و نشیب بیماری قوت می‏بخشد. پرستار حرفی از کلام خداوند است، شعاعی از ملکوت پر حشمت است و تابشی از زیبایی انسان. پس پرستاری را قدر بدانیم و پرستاران را گرامی بداریم.

فقه پرستاری

امروزه پرستاری جنبه‏های تخصصی و روان شناختی پیدا کرده است و دانشکده‏های پرستاری در سرتاسر جهان شکل گرفته‏اند. اما باید اذعان نمود که همچنان بخشی از چهره زیبای پرستاری زیر سایه سنگین بی‏توجهی یا جهل، کدر و ناشناخته مانده است و اسلام که دینی همه جانبه‏نگر است ما را با این زوایا آشنا می‏کند. اگر «فقه پرستاری» جمع‏آوری و ترویج شود، انگیزه‏های معنوی در دل پرستاران بیدارتر می‏شود. اسلام با ریزبینی و موشکافی عمل به احکامی را سفارش می‏کند که بیمار را در سلامتی جسم و روح یاری می‏رساند. امید که فقه پرستاری در دانشکده‏های پرستاری جایگاهی مناسب و به‏سزا پیدا کند و ابعاد مختلف آن برای مردم، به‏ویژه پرستاران زحمت‏کش، بیش از پیش روشن شود.

هدایت بیمار

در بیمارستان، خودخواهی‏ها و سرکشی‏ها فرو می‏نشینند، و روح بیمار فرصت می‏یابد تا زندگی را از زاویه درد و رنج تجربه کند؛ دل بیمار اجازه می‏دهد تا کبوتران عبرت بر دامانش بنشینند و آدمی به تفکر فرو رود. پرستار که مونس تنهایی‏ها، رنج‏ها و تحولات روحی بیمار است، باید در این لحظات کم‏یاب دست بیمار را بگیرد و او را در رجعت به خویشتن یاری رساند؛ در اعماق روح خسته بیمار نفوذ کند و دانه مهرحق را در جانش بنشاند.

دلداری دادن به مریض

بیمار با اوضاع سختی دست و پنجه نرم می‏کند: تلخی دارو، سختی تنهایی، فشار درد و مانند آن. در این وضعیت گاهی بیمار خود را می‏بازد و تصویر سلامتی‏اش را در آینه آینده مبهم می‏بیند و از خود می‏پرسد: «آیا شفا پیدا می‏کنم؟» این‏جاست که اگر امید خود را باز نیابد ممکن است اصلاً به بهبود نرسد. اسلام در زمینه تقویت روحیه بیمار سفارش می‏کند. مسلما پرستاران از مخاطبان اصلی این سفارش‏ها هستند. یکی از آنها امیدوار کردن بیماران به بازیافتن تندرستی است؛ چرا که این امر،روح آنان را شادمان می‏کند و طراوت جسمی را برایشان به ارمغان می‏آورد. از پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل شده که فرمود: «هنگامی که بر بیمار وارد شدید او را به زنده ماندن امیدوار کنید. این سخن، هرچند قضا را رد نمی‏کند، روح را شادمان می‏کند».

پرستار

تلاش در برآوردنِ نیاز مریض

یکی از وظایف پرستاران، برآوردن نیازهای فوری بیمار است. این موضوع در اسلام بسیار سفارش شده و پیشوایانِ معصومِ ما بر آن تأکید فراوان کرده‏اند. رسول مکرّم اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم برآوردن حاجت بیمار را موجب آمرزش گناهان دانسته، می‏فرمایند: «کسی که در رفع حاجت مریض تلاش کند گناهان او فرو می‏ریزد؛ خواه حاجت او را برآورد و خواه از عهده آن بر نیاید». مرحوم محدّث نوری که از علمای بزرگ تشیع است در کتاب مستدرک‏الوسائل بابی تحت عنوان «استحباب تلاش در بر آوردن حاجت بیمار» تدوین کرده است و در آن‏جا می‏گوید: «این تلاش نسبت به بیماری که از خویشان است استحباب بیشتری دارد».

عبرت‏آموزی

بیماری آینه‏ای است که چهره دیگر زندگی را نشان می‏دهد. پرستار می‏تواند ابعاد این زندگی را شفاف‏تر از دیگران نظاره کند. او باید از حال‏وروز پریشان بیمار عبرت آموزد و از دیدن درد و رنج او درس گیرد. پیشوای اول شیعیان حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید: «چه بسیار کسان که با دست خود از آنان پرستاری می‏کردی برای آنان شفا می‏طلبیدی و از پزشکان برایشان دارو می‏گرفتی، ولی دواهای تو به حالشان نفعی نبخشید».

یاری رساندن به بیمار در گزاردنِ اعمال عبادی

عبادت روح زندگی، ارتباط درست آفریده با آفریننده، و مایه حیات و کمال انسان است. به راستی چه کسی جز او فریادرس است؟ تنها اوست که باید در برابرش زانو زد، به رکوع رفت و پیشانی بر خاک سود. بیماری هرچند بیمار را به خدا نزدیک می‏کند، گاهی به جا آوردنِ اعمال عبادی را برایش دشوار یا ناممکن می‏سازد. پرستار می‏تواند بیمار را در گزاردنِ این اعمال یا تهیه مقدمات آن یاری رساند.

پرهیز از عصبانی کردن مریض

مریض در غم و رنجی فراوان دست و پا می‏زند، از این‏رو، سزاوار نیست با آزردنِ او بار اندوهش را بیشتر کنیم. از رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل شده که فرمودند: «بیمار را اذیت نکنید و بر او فشار وارد نکنید». بنابراین باید از قراردادن مریض در تنگناهای رسوم و آداب اجتماعیِ زاید پرهیز کنیم و از کارهایی چون نشستن طولانی نزد مریض و پرسش زیاد که باعث اذیت وی می‏شود، دوری گزینیم. پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: «در پرسش از مریض به پروپای او مپیچ؛ بلکه به دوحرف بسنده کن».

درخواست دعا از بیمار

دعای بیمار در حق عیادت کننده و پرستار مستجاب می‏شود، همان‏طور که نفرین او چنین است. از این روی شایسته است پرستار از بیمار طلب دعا نماید. همان‏طور که لازم است از کاری که ممکن است او را خشمگین و وادار به نفرین کند، بپرهیزد.

نشستن کنار تخت بیمار

پرستاری از شغل‏های بسیار ظریف و پرمسئولیت و در عین حال پرارج است. بر پرستار است که بیمار را بر خوردن غذا مجبور نسازد، چیزی نزد وی نخورد، و هنگام خواب او، مراعات حالش را بکند. کوشش برای این‏که بیمار خوابی آرام داشته باشد، در دین مبین اسلام و گفتار پیشوایان معصوم علیه‏السلام سفارش شده است. هم‏چنین شایسته است پرستار، در کنار تخت بیمار بنشیند و او را دلجویی دهد. پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: «کسی که به دیدارِ مریض رفته است، زمانی که کنار او می‏نشیند، رحمت الهی او را فرا می‏گیرد».

روز پرستار

 

پرستار کربلا

در عظمت و شرافت پرستاری همین بس که حضرت زینب علیهاالسلام مدتی از عمر خود را پرستار یادگارِ آخرین برگزیده خدا بوده است. کودکان بی سرپرست و بیماری که وی عهده‏دار مراقبت از آنان بود، نیاز شدید به عطوفت، محبت و سرپرستی داشتند. پس از واقعه کربلا، حضرت سجاد علیه‏السلام سخت مریض، و کودکان، بی‏سرپرست و یتیم شده بودند و از نظر غذا، آب و امکانات در مضیقه قرار داشتند و در این حال به پرستار و سرپرست نیاز داشتند که این مسئولیت را حضرت زینب علیهاالسلام عهده‏دار بودند. امام سجاد علیه‏السلام فرمود: «من در شبی که پدرم فردای آن کشته شد نشسته بودم و عمه‏ام زینب نزد من بود و از من پرستاری می‏کرد». در جای دیگر فرمود: «در سفر اسیران از کوفه تا شام، مشاهده کردم که عمه‏ام زینب گاهی غذای خود را بین کودکان تقسیم می‏فرمود و خود از شدت گرسنگی و ضعف، نماز شب را نشسته به‏جا می‏آوردند».

پرستاری و اقتدا به زینب کبری علیهاالسلام 

بی‏تردید، صفات و ویژگی‏های شاخصِ حیاتِ زینب کبری علیهاالسلام برای همه امت اسلامی، خصوصا بانوان مسلمان سرمشق است و می‏تواند زمینه‏ساز تحول روحی در همه، به ویژه گروه زحمت‏کش و شریف پرستاران باشد. بنابراین پرستار باید ویژگی‏هایی نظیر پیشوای خود حضرت زینب علیهاالسلام داشته باشد. ایثار، گوش دادن به درد دل بیمار و تسکین آلام روحی او و آرامش خاطر دادن به بیمار از جمله صفاتی است که باید پرستاران عزیز آنها را مراعات کنند. پرستار باید از خلق و خوی پسندیده و شهامت و از خودگذشتگی لازم برخوردار باشد تا بتواند همدم و هم‏راز بیمار شود و مایه خیر و برکت برای وی باشد.

پرستار در نگاه امام

حضرت امام خمینی رحمه‏الله پرستاری را شغل بسیار ارزشمندی دانسته، چنین می‏فرمایند: «من یک کلمه راجع به این اطبا و بهیاران و پرستاران... عرض دارم... و آن این است که طبابت و پرستاری و خدمت به این بیمارانی که در این بیمارستان‏ها خوابیده‏اند یک خدمت بسیار مشکل، لکن بسیار ارزنده است. پرستاریِ مریض بسیار مشکل است و پرستاری خوب، بسیار ارزشمند...، در ادارات باید همه، کار صحیح انجام بدهند و کار صحیحِ همه ارزش دارد، لکن در بیمارستان‏ها یک ویژگی خاصی دارد. سر و کار با یک عده‏ای دارید شما و خصوصا پرستارها که اینها بیمارند، دل‏شکسته‏اند، محتاج به پرستاری روحی دارند، محتاج به آرامش روحی دارند. شما با این مریض‏ها، با این بیمارها هرچه محبت بکنید و هرچه پرستاریِ مادرانه و خواهرانه و برادرانه و پدرانه بکنید، این در روحیه بیمار مؤثر است و بر خوب شدن، [و] وسعت خوب شدن بیماران نیز مؤثر است و در بارگاه خدای تبارک و تعالی خدمت به این جمعیّت، خدمت به این بندگان خدا، بسیار ارزشمند است».

مسئولیت پرستار در کلام امام رحمه‏الله 

حضرت امام خمینی رحمه‏الله بر اسلامی بودن بیمارستان‏ها تأکید فراوان داشت. آن فرزانه ضمن آن‏که فعالیت‏های شبانه‏روزی پرستاران را خدمت بسیار بزرگ و ارزشمندی می‏دانست، همواره آنان را به پایبندی به ارزش‏ها و اعمال اسلامی توصیه می‏نمودند. ایشان خطاب به پرستاران سراسر کشور فرمودند: «باید خیلی توجه داشته باشید به این‏که هم وضع بیمارستان‏ها وضع اسلامی باشد و هم رفتارتان با این مرضی و با این معلولین و با این بیمارها یک وضع مادرانه و خواهرانه... باشد. بسیار کار مشکل و ارزشمندی است و بسیار پرمسئولیت. بنابراین سفارش من، تمنای من از... پرستاران سرتاسر کشور... این است که با تمام قوا کوشش کنید که اعمال شما اعمال اسلامی باشد و رفتار شما با مریض رفتار خوب باشد و رفتار انسانی ـ اسلامی باشد. خداوند تبارک و تعالی به شماها... اجر عنایت کند و اجر آن زن‏هایی که در صدر اسلام برای پرستاریِ لشکر اسلام می‏رفتند، انشاء اللّه در نامه اعمال شما هم نوشته بشود».

پیشینه پرستاری در اسلام

پرستاری در فرهنگ اسلامی پیشینه‏ای بسیار دیرین دارد و تاریخ آن به صدر اسلام بر می‏گردد. در جنگ‏های مسلمانان، بانوان خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و زنان مسلمان در پرستاری شرکت می‏کردند. پرستار شخص پیامبر در جنگ احد، حضرت فاطمه علیهاالسلام بود که برای بند آوردن خون زخم آن حضرت تلاش بسیار کرد. در همین جنگ، نُسَیبه، دختر کعب، زخم مجروحان را می‏بست و به آنان آب و آذوقه می‏رساند. در صدر اسلام پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بعضی از زنان را برای مداوای مجروحان به جبهه جنگ می‏برد و از اَنفال به آنان می‏بخشید. در جنگ خیبر حدود بیست بانوی مسلمان حضور داشتند که از جمله آنان اُمّ سَلَمه همسر پیامبر، ام عماره دختر کَعب، صفیه دختر عبدالمطلب، ام سلیم و ام منیع را می‏توان نام برد. هم‏چنین در جنگ خندق، رُفیده از بانوان انصار در خیمه‏ای در مسجد، از زخمی‏ها پرستاری می‏کرد.

شکوه شیرزن کربلا

ای زینب؛ ای آینه فاطمه‏نما؛ ای تندیس صبر و وفا؛ ای چکیده فضیلت‏ها؛ ای عصاره خوبی‏ها؛ زاد روز تو میلاد عفاف و شهامت است و خاطره حماسه آفرینی‏هایت، زینت بخش تاریخ کربلا. تو آموزگار جهاد و صبوری و حیا و عفّتی. تو بودی که موج خون‏های کربلا را فراتر از آن دشت سرخ، تا ساحل بیداری ملّت‏ها رساندی. تو بودی که با اسارت‏آزادی‏بخش خویش، سند جنایت آل امیّه را به همگان نشان دادی و کتاب شهادت را تفسیر کردی و پیام‏رسان خون‏های عاشورا شدی. تو هنوز هم به تاریخ بشریت درس آزادگی و جهاد می‏دهی. هنوز هم زنان و دختران ما به آموختن حجاب و عفاف از زبان تو محتاجند. کدام دل است که مهر تو را نداشته باشد؟ کدام بانوی نجیب و باعفاف است که در پاکدامنی و تدیّن، وامدار تو نباشد؟ کدام خانواده جانباز است که از تو، راه و رسم پرستاری و فداکاری نیاموزد؟ کدام مادر شهید و خواهر شهید است که شکوه صبر و طاقت تو را، آرام‏بخش دل داغدار خویش نسازد؟ نامت، همواره درس‏آموز، و یادت همیشه الهام‏بخش عزت و شرف باد.

روز پرستار

سالهاست که در کشور ما ، روز میلاد دختری از خاندان امامت و رسالت ، یادگار فاطمه (س) و یادآور علی (ع) ، زینب کبری (س) به نام روز پرستار نامیده و گرامی داشته می شود ، در طی این سالها با فرا رسیدن روز میلاد حضرت زینب و روز پرستار به پرستاران هدیه یا هدایایی اعطا می شود و هر نهاد ، وزارتخانه ، بیمارستان یا مجتمع درمانی ، پرستار یا پرستارانی را به عنوان پرستار نمونه معرفی می کنند و بنا به  رسم مالوف ونانوشته کشورمان ، پرستاران را با کوله بار مشکلات حرفه ایی اشان تنها می گذارند؛ تا سال آینده و تنها برای یک روز ، دوباره وجدان جمعی به خاطر آورد و با تقدیری و هدیه ایی مراسم را با اتمام برساند . گویی این روزها در تاریخ رویدادهای کشورمان تنها از این رو نهاده شده تا مسئولیت مسئولان ، پاسخگویی آنان و توجه مردم به جای مداومت در طول سال به یک روز در سال محدود شود . و این در حالی است که مسئولان و مردم دیدگان خود را بر روی جان فشانی ها ، زحمات و ایثارگری های پرستاران بسته اند . تبیان به مناسبت روز پرستار گفتگویی را با جمعی از پرستاران مجتمع درمانی امام خمینی ترتیب داده که در زیر می خوانید . ما سخنان از دل برآمده پرستاران را روایتگریم  ، ما بازگو کننده سخنان جمعی هستیم که جایگاه و منزلتشان را خداوند ستوده ، چه اینان جان و زندگی انسان را حفاظت می کنند : " آنکه انسانی را نجات دهد گویی تمام بشریت را نجات داده است ."

در ابتدای این گفتگو و در بررسی شرایط کاری پرستاران نسبت تعداد پرستاران به بیماران را جویا شدیم ، یکی از پرستاران شرکت کننده در این گقتگو در این باره گفت : مجموع آمار نشان می دهد که کشور به 250 هزار پرستار نیازدارد ولی در حال حاضر100 هزار پرستار در کل کشور وجود دارد ، یعنی 150 هزار پرستار کم داریم؛در نتیجه باید تمام پرستاران شاغل این کمبود را به نوعی جبران کنند و این میزان کمبود پرستار و فشار ناشی از آن را دیگر پرستاران تحمل می کنند. یکی دیگر از پرستاران در ادامه افزود :  تعداد بیمارانی که یک پرستار موظف به مراقبت از آنان است در هر بخش متفاوت است در بعضی از بخش ها در شیفت های عصر و شب به ازاء چهل بیمار، 2 پرستاروجود دارد  و گاه پیش می آید که از مجموع این 20 بیماری که پرستار شیفت عصر و شب مراقبت از آنان را به عهده دارد 6 بیمارتازه از اطاق عمل به بخش منتقل شده اند و نیاز به مراقبت بیشتری دارند . از سوی دیگر تعداد پرستار و بیمار بستگی به سیستم ارائه مراقبت دارد که در هر بخش با بخش دیگر متفاوت است ولی الان به دلیل کمبود پرستار یک بخش که نیاز به 4 پرستار دارد با دو پرستار اداره می شود و این وضعیت به طور خاص بر پرستار فشار می آورد، چون وجدان کاری و انسانی پرستار اجازه نمی دهد که کیفیت کار را کاهش دهد؛ داروهای بیماران ، تحویل گرفتن بیمار از اطاق عمل و بررسی علائم حیاتی اش ، تعویض پانسمان، نظارت بر کل بخش، وسایل ، آمد و رفت ها ومشکلاتی که این میان پیش می آید،  اینها کارهایی است که یک پرستار انجام می دهد ؛ همه اینها سبب می شود که فشار مضاعف بر پرستار وارد آید و وقتی پرستار محل کارش را ترک می کند کاملاً تخلیه انرژی شود چرا که تمام انرژی و توانش را برای حرفه اش صرف کرده است و برای رسیدگی به خانه و زندگی اش انرژی ندارد. این پرستار پرتوان در ادامه گفت : پرستاران هیچگاه از کارشان کم نمی کنند ولی این وضعیت نابرابر تعداد پرستار و بیمار که به هیچ وجه قابل توجیه نیست در هیچ جا لحاظ نمی شود.

در ادامه مشکلات حرفه ایی پرستاران را جویا شدیم ، یکی دیگر از پرستاران شرکت کننده در این گفتگو در این باره گفت : همه ما به نوعی دچار بیماری های خاص هستیم. اصلاً  بیایند آمار بگیرند که چند نفر از پرستاران خانم مبتلا به دردهای مفصلی اعم از زانو درد و دردهای کمر هستند. و این آمار را با آمار مشابه بین حرفه های دیگر مقایسه کنند (مثلاً با خانم های کارمند) این مشکل خاص پرستاران پر سابقه نیست ، تمام پرستارانی که حتی سابقه کار آنها بین 5 تا 15 سال است دچار این مشکل هستند. امروزه وضعیت بخش ها با سالهای گذشته قابل مقایسه نیست رشد جمعیت ، اقسام بیماری های مختلف که گاه  شدیدتر، ناشناخته تر و حتی خطرناکترند، به عنوان مثال  تا چند سال پیش ایدز و یا هپاتیت وجود نداشت ولی الان یک مشکل عمده است)،  تعداد زیاد بیمار، فشار کاری زیاد، کمبود پرسنل و کمی حقوق از دیگر مشکلات ماست ، با توجه به سطح بالای تورم و گرانی، توازنی میان در آمد پرستاران و مخارج آنها وجود ندارد ، به خصوص  مشکلات آقایان این حرفه زیاد است آنها اصلاً خانواده شان را نمی توانند ببینند. این مسائل به لحاظ کمی و کیفی باعث استرس می شود و شرایط را برای پرستار مشکل می کند.

پرستار سخت کوش دیگری درباره مطالبات و انتظارات پرستاران گفت:

مطالبات و انتظارات پرستاران در مقایسه با امتیازات کارمندان دیگر ارگان ها روشن می شود، اگر پرستاران را با  فارغ التحصیلان رشته های دیگر که گاه رشته تحصیلی آنها آسانتر بوده و مسئولیت پرستاران را هم ندارند یعنی به طورمستقیم با جان مردم در تماس نیستند ، در مواجهه با بیماران عفونی و در معرض خطر ابتلا به این بیماریها قرار ندارند ، سیستم ایمنی بدنشان از پرستاران قوی تر است ، ( چرا که سیستم ایمنی بدن پرستاران  در تماس با بیماران مختلف مبتلا به هپاتیتC، هپاتیتS،HIV ، به طور طبیعی کاهش می یابد)، مقایسه کنیم ، می بینیم که پرستاران علیرغم کار سخت و پرخطر از امکانات و امتیازات کمتری نسبت به آنها برخوردارند . وی در ادامه افزود : ولی کاش حداقل برای پرستاران انگیزه ایجاد می کردند؛ هدیه روز زن به ما تعلق نمی گیرد حتی دریغ از یک کارت تبریک برای این روز  و یا هدیه روز پرستار را به صورت اقساط به پرستاران می دهند.این بدان معناست که هنوز جایگاه واقعی پرستار شناخته نشده است. اینها برای پرستار انگیزه ایجاد می کند ولی نهاد های مسئول از این امر غافلند. خدمات، تسهیلات ، بن های غیر نقدی و نقد ی که به پرستاران اعطا می شود واقعاً در مقایسه با اینکه این افراد کارشناسان حرفه و رشته خود هستند بسیار اندک است. وی در توضیح این مطلب گفت : به عنوان مثال هر اداره ای ، تعاونی مسکن فعال دارد. ولی برای پرستاران این مجتمع در شهرک واوان آپارتمان ساخته اند. در کشورهای خارجی پرستاری پس از کار معدن جزء سخت ترین مشاغل است و به دلیل سختی و حساسیت کار ، بالاترین پایه حقوقی را داراهستند. خطرپذیری این شغل بسیار بالاست. پرستاران حتی در مقایسه با پزشکان مدت زمان بیشتری را با بیمار سپری می کنند.

یکی دیگر از خانمهای شرکت کننده دراین گفتگو یکی از موارد تبعیض میان کادر درمان را چنین ذکر کرد :  تفاوتی فاحشی میان فرصت های آموزشی پرستاران و پزشکان است. هر ساله به چندین پزشک فرصت های مطالعات کوتاه مدت و بلند مدت می دهند ولی باید پرسید  چند در صد از بودجه مطالعات – آموزشی وزارت بهداشت به پرستاران اختصاص می یابد ؟ دلیل این مسئله چیست؟ سطح علم پزشکی در کشور ما ، مقالات پژوهشی و تحقیقات در این رشته تفاوت چندانی با کشورهای اروپایی ندارد، ولی متاسفانه این پیشرفت در پزشکی قابل مقایسه با پرستاری نیست ؛ حرفه پرستاری که مکمل پزشکی در بیمارستان است در زمینه فرصت های آموزشی و مطالعاتی مورد غفلت قرار گرفته است و این یکی از معضلات بسیار مهم است که باعث کاهش انگیزه و عقب ماندن سطح علمی پرستاران شده است.

از جمع پرستاران حاضر در این گفتگو سوال شد که چرا غالباً مردم از پرستاران ناراضی اند ؟ یکی از بانوان پرستار در این زمینه گفت : از آنجایی که وظیفه پرستار شناخته شده نیست توقعات بیمار و یا همراهانش بی اندازه است و  به شغل پرستارمربوط نیست. تمام مسائل جانبی بیمارستان را از ما مطالبه می کنند اگر محیط کثیف است ،اگر تجهیزات کم است، اگر پزشک دیر می آید، اگر غذا مشکل دارد از چشم پرستار می بینند. اگر کار خوب انجام گیرد بیمار از پرستار تشکر نمی کند و تنها پزشک را مسئول حسن انجام کار می داند . در صورتی که در تمام مواقع بحرانی این پرستاراست که فداکارانه در سرکار خود حاضر می شود. در زمان انقلاب ، در ایام جنگ ، مواقع بحرانی زلزله ، پرستار شیفت دوبل  و یا 24 ساعت سرکارمی آمد و هیچ توقع تقدیر و تشکر هم نداشت.وی در ادامه افزود : رسانه ها باید درباره حرفه پرستاری اطلاعات کسب کنند و صرفاً در روز پرستار با این قشر همراه نشوند. باید به طور مداوم مسائل مطرح شود، و رسانه مسائل و مشکلات پرستاران را درک و پی گیری کنند، و شناخت کافی از حرفه پرستاری به جامعه انتقال دهند. وی دراین باره افزود : ما پرستاران نیازمند ترحم جامعه نیستیم. ما می خواهیم واقعیت حرفه ایی ما مطرح و بررسی شود نه اینکه از پرستار یک داستان اشک آلود بسازند.

 

فروردین91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۴
فاصله گلناری

زندگینامه امام سجاد (ع)

1.حضرت سجاد ( ع )
  2.پیام خون و شهادت
  3.امام سجاد ( ع ) در دمشق
  4.حرکت به مدینه
  5.صحیفه سجادیه
 

حضرت سجاد ( ع )
نام معصوم ششم علی ( ع ) است . وی فرزند حسین بن علی بن ابیطالب ( ع ) و ملقب به "سجاد" و "زین العابدین " می باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدینه ولادت یافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری  و تب شدید از آن حادثه جان به سلامت برد ، زیرا جهاد از بیمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش - با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت - به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی این بود که آن رشته گسیخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، یعنی امامت و ولایت گردد . این بیماری موقت چند روزی  بیش ادامه نیافت و پس از آن حضرت زین العابدین 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شریف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصیت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسید ، به اختلاف روایات در حدود 24 سال نوشته اند . مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر یزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود ، بهره برداری از این قیام و حماسه بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زینب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظیر در جهان آن رو فریاد کردند . فریادی که طنین آن قرنهاست باقی مانده و - برای همیشه - جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد ، اما مأموریت حضرت سجاد ( ع ) و زینب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بیت اسیر را از قتلگاه عشق و راهیان به سوی  "الله " و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند . حضرت سجاد ( ع ) را در حال بیماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای  حضرتش را از زیر شکم آن حیوان به زنجیر بستند . سایر اسیران را نیز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زیر سنگینی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای  مانده بود و جرأت نفس کشیدن نداشت ، زیرا ابن زیاد دستور داده بود رؤسای قبایل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند . در چنین حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بین سرکردگان قبایلی که در کربلا بودند تقسیم و سر امام شهید حضرت ابا عبد الله الحسین را در جلو کاروان حمل کنند . بدین صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبید الله زیاد می خواست وحشتی در مردم ایجاد کند و این فتح نمایان خود را به چشم مردم آورد . با این تدبیرهای امنیتی چه شد که نتوانستند جلو بیانات آتشین و پیام کوبنده زن پولادین تاریخ حضرت زینب ( س ) را بگیرند ؟ گویی مردم کوفه تازه از خواب بیدار شده و دریافته اند که این اسیران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پیغمبر اسلام ( ص ) می باشند که مردانشان در کربلا نزدیک کوفه به شمشیر بیداد کشته شده اند . همهمه از مردم برخاست و کم کم تبدیل به گریه شد . حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بیماری به مردم نگریست و فرمود : اینان بر ما می گریند ؟ پس عزیزان ما را چه کسی کشته است ؟ زینب خواهر حسین ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پیامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود : "... ای اهل کوفه ، ای حیلت گران و مکراندیشان و غداران ، هرگز این گریه های شما را سکون مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خویش می تابید و از شام تا صبح به دست خود بازمی گشاد . هشدار که بنای ایمان بر مکر و نیرنگ نهاده اید ..." . سپس حضرت زینب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : "همانا دامان شخصیت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کردید که هرگز تا قیامت این آلودگی را از خود نتوانید دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد . مگر نمی دانید کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتید ، و چه عهد و پیمان که بشکستید ، و بزرگان عترت و آزادگان ذریه او را به اسیری  بردید ، و خون پاک او به ناحق ریختید ..." . مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گویی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زینب ( ع ) که گویا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج می شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حیرت کرد . شگفتا این صدای علی ( ع ) است که گویا در فضای  کوفه طنین انداز است ... . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زیاد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زینب کبری و سایر اسیران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسین ( ع ) و اسیران کربلا به حد اعلا رسانید ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود .

پیام خون و شهادت
ابن زیاد یا پسر مرجانه اسیران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او ب آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . یزید در جواب نامه ابن زیاد که خبر شهادت حسین ( ع ) و یارانش و اسیر کردن اهل و عیالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسین ( ع ) و همه یارانش را و همه اسیران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجیر نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بیت را چون اسیران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بیت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند . روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زیرا یزید اسیران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و یاغیگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهایند - یزید دستور داد اسیران و سرهای  شهدا را از کنار "جیرون " که تفریحگاه خارج از شهر و محل عیش و عشرت یزید بود عبور دهند . یزید از منظر جیرون اسیران را تماشا می کرد و شاد و مسرور به نظر می رسید ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ایستاده بودند و تماشا می کردند . پیرمردی از شامیان جلو آمد و در مقابل قافله اسیران بایستاد و گفت : "شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد" . امام زین العابدین ( ع ) به آن پیرمردی  که در آن سن و سال از تبلیغات زهرآگین اموی در امان نمانده بود ، فرمود : "ای  شیخ ، آیا قرآن خوانده ای ؟" . گفت : آری . فرمود : این آیه را قراءت کرده ای  : قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم . سپس آیه تطهیر را که در حق اهل بیت پیغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا" . پیرمرد گفت : این آیه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از این آیه ماییم که خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است . پیرمرد بسیار تعجب کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمینان داد . این پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند . باری ، قافله اسیران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند . سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی  منتقل کردند . چند روزی  را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال یزید در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفیران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پیروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در این مجلس یزید همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سید الشهداء انجام داد که ابن زیاد ، دست نشانده پلیدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهما السلام بوده است . وقتی  زینب ( ع ) این جسارت را از یزید مشاهده فرمود و اولین سخنی که یزید به حضرت سید سجاد ( ع ) گفت چنین بود : "شکر خدای را که شما را رسوا ساخت " ، بی درنگ حضرت زینب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست . دلش به جوش آمد و زبان به ملامت یزید و یزیدیان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پیام خون و شهادت را بیان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سیه کاری یزید و یزیدیان برداشت ، و خلیفه مسلمین را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما یزید سر به زیر انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصیت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بیتی خواند که ترجمه آن این است : "ناله و ضجه از داغدیدگان رواست و زنان اجیر نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است " .

امام سجاد

امام سجاد ( ع ) در دمشق
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد ، حضرت زین العابدین ( ع ) وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود : ای یزید ، به خدا قسم ، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا ( ص ) ما را به این حال بنگرد ؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطیب رسمی  بالای منبر رفت و در بدگویی علی ( ع ) و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به یزید گفت : به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ یزید نمی خواست اجازه دهد ، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید . مردم اصرار کردند . ناچار یزید قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست . خلاصه بیانات امام ( ع ) چنین بود : "ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست . خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند ، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند" . سپس فرمود : "پیغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابیطالب از ماست ، حمزه سید الشهداء از ماست ، جعفر طیار از ماست ، دو سبط این امت حسن و حسین ( ع ) از ماست ، مهدی این امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید . امام ( ع ) سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش . سپس رو به یزید کرد و گفت : آیا این پیامبر ارجمند جد تو است یا جد ما ؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی ، و اگر بگویی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسین ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر کردی ؟ سپس امام ( ع ) دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی  آشوبی به پا شد . این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید . این ندای  حق بود که به گوش تاریخ می رسید . یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد . به هر حال ، یزید بر اثر افشاگریهای امام ( ع ) و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید . از امام سجاد ( ع ) پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید ؟ امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) فرمودند : میل داریم پهلوی  قبر جدمان در مدینه باشیم .

حرکت به مدینه
در ماه صفر سال 61هجری اهل بیت عصمت با جلال و عزت به سوی مدینه حرکت کردند . نعمان بن بشیر با پانصد نفر به دستور یزید کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زینب کبری و سایر اهل بیت به مدینه نزدیک می شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدینه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشیر و همراهانش را اجازه مراجعت داد . امام ( ع ) دستور داد در همان محل خیمه هایی برافراشتند . آنگاه به بشیر بن جذلم فرمود مرثیه ای بسرای و مردم مدینه را از ورود ما آگاه کن . بشیر یکسر به مدینه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدینه ایستاد و اشعاری  سرود که ترجمه آن چنین است : "هان ! ای مردم مدینه شما را دیگر در این شهر امکان اقامت نماند ، زیرا که حسین ( ع ) کشته شد ، و اینک این اشکهای من است که روان است . آوخ ! که پیکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نیزه شهر به شهر گردانیدند" . شهر یکباره از جای کنده شد . زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شیون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای  خود و هجوم به سوی خارج شهر بر یکدیگر سبقت گرفتند . بشیر می گوید : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خیمه اهل بیت پیغمبر رساندم . در این موقع حضرت سجاد ( ع ) از خیمه بیرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک می کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت . از جمله فرمود : "اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور می داد ، بیش از این بر ما ستم نمی رفت ، و حال اینکه به حمایت و حرمت ما سفارش بسیار شده بود . به خدا سوگند به ما رحمت و عنایت فرماید و از دشمنان ما انتقام بگیرد" . سپس امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) و یاران و دلسوختگان عزای حسینی  وارد مدینه شدند . ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقیع رفتند و شکایت مردم جفاپیشه را با چشمانی اشک ریزان بیان نمودند . مدتها در مدینه عزای حسینی برقرار بود . و امام ( ع ) و زینب کبری از مصیبت بی نظیر کربلا سخن می گفتند و شهادت هدفدار امام حسین ( ع ) را و پیام او را به مردم تعلیم می دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا می کردند تا مردم به عمق مصیبت پی  ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را یاد بگیرند . آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسیار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدینه ، حرم مقدس رسول الله مرکز یادها و خاطره اسلام عزیز و پیامبر گرامی  ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ایفا فرمود ، و به دنبال آن بیداری مردم و قیامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضایتی عمیق مردم آغاز شد . از آن پس تاریخ اسلام شاهد قیامهایی بود که از رستاخیز حسینی در کربلا مایه می گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران یزید در برابر قیام مردم مدینه کشتارهای عظیم به راه انداختند . اولاد علی ( ع ) هر یک در گوشه و کنار در صدد قیام و انتقام بودند تا سرانجام به قیام ابو مسلم خراسانی  و انقراض سلسله ناپاک بنی امیه منتهی شد . مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غیر عادلانه خلفای بنی امیه و بنی  عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شیعیان علی ( ع ) در طول تاریخ زنده شد و شیعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پیام خون و شهادت بود در صحنه تاریخ معرفی گردید . گرچه شیعیان همیشه زجرها دیده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی همیشه این روحیه انقلابی را حتی  تا امروز - پس از چهارده قرن - در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست ، ولی همیشه پیام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بیان می فرمود و با خواص شیعیان خود مانند "ابو حمزه ثمالی " و "ابو خالد کابلی " و ... در تماس بود ، و در عین حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شیعیان خاص وی معارف دینی و احکام اسلامی را از آن حضرت می گرفتند و در میان شیعیان منتشر می کردند ، و از این راه ابعاد تشیع توسعه فراوانی یافت . بر اثر این مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خلیفه اموی ، با بند و زنجیر از مدینه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدینه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35سال امامت با روشن بینی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بیداری مردم و تهییج آنها علیه ظلم و ستمگری  و گمراهی کوشید ، و در موارد بسیاری به خدمات اجتماعی وسیعی در زمینه حمایت بینوایان و خاندانهای بی  سرپرست پرداخت ، و نیز از طریق دعاهایی که مجموعه آنها در "صحیفه سجادیه " گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذیب نفس و اخلاق و بیداری مردم اقدام نمود .

صحیفه سجادیه
صحیفه سجادیه که از ارزنده ترین آثار اسلامی  است ، شامل 57دعا است که مشتمل بر دقیقترین مسائل توحیدی و عبادی و اجتماعی  و اخلاقی است ، و بدان "زبور آل محمد ( ص )" نیز می گویند . یکی از حوادث تاریخ که دورنمایی از تلألؤ شخصیت امام سجاد ( ع ) را به ما می نمایاند - گرچه سراسر زندگی امام درخشندگی و شور ایمان است - قصیده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر کعبه معظمه سروده است . مورخان نوشته اند : "در دوران حکومت ولید بن عبد الملک اموی ، ولیعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزدیک کعبه رسید ، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد ، ناگزیر قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی  نصب کردند ، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعیت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای  مطاف پرداختند . در این هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسین علیهما السلام که سیمایش از همگان زیباتر وجامه هایش از همگان پاکیزه تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود ، از افق مسجد بدرخشید و به مظاف درآمد ، و چون به نزدیک حجر الاسود رسید ، موج جمعیت در برابر هیبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت ، تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت . تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه می کشید ، یکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت : این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مظاف برای  او خلوت گردید ؟ هشام با آن که شخصیت امام را نیک می شناخت ، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند ، خود را به نادانی  زد و در جواب مرد شامی گفت : "او را نمی شناسم " . در این هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از این تجاهل و حق کشی  سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود ، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خویی آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد ، رو به مرد شامی کرد و گفت : "اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نیک می شناسم " . آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ایمان و معراج روح ، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه می گرفت ، با حماسه های افروخته و آهنگی  پرشور سیل آسا بر زبان راند ، و اینک دو بیتی از آن قصیده و قسمتی از ترجمه آن : هذا الذی تعرف البطحاء وطأته والبیت یعرفه والحل والحرم هذا الذی احمد المختار والده صلی علیه الهی ما جری القلم "این که تو او را نمی شناسی  ، همان کسی است که سرزمین "بطحاء" جای گامهایش را می شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائیش همدم و همقدمند . این کسی است که احمد مختار پدر اوست ، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد ، درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد ... این فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است و پسر پاکیزه گوهر وصی پیغمبر است ، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تیغ بی دریغش همی درخشد ..." . و از این دست اشعاری  سرود که همچون خورشید بر تارک آسمان ولایت می درخشد و نور می پاشد . وقتی قصیده فرزدق به پایان رسید ، هشام مانند کسی که از خوابی گران بیدار شده باشد ، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنین شعری - تا کنون - در مدح ما نسروده ای ؟ فرزدق گفت : جدی بمانند جد او و پدری همشأن پدر او و مادری  پاکیزه گوهر مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین "عسفان " میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند . چون این خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسید دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جایزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بیش از این مقدور نیست . فرزدق صله را نپذیرفت و پیغام داد : "من این قصیده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله ای نمی خواهم " . امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد که بپذیرد و اطمینان داد که چیزی  از ارزش واقعی آن ، در نزد خدا کم نخواهد شد . باری ، این فضایل و ارزشهای واقعی است که دشمن را بر سر کینه و انتقام می آورد . چنانکه نوشته اند : سرانجام به تحریک هشام ، خلیفه اموی ، ولید بن عبد الملک ، امام زین العابدین و سید الساجدین ( ع ) را مسموم کرد و در سال 95 هجری  درگذشت و در بقیع مدفون شد.

از وب جهان یکه نگار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۱:۳۴
فاصله گلناری
 

 

ابواسحاق مختار ثقفی، معروف به «کیسان»، به معنی (زیرک و تیزهوش) از دلاوران و بزرگان عرب که به خونخواهی امام سوم شیعیان (حضرت حسین بن علی علیه السلام) و یاران او قیام کرد. 
مردی خردمند، شجاع، بخشنده، مدبر، عاقل و دارای مکارم اخلاقی و ملکات انسانی و رأی صائب و اراده ای قوی که به فنون رزم و جنگ و غلبه بر دشمنان، آشنا بود. 
پدرش: ابوعبیدة بن مسعود ثقفی که در واقعه «یوم الحجر» در عراق کشته شد. 
مادرش: «دومه»، دختر وهب بود. 

عمویش: سعد بن مسعود ثقفی، یکی از اصحاب علی بن ابیطالب (ع) که در جنگ جمل، امیر لشگر آنحضرت و در زمان جنگ صفین فرماندار مدائن شد و تا زمان امام مجتبی (ع) در همین منصب باقی بود. مختار از قبیله «بنی ثقیف»، و از اعراب شهر «طائف» در مکه بود. و در میان افراد قبیله اش، به دلیل پیوند با اهل بیت پیامبر اکرم (ص) و ترویج فضایل آل الله و ارادت و اخلاصش به آنها، بسیار مورد احترام و شرافت بود. 
ضمنا او داماد نعمان بن بشیر، حاکم وقت کوفه نیز می باشد. 
مختار سال اول هجرت بدنیا آمد و در زمان خلافت عمر بن الخطاب، همراه پدرش به مدینه رفت. بعد از مرگ پدرش به بنی هاشم پیوست و در زمان خلافت علی بن ابیطالب (ع) با آن حضرت در عراق (کوفه) به سر می برد و پس از شهادت آنحضرت در بصره ساکن شد. 
زمانیکه امام حسن مجتبی (ع) (امام دوم شیعیان)، در شهر ساباط مدائن جراحت برداشت و در خانه سعد بن مسعود، عمویش بستری شد، مختار که آن زمان جوانی بی تجربه و طالب مقام بود، به عموی خود پیشنهاد کرد که: بیا و حسن بن علی (ع) را دستگیر و نزد معاویه بفرست تا از وعده های مالی فراوان معاویه، بهره مند شده و حسن نیت به او نشان دهی! اما سعد بسیار ناراحت و پیشنهاد او را رد کرد و برخوردی جدی نمود و گفت: ما نباید دوستی با خاندان پیامبر را برای دنیا و ریاست آن، رها کنیم. و مختار ساکت شد. این موضوع، نقطه سیاهی در زندگی مختار به جا گذاشت و سابقه ای منفی برای او شد. 

(سیاست های اصولی) 
سال 60 هـ ق مختار قبل از حادثه کربلا، در زمان قیام حضرت مسلم بن عقیل که به عنوان سفیر و نماینده امام حسین (ع)، به شهر کوفه آمد، میزبان او شد و مسلم را به خانه خود برد و با او بیعت کرد. شیعیان نیز آنجا می آمدند و با مسلم، برای حسین بن علی (ع) دست بیعت می دادند. 
علت ورود مسلم بن عقیل به خانه مختار برای آن بود که وی از زعمای شیعه به شمار می رفت و مسلم اطمینان داشت که او، نسبت به امام حسین (ع) مخلص و وفادار است. اما زمان شهادت حضرت مسلم، مختار از کوفه بیرون رفته و با عبیدالله بن زیاد به مخالفت برخاسته بود. و چون به کوفه برگشت، توسط عمال عمروبن حریث و جاسوسان «ابن زیاد»، دستگیر و زندانی شد و تازیانه خورد. در بعضی اقوال آمده که وی یک چشمش را به دلیل شلاق هایی که خورده بود، در زندان از دست داد. لذا او در تمام دوران حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع) در زندان و با میثم تمار، یار دیرینه علی بن ابیطالب (ع) در حبس بودند. (میثم تمار در زندان به او گفته بود که تو کشنده عبیدالله بن زیاد هستی) بعدا با وساطت عبدالله پسر عمر بن الخطاب که شوهر خواهرش بود، از زندان آزاد شد و به دستور «عبیدالله» و با مهلتی 3 روزه به طائف تبعید و آنجا مدتی ساکن شد. 
سال 64 هـ ق، یزید بن معاویه مرد و «عبدالله ابن زبیر» که حاکم مکه بود، مختار را دعوت به همکاری کرد، مختار با شرط اینکه در کارها باید او را شریک خود کند، با ابن زبیر بیعت نمود و همان زمان که مکه در محاصره سپاه شام شد، مختار در کنار سایر مسلمانان، از حرم خدا دفاع نمود و با شامیان مقابله کرده تا محاصره تمام شد و سپاه شام برگشت و مکه و کوفه بدست «زبیری» ها افتاد سپس مختار به کوفه بازگشت و مردم را به خونخواهی امام حسین (ع) دعوت می کرد و «محمد بن حنفیه» برادر ناتنی امام حسین (ع) امام و رهبر خود می دانست. 
آمدن او به کوفه مصادف با قیام «توابین» یه رهبری «سلیمان بن صرد خزاعی» بود، هرچند که مختار اعتقادی به این اقدام نداشت و می گفت: سلیمان آشنایی با جنگ و سیاست ندارد، ولی شخصیت سلیمان و سابقه اش در بین شیعیان بسیار محترم و بیشتر از شأن مختار بوده، لذا مختار صبر کرد تا نتیجه کار آنها روشن شود. او پس از واقعه کربلا، مکرر از قیام احتمالی خود و انتقام از قاتلین حسین (ع)، سخن می گفت برخی اقوال تاریخی چون «تاریخ طبری و الفتوح»، در اینجا گفته اند که چون پس از شهادت امام حسین (ع) قاتلین آنحضرت، از مختار بسیار می ترسیدند به همین جهت «عبدالله بن مطیع» حاکم زبیری کوفه را وادار کردند تا او را زندانی کرد و بعدها با شفاعت «عبدالله بن عمر» نزد «ابن زبیر»، و تضمین شیعیان، مختار آزاد شد. 
و لذا در زمان شکست قیام توابین و بازگشت آنان به کوفه، مختار در زندان بود وی نامه تسلیتی برای دوست سلیمان «رفاعه بن شداد» فرستاد و با تجمید از او، از بازماندگان توابین خواست تا آماده قیام باشند و آنها را به کتاب خدا، سنت رسول الله، انتقام خون اهل بیت، دفاع از ضعفا و جهاد با دشمنان خدا، دعوت و شیعیان را در محفل هایی جمع می کرد و خود را به عنوان نماینده «محمد بن حنفیه» برای قیام معرفی می کرد. 

قیام مختار 
سال 66 هـ ق، یعنی 5 سال پس از حادثه کربلا و یکسال بعد از نهضت «توابین» با هدف خونخواهی حسین بن علی علیه السلام و یاران آنحضرت قیام کرد. 
14 ربیع الاول سال 66 هـ ق در کوفه بپا خاست و با شعار «یالثارات الحسین» (ع) و شعار «یا منصور امت» (شعاری که مسلمین در جنگهای صدر اسلام می دادند)، درگیری های سختی در محله ها و میدان های کوفه شد، گروههایی کشته و گروههایی تسلیم شدند. 
مختار عبدالله بن مطیع (کارگزار ابن زبیر) را که بطور مخفیانه از قصر کوفه فرار کرده بود، عزل کرد و خود به قصر کوفه وارد شد، اشراف کوفه یعنی مهمترین قشر صاحب نفوذ کوفه، همراه مردم با او بیعت کردند. پس از مسلط شدن بر حکومت، نیروهایی به اطراف فرستاد تا هم در مناطق دیگر غالب شده و هم جنایتکاران آنجا را به کیفر برسانند، این تحرکات و نبرد با طرفداران بنی امیه، مدتها طول کشید. 

اقدامات او 
مهمترین اقدام او، مقابله با سپاه شام بود که در سال 67 هـ ق، بین سپاه او به فرماندهی «ابراهیم بن اشتر» و سپاه شام به فرماندهی «عبیدالله بن زیاد» واقع شد که در این شورش، برخی از اصلی ترین سرکردگان و رهبران شام که مدتها در جنگهای مختلف عراق، شرکت داشتند؛ مثل حصین بن نمیر سکونی، شرحبیل بن ذی الکلاع، و خود عبیدالله، همگی کشته شدند و بقیه سپاه نیز شکست خورده و فرار کردند و در شهر «موصل» و نقاط دیگر آواره شدند و جنگ به نفع مختار تمام شد. 
(کوفه، مرکزیتی برای شهرهای شرق کشور اسلامی و همچنین شمال عراق شده بود و مناطقی چون موصل، حلوان (نزدیک سر پل ذهاب)، مدائن و نیز بلاد ارمنیه، آذربایجان، اران، حوران، ماهیان ری، و اصفهان، تحت سلطه عراق واقع شد؛ این آرامش کوفه خیلی کوتاه بود).
پس از پایان شورش شامیان، مختار اعلام کرد تا قاتلین حسین و اصحابش و کسانی را که در واقعه کربلا شرکت داشتند، خواهد کشت، از همین رو، تعداد بسیاری را نزد او می آوردند، او دستها و پاهای گروهی از آنان را قطع کرد و عده ای از آنان را کشت. 
از جمله افرادی که هدف انتقام قرار گرفتند و به دست او هلاک شدند: 
1- شمر بن ذی الجوشن، قاتل حضرت حسین بن علی (ع) که در نیمه راه فرار به بصره، بدست عوامل مختار به هلاکت رسید. 
2- عمر بن سعد را به انتقام خون حسین علیه السلام، سرش را از بدنش جدا کرد و به مدینه فرستاد. 
3- پسر عمربن سعد، «حفص» را به انتقام خون علی اکبر حسین (ع)، فرزند بزرگ امام حسین (ع) کشت. 
4- حکیم بن طفیل طائی: قاتل و غارتگر لباس و اسلحه حضرت ابوالفضل العباس (ع). 
5- بجدل بن سلیم: که انگشت مبارک امام حسین (ع) را قطع کرده بود، دست و پایش را قطع کرد. آنقدر در خون خود غلطید تا به جهنم واصل شد. 
6- سنان بن انس: از قاتلین حسین بن علی (ع) که به نقل بیشتر مورخان، او سر مقدس آنحضرت را از بدن جدا کرد. به دستور مختار، خانه اش را آتش زده و خودش را در قادسیه دستگیر و کشتند. 
مورخین تعداد دشمنانی را که با سیدالشهداء جنگ کرده بودند و بدست مختار کشته شدند، 248 نفر گفته (تاریخ خلفا ج 2/ 526) و عبیدالله بن زیاد ملعون در جنگ با ابراهیم اشتر، به جهنم واصل شد (همانطور که گفتیم) البته به نقل تاریخ، تعداد تخمین زده قاتلین حادثه کربلا، حدود 3000 نفر ذکر شده است. 

قیام مختار و شادمانی اهل بیت پیامبر (ص) 
مختار سر «عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد» را به مدینه، نزد محمد بن حنفیه و حضرت سجاد علیه السلام فرستاد. آن حضرت سجده شکر نمود و برای مختار دعا کرد و فرمود: حمد و سپاس خدای را که انتقامم را از دشمنان گرفت و خدا به مختار، پاداش و جزای خیر دهد. امام صادق (ع) فرمود: پس از حادثه عاشورا، هیچ زنی از ما بنی هاشم آرایش نکرد و خضاب نکرد تا زمانی که مختار، سر ابن زیاد و عمر بن سعد را برای ما به مدینه فرستاد. فاطمه دختر امام (ع) نیز فرمود: پس از شهادت امام حسین (ع) هیچ زنی از ما حنا نبست و سرمه به چشم نکشید و مویش را شانه نزد تا آن موقع که مختار سر «ابن زیاد» را به مدینه فرستاد. 
محمد بن حنفیه نیز بعد از اینکه سر «ابن زیاد» به مدینه رسید برای مختار اینگونه دعا کرد: (جزاه الله خیرا) خداوند به او بهترین پاداش را بدهد همانا او انتقام ما را گرفت و رعایت حق او بر همه فرزندان عبدالمطلب (بنی هاشم) واجب گردید. 

رویارویی مختار با «ابن زبیر» 
وقتی که کار «عبدالله ابن زبیر» در مکه بالا گرفت، با آن دشمنی دیرینه ای که از مختار و آل پیامبر (ص) داشت، متوجه قیام مختار در کوفه و اطاعت او از «محمد بن حنفیه» شد و سخت به وحشت افتاد. از طرفی شهر کوفه از سلطه «ابن زبیر» خارج و فرماندارش (ابن مطیع) از طرف مختار عزل و ارتباطی قوی بین مختار و محمد بن حنفیه، بوجود آمد و این برای عبدالله بن زبیر، بسیار خطرناک و گران بود، لذا تصمیم گرفت به هر قیمتی، مختار و هوادارانش را زیر فشار قرار دهد و در صورت بیعت نکردن همه را بکشد. و می دانست که اگر موقعیت مختار بالاتر رود، قطعا محمد بن حنفیه موفق و در اینصورت، حکومت او در شهر مکه، سقوط می کند. از این رو، بعد از اینکه «ابن زبیر» از مردم مکه بیعت گرفت، چند نفر از بنی هاشم و محمد بن حنفیه را دستگیر و آنها را به جرم بیعت نکردن در مدخل زمزم زندانی کرد و حتی تهدید نمود که آنها را یا آتش می زند و یا می کشد. محمد بن حنفیه که اوضاع را چنین دید، نامه ای به مختار نوشت و از او کمک خواست مختار هم که در کوفه مدعی نمایندگی محمد بن حنفیه بود، نیروهایش را به یاری آنها در مکه فرستاد و قبل از اینکه «عبدالله بن زبیر»، دست به جنایتی ببرد گروه مختار با شعار «یالثارات حسین» به طرف زمزم (محل زندان بنی هاشم) رفته و آنها را آزاد کردند. 

قیام مختار

سرکوب مختار بدست مصعب بن زبیر: 
مصعب بن زبیر که از طرف برادرش عبدالله، والی بصره شده و از جنایتکارترین افراد تاریخ بود، با تحریک فراریان کوفه و افرادی چون «محمد بن اشعث بن قیس» که از قاتلان حادثه کربلا و یکی از فرماندهان «زبیری» با لشگری بزرگ به کوفه حمله کردند تا مختار و هوادارانش را به بیعت با «عبدالله بن زبیر» مجبور و مردم را از حمایت مختار باز دارند. اما آنها بیعت نکردند و می گفتند که شما باید با مختار بیعت کرده و خلافت را به «آل رسول» واگذارید. 
جنگ سختی در گرفت، محمد بن اشعث، فرمانده نیروهای فراری کوفه به بصره بود، و متاسفانه مصعب و سپاهش، آنها را شکست داده و این درگیری به نفع «زبیری ها» تمام شد و مختار با گروهی از یارانش به شهادت رسیدند و مصعب، با کینه اینکه بیشتر یاران مختار از «موالی» بودند، آنها را قتل عام کرد، (بیشتر یاران مختار از موالی ایرانی و غیرایرانی و عده کمتری از عربهای شیعه بودند (تاریخ خلفا 2/523) موالی، افرادی بودند غیرعرب و این کلمه بیشتر برای کافر دانستن و منزوی کردن و تحقیرشان بین اعراب مسلمان به کار میرفت هرچند که بیشترشان مسلمان بودند) مورخین گفته اند که او 6000 نفر از آنها را کشت. 
باید گفت که یکی از ویژگی های قیام مختار از حیث اجتماعی، حضور موالی بود که تا آن موقع نقشی در جامعه عربی عراق نداشتند. 

احوالات مختار 
اخبار و روایاتی که درباره مختار آمده، دو قسم است: برخی در مدح و ستایش او، و بعضی در مذمتش، هر چند که اخبار مدح او، قوی و برتر است. مهمترین مطلب، به علت خونخواهی سیدالشهداء حسین بن علی علیه السلام و یارانش، بسیاری او را ستوده اند. امام سجاد علیه السلام: او را دعا کرده و فرمودند: خدا به مختار پاداش و جزای خیر دهد. 
امام باقر علیه السلام فرمودند: مختار را دشنام ندهید، او قاتلان ما را کشت و خونخواهی ما نمود و انتقام ما را گرفت، یتیمان ما را شوهر داد و در موقع سختی، به ما کمک مالی نمود. (تاریخ خلفای 2/ 532) 
علامه امینی صاحب کتاب الغدیر، در دفاع از شخصیت او چنین نوشته است: هرکه با دیده بصیرت و تحقیق بر تاریخ و حدیث و علم رجال بنگرد، متوجه می شود که مختار از پیشگامان دین داری و هدایت و اخلاص بوده است و... 
در ادامه می فرماید: همانا نهضت او مقدس نبود مگر برای اقامه عدل یا ریشه کردن ملحدان و براندازی اساس ظلم و ستم بنی امیه، و بعد ایشان اسامی عده ای از علمای بزرگ را که در بزرگداشت و مدح و تعظیم و تجلیل مختار سخن گفته اند، به شرح زیر ذکر می کند: 
جمال الدین بن طاووس، آیت الله علامه حلی، ابن نما (فقیه بزرگ)، محقق اردبیلی، علامه مامقانی، قاضی نورالله مرعشی، محدث قمی، آیت الله خویی، سیدحسین بروجردی در زبدة المقال، این بزرگواران همگی بر قداست و علو مقام و جلالت شأن او، متفق اند و همه می گویند: مختار از سابقین اخبار است. اینها بعضی از نظرات مدح کنندگان است. 

نکوهش و مذمت مختار 
انگیزه های فراوانی در میان راویان اموی وجود داشت تا او را دروغگو، منافق و شخصیت او را بی ثبات جلوه دهد، زیرا او ضربه مهلکی بر بنی امیه و سران منافق کوفه و بعد به زبیریان (عبدالله بن زبیر) وارد نمود. اولین بار آنها و همچنین اشراف کوفه و عاملین فاجعه کربلا به او لقب «کذاب» داده و بعد دشمنان اهل بیت و کسانی که شیعه را متهم به هر تهمتی می کنند، او را ساحر، مدعی نبوت و دروغگو خواندند بیشتر این نسبت ها، همانطور که یکی از محققین نیز اشاره کرده، بعد از مرگ مختار بوده است. 
به باور ما، بر فرض که اشتباهاتی چون پیشنهادش در جوانی در ساباط مدائن، در دستگیری امام مجتبی (ع) و بقیه ماجرا شده و در نفی شخصیت او بی تاثیر نبوده است، اما مهمترین عامل برای متهم کردنش، ضرباتی است که بر پیکر امویان و زبیریان وارد آمد. ما نمی گوییم که انحرافاتی در کار نبوده ولی طرح این مطالب، ظلمی بزرگ در حق اوست. 

سرانجام کار 
مدت حکومت او یکسال و نیم (18 ماه) بود و در 14 رمضان سال 67 هـ ق در سن 67 سالگی از دنیا رفت. 
مصعب یکی از همسران او را که دختر نعمان بن بشیر بود بعد از مختار دستگیر کرد و چون آن زن، شوهرش را به مدح توصیف و او را از بندگان صالح خدا دانست، به زندان فرستاد و به برادرش عبدالله نوشت که این زن بر این باور است که مختار پیغمبر بوده است. عبدالله دستور داد تا او را به قتل رساندند. 
مزار شریف این رادمرد تاریخ، جزو مشاهد متبرکه و زیارتگاه شیعیان و در محل شرقی جبانه کوفه، در رواق راهرو و مرقد حضرت مسلم بن عقیل (ع) و کنار قبر مطهر اوست. علامه امینی نقل می کنند که: مختار در بزرگی و عظمت به مقامی رسید که شیخ، شهید اول در کتاب مزار خود زیارتی برای او بیان کرده است که در آن بر رستگاری و پاکی و اخلاص و خیراندیشی او در ولایت اهل بیت (ع) و اطاعت او از خدا و محبت امام سجاد (ع) و خشنودی رسول خدا و امیرالمؤمنین (ع) تصریح شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۹
فاصله گلناری

واقعه حره از جنایات بزرگ امویان پس از به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام است. این واقعه مربوط به شورش مردم مدینه در بیست و ششم یا بیست و هفتم ذیحجه سال 63 هجری قمری است که توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شدند. 

برای این شورش سه علت اصلی بر شمرده اند: 
1. بیعت بسیاری از مردم با عبدالله بن زبیر که در آن زمان در مکه بود و ادعای خلافت داشت. 
2. زمانی که عثمان بن محمد والی مدینه گردید، یکی از مأموران یزید بن معاویه به مدینه آمد تا اشیای گرانبهای بیت المال را برای یزید ببرد. گروهی از مردم که اموال را حق خود می‌دانستند، جلوگیری کردند و این، منجر به شورش مردم و اخراج امویان از شهر گردید . 
3. گروهی از بزرگان مدینه به شام رفتند و با یزید دیدار کردند و پس از بازگشت، از یزید بدگویی کردند و اعمال ناپسند او را برای مردم توصیف کردند:« دین ندارد، مشروب می‌خورد، بساط ساز و آواز به راه انداخته و با سگان بازی می کند.» مردم مدینه هم گفتند دیگر حاضر به اطاعت از او و پذیرش امارتش نیستند و شورش کردند. 

بنی امیه از مردم مدینه که در قتل عثمان شریک بودند، دل خوشی نداشتند؛ متقابلاً مردم مدینه نیز از بنی امیه را که برخلاف خلیفه دوم به آنها توجه نشان نمی‌دادند، راضی نبودند. بنابراین ظهور ابن زبیر در صحنه سیاسی و ضعف بنی امیه در حجاز پس از واقعه کربلا، زمینه شورش مردم مدینه را فراهم کرد. یزید در آغاز کوشید تا توسط کسانی چون عبدالله بن جعفر و نعمان بن بشیر، مردم مدینه را به آرامش و اطاعت از خود دعوت کند، اما مردم نپذیرفتند. 

img/daneshnameh_up/4/4a/Horre1.jpg



شورشیان، امویان و یاران آنها را که تقریباً حدود هزار نفر بودند، در خانه مروان بن حکم محاصره کردند و پس از آن با خفت و خواری از شهر بیرون راندند؛ اما با این شرط که قسم یاد کنند همراه سپاه شام باز نگردند. امویان پذیرفتند، گرچه افرادی چون مروان بعداً عهد خود را شکستند. 
رهبر این شورشیان، عبدالله حنظله غسیل الملائکه، از طرف عبدالله ابن زبیر حاکم مدینه شد. یزید سپاهی 5 هزار نفری را به سمت مدینه فرستاد. فرماندهی این سپاه با مسلم بن عقبه بود که به دلیل قتل عامی که کرد، به « مسرف » شهرت یافت . 

یزید به سپاهیان شامی گفته بود پس از پیروزی می‌توانند به غارت شهر بپردازند و آنچه را که می‌خواهند، از خانه‌های مردم تصاحب کنند؛ به علاوه، سهمیه‌شان از بیت المال را با صد دینار اضافی به آنها پرداخته بود. 
مردم مدینه در ورودی شهر در محلی که رسول خدا خندق کنده بود، یعنی فاصله بین حره شرقی و غربی، خندقی حفر کردند تا بتوانند از شهر دفاع کنند. 

رهبران آنها عبدالله مطیع، معقل بن سنان و در رأس آنها عبدالله حنظله بود که در حین درگیری، خود و فرزندانش کشته شدند. زمانی که سپاهیان شام به مدینه رسیدند، با مشورت عبدالملک بن مروان که او نیز همراه سایر بنی امیه از شهر اخراج شده بود در منطقه حره مستقر شدند و به کمک مروان توانستند با وعده و وعید مالی، گروهی از بنی حارثه را فریب دهند و از طریق آنها به داخل شهر نفوذ کنند. به این ترتیب درگیری آنها کمتر از یک روز به طول انجامید و پس از آن شهر به تصرف شامیان در آمد. 
اموال شهر، طبق وعده یزید، سه روز برای سپاهیان شام، حلال شمرده شد و آنها از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. در این میان علاوه بر کشته شدن عده‌ی زیادی از مردم، به بسیاری از نوامیس نیز تجاوز شد. مسلم بن عقبه بسیاری از اسیران را که شامل تعدادی از قریشیان بودند، به قتل رساند و در میان مقتولین کسانی از میان صحابه پیامبر نیز بودند. 
در تاریخ، تعداد کشته‌های این ماجرا مختلف روایت شده؛ از شش هزار تا ده هزار نفر. در جریان حره تنها انصار نبودند که مورد دشمنی امویان قرار گرفتند، بلکه تعدادی از خانواده‌های مهاجرین نیز از بین رفتند. 
سپاه شام پس از قتل و غارت مردم مدینه روانه مکه شد تا ابن زبیر و یاران او را نیز به همین سرنوشت دچار سازد. 
در نیمه راه، مسلم بن عقبه جان داد و طبق دستور یزید، کار به دست « حصین بن نمیر » افتاد. او به سوی مکه رفت و مدت چند ماه آنجا را محاصره کرد و از روی بلندی، با منجنیق به حرم خدا سنگ‌هایی آتشین پرتاپ کرد. اما سرانجام وقتی خبر مرگ یزید به سپاه شام رسید، دست از محاصره شهر برداشت و همراه سپاهش به شام بازگشت. 
 

 

تاریخ واقعه حره : 28 ذیحجه سال 63 هجری قمری

انقلاب مدینه عکس العمل دیگر شهادت امام حسین (ع) بود. لکن این انقلاب به گونه‏ای دیگر بود. انقلاب مدینه چه از نظر انگیزه، و چه از نظر هدف، با انقلاب توابین فرق داشت. انگیزه‏های انقلاب مدینه چیزی ماورای انتقام، و هدف آن درهم شکستن نفوذ و تسلط امویان ستمگر و بیدین بود.

علت اصلی آغاز انقلاب مدینه، سفر هیئت نمایندگی اهل مدینه به شام بود، هیئتی مرکب از: «عبد الله بن حنظله انصاری معروف به «غسیل الملائکة»، «عبد الله بن ابی عمرو بن حفص بن مغیره مخزومی» ، «منذر بن زبیر» ، و عده‏ای دیگر از رجال و اشراف مدینه به نمایندگی از طرف اهل مدینه نزد یزید رفتند. یزید به آنها بسیار احترام کرد و به هر کدام هدایا و خلعتهای گرانبها بخشید، تا از این طریق آنها را تطمیع کند تااینکه رضایت مردم را پس از قتل امام حسین علیه السلام جلب کند. وقتی این عده به مدینه رسیدند، در اجتماعی از اهل مدینه به پا خاسته شروع به انتقاد از یزید نموده چنین گفتند:

«ما از نزد شخصی می آییم که دین ندارد، شرابخوار است و همیشه سرگرم ساز و آواز است، خنیاگران و زنان خوش آواز در مجلس او دلربائی می ‏کنند، یزید سگ بازی می ‏کند و با مشتی دزد و خرابکار به شب‏ نشینی می ‏پردازد. ما شما را گواه می ‏گیریم که از این تاریخ او را از خلافت برکنار نمودیم.»

بدین گونه اهل مدینه بر ضد حکومت اموی قیام کردند و فرماندار یزید به نام عثمان بن محمد بن ابی سفیان و همچنین عناصر کاخ نشین اموی را که در منزل بزرگشان «مروان حکم» جمع شده بودند را از شهر اخراج نمودند و با آنکه مجموع انقلابیون فقط هزار نفر بود، هیچ گونه تطمیع و تهدیدی نتوانست آنها را منصرف سازد.

به فرمان یزید سپاه خونریز شام (حدود 5 هزار نفر) به شهر مدینه یورش برد و با نهایت خشونت و وحشیت، انقلاب مدینه را درهم کوبید. فرمانده سپاه اموی بنام «مسلم بن عقبه مری» از مردم خواست بدین نحو با یزید بیعت کنند: همگی، غلامان و بردگان مطیع یزیدند، و یزید در مورد جان و اموال آنها هر گونه بخواهد رفتار خواهد کرد!

مسعودی در این باره می ‏نویسد: مردم به شکل فجیعی در این حادثه قتل عام گردیدند و تعداد کثیری از بنی هاشم و قریش و سایر مردم مظلومانه به دست عمال یزید کشته شدند و از کثرت خون ریزی حمام خون به راه انداختند.

آمادگی مدینه برای رویارویی با سپاه نیرومند و سازمان یافته دشمن بسنده نبوده، بدین جهت آرزوی استقلال طلبانه آنها با شکست در جنگ «حرة» و هتک حرمت آنها خاتمه یافت.

مورخین می ‏نویسند: «آنان با اسب و سلاح و کفش، وارد حرم پیامبر شدند و مسجد پیامبر را آلوده کردند و بیش از هزار نفر از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قتل عام شدند، بطوری که از «بدریون» کسی زنده نماند» و حدود 900 دختر باکره، توسط سربازان یزید هتک حرمت شدند و یزید به «مسلم بن عقبه» فرمانده نیروهایش دستور داده بود، که پس از پیروزی بر مدینه، سه روز جان و مال و ناموس مردم بر تو و سربازانت حلال است. و آنان هر آنچه می ‏خواستند کردند.

این واقعه، در سال شصت و سوم ه.ق، به وقوع پیوست و از آنجائی که لشکر یزید، در ریگزاری (در اطراف مدینه) به نام «حره» اردو زدند و از آن پایگاه به شهر حمله ور شدند، در تاریخ، آن را به نام «واقعه حره» ثبت کردند... 

فاجعه حره سه سال پس از واقعه عاشورا، در پی قیام مردم مدینه علیه یزید به وقوع پیوست و به دستور یزید ،جان،مال و ناموس اهل مدینه سه روز بر سپاه شام حلال شد و فجایعی به وقوع پیوست که عرق شرم به پیشانی تاریخ نشاند. ...

 

بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ، موجی از خشم و نفرت در مناطق اسلامی و خصوصا مدینه بر ضد حکومت یزید برانگیخته شد ، در سال 63 هجری قمری ،حاکم مدینه (عثمان بن محمد بن ابی سفیان) گروهی از اهل مدینه را با اشاره یزید به شام فرستاد تا از عطایای یزید برخوردار شده و مردم را به اطاعت از او تشویق نمایند. 
این هیئت مرکب از منذر بن زبیر بن عوام ، عبیدالله بن ابی عمرو مخزومی ، عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه و چند تن دیگر از شخصیتهای بزرگ مدینه بود. 
این افراد فجایع اعمال یزید را با چشم دیدند، سپس به مدینه برگشتند و اهل مدینه را از اعمال پلید یزید مطلع ساختند، مردم مدینه نیز حاکمی که از طرف یزید گماشته شده بود ( عثمان بن محمد بن ابی سفیان) را با مروان و سایر امویان از مدینه بیرون کردند و شتم و سب و لعن یزید را آشکار نمودند و با عبدالله بن حنظله بیعت کردند. 
یزید ،مسلم بن عقبه را با سپاهی به مدینه فرستاد و به وی گفت: سه روز مردم مدینه را مهلت ده اگر تسلیم نشدند تا سه روز همه چیز مردم مدینه برای تو و سربازانت حلال خواهد بود. 
وقتی مسلم بن عقبه با لشکرش به نزدیکی مدینه رسیدند در سنگستان مدینه که مـعـروف بـه « حـرّه واقـم » اسـت با اهل مدینه که برای دفع حمله آنها بیرون آمده بودند روبرو شدند ، پیشنهاد حمله از جانب حره از طرف مروان بن حکم بود. 
سپاه مسلم پس از جنایات مدینه برای سرکوب مردم مکه حرکت کرد و آن جا نیز خانه کعبه را تخریب کرد و به آتش کشید. 
سیوطی می‏نویسد: 'در سال 63 هجری اهل مدینه بر یزید خروج کردند. یزید لشکر انبوهی را به سوی آنان فرستاد و دستور داد آن‏ها را به قتل رسانده و پس از آن به طرف مکه حرکت کرده و ابن زبیر را به قتل برسانند. لشکر آمدند. و واقعه حرّه در مدینه طیّبه اتفاق افتاد. در آن واقعه، جماعت بسیاری از صحابه و از دیگران به قتل رسیدند و مدینه غارت شد و از هزار دختر باکره ازاله بکارت شد اًّنَّا لله ِ وَ اًِّنَّا اًِّلَیْهِ راجِعُونَ'. 
در فاجعه حره ،با دستور یزید شهر مدینه سه روز بر سپاه شام حلال شد. هزاران زن مورد تجاوز قرار گرفتند، چهار هزار کودک نا مشروع زاییده شدند که پدرانشان معلوم نبود و آنان را اولاد الحرّه ‏نامیدند. 
مردم به مسجد پیامبر پناه می بردند اما در مسجد پیامبر نیز زنان مورد تجاوز قرار گرفتند و آن قدر مرد کشته شدند که خون قبر پیامبر را نیز گرفته بود. تمام کسانی که زنده ماندند بر پیشانیشان داغ زدند: هذا عبد من عبید یزید یفعل بی ما یشاء (این بنده ای از بندگان یزید است هر کاری بخواهد با من می کند). 
در این میان تنها حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) و چند نفر دیگر در امان بودند. 
یزید به واسطه اوضاع نابسامانی که پس از قتل حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) داشت به مسلم بن عقبه توصیه کرده بود که به ایشان کاری نداشته باشد و این مسئله نیز در بسیاری از تواریخ ذکر شده است. 
مسعودی نوشته است: مسلم از مردم مدینه بیعت گرفت که برده یزید هستند و هر کس نپذیرفت کشته شد، جز علی بن الحسین (علیه السلام) و علی بن عبد الله بن عباس 
ابن قتیبه می‏نویسد: 'ورود لشکر شام در بیست و هفتم ماه ذی الحجه 63 هجری اتفاق افتاد و تا دمیدن هلال ماه محرّم، مدینه به مدت سه روز در چنگال سپاه شام غارت شد'. 
شدت کشتار به حدّی بود که از آن پس مسلم بن عقبه را به خاطر زیاده‏روی در کشتن مردم «مُسرف بن عقبه» نامیدند. اهل مدینه از آن پس لباس سیاه پوشیدند و تا یک سال صدای گریه و ناله از خانه‏های آنان قطع نشد. 
تعداد کشته‏ها، بنا به نقل ابن قتیبه، یک هزار و هفتصد نفر از انصار و مهاجر و فرزندان آنها و از سایر مردم ده هزار نفر بوده است. 
او می‏نویسد تعداد هشتاد نفر از صحابه در این جریان کشته شدند. هیثم بن عدی، تعداد تلفات را شش هزار و پانصد نفر ذکر کرده است. مسعودی نوشته است: نود و چند نفر از قریش، همین تعداد از انصار و چهار هزار نفر از کسانی که شناخته شده بودند کشته شدند. 
ابن اعثم، از اولاد مهاجرین را یک هزار و سیصد نفر و از اولاد انصار را یک هزار و هفتصد نفر ذکر کرده است، این تعداد افزون بر کشته شدگان از سایر مردم است. این روایات تاریخی نشان می‏دهد که شمار زیادی از مردم مدینه در این واقعه کشته شدند و خانه‏های زیادی غارت شده است. 
انس گـوید: 'در واقعه حره هفتصد نفر از قراء و حافظین قرآن کشته شدند و به حدی از مردم مـدینه کشته شد که می توان گفت یک نفر باقی نماند. 
از جمله کسانی که کشته شدند دو نفـر از پـسران زینب دخـتـر ام سلمـه همـسر مـکرمـه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند.

آذر90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۳۰
فاصله گلناری
مهدویت در ادیان
در دهه با برکت مهدویت فرصتی دست داد تا مهدویت در دیگر ادیان را با حجت‌الاسلام والمسلمین نجم الدین طبسی کنکاش کنیم، ضمن تبریک ایام عطرآگین میلاد نور به اتفاق شما مهدی دوستان ارجمند گفت‌وگوی ذیل را می‌خوانیم.

* در آغاز گفت‌وگو اجازه دهید از پیشینه بحث مهدویت شروع کنیم آیا قبل از اسلام بحث مهدویت مطرح بوده است و در کتب ادیان آسمانی قبل از اسلام به این بحث اشاره شده است؟

اجازه بفرمائید، من قبل از اینکه وارد بحث مهدویت در ادیان قبل از اسلام بشوم، نکته‌ای را عرض کنم و آن اینکه ما در اثبات حقانیت عقاید خود محتاج کتب آسمانی ادیان قدیم نیستیم که بدون آنها نتوانیم حقانیت خود را اثبات کنیم، کما اینکه ما وقتی مباحث مهدویت را از کتب اهل سنت نقل می کنیم بدین معنا نیست که به استدلال از آنها نیاز داریم، اما از باب اتمام حجت برای آنها شواهدی را از مکتب خودشان نقل می کنیم.

در کتب آسمانی ادیان قبل از اسلام، مخصوصاً در انجیل، چه در عهد عتیق و چه در عهد جدید، مکرر به ظهور حضرت مهدی‌(عج) اشاره شده و بعضی از خصوصیات آن حضرت و نحوه قیام و تشکیل حکومت ایشان در آنها ذکر شده است.

از جمله در عهد عتیق  در مرموز 72 در مورد رسول اکرم‌(ص) و امام مهدی‌(عج) آمده است: « اللهُمَّ أعطِ أحکامَکَ العادِلَةَ للَملِکِ و لِابنة بِرَّکَ فَیَقضَی لِشَعبِکَ بِالعَدل وَ مَساکِینِکَ بِالاِنصاف... لِیَکُنِ المَلِکُ کَالمَطَرِ المُنهَمِرِ عَلَی المرِاعی المَجزوزةِ، کَالغُیُوثِ الَّتِی تَسقِی الارضَ، یُشرِقُ فِی اَیّامِهِ الصِّدّیقِ و کَثرةِ السَّلام اِلی اَن یَضمَحِل القَمَرُ و یَملِکُ مِن البَحر الی البَحرِ و مِنَ النَّهر الی النَّهر الی اَقاصِی الارضِ»(1)

خدایا احکام عادلانه‌ات رابرای ملک و فرزند او (منظور پیامبر اکرم‌(ص) و فرزندش امام مهدی‌(عج) عنایت کن که میان ملت و مساکین تو با عدالت و انصاف قضاوت خواهد کرد.... حکومت او مانند باران رحمتی است که زمین را زنده می‌کند و در دورانش امن و امان خواهد بود و او از دریا تا دریا و از رود تا رود تا اقصی نقاط زمین حکومت خواهد کرد.

همچنین در عهد عتیق در اصحاح 11 در بشارت ظهور منجی آمده است: « وَ یُفرَخُ بُرعُمٌ مِن جِذعِ یَسَّی و یَنبُتُ غُضنٌ مِن جذوره یَربِض النُّمر الی جَوارِ الجَدیِ، وَ یَتَألَفُ العِجلُ وَ الأَسَدُ وَ کُلُّ حَیَوانٍ مَعلُوفٍ معاً.»(2)

در دورانش زاد و ولد ها و رشد و نمو درختان زیاد می شود، گرگ با میش و پلنگ با بزغاله همنشین می شود و گوساله با شیر، انس و الفت می گیرد(کنایه از این است که صلح و امنیت، همه جا فراگیر می شود و به حدی که حیوانات همه در آسایش خواهند بود)

نکته جالب این جاست که این عبارات در روایات معصومین نیز آمده است.

به مسأله منجی آخرالزمان و ظهور حضرت مهدی(عج) در عهد جدید  از جمله ا نجیل متی، مرقس ،لوقا، یوحنا هم پرداخته شده است« قالَتِ المَرأةُ لَعَلَّکَ أنتَ مِسِّیا أیها السَّیِّدُ.أجَابَ یَسُوعُ إنّی حَقّاً أُرسِلتُ إلَی بَیتِ إسرائیلَ نَبِیّ خلاصٍ. وَلکِن سَیَأتِی بَعدِی مسِّیّا المُرسَلُ مِنَ الله لِکُلّ العَالَمِ الَّذِی لِأجلِهِ خَلَقَ اللهُ العالَمَ»(3)

زن خطاب به حضرت عیسی(ع) گفت: ای آقا شاید تو همان منجی هستی؛ حضرت عیسی جواب داد: من به حق فرستاده خدا  به خانه اسرائیل نبی هستم، ولی بعد از من منجی می آیدکه از سوی خدا برای کل عالم فرستاده است و خداوند عالم را به خاطر او خلق کرده است.

در کتب سماوی غیر مسیحی، از جمله هندوس ،شاکمونی، باسک، پاتیکل و کتب زرتشتی ها مطالب مختلفی در مورد منجی آخرالزمان(عج) و قیام آن حضرت ذکر شده است که نشانه های آن جز بر حضرت مهدی(عج)، بر کس دیگری منطبق نیست.

« و فی آخر المَطافِ، سَینتَهی الحُکمُ العالَمی إلی رَجُلٍ مِن ذُرِّیّةِ سَیّدِ خَلائِقِ العالَمینَ«کشن» العَظیم، وَ هُوالَّذی یحکُمُ علی جِبالِ الشَرقِ و اَلغَربِ فی العالَمِ... وَ یُوَحّدُ الأدیانَ الهیّةَ إلی دِینٍ واحِدٍ، و اسمُهُ القائِم و العارِف با للهِ، و هُوَ المُحیی لِدِینِ الله»(4)

بالاخره در آخر حکومت جهان منتهی می شود به مردی که از ذریه خلائق عالمین «کشن» (نام پیامبر اکرم(ص) در زبان هندی) که به شرق و غرب عالم حکومت می‌کند.

و همه ادیان را به یک دین واحد موحد می‌کند و اسم او قائم‌(ع) است که عارف بالله و زنده کننده دین خداست.

و در کتب زرتشتیان از جمله در کتاب «جاماسب» منجی آخرا‌لزمان را از فرزندان دختری پیامبر‌خاتم‌(ص) و مردی از سرزمین عرب و از اولاد هاشم معرفی می‌کند.

«و من ذُرّیَّةِ اَبنةِ هَذا النبیِّ الّتی اشتَهَرَت «شَمس العالَمِ وَ مَلِکَةِ الزَّمان» رجُلٌ یَصِلُ إلَی الخِلافَةِ و یَحکُمُ الدُنیا بِالخَیرِ، و هو آخِرُ خَلیفَةِ لِهذا النبی مِن وَسطِ العالَمِ أی مَکّةَ، و یَدُومُ مُلکُهُ إلَی یومِ‌القیامَةِ .... سَیَخرُجُ رَجُلٌ من أرضِ «تازیان» أی الجزیرةِ العربیةِ مِن اولادِ هاشمَ... و یملأ الأرضَ عدلاً و مِن عَدلةٍ یَشرَبُ الذِئبُ و الغَنمُ ماءً سَوِیَّةً، و تَزدادُ الانفُسُ و تُطالُ أعمارُ النّاسِ...»(5)

از ذریه دختر پیامبر‌(ص) که به شمس عالم و ملکه زمان (حضرت زهرا‌(س) ) شهرت دارد مردی به خلافت می‌رسد و بر دنیا به خوبی حکومت می‌کند و او آخرین جانشین پیامبر‌(ص) است، از وسط عالم یعنی مکه(قیام می‌کند) و فرمانروایی او تا روز قیامت ادامه می‌یابد... مردی از سرزمین جزیرة‌العرب اولاد هاشم‌(ع) قیام می‌کند و زمین را پر از عدل می‌گرداند و از عدالت ورزی او این است که گرگ و گوسفند در کنار هم آب می‌خورند در زمان او نسل‌ها زیاد شده و عمرها طولانی می‌گردد.

امام زمان

*قبل از رسالت رسول اکرم‌(ص) علمای ادیان از رسالت او خبر داده و انتظار او را می‌کشیدند ولی بسیاری از آنها بعد از بعثت آن حضرت با او به مخالفت بر خاستند و دشمنی پیشه کردند آیا این احتمال وجود دارد که در زمان ظهور حضرت مهدی‌(عج) نیز چنین اتفاقاتی بیفتد؟

در روایات آمده است که وقتی حضرت مهدی‌(عج) ظهور می‌کند، مشکلاتی که سر راه ایشان قرار می‌گیرد  از مشکلات پیامبر‌(ص) بیشتر است، چرا که در دوران پیامبر مردم سنگ و بت می‌پرستیدند  ولی موقع ظهور حضرت حجت همه ادعای دینداری و تخصص در دین دارند که مقابله با اینها راحت نیست و امام‌زمان‌(عج) با فرقه‌های باطل و مقدس نماها به مبارزه بر می‌خیزد و اینها در مقابل حضرت موضع گرفته و ایشان را تهدید می‌کنند که حضرت مهدی‌(عج) با آنها قاطعانه برخور خواهند کرد.(منبع)

*حضرت مهدی‌(عج) با کدام دسته از مردم به مبارزه خواهد پرداخت و نحوه برخورد ایشان با مخالفان چگونه خواهد بود؟

افراد اخلالگر در انقلاب امام، کسانی هستند که دستشان به خون بشریت آلوده است یا انسان‌های بی تفاوتی هستند که در برابر جریانات تجاوزگران، سکوت پیشه کرده، ولی در برابر حضرت، پرچم مخالفت بر می‌دارند و یا کج فهمان هستند که درک خود را بر سخن حضرت برتری می‌دهند، طبیعی است که باید آنان با قاطعیت تمام سرکوب شوند تا جامعه‌ بشری برای همیشه از شر آنان مصون بماند از این رو، روش و سیاست حضرت مهدی‌(عج) با آنان بسیار قاطعانه و بدون اغماض خواهد بود.

*برخورد امام مهدی‌(عج) پس از ظهور با اهل کتاب چگونه خواهد بود؟

در روایتی از امام صادق‌(ع) آمده است هنگامی که قائم علیه یهود، نصارا، صائیبیان، مادیگرایان و برگشتگان از اسلام و کافران در شرق و غرب کره زمین قیام می‌کند، اسلام را به آنان پیشنهاد می‌نماید هر کس از روی میل پذیرفت دستور می‌دهد بر طبق آنچه فرد مسلمان مامور به انجام آن است رفتار نماید و هر کس مسلمان نشود، گردنش را می‌زند تا آن که در شرق و غرب جهان، یک کافر بر جای نماند(6) و رسول خدا‌(ص) می‌فرماید: قیامت بر پا نمی‌شود مگر آن که با یهود بجنگد آن گاه یهودیان (شکست خورده) می‌گریزند و پشت سنگ‌ها پنهان می‌شوند؛ ولی سنگ فریاد می‌زند: ای مسلمان ای بنده خدا، این یهودی پشت من پنها شده است.

البته از روایات دیگری فهمیده می‌شود که ستیز و رویارویی حضرت با اهل کتاب همیشه یکسان نبوده بلکه در مواردی با درایت به آنان اجازه می‌دهد به دین خودشان بر جای بمانند و با گروهی به بحث و مناظره بپردازد و آنان را با این روش به اسلام دعوت می‌کند و ممکن است بگوییم در آغاز قیام با آنان به بحث می‌پردازد و با کسانی که حق را پنهان سازند،‌ می‌جنگد.

*نشانه‌هایی که در کتب ادیان مختلف در مورد ظهور منجی آمده است جز بر حضرت مهدی‌(عج) بر کس دیگری صدق نمی‌کند با این حال چرا پیروان این ادیان سعی دارند کسان دیگری را به عنوان منجی معرفی کنند؟

اینکه بسیاری از پیروان ادیان قبل از اسلام، ظهور حضرت مهدی (عج) قبول نکنند امری طبیعی است چرا که آنها اعتقاداتشان را از جای دیگری گرفته‌اند و تحریفی که در ادیان قبل از اسلام به وجود آمده باعث شده آنها راه را گم کنند و نتوانند مقصد را خوب تشخیص دهند؛ ولی با نشانه‌هایی که در دست دارند آنها هم به دنبال آب هستند ولی چون راه را گم کرده‌اند به سراب می‌رسند و ما نباید انتظار داشته باشیم که همه آنها به ظهور حضرت مهدی‌(عج) اعتقاد داشته باشند همین قدر که آنها ظهور منجی را قبول دارند خوب است.

در واقع، اختلاف از تفاوت در منابع عقاید حاصل شده است، منابع عقاید ما قرآن و احادیث معصومین‌(ع) است ولی آنها عقاید خود را از کتب تحریف شده آسمانی گرفته‌اند.

*وضعیت مردم دنیا در مورد گرایش به آموزه‌های اسلام، مخصوصا توجه به مهدویت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مردم دنیا توجه بیشتری به آموزه‌های اسلام دارند و من معتقدم پیروان ادیان آسمانی که با مسلمانان محشور هستند مخصوصا خیلی از نسل‌های جدید فقط اسماً مسیحی هستند در حالی که مثل مسلمانان فکر می‌کنند و در عمل به اعتقادات ما معتقد هستند و اینکه مسیحیان و پیروان دیگر ادیان به راحتی دنیا برای امام حسین‌(ع) عزاداری می‌کنند موید این مساله است و اینها اگر چه مسیحی، کلیمی، زرتشتی، یا ... باشند اسمی و تقلیدی است و در عمل اعتقادات مسلمین را دارند.

*اعتقاد به منجی گرایی چه تاثیری در اخلاق و رفتار انسان‌ها خواهد داشت؟

البته کسی که منتظر مهمان هست با کسی که منتظر نیست یکسان نخواهد بود و کسی که انتظار کسی را می‌کشد سعی خواهد کرد، خود و خانه‌اش را پاکیزه کند و خود را برای استقبال از میهمان آماده کند اعتقاد به منجی باعث می‌شود اخلاق و رفتار انسان حساب شده باشد و در زندگی شخصی برنامه داشته و از روی برنامه حرکت کند یکی از مولفه‌های قیام حضرت بر پایی عدالت است و بالطبع معتقدان به ظهور ایشان سعی خواهند کرد خودشان را با شرایط ظهور وفق دهند تا در زمان ظهور در مقابل آن حضرت قرار نگیرند.

* بعضی ها سعی دارند در مورد قیام حضرت مهدی(عج) سیاه نمایی کرده و سعی دارند آن را همراه با خشونت و قتل و خونریزی جلوه دهند؛ نظر حضرت عالی در این رابطه چیست؟

اگر این بحث از سوی دشمنان مطرح می شود، انتظاری غیر از این نمی‌رود، ولی اگر از سوی خودی ها صورت بگیرد، اشتباه بزرگی است.

متأسفانه در این سال ها افراط و تفریط صورت گرفته است، گروهی معتقدند که امام زمان(عج) به هنگام ظهور از طریق ولایت و تصرف تکوینی، همه آفریده ها را مطیع خود می کند و کارها را با اعجاز و امور غیر عادی، انجام می دهد، از این رو کشتار و اعدام بسیار ا ندک خواهد بود که روایات معصومین این دیدگاه را مردود می داند، چرا که اگر حکومت جهانی بدون جنگ و خونریزی به آسانی میسر بود، به یقین، برای رسول خدا(ص) اتفاق می افتاد؛ پس این که در قیام حضرت مهدی(عج) هیچ درگیری اتفاق نمی افتد، حرف اشتباهی است، اما این که با ظهور حضرت جوی خون هم راه می افتد، حرف  اشتباهی است، چرا که دنیا قبل از ظهور به حد کافی گرفتار قتل و خونریزی ها می شود و مردم دنیا دنبال منجی و فریادرسی می گردند که به داد آن ها برسد، نه این که دوباره قتل و کشتار راه بیاندازد..

این که می‌خواهند چهره امام مهدی(عج) راه خشن نشان دهند از این روی دشمنی یا جهالت است، چرا که آن حضرت، سیره حضرت رسول اکرم(ص) را دنبال می کنند و همانطور که پیامبر(ص) نبی رحمت بود، امام زمان هم با مردم با رأفت برخورد خواهد کرد، چنانچه از ایشان به عنوان غیاث و فریادرس یاد شده است و دشمنی امام مهدی(عج) با کسانی است که موجب گرفتاری انسان ها و باعث جنایت علیه بشریت بوده اند و آن حضرت در مقابل با کسانی که رئوس فتنه و  اساس بشر بوده اند، مسامحه و کوتاهی نخواهد کرد و به حساب آن ها خواهد رسید، اما این که جوی خون به راه می افتد، اساس و ریشه ای ندارد.

*یکی از مسائل که در بحث مهدویت مطرح است، ظهور مدعیان دروغین است؛ بفرمائید وظیفه مؤمنان در مقابل این افراد، چیست و ادعای کذب این ها چگونه قابل تشخیص است؟

در روایات آمده است که قبل از ظهور حضرت مهدی(عج) افراد متعددی ادعای مهدویت خواهند کرد و از آنان به عنوان «کذابین» یاد شده است، و این مسأله، فقط به مهدویت اختصاص ندارد و در طول تاریخ، افراد زیادی بوده اند که به دروغ ادعای نبوت کرده اند و در دوران غیبت امام مهدی(عج) نیز چنین مسائلی وجود خواهد داشت؛ وجود مدعیان دروغین، به خودی خود یکی از دلایل واقعیت ظهور حضرت مهدی(عج) است، زیرا کسی که بخواهد پول را جعل کند، پولی را جعل می کند که رایج بوده و در خارج ما به‌ازای واقعی داشته باشد؛ مثلا هیچ کس اسکناسی سه هزارتومانی جعل نمی کند، چرا که در بازار وجود ندارد، بنابراین وجود مدعیان مهدویت، خود بیانگر واقعی بودن ظهور حضرت مهدی(عج) است.

ائمه(ع)، ما را در دوران غیبت، به پیروی از مرجعیت و رجوع به علماء و حوزه ها سفارش کرده اند و وظیفه ما این است که در دوران غیبت پشت سر مراجع و ولایت فقیه باشیم، چرا که آن ها در مسائل مذهبی از ما آگاه تر هستند و در زمانیکه چنین مشکلاتی پیش آید، باید به علماء رجوع کنیم و اگر بخواهیم در مقابل گرفتاری ها و فتنه ها و انحرافات، خودمان را حفظ کنیم، باید رشته امور را به آن ها بسپاریم، امام حسین‌(ع) فرمودند: «حجاری الامور بید العلما» (6) جریان امور به دست علماست.

مهدویت

*وظیفه حوزه های علمیه در حال حاضر در رابطه با مسائل مهدویت چیست؟

وظیفه حوزه های علمیه تبیین فرهنگ مهدویت و آشناسازی مردم دنیا با این فرهنگ متعالی است و لازم است که حوزه های علمیه برای تحقق این امر ،کادر سازی کنند و افرادی را تربیت کنند و در سطوح و مراکز مختلف از جمله مساجد، دانشگاه ها، صدا و سیما و هرجایی که بتواند حرفش را به گوش مردم برساند به کار بگیرد تا مردم را با مهدویت آشنا ساخته و آن ها را در مقابل انحرافات واکسینه کنند.

*به نظر حضرت عالی چه آسیب هایی مهدویت و منجی گرایی را تهدید می کند؟

ورود خرافات به مباحث مهدویت از آسیب های جدی است که خدشه ای را به این مسئله مهم وارد می کند؛ نباید به هر کتابی و به هر سخنی اعتماد کرد و باید حرف را از اهلش فرا بگیریم و باید بیدار باشیم، چرا که در حال حاضر یهود و آمریکا و انگلیس برای ایجاد انحراف در باور مردم تلاش های گسترده ای را انجام می دهند. 

منابع:

1-       معجم الاحادیث الامام المهدی‌(عج) ج اول، ص30

2-       همان، ص33

3-       همان، ص65 به نقل از انجیل برنابا، اصحاح 82

4-       همان ص71 به نقل از کتاب شاکمونی، ص242، بشارةالظهور

5-       همان ص75، به نقل از کتاب «جاماسب»

6-   تحف‌العقول، ص 172

 

سید جعفر فاطمی نوش آبادی

اللهم عجل فرج مولانا صاحب الزمان ارواحنا فداه

۱۳۸٩/٥/۱٠

 

گزارش «جوان» از جایگاه مهدویت در شعر معاصر انقلاب

غیبت شعر مهدوی

وظیفه‏اى بر دوش ما در عصر غیبت

شعر مهدوی مانند خود امام عصر(عج) در غیبت به سر می‌برد

انقلاب اسلامی در بین نویسندگان و شاعران کشور شور جدیدی را به نام ادبیات و شعر مذهبی و آیینی تزریق کرد...

 

انقلاب اسلامی در بین نویسندگان و شاعران کشور شور جدیدی را به نام ادبیات و شعر مذهبی و آیینی تزریق کرد که حاصل این نگاه نو و بدیع معرفی چهره‌های بزرگی به‌خصوص در شعر ایران بود، همچون زنده‌یادان: ‌‌قیصر امین‌پور، ‌‌سیدحسن حسینی، ‌‌حسین منزوی و اساتیدی دیگر چون علی موسوی گرمارودی، ‌‌حمید سبزواری و ...، ‌‌اما جریان شعر «مهدوی» و یا شعر «انتظار» در کشور ما تاکنون نتوانسته مانند شعر سرخ – عاشورایی - یا شعر رضوی - مربوط به امام رضا(ع) – جای خود را باز کند. ‌‌بر همین اساس با تنی چند از شاعران درباره این علت به گفت‌وگو پرداختیم.

 ‌

وصف منجی یا گزارش خال و ابرو

نمی‌خواهیم بگوییم که کارهایی که تا به امروز و پس از پیروزی انقلاب در حوزه شعر انتظار صورت گرفته است در وضعیت مطلوبی قرار دارد، اما با نگاه منصفانه باید گفت که حجم تولیدات تا به امروز چه از لحاظ کمی و چه کیفی پایین هم نبوده است.

‌‌به دلیل غلبه نگاه‌های روشنفکری در طی دو دهه اخیر در بین شاعران جوان ما شاید نتوانسته باشیم آن‌طور که شایسته و بایسته مسأله مهدویت و فرهنگ انتظار است با زبان شعر سخن گفته باشیم. ‌

دکتر محمدرضا ترکی، ‌‌شاعر و استاد دانشگاه تهران با بیان نکات بالا به خبرنگار «جوان» می‌افزاید: ‌‌بشر چه بخواهد و چه نخواهد باید روزی سر خود را در مواجهه با امام عصر(عج) به نشانه تسلیم به زیر بیندازد.

‌‌ما به خوبی می‌دانیم که برخی از مشکلات زندگانی با عقل فردی قابل حل هستند و برخی دیگر به عقل جمعی احتیاج دارند، ‌‌اما برخی از مسائل بزرگ در بافت جوامع بشری با این دو نگاه قابل هضم و حل شدن نیستند.

‌‌با دقت در رفتار چند وقت غربیان نیز به وضوح متوجه می‌شویم که بسیاری از ایشان در سر دو راهی انقراض و یا مددجویی از آسمان به گزینه دوم متوسل شده‌‌اند و رهایی‌طلبی‌شان از این گرداب وحشتناک را از خدا و فرستاده غایب از نظرها و به تعبیری دیگر منجی او می‌طلبند. ‌

در همین راستا، ‌‌کامران شرف شاهی ‌(شاعر) با بیان اینکه اکثر کارهای سروده شده توسط شاعران بیشتر به احساسات و عواطف شاعران تکیه داشته و بعد اندیشه‌گری در این آثار کمتر به چشم می‌خورد، به خبرنگار «جوان» گفت: ‌‌اگر شاعران درباره فرهنگ شیعه و مسأله مهدویت مطالعه بیشتری داشته باشند بی‌‌شک نتیجه آن مطالعات در آثار سروده شده‌شان نمود بیشتری خواهد داشت و در نتیجه باعث بسط و گسترش فرهنگ مهدوی و جریان سازی در این شاخه مهم شیعی نیز خواهند شد. ‌

وی با تأکید‌‌ بر این نکته که مخاطبان امروز شعر تشنه‌تر و همچنین آگاه‌تر نسبت به گذشته هستند، یادآور شد: ‌‌همه هنرمندان و به‌خصوص شاعران تنها به بیان حالات قد و قامت و چشم و خال و ابرو در سرودن شعر توجه نکنند، ‌‌بلکه با هدف آشنایی مخاطب با ابعاد وجودی حضرت مهدی(عج) و تأویل و تعبیر صحیح فرهنگ انتظار به رسالت هنری شان اقدام ورزند. ‌

 

مهدویت و روشنگری‌های شاعرانه

جلیل صفربیگی ‌(‌شاعر)، ‌‌که با مجموعه شعر مهدوی «او نویسی» توانست نوعی نگاه تازه را وارد جریان شعر انتظار کند نیز در گفت‌وگو با خبرنگار «جوان» با بیان اینکه با وجود فعالیت‌های صورت گرفته در حوزه شعر مهدوی پس از انقلاب اما هنوز سنگینی کفه شعرهای عاشورایی و رضوی در کشور ما بیشتر است، گفت: ‌‌با همین رویکرد من با نگارش آن مجموعه سعی کردم به جای سرودن شعر برای امام عصر(عج) منتظران را مورد خطاب قرار بدهم و آنها را به یاد اعمال و کارهایشان در زمان غیبت این بزرگوار بیندازم. ‌

این شاعر با بیان این نکته که شعر مهدوی در جامعه ما مانند خود حضرت مهدی(عج) در غیبت به سر می‌برد، افزود: ‌‌شعر آیینی در تمام ابعاد خود به خصوص شعر مهدوی نیاز به آسیب شناسی بحث فرهنگ انتظار دارد، ‌‌چرا که این فرهنگ به دلیل جاری و ساری بودنش فرهنگی پویاست و باید مدام به آن نگریسته شود و نگاه‌ها و روشنگری‌های جدید را وارد آن ساخت، زیرا بنا به اعتقادات ما عصر حاضر عصر ظهور است و باید یک بیدارباشی مطلق را در جریان فرهنگ انتظار خود به وجود بیاوریم. ‌

 

آبان 90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۰۰:۰۵
فاصله گلناری

پس از آنکه یاران پیامبر در حدیبیه با پیامبر بیعت کردند ( که به بیعت رضوان معروف است )، تکلیف مسلمانان روشن شد زیرا قریش یا با زیارت آنها از خانه خدا موافقت می‌کرد یا مخالفت؛ که در صورت دوم درگیری میان دو گروه حتمی بود.
عثمان بن عفان که آخرین نماینده اعزامی پیامبر به مکه بود برگشت و پیام قریش را رساند و اظهار داشت:
مشکل قریش سوگندی است که یاد کرده‌اند که نگذارند شما و یارانتان با زور وارد مکّه شوید.

در همین هنگام سهیل بن عمرو نیز از سوی قریش برای مذاکره به حضور پیامبر رسید. پیامبر پس از کمی گفتگو، علی علیه السلام را فرا خواند و دستور داد
که پیمان صلح را این گونه بنوسید:
« بسم الله الرحمن الرحیم.»
سهیل در همان ابتدای نامه مخالفت کرد؛ و قرار بر این شد که بنویسند:« باسمک اللهم» و نیز وقتی علی علیه السلام به دستور پیامبر نوشت:
این پیمانی است که محمّد رسول الله با سهیل، نماینده قریش، بست.
سهیل گفت: ما اگر رسالت تو را قبول داشتیم که با تو جنگ نمی‌کردیم.
پیامبر به علی علیه السلام فرمود: کلمه رسول الله را پاک کن.
علی علیه السلام عرض کرد: من قدرت چنین جسارتی را ندارم.
پیامبر از علی خواست که انگشت او را روی همان نقطه بگذارد تا شخصاً آن را پاک کند.

تعهدات صلح حدیبیه
به مدت ده سال دست از جنگ بردارند تا امنیت در نقاط عربستان مستقر شود و اگر هر فردی از قریش از مکه گریخت و به مسلمانان پیوست باید او را به سوی قریش بازگردانند، ولی اگر یکی از مسلمانان به سوی قریش گریخت، قریش موظف به بازگرداندن او نیست.
مسلمانان و قریش آزادند که با هر قبیله‌ای که خواستند پیمان ببندند
محمد و یارانش امسال به مدینه باز می‌گردند ولی در سال‌های آینده می‌توانند به زیارت خانه خدا بیایند به شرط این که:
سه روز بیشتر در مکه نمانند
سلاحی جز شمشیر همراه نداشته باشند
مسلمانان مقیم مکه می‌توانند شعائر مذهبی خود را آزادانه به جا بیاورند و قریش حق مزاحمت ندارد.
اموال دو طرف برای همدیگر محترم است و مال و جان مسلمانانی که از مدینه وارد مکه می‌شوند در امنیت خواهد بود.

این پیمان در دو نسخه تنظیم شد و گروهی از شخصیت‌های قریش و اسلام به آن گواهی دادند. یک نسخه از آن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تقدیم شد و نسخه دیگر را به سهیل بن عمرو دادند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از این صلح، در همان جا قربانی کرد و سر تراشید و مسلمانان نیز چنین کردند و از احرام خارج شدند و راه مدینه را در پیش گرفتند.
حدیبیه نام محلی است در دو فرسخی مکه. در نزدیکی حدیبیه درختی است که در سال ششم هجرت، در زیر آن بیعت رضوان صورت گرفت.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ماه ذیقعده سال ششم هجری به قصد به جا آوردن عمره راهی مکه شد، اما وقتی به حدیبیه رسید با جلوگیری مشرکان مکه مواجه شد و در همان جا پیمان معروف حدیبیه را با قریش امضا فرمود.

پس از آنکه یاران پیامبر در حدیبیه با پیامبر بیعت کردند ( که به (بیعت رضوان) معروف است)، تکلیف مسلمانان روشن شد، زیرا قریش یا با زیارت آنها از خانه خدا موافقت می‌کرد یا مخالفت؛ که در صورت دوم درگیری میان دو گروه حتمی بود.

عثمان که آخرین نماینده اعزامی پیامبر به مکه بود برگشت و پیام قریش را رساند و اظهار داشت:
مشکل قریش سوگندی است که یاد کرده‌اند که نگذارند شما و یارانتان با زور وارد مکّه شوید.

در همین هنگام سهیل بن عمرو نیز از سوی قریش برای مذاکره به حضور پیامبر رسید. پیامبر پس از کمی گفتگو، امام علی علیه السلام را فرا خواند و دستور داد که پیمان صلح را این گونه بنوسید:
« بسم الله الرحمن الرحیم.»

سهیل در همان ابتدای نامه مخالفت کرد؛ و قرار بر این شد که بنویسند "باسمک اللهم" و نیز وقتی علی علیه السلام به دستور پیامبر نوشت: این پیمانی است که ''محمّد رسول الله''با سهیل، نماینده قریش، بست، سهیل گفت: ما اگر ''رسالت'' تو را قبول داشتیم که با تو جنگ نمی‌کردیم.

پیامبر به علی علیه السلام فرمود: کلمه ''رسول الله''را پاک کن.
علی علیه السلام عرض کرد: من قدرت چنین جسارتی را ندارم.
پیامبر از علی خواست که انگشت او را روی همان نقطه بگذارد تا شخصاً آن را پاک کند.

تعهدات صلح حدیبیه
1- به مدت ده سال دست از جنگ بردارند تا امنیت در نقاط عربستان مستقر شود و اگر هر فردی از قریش از مکه گریخت و به مسلمانان پیوست باید او را به سوی قریش بازگردانند، ولی اگر یکی از مسلمانان به سوی قریش گریخت، قریش موظف به بازگرداندن او نیست.

2- مسلمانان و قریش آزادند که با هر قبیله‌ای که خواستند پیمان ببندند.
3- محمد و یارانش امسال به مدینه باز می‌گردند ولی در سال‌های آینده می‌توانند به زیارت خانه خدا بیایند، به شرط این که:
سه روز بیشتر در مکه نمانند و سلاحی جز شمشیر همراه نداشته باشند.
4- مسلمانان مقیم مکه می‌توانند شعائر مذهبی خود را آزادانه به جا بیاورند و قریش حق مزاحمت ندارد.
5- اموال دو طرف برای همدیگر محترم است و مال و جان مسلمانانی که از مدینه وارد مکه می‌شوند در امنیت خواهد بود.
این پیمان در دو نسخه تنظیم شد و گروهی از شخصیت‌های قریش و اسلام به آن گواهی دادند. یک نسخه از آن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم شد و نسخه دیگر را به سهیل بن عمرو دادند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از این صلح، در همان جا قربانی کرد و سر تراشید و مسلمانان نیز چنین کردند و از احرام خارج شدند و راه مدینه را در پیش گرفتند.
 

در ماه ذى قعده سال ششم بود که رسول خدا(ص)در خواب دید با یارانش به مکه رفته و به طواف خانه خدا و انجام مناسک عمره موفق گشته‏اند. پیغمبر این خواب را براى اصحاب نقل کرده و وعده آن را به آنها داد و به دنبال آن از مسلمانان و قبایل اطراف مدینه دعوت کرد با او براى انجام عمره به سوى مکه حرکت کنند.

قبایل مزبور بجز عده معدودى دعوت آن حضرت را نپذیرفتند و تنها همان مهاجر و انصار مدینه بودند که اکثرا آماده حرکت‏شدند و به همراه آن حضرت از مدینه بیرون رفتند.

همراهان آن حضرت را در این سفر برخى هفتصد نفر و برخى یک هزار و چهارصد نفر نوشته‏اند.

پیغمبر اسلام مقدارى که از مدینه بیرون رفت و به‏«ذى الحلیفة‏» - که اکنون به نام مسجدى که در آنجا بنا شده به‏«مسجد شجره‏»معروف است - رسید جامه احرام پوشید و هفتاد شتر نیز که همراه برداشته بود نشانه قربانى بر آنها زد و از جلو براند تا به افرادى که خبر حرکت او را به قریش مى‏رسانند بفهماند که به قصد جنگ بیرون نیامده بلکه منظور او تنها انجام عمره و طواف خانه خداست.

پیغمبر اسلام و همراهان همچنان‏«لبیک‏»گویان تا«عسفان‏»که نام جایى است در دو منزلى مکه پیش راندند و در آنجا به مردى بشیر نام - که از قبیله خزاعه بود برخورد و اوضاع را از او جویا شد و بشیر در پاسخ آن حضرت عرض کرد: قریش که‏از رکت‏شما مطلع شده‏اند براى جلوگیرى از شما همگى از شهر خارج شده و زن و بچه‏هاى خود را همراه آورده‏اند و سوگند یاد کرده‏اند تا نگذارند به هیچ قیمتى شما داخل مکه شوید و خالد بن ولید را با دویست نفر از جلو فرستاده تا خود نیز به دنبال او برسند و خالد با همراهان تا«کراع الغمیم‏» (1) آمده‏اند.

پیغمبر فرمود: واى بر قریش که هستى خود را در این کینه توزیها از دست داده‏اند چه مى‏شد که اینها از همان آغاز مرا با سایر قبایل عرب وا مى‏گذاردند تا اگر آنها بر من پیروز مى‏شدند مقصودشان حاصل مى‏شد، و اگر من بر آنها غالب مى‏شدم قریش اسلام را مى‏پذیرفتند اگر این کار را هم نمى‏کردند با نیرو و قوه با من مى‏جنگیدند، اینها چه مى‏پندارند؟به خدا سوگند من در راه این دینى که خدا مرا بدان مبعوث فرموده آن قدر مى‏جنگم تا خدا آن را پیروز گرداند یا جان خود را بر سر این کار گذارده و کشته شوم!

به دنبال آن، رو به همراهان کرده فرمود: کیست تا ما را از راهى ببرد که با قریش برخورد نکنیم؟

مردى از قبیله اسلم که راههاى حجاز را خوب مى‏دانست پیش آمده و انجام این کار را بر عهده گرفت‏سپس جلو افتاده و مهار شتر پیغمبر را به دست گرفت و از میان دره‏ها و سنکلاخهاى سخت آنها را عبور داده و پس از اینکه راههاى دشوار و سختى را پشت‏سر گذاردند به فضاى باز و وسیعى رسیدند و همچنان تا«حدیبیه‏»که نام دهى است در نزدیکى مکه - و فاصله آن تا مکه یک منزل راه بود - پیش رفتند.

در آنجا به گفته ابن اسحاق - ناگهان شتر از رفتن ایستاد و دیگر پیش نرفت. پیغمبر دانست که در این کار سرى است و از این رو وقتى اصحاب گفتند: شتر وامانده و نمى‏تواند راه برود؟فرمود: نه، وانمانده بلکه آن کس که فیل را از رفتن به سوى مکه بازداشت این شتر را هم از حرکت‏باز داشته است و من امروز هر پیشنهادى قریش بکنند که دایر بر مراعات جنبه خویشاوندى باشد مى‏پذیرم و به دنبال آن دستور داد همراهان پیاده شوند و در آنجا منزل کنند. لشکر اسلام در آن سرزمین فرود آمد اما از نظر بى‏آبى رنج مى‏بردند و از این رو به رسول خدا(ص)عرض کردند: در این سرزمین آبى یافت نمى‏شود؟پیغمبر اسلام از تیردان چرمى خود، تیرى بیرون آورد و به براء بن عازب داد و فرمود: آن را در ته یکى از این چاهها فرو بر، و او چنان کرد و به دنبال آن آب بسیارى از چاه خارج شد و همگى سیراب شدند.

رفت و آمد فرستادگان قریش و رد و بدل پیامهاى صلح

قرشیان که تصمیم گرفته بودند به هر قیمتى شده نگذارند پیغمبر اسلام به آن صورت وارد مکه شود و آن را براى خود خوارى و ذلت و ننگ مى‏دانستند و مى‏گفتند: اگر محمد بدین ترتیب به مکه در آید صولت و قدرت ما در نزد عرب شکسته خواهد شد و حرمت ما از میان خواهد رفت، با لشکرى انبوه از مکه بیرون آمده بودند و پیغمبر اسلام نیز همه جا با گفتار و رفتار خود مى‏خواست‏بفهماند که براى جنگ با قریش بیرون نیامده و جز انجام مراسم عمره و طواف و قربانى منظور دیگرى ندارد، از این رو وقتى بدیل بن ورقاء خزاعى، مکرز بن حفص و حلیس بن علقمه رئیس‏«احابیش‏» (2) و به دنبال همه عروة بن مسعود ثقفى که شخصیت‏بزرگى بود به نزد رسول خدا(ص)آمدند و با آن حضرت مذاکره کرده و هدف او را از این سفر و آمدن تا پشت دروازه مکه مى‏پرسیدند پاسخ همه را به یک گونه مى‏داد و به طور خلاصه به همه مى‏فرمود:

- ما براى جنگ نیامده‏ایم بلکه منظورمان زیارت خانه خدا و انجام عمره است، سپس مى‏خواهیم این شتران را قربانى کرده گوشت آنها را براى شما واگذاریم و باز گردیم!

فرستادگان که این سخنان را مى‏شنیدند و وضع مسلمانان را نیز مشاهده مى‏کردند که همگى در حال احرام هستند و اسلحه‏اى جز یک شمشیر که آن هم در غلاف است‏همراه نیاورده‏اند و شتران را نیز که همگى نشانه قربانى داشتند از نزدیک مى‏دیدند خشمناک به سوى قریش باز مى‏گشتند و هر کدام به نوعى آنها را ملامت کرده و به دفاع از مسلمین برخاسته و مى‏گفتند:

- چرا مانع زیارت زائرین خانه خدا مى‏شوید؟و چرا هر آدم بى‏نام و نشانى حق دارد به زیارت خانه خدا بیاید ولى زاده عبد المطلب با آن همه عظمت و شرافت‏خانوادگى و دودمان سادات مکه حق زیارت ندارد؟ما از نزدیک مشاهده کردیم که اینان لباس جنگ نپوشیده و هر کدام دو جامه احرام بیش در تن ندارند، شتران قربانى را که همگى علامت قربانى داشتند و در اثر طول کشیدن زمان قربانى کرکهاى خود را خورده بودند به چشم خود دیدیم!چرا دست از لجاجت و کینه توزى بر نمى‏دارید؟

قریش در محذور سختى گرفتار شده بودند، از طرفى ورود مسلمانان را به مکه که دشمنان سر سخت‏خود مى‏دانستند و بزرگان و پهلوانان نامى آنها به دست ایشان کشته شده بودند براى خود بزرگترین ننگ و شکست مى‏دانستند و حاضر نبودند به چنین خفت و خوارى تن دهند و زبان شماتت عربها را به روى خود باز کنند، از سوى دیگر روى هیچ قانونى حق نداشتند از زایرین خانه خدا - هر کس که باشد - جلوگیرى کنند و او را از انجام مراسم عمره یا حج‏باز دارند، از این رو در کار خود سخت متحیر بودند.

بخصوص که بسختى مورد اعتراض و انتقاد فرستادگان خود نیز قرار گرفته بودند تا آنجا که بیم یک اختلاف داخلى و محلى نیز میان آنها مى‏رفت. حلیس بن علقمه - رئیس احابیش - وقتى از نزد محمد(ص)بازگشت‏به قریش گفت: به خدا سوگند اگر جلوى محمد را رها نکنید و مانع زیارت او شوید من با شما قطع رابطه خواهم کرد و احابیش را از دور شما پراکنده خواهم ساخت.

و نیز عروة بن مسعود ثقفى - که مورد احترام همه قریش بود - وقتى از نزد رسول خدا(ص) بازگشت و به چشم خود دیده بود که پیغمبر اسلام چه احترام و عظمتى در نظر مسلمانان دارد تا آنجا که اگر تار مویى از سر و صورت او بر زمین مى‏افتد فورا آن را از زمین برداشته و نگهدارى مى‏کنند و یا در وقت وضو نمى‏گذارند قطره آبى ازوضوى آن حضرت بر زمین بریزد و هر قطره آن را شخصى از آنها براى تبرک مى‏برد و به سر و صورت و بدن خود مى‏مالد. . . به قریش گفت:

- اى گروه قریش من به دربار پادشاهان ایران و امپراتوران روم و سلاطین حبشه رفته‏ام و چنین احترامى که پیروان محمد از او مى‏کنند در هیچ کدام یک از دربارهاى آنها ندیده‏ام و با این ترتیب هرگز او را تسلیم شما نخواهند کرد و از دورش پراکنده نخواهند شد، اکنون هر فکرى دارید بکنید!و هر تصمیمى که مى‏خواهید بگیرید!

رسول خدا(ص)نیز که مامور به جنگ نبود، مى‏کوشید تا کمترین بهانه‏اى براى جنگ به دست قریش ندهد و به هر ترتیبى شده مى‏خواست‏خونى ریخته نشود و شمشیرى کشیده نشود و حرمت ماه محرم شکسته نگردد، و اگر چنین کارى هم مى‏شود از طرف قریش شروع شود تا آنها متهم به نقض حرمت ماه حرام گردند نه مسلمانان.

اسارت مکرز بن حفص به دست مسلمانان

قرشیان که سخت در محذور افتاده بودند مکرز بن حفص را که به شجاعت و بى‏باکى معروف بود با چهل پنجاه نفر از سوارکاران ورزیده مامور کردند تا در اطراف لشکر مسلمانان جولانى بزنند و اگر بتوانند کسى را از ایشان دستگیر ساخته به نزد قریش ببرند تا گروگانى از مسلمانان در دست قریش باشد و بلکه از این راه بتوانند پیشنهادهاى خود را برایشان بقبولانند، اما مکرز و همراهان نیز نتوانستند کارى انجام دهند و همگى به دست نگهبانان لشکر اسلام اسیر گشته و آنها را به نزد پیغمبر اسلام بردند و رسول خدا(ص)به همان جهت که مامور به جنگ نبود دستور داد آنها را آزاد کنند و با اینکه آنها پیش از اسارت خود به سوى مسلمانان تیراندازى کرده و آزار زیادى رسانده بودند و حتى به گفته برخى: یکى از مسلمانان را نیز به نام ابن زنیم به قتل رسانده بودند، به دستور پیغمبر، همگى آزاد شده سالم به سوى قریش بازگشتند.

عذرخواهى عمر از فرمان رسول خدا(ص)

در این وقت پیغمبر اسلام(ص)عمر را خواست و بدو فرمود: بیا و به نزد قریش برو و منظور ما را از این سفر براى آنان تشریح کن و پیغام ما را به گوش آنها برسان!

عمر که از قریش بر جان خود مى‏ترسید صریحا از انجام این کار عذر خواست و گفت: یا رسول الله از قبیله بنى عدى کسى در مکه نیست تا از من دفاع کند و من از قریش مى‏ترسم و بهتر است‏براى این کار عثمان را بفرستى که خویشانى در مکه دارد و مى‏توانند از او حمایت کنند. (3)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۹ ، ۲۳:۵۸
فاصله گلناری

چهارم ماه محرم

 

«مِنْ دَلائِلِ عَلاماتِ الْقَبُولِ: أَلْجُلُوسُ إِلى أَهْلِ العُقُولِ. وَ مِنْ عَلاماتِ أَسْبابِ الْجَهْلِ أَلْمُماراةُ لِغَیْرِ أَهْلِ الْکُفْرِ. وَ مِنْ دَلائِلِ الْعالِمِ إِنْتِقادُهُ لِحَدیثِهِ وَ عِلْمُهُ بِحَقائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ.»

از دلائل نشانه هاى مقبولیت، همنشینى با خردمندان است.و از نشانه هاى موجبات نادانى، مجادله با مسلمانان.و از نشانه هاى دانا این است که سخن خود را نقّادى میکند و به حقایق فنونِ نظر، داناست..

سلام

و اما روز چهارم محرم :

در این روز عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گردآورد و خود به منبر رفت و گفت : اى مردم ! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان که مى خواستید، یافتید! و یزید را مى شناسید که داریاى سیره و طریقه اى نیکو است و به زیر دستان احسان مى کند. و عطایاى او بجاست . و پدرش نیز چنین بود، و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولى را نزد من فرستاده که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم این سخن را به گوش جان بشنوید و اطااعت کنید.سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام نیز عطایایى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمر بن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند. پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا، شمر بن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه السلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزید بن رکاب کلبى با دو هزار و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر و مضایر بن رهینه مازنى با سه هزار نفر و نصر بن حرشه با دو هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مى شدند

ماه محرم

و اما روز هفتم محرم :

بستن آب به روى شهید کربلا و یارانش:

روز سه شنبه هفتم محرم از طرف ابن زیاد به عمر بن سعد ماموریت داده شد که بایستى حسین از من اطاعت کند و الا میان او و آب مانع شو، . من آب را بر یهود و نصارا حلال کردم و بر حسین و اهل او حرام نمودم . عمربن سعد طبق دستور ابن زیاد، عمرو بن حجاج با پانصد نفر را بر آب مامور کرد که نگذارند امام حسین و کسانش از آب استفاده نمایند . در این روز عبیدالله بن زیاد نامه اى به نزد عمر بن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتى قطره اى آب را به امام ندهد. عمر بن سعد نیز فورا عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش ‍ به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه السلام صورت گرفت . در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود فریاد برداشت که : اى حسین ! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید. به خدا سوگند که قطره اى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى .امام حسین علیه السلام فرمود: خدایا! او را از تشنگى بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده .حمید بن مسلم مى گوید: به خدا سوگند که پس از این گفت و گو به دیدار او رفتم در حالى که بیمار بود، قسم به آن خدایى که جز او پروردگارى نیست ، دیدم که عبدالله بن حصین آن قدر آب مى آشامید تا شکمش بالا مى آمد، و آن را بالا مى آورد و باز فریاد مى زد: العطش باز آب مى خورد تا شکمش ‍ آماس مى کرد ولى سیراب نمى شد. و چنین بود تا جان داد. سپاهیان عمر بن سعد از روز هفتم با شدت تمام از آب فرات مراقبت مى کردند و مانع دست رسى یاران امام حسین علیه السلام به آن شدند. ولیکن على رغم تلاش پى گیر آنان ، یاران امام حسین علیه السلام تا شب عاشورا از تاریکى شب استفاده کرده و خود را به رود فرات رسانده و آب خیمه ها را تامین مى کردند. از جمله عباس علیه السلام در این کار پیش قدم بود. ابوالفضل العباس علیه السلام در غیرت و وفادارى ، ضرب المثل دوست و دشمن است ، هرگاه صداى ضجه کودکان تشنه لب را مى شنید. از خود بى خود مى گردید و دل به دریا مى زد. آن دلاور هاشمى، در شب همان روزى که آب را بر روى آنان بسته بودند، به همراه پنجاه نفر از یاران امام حسین علیه السلام وارد شریعه فرات شد و به اندازه لازم ، براى خیمه گاه آب آوردند.

هشتم ماه محرم

 

عِبادَ اللّهِ إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلى حَذَر فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ عَلى أَحَد أَوْ بَقِىَ عَلَیْها لَکانَتِ الأَنْبِیاءُ أَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ أَوْلى بِالرِّضا وَ أَرْضى بِالْقَضاءِ غَیْرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیُدها بال وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکَفْهِرٌ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ. فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِّ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»

بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد براى همیشه در دنیا بماند، پیامبران براى بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودى آنان بهتر و چنین حکمى خوش آیندتر بود، ولى هرگز! زیرا خداوند دنیا را براى فانى شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل خواهد شد و سرور و شادی‌اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید، منزلى پست و خانه اى موقّت است، پس براى آخرت خود توشه‌اى برگیرید.و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.

روزشمار محرم

سلام

و اما روز هشتم محرم :

دیدار دو فرمانده :

ممنوعیت آب فرات براى سپاهیان امام حسین علیه السلام از سوى عمر بن سعد، وضعیت ناهنجار و نگران کننده اى میان طرفین به وجود آورد و احتمال آغاز جنگ و خون ریزى ، هر لحظه قوى‌تر مى شد. امام حسین علیه السلام براى کاهش دادن حساسیت‌هاى دو سپاه و ایجاد تفاهم میان طرفین ، خواستار ملاقات خصوص با عمر بن سعد گردید.عمر بن سعد از پیشنهاد امام حسین علیه السلام استقبال کرد و در شب هشتم محرم در خیمه‌اى میان دو لشکر گاه خلوت کرده و تا پاسى از شب با هم گفت و گو کردند. سپاهیان از متن گفت و گوى دو فرمانده بى خبر بودند، ولى همین مقدار را مى دانستند که آن دو به توافق هاى تازه اى رسیدند.(207) از ابومخنف ، روایت شده است که ملاقات آن دو، تنها همین یک بار نبود بلکه آنان سه یا چهار بار با یکدیگر ملاقات و گفت و گو نمودند.(208) عمر بن سعد پس از گفت و گو با امام حسین علیه السلام نامه اى رضایت بخش براى عبیدالله بن زیاد ارسال کرد و در آن نوشت : خداوند، نائره جنگ ما را خاموش کرد و امر امت را اصلاح نموده است . حسین بن على هم اکنون حاضر است از همان جایى که آمده است برگردد و یا به سوى یکى از مرزهاى کشور برود و بسان سایر مسلمانان زندگى کند. نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چیزى در میان نباشد، و یا به جانب شام نزد یزید بن معاویه رفته و اختلافش را با وى حل و فصل کند. اى عبیدالله ، این پیشامد هم مى تواند موجب خرسندى تو و هم موجب اصلاح امت باشد.لازم به یادآورى است چیزهایى که عمر بن سعد در این نامه به آنها اشاره کرد، برداشت هاى شخصى وى و یا مبالغه گویى‌اش براى آرام کردن عبیدالله و اصلاح ذات البین بود، زیرا امام حسین علیه السلام که با هدف امر به معروف و نهى از منکر اقدام به این قیام نموده بوده ، هیچ گاه به شخصى چون عمر بن سعد، چنین تعهدى نمى داد. به هر حال ، نامه عمر بن سعد به دست عبیدالله رسید. وى پس از خواندن نامه گفت : این نامه مردى است که نسبت به امیرش ناصح و نسبت به امتش ‍ مشفق است . باید پیشنهاد وى را پذیرفت .شمر بن ذى الجوشن که در مجلس عبیدالله حاضر بود، برآشفت و به عبیدالله گفت : اى امیر، آیا پیشنهاد او را پذیرفته اى ؟ هم اینک حسین بن على با پاى خود در سرزمین تو گام نهاده است و در پهلوى تو جاى گرفته است . به خدا سوگند، اگر امروز است دست تو رهایى پیدا کند، دیگر نمى‌توانى بر او دست یابى . در آن صورت ، او هر روز عزیزترین و نیرومندتر مى گردد و تو ناتوان‌تر و خوارتر خواهى شد. او را رها مکن و در اختیار خود بگیر، در آن صورت هر تصمیمى که درباره اش بگیرى مى‌توانى جامه عمل بپوشانى . (209) گفتار خصمانه و تحریک آمیز شمر، تاثیر بسزایى در عبیدالله به وجود آورد به طورى که نظرش درباره امام حسین علیه السلام دوباره تغییر کرد و در همان ساعت ، نامه شدید اللحنى براى عمر بن سعد نوشت و به این مضمون فرمان داد که یا از حسین بن على براى یزید بیعت بگیرد و یا بر او بتازد و سرش را از بدن جدا کند و تمام یاران او را از دم تیغ بگذراند و بر بدن هاى آنان اسب بتازاند. گرچه اسب تاختن بر بدن هاى آنان، فایده اى ندارد و لیکن چون از زبانم جارى شده است ، باید انجام دهى .سپس یادآور شد: اى عمر بن سعد، اگر آن چه را به تو فرمان داده ام انجام دهى ، در نزد ما عزیز و سربلندى و به آمال خود مى رسى ، ولى اگر تمایلى براى نبرد با حسین ندارى ، از فرماندهى سپاه معزول بوده و کارهاى ســـــــپاه را به شمر ذى الجوشن بسپار. عبیدالله این نامه را به شمر سپرد و او را روانه کربلا کرد. (210)

24آذر89

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۲۷
فاصله گلناری