به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

۵ مطلب با موضوع «ولادت و شهادت» ثبت شده است

 

و اگر خاک کربلا نبود تو را فضیلت نمیدادم ، و اگر آن شخص (امام حسین علیه السلام ) که در آنجا مدفون است نبود نه تو را و نه خانه را خلق مى کردم پس بجاى خود باش و تواضع و خشوع نما، و تکبّر مکن بر کربلا و الّا تو را به جهنّم خواهم انداخت . خصائص الحسینیه ص 327.
و 
قال على بن الحسین علیه السلام اتّخذ اللّه ارض کربلا حرما قبل ان یتّخذ مکّة حرما باربعة عشرین الف عام و انّها تزهر لاهل الجنّة کالکوکب الدّرى . بحار الانوار ج 10 - تحفة الزّائر
امام سجّاد علیه السلام فرمودند: خداوند زمین کربلا را حرم قرار داد 24 هزار سال قبل از آنکه مکّه را حرم قرار دهد، و آن زمین میدرخشد براى مردم بهشت مانند ستاره درخشان .
و عن ابى جعفر علیه السلام قال خلق اللّه کربلا قبل ان یخلق الکعبة باربعة عشرین الف عامٍ و قدّسها و بارک علیها فما زالت قبل ان یخلق اللّه الخلق مقدّسة و مبارکة و لاتزال کذلک و جعلها اللّه افضل الارض فى الجنّة .
و امام باقر علیه السلام مى فرماید: خداوند کربلا را خلق کرد 24 هزار سال قبل از آنکه کعبه را خلق نماید و آن زمین را مقدس نمود و برکت داد و قبل از آن خلق ننموده بود مقدّسى و مبارکى مانند آن زمین و خداوند زمین کربلا را در بهشت افضل زمینها قرار داده است . کشکول النور ج 1 ص 14-


امام حسین

 

آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

 

ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام

آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

 

در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین

ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام

 

پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره

اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام

 

ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل

وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام

 

نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام

اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام

 

من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام

آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام

 

بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین

اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام

 


دانلود زیارت عاشورا

 

 

 

از اشک و بکاء بر ارباب می گوییم.

از گریه های آگاهانه گفتیم و اینک رسیده ایم به اشک هایی که بی اراده جاری می شود.

می خواهم تو را به حیرت وادارم.

می خواهم بعد از این همیشه و هر جا و برای هر کس و هر چیز که اشک ریختی، حسین را احساس کنی.

تمامی اشک هایی که به هر دلیلی می ریزی و هر غم و اندوهی که بر دلت می نشیند، بازگشتگاهش حسین است.

پس تو بی آنکه بدانی برای حسین می گریی.

تو اگر محب حسین باشی، حتی اگر او را نشناخته باشی، نامش زیبایش را که بشنوی بی اختیار گریه می کنی.

نام حسین با غم و اندوه همراه شده...

مگر نه اینکه از ابتدای خلقت تا کنون، بر هر کسی و هر چیزی که نام پنج تن را بردند وقتی به اسم ارباب بی کفن رسید، دچار حزن و اندوه گشت؟

حتی اگر ندانی که این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست...

حتی اگر با اربابت احساس نزدیکی نداشته باشی...

حتی اگر به صدای ناله ی دیگری، اشک در چشمانت ننشیند...

حتی اگر از ارباب حقی به گردنت نباشد...

و حتی اگر صفات نیک حسین را ندانی، آیا با شنیدن نامش اندوهگین نخواهی شد؟

حســـــــــــــــــــــــــــــــــین

دلم می گوید:

حسین جزئی از اسم اعظم است.

 

 

 

دوباره بوی محرّم، لباس مشکی ،آه

 دوباره قصّه ماتم، شروع شد ای الله

 دوباره بر درو دیوار، شعر محتشم است

 دوباره اشک دمادم، ز بهر ثارالله

سلام فقط می تونم بگم ببخشید به خاطر غیبت زیادم   ما رو دعا کنید که خیلی محتاج دعای شمائیم

 

دهه اول محرم که یکسال منتظرش بودیم ، امنیت آل الله ، حرمت ناموس عترت پیغمبر ، تشنگی علی اصغر و ...

شروع شد....

 

ماموریت حضرت زینب و امام سجاد ، اسیری آل الله ، قرآن خوندن از روی نی ، جسارت ، دلشوره و اضطراب دختربچه ها....

خودتون فکر کنید که دیگه چه چیزهایی تمام شد و چه چیزهایی شروع شد....

ما کجای کاریم؟ چه کارهایی رو باید شروع کنیم... 


طبقه بندی: قرآن و عترت علیهم السلام، 
 

عصر عاشورا کنار خیمه‌های سوخته 

ذوالجناحی ماند با یال‌های سوخته

در هیاهوی عصر عاشورا، درست زمانی که آسمان سرخ شد، زمین سرخ و چهره برخی از خجالت سرخ؛ صدای شیهه اسبی که در واقع خروش ضجه‌ای از عمق جان بود؛ باد صحرا را به آتش کشید. توفانی از شن به‌پا خاست، غم و غباری عجیب به راه افتاد و در ازدحام خشم و خون و گرد، اسبی بدون سوار پدیدار شد. در همین هنگام، صدای شیون شاعری بلند شد:

ذوالجناح آمد و آیینه زخم است تنش

هر چه آیینه به قربان چنین آمدنش

اسب لنگان لنگان و خون چکان، اما بیقرار، به سمت خیمه خالی خورشید خود را می‌کشید. یال‌های پریشانش، باد را می‌شکافت. کاکل خونینش بوی سیب و گودال قتلگاه می‌داد. از گوشه تیرهایی که به دست و پایش خورده بود خون می‌چکید. زین واژگونش حرف‌های زیادی برای گفتن داشت.

اولین کسی که به سمتش دوید، صبورترین بانوی عالم «زینب» بود. زن‌ها و بچه‌های دیگر هم هراسان رسیدند. نوگلی سراغ بابایش را می‌گرفت. آن یکی سراغ برادرش را. دیگری از خونی که به آسمان رفت، می‌پرسید. اسب ولی سرش را به زیر انداخت و آرام یال‌هایش را تکان و کاکل خونینش را نشان داد و انگار:

با سکوتی به بلندای هزاران فریاد

نوحه می‌خواند و بانوی حرم سینه زنش

ذوالجناح با چشمان پر از اشک خود چه می‌گفت که صدای ولوله ملائک بلند شد؟

اسب توان ایستادن نداشت. در برق چشمان می‌شد خیمه‌ها را دید که به آتش کشیده شده بودند. کودکان را دید که آواره صحرا و خارهای بیابان شدند. تازیانه‌ها را دید که بالا می‌روند و بر بدن‌های نحیف کودکان فرود می‌آیند. همه اینها را دید و به یکباره:

آنقدر از بی‌کسی بر سنگ‌ها کوبید سر

تا که داد آخر به رسم عاشقان جان ذوالجناح

عبدالرحیم سعیدی‌راد / جام جم

فرهنگ > الهیات > دین اسلام > شیعه > گزیده سخنان و نوشته ها (cached)

از حضرت امام سجاد علیه السلام روایت شده است که در روز عاشورا پس از حرکت سپاه دشمن به سوی خیمه ها، امام حسین علیه السلامشتر خود را خواست و بر آن سوار شد و فریاد زد: « ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه کنم و عذر خود را برای شما آشکار سازم. پس اگر انصراف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصراف ندهید، « خوب بنگرید تا کار شما باعث اندوه شما نگردد. آن گاه درباره من آنچه می خواهید انجام دهید و مهلتم ندهید» (سوره یونس، آیه 71)، « همانا ولی من خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست سرپرست و یار مردان شایسته» (سوره اعراف، آیه 196) 

سپس حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد و از هیچ سخنوری پیش از آن و پس از آن، سخنی بلیغ تر و رساتر از سخنان امام علیه السلام شنیده نشد. آن گاه فرمود: « اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم. 

آن گاه به خود آیید، خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟ آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین او و پسر عمویش و اولین مؤمنی که پیامبر را تصدیق کرد نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا عموی من نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالبکه با دو بال در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا نشنیده اید که رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشتهستند؟ اگر سخنان مرا تصدیق می کنید حق همین است. 

و به خدا سوگند از روزی که دانسته ام خدا با دروغگوها دشمن است دروغ نگفته ام. و اگر مرا تکذیب می کنید به یقین در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند. از « جابر بن عبدالله انصاری » بپرسید. از « ابا سعید خدری » و « سهل بن سعد ساعدی » و « زید بن ارقم » و « انس بن مالک » بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده اند. 
آیا این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله از ریختن خون من جلوگیری نمی کند؟ 
« شمر بن ذی الجوشن » گفت: اگر چنین است که تو می گویی من هرگز خدا را با عقیده راسخ عبادت نکرده باشم؛ (یعنی من نمی دانم چه می گویی.) 
« حبیب بن مظاهر » به او گفت: به خدا سوگند من معتقدم که تو خدا را با تزلزل و تردید بسیار پرستش می کنی و من گواهی می دهم که تو راست می گویی و نمی دانی که امام چه می گوید! چرا که خداوند بر دل تو مُهر غفلت زده است. 

امام علیه السلام فرمود: « اگر در این سخن تردید دارید آیا در این نیز تردید دارید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم؟ به خدا در میان شرق و مغرب پسر دختر پیامبری جز من نیست؛ چه در میان شما و چه در میان غیر شما وای بر شما! آیا کسی از شما را کشته ام تا خون او را از من بخواهید؟ یا مالی از شما برده ام؟ یا قصاص جراحتی از من می خواهید؟» در این هنگام بود که همه آنان خاموش شدند و سخنی نگفتند. 

آن گاه امام فریاد زد: « ای « شبت بن ربعی » و ای « حجار بن الجبر » و ای « قیس بن اشعث » و ای « یزید بن حارث » آیا شما به من ننوشتید که میوه ها رسیده است و باغها سرسبز شده است و با لشگری آماده برای یاری تو وارد خواهیم شد؟ » 
قیس بن اشعث گفت: « ما نمی دانیم تو چه می گویی ولی به حکم پسر عمویت « عبیدالله » تن در ده؛ زیرا ایشان جز چیزی که تو دوست داری درباره تو انجام نخواهند داد.» 

امام حسین فرمود: « نه به خدا، نه دست خواری به شما خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم کرد. ای بندگان خدا من به پروردگار خود و پرودگار شما پناه می برم از این که آزاری به من برسانید» (سوره دخان، آیه 20) به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از هر سرکش که به روز جزا ایمان نیاورد. 
آن گاه شتر خویش را خواباند و به « عقبه بن سمعان » دستور داد آن را دور کند. پس از آن سپاه دشمن به سوی آن امام حمله بردند. 

منابع:

  • ارشاد مفید، ج 2، ص 100 - 102

احمدی‌نژاد بعد از عاشورا باید به مجلس بیاید

ایران > قانونگذاری- همشهری آنلاین:
‌در صورتی که احمدی نژاد اعلام کند به هر دلیلی این هفته آمادگی حضور در مجلس را ندارد هفته بعد از عاشورا و تاسوعا باید به مجلس بیاید.

حسین سبحانی نیا در خصوص حضور احمدی‌نژاد در صحن علنی مجلس برای پاسخ به سوال نمایندگان اظهار داشت: ‌ ما آمادگی داریم که رئیس جمهور همین هفته به مجلس بیاید. یعنی این آمادگی از سوی مجلس وجود دارد.

سبحانی نیا با اشاره به این مطلب به خبرنگار پارلمانی ایلنا یادآور شد: ‌ اما هنوز در خصوص حضور وی خبر قطعی خبر نداریم که احمدی‌نژاد نیز آمادگی دارد و به مجلس می‌آید یا نه.

وی تاکید کرد: ‌در صورتی که احمدی‌نژاد اعلام کند که به هر دلیلی این هفته آمادگی حضور در مجلس را ندارد هفته بعد از عاشورا و تاسوعا باید به مجلس بیاید.

نماینده مردم نیشابور در مجلس نهم شورای اسلامی همچنین در خصوص عملکرد هیئت رئیسه اذعان داشت: ‌ هیئت رئیسه بر اساس چارچوب عمل کرده و می‌کند. از این رو انتقاد برخی نمایندگان در خصوص اعلام وصول طرح سوال از رئیس جمهور وارد نیست.

سبحانی نیا در همین راستا ادامه داد: ‌ وقتی نمایندگان متقاضی اصرار کنند که باید طرح سوال در مجلس انجام شود ما نمی‌توانیم آن را رد کنیم و این ممکن است خوشایند برخی نباشد و بگویند که هیئت رئیسه عملکرد مناسبی ندارد این در حالی است که هیئت رئیسه بر اساس قانون عمل می‌کند.

 

2 و 5 آذر 91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۳:۲۸
فاصله گلناری

خلاصه ای از مشخصات صادق آل محمد

اسم : جعفر 
لقبها : صادق- مصدق - محقق - کاشف الحقایق - فاضل - طاهر - قائم - منجی - صابر 
کنیه : ابوعبدالله - ابواسماعیل - ابوموسی 
نام پدر : حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام ) 
نام مادر : فاطمه ( ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر 
زمان تولد : هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری 
در روز جمعه یا دوشنبه ( بنا بر اختلاف ) در هنگام طلوع فجر مصادف با میلاد حضرت رسول . بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سال 80 هجری ذکر کرده اند . 
محل تولد : مدینه منوره 
عمر شریفش : 65 سال 
مدت امامت : 34 سال 
زمان رحلت ( شهادت ) : 25 شوال سال 148 هجری درباره زمان شهادت نیز گروهی ماه شوال و دسته ای دیگر 25 رجب را بیان کردند . 
قاتل : منصور دوانیقی بوسیله زهر 
محل دفن : قبرستان بقیع 
زنان معروف حضرت : حمیده دختر صاعد مغربی ، فاطمه دختر حسین بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب( علیهم السلام ) 
فرزندان پسر : موسی ( علیه السلام ) - اسماعیل - عبدالله - افطح - اسحاق - محمد - عباس - علی 
فرزندان دختر : ام فروه - فاطمه - اسما که اسماعیل ، عبدالله وام فروه مادرشان فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین ( علیهما السلام )( نوه امام سجاد ) است . وامام موسی کاظم (علیه السلام) ، اسحاق و محمد که مادرشان حمیده خاتون می باشد . وعباس ، علی ، اسماء و فاطمه که هر یک از مادری به دنیا آمده اند . 
نقش روی انگشتر حضرت : ما شاء الله لا قوة إلا بالله ، أستغفرالله . 
اصحاب معروف امام صادق (علیه السلام) : ابان بن تغلب - اسحاق بن عمار- برید - صفوان بن مهران - ابوحمزه ثمالی – حریر بن عبدالله سجستانی زراره بن اعین شیبانی - عبدالله بن ابی یعفور-عمران بن عبدالله اشعری قمی . 
روز زیارت ایشان : روزهای سه شنبه می باشد . 
رخسار حضرت : بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرشان امام باقر (علیه السلام) بود . جز آنکه کمی لاغرتر و بلند تر بودند . 
مردی میانه بالا ، سفید روی ، پیچیده موی و پیوسته صورتشان چون آفتاب می درخشید . در جوانی موهای سرشان سیاه و در پیری سفیدی موی سرشان بر وقار و هیبتشان افزوده بود . بینی اش کشیده و وسط آن اندکی برآمده بود وبر گونه راستش خال سیاه رنگی داشت . 
ریش مبارک آن جناب نه زیاد پرپشت و نه زیاد کم پشت بود . دندانهایش درشت و سفید بود ومیان دو دندان 
پیشین آن گرامی فاصله وجود داشت . بسیار لبخند می زد و چون نام پیامبر برده می شد رنگ از رخسارش تغییر می کرد .

مختصری از زندگانى‌ حضرت امام صادق (ع)

1. امام‌ صادق‌ ( ع‌ )
 

حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السلام‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شیعه‌ ) در روز 17ربیع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود . 

پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بکر مى‌باشد. 

کنیه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگى‌ معاصر جد گرامیش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربیت اولیه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ ( ع‌ ) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چینى‌ کرده‌ است‌ . 

پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نیز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگى‌ کرد و با این‌ ترتیب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود که‌ هر یک‌ از آنان‌ در زمان‌ خویش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فیض‌ کسب‌ نور مى‌نمودند گذرانید . 

بنابراین‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهى‌ و افاضات‌ رحمانى‌ که‌ هر امامى‌ آن‌ را دار مى‌باشد ، بهره‌مندى‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد که‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتى‌ و شم‌ علمى‌ و ذکاوت‌ بسیار ، به‌ حد کمال‌ علم‌ و ادب‌ رسید و در عصر خود بزرگترین‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گردید . 

پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نیز دوره‌ امامت‌ او بود که‌ در این‌ مدت‌ "مکتب‌ جعفرى‌" را پایه‌ریزى‌ فرمود و موجب‌ بازسازى‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شریعت‌ محمدى‌ ( ص‌ ) گردید . 

زندگى‌ پر بار امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مصادف‌ بود با خلافت‌ پنج‌ نفر از بنى‌ امیه‌ ( هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ - ولید بن‌ یزید - یزید بن‌ ولید - ابراهیم‌ بن‌ ولید - مروان‌ حمار ) که‌ هر یک‌ به‌ نحوى‌ موجب‌ تألم‌ و تأثر و کدورت‌ روح‌ بلند امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) را فراهم‌ مى‌کرده‌اند ، و دو نفر از خلفاى‌ عباسى‌ ( سفاح‌ و منصور ) نیز در زمان‌ امام‌ ( ع‌ ) مسند خلافت‌ را تصاحب‌ کردند و نشان‌ دادند که‌ در بیداد و ستم‌ بر امویان‌ پیشى‌ گرفته‌اند ، چنانکه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در 10 سال‌ آخر عمر شریفش‌ در ناامنى‌ و ناراحتى‌ بیشترى‌ بسر مى‌برد .


 

 

پیامک های تسلیت شهادت امام صادق علیه السلام

 

 

امشب شب شهادت صادق آل‌پیامبر است؛ شبی که خورشید مدینه دانش، چهره فروزانِ اهل بیت و وارثِ علومِ رسالت، در ظلمتکده دورانِ منصور، به خونِ دل نشست.

امام صادق

دلم هواى بقیع دارد و غم صادق                  عزا گرفته دل من ز ماتم صادق

دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم          زنم به سینه که آمد محرم صادق

 

شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد. 

 

ز غربتش چه بگویم که سینه ها خون است                        برای صادق زهرا مدینه محزون است

       دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت                           که داغ غربت لیلی حدیث مجنون است

 

 

*******

سرمایه امروز بقیع، اشک است و اشک. مدینه، جهان را از شیون اکنون خود پر کرده است. امروز بقیع در لباس سوگ، چکیده اشک‏های غربت شیعیان است و دانش، بحارالانوار اشکی است که به تمامی برگ‏های زرین احادیث، تسلیت می‏گوید.

 

 

آه از آنروز که بگرفت زطاغوت زمان                ***                   آتش از چار طرف خانه او را به میان

 

   وندر خرمن آتش ولی رب جلیل                     ***                    راه می رفته و میگفت منم پور خلیل

 

این آتشی که شعله زده بینِ خانه‌ام

ارثی بُوَد که ز مادر به من رسید

 

جان عاشقان و شیفتگان تو، در آتشی از ماتم می‏سوزد و شراره‏اش دنیا را می‏سوزاند. هق‏هق گریه، رخصت تسلیت‏گویی نمی‏دهد و طاقت شانه‏ها را می‏گیرد.  غم جانکاه تو را بر دل مجروح عاشقان تسلیت می‏گوییم.

 

پر از شمیم بهشت است منبرت صادق                                    به برکت نفحات معطرت صادق

      چهار هزار حکیم و فقیه و دانشمند                                    رهین مکتب اندیشه گسترت صادق

     و دیده ایم به وقت جهاد اندیشه                                         هزار مرتبه ما فتح خیبرت صادق

***********************

 

امام صادق علیه‎السلام فرمود: سه چیز .....

 

 ...محبت می‎آورد:           قـرض دادن

                                                              فـروتنـى

                                                                                     بخشـش.

 

... دشمنـى مـى‎آورد :      دو رویـى

                                                             ستـم

                                                                                خـودبینـى.

 

 

...موجب بزرگوارى شخص است:   خوشخویى

                                                                            فرو بردن خشم

                                                                                                        فرو بستن چشم .

 

 

 

 

 

 

***********************

 

تفسیر کمال ایزدى بود                                  گفتار تو اى امام صادق 

باشد سخن تو جاودانى                             بوده است چو با عمل مطابق

غربتش چون شمع آبم می‌کند

 

صحن ویرانش خرابم می‌کند

شهادت امام صادق (ع) - 1

چون امام (ع) وفات یافت و به سوی قبرستان بقیع برده شد، ابو هریره عجلی این ابیات را سرود:

اقول و قدر احوا به یحملونه

علی کاهل من حاملیه و عاتق (1)

ا تدرون ماذا تحملون الی الثری!

ثبیرا ثوی من راس علیاء شاهق( (2

غداة حثا الحاثون فوق ضریحه

ترابا و اولی کان فوق المفارق (3)

.

ابن شهر آشوب در مناقب از داود بن کثیر رقی، نقل کرده است که گفت: یکی از اعراب نزد ابو حمزه ثمالی آمد. ابو حمزه از او پرسید: چه خبری دارد؟گفت:جعفر صادق (ع) از دنیا رفت. ابو حمزه فریاد بلندی کشید و بی هوش افتادچون به حال آمد پرسید: آیا به کسی وصیت کرده است؟پاسخ داد: آری به عبد الله و موسی، فرزندانش، و به ابو جعفر منصور وصیت کرده است. پس ابو حمزه خندید و گفت: سپاس خدایی را که ما را به هدایت رهنمون شد و بیان کرد برای ما از کبیر و راهنمایی کرد ما را بر صغیر و امری عظیم را پوشیده داشت. چون از منظور وی پرسش کردند گفت: مقصود بیان کرد عیوب کبیر (بزرگ) را و بر صغیر (کوچک) دلالت کرد و صغیر (موسی) را به اوصیا اضافه کرد و او را از جمله آنان دانست و امر امامت را با وصیت به منصور نهان داشت برای آنکه اگر منصور از وصی پرسش کند به او گفته می شود وصی امام، تو هستی. عبد الله، اگر چه بزرگ ترین فرزند امام صادق (ع) بود، اما عیبی جسمانی داشت او افطح بود حال آنکه امام نباید نقصی و عیبی داشته باشد. معذلک وی نسبت به احکام دین هم آگاهی نداشت.

مسعودی در مروج الذهب نویسد: در سال 148 هجری ده سال از خلافت منصور گذشته بود که ابو عبد الله جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب وفات یافت وی در قبرستان بقیع و در کنار پدر و جدش به خاک سپرده شد. به هنگام وفات 65 سال داشت و گفته شده که او را مسموم کرده بودند. در این قسمت از بقیع بر قبور آنان سنگ مرمری است که بر روی آن نوشته شده:

«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله مبید الامم و محیی الرمم هذا قبر فاطمه بنت رسول الله (ع) و سیدة نساء العالمین و قبر الحسن بن علی بن ابی طالب و علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب و محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السلام ».

در تذکرة الخواص حکایت نوشته روی این مرمر از واقدی نقل شده است.

پی نوشتها:

1 - می گویم و حال آنکه او را می بردند بر دوشهای کسانی که او را گرفته بودند.

2 - آیا می دانید چه چیزی را به سوی خاک می برید!

3 - صبحگاهی خاک پاشندگان بر بالای ضریحش خاک ریزند حالی که و بهتر آن است که خاک بر سر ریزند

سیره معصومان، ج 5، سید محسن امین

 

 

صادق که اساس دین از او شد معمور

بودند ملایک پی امرش مأمور
آخر ز جفا، ناصر احکام خدا

مسموم شد از ظلم و جفای منصور
 

ای عجب بار دگر حق پیمبر شد ادا

در کنار تربتش فرزند پاکش شد فدا
موسی جعفر نه تنها بلکه امت شد یتیم

دانش و تقوا و ایمان و فضیلت شد یتیم
 

بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند

بهین آموز گار مکتب ارشاد را کشتند
اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند

که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند
 

سرمایه امروز بقیع، اشک است و اشک مدینه، جهان را از شیون اکنون خود پر کرده است، امروز بقیع در لباس سوگ، چکیده اشک های غربت شیعیان است و دانش بحارالانوار اشکی است که به تمامی برگهای زرین احادیث، تسلیت می گوید


 

شیعیان رهبر ما را کشتند

صادق آل عبا را کشتند
نور چشم علی و فاطمه را

وارث کربوبلا را کشتند
 

شهادت امام صادق، مرد آسمانی مدینه، چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردباری، تجسم اخلاص و صبر و دریای عمیق علوم لدنی بر پیروان آن حضرت تسلیت باد.
 

صدای گریه می آید... صدای ضجه فرشتگان بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستاره ای به آسمان خواهد شتافت.
 

سر برهنه پا برهنه در تبم

یاد رنج و قصه های زینبم

تا عدو در خانه ام بسیار شد

خاطرات مادرم تکرار شد

کس ندیده پیرمردی دل غمین

که دوان باشد گهی افتد زمین.

شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد!

 

آوای عزا به گوش جان می آید

چون نالة اهل آسمان می آید

برخیز به ماتم امام صادق (ع)

شک نیست که صاحب الزمان می آید.

شهادت صادق آل محمد تلسیت باد.

 

در مدینه گنبد سبزی بناست

یک نشان از صد نشان کربلاست

یک طرف قبر نبی اکرم است

یک طرف اندر بقیع چون ماتم است

یک طرف شبها چراغان می شود

یک طرف غربت نمایان می شود

شهادت رهبر شیعیان جهان تسلیت باد!

 

هر زمان رنگ جفا را میدید

کوچه و کربوبلا را میدید

خانه اش چونکه در آتش می سوخت

خیمه آل عبا را می دید

شهادت امام صادق تسلیت باد


 


ای ششم پیشوای اهل ولا

خلق را رهبری به دین هدی

پای تا سر خدانمایی تو

هم ز سر تا بپای صدق و صفا

زهر منصور زد شرر به دلت

آب شد پیکرت ز زهر جفا


«خدایا بحق امام صادق، ایمان عارفانه و عمل صادقانه به همه ما عنایت بفرما»

«آمین»


الا ای لاله خوشبو، عزیز آل پیغمبر

که بهر دین و قرآنت چنین گردیده ای پرپر

شده زین غم، گل خاتم، مدینه غرق در ماتم

دو صد لعنت به آنکس باد که مسمومت نمود از زهر


بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه

با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه

بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت

بار دیگر آشیانی در میان شعله ها سوخت

داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق

بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق
 

از وب به آینده امیدوار باشید

 

زندگینامه امام صادق (ع)

1. امام صادق ( ع ) 
2.عصر امام صادق ( ع ) 
3.جنبش علمی 
4. خلق و خوی حضرت صادق ( ع ) 

 

امام صادق ( ع ) 
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری ( شیعه ) در روز 17 ربیع الاول سال 83هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی  بکر می باشد. کنیه آن حضرت : "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است . حضرت صادق تا سن 12سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی  کرد و با این ترتیب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید . بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار می باشد ، بهره مندی  از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی  و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید . پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفری " را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی ( ص ) گردید . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی  امیه ( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در 10سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد .

عصر امام صادق ( ع ) 
عصر امام صادق ( ع ) یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی  گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین ( ع ) رخ می داد ، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود . عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنی  امام ( ع ) ، موجب نابودی  دین و پوسیدگی تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون می شد . اینجا بود که امام ( ع ) دشواری فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشوای ششم در گیر و دار چنین بحرانی می بایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بی دینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفای وقت جلوگیری کند . علاوه بر این ، با نقشه ای  دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودی  برهاند ، شیعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را می گذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی  بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی  خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . "جابر جعفی " یکی  از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می رفت . در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) می گوید : خودت را به دیوانگی بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد . جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز می باشد می گوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم . امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی  محمد بن علی بکذا وکذا ... ، ( یعنی امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، یا روایت کرد ) . آری ، شیعه می رفت که نابود شود ، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید ، و به صورت اسلام بنی امیه ای یا بنی عباسی خودنمایی کند . در چنین شرایط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی  معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و ... ) در رشته های  گوناگون علوم بودند ، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند . هر یک از اینان از طرفی  خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی  و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند ، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند . تأسیس چنین مکتب فکری  و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی ، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد . لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه های حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند . امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابیی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسین ( ع ) به صورت قیام خونین انجام داد ، وی قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد .

جنبش علمی 
اختلافات سیاسی بین امویان و عباسیان و تقسیم شدن اسلام به فرقه های مختلف و ظهور عقاید مادی و نفوذ فلسفه یونان در کشورهای اسلامی ، موجب پیدایش یک نهضت علمی گردید . نهضتی که پایه های آن بر حقایق مسلم استوار بود . چنین نهضتی  لازم بود ، تا هم حقایق دینی را از میان خرافات و موهومات و احادیث جعلی بیرون کشد و هم در برابر زندیقها و مادیها با نیروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد . گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند "ابن ابی العوجاء" و "ابو شاکر دیصانی " و حتی "ابن مقفع " معروف است . به وجود آمدن چنین نهضت علمی در محیط آشفته و تاریک آن عصر ، کار هر کسی  نبود ، فقط کسی شایسته این مقام بزرگ بود که مأموریت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتیبانی  شود ، تا بتواند به نیروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غیب ارتباطدهد ، حقایق علمی را از دریای بیکران علم الهی به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقیقت قرار دهد . تنها وجود گرامی  حضرت صادق ( ع ) می توانست چنین مقامی داشته باشد ، تنها امام صادق ( ع ) بود که با کناره گیری از سیاست و جنجالهای سیاسی از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانین و احادیث راستین دین مبین و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همت بر میان بست . زمان امام صادق ( ع ) در حقیقت عصر طلایی دانش و ترویج احکام و تربیت شاگردانی بود که هر یک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در "خودشناسی " و "خداشناسی " مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدایت مردم کوشیدند . در همین دوران درخشان - در برابر فلسفه یونان - کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش یافتند . همزمان با نهضت علمی و پیشرفت دانش بوسیله حضرت صادق ( ع ) در مدینه ، منصور خلیفه عباسی که از راه کینه و حسد ، به فکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری  استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نماید و از خوشه چینی از محضر امام ( ع ) بازدارد . بدین جهت منصور مدرسه ای در محله "کرخ " بغداد تأسیس نمود . منصور در این مدرسه از وجود ابو حنیفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و یونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نیز مالک را - که رئیس فرقه مالکی است - بر مسند فقه نشاند ، ولی این مکتبها نتوانستند وظیفه ارشاد خود را چنانکه باید انجام دهند . امام صادق ( ع ) مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زیادی تربیت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی  در جهان گردید . دانش گستری امام ( ع ) در رشته های مختلف فقه ، فلسفه و کلام ، علوم طبیعی و ... آغاز شد . فقه جعفری همان فقه محمدی یا دستورهای دینی است که از سوی خدا به پیغمبر بزرگوارش از طریق قرآن و وحی رسیده است . بر خلاف سایر فرقه ها که بر مبنای عقیده و رأی و نظر خود مطالبی را کم یا زیاد می کردند ، فقه جعفری  توضیح و بیان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنیفه رئیس فرقه حنفی درباره امام صادق ( ع ) گفت : من فقیه تر از جعفرالصادق کسی را ندیده ام و نمی شناسم . فتوای بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست - در روزگار ما - خود اعترافی  است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب دیگر . و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق ( ع ) است . در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق ( ع ) همیشه با اصحاب و حتی کسانی که از دین و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است . نمونه ای از بیانات امام ( ع ) که در اثبات وجود خداوند حکیم است ، به یکی از شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابی به نام "توحید مفضل " هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبیب هندی که موضوع کتاب "اهلیلجه " است نیز نکات حکمت آموز بسیاری  دارد که گوشه ای از دریای بیکران علم امام صادق ( ع ) است . برای شناسایی استاد معمولا دو راه داریم ، یکی شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربیت شدگان مکتبش . کلمات و آثار و احادیث زیادی از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است که ما حتی  قطره ای از دریا را نمی توانیم به دست دهیم مگر "نمی از یمی " . اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بوده اند ، یکی از آنها "جابر بن حیان " است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسیله طرفداران بنی امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردی کرد . جابر یکی  از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمی تألیفات زیادی دارد ، و در رساله های  خود همه جا نقل می کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانی و الکل است . وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران "رنسانس اروپا" در حدود 300رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلین و پاریس ضبط است . حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال 148هجری مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد . عمر شریفش در این هنگام 65سال بود . از جهت اینکه عمر بیشتری نصیب ایشان شده است به "شیخ الائمه " موسوم است . حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت . پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم ( ع ) منتقل گردید . دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنیا رفته است . طایفه اسماعیلیه به امامت وی  قائلند .

خلق و خوی حضرت صادق ( ع ) 
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایای  اخلاقی سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود . با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام می داد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزی  می کرد و می فرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تأمین می نمایم . ابن خلکان می نویسد : امام صادق ( ع ) یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وی صادق می گفتند که هر چه می گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک می گوید : با حضرت صادق ( ع ) سفری به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه می خواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر می کرد . به او گفتم : ای پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویی لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، می ترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک .

از وبلاگ جهان یکه نگار


 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۵:۵۷
فاصله گلناری

زندگینامه امام موسی کاظم (ع)

نام: موسى‏ بن جعفر.

کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت: هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذکر کردند.

محل تولد: ابواء (منطقه‏اى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حمیده مصفّاة. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق(ع) زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتى که از خداى متعال براى من و حجت پس از من است».

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق (ع)، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

تاریخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد.

محل دفن: مقابر قریش بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه. و چند ام ولد دیگر.

فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت که 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند. 

الف) پسران‏

1. امام على بن موسى الرضا(ع).
2. ابراهیم.
3. عباس.
4. قاسم.
5. اسماعیل.
6. جعفر.
7. هارون.
8. حسن.
9. احمد.

10. محمد.
11. حمزه.
12. عبد اللّه.
13. اسحاق.
14. عبیداللّه.
15. زید.
16. حسین.
17. فضل.
18. سلیمان.

ب) دختران

1. فاطمه کبرى.
2. فاطمه صغرى.
3. رقیّه.
4. حکیمه.
5. ام ابیها.
6. رقیّه صغرى.
7. کلثوم.
8. ام جعفر.
9. لبابه.
10. زینب.

11. خدیجه.
12. علیّه.
13. آمنه.
14. حسنه.
15. بریهه.
16. عائشه.
17. ام سلمه.
18. میمونه.
19. ام کلثوم.

یکى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه (س) که براى دیدار برادرش امام رضا (ع) عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اکنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و مَدْرس عالمان و مجتهدان شیعى است.

اصحاب ویاران :

تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى کاظم (ع) بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذکر مى‏گردد:
1. على بن یقطین.
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعیل بن مهران.
4. حمّاد بن عیسى.
5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.
6. عبداللّه بن جندب بجلى.
7. عبداللّه بن مغیره بجلى.
8. عبداللّه بن یحیى کاهلى.
9. مفضّل بن عمر کوفى.
10. هشام بن حکم.
11. یونس بن عبدالرحمن.
12. یونس بن یعقوب.

زمامداران معاصر:
1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).
6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).

امام موسى کاظم (ع) در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید. تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید. 

امام کاظم

رویدادهاى مهم :

1. شهادت امام جعفر صادق (ع)، پدر ارجمند امام موسى کاظم (ع)، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.

2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق (ع) و معارضه آنان با امام موسى کاظم (ع) در مسئله امامت.

3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق (ع)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى کاظم (ع) و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.

4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق (ع) از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام‏موسى کاظم (ع).

5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

6. احضار امام موسى کاظم (ع) به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

7. زندانى شدن امام موسى کاظم (ع) در بغداد، در دوران حکومت هادى عباسى.

8. مبارزات منفىِ امام موسى کاظم (ع) با دستگاه حکومتىِ هارون‏الرشید، در مناسبت‏هاى گوناگون.

9. سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى کاظم (ع) از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه‏چینى یحیى برمکى، وزیراعظم هارون.

10. دستگیرى امام کاظم (ع) در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشید، در سال 179 هجرى.

11. انتقال امام (ع) از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.

16. مسموم کردن امام (ع) با خرماى زهرآلود، توسط سندى بن شاهک در زندان. 17. شهادت امام کاظم (ع) به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهک، در 25 رجب سال 183 هجرى.

18. انتقال پیکر مطهر امام موسى کاظم (ع) به جِسر بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارون‏الرشید.

19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیکر امام موسى کاظم(ع)، توسط مأموران حکومتى، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شأن پیکر آن حضرت و به خاک سپارى در مقابر قریش بغداد. 

ازوب جهان یکه نگار

 

تفاوت آرى، تبعیض هرگز

موقعیت اجتماعى فرزندان

والدین و موعظه فرزندان

مسافرت خانوادگى

 

تربیت از تولد تا مرگ

تربیت یکی از مهمترین مقوله های مطرح و قابل توجه برای تحصیل کمالات روحانی و نفسانی می باشد که اهل بیت علیهم السلام نیز به آن بسیار سفارش نموده اند. مسئله تربیت از همان نوزادی و چه بسا از دوران بارداری آغاز می گردد. اگر بخواهیم اجتماعی سالم و امن داشته باشیم باید فرزندان خویش را درست تربیت کنیم تا جامعه ای سالم و با نشاط داشته باشیم. امامان معصوم ما برای هدایت صحیح ما در طی این طریق دستوراتی ارائه فرموده اند که ما را در این مسیر پُر فراز و نشیب دستگیری می کند. امام کاظم علیه السلام نیز جهت تربیت صحیح کودکان راهکارهایی توصیه فرموده اند که به برخی از آنان اشاره می نماییم.

 

کودک و وابستگى به والدین

پیوند عاطفى والدین و فرزندان از نشانه‏هاى خداوند است؛ پیوند ناگسستنى و بى ‏شائبه‏اى که بر اساس محبت است نه نیاز و منفعت. وابستگى عاطفى فرزند به ‏والدین بیش از تعلق خاطر والدین به فرزند است. نیاز به عاطفه سراسر وجود کودک را فرا گرفته و او را به عنایت والدین نیازمند ساخته است. کودک توان ‏دورى از والدین را ندارد و هرگونه بى ‏توجهى پدر و مادر به این وابستگى، ‏مى‏تواند  براى آینده کودک مشکل‏ آفرین باشد. متاسفانه امروزه برخى از والدین،- بى‏ آن که ناگزیر باشند- ، فرزندان خود را به مهد کودک مى‏سپارند. هر چند مهد کودک بُعد اجتماعى شخصیت کودکان را پرورش مى‏دهد، اما هرگز پاسخگوى نیاز حیاتى ‏کودک به عاطفه نیست. بنابراین شایسته است والدین، در حد امکان، فرزندان خود را از حلاوت مهر مادرى و عطوفت پدرى محروم نسازند. توجه به وابستگى کودک چنان ‏مهم است که حتى در محافل نباید میان پدر و فرزند که کنار هم نشسته‏اند، فاصله‏ انداخت. امام کاظم (ع) مى‏فرماید:

" رسول خدا (ص) از فاصله انداختن بین پدر و فرزند نهى فرموده است." (1)

 

وفا به وعده

وفاى به وعده، حتى در برابر کفار، از صفات پسندیده و مورد توجه پیشوایان دین‏ است. این عمل مهم در برخورد با کودکان از اهمیت‏ بیشترى برخوردار است. کودکان ‏جز به تحقق وعده  والدین نمى‏اندیشند، در وفاى والدین تردید ندارند و همواره به ‏انتظار لحظه موعود مى‏نشینند.هرگونه تأخیر و تخلف در وفاى به وعده آنها را مى‏آزارد و به تخریب روحیه اعتماد به والدین مى‏انجامد. افزون بر این، چنین ‏کردار ناپسندى غیرمستقیم درس پیمان ‏شکنى به آنان مى‏آموزد. کلیب صیداوى نقل ‏مى‏کند که، امام کاظم(ع) فرمود: "اذا وعدتم الصبیان وفوا لهم ... ؛ هنگامى که‏ به فرزندانتان وعده دادید، وفا کنید؛ همانا کودکان چنان مى‏پندارند که شما به‏ آنها روزى مى‏دهید. خداوند متعال به خاطر هیچ چیزى به اندازه زنان و کودکان ‏خشمگین نمى‏شود." (2)

 

کودکان و نماز

نماز ستون دین و سرچشمه همه نیکی هاست. هرچند این امر مهم همزمان با سن تکلیف بر انسان واجب مى‏شود؛ اما هر چه زودتر فرزندان با آن آشنا گردند، سریع تر تحت الطاف الهى قرار مى‏گیرند و شتابان تر در راه کسب فضایل اخلاقى گام خواهند گذاشت.

انسانى که از کودکى با نماز آشنا و مأنوس شود، زودتر شیرینى عبادت و ارتباط با پروردگار را مى‏چشد و دیگر هرگز ذائقه دلش طعم تلخ گناه را نمى‏پسندد. از بُعد اجتماعى نیز نماز، نوجوان را به جماعت نیک ‏رفتاران و پسندیدگان پیوند مى‏دهد و از فرو رفتن در گرداب آشنایى با آلودگان و تبهکاران بازمى‏دارد. نماز در نوجوانى و قبل از تکلیف، تجربه‏اى شیرین و جذاب است و هنگام تکلیف، احساس‏ سختى فرایض را از انسان دور مى‏سازد. بدین جهت ائمه علیهم السلام فرزندان‏ خود را، قبل از سن تکلیف، با نماز آشنا مى‏ساختند. امام کاظم(ع) فرمود: " مروا صبیانکم بالصلاة اذا کانوا سبع سنین ..."؛ هنگامى که فرزندانتان به سن هفت ‏سالگى رسیدند، آنها را به نماز فرمان دهید. (3)

 

فرزندان و بستر استراحت

اسلام به پیشگیرى از گناه اهمیت ‏بسیار مى‏دهد و براى از بین بردن زمینه‏هاى گناه تأکید مى‏کند. رعایت ‏حجاب، پرهیز از اختلاط زنان و مردان، کراهت ‏سخن گفتن بسیار با نامحرمان و ... از همین باب ‏است. جدا کردن بستر فرزندان در آستانه سن تمیز نیز بخشى از برنامه پیشگیرى‏ از گناهان است. امام کاظم (ع) می فرماید: " ... هنگامى که فرزندانتان به ده سالگى ‏رسیدند، بسترشان را از هم جدا کنید." (4)

 

فرزندان و مسئولیت

مسئولیت دادن به ‏فرزندان از روش هاى مؤثر تربیتى است. مسئولیت، اگر متناسب با توان کودکان ‏باشد و در انجام دادن آن یارى شوند، اعتماد به نفسشان را تقویت مى‏کند و آنان ‏را براى پذیرش و به انجام رساندن مسئولیت هاى بزرگتر آماده مى‏سازد. علاوه براین، کودکان احساس مى‏کنند که والدین براى آنها احترام قایلند و آنها را ناتوان نمى‏انگارند. پیشواى هفتم شیعیان، در فرصت هاى مناسب، به فرزندانش‏ مسئولیت مى‏داد. سلیمان جعفرى مى‏گوید: "هنگامى که یکى از فرزندان امام کاظم(ع) در بستر مرگ بود، حضرت به فرزندش قاسم فرمود: بر بالین برادرت سوره صافات‏ بخوان. قاسم قرائت ‏سوره صافات را شروع کرد و چون به آیه «اهم اشد خلقا ام ‏من خلقناه ...؛ رسید، برادرش وفات یافت." (5)

آن حضرت همچنین، هم زمان با وصى اصلى قرار دادن حضرت رضا(ع) سه تن از فرزندانش (عباس، اسماعیل و احمد) را در مسئولیت وصایت ‏با امام هشتم(ع) همراه ساخت.

 

ناآرامى کودکان

برخى از کودکان بسیار شلوغ، پُرتحرک و ناآرامند؛ به هر کارى ‏دست مى‏زنند و چه بسا سبب آزار والدین مى‏شوند. برخى از والدین در برابر آنها موضع مى‏گیرند، لب به سرزنش مى‏گشایند و آنان را نابهنجار به شمار مى‏آورند؛ درحالى که تحرک و ناآرامى کودکان معمولاً طبیعى است وکسانى که در کودکى شلوغ و پرتحرک باشند، در جوانى آرام و بردبار خواهند شد. بنابراین بجاست والدین کمرهمت‏ ببندند و با صبر و حوصله، خود را براى گذر از این دوره حساس و چه بسا طاقت ‏فرسا مهیا سازند.

امام کاظم فرمود:" تستحب عرامه (6) الصبى فى صغره لیکون ‏حلیما فى کبره؛ ... ما ینبغى ان یکون الا هکذا؛ سزاوار است فرزند در کودکى‏ شلوغ و پرتحرک باشد تا در بزرگى صبور و بردبار شود؛ ... و جز این روا نیست. (7)

 

تفاوت آرى، تبعیض هرگز

تبعیض و تفاوت دو واژه نزدیک، ولى متفاوت‏ است. تبعیض بدین معناست که در میان افراد هم پایه و همسان بى‏ دلیل فرد یا افرادى را برتر به شمار آوریم؛ ولى تفاوت عبارت است از برترى شایستگان. در سیره تربیتى امام کاظم (ع) تبعیض ممنوع، و تفاوت مجاز شمرده شده است. تبعیض ‏میان فرزندان بذر کینه و اختلاف و بدبینى به والدین را در دل کودکان ‏مى‏پراکند. امام کاظم (ع) از پدرانش چنین نقل مى‏کند: مردى یکى از دو فرزندش‏ را بوسید و دیگرى را رها کرد. رسول خدا (ص) [با ناراحتى] فرمود: چرا بین آن‏ها به ‏مساوات رفتار نمى‏کنى؟ (8)

تفاوت اگر بجا و منطقى باشد، موجب پیشرفت فرزندان ‏مى‏شود؛ زیرا حس رقابت ‏سالم را در آنها تقویت مى‏کند. امام کاظم(ع) در مواردى‏ میان فرزندانش تفاوت قائل مى‏شد. رفاعه از حضرت موسى بن ‏جعفر(ع) پرسید: اى‏ فرزند رسول خدا، مردى چند پسر دارد؛ آیا برتر شمردن یکى بر دیگران، درست‏ است؟

امام (ع) پاسخ داد: "نعم، لا باءس؛ قد کان ابى(ع) یفضلنى على عبدالله"؛ بله، مانعى ندارد؛ زیرا پدرم [حضرت صادق(ع)] مرا بر عبدالله، برادر بزرگترم‏ ترجیح مى‏داد. (9)

حضرت رضا(ع) نیز فرمود: پدر بزرگوارم اسماعیل را، با آن که‏ از عباس کوچکتر بود، در سرپرستی  صدقه اموال بر عباس مقدم داشت. (10)

با امام کاظم علیه السلام در سایه قرآن

آداب تلاوت

1- صداى زیبا و حزن‏آور

2- ترتیل

3- ارج نهادن به حاملان قرآن

4- اهداى ثواب قرائت ‏به معصومین علیهم السلام

شیعه و قرائت قرآن

پرهیز از بحث هاى بى‏ فایده

عنایت ‏به تفسیر قرآن

تفسیر واژه‏هاى مشکل

بیان مصداق و مورد آیه

ثواب تلاوت

در دین شریف اسلام در مورد جمیع مسائل زندگی انسان، حتی ریزترین آن ها، دستورالعمل هایی ذکر شده است تا مبادا انسان نسبت به مسئله ای بی پاسخ و یا بدون راه بماند. اهل بیت علیهم السلام که قرآن ناطق هستند، مبیّن احکام و آداب دین اسلام می باشند. امام کاظم علیه السلام در باب آداب قرآن سخنان گهرباری فرموده اند که در اینجا به ذکر پاره ای  از آنان می پردازیم.

 

آداب تلاوت

 

1- صداى زیبا و حزن‏آور

عالم بزرگوار شیخ مفید (ره) مى‏نویسد:" آن حضرت دانشمندترین مردم زمانه اش بود و بیش از همه حافظ  کتاب الهى و خوش‏ صداترین آنان در قرائت قرآن بود. هنگام قرائت، آهسته و حزن‏آور مى‏خواند و مى‏گریست و شنوندگان هم گریه مى‏کردند، اهل مدینه او را « زین المجتهدین‏» مى‏نامیدند." (1)

در روایتى دیگر آمده است: ( و کانت قراته حزنا)؛ قرائت آن ‏حضرت حزن‏آور بود. (2)

امام کاظم علیه السلام  به ابرهه مسیحى فرمود:« با کتاب خودت چقدر آشنایى؟ پاسخ ‏داد: به متن و تاویل آن آگاهم. هشام مى‏گوید: حضرت کاظم (ع) شروع کرد به قرائت ‏انجیل، آنگاه ابرهه گفت:« حضرت مسیح این ‏چنین مى‏خواند و جز او هیچ کسى چنین‏ نخوانده است و از پنجاه سال پیش تا کنون در جستجوى چنین شخصیتى بودم.‏» و دراین هنگام، ابرهه توسط امام مسلمان شد. (3)

 

2- ترتیل

ترتیل یعنى حروف کاملاً  ادا و بیان و وقوف رعایت گردد. حضرت کاظم (ع) مى‏فرماید: از پیامبراکرم درباره معناى « و رتل القرآن ‏ترتیلا.»( مزمل/ 4) پرسیدند، در پاسخ فرمود: " بینه تبیانا ولا تنثره نثرالرهل ولا تهذه هذا الشعر، قفوا عند عجائبه و حرکوا به القلوب ولا یکون هم احدکم آخرالسوره. (4) ؛ قرآن را واضح و کاملا روشن ‏بیان کن و حروفش را مانند رمل و شن‏هایى که باد یکباره مى‏پاشد بر روى هم نریز و آن را مانند شعرخوانى پشت ‏سر هم و با شتاب مخوان، وقتی به شگفتی هاى قرآن رسیدی؛ ‏بایستید و دلها را با آن تکان دهید و همت و نظر شما رسیدن به آخر سوره ‏نباشد، ( یعنى به کیفیت ‏بپردازید نه به کمیت.) (5)

 

3- ارج نهادن به حاملان قرآن

آن حضرت در حدیثى از جد بزرگوارش نقل مى‏فرماید: خداى تعالى بخشنده است و جود و بخشش را دوست دارد و کارهاى عالى را دوست مى‏دارد و از کارهاى پست ناخرسند است. بزرگداشت ‏سه گروه از احترام به جلال الهى است:

الف- ریش سفید مسلمان.

ب- امام عادل.

ج- آن کسى که حامل و تسلیم قرآن کریم است، ‏به گونه‏اى که نه اهل غُلو است و نه از بار تکالیفش شانه خالى مى‏کند. (6)

 

4- اهداى ثواب قرائت ‏به معصومین علیهم السلام

على بن ‏مغیره به امام کاظم (ع) مى‏گوید: پدرم از جد شما پرسید آیا رواست ‏شبى یک ختم قرآن بخوانم؟

جد شما فرمود: هر شب. دوباره پرسید: آیا در ماه رمضان هم؟ جدّ شما فرمود: در ماه رمضان نیز.

و برنامه پدرم این بود که در ماه رمضان چهل بار قرآن را ختم مى‏کرد؛ و من نیز بیشتر از  پدرم  قرآن مى‏خوانم و گاهى کمتر از پدرم، کم و زیادیش بستگى دارد ‏به اندازه فرصت و فراغت و یا  کار و سرگرمى و نشاط  و بیماریم و هنگام عید فطر، قرآن هایى که را که خوانده ام، یک ختمش را براى رسول اکرم (ص)، یکى براى‏ على (ع)، یکى براى فاطمه (ع) و همچنین براى هر کدام از امامان هدیه می کنم. و از هنگامى که خدا این بینش و حال را به من‏ عنایت کرده است و در سلک پیروان شما قرار گرفته‏ام، ثواب یک ختم را نیز به شما هدیه می کنم. آیا براى خودم نیز پاداشى هست؟ حضرت فرمود: پاداش تو آن است که در قیامت ‏با آنها هستى، گفتم الله‏اکبر، آیا چنین اجرى دارم؟ حضرت سه بار فرمود: بله. (7)

 

شیعه و قرائت قرآن

حضرت کاظم به مردى فرمود: آیا دوست دارى در دنیا بمانى؟ پاسخ داد: بله. امام پرسید: براى چه؟ گفت: به خاطر قرائت قل هو الله احد، آنگاه حضرت سکوت کرد و پس از زمانى فرمود: اى حفص! هر کس از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب نداند، در عالم برزخ آموزش داده مى‏شود تا خدا به واسطه آن درجه و مقامش ‏را بالا ببرد زیرا درجات بهشت‏ به قدر آیه‏هاى قرآن کریم است. به قارى گفته ‏مى‏شود: بخوان و بالا برو پس او مى‏خواند و بالا می رود.

حفص گوید: در عمرم کسى را که بیشتر از امام کاظم (ع) خدا ترس و به رحمت ‏حق ‏امیدوار باشد ندیدم  و قرآن خواندنش همراه با حزن بود و گویا هنگام قرائت ‏به شخصى‏ خطاب مى‏کند. (8)

 

پرهیز از بحث هاى بى‏ فایده

همچنان که امروزه، پرداختن به طرح و حل بسیارى از معماهاى قرآنى، وقت‏ گیر، کم ‏فایده و مایه غفلت از اهداف اصلى قرآن کریم است، در گذشته نیز مباحثى‏ چون مخلوق بودن یا قدیم بودن قرآن، به صورت مشکلى جنجالى درآمده بود و مایه درگیرى و خونریزى‏ ها و اتلاف وقت و... مى‏شد. هنگامى که به امام کاظم (ع) گفته شد که مردم در باره بعضی مسائل قرآن اختلاف دارند تا آنجا که برخى ‏قرآن را مخلوق و بعضى غیر مخلوق مى‏دانند، فرمود: من آنچه را آنان مى‏گویند، نمى‏گویم ولى مى‏گویم:« انه کلام الله‏» قرآن سخن خداست. (9)

این روش و منش ‏باید سرمشق امروز و همیشه ما باشد، که از مباحث نظرى بى ‏فایده و مشکل‏آفرین ‏بپرهیزیم.

 

عنایت ‏به تفسیر قرآن

سزاوار است که قارى به معنى و تفسیر هم توجه نماید، در فرمایشات امام کاظم (ع) مواردى از تفسیر آیات بیان شده است، مثلا « توبه نصوح‏» در آیه‏« یا ایها الذین آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا» ( تحریم/‏77)  را چنین تفسیرمى‏فرماید:" بنده به درگاه خدا توبه مى‏کند و دیگر برنمى‏گردد و توبه نمى‏شکند و به راستى که محبوب ترین بندگان خدا در پیشگاه حق، فریب خوردگان ‏توبه ‏کننده‏اند." (10)

تفسیر واژه‏هاى مشکل

در تفسیر«الذین هم عن صلاتهم ساهون‏» (ماعون/5) سهو در نماز را تضییع‏ نماز مى‏داند. (11) و یا در تفسیر «الله الصمد» (توحید/ 2)  مى‏فرماید:« الصمد الذى ‏لا جوف له‏» (12)؛ صمد کسى است که تو خالى نیست؛ بدیهى است که اجسام همه ‏تو خالى و داراى هسته مرکزى و پروتون هستند، و طبق این تفسیر صمد یعنى غیرمادى و غیر جسم.

 

بیان مصداق و مورد آیه

شان نزول و یا روشن‏ترین مصداق هاى برخى آیات، در سخنان امام بیان شده ‏است؛ مثل مصداق «ماء معین‏» که منظور از آن غیبت امام زمان (عج) است. در این آیه از انسان سؤال شده:« قل ارء یتم ان اصبح ماوکم غوراً فمن ‏یاتیکم بماء معین.‏» (ملک/30)؛ بگو: به من خبر دهید، اگر آب شما فرو رود، چه کسى آب روان برایتان خواهد آورد؟

و در توضیح « فجار» در آیه« کلا ان کتاب الفجار لفى سجین.‏»(مطففین/ 8) مى‏فرماید: " بد کاران و فاجران کسانى هستند که در حق ائمه علیهم السلام  نافرمانى و برآنان قلدرى کردند. (13) گفتنى است که بیشترین تفسیرهاى آن بزرگوار در شرح‏ آیه‏هایى است که در اثبات امامت و رهبرى و یا بیزارى و مذمت منحرفان از امامت ‏نازل شده است.

در معرفى مهم ‏ترین مصداق منافقان، کسانى را نشان مى‏دهد که به ولایت ‏حضرت‏ على(ع) ایمان نمى‏آوردند، قرآن کریم مى‏فرماید:« هنگامى که منافقان نزد تو آیند مى‏گویند: ما شهادت مى‏دهیم که یقیناً تو رسول خدایى‏. خداوند مى‏داند که تو رسول او هستى، ولى خداوند شهادت مى‏دهد که منافقان دروغگو هستند...» (منافقون/13)

این به خاطرآن است که نخست ایمان آوردند سپس کافر شدند. از این‏ رو بر دل هاى آنان مُهر نهاده شده و حقیقت را درک نمى‏کنند. امام (ع) مى‏فرماید: منظور منافقانى هستند که ‏نخست به رسالت پیامبر(ص) ایمان آوردند و سپس به ولایت ‏حضرت على(ع) وصى آن‏ حضرت کفر ورزیدند.

ثواب تلاوت

در سخنان امام کاظم علیه السلام ثواب و آثار تلاوت بسیارى ‏از آیه‏ها و سوره‏ها بیان شده که نمونه‏هایى را مرور مى‏کنیم:

1- هر گاه از چیزى ترسیدى صد آیه از هر جاى قرآن که خواستى، بخوان، آنگاه ‏سه بار بگو: اللهم اکشف عنى البلاء. (14)

2- نسیم رحمت الهى در هر روز جمعه هزار بار مى‏وزد، و به هر بنده‏اى هر چه از خدا بخواهد مى‏دهد پس هر که بعد از عصر جمعه صد بار سوره قدر را بخواند، خداوند آن هزار رحمت و همانند آن را به او مى‏بخشد. (15)

 

پى‏نوشت‏ها:

1- ارشاد مفید، ص 235/ بحارالانوار، ج 48، ص 102.

2- کافى، ج 2، ص‏606، به نقل از مسند الامام الکاظم (ع)، ج 2، ص 11.

3- بحارالانوار، ج 48، ص 104.

4- بحارالانوار، ج‏76، ص‏63/ مسند الامام الکاظم(ع)، ج 2، ص 44.

5- مسند الامام الکاظم(ع)، ص 44، نقل از بحارالانوار، ج 92، ص 215.

6- بحارالانوار، ج 92، ص 184.

7- کافى، ج 2، ص 418/ مسند الامام الکاظم (ع)، ج 2، ص 98.

8- همان، ص‏606.

بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)، امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند.

 جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند. 

عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند. 

نجمه همسر امام: 
نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد. 

نجمه در خانه امام صادق (ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص) را دید که به او فرمودند: «اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد».

 پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع) فرمود: «پسرم! نـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیکى کن». 

ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (ع) و نجمه، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى کرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند کرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد. پس از تولد امام هشتم (ع)، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک، ارزشى فراتر یافت. 

فرزندان امام: 
بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند.

 

از به آینده امیدوار باشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۵:۵۰
فاصله گلناری

«عیسی مسیح، تجلّی کننده‌ی آیات حق»

«بیست و پنجم دسامبر» مصادف است با سالگرد طلوع احد از پیامبران اولوالعزم که صاحب کتاب و شریعت مستقل آسمانی و الهی بود و او کسی است که نام نامیش در آفاق و انفس و نزد جن و انس و در بَرُّ و بحر، شهره به «عیسی بن مریم علی نبیّنا و آله و علیه‌السّلام» است. اگر محرّر این مقال، ماه دسامبر فرانسوی را در بدایة‌التحریر اتّخاذ کرده، به لحاظ مطرحیّت عُرفی و اقبال اجتماع مسیحی است نسبت به این روز خاص و الّا در کلام روایات اسلامی، صاحب کتاب تهذیب‌الاحکام نقل می‌کند از «حضرت امام محمّد باقر علیه‌السّلام» که ولادت عیسی علیه‌السّلام در «روز عاشورا» بوده است و در کتاب من لا یحضره الفقیه در حدیث صحیح از «حضرت امام رضا علیه‌السّلام» منقول است که ولادت عیسی (ع) در «شب بیست و پنجم از ماه ذیقعدة» واقع شد.

یکی از اصولی که آحاد مسلمین در سراسر جهان به آن معتقد می‌باشند این است که ذات اقدس حضرت سبحان جَلَّ و عَلا، ارسال‌کننده‌ی انبیاء عظام صلوات الله علیهم اجمعین است و یک مسلمان، طبق آموزه‌های دینی، ضمن آنکه تابع و رهرو راه خاتم انبیاء، رسول اسلام (ص) می‌باشد، باید نسبت به همه‌ی انبیاء، آنها که قبل از پیامبر اسلام، منتخب حضرت ربّ‌الارباب بودند و جوامع بشری را به توحید و یکتاپرستی دعوت می‌کردند احترام قائل باشد که یکی از ایشان حضرت عیسی علیه‌السّلام است و در این روز به عنوان یک فرد موحّد، به تکریم مقامات آسمانی این پیامبر خدا می‌رویم که در یک عصر و دوره‌ی خاصِّ از زمان، زِمام امور مردمی را به عهده‌ی خویش گرفته و آنها را در جهت ایصال الطّالبِ الی المطلوب که وصل به کمال و صلاح و خیر دنیوی و اخروی است دعوت به توجّهات شایسته و بایسته‌ی عرفانی می‌نمود.

خداوند می‌فرماید: «اِذْ قالَتِ الملائکةُ یا مریَمُ ان اللهَ یُبَشِّرُکِ بکلمةٍ منهُ اسمُهُ الْمَسیحُ عیسَی بنُ مَرْیَمَ وَجیهاً فی الدّنیا و الآخرةِ و من المقرَّبینَ»، آیاتی که در مقام بیان آن هستیم از سوره‌ی آل عمران آیات 45 تا 51 می‌باشد و در بیان ولادت آن حضرت است، خدا می‌فرماید: یاد آور وقتی را که ملائکه گفتند: (و از ابن عبّاس منقول است که جبرئیل گفت) ای مریم، بدرستیکه خدا بشارت می‌دهد تو را به کلمه‌ای از جانب خود که نام او مسیح است، یعنی عیسی پسر مریم که وجیه و صاحب جاه و قدر و منزلت است در دنیا و آخرت و او از نزدیکان درگاه الهی است و عیسی علیه‌السّلام را برای آن کلمه‌ی خدا می‌گویند که به لفظِ «کُن»، بدون پدر آفریده شد یا برای آن که پیامبران گذشته او را بشارت دادند یا برای آنکه حق‌تعالی به کلام او مردم را هدایت فرمود، و او را مسیح گفتند برای آنکه مسح کرده شده بود از جانب خدا به میمنت و برکت پاکی از گناهان یا برای آنکه او را بعد از ولادت به روغن زیت مسح کردند یا آنکه جبرئیل علیه‌السّلام بال خود را بر آن حضرت مالید بعد از ولادت که تعویذ او گردد از شرّ شیطان (تعویذ یعنی پناه دادن) یا برای آنکه دست بر یتیمان می‌کشید یا برای آنکه نابینایان با مسح آن حضرت بینا می‌شدند و با مسح آن حضرت بیماران شفا می‌یابند (گفته‌اند در لغت عِبری مشیحا بود و در لغت عرب مسیح گفتند).

خداوند در ادامه‌ی آیه می‌فرماید: «وَ وَیُکَلِّمُ النّاسَ فِی المَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ الصّالحین»، و سخن خواهد گفت با مردم در گهواره و در سن کهولت (که نزدیک به سن پیری است) و از جمله‌ی پیغمبران شایسته خواهد بود، «قالت رَبِّ اَنّی یکونُ لی ولدٌ و لم یَمْسَسْنی بَشَرٌ»، مریم به خدا گفت: پروردگارا، چگونه خواهد بود مرا فرزندی، در حالی که هنوز بشری بر من دست نگذاشته است، «قال کذلِکِ اللهُ یخلُقُ ما یشاءُ اِذا قَضی اَمْراً فانما یقولُ له کُنْ فیکونُ»، مَلَک گفت: چنین است، خدا می‌آفریند هر چه را می‌خواهد، چون مقدّر کرد امری را، پس همین است که می‌گوید او را که باش، پس آن می‌باشد و موجود می‌شود، «وَ یُعَلِّمُهُ الکتابَ و الحکمةَ و التوریةَ و الانجیل»، و تعلیم خواهد نمود او را کتاب (یعنی کتابت چیزی یا همه‌ی کتابهای آسمانی) و حکمت و دانایی، خصوصاً تورات و انجیل، «و رسولاً الی بنی اسرائیل اَنّی قد جِئتُکُم بآیةٍ مِنْ رَبِّکُم»، و حال آنکه او را رسول خواهد بود به سوی بنی‌اسرائیل و خواهد گفت به ایشان: بدرستیکه آمده‌ام به سوی شما با آیتی و معجزه‌ای چند از جانب پروردگار شما، «اَنّی اَخْلُقُ لکم من الطینِ کَهَیْئَةِ الطَّیر فَانْفُخُ فیه فیکُونُ طیراً باذن الله»، و این آیت آن است که می‌سازم از برای شما از گِل مانند هیئت و شکل مرغ، پس زنده می‌شود و مرغی حقیقی می‌گردد به امر خدا، «وَ اُبرِی‌ءُ الاکمَةَ و الاَبْرَصَ و اُحیِی المَوتی باِذنِ الله»، و شفا می‌دهم کور مادرزاد را و مبروص را و زنده می‌گردانم مرده را به امر خدا، «وَ اُنَبِّئُکُم بما تأکُلُونَ وَ ما تَدَّخِروُنَ فی بیوتِکُم ان فی ذلکَ لایةً لکم ان کنتم مؤمنین»، و خبر می‌دهم شما را به آنچه می‌خورید و آنچه ذخیره می‌کنید در خانه‌های خود، بدرستیکه در اینها علامت و حجّت بر حقّانیت من هست اگر شما هستید ایمان‌آورندگان، «وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یدیَّ من التوراة وَ لِاُحِلَّ لکم بَعْضَ الّذی حُرِّمَ علیکم و جئتکم بایةٍ من ربِّکم فاتّقوا اللهَ و اطیعون، اِنَّ الله رَبّی و ربّکم فاعبدُوهُ هذا صراطٌ مستقیم»، و حال آنکه تصدیق‌کننده‌ام آنچه را که پیش از من نازل شده است که آن تورات است و مبعوث شده‌ام به جهت آنکه حلال گردانم برای شما بعضی از چیزهایی را که در شریعت حضرت موسی (ع) حرام شده بود و به سوی شما آورده‌ام معجزه‌ها از جانب خدای شما، پس بپرهیزید از عذاب خدا و اطاعت کنید از من، بدرستیکه خدا پروردگار من و پروردگار شما است، پس عبادت کنید او را که این راهی است مستقیم.

خداوند در مقام آسمانی حضرت عیسی (ع) در جای دیگر می‌فرماید: «اِنَّ مَثَلَ عیسی عنداللهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ من ترابٍ ثم قال له کُن فیکونُ»، بدرستیکه مثال عیسی نزد خدا در خلق شدن بدون پدر مانندِ مَثَلِ حضرت آدم (ع) است که خدا او را خلق کرد از خاک، پس او را گفت: باش، پس او به وجود آمد و حیات یافت، و باز فرموده است در سوره‌ی مریم آیه‌ی 16: «وَ اذْکُر فِی الکتابِ مَرِیَمَ اِذِ انْتَبَذَتْ من اَهْلِها مکاناً شرقیاً»، و یاد کن در قرآن، مریم را در وقتی که تنها شد و خلوت گزید از اهلش در مکانی در سمت مشرق و علی بن ابراهیم به سند تفسیر قمی روایت کرده است: رفت به سوی درخت خرمای خشکی و به سند مجمع‌البیان و تفسیر بیضاوی وارد شده: در بیت المقدّس یا در خانه‌ی خود در جانب شرقی عزلتی گزید برای عبادت یا برای شستن بدن خود، در آیه‌ی بعد از سوره‌ی مریم می‌فرماید: «فَاتَّخَذَت من دونِهِم حجاباً»، پس حجابی یا پرده‌ای آویخت میان خود و اهل خود که او را نبینند، علی بن ابراهیم در تفسیر قمّی دارد که گفته است: در محرابِ خود خلوت کرد، «فَاَرسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراً سویّا»، پس فرستادیم به سوی او روح خود را (یعنی جبرائیل را که از روحانیان است)، پس مُتَمَثِّل شد برای او به صورت بشری و آدمی مستوی الخلقه.

حضرت عیسی

اصحاب تاریخ نوشته‌اند: هر وقت که حضرت مریم علیه‌السّلام حائض می‌شد، از مجد بیرون می‌رفت و نزد خاله‌ی خود همسر حضرت زکریاء می‌ماند تا پاک شود و باز به مسجد برمی‌گشت، روزی در خانه‌ی زکریا در مکانی که آفتاب تابیده بود، پرده‌ای آویخته بود و غسل می‌کرد، ناگاه جبرئیل (ع) به صورت جوان ساده‌ی مستوی‌الخلقه نزد او پیدا شد، «قالَتْ اِنّی اَعوذُ بالرحمنِ منکَ ان کنت تقیّاً»، حضرت مریم (ع) گفت: بدرستی که من پناه می‌برم به خداوند رحمان از شرّ تو، پس دور شو از من اگر متّقی و پرهیزکاری، «قال انّما اَنَا رسولُ ربّکِ لِاَهَبَ لَکِ غلاماً زکیّا»، گفت: نیستم من مگر رسولِ پروردگار تو که مرا فرستاده است تا سبب شوم که خدا هدیه کند تو را پسری پاکیزه از گناهان و اخلاق ذمیمه (یا رشد کننده در علم و کمال)، «قالت اَنّی یکونُ لی غُلامٌ و لم یَمْسَسنی بشرٌ و لم اَکُ بغیّاً»، مریم گفت: از کجا می‌باشد از برای من پسری و حال آنکه هیچ بشری مرا نزدیک نشده و هرگز گناهکار نبوده‌ام، «قال کذلکِ قال ربکِ هو عَلَیَّ هَیِّنٌ و لنجعلَهُ آیةً للناسِ و رحمةً منا و کانَ امراً مقضیّا»، جبرئیل گفت: چنین گفته است پروردگار تو که این بر من آسان است و از برای این انجام می‌دهم که علامتی و حجّتی باشد برای مردم بر کمالِ قدرتِ من و رحمتی باشد از جانب ما، و خلق شدن این فرزند به این نحو امری مقدّر شده و حکم شده و خلاف این نخواهد شد و علی بن ابراهیم به سند تفسیر قمّی روایت می‌کند: جبرئیل علیه‌السّلام در گریبان مریم علیها‌السّلام نَفَسی دمید، پس در آن شب حامله شد به حضرت عیسی (ع) و در بامداد وضع حمل او شد و مدّت حمل او نُه ساعت بود، حق‌تعالی به عدد ماه حمل زنانِ دیگر از برای او، ساعت مقرّر فرمود، و از حضرت باقر (ع) به سند مجمع‌البیان چنین منقول است: جبرئیل علیه‌السّلام به امر خدای حکیم، در گریبان لباس حضرت مریم دمید، پس حضرت عیسی در رحم بأذن الله در همان ساعت کامل شد، همانطور که فرزندان در رحمهای مادران نُه ماه کامل می‌شوند، مریم (ع) چون از محلّ غسلِ خود خارج شد مانند زنِ حامله‌ی سنگینی بود که نزدیک شده باشد وضع حمل او، چون خاله‌اش او را دید متعجّب شد، حضرت مریم از شرمندگیِ حالِ خود از خاله و زکریا (ع) کناره گرفت همانطور که حق‌تعالی می‌فرماید: «فَحملتهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مکاناً قصیّا»، پس حامله شد به عیسی (ع)، پس تنها شد و عزلت از مردم را اختیار نمود و با حمل خود به مکانی بسیار دور رفت، در اصول کافی و تفسیر صافی از حضرت امام جعفر صادق (ع) چنین آورده: مدّت حمل آن حضرت نُه ساعت بود. و به سند کافی و علل‌الشرایع در دو حدیث معتبر دیگر از امام صادق علیه‌السّلام روایت شده که آن حضرت فرمودند: فرزندی که شش ماهه متولّد شود زنده نمی‌ماند مگر عیسی و امام حسین (ع) که هر یک شش ماهه متولّد شد؛ محتمل است در حدیث، حضرت یحیی مورد نظر باشد و راویان به عیسی (ع) اشتباه کرده باشند، یا آنکه بگوییم: ابتدای مادّه‌ی ولادت عیسی (ع) شش ماه جلوتر به قدرت الهی و به امر (کُنْ) در رحم منعقد شده باشد و از لحظه‌ی دمیدن که روح در آن دمیده شد و حمل ظاهر گردید تا زمان وضع حمل، نُه ساعت بوده باشد و احتمال دارد که یکی بر وجه تقیه وارد شده باشد، به هر حال در مدّت زمان حمل، بین اصحاب تاریخ اختلاف است.

قرآن کریم مراحل بعدی تکوین و تولّد عیسی (ع) را چنین بیان می‌کند: سوره‌ی مریم آیه‌ی 23: پس درد زایمان، او را به سمت درخت خرمایی کشانید و چون حضرت عیسی (ع) متولّد شد گفت: «یا لیتنی مِتُّ»، ای کاش مرده بودم قبل از آنکه این حال را شاهد باشم و نام من از خواطر مردم رفته بود و آرزوی مرگ را بدان جهت می‌نمود که مبادا گمان بد درباره‌ی او ببرند، در آیه‌ی 24 همین سوره می‌خوانیم: «فنادیها من تحتها»، عیسی ندا کرد مریم را از تحتِ او که اندوهناک مباش که خدای تو قرار داده است از تحتِ تو نهری (یا به تعبیر دیگر: عنصر شریف و بزرگی) که آن عیسی است و در آیه‌ی 25 می‌فرماید: و بِکِش به سوی خود ساقِ درختِ خرمای خشک را تا فرو ریزد بر تو رطبی رسیده و تازه را. خداوند مهربان آن را طعام مریم قرار داد پس از وضع حمل و آن درخت خشک شده بود و میوه نداشت زیرا که اگر میوه می‌داشت احتیاج نبود که مریم را امر کند که درخت را حرکت دهد، فصل زمستان بود و در هیج درختی رطب نبود، پس خدا برای ظهور اعجاز در همان ساعت بر درخت برگ رویانید و رطب رسانید و در آیه‌ی 26 همین سوره می‌فرماید: ای مریم بخور از رطب و بیاشام از آب (خدا برایش نهری ایجاد کرد) و دیده‌ات روشن باد و شاد باش، اگر دیدی از بشر احدی را پس بگو: من نذر کرده‌ام برای خدا‌ی مهربان که امروز را روزه بدارم، پس امروز با آدمی سخن نمی‌گویم؛ مرحوم علّامه‌ی مجلسی می‌فرماید: اصح آن است که این سخنان را حضرت عیسی (ع) فرمود، چنانچه علی بن ابراهیم روایت کرده: وقتی حضرت عیسی (ع) متولّد شد، مادرش مریم محزون گردید و آرزوی مرگ کرد، حضرت عیسی از پایین پای او به سخن آمد و گفت: محزون نباش که خدا از زیر پای تو نهری جاری ساخته و درخت خرمای خشک را حرکت ده تا رطب برایت ریخته شود و آن درختی بود که سالها خشک شده بود، چون مریم دست خود را به سوی درخت دراز کرد، به قدرت الهی برگ برآورد و رطب در او به هم رسید و از برای مریم رطب تازه ریخت و مریم (ع) با دیدن این معجزات شاد شد. در آیه‌ی 27 سوره‌ی مریم چنین دارد: پس مریم، عیسی را برداشته، آورد نزد قوم خود، گفتند: ای مریم! چیز غریبی است که شوهر نکرده صاحب فرزند شده‌ای یا عمل بدی انجام داده‌ای و به مردم گفتند (آیه‌ی 28) ای خواهر هارون! پدر تو مرد بدی نبود و مادرت هم زناکار نبود؛ در تفسیر قمی از علی بن ابراهیم چنین روایت کرده: چون حضرت مریم را در محرابِ او ندیدند، به طلب او بیرون آمدند و زکریا نیز بیرون آمد به جستجوی مریم، پس دیدند که مریم می‌آید و عیسی را در جلوی سینه‌ی خود گرفته، پس زنان بنی‌اسرائیل جمع شدند و او را تشنیع و تخفیف می‌کردند و آب دهان بر روی شریفش می‌انداختند و آن حضرت مطلقاً با آنها سخنی نگفت تا داخل محراب خورشید شد، پس زکریا (ع) و بنی اسرائیل نزد او آمدند و گفتند ای مریم! کار بدی کردی! این چه بلا و چه عار است که از برای بنی‌اسرائیل ظاهر کردی؟! و او را خواهر هارون خواندند بر سبیل تشنیع، زیرا که هارون مرد فاسق و زناکاری بود که به بدی مشهور بود و آن حضرت را به او تشبیه کردند (البته پاره‌ای هم بوده‌اند که هارون را مرد بسیار خوبی در میان بنی‌اسرائیل قلمداد کرده‌اند و بعضی هم گفته‌اند که هارون، برادر مادری او بوده است).

امام محمّد باقر (ع) می‌فرماید: هفتاد زن در بنی اسرائیل بودند که به مریم افترا بستند و گفتند: «لًقَدْ جِئتِ شیئاً فریّاً»، پس حق‌تعالی به قدرت کامله‌ی خودش، عیسی را به سخن درآورد و به آن زنان خطاب فرمود: وای بر شما! افترا می‌بندید بر مادر من و منم بنده‌ی خدا که مرا پیغمبر گردانیده است و کتاب به من داده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۷
فاصله گلناری

چهارم ماه محرم

 

«مِنْ دَلائِلِ عَلاماتِ الْقَبُولِ: أَلْجُلُوسُ إِلى أَهْلِ العُقُولِ. وَ مِنْ عَلاماتِ أَسْبابِ الْجَهْلِ أَلْمُماراةُ لِغَیْرِ أَهْلِ الْکُفْرِ. وَ مِنْ دَلائِلِ الْعالِمِ إِنْتِقادُهُ لِحَدیثِهِ وَ عِلْمُهُ بِحَقائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ.»

از دلائل نشانه هاى مقبولیت، همنشینى با خردمندان است.و از نشانه هاى موجبات نادانى، مجادله با مسلمانان.و از نشانه هاى دانا این است که سخن خود را نقّادى میکند و به حقایق فنونِ نظر، داناست..

سلام

و اما روز چهارم محرم :

در این روز عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گردآورد و خود به منبر رفت و گفت : اى مردم ! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان که مى خواستید، یافتید! و یزید را مى شناسید که داریاى سیره و طریقه اى نیکو است و به زیر دستان احسان مى کند. و عطایاى او بجاست . و پدرش نیز چنین بود، و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولى را نزد من فرستاده که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم این سخن را به گوش جان بشنوید و اطااعت کنید.سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام نیز عطایایى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمر بن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند. پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا، شمر بن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه السلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزید بن رکاب کلبى با دو هزار و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر و مضایر بن رهینه مازنى با سه هزار نفر و نصر بن حرشه با دو هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مى شدند

ماه محرم

و اما روز هفتم محرم :

بستن آب به روى شهید کربلا و یارانش:

روز سه شنبه هفتم محرم از طرف ابن زیاد به عمر بن سعد ماموریت داده شد که بایستى حسین از من اطاعت کند و الا میان او و آب مانع شو، . من آب را بر یهود و نصارا حلال کردم و بر حسین و اهل او حرام نمودم . عمربن سعد طبق دستور ابن زیاد، عمرو بن حجاج با پانصد نفر را بر آب مامور کرد که نگذارند امام حسین و کسانش از آب استفاده نمایند . در این روز عبیدالله بن زیاد نامه اى به نزد عمر بن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتى قطره اى آب را به امام ندهد. عمر بن سعد نیز فورا عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش ‍ به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه السلام صورت گرفت . در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود فریاد برداشت که : اى حسین ! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید. به خدا سوگند که قطره اى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى .امام حسین علیه السلام فرمود: خدایا! او را از تشنگى بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده .حمید بن مسلم مى گوید: به خدا سوگند که پس از این گفت و گو به دیدار او رفتم در حالى که بیمار بود، قسم به آن خدایى که جز او پروردگارى نیست ، دیدم که عبدالله بن حصین آن قدر آب مى آشامید تا شکمش بالا مى آمد، و آن را بالا مى آورد و باز فریاد مى زد: العطش باز آب مى خورد تا شکمش ‍ آماس مى کرد ولى سیراب نمى شد. و چنین بود تا جان داد. سپاهیان عمر بن سعد از روز هفتم با شدت تمام از آب فرات مراقبت مى کردند و مانع دست رسى یاران امام حسین علیه السلام به آن شدند. ولیکن على رغم تلاش پى گیر آنان ، یاران امام حسین علیه السلام تا شب عاشورا از تاریکى شب استفاده کرده و خود را به رود فرات رسانده و آب خیمه ها را تامین مى کردند. از جمله عباس علیه السلام در این کار پیش قدم بود. ابوالفضل العباس علیه السلام در غیرت و وفادارى ، ضرب المثل دوست و دشمن است ، هرگاه صداى ضجه کودکان تشنه لب را مى شنید. از خود بى خود مى گردید و دل به دریا مى زد. آن دلاور هاشمى، در شب همان روزى که آب را بر روى آنان بسته بودند، به همراه پنجاه نفر از یاران امام حسین علیه السلام وارد شریعه فرات شد و به اندازه لازم ، براى خیمه گاه آب آوردند.

هشتم ماه محرم

 

عِبادَ اللّهِ إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلى حَذَر فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ عَلى أَحَد أَوْ بَقِىَ عَلَیْها لَکانَتِ الأَنْبِیاءُ أَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ أَوْلى بِالرِّضا وَ أَرْضى بِالْقَضاءِ غَیْرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیُدها بال وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکَفْهِرٌ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ. فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِّ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»

بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد براى همیشه در دنیا بماند، پیامبران براى بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودى آنان بهتر و چنین حکمى خوش آیندتر بود، ولى هرگز! زیرا خداوند دنیا را براى فانى شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل خواهد شد و سرور و شادی‌اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید، منزلى پست و خانه اى موقّت است، پس براى آخرت خود توشه‌اى برگیرید.و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.

روزشمار محرم

سلام

و اما روز هشتم محرم :

دیدار دو فرمانده :

ممنوعیت آب فرات براى سپاهیان امام حسین علیه السلام از سوى عمر بن سعد، وضعیت ناهنجار و نگران کننده اى میان طرفین به وجود آورد و احتمال آغاز جنگ و خون ریزى ، هر لحظه قوى‌تر مى شد. امام حسین علیه السلام براى کاهش دادن حساسیت‌هاى دو سپاه و ایجاد تفاهم میان طرفین ، خواستار ملاقات خصوص با عمر بن سعد گردید.عمر بن سعد از پیشنهاد امام حسین علیه السلام استقبال کرد و در شب هشتم محرم در خیمه‌اى میان دو لشکر گاه خلوت کرده و تا پاسى از شب با هم گفت و گو کردند. سپاهیان از متن گفت و گوى دو فرمانده بى خبر بودند، ولى همین مقدار را مى دانستند که آن دو به توافق هاى تازه اى رسیدند.(207) از ابومخنف ، روایت شده است که ملاقات آن دو، تنها همین یک بار نبود بلکه آنان سه یا چهار بار با یکدیگر ملاقات و گفت و گو نمودند.(208) عمر بن سعد پس از گفت و گو با امام حسین علیه السلام نامه اى رضایت بخش براى عبیدالله بن زیاد ارسال کرد و در آن نوشت : خداوند، نائره جنگ ما را خاموش کرد و امر امت را اصلاح نموده است . حسین بن على هم اکنون حاضر است از همان جایى که آمده است برگردد و یا به سوى یکى از مرزهاى کشور برود و بسان سایر مسلمانان زندگى کند. نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چیزى در میان نباشد، و یا به جانب شام نزد یزید بن معاویه رفته و اختلافش را با وى حل و فصل کند. اى عبیدالله ، این پیشامد هم مى تواند موجب خرسندى تو و هم موجب اصلاح امت باشد.لازم به یادآورى است چیزهایى که عمر بن سعد در این نامه به آنها اشاره کرد، برداشت هاى شخصى وى و یا مبالغه گویى‌اش براى آرام کردن عبیدالله و اصلاح ذات البین بود، زیرا امام حسین علیه السلام که با هدف امر به معروف و نهى از منکر اقدام به این قیام نموده بوده ، هیچ گاه به شخصى چون عمر بن سعد، چنین تعهدى نمى داد. به هر حال ، نامه عمر بن سعد به دست عبیدالله رسید. وى پس از خواندن نامه گفت : این نامه مردى است که نسبت به امیرش ناصح و نسبت به امتش ‍ مشفق است . باید پیشنهاد وى را پذیرفت .شمر بن ذى الجوشن که در مجلس عبیدالله حاضر بود، برآشفت و به عبیدالله گفت : اى امیر، آیا پیشنهاد او را پذیرفته اى ؟ هم اینک حسین بن على با پاى خود در سرزمین تو گام نهاده است و در پهلوى تو جاى گرفته است . به خدا سوگند، اگر امروز است دست تو رهایى پیدا کند، دیگر نمى‌توانى بر او دست یابى . در آن صورت ، او هر روز عزیزترین و نیرومندتر مى گردد و تو ناتوان‌تر و خوارتر خواهى شد. او را رها مکن و در اختیار خود بگیر، در آن صورت هر تصمیمى که درباره اش بگیرى مى‌توانى جامه عمل بپوشانى . (209) گفتار خصمانه و تحریک آمیز شمر، تاثیر بسزایى در عبیدالله به وجود آورد به طورى که نظرش درباره امام حسین علیه السلام دوباره تغییر کرد و در همان ساعت ، نامه شدید اللحنى براى عمر بن سعد نوشت و به این مضمون فرمان داد که یا از حسین بن على براى یزید بیعت بگیرد و یا بر او بتازد و سرش را از بدن جدا کند و تمام یاران او را از دم تیغ بگذراند و بر بدن هاى آنان اسب بتازاند. گرچه اسب تاختن بر بدن هاى آنان، فایده اى ندارد و لیکن چون از زبانم جارى شده است ، باید انجام دهى .سپس یادآور شد: اى عمر بن سعد، اگر آن چه را به تو فرمان داده ام انجام دهى ، در نزد ما عزیز و سربلندى و به آمال خود مى رسى ، ولى اگر تمایلى براى نبرد با حسین ندارى ، از فرماندهى سپاه معزول بوده و کارهاى ســـــــپاه را به شمر ذى الجوشن بسپار. عبیدالله این نامه را به شمر سپرد و او را روانه کربلا کرد. (210)

24آذر89

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۲۷
فاصله گلناری