به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

۳۰ مطلب با موضوع «انقلاب و جنگ» ثبت شده است

.7 دیماه سالروز تشکیل نهضت سواد آموزی است، نهضتی که در سال 1358 با فرمان تاریخی حضرت امام(ره) ایجاد شد. سواد آموزان روستای ترکمن نشین آقدگش در 15 کیلومتری شهرستان آقلا تا پایان سال باسوادی خود را جشن خواهند گرفت

سواد آموزی به توفیق فرمان امام خمینی (ره) از یک حرکت محدود فرهنگی، به نهضتی فراگیر تبدیل شد و از آن پس در شمار مقدس ترین آرمانهای انقلاب اسلامی در آمد.

به حتم، چنین آرمان مقدسی، شایستگی آن را دارد که در کنار مهم ترین اهداف و برنامه های معجزه قرن، یعنی انقلاب شکوهمند اسلامی بنشیند و سطری طلایی در کارنامه نهضت اسلامی در جهان معاصر باشد.

نیاز به توصیه و توجیه نیست؛ زیرا همگان می دانند که آموختن تنها دستاویز انسان در سراشیب نشناختن و ندانستن است. اما همتی بلند می خواهد و توفیقی مدام.

در دین و آیینی که تعلیم و تعلم، عبادت است، جستجوی دانش، فریضه و عالم ارجمندترین کس در میان مردم است، محرومیت از خواندن و نوشتن، بخشودنی نیست.

اولین کلمه و نخستین فرمان آخرین کتاب آسمانی، امر به خواندن است. چنین کتابی و چنان آیینی، مسلمانی را که نخواند و ننویسد، سرزنش می کند.

آموزاندن، بهایی بود که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) برای آزادی اسیران جنگ بدر مقرر فرمود، و آموختن، هنری است که همه توانایی ها و هنری های دگر، از آن می جوشد و سر برمی آورد. راست است که از دانایی می خیزد و دانستن، توانستن می آفریند.

تشکیل نهضت مقدس سوادآموزی، اقتضای روح و مرام انقلاب اسلامی بود و اگر چنین نبود، جای هزار شگفتی و تاسف بود. به یمن فرمان امام خمینی (ره) پایه و اساس نهضتی گذارده شد که در هر گام، طاغوتی را شکست و در هر مرحله توفیقی به چنگ آورد. هر سرزمینی که به تصرف این قیام ستودنی، در می آید، بر بام آن پرچم فخر و برازندگی افراشته می شود و چراغ سعادت و بالندگی افروخته تر می گردد.

رهبران و کوشندگان این نهضت را سپاس می گوییم و توفیق بیشتر آنان را از خداوند خواستاریم. به جا و شایسته است که هدف ها و رسالت والای نهضت سوادآموزی مورد توجه و دقت قرار گیرد.

این هدف ها در پیام تاریخی امام امت که روز هفتم دی ماه سال 1358 به این مناسبت صادر فرمودند، بین شده است.

متن پیام امام به این شرح است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 ن * و القلم و مایسطرون (قرآن کریم)

 ملت شریف ایران! شما می دانید که در رژیم گذشته آنچه که بر ملت مبارز ایران سایه افکنده بود، علاوه بر دیکتاتوری و ظلم، تبلیغات بی محتوی و هیچ را همه چیز جلوه دادن بود، ملتی که در همه ابعاد از حوایج اولیه محروم بود وانمود می شد که در اوج ترقی است. از جمله حوایج اولیه برای هر ملت که در ردیف بهداشت و مسکن، بلکه مهمتر از آنها است، آموزش برای همگان است.

مع الاسف کشور ما وارث ملتی است که از این نعمت بزرگ در رژیم سابق محروم و اکثر افراد کشور ما از نوشتن و خواندن برخودار نیستند، چه رسد به آموزش عالی. مایه بسی خجلت است که در کشوری که مهد علم و ادب بوده و در سایه اسلام زندگی می کند که طلب علم را فریضه دانسته است، از نوشتن و خواندن محروم باشد. ما باید در برنامه دراز مدت، فرهنگ وابسته کشورمان را به فرهنگ مستقل و خودکفا تبدیل کنیم و اکنون بدون از دست دادن وقت و بدون تشریفات خسته کننده برای مبارزه با بیسوادی بطور ضربتی و بسیج عمومی قیام کنیم تا انشاء الله در آینده نزدیک، هر کس نوشتن و خواندن ابتدایی را آموخته باشد. برای این امر لازم است تمام بیسوادان برای یادگیری و تمام خواهران و برادران با سواد برای یاد دادن بپاخیزید و وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات بپا خیزد و از قرطاس بازی و تشریفات اداری بپرهیزد و برادران و خواهران ایمانی برای رفع این نقیصه دردآور بسیج شوید و ریشه این نقص را از بن برکنید.

تعلیم و تعلم عبادتی است که خداوند تبارک و تعالی ما را بر آن دعوت فرموده است. ائمه جماعات شهرستانها و روستاها مردم را دعوت نمایند و در مساجد و تکایا، با سوادان نوشتن و خواندن را به خواهران و برادران خود یاد دهند و منتظر اقدامات دولت نباشند و در منازل شخصی، اعضای با سواد خانواده اعضای بیسواد را تعلیم کنند و بیسوادان از این امر سرپیچی نکنند.

من از ملت عزیز امید دارم که با همت والای خود، بدون فوت وقت، ایران را به صورت مدرسه ای درآورند و در هر شب و روز در اوقات بیکاری، یکی دو ساعت را صرف این عمل شریف نمایند.

بپا خیزید که خداوند متعال با شما است. از خداوند تعالی سعادت و سلامت و رفاه ملت شریف را خواستارم.

و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
روح ا… موسوی الخمینی

مصطفی پورنجاتی

«الف. ب. پ» سلام، حرف های گل داده! سلام، دفترمشق و حساب!

«بابا انار دارد.» چه بوی خوبی می دهد این کتاب ها!

«دارا نان داد.» دیگر انگشت نمی زنم؛ خط می کشم، نام می نویسم.

«کشاورز در مزرعه کار می کند.» من لبخند می زنم به دست های پیرمردِ عکس که می کارد و درو می کند و خسته نمی شود.

«اکرم کتاب می خواند» من می خوانم، می نویسم و با این همه حکایت خوب و داستان شیرین، زندگی می کنم.

آقای معلم روی تخته نوشت: به نام خدا. امروز صبح، برای کلاس و درس وضو گرفته ام، روشن شده ام؛ با چشم هایی که حالا باز شده است، چشم هایی که دیگر بسته نیست و خوب می بیند.

«گنجشک روی درخت، نشسته است» من هم کنار همشاگردی ام نشسته ام؛ روی این نیمکت های صمیمی هر دو سواد یاد می گیریم، به شوق فردا، به شوق دانایی.

«توانا بود هر که دانا بود» و من حالا توانا شده ام؛ چون رفته ام به باغی که در همه جایش، دانایی سبز شده است.

«میازار موری که دانه کش است» این همه محبت را هنوز باور نکرده ام. اینجا همه چیز قشنگ است. از نصیحت بزرگان دیگر ناراحت نمی شوم. دوستشان می دارم.

مدادم را می آورم روی صفحه سفید دفتر. دیگر با دل و جرئت شده ام. از نوشتن نمی ترسم. اولین نامه کوچکم را، حرف های دلم را خودم می نویسم: خدای خوبم! از این همه لطف تو سپاس گزارم.

هفت ساله شدم!

حسین امیری

دارم خاطره دیدارت را الف به الف می اندیشم.

دارم الفبای نگاهت را مرور می کنم؛ خاطره اولین روزی که گرد پیری را از چهره دلم زدودی و گفتی می توانی و توانستم.

ناگهان عقبگرد ساعت، مرا به احترام کودکی از دست رفته باز آمده ام واداشت. من در سن چهل سالگی، جوان تر شده ام و در ترنم مهر تو، مهرماهِ یک لحظه تکرار نشدنی، به مدرسه آمده ام.

نهضت زندگی دوباره

الفبای فکرم، وامدار الف قامت توست که از کوره راه های سختی گذشتی و از روستاهای دور تا شهرهای شلوغ، دنبال کسی آمدی که خواندن را بیاموزیش؛ من مدتی است سوره علق را با لعل لب تو می خوانم، می خوانم به نام خدا و به نام معلم.

به یاد می آورم سیمای تو را که لباس جهاد پوشیده بودی؛ اما کلاه و زرهت نبود؛ عزم جهاد کرده بودی؛ اما شمشیرت نداده بودند. سلاح بردباری برگرفتی و بر سنگر علم نشستی و زهی سربلندی که قله بلند افکارم را عَلَم همت تو فتح، و جاده های زندگی ام را پای ارادت تو نقاشی کرده است! چه نیکو خطی که از شهر دانایی می گذرد و از کوچه نور و روشنایی!

نهضت تو، نهضت زندگی دوباره بود. تو زنده ام کردی و علمم آموختی و نور چشمم شدی.

جهانی پر از کلمات

طیبه تقی زاده

سیاهی از بین می رود و این بار تیرگی ها بر اندام سپید کاغذ، روشنایی خواهد شد به چشمان تاریکِ جهل. اندام وسیع تخته سیاه، جهانی می شود پر از کلماتی که چون یاس های سپید، از ساقه هایش بالا رفته اند. هر حرفی که می نویسی، گویی تو را به آنچه در دل داری، نزدیک تر می کند؛ دلی که شاید دوست داشته باشد گاهی برای خودش بنویسد.

می خوانی؛ بی هیچ سردرگمی

ساقه هایت جوانه زده اند و تو گویی متولد می شوی. از این پس، هر آینه روبه مسیری می روی که تو را بیشتر و بیشتر به دانایی می رساند. شاید وقت آن رسیده باشد که «پشت دانایی اردو بزنیم»! این درخت خشک که روزی محتاج قطره ای آب بود، چنان ریشه دوانده که به چشمه سار بینایی و معرفت راه یافته است. و تو امروز، غبار از دریچه های ذهنت زدوده ای و بی هیچ سردرگمی می خوانی.

میوه دانش

از خواب فراموشی بیدار شده ای. به درخت دانش رسیده ای و امروز می فهمی که چقدر شیرینند میوه هایش و امروز می دانی که میوه دانایی را هیچ کس جز تو نمی تواند برای تو به دست بیاورد.

ساقه هایت جان گرفته اند. دستانت واژگانی را می نویسند که همیشه در آرزوی خواندنشان بودند. تو امروز، به گنجی دست یافته ای که همیشه همراه توست و کسی را یارای آن نیست که از تو بازستاند.

دانایی را دریاب!

پنجره های باز، تو را می خوانند. صفحات ناخوانده، صدایت می زنند. زبانت باز می شود روبه دنیای مرموز کلمات؛ خطوطی که تا دیروز سیاهی امواج آنها چشمانت را می آزرد.

گام بردار روشنایی دانش را! چراغی روبه رویت روشن بگذار!

باید بروی و چمدان تازه ای برداری و اندیشه های تازه را همسفر خویش کنی. فکری تازه، تو را می خواند. دانایی را دریاب!

دیگر تنها نیستی

باغ جهانت اکنون سرشار از کلماتی است که از تماشا لبریز است. پروانه های روحت چه سبک می گذرند از سرچشمه های رویش اندیشه! تو چون آبی روان از سایه سار علم می گذری. کوچه ای هستی روبه باغ کلمات. می بویی گل های رنگارنگ علومت را. شبنم دانش، گونه های خوابت را نواخته است. شب از تو می گریزد و روشنایی به جانت می آویزد. دیگر تنها نیستی.

تولدی دیگر

غمناکی از تو رخت می بندد. می خوانی، می نویسی سرشاری لحظه هایت را. امروز یک بار به دنیا آمده ای دیگر. شادمانه، بال و پر گشوده ای روبه افق های باز. رشته نگاهت چقدر می درخشید به یمن پیروزی فهمیدن! از بیابان شوره زار نادانی را گذشتی و به باغ بی نظیر آرزوهایت رسیدی؛ آنجا که با هر کتابی، جهانی از گل های رنگارنگ دانایی پوشیدی

9 دی ماه 89

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۹ ، ۰۹:۲۶
فاصله گلناری
شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، سومین شهید محراب

این عالم عارف و الگوی تقوا و فضیلت در سال 1288 هجری شمسی در شیراز متولد شد و پس از پرورش صحیح  و خواندن ادبیات و سطوح به نجف اشرف کنار قبر امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام شهید محراب  مهاجرت نمود و در آنجا از محضر ایات عظام استفاده نمود و با دریافت اجازات عدیده اجتهاد و غیره به شیراز مراجعت ودر مسجد جامع (عتیق) به اقامه جماعت و تبلیغ دین پرداخت.

حضرت آیت الله شهید دستغیب رئیس حوزه علمیه فارس و نمایندگی امام خمینی را در آن استان به عهده داشت.

تالیفات شهید دستغیب:

1- کتاب قلب سلیم در رشته اخلاق که بسیار زیبا نوشته شده است.
2- حقایقی از قرآن.
3- معراج.
4- ماه خدا.
5- صدیقه کبری.
6- کتاب داستانهای شگفت.
7- هشتاد و دو پرسش.
8- گناهان کبیره در دو جلد.
9- سوره نجم.
10- سیدالشهدا علیه السلام.
11- معاد.
12- صلوه الخاشعین.
13- قلب قرآن.
14- شرح حاشیه بررسایل شیخ مرتضی  ( چاپ نشده ) .

با شروع نهضت روحانیت در سال 1341 مبارزه ایشان با رژیم شاه که از زمان رضاخان ادامه داشت، علنی و آشکار گردید و شب های جمعه پس از دعای کمیل سخنرانی سیاسی و تهییج کننده ایشان تا نیمه خرداد 42 در جمع انبوه شنوندگان نقش بزرگی در پیشبرد انقلاب داشت و نوار سخنرانی های ایشان تا اقصی نقاط ایران منتشر می گردید. در خرداد 42 بازداشت و به تهران اعزام گردیدند و پس  از آزادی اززندان مدتی نیز تبعید و در سال 43 نیز مجددا زندانی و تبعید گردیدند و در سال 56 نیز مدتی زندانی و یا در منزل محاصره و تحت نظر بودند و با تمام این فشارها حاضر به مذاکره و  مصالحه با رژیم پهلوی نشدند و پرچم مبارزات مردم فارس را در این مدت پانزده ساله بر دوش داشتند.

پس از پیروزی انقلاب به نمایندگی اول فارس در مجلس خبرگان انتخاب شده و همزمان به درخواست اهالی شیراز و فرمان امام خمینی امامت جمعه را عهده دار شدند و مشغول خدمت به مردم مستضعف بودند که در تاریخ بیستم آذرماه 1360 مطابق با 14 صفرالخیر 1402 هنگامی که عازم نماز جمعه بود به دست منافقین از خدا بی خبر به درجه رفیع شهادت نایل گردید و به اجداد طاهرینش پیوست.

پیام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت حضرت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب

بسم الله الرحمن الرحیم

 انالله و انا الیه راجعون

شهادت برای فرزندان اسلام و ذریه پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و اله و اولاد فاطمه علیها السلام و یادگاران حسین سلام الله علیه در راه هدف و اسلام عزیز و قرآن کریم چیزی غیرعادی و پدیده غیرمعهود نیست. ملت بزرگ اسلام از محراب مسجد کوفه تا صحرای افتخارآمیز کربلا و در طول تاریخ پرارزش سرخ تشیع قربانیانی ارزشمند به اسلام عزیز تقدیم نموده و ایران شهادت طلب هم این پدیده سعادتمند مستثنی نیست و انقلاب اسلامی گوش و چشمش پر ار این شهیدان حسین گونه است. ملت عزیز ما در روز رستاخیز با سرافرازی در پیشگاه مقدس خدای بزرگ و پیامبران و اولیای عظیم الشان؛ صف های طولانی از شهیدان در راه دفاع از حق عرضه می دارد؛ از علمای اعلام و ائمه جمعه و جماعت تا فداکاران و سربازان در جبهه های دفاع از حریم مقدس اسلام.

مطمئن هستیم که پیامبر بزرگ اسلام مباهات می کند بر امم  دیگر به سبب فداکاری این عزیزان در جبهه و پشت جبهه و این عزیزان محراب و منبر و در صف جماعات و در داخل مسجدها و بیمارستانها مباهات می فرماید و چه بهتر و گواراتر که با شهادت این فرزندان اسلام و ذریه طاهره بر افتخارات آن بزرگوار در روز عرضه اعمال هر چه بیشتر بیفزاییم. عزیزان و نورچشمان ما در جبهه های جنوب و غرب هر روز با سرکوبی اشرار امریکایی و عقب سازی و به جهنم فرستادن جنود شیطان سربلندی و عظمت برای اسلام خلق می نمایند؛ به طوری که تاب تحمل این پیروزی ها را ازامریکاییان خارج و داخل، منافق و منحرف سلب نموده و بر جنون و و حشی گریهای آنان افزوده است. شما فرضا شهید بهشتی را گناه کار بدانید شهدای دیگر مثل شهید مدنی و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشته اند را با چه انگیزه شهید می کنید شما در زعم خود اگر اینان را به جرم وفاداری به اسلام و طرفداری از محرومان و مظلومان مستحقق قتل می دانید، اطفال معصومی که در گهواره جای دارند و زبان باز نکرده اند چه گناهی دارند، جز آنکه اطفال مسلمانی هستند که مخالف سلطه امریکا به جان و مالشان می باشند.

امروز روز جمعه و نماز و عبادت، با دست جنایتکار امریکاییان، یک شخصیت ارزشمند که مربیی بسزا و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود، از دست ملت ایران و اهالی محترم فارس گرفت و حوزه های علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند. حضرت حجه الاسلام و المسلمین شهید حاج سید عبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود با جمعی از همراهانشان به شهادت رساندند و خدمت خود را به ابرقدرت و ابر جنایتکار زمان ایفا کردند، به گمان آنکه به ملت رزمنده ایران آسیب رسانند و آنان را در راه اهداف به سستی بکشند. این کوردلان نمی بینند که در هر شهادتی و در هر جنایتی ملت متعهد به اسلام و کشور مصم تر و حاضرتر در صحنه می شوند. اینان پس از بمباران شهر دزفول و آن قتلهای فجیع ندیدند فریاد جنگ جنگ تا پیروزی را؛ اینان  نمی بینند که ملت وفادار شهادت را در راه خداوند با آغوش باز پذیرا هستند یا میخواهند شکستهای لشکر کفر را و آتشی که به جان دوستان و اربابانشان از پیروزی رزمندگان ایران افتاده با خون این مردان خدا فرو نشانند. 

اینک سزاوار است اصحاب نظر و ارباب تحلیل در این شرارتها و جنایتها فکر کنند که انگیزه آنکه در هر پیروزی و دنبال هر شکست به حزب بعث امریکایی یک جنایت بزرگ از این منافقان و منحرفان واقع می شود، چه است؟ از باب اتفاق نمی شود باشد که در دنبال پیروزی آبادان جنایتی واقع و دنبال فتح بستان باز جنایتی و امروز به دنبال فتح عظیم در غرب و شکست مفتضحانه دشمنان اسلام این جنایت بزرگ واقع   شد. آیا اینها همه من باب اتفاق است یا حساب شده و دیکته شده عمل می شود؟ آیا ما این بزرگان علما و معلمان ارزشمند را برای جبران شکست امریکا در منطقه و صدام امریکایی در جبهه ها از دست می دهیم؟ رحمت خداوند براین مجاهدان عظیم الشان که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می کند و ننگ و نفرت بر امریکای جنایتکار و دست نشاندگان و هواداران آن. اینجانب این ضایعه بزرگ و فاجعه اسفناگ را بر حضرت مهدی (عج) و ملت شجاع ایران و اهالی معظم استان فارس تسلیت می دهم و به پیشگاه مقدس پیامبر اسلام این فداکایهای ملت اسلام و مجاهدات قشرهای مختلف ایران را تبریک عرض می کنم و برای خاندان این شهید پر افتخار از خداوند تعالی توفیق صبر و بردباری و سلامت طلب می نمایم. سلام بر مجاهدان بزرگوار اسلام؛ درود بر رزمندگان جنوب و غرب و تهنیت بر نیروهای نظامی و مردمی پیروزی آفرین در جبهه غرب؛ از خداوند تعالی پیروزی نهایی لشگر اسلام را بر قدرتهای شیطانی مسئلت می نمایم.

والسلام علی عبادالله الصالحین
روح الله الموسوی الخمینی

در عرصه تحصیل علم و معرفت

در سالهای کودکی ، از برکت هوش سرشار و استعداد شکوفایی که خداوند در ذاتش به ودیعه نهاده بود ، دروس مقدماتی را خواند و پس از اتمام دروس سطح ، امامت جماعت مسجد باقرخان را عهده دار گردید و پس از گذراندن سالها رنج و مشقت و فقر شدید مادی ، در سال 1314 به منظور ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد . ایشان خود در این باره می گوید : « در زمان رضا خان قلدر ملعون ما را چند بار زندانی کردند و یک دفعه بناشان تبلیغ بود. بعد فشار آوردند که اصلاً باید از روحانیت بیرون بروی و 24 ساعت مهلت دادند که بنده اصلاً خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون روم و مسجد و منبری نباشم. بناچار فرار کردم و رفتم نجف و این هم خواست خدا وسیله خیری شد برای استفاده از محضر بزرگان . » در آنجا از محضر اساتیدی چون مرحوم آیت ا... حاج شیخ کاظم شیرازی ، آیت ا... حاج سید ابوالحسن موسوی اصفهانی ، آیت ا... العظمی حاج سید میرزا آقا اصطهباناتی و آیت ا... حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی که یکی از اعاظم اهل معرفت بود ، کسب فیض نمود. در سن 24 سالگی موفق به کسب درجه اجتهاد از مراجعی چون آیات عظام آقا ضیاء عراقی ، شیخ کاظم شیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی گردید . شهید دستغیب صاحب 8 اجازه اجتهاد بود .

پس از مراجعت از نجف اشرف ، ضمن اقامه نماز جماعت در مسجد جامع عتیق و تنویر افکار عموم ، تحصیل و فراگیری علم و دانش را ادامه داد و خدمت فقیه و عارف نام مرحوم آیت ا... حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی ( قدس سره ) رسید و با بهره گیری از مراحم آن بزرگوار ، مدارج عالیه ای را در عرفان طی کرد و بالاخره همنشینی و رفاقت با حضرت آیت ا... نجابت جملگی موجب آزادی از قیود عالم طبع گردید و آرزویی جز تقرب به ذات مقدس پروردگار و وصال او باقی نگذاشت.

بزرگ منشی و ساده زیستی ، شیوه اولیاء

شهید دستغیب در خانه ای محقر و ساده که بی شباهت به خانه اجداد طاهرینش نبود ، زندگی را بسر می برد و از هرگونه تجملات و مظاهر فریبنده دنیا پرهیز می نمود. ارادت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، تقوی ، زهد ، صبر ، اخلاق حسنه ، قدرت بیان و قلم از صفات بارز وی بشمار می رفت. خوراکش کمتر از یک چهارم نان جوین بود که آن را با مقداری پیاز ، نمک و گاه مختصری پنیر می خورد و از خوردن گوشت پرهیز می نمود ؛ چنانکه ریاضتهای شرعی مداوم ، مجاهدات و ترک شهوات او را ضعیف و رنجور ساخته بود . شبها را با عبادت و تهجد به صبح می رسانید و بسیار روزه می گرفت . عشق به روضه حضرت ابی عبدا... علیه السلام ریشه در جانش داشت و شبهای عاشورا لباس سیاه عزا به تن می کرد. غالباً اول وقت به نماز می ایستاد و در آن هنگام گویی که دیگر در این دنیا نبود. اوقات ایشان یا به عبادت و تلاوت قرآن و ذکر می گذشت و یا به نگارش و یا به کمک و همدردی با نیازمندان .

به مردم علاقه زیادی داشت و سروکار ایشان با افراد طبقه 3 جامعه بود که همواره به یاری و حل مشکلات آنها می شتافت. معمولاً خاموش بود و با دقت به سخنان افراد گوش می داد و سخنان درست آنها را می پذیرفت . با دشمنانش نیز رفتاری شایسته داشت و به هیچکس اجازه نمی داد که از مخالفین ایشان بدگویی کند. حتی گاهی با تعریف از مخالفین خود ، آنها را به شگفت می انداخت.

وی در محیط خانه منشاء خیر و برکت بود. همسر ایشان در این باره می گوید : « در امور زندگی به من اختیار تام داده بودند . هر کاری که انجام می دادیم ، هیچ ایرادی نمی گرفتند چون می دانستند که راه ما راه خودشان و هدف ما یکی است. با بچه ها خیلی مهربان بودند. در اوقات فراغت در حیاط با بچه ها قدم می زدند و آنگونه که بچه ها و نوه ها دلشان می خواست ، با آنها رفتار می نمودند. ایشان در کارهای خانه هم علاوه بر کارهای شخصی خود به ما کمک می کردند به کرات می گفتند : من اجازه امر کردن را به خودم نمی دهم . ایشان بسیار کم خوراک ، دائم الوضو و اهل تهجد و ذکر و دعا بودند . » فرزند شهید نیز در مورد نقش ارزنده پدرش در منزل چنین اظهار می دارد : « در ایام مریضی مرحوم والده ، از بچه ها نگهداری می کردند. فراموش نمی کنم که حتی در نظافت بچه ها ابایی نداشتند یا حتی خودشان خانه را جارو می کردند. او مانند جدش رسول خدا بود ؛ اداکان فی بیته کان فی محنه اهله یعنی آن هنگام که در خانه بود ، غمخوار اهل خانه بود . »

آلبوم تصاویر آیت الله دستغیب

او دریای فضیلت و کرامت بود

فضائل اخلاقی آن شهید سعید زبانزد خاص و عام بود. حضرت آیت ا... نجابت از همسنگران قدیمی وی می فرماید : « ملاقاتی با آیت ا... دستغیب نداشتم مگر آنکه ایشان در آن صحبت از خدا و معارف اهل بیت داشته باشند . » عالم ربانی و فقیه عالیقدر مرحوم حاج آقا شیخ محمد کاظم شیرازی به هنگام اعطای اجتهاد به ایشان ، در مورد وی می نویسد : « او از هر اخلاق ناشایستی پاک است و به هر اخلاق شایسته ای آراسته است . » حضرت امام امت ، خمینی کبیر ( سلام ا... علیه ) نیز با بیاناتی روشن ، اخلاق و خلقیات شهید محراب را به تصویر می کشد و او را « مربی محرومان » ، « هدایت کننده مردم » ، « معلمی بزرگ » ، « عالمی عامل » و بالاتر از همه « همه متعهد به اسلام » و « شخصیتی ارزشمند » می نامد.

شهید دستغیب به درجات والایی از معنویات دست یافته بود که در سیر وحدانیت رب العالمین ، کمتر کسی به این مراحل می رسد و پی به این عوالم می برد. از وی که در تمام عمر ، دارای نفسی مطمئن بود ، کرامات زیادی نقل شده است. گاهی خبر از هنگام مرگ فردی می داد ، گاه کودک محتضری را به اذن خدا زنده نگاه می داشت و گاه با عملی که حاکی از اشراف خود نسبت به واقعه ناگفته ای بود ، موجب شگفتی می گردید : روزی شخصی دست دو فرزندش را گرفته و از شهرستان بوشهر جهت زیارت آقا رفته و در بیان علت این ملاقات چنین اظهار داشته بود : « چند روزی است یکی از فرزندانم سخت مریض شده است و پزشکان گفته اند باید در شیراز بچه ات را معالجه کنی. من هم از لحاظ مالی تنگدست بودم. به حضرت ولی عصر ( عج ) متوسل شدم و پس از گریه و زاری فراوان در حال خواب و بیداری به من گفتند ناراحت نباش . به شیراز برو ، نماینده ما آقای دستغیب در انجاست . حاجت تو را برآورده می کند. بعد آن شخص خدمت آقا رسید و ایشان بدون هیچ مقدمه ای فرموده بود : « ناراحت نباش که خودم وجه بیمارستان فرزندت را فراهم می کنم . »
 

داستانی شگفت تر از داستانهای شگفت

اما شگفت تر از همه کراماتی که در کتاب « داستانهای شگفت » در مورد اولیاء خدا نقل شده ، حکایت زیر است که توسط یکی از دوستان نزدیک ایشان ، آقای سودبخش مشاهده گردیده است :

« شهید بزرگوار حضرت آیت ا... دستغیب بسیار مقید بودند نماز را اول وقت بخوانند . حتی در مسافرتها و سالیان دراز که خدمت آن بزرگوار بودم بندرت به یاد دارم که سر وقت نماز نخوانده باشند . در یکی از مسافرتهای عمره که خدمت ایشان بودیم ، بلیط هواپیما یکسره برای جده فراهم نشد. بلیط هواپیما از تهران به بیروت و از بیروت به جده تهیه شد. در فرودگاه بیروت بطور ترانزیت چند ساعت ما را نگاه داشتند و نزدیکهای مغرب بود که هواپیما برای پرواز به جده آماده شد. حضرت آیت ا... شهید دستغیب خیلی سعی می کردند اگر میسر باشد هواپیما تأخیر کند تا بشود نماز را سر وقت خواند ، ولی میسر نشد. وارد هواپیما شدیم. در داخل هواپیما زیاد معطل شدیم. ایشان خیلی ناراحت بودند که نماز نخوانده اند . چند مرتبه خواستند پیاده شوند ، گفتند مسافرین همه سوارند ، الان حرکت می کنیم. بالاخره تأخیر هواپیما به قدری شد که حساب کردیم وقتی به جده می رسیم ممکن است وقت نماز گذشته باشد و نماز قضا گردد . حضرت آیت ا... دستغیب با حالت پریشان و ناراحت گفتند : پیاده شویم هر چند هواپیما برود و ما جا بمانیم ، اما درب هواپیما بسته بود. ایشان با حالت توجه مخصوص و سکوت چند دقیقه ای سراپا ایستاده بودند که هواپیما برای حرکت روشن شد. به مجرد روشن شدن هواپیما شعله های آتش از موتور آن نمایان گردید. با عجله هواپیما را خاموش کردند و درب آن را باز کردند و از مسافرین خواستند که هرچه زودتر پیاده شوند. ایت ا... دستغیب با خوشحالی زائدالوصفی با دوستان پیاده شدند و مرتب می فرمودند : « نماز ، نماز » کارکنان هواپیما می گفتند : حداقل 4 ساعت تأخیر داریم تا هواپیما آماده حرکت شود . به مجرد رسیدن به سالن فرودگاه ایشان به نماز ایستادند. نماز مغرب و عشاء را با توجه و شکر گزاری خاص انجام دادند. سلام نماز را که دادند . مأمورین گفتند : آقا سوار شوید که نقص هواپیما برطرف شده و می خواهیم حرکت کنیم ! »

آذر ماه1389

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۹ ، ۰۰:۲۰
فاصله گلناری

شهید جواد قاسم پور

استان اصفهان > شهرستان آران وبیدگل

وصیت نامه

« روحانی شهید: حاج شیخ جواد قاسم‌پور آرانی» «.

ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.

(بقره/250) فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوة الدنیا و بالاخرة و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجرا عظیما».

(نساء/74) «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» با درود به سیدالشهدا حسین بن علی-علیه‌السلام- مظلوم کربلا و با سلام بر وارثان و حافظان کربلا، سلام بر کربلا و راهیان کربلا و با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (مدظله العالی).

خدایا! تو را شکر که ما را در زمانی آفریدی و در آن زمان امام و رهبری به ما عنایت کردی که ما را از تاریکی و وابستگی و فساد، به روشنی و استقلال هدایت نمود.

این جانب «حاج جواد قاسم‌پور آرانی» با شناختی که از انقلاب اسلامی ایران و رهبری آن امام خمینی دارم، حرکت خویش را آغاز کرده و تا نهایت ادامه خواهم داد و از این اسلامی که با خون حضرت فاطمه-سلام‌الله‌علیها- امام حسن-علیه‌السلام- و امام حسین-علیه‌السلام- تا کنون بر جا مانده، حمایت کرده و حتی جان ناقابل خود را هدیه خواهم کرد.

خدایا! تو را شکر که ما را به راه راست هدایت نمودی و در این وادی قرار دادی که صراط مستقیم تو در این راه است و به پاس احترام این نعمت، تو را شکر می‌کنم.

خدایا! به عظمت کبریایی‌ات و به شکوه و جلال بی‌نهایتت، قلم عفو بر جرائم اعمال من بکش.

خدایا! می‌دانی که بندة حقیر هیچ‌گونه کاری که ارزش گفتن داشته باشد، برایت انجام نداده‌ام و حتی در دعای خویش دستم را به سوی تو بلند می‌کنم؛ اما خجالت می‌کشم که چهرة خویش را به سوی تو بلند نمایم و تو ای مقلب القلوب ما را به رحمانیت خویش عفو فرما.

خدایا!‌می‌دانی که بزرگترین آرزوی من شهادت در راه توست.

آیا روزی می‌شود که من نزد تو باشم و به لقای تو و اولیای تو نائل شوم؟ که لقای تو مقام بزرگی است و همه کس نمی‌تواند به این سعادت برسد.

ای خدای مهربان! ‌از پیشگاه با عظمت تو می‌خواهم که مرا مصداق آیة شریفة «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» قرار دهی.

Dio یعنی خدایا

خدایا! تو را شکر که من را از پیروان مکتب تشیع قرار دادی که این مکتب، پیشوایی چون حسین بن علی -علیه‌السلام- دارد که با عدة قلیلی از یاران خود در مقابل کفر جهانی صف کشیدند و در پایان با همة یارانش به خون غلطیدند.

در این مکتب، شهادت بزرگترین افتخار است.

آیا برای یک فرد شیعه در این زمان در بستر مردن ننگ نیست؟ در این زمان دنیا به نابودی ما کمر بسته و اگر کسی بگوید: ای کاش در زمان امام حسین-علیه‌السلام- بودم، می‌تواند در این زمان خود را امتحان کند و امام امت را تنها نگذارد.

خدایا! با این همه نعمت‌ها که به من دادی، چگونه می‌توانم ادای شکرت کنم؟ خدایا!‌غیر از جان و خونم چیز دیگری ندارم.

«اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک».

خدایا! مرا بپذیر که اگر نپذیری به کجا بروم؟ خدایا! اسلام تو بسیار عزیز است و خون قابلیت‌‌دار می‌خواهد؛ خدایا! ‌آن قابلیت را به من مرحمت فرما.

خدایا! تو می‌دانی که راضی هستم که جسمم در راه تو سوخته شود که تو مرا بپذیری.

ای شهیدان عاشق! و ای پاک‌باختگان لایق و ای یاران امام حسین-علیه‌السلام-، ای مظلومان تاریخ! ای حضور یافتگان در محضر خدا! ‌ای برادرانی که خود را شناختید! ای کسانی که روح بزرگ شما نمی‌توانست در جسم کوچکتان جای گیرد و از قفس کوچک جسمتان بیرون آمد، اوج گرفت و به سوی ملکوت اعلا پرواز نمود! ای دوستانی که از ما سبقت گرفتید و به مقصد رسیدید و ما بیچارگان را تنها گذاشتید! فراق شما بسی سنگین است.

ای شهیدان همیشة تاریخ! دیدار تازه کنید و مرا به جمع خود بپذیرید.

ای عموزادگان! آقا علی قاسم‌پور و جواد قاسمی و ای برادر عزیزم و ای شهید مظلوم، حسین غریبم ـ که جنازة مقدست و پیکر پاکت در بیابان مانده است و مادرمان هنوز چشم به راه توست ـ برخیزید و مردانه به دشمن بتازید و پای به میدان نهاده؛ چون سیل بخروشید و با صدای رعدآسای خود، بانگ تکبیر سر دهید و عرصه را بر دشمن تنگ کنید.

چنان که خدای ناکرده دشمن از ما سستی ببیند، جرأت پیدا کرده و بر می‌گردد و آن وقت است که کار از دست همه رفته است.

بیت المقدس غریب که سهل است، کعبة مظلوم هم در خطر صهیونیست‌ها قرار می‌گیرد حتی مساجد شهرستان‌ها، مانند کشور پهناور مصر در خطر جدی واقع می‌شود.

ای شهیدان به خون خفته! دعا کنید که من هم در جمع شما قرار گیرم و از شربت شیرین شهادت بنوشم؛ چون آرزوی من شهادت است که دیگر دیر می‌شود و خجالت می‌کشم که همة دوستان من رفتند و من تنها مانده‌ام.

شما ای امت اسلامی! از پای ننشینید و بعد از ایران که به پیروزی نهایی رسید، نوبت بیت‌المقدس غریب و کعبة معظمه است که باید آزاد شود.

باید بخروشید، باید ننگ ظالم را از دنیا بردارید و زمینه را فراهم کنید تا امام زمان -عجل‌الله‌تعالی‌فرجه- تشریف بیاورند و حکومت اسلامی جهانی را تشکیل دهند.

ای ابرقدرتهای جهان! ‌بدانید زمانی که اسلام نو ظهور بود تا دروازة چین پیشرفت کرد و توانست پیام اسلام را به گوش جهان برساند.

حال که جامعة اسلامی خود یک امت پرتوان و قوی و بیدار است، به زودی شما ابرقدرت‌ها را به جهنم خواهد فرستاد.

برادرانم! ما می‌توانیم اسلام و جامعه را زمانی به اوج ملکوتی خود برسانیم که ایمان به الله؛ ایمانی همراه با یقین و مسلح به الله اکبر با پیروی از مقام رهبری داشته باشیم.

پس زهد و تقوای الهی را پیشه کنید و اگر ایمان به خدا داشته باشیم، 10 نفر بر 100 نفر، به گفتة قرآن می‌تواند پیروز می‌شود.

ای برادران! قدر خود را بدانید که در چه زمانی هستید و چنین امام و رهبری دارید که همة فضایل و پیروزی‌ها و سرافرازی‌ها در سایة رهبریت امام است.

جوانان ما در جبهه، معشوق خویش را پیدا کرده و از خدا می‌خواهند که شهادت را به آنها عنایت کند تا این روحیه در جوانان ما باشد، بدانید که شکست نخواهیم خورد که امام ما فرمود: «مکتبی که شهادت دارد، اسارت ندارد.

» ای امت شهید پرور! بدانید ما رفتیم و آرزوی زیارت قبر امام حسین-علیه‌السلام- بر دل ما ماند و قبر امام حسین -علیه‌السلام- را ندیدیم ولی تقاضای عاجزانه ما آن است وقتی که راه کربلا باز شد و صدای بانگ چاووش امام حسین-علیه‌السلام- هوا و فضای ایران را پر کرد و قافلة کربلا به طرف قبر امام حسین-علیه‌السلام- به حرکت در آمد، زائرانی که نگاهشان به قبر امام حسین-علیه‌السلام- افتاد، سلام ما را به آن قبر مظلوم برسانید و بگویید چه جوان‌هایی به عشق دیدار تو، یا اباعبدالله رفتند که جنازة ‌آنها هم نیامد و با قلبی پر از آرزو جان باختند و تو ای حسین -علیه‌السلام- آنها را فراموش مکن.

خدمت دوستان آشنایانم خصوصا برادران رزمنده چند جمله می‌گویم: همراه با امام و کنار او، در راه مستقیم حرکت کنید و همراهان امام را بشناسید و نگذارید وقایع هفتم تیر به وجود آید که بعد از رفتن شهید بهشتی (رحمة الله علیه) و همراهان، دیگر گریه فایده‌ای نخواهد داشت.

از دولت مورد تایید حضرت امام حمایت کنید.

مواظب باشید که دیگر مانند صلح تحمیلی که بر حضرت علی -علیه‌السلام- و بر امام حسن-علیه‌السلام- تحمیل شد، تکرار نگردد که اگر چنین شود، دیگر توان مقاومت برای هیچ کس نخواهد بود و بدانید پیروزی نزدیک است و جنگ را تا پیروزی نهایی اسلام بر کفر جهانی ادامه دهید.

بر امت اسلامی است که همراه با روحانیت دلسوز در خط امام حرکت کنند و از فرامین معصومین استفاده نمایند و در این میان حضرت امام جعفر صادق-علیه‌السلام- را از جعفر کذاب باز شناسند که هر دو فرزندان امام بودند.

از روحانیت مبارز در خط امام حمایت کنید و اگر از آنها کناره گیرید عذاب الهی در انتظار شماست.

از ارگانهای جوشیده از انقلاب و در خط امام حمایت کنید.

از نماز جمعه‌ای که خطیب آن در خط امام باشد و جایگاه آن مکان وحدت و اتحاد باشد، حمایت کنید و حضور فعال داشته باشید.

بر مسؤولین امر است که در خط امام حرکت کنند و فرامین او را به عینیت اجرا نمایند.

بر مردم است افرادی را که در خط امام نیستند، هدایت نموده و چنان چه هدایت‌پذیر نبودند در افشای آنها کوشش کنند تا انقلاب از خطر این‌ها محفوظ بماند.

نام «حاج جواد قاسم‌پور» برای مردم کاشان و آران نامی آشناست. بسیجیان آن دیار هنوز پس از سالیان سال روحانی دلاوری را که گرمای حضورش در هجوم سرب داغ و ترکش دلگرمی ایشان بود از یاد نخواهند برد. زندگانی سراسر نورش، روشنگر راه دوستان و رهروان راه سرخش است. ایشان به سال 1340 در شهر مذهبی «آران» چشم به جهان گشود و زندگی را در خانواده‌ای کشاورز، آغاز کرد و از همان کودکی طعم تلخ فقر و مشکلات مادی را چشید و سخت و محکم شد. پس از پایان دورة ابتدایی به حوزة علمیة «آیت الله یثربی» رفت و هوش و استعداد خویش را در راه نشر علوم و معارف اهل بیت -علیهم‌السلام- به کار گرفت. عشق و علاقة وافر به علوم حوزوی باعث شد تا به دروس مقدماتی بسنده نکرده و به منظور بسط اندیشه و رشد فکری خویش، مطالعاتش را در حوزة تفسیر، تاریخ و حدیث گسترش داد.

با اوج گرفتن مبارزات مردم بر ضد رژیم پهلوی و استکبار جهانی، او نیز چون دیگر طلاب آزادی‌خواه و پیرو امام، در راه پیروزی نهضت سبز خمینی -رحمه‌الله‌علیه- وارد صحنة مبارزه شد. با نصب اعلامیه بر در و دیوار مدرسه، دیگر طلاب را به مبارزه می‌شوراند و اعلامیه و کتب حضرت امام -رحمه‌الله‌علیه- را در شهر آران پخش می‌کرد. در این مسیر بارها از سوی مأمورین رژیم دستگیر و بازداشت شد؛ ولی ذره‌ای از هدف عالی خود کنار نکشید.

Lotta per l'obiettivo یعنی تلاش برای هدف

 

 پس از پیروزی پرشکوه انقلاب به دستان پرتوان وی و هزاران دلیرمرد ایرانی، شور او به خدمت، دوچندان شد و پس از یادگیری فنون نظامی در قم به محافظت از بیت امام -رحمه‌الله‌علیه- و مدرسة فیضیّه مشغول گشت. او که اینک به حوزة قم منتقل شده بود، هم‌زمان با تحصیل معارف، مسائل سیاسی آن روزها را به دقت دنبال می‌کرد و به دنبال خط اصیل انقلاب می‌گشت. به شهید مطهری ارادت خاصی داشت و تفکرات اصیل او را فرا راه زندگی خویش قرار داده بود.

 

جنگ ،جهاد ،شهادت ،روحانیت

با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز ناجوانمردانة استکبار جهانی آهنگ اعزام سرداد و همراه دیگر طلاب غیور، داوطلب حضور در میادین رزم شد. ابتدا با حضور ایشان در جبهه مخالفت شد ولی وی با شنیدن اولین سخنان، به نیت شوم هم‌کیشان بنی صدر خائن پی برد. به همراه تعدادی از طلاب خدمت امام -رحمه‌الله‌علیه- رسید و از پیرِ مراد خویش برات حضور در میادین عشق را گرفت. اولین هجرت عاشقانه‌اش در مهرماه 59 رقم خورد و این خود، سرآغاز فصل نوینی در زندگانی طلبة دلیر کاشانی بود.

 

یکی از مشخصات بارز شهید: شجاعت

 

 

30تیر91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۲۸
فاصله گلناری
شیخ محمّد خیابانی


پدید آورنده : اکبر رضایی تبریزی ، صفحه 90
 

ولادت

شهید شیخ محمد خیابانی در سال 1297 ق در خامنه، از توابع شهرستان شبستر، به دنیا آمد. پدر او حاجی عبدالحمید در روسیه به تجارت مشغول بود و قریب سی سال در شهر پتروفسکی، پایتخت آن روز جمهوری خودمختار مسلمان نشین داغستان، مقیم و مشغول داد و ستد بود. شیخ محمد در اوایل کودکی مقدمات دروس آن دوره را در مکتب خواند و سپس به روسیه سفر کرد و در تجارت خانه پدر مشغول کار شد و پس از آن به تبریز بازگشت.

تحصیلات

شهید خیابانی بعد از مراجعت به تبریز مشغول تحصیل علوم دینی شد. فقه و اصول را از میرزا ابوالحسن آقا مجتهد انگجی آموخت و در آن دو رشته از بهترین و مبرّزترین شاگردان حوزه درس ایشان بود و در اندک زمانی به دلیل برخورداری از هوش فراوان و کوشش بسیار به مراتب بالای علمی نائل آمد.

وی علم هیئت و نجوم و حساب را در نزد مرحوم میرزا عبدالعلی، منجّم معروف، تحصیل کرد و در آن فن نیز گوی سبقت را از هم دوره های خود ربُود و در اندک زمانی توانایی حل مسائل مشکل هیئت را پیدا کرد. او در علم حکمت و کلام و طبیعیات و تاریخ و ادبیات نیز مهارتی در خور ستایش داشت.

مقام اخلاقی:

به ادمه

شهید خیابانی علاوه بر مقامات علمی در اخلاق نیز مقام بلندی داشت. پس از وفات مرحوم آقای حاجی سید حسین پیش نماز، پدرزن فقید آن شهید ـ که در مسجد جامع تبریز امامت داشت ـ خیابانی قریب چهار سال، ظهرها در مسجدجامع و شب ها و صبح ها در مسجد کریم خان، امام جماعت بود و بیش از هزار نفر در نماز جماعت به او اقتدا می کردند.

زندگی سیاسی

در سال 1324 ق (1285 ش) حکومت ایران تغییر یافته، اصول حکومت شورایی در ایران برقرار شد. دوره دوم زندگی مرحوم خیابانی شروع شد و او مقدمات دوره فعالیت های سیاسی خود را فراهم کرد. در ایامی که قوای ارتجاع و قشون محمدعلی میرزا پیرامون تبریز را محاصره و آب و آذوقه را به روی اهالی شهر بسته بودند، خیابانی تفنگ بر دوش، در سنگرها و به همراه مجاهدان، به دفاع از عدالت و آزادی می پردازد. او زمانی که از برخی مجاهدان اندک سستی حس می نماید، با بیانات شیرین و نطق های مهیّج، آنها را تشجیع می کند و روح تازه ای در کالبد افسرده آنها می دمد.

شیخ محمد خیابانی در عین مجاهدت، عضو مؤثّر انجمن ایالتی بود و بعد از خاتمه سلطنت محمدعلی میرزا به نمایندگی مردم و مجلس شورای ملی، با رأی چشم گیر انتخاب شد.

خیابانی در مجلس

شیخ محمد خیابانی در سال 1288 به جهت برخورداری از سابقه درخشان، به عنوان نماینده مردم تبریز برای مجلس دوّم انتخاب شد. وی بعد از انتخابات به تهران عزیمت نمود و در دفاع از آزادی و حقوق ملت از هیچ کوشش فروگذار نکرد. در طول مدت نمایندگی، استقلال رأی و شیوه خود را حفظ نمود. او در سنگر قانون گذاری خود را وارث خون هزاران شهید انقلاب می دانست و با موضع گیری های آگاهانه و ضدّاستبدادی و ضدّاستعماری، در کنار نمایندگان متعهّدی چون آیت اللّه مدرس به دفاع از مردم ستم دیده ایران پرداخت.

نطق خیابانی در مجلس

در بحث مجلس درباره اولتیماتوم روس ـ که نوعی باج خواهی همسایه شمالی به حساب می آمد ـ خیابانی نطق غرّا و گیرایی ایراد نمود. آن شهید راه عدالت و آزادی، پس از شرح وضعیت حکومت ها در جهان و ذکر حق حاکمیت ملت ها، از دولت می خواهد که به هیچ وجه این اولتیماتوم را نپذیرد و تخلّف آنها را از معاهدات بین المللی گوش زد کند. شهید خیابانی معتقد بود: دولت سزاوار است با کمال احترام بگوید که این تقاضا خلاف معاهدات و خلاف عهدهایی است که در عالم بسته شده است. هیچ کس و هیچ دولتی حق ندارد که اختیار و آزادی و استقلال کسی یا دولتی را از دست آنها بگیرد، مگر این که به همان شیوه کهن دو هزار سال قبل برگردد. قبول این تقاضا رخنه به استقلال ایران است. ممکن نیست این ملت امور کشور و اختیار و استقلال خود را به دیگران واگذار کند....

استقلال مواضع

اغلب عالمان دینی که برای اصلاحات اجتماعی به پا می خیزند، از استقلال موضع برخوردارند. اینان از همان ابتدا با اتکا به قدرت لایزال الهی برای استقرار بخشیدن به دین خدا و نجات جامعه به پا می خیزند و در این کار لحظه ای دچار تردید نمی شوند و در طول مبارزه علی رغم روبه رو شدن با انواع مشکلات، استقلال رأی خود را حفظ می کنند. شیخ محمد خیابانی نیز دارای چنین خصوصیت بارزی بوده است.

سخنرانی خیابانی در میتینگ سبزه میدان تهران

پس از آن که دولت وقت به صلاح دید ناصرالملک نایب السلطنه اولتیماتوم را قبول کرد و مجلس دوّم را بست، در حقیقت یک کودتا در ایران شروع شد. مرحوم خیابانی در اجتماع اعتراض آمیز مردم در سبزه میدان شرکت کرد و در این مراسم علیه کودتا و حکومت وقت و اولتیماتوم سخنرانی کرد و مواضع خود و آزادی خواهان را بازگو نمود.

نیروهای یپرم خان در پی دستور وزیر امورخارجه، برای دستگیری خیابانی و دیگر یارانش به سبزه میدان آمدند، اما اثری از خیابانی نیافتند. پس از این واقعه آقای معتمدالتجار به خیابانی پیشنهاد می کند که آن شب را در منزل او بگذراند. اما شیخ می گوید، وظیفه خود را انجام دادیم و نتیجه هم گرفتیم. دستگیری من برای آنها هنگامی ارزش داشت که مراسم برپا نشده و نطقی ایراد نشده بود. اما اینک ما اسرار را برای مردم فاش کردیم و جامعه را آگاه ساختیم.

هجرت

بعد از ماجرای بسته شدن مجلس و سخنرانی در سبزه میدان، خیابانی برای زیارت مرقد امام هشتم و اقوام خود، همراه خانواده اش به مشهد می رود و سه ماه در آن جا می ماند. سپس عازم باکو و تفلیس می شود و از آن جا از طریق راه آهن به تبریز باز می گردد. در این ایام صمدخان شجاع الدوله از طرف روس ها حاکم تبریز شده بود؛ در نتیجه وارد شدن به تبریز برای او میسّر نبود. اطرافیان خیابانی به مشاوره پرداختند و قرار شد خانواده خیابانی به تبریز عازم شوند و خود او برای مدتی در پتروفسکی نزد عمو و سایر خویشاوندان خود بماند ولی او راضی به این کار نبود. لذا پس از مدت کوتاهی عازم تبریز شد.

مراجعت به تبریز

در دوره تسلط صمدخان شجاع الدوله دست نشانده روس ها، مرحوم خیابانی به صورت مخفیانه به تبریز آمد و بلافاصله به خانه خود وارد شد. چون صمدخان در پی او بود، خانواده اش او را پنهان کردند و فقط یکی دو نفر از دوستان نزدیکش از آمدن او به تبریز آگاه بودند.

شیخ محمد خیابانی یک ماه به صورت مخفی در تبریز ماند و نهایتا رفقای او چنین مصلحت دیدند که ورود او را به صمدخان شجاع الدوله اطلاع دهند. این کار صورت می گیرد و بعد از مذاکره حکمی مبنی بر مصونیت خیابانی صادر می شود. در این حکم شرط مصونیت او اشتغال صرف به امامت جماعت و تجارت ذکر می شود.

مرحوم بادام چی می گوید: مدتی شیخ در تبریز به کار امامت جماعت و تجارت مشغول شد، ولی در خفا ارتباط خود را با یاران و آزادی خواهان برقرار می کرد و آنان در مسائل کشوری مشورت هایی با خیابانی انجام می دادند. کلیه فعالیت ها به صورت مخفی انجام می گرفت تا این که اوضاع به قدری به وخامت گرایید که آتش قیام شعله ور شد

شهادت روحانی آگاه و مبارز انقلابی "شیخ محمد خیابانی" در تبریز(1338 ق)
شهادت روحانی آگاه و مبارز انقلابی "شیخ محمد خیابانی" در تبریز(1338 ق)

شهادت روحانی آگاه و مبارز انقلابی "شیخ محمد خیابانی" در تبریز(1338 ق)

شیخ محمد خیابانی در سال 1297ق در خامنه از توابع شبستر به دنیا آمد. در ابتدا مدتی به همراه پدر به کار تجارت مشغول بود، اما گرایش روحی به فراگیری علم او را به سلک روحانیت در آورد. شیخ محمد مدارج علمی را به سرعت پیمود و در درس عالی فقه و اصول و هیئت و نجوم شرکت کرد. در محاصره‏ی تبریز، وی از ارکان فکری و رهبری مردم بود و با لباس روحانیت و تفنگ بر دوش در سنگرها به دفاع از شهر و ناموس و حیثیت مردم مسلمان در مقابل سپاه متجاوز عین الدوله صدراعظم قاجار پرداخت. پس از خلع محمدعلی شاه از حکومت، از طرف مردم تبریز به مجلس شورای ملی راه یافت، و در کنار افرادی همچون شهید مدرس به دفاع از حقوق مردم قیام کرد. از قاجار کارهای درخشان خیابانی در مجلس دوم، اعتراض شجاعانه و کارساز او علیه اولتیماتوم استعماری دولت تزاری روس بود. اوضاع نابسامان ایران و اخراج نمایندگان آذربایجان از مجلس شورای ملی، شیخ محمد خیابانی را به تشکیل مجلس محلی و قیام مردمی فرا خواند و در 16 رجب 1338 آن را علنی ساخت. در این قیام تبریز از لوث حضور خائنان و بیگانگان مزدور پاک شد و زمام امور به دست خیابانی و یارانش افتاد. این قیام پیروزمندانه، پنج ماه ادامه داشت. سرانجام با خیانت مخبرالسلطنه که چهره‏ای موجه و ملی داشت، هواداران و یاران خیابانی به قتل رسیده و یا خلع سلاح شدند. در نهایت بر اثر خیانت برخی مزدوران، شیخ محمد خیابانی در 29 ذی‏الحجه‏ی سال 1338 ق (22 شهریور 1299 ش) به شهادت رسید. پیکر وی را در گورستان سید حمزه در تبریز به خاک سپردند. بعدها، این گورستان به مدرسه تبدیل شد و با ویرانی مدرسه، مقبره‏ی خیابانی مظلوم هم از بین رفت.

شهریور91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۲۵
فاصله گلناری