به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

خجالت بی خجالت

 


شما می توانید خیلی زود و از سنین کم به کودکتان کمک کنید که با دوست یابی و شرکت در فعالیت اجتماعی این خجالت را قبل از آنکه برای وی تبدیل به عادت شود کنار بگذارد و .....

خجالت بی خجالت

کودکان به طور ذاتی دارای مهارتهای خاصی برای دوست شدن با دیگر کودکان و تعامل با محیط خارج از خانه هستند. اما تعدادی از کودکان در سنین پایین دچار خجالت بی حد و گاهی کمبود اعتماد به نفس می شوند. این کم رویی طبیعی می تواند از کودک ما جوان یا بزرگسال به شدت ناشادی که در دوست یابی ،حفظ کردن دوستان و یا به دست آوردن شغل دارای مشکلات فراوانی است، بسازد.

شما می توانید خیلی زود و از سنین کم به کودکتان کمک کنید که با دوست یابی و شرکت در فعالیت اجتماعی این خجالت را قبل از آنکه برای وی تبدیل به عادت شود کنار بگذارد.

در ادامه چند پیشنهاد برای شروع این فرآیند به شما والدین محترم ارایه می گردد:

** به کودکتان برچسب نزنید: وقتی که برچسب خجالتی بودن یا غیر اجتماعی به یک کودک زده می شود به تدریج او با خودش فکر می کند که واقعا خجالتی و غیر اجتماعی است و این خود تبدیل به یک پیشگویی خود کام بخش می گردد که طی آن رفتار انزواطلبانه وخجالتی بودن را یاد خواهند گرفت.

اگر شخصی بزرگسال می گوید که کودکتان خجالتی است و او این حرف را می شنود با گفتن عباراتی نظیر" فرزندم در حقیقت با افرادی که می شناسد زودجوش است" پاسخی مناسب به این اظهار نظرات بدهید.

کودک شما این صحبت شما را خواهد شنید و یقینا آن را خواهد پذیرفت زیرا معیار و مرجع اصلی او شما هستید.

**درباره تجربیات تان با کودکتان صحبت کنید: اگر کودکتان از خجالتی بودن احساس بدی دارد ممکن است وارد چرخه ای شود که مرتبا آسایش و راحتی اش کمتر و کمتر شود و اعتماد به نفس بسیار ضعیفی داشته باشد. شما می توانید با گفتن خاطرات و تجربیات خودتان هنگامی که محجوب و کم رو بوده اید با این اثرات منفی مقابله کنید. اگر فرزندتان بداند که پدر و مادرش نیز قبلا این مشکل را تجربه کرده اند ولی اکنون توانسته اند افراد جسور و با اعتماد به نفسی باشند نسبت به رفتار خجالتی اش احساس بهتری خواهد داشت.

** همچنین این موضوع را به آنها یاد دهید که خجالتی بودن در حد طبیعی چیز صحیح و پذیرفتنی است و اینکه آنها می توانند باتلاش و کوشش به این رفتار غلبه کنند و شخص متفاوتی شوند.

شما می توانید با گفتن خاطرات و تجربیات خودتان هنگامی که محجوب و کم رو بوده اید با این اثرات منفی مقابله کنید

 

** احساس همدلی و همدردی با کودکتان داشته باشید: وقتی کودکتان از روبه رو شدن و تعامل با دیگران احساس ترس دارد با او همدلی کنید. وقتی شما با او همدلی می کنید او شروع به شناخت احساسات و هیجاناتش و آنچه باعث بروز آنها شده می کند. بنابراین قادر می شوند که این احساسات را کنترل کند و بر ترسش غلبه کند. شما با این کار در حقیقت محیطی مطمئن در اختیار آنها قرار می دهید تا خود را بی قید و بند مطرح کنند و خود واقعی شان را بروز دهند.

**فواید و مضرات رفتار برون گرا را شرح دهید: اگر فرزندتان تلاش می کند که دوستی پیدا کند و کمتر موفق می شود این زمانی خوب است برای آنکه فواید رفتار برونگرا و اجتماعی را برایش شرح دهید تا اگر در اولین تلاشش برای برونگرایی به شکست رسید همه چیز را رها نکند و انگیزه تلاش مجدد داشته باشد. از مزایای مهم رفتارهای اجتماعی مانند توانایی یافتن دوستان جدید، داشتن ساعات خوش و خرم بیشتر با سایر کودکان، داشتن قدرت و موفقیت بیشتر در مدرسه و ... برایشان صحبت کنید. در ادامه چنانچه فرزندتان به حد کافی بزرگ است سراغ فواید طولانی مدت اجتماعی بودن بروید تا اهمیت این رفتار برای شکل دهی آینده اش را درک کند.

خجالت بی خجالت

 

** الگوی فرزندتان باشید: کودکان بهتر از هر جمله و نصیحتی توانایی یادگیری از رفتار و ویژگی های والدین شان را دارند. اگر خواهان داشتن فرزندی برون گرا هستید باید خودتان این گونه باشید. مرتب دوستانتان را دعوت کنید، هنگامی که در صف ایستاده اید با افراد صحبت کنید و با کودکان دیگر درباره سن و سال فرزندتان صحبت کنید و فرزندتان را در این فعالیتها سهیم و شریک کنید. هر چه بیشتر با مردم تعامل داشته باشید و از این طریق الگو و نمونه کاملتری از رفتار برونگرا به کودکتان نشان دهید پاسخ بهتری از کودکتان دریافت خواهید کرد.

از مزایای مهم رفتارهای اجتماعی مانند توانایی یافتن دوستان جدید، داشتن ساعات خوش و خرم بیشتر با سایر کودکان، داشتن قدرت و موفقیت بیشتر در مدرسه و ... برایشان صحبت کنید.

** اهداف رفتاری تهیه و تنظیم کنید: به کودکتان کمک کنید تا اهدافی را برای نگرش برون گرا تدارک ببیند. اگر واقعا فرزندتان از صحبت کردن با یک شخص جدید احساس بدی دارد می توانید برنامه ساده ای تنظیم کنید که مثلا هر روز به یک شخص جدید یک کلمه بگوید تا اگر او بتواند عادت کند که با صدای بلند و خندان با شخص جدید حرف بزند قادر خواهد بود که این توانایی را ارتقا بخشد. تک تک فعالیتهای رو به پیشرفت فرزندتان را به دقت یادداشت کنید و هر از چند گاهی با مرور روند پیشرفتش او را خوشحال و هیجان زده کنید.

به کودکتان کمک کنید تا اهدافی را برای نگرش برون گرا تدارک ببیند

** به کودکتان جایزه دهید: هر وقت ملاحظه کردید کودکتان کارهایش را بی پروا، جسورانه و برون گرایانه انجام میدهد او را از این موضوع مطلع کنید و برایش جایزه ای بگیرید. تشویق شدن و جایزه گرفتن می تواند یک محرک عالی برای تشویق کودکان به برون گرا بودن باشد. انجام کارهای مختلفی مانند تعریف و تمجید از کودک و یا انجام فعالیتها و سرگرمی هایی که کودکتان به شدت به آنها علاقمند است همگی می تواند به کودک شما در فایق امدن بر احساس کم رویی و درونگرا بودن و یافتن دوستان جدید کمک فراوانی کند.

 

 

من خجالت می کشم

کمکت می کنم خجالت نکشی

یکى از مشکلاتى که اغلب کودکان و نوجوانان تجربه اى از آن در ذهن دارند، احساس خجالت و کمرویى است. همه در موقعیت‌های جدید، احساس خاصی پیدا می‌کنند اما گاهی خجالتی بودن در رشد اجتماعی اختلال ایجاد کرده و یادگیری کودکان را محدود می‌کند. احساس خجالتی بودن در همه دیده می‌شود که احتمالاً به‌عنوان سازوکاری برای کمک به افراد برای مقابله با محرک‌های اجتماعی جدید شکل گرفته است.

 

کمرویى به مفهوم احساس ناراحتى کردن از بودن در جمع است. کودک خجالتى در موقعیت هاى ناآشنا و هنگام تعامل و گفت وگو با دیگران عصبى و مضطرب مى شود. یک کودک خجالتى، زمانى که تصور کند مورد توجه اطرافیانش قرار گرفته است، بى نهایت ناراحت و پریشان مى شود. یک کودک خجالتى ترجیح مى دهد شاهد بازى کودکان دیگر باشد، ولى خود به بازى آنها نپیوندد. بیشتر کودکان در شرایط مختلف قدرى احساس خجالت و کمرویى مى کنند، اما کودکانى که این مشکل را به صورت حاد دارند، در تمام اوقات زندگى شان احساس خجالت و شرمسارى مى کنند. این احساس نه تنها مى تواند بر رشد اجتماعى کودک تاثیرى منفى به جا گذارد، بلکه مى تواند موجب کاهش عملکرد تحصیلى و افت آموزش و یادگیرى او شود.

 احساس خجالت و کمرویى احساسى دوسویه است؛ احساسى است مرکب از هیجان هایى مثل ترس و علاقه، تنش و رضایت، میل و اضطراب. احساس خجالت موجب تند شدن ضربان قلب و بالارفتن فشار خون مى شود. فرد مقابل می‌تواند خجالتی بودن شخص را از روی نگاه گریزان و رو به پایین وی، کم‌حرفی و کم حرکتی وی تشخیص دهد. کلام فرد خجالتی اغلب نرم، لرزان و مقطع است. بچه‌های کوچک اغلب انگشت دست خود را می‌مکند و برخی دیگر خجولانه رفتار می‌کنند، قدری می‌خندند و کناره می‌گیرند. به طور کلى، احساس خجالت و کمرویى با دو نوع رفتار قابل شناسایى است؛ محتاط بودن و گوشه‌گیری اجتماعی.

 

بچه‌ها ممکن است در مقاطع مختلف رشد در برابر خجالتی بودن آسیب‌پذیر باشند. خجالت همراه با ترس نسبت به بزرگسالان ناآشنا در کودکی پدیدار می‌شود. پیشرفت‌های شناختی در خودآگاهی باعث حساسیت اجتماعی بیشتر در سال دوم می‌شود. خجالت خودآگاهانه در حدود 4 تا 5‌سالگی ظاهر می‌شود و اوایل دوره نوجوانی آغاز اوج خودآگاهی است.

 

 

علل خجالت و کمرویى در کودکان

کمکت می کنم خجالت نکشی

 

برخى از علل کمرویى کودکان ممکن است ناشى از یک علت و یا آمیزه اى از چند علت زیر باشند :

 

1- وراثت: برخی از محققان عقیده دارند فیزیولوژی مغز کودکان خجالتی بر رفتار آنها تأثیر می گذارد. همچنین ژن ها هم می توانند تأثیر بسزایی در خجالت کودکان داشته باشند. لذا می بینیم که اغلب کودکان خجالتی دارای پدر و مادر خجالتی یا یکی از نزدیکان خجالتی می باشند که این صفت را از یکدیگر ارث برده اند.

 

2- روابط خانوادگى : کودکانى که روابط و ارتباطات خانوادگى - اجتماعى کمى دارند، از حضور در اجتماعات امتناع مى ورزند. از طرف دیگر، والدین حمایت گر ممکن است با رفتارهاى افراط آمیز خود، ترس حضور در موقعیت هاى جدید را در دل فرزندان شان به وجود آورند . نگرانی بیش از حد مادر و مراقبت دائم او از فرزند موجب می شود که کودک از بازی با دوستان و کودکان دیگر محروم و منزوی شود. همچنین سخت گیری بیش از حد نسبت به کودک و تنبیه و توبیخ او به دلایل بیهوده به خصوص در مقابل دوستان و همسالان او موجب ایجاد عدم اعتماد به نفس و احساس کمبود در کودک می شود و در نتیجه کودک ترجیح می دهد در مقابل دیگران حاضر نشود.

 

3- فقدان تعاملات اجتماعى: کودکانى که از جمع و اجتماع دور نگه داشته شده اند، ممکن است از بودن در بین سایرین احساس ناراحتى و فشار کنند. آنها فاقد مهارت هاى اجتماعى مطلوب هستند و چون نمى دانند در جمع چه باید بکنند، لذا ترجیح مى دهند در گوشه اى تنها و ساکت بنشینند . زمانی که کودک تابع بزرگترها باشد و نظارت شدیدی بر کارهای او شود، احساس ناتوانی در داشتن استقلال و تصمیم گیری های شخصی می شود.

 

4- احساس کمبود: احساس کمبود کودک از مهمترین دلایل خجالت در کودکان محسوب می شود. این احساس به دلیل وجود برخی از عیوب جسمی مانند لنگی پاها، چاقی، ضعف شنوایی و بینایی، کوتاهی قد و یا بلندی بیش از اندازه قد به وجود می آید.

 

5-   احساس عدم امنیت کودک: کودکی که احساس امنیت و آرامش نمی کند، از همصحبتی با دیگران دوری می کند. این امر یا به دلیل نگرانی شدید او یا به دلیل عدم اطمینان به دیگران و ترس از خود آنها یا ترس از مسخره کردن آنها می باشد.

 

6- تجارب انتقاد آمیز و ناگوار: کودکانى که مرتب از سوى والدین و اعضاى خانواده شان مورد انتقاد، سرزنش و تمسخر قرار مى گیرند دچار ضعف، ناتوانى، کمبود اعتماد به نفس و شرمسارى مى شوند .

 

7- عوامل شخصیتى: نوزادان حساس و تحریک پذیر ممکن است در آینده خجول و کمرو شوند .

 

8- رفتارهاى آموخته شده : کودکان از طریق مشاهده رفتار دیگران، شیوه تعامل با اجتماع را یاد مى گیرند. آنها بیشتر رفتارها و عکس العمل هاى والدین شان را الگو قرار مى دهند. والدین خجالتى و کمرو، کودکانى خجول بار مى آورند .

 

9- ترس از شکست: کودکانى که دچار شکست هاى پى در پى شده اند، ممکن است از ترس شکست هاى بعدى، انزوا و دورى گزیدن از جمع را برگزینند .

احساس خجالت و کمرویى احساسى دوسویه است؛ احساسى است مرکب از هیجان هایى مثل ترس و علاقه، تنش و رضایت، میل و اضطراب. احساس خجالت موجب تند شدن ضربان قلب و بالارفتن فشار خون مى شود. فرد مقابل می‌تواند خجالتی بودن شخص را از روی نگاه گریزان و رو به پایین وی، کم‌حرفی و کم حرکتی وی تشخیص دهد

10- توجه بیش از اندازه : والدینى که مرتب درباره گفته ها و نظرات دیگران راجع به کودک صحبت مى کنند، ممکن است ترس از ابراز وجود را در دل فرزندشان به وجود آورند . این کودکان تصور مى کنند که مدام زیر ذره بین هستند و هر حرفى بزنند و هر کارى که انجام بدهند، موشکافانه تجزیه و تحلیل خواهد شد. به همین دلیل ترجیح مى دهند، هیچ صحبتى نکنند .

 

11- کمرویى اختیارى: برخى از کودکان به طور اختیارى کمرویى را انتخاب مى کنند. این گروه رفتارهاى خجالت آمیز بیشترى نسبت به کودکانى که وارد محیطى جدید مى شوند، از خود نشان مى دهند .

 

احساس خجالت و کمرویى مى تواند هم براى والدین و هم براى خود کودک دردآور و ناراحت کننده باشد. سعى کنید هیچ گاه به کودکى که خجول و کمرو است، فشار نیاورید. بیشتر کودکان خجول خودشان مى دانند که خجالتى هستند و قدرت راحت بودن در جمع را ندارند. به همین دلیل بهتر است والدین و اطرافیان کودک این موضوع را زیاد به رخ او نکشند. در عوض مى توانند وقتى که کودک طبیعى رفتار مى کند، او را مورد حمایت و تشویق قرار دهند. در نظر داشته باشید، هیچ کودکى از ابتدا خجالتى و کمرو نیست. والدین و اطرافیان کودک هستند که او را مى ترسانند، خجالتى مى کنند و به این رویه مى کشانند. اگر احساس خجالت و کمرویى فرزندتان پایدار و جدى است، مى توانید از رهنمود ها و هدایت هاى روانشناسان و مشاوران کودک بهره گیرید. مواردى که آنها توصیه مى کنند عبارتند از :

 

- کنترل استرس و فشار روانى

 

- روش هاى آرام سازى عضلانى

 

- جلسات مشاوره 

 

نگاه گریزانت را درمان می کنیم

خجالت نکشید تا عقب نمانید

شما هم یک فرد خجالتی هستید؟ چقدرخجالتی هستید؟ درچه مواقعی احساس خجالت می کنید؟ خجالتی بودنتان را چگونه ارزیابی می کنید؟ بیشتر در حضور چه کسانی احساس خجالت می کنید و به چه دلیل؟ تا به حال به این فکر کردید که چرا و به چه علت خجالت می کشید؟ یا به هنگام بروز این حالت، شما چه احساسی دارید و یا به چه چیزی فکر می کنید؟

سوالات فوق نمونه ای از سؤالاتی است که شما را به اندیشه وا می دارد تا به جستجوی حقایق وجودی خودتان بپردازید و بدین طریق واقف به ویژگی ها، توانمندی ها و نقاط ضعف خود گردید و به شناخت و درک بهتر از خود نائل شوید، که این خود مهم ترین گام خودشناسی است .

 

بی تردید هر کسی که بتوانند به تصور و برداشت مثبتی از خود دست یابد و ارزیابی و تحلیل درستی از چگونگی و چیستی خجالت خود داشته باشد، قادر خواهد بود که برخجالتش فائق آید. خجالت کشیدن رفتاری اکتسابی و آموخته شده است که برای درمان آن باید یاد زدایی صورت گیرد و رفتار مفید و مطلوب اجتماعی در فرد آموخته  شود.

خجالت

 باور به توانایی و قدرت تغییر دادن خود می تواند توان انجام این کار را در شما بارور سازد. شما می توانید با فراگیری مهارت های اجتماعی به پرورش احساس خود ارزشمندی و تقویت خودپنداره مثبت پرداخته و شرط لازم را برای تغییرات مثبت در نحوه نگرش خود فراهم سازید. هرگونه تغییر در تفکر و نحوه نگرش به خود و دیگران، مقدمه تغییر رفتار خواهد بود. تغییر و تحول درنگرش و شیوه تفکر، سبک زندگی، تعامل بین فردی اساس درمان خجالت است.

 

حال در ادامه این مقاله، دستورالعملی را ارائه خواهیم داد که یاریگر شما در شناخت بهتر وجود خودتان و پرورش خودپنداره خواهد بود.

 

*  به هر صورت که متمایلید تصویری از خودتان را نقاشی کنید. حالا به تصویر خود نگاه کنید.

 

آیا تصویری که از خودتان کشیده اید، تصویر کاملی است؟ یا این که در بخشی از عکستان نقص و ایرادی را مشاهده می کنید؟ حالت عاطفی یا هیجانی خاصی را در تصویر خود می بینید؟ خودتان را فردی فعال می یابید یا فردی کاملاً منفعل و تحت فرمان دیگران؟

بی تردید هر کسی که بتوانند به تصور و برداشت مثبتی از خود دست یابد و ارزیابی و تحلیل درستی از چگونگی و چیستی خجالت خود داشته باشد، قادر خواهد بود که برخجالتش فائق آید

* حالا به آیینه نگاه کنید و تصویر وجودیتان را ارزیابی نمایید. دوباره خوب به خودتان نگاه کنید.  فکر می کنید با چه وضعیت و قیافه ای می توانید دیگران را بیشتر تحت تأثیر خود قرار دهید؟

 

* اگر برایتان مقدور است از زندگی 24 ساعته خود فیلمی را تهیه کنید، در غیر این صورت بر روی  یک کاغذ برنامه زندگی 24 ساعت گذشته خود را یادداشت کنید یا در ذهنتان مرور کنید. در شرایط و موقعیت های مختلف چه کرده اید؟ چگونه؟ چرا؟ فکر کنید که آیا می توانستید رفتار بهتری داشته باشید؟ برای خود احترام و ارزش خاص قائل شوید و امنیت شخصی خود را حفظ کنید. همچنین، با ارزیابی و تحلیل شخصیت و توانمندی های خود آمادگی تان را بیشتر کنید، چرا که شما فردا و فرداها را پیش رو دارید.

از ابراز علاقه همسرتان خجالت نکشید

* برنامه روزانه ای را برای زندگی خود تهیه کنید. طبق برنامه تعیین شده، روزتان را شروع کنید و بر همان اساس رفتار کنید، حرف بزنید، سوال کنید، تلفن کنید، به قرار ملاقات هایتان بروید و... به عبارتی کاملاً فعال باشید.

 

*  احساسات و خاطرات خود را درباره تجارب ناخوشایندتان در مواقع خجالت کشیدن  یادداشت کنید.

 

*  تصور و نگرشتان را درباره خانواده تان بنویسید.

 

*  نامه ای برای خودتان بنویسید و احساسات خویش را به هیچ کم وکاستی و بدون خجالت بر روی کاغذ بیاورید، شکایت و گله مندی ها و انتظارات خود را بیان کنید.

 

*  اگر به شما بگویند که بیشتر از یک ماه زنده نخواهید ماند، مابقی عمرتان را چگونه خواهید گذراند؟ چه خواهید کرد؟ به کجاها خواهید رفت؟ چه خواهید گفت؟ با چه کسانی بیشتر صحبت خواهید کرد؟ آخرین حرفتان چه خواهد بود؟ آیا باز هم خجالتی باقی خواهید ماند؟   

 

 

کمرویی و روش های درمان آن ( قسمت اول )

انسان اصالتاً موجودی است اجتماعی و نیازمند برقراری ارتباط با دیگران. بسیاری از نیازهای عالیه ی انسان و شکوفا شدن استعدادها و خلاقیت هایش فقط از طریق تعامل بین فردی و ارتباطات اجتماعی می تواند ارضاء شود و فعلیت یابد.

در واقع خودشناسی، برقراری ارتباط مؤثر و متقابل با دیگران، پذیرش مسئولیت اجتماعی و نیل به کفایت اقتصادی از اهداف اساسی همه ی نظام های تربیتی است.

 کمرویی غالباً با گذشت زمان، فشردگی و پیچیدگی روابط بین فردی و تشدید فشارهای اجتماعی، رقابت ها، گوشه گیری ها، تکروی ها، عزلت گزینی ها و تنهایی ها گسترده و شدیدتر می شود و درصد بیشتری از جوانان و بزرگسالان را فرا می گیرد. مگر این که بتوانیم با تشخیص سریع و استفاده از روش های تربیتی و درمانی مناسب و مؤثر از گسترش کمرویی و تشدید آن پیشگیری کنیم.

در دنیای پیچیده ی امروز، یعنی در عصر ارتباطات سریع و پیوندهای اجتماعی، ضرورت هرچه بیشتر تعاون و همکاری های ملی و همفکری های علمی، حضور فعالیت فرهنگی و احاطه بر زنجیره ی علوم، فنون و تکنولوژی برتر؛ بدون تردیدپدیده ی کمرویی  یک معلولیت اجتماعی است.

در هر جامعه درصد قابل توجهی از کودکان، نوجوانان و بزرگسالان بدون آن که تمایلی داشته باشند، ناخواسته خودشان را در حصاری از کمرویی محبوس و زندانی می کنند و شخصیت  واقعی و قابلیت های ارزشمند ایشان در پس توده ای از ابرهای تیره ی کمرویی، ناشناخته می ماند.

چه بسیار دانش آموزان و دانشجویان هوشمند و خلاقی که در مدارس و دانشگاه ها فقط به دلیل کمرویی و معلولیت اجتماعی، همواره از نظر پیشرفت تحصیلی و قدرت خلاقیت و نوآوری نمره ی کمتری از همسالان عادی خود عایدشان می شود؛ چرا که کمرویی یک مانع جدی برای رشد قابلیت ها و خلاقیت های فردی است.

پدیده ی کمرویی در بین بزرگسالان و افراد مسن بسیار پیچیده تر است و چنین پیچیدگی روانی ممکن است در اغلب موارد، نیازهای درونی، تمایلات، انگیزه ها، قابلیت ها، فرصت ها، هدف ها و برنامه های شغلی، حرفه ای و اجتماعی ایشان را به طور جدی متأثر و دگرگون کند.

پرداختن به پدیده ی کمرویی و بررسی مبانی روان شناختی آن از این رو حائز اهمیت است که تقریباً همه ی ما به گونه ای تجاربی از کمرویی را در موقعیت های مختلف داشته ایم. اما نکته ی مهمتر این است که بعضی ها در همه ی شرایط و موقعیت های اجتماعی به کمرویی قابل توجهی دچار می شوند. بنابراین می توان گفت که اکثر قریب به اتفاق مردم در مواردی از زندگی اجتماعی خود به گونه ای دچار کمرویی شده اند.

- بعضی هاصرفاً در مواقع و موقعیت های خاص دچار کمرویی می شوند.

- بعضی ها دربرخی از مواقع و موقعیت ها دچار کمرویی می شوند.

- بعضی ها درغالب مواقع و موقعیت ها دچار کمرویی می شوند.

- بعضی از کودکان، نوجوانان و بزرگسالان که شمارشان نیز قابل ملاحظه است،تقریباً در همه ی موقعیت های اجتماعی دچار کمرویی می شوند.

روند تحولات اجتماعی گویای این حقیقت است که مسئله کمرویی غالباً با گذشت زمان، فشردگی و پیچیدگی روابط بین فردی و تشدید فشارهای اجتماعی، رقابت ها، گوشه گیری ها، تکروی ها، عزلت گزینی ها و تنهایی ها گسترده و شدیدتر می شود و درصد بیشتری از جوانان و بزرگسالان را فرا می گیرد. مگر این که بتوانیم با تشخیص سریع و استفاده از روش های تربیتی و درمانی مناسب و مؤثر از گسترش کمرویی و تشدید آن پیشگیری کنیم. باید توجه داشت که کمرویی می تواند به تدریج به صورت نوعی بیماری روانی  (روان نژندی) درآید. بنابراین کمرویی باید هرچه زودتر شناسایی، پیشگیری و درمان شود.

کمرویی چیست؟

کمرویی یک توجه غیرعادی و مضطربانه به خویشتن در یک موقعیت اجتماعی است که در نتیجه ی آن فرد دچار نوعی تنش روانی – عضلانی می شود، شرایط عاطفی و شناختی اش متأثر می گردد و زمینه ی بروز رفتارهای خام و ناسنجیده و واکنش های نامناسب در وی فراهم می شود. به دیگر سخن ، پدیده ی کمرویی به یک مشکل روانی – اجتماعی و آزار دهنده ی شخصی مربوط می شود که همواره به صورت یک ناتوانی یا معلولیت اجتماعی ظاهر می گردد. به کلام ساده، کمرویی یعنی «خود توجهی» فوق العاده و ترس از مواجه شدن با دیگران. زیرا کمرویی  نوعی ترس  یا اضطراب  اجتماعی است که در آن فرد از مواجه شدن با افراد ناآشنا و ارتباطات اجتماعی گریز دارد.

بنابراین:

1. کمرویی رو به رو شدن با افراد جدید را برای فرد نگران کننده و دشوار می کند.

2. کمرویی وارد شدن به اماکن جدید و کسب و کار و تجارت تازه را برای فرد سخت می نماید.

3. کمرویی مخفی شدن از انظار و احساس عجز در عین توانمندی را سبب می شود.

باید توجه داشت که احساس کمرویی افراد همیشه در برابر انسان ها متبلور می شود و نه در برابر حیوانات، اشیاء و موقعیت های طبیعی و جغرافیایی.

کمرویی از دیدگاه بین فرهنگی

کمرویی پدیده ی گسترده و متنوعی است که نزد افراد، خانواده ها، جوامع و فرهنگ های مختلف معانی متفاوتی دارد. کودک یا نوجوانی ممکن است از نظر روان شناسی اجتماعی فردی کمرو باشد، اما از نظر خانواده یا مدرسه به عنوان یک کودک یا نوجوان  مؤدب و متین تلقی گردد. به عبارت دیگر بعضی ها افراد کمرو  را انسان هایی ساکت، مؤدب و محترم می دانند و تصور می کنند که این قبیل افراد، شهروندان سالم و بی آزاری هستند و برخی نیز افراد کمرو را انسان هایی مطیع، حرف گوش کن، مستعد و مقبول اجتماع می دانند.

 

29 اردیبهشت 91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۱۰
فاصله گلناری
 
 
     

در تقویم رسمی کشور ما (ایران) روز نهم اردیبهشت به عنوان روز شوراها یاد شده است. شورا یک اصل عقلی است که آموزه های دین اسلام در کتاب و سنت نیز بر آن صحه گذاشته است. انقلاب اسلامی ایران نیز که بر مبنای آموزه های اسلامی در چارچوب هدف سلبی خود با استبداد و خودرایی فرمانروایان به مبارزه برخاست و تحقق مشارکت عمومی مردم در تعیین سرنوشتشان را به عنوان یک هدف ایجابی برگزید. اصل ارزشمند شورا را مورد توجه جدی قرار داد و قانون اساسی هنگامی که در بیان اصول کلی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی در اصل ششم شیوه اداره امور کشور را بر آراء عمومی مبتنی کرد و روش آن را انتخابات قرارداد، به موازات اشاره به انتخاب رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، از انتخاب اعضای شوراهای اسلامی نیز به عنوان ابزاری برای تحقق حاکمیت مردم و تجلی اراده عمومی یاد کرده است.

به علاوه این قانون در اصل هفتم نیز شوراها را از ارکان تصمیم گیری و اداره امور کشور ذکر کرده است. طبیعی است وقتی قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصول کلی خود شورا را به عنوان ابزار تجلی اراده مردم و نهاد سیاسی تصمیم گیرنده مورد پذیرش قرار داده در اصول بعدی بیشتر به آن توجه کند بر همین اساس فصل هفتم این قانون به شوراها اختصاص یافته است. در این فصل طی اصول یکصدم تا یکصد و ششم وظایف، چگونگی انتخاب و سایر مسائل مربوط به شوراها مشخص شده است.

نهاد شورا با آن درجه از اهمیت عقلی و اسلامی و این میزان از تأکید قانون اساسی بر نقش و ضرورت آن در اداره امور جامعه به دلایل مختلف در ۲۰ سال اول پس از پیروزی انقلاب چندان مورد توجه قرار نداشت به طوری که اولین انتخابات رسمی شوراها در چارچوب اجرای قانون اساسی روز هفتم اسفند ۱۳۷۷ یعنی ۲۰ سال بعد از پیروزی انقلاب در چارچوب برنامه توسعه سیاسی و گسترش نهادهای مدنی و مشارکت عمومی برگزار شد و حدود ۱۸۵ هزار نفر اعضای اصلی و علی البدل از سوی مردم برگزیده شدند و بالاخره در روز نهم اردیبهشت ۱۳۷۸ شوراهای شهر و روستا به طور رسمی دوره چهار ساله مسئولیت خویش را برای تحقق بخشی از حاکمیت مردم که عملی شدن آن در گرو فعالیت این نهاد است آغاز کردند. اکنون پس از گذشت حدود دو سال از آغاز به کار شوراها چند نکته بیش از پیش آشکار شده است. بدون تردید نوع برخورد جامعه ما با این مسائل بر تقویت یا تضعیف نهاد شورا و چشم انداز آینده این نهاد در اداره امور کشور بسیار تأثیرگذار است.

● این مسائل عبارتند از:

▪ اول ـ مبانی و بسترهای قانونی و حقوقی:

قانون اساسی جمهوری اسلامی تبیین شیوه انتخاب اعضای شوراها، چگونگی وظایف و اختیارات و نحوه نظارت آنها را به قانون عادی محول کرده است. مجلس شورای اسلامی از زمانی که برای اولین بار در آذر ۱۳۶۱ ماه قانون تشکیلات، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی کشور را در ۵۳ ماده به تصویب رساند تا زمانی که در خرداد ماه ۱۳۷۵ قانون کنونی شوراها را تصویب کرد، در دوره های مختلف قانون مزبور را در چندین مورد حک و اصلاح کرد اما اکنون که قانون شوراها در مرحله عمل به آزمون گذاشته شده از جهات مختلف کاستی های آن آشکار شده است. تحقق همه آنچه مدنظر تدوین کنندگان قانون اساسی از نهاد شورا بود در چارچوب قانون فعلی امکان پذیر نیست، این قانون نیازمند اصلاح است. اکنون اگرچه دست اندرکاران امور شوراها در وزارت کشور از تهیه و تنظیم لایحه اصلاح قانون شوراها خبر می دهند اما با توجه به اینکه یک قانون خوب که زمینه عملی داشته باشد باید تأیید عقل جمعی جامعه را نیز به همراه داشته باشد، بر همین اساس پیشنهاد می شود وزارت کشور لایحه اصلاح قانون شوراها را قبل از تصویب در نهادهای مربوطه منتشر کند تا در پرتو عقل جمعی جامعه و توسط کارشناسان حوزه های مختلف بیشتر صیقل خورد و از کاستی های احتمالی آن کاسته شود.

▪ دوم ـ تحقق رفتار شورایی برای اعضای شوراها:

شورا یک نهاد جمعی تصمیم گیری مبتنی بر شیوه دمکراسی است. در چنین چارچوبی جایی برای تک روی فردگرایانه باقی نمی ماند. بنابراین ضروری است آن دسته از افرادی که با نگرش غیر از این به عضویت شوراها در آمده اند نگاه خویش را تغییر دهند. مردم نیز باید این نکته را مدنظر داشته باشند و در انتخابات آینده شوراها افرادی که دارای منش شورایی هستند برای این نهادها انتخاب کنند.

▪ سوم ـ ارتباط بین شوراها و سایر سازمانهای اجرایی:

بدون تردید با تأسیس شوراها قدرت بخشی از نهادهایی که در نبود شوراها وظایف آنها را بر عهده داشته اند کاهش یافته است. این امر باعث نوعی چالش حفظ قدرت بین این سازمانها از یک سو و شوراها برای کسب قدرت واقعی از سوی دیگر شده است.

این چالش عملی با نوعی نگرش حداقل گرایانه و حداکثر گرایانه به قدرت شوراها همراه گشته است. از یک سو برخی سازمان های اجرایی کمترین وظایف و اختیار را برای شوراها قائل هستند و در سوی دیگر برخی اعضای شوراها چنان اختیارات حداکثری را برای خویش متصور می شوند که در پرتو آن جایی برای وظایف و اختیارات سایر نهادهای قانونی کشور باقی نمی ماند. حل این مشکلات ضمن آن که با اصلاح قانون شوراها ارتباط دقیق دارد به اصلاح ذهنیت های مطلق گرای برخی دست اندرکاران نهادهای اجرایی و نیز اعضای شوراها نیازمند است.

 

روز شوراها

 

پدید آورنده : زهرا رضائیان ، صفحه 45

یکشنبه

9 اردی بهشت 1389

11 ربیع الث8

29 . Apr . 2009

چکیده

مشورت، یکی از مسائل بسیار مهم در دین مبین اسلام است، به گونه ای که در جامعه اسلامی، رهبران به مشورت کردن با افراد با صلاحیت امر شده اند. در این مقاله، نویسنده محترم به مناسبت روز شوراها، به جنبه های گوناگون شورا و مشورت از دیدگاه اسلام پرداخته است.

اشاره

انسان، موجودی اجتماعی است که نیازها و خواسته های او جز با همکاری و تبادل نظر فکری دیگران برآورده نمی شود. نوآوری های بزرگ و بهره برداری از آنها، حاصل کمک و هم فکری انسان ها با همدیگر است.

پیشرفت دانش و فن آوری، ضرورت این کار جمعی و تبادل اطلاعات را میان انسان ها، ملت ها و دولت ها بیشتر نمایان می سازد. تصمیم گیری های اجتماعی در جنبه های گوناگون سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی زمانی دقیق تر و درست تر خواهد بود که افراد صاحب نظر در تنظیم آن بیشتر شرکت کنند و از نظرخواهی و تبادل اندیشه های گوناگون بهره گرفته شود. برخورد اندیشه ها به صورت صحیح و پیوسته، می تواند نارسایی های تصمیم گیری و اجرا را از بین ببرد و نتایج به دست آمده را هر چه کامل تر و دقیق تر کند.

نقش شورا در جامعه

مشورت، یکی از ارکان مهم سلامت تصمیم گیری هاست. جامعه ای که سنت مشورت در آن حاکم نیست، در تب و تاب خودمحوری می سوزد، ولی در جامعه ای که در آن هم فکری و نظرخواهی، اصلی یقینی است و از اجزای ضروری حیات آن به شمار می آید، بهترین راه و کامل ترین مسیر در برابر افراد گشوده خواهد شد.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز می فرماید: «هیچ قومی مشورت نکردند جز آنکه به بهترین امور هدایت یافتند.» آنان که گرفتار خودرأیی و استبدادند، در اشتباه به سر می برند و تنش های اجتماعی و سیاسی می آفرینند. نبود سنت مشورت در جامعه، رشد افکار را متوقف می سازد و چنین مردمی، شایستگی زندگی حقیقی را از دست می دهند.

شورا

پیشینه شورا

مشورت، یکی از مسائل مهمی است که خداوند در قرآن کریم، بارها ضرورت و نیازمندی به آن را با شیوه های گوناگون و واژه های مختلف بیان و عمل به آن را سفارش کرده است. بر اساس آیات قرآنی، مسئله شورا، به اسلام اختصاص ندارد. در برخی آیات، از افرادی سخن به میان آمده است که در امور گوناگون با اطرافیان خود مشاوره می کردند. از جمله این آیات، به واکنش بلقیس، ملکه سبأ در برابر نامه حضرت سلیمان علیه السلام می توان اشاره داشت که با بزرگان قوم خود مشورت کرد و از آنان نظر خواست.

اهمیت مشاوره در اسلام

موضوع مشاوره در اسلام اهمیت خاصی دارد تا آنجا که حتی در قرآن کریم، سوره ای به نام «شورا» نام گذاری شده است. در دیدگاه اسلام، مشورت کردن افزون بر هدایت انسان، او را از تنگناها می رهاند. در انجام امور، نیرومند می سازد، مایه برکت و فهم بصیرت انسان می گردد، او را به رضای خالق نزدیک می کند و به رأی خالص می رساند. آیه «وَ أَمْرَهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ» در مکه و آیه «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَْمْرَ» در مدینه نازل شده است؛ یعنی دین اسلام هم در شرایط خفقان مکه و هم در دوران تشکیل حکومت در مدینه، به مشورت سفارش می کند.

جایگاه شورا در نظام سیاسی اسلام

هدف از حکومت اسلامی، اجرای احکام اسلام و اداره امور مسلمانان بر اساس قوانین عادلانه اسلام است؛ زیرا اسلام، تمام نیازهای فردی، خانوادگی و اجتماعی بشر و سعادت وی را در دنیا و آخرت پیش بینی کرده است. هدف قرآن از تأکید بر مشورت این است که اساس شورا و مشورت در شریعت اسلام، همواره پابرجا و جاویدان بماند؛ زیرا مشورت، موجب تبادل نظر، یک پارچگی افکار، روشن شدن امور و اطمینان خاطر در برطرف ساختن خطا می گردد و ترک آن ستمی بزرگ بر جامعه و امت اسلام است. در حکومت اسلامی ضرورت دارد دولت مردان برای حل بسیاری از مسائل اجتماعی و تأمین مصلحت های عمومی، با افراد باصلاحیت به مشاوره بنشینند و بر پایه آن تصمیم گیری کنند.

محدوده مجاز برای مشورت

در اسلام، شورا و مشاوره زمانی موضوعیت می یابد که حکم و قانونی وجود نداشته باشد. وقتی حکم خدا و قوانین و مقررات اسلام یا فرمان صریح پیامبر و معصومان وجود دارد، نمی توان مشاوره کرد و آن احکام و قوانین باید بدون هیچ گونه تردید و تأملی اجرا شود. قرآن در این زمینه می فرماید: «هیچ مرد و زن با ایمانی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار کنند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند، دانسته، به گمراهیِ سختی افتاده است.» ازاین رو، موضوع شورا و مشورت در اموری جاری می شود که اسلام، نظر قاطع و تعیین کننده ای نداده باشد.

هدف مشورت

الف) جلوگیری از پیدایش خودکامگی و استبداد

اگر در خانه، سازمان و اجتماع، همه افراد امکان اظهار نظر داشته باشند و اجازه دخالت در سرنوشت خود را بیابند، راه بر خودمحوری ها، خودکامگی ها و تفکر استبدادی بسته می شود. از این روست که امام علی علیه السلام ، استبداد را در برابر مشاوره قرار می دهد.

ب) شناخت خط

وقتی از راه مشورت خواهی به افراد دیگر اجازه اظهار نظر می دهیم، افراد می توانند مثل آیینه، عیب های ما را نشان دهند و خطاهایمان را به ما بشناسانند. این عمل وقتی اهمیت بیشتری می یابد که خطاهای اجتماعی فرد، به دلیل تعصب فردی، کم بودن تجربه، نداشتن اطلاعات کافی و غفلت از واقعیت ها از دید او پنهان بماند. این موضوع در مورد امور جمعی و سازمانی نیز کاملاً صدق می کند. از این رو، امام علی علیه السلام می فرماید: «کسی که از دیدگاه های دیگران استقبال می کند، موارد اشتباه و خطا را خواهد شناخت».

ج) احساس شخصیت و مسئولیت

وقتی افراد در امور جمعی که به آنها و سرنوشتشان مربوط است، شرکت کنند و در تدوین و اجرای امور، تحقق اهداف و نظارت بر اجرای آنها سهیم باشند، در مورد موفقیت آنها و دست یابی به نتایج قابل قبول، احساس مسئولیت می کنند. احساس مسئولیت در افراد، پشتوانه بزرگی برای تحقق اهداف و موفقیت برنامه هاست، چنان که امام علی علیه السلام می فرماید: «هیچ پشتوانه ای مثل مشورت نیست».

د) تأمین منافع جمع

وقتی در اموری که به جمع مربوط می شود، تصمیم گیری ها از راه مشاوره و بررسی دیدگاه های جمع، به ویژه افراد آگاه و صاحب نظر گرفته شود، امکان دخالت هواهای نفسانی و منافع فردی به کمترین حد می رسد؛ چرا که لازمه احترام به آرای دیگران، نادیده گرفتن خواسته های شخصی است. بدین ترتیب، تصمیم گیری جمعی و مشاوره با اعضای یک مجموعه، نتایج کار را به مصلحت آن مجموعه نزدیک تر می کند.

و) تأمین تکیه گاه در تصمیم گیری

وقتی در تدوین شاخص ها، طراحی اهداف، تنظیم روش های دست یابی به اهداف و حتی شیوه نظارت بر اجرا، دیدگاه های اصلاحی اعضای مجموعه به کار گرفته شود، نوعی ضمانت و تکیه گاه برای اجرای درست آنها خواهد بود. این موضوع به ویژه وقتی اهمیت می یابد که در مجموعه، به تغییر و تحول نیاز باشد؛ زیرا معمولاً افراد آن مجموعه، در مقابل تغییر و تحول، مقاومت نشان خواهند داد. البته در صورت رعایت اصل مشارکت و مشاوره، افراد مجموعه کمتر موقعیت خود را در خطر می بینند و با مراحل کار آشنا می شوند و به جای مقاومت، راه تغییر را آسان تر می کنند. بهره گیری از دیدگاه های بهتر، تضمین پویایی فرد و مجموعه و نیز هدایت و اصلاح کژی ها، از دیگر فایده های مشورت کردن است.

ویژگی های مشاور

اسلام اجازه نمی دهد با هر کس مشورت کنیم، بلکه کسانی را معرفی می کند که صلاحیت این کار را داشته باشند. در سخنان پیشوایان حق، مجموعه ای از صفات عنوان شده که چنانچه فرد دارای آن صفات باشد، مناسب مشورت کردن است. خداترسی، تقوای الهی، رازداری، تعقل، تجربه و دانش، از جمله ویژگی های مشاور خوب است. در مقابل این ویژگی ها، صفات دیگری مطرح می شود که نباید در وجود مشاور باشد که ترس، بخل، حرص، دروغ گویی، حماقت و جهل از آن جمله اند.

وظیفه مشاور

در دیدگاه اسلام، مشاور وظایفی دارد که باید بدان عمل کند. مشاور باید صادق، امین و خیرخواه باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس از برادر مسلمانش مشورت خواهد و او جز آنچه خیر و رشد اوست، نظر دهد، به او خیانت کرده است.» مشورت کننده نیز باید پس از آنکه با فردی با صفات لازم مشورت کرد، نظر او را بپذیرد و به کار بندد. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در این باره فرمود: «هرگاه انسان عاقلِ خیرخواهی نظر مشورتی داد، بپذیر و از مخالفت با آرای چنین افرادی بپرهیز که بی گمان، نتیجه آن هلاکت است».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۰۶
فاصله گلناری

نسب: ایشان از نوادگان جابر بن عبدالله انصاری صحابی مشهور پیامبر(ص) هستند.

پدر: رمضان‌علی که به چوپانی و پینه‌دوزی مشغول بوده است.

علت ‌تسمیه: به جهت نذر، پدر نام او را نوکر امام حسین(ع) نهاد

محل ولادت: شوند درگزین در همدان

محل دفن: کربلا، صحن‌ مطهر امام‌حسین(ع)، حجره چهارم

هجرت‌های ‌علمی: از زادگاهش‌ به ‌تهران، از تهران به سبزوار (ملاهادی‌سبزواری)، از سبزوار به نجف (شیخ مرتضی انصاری در فقه و سید علی شوشتری در اخلاق) ویژگی‌ها: پایه‌گذار مکتب ‌اخلاقی، تربیت ‌شاگردانی ‌فقیه ‌و متخلق مبارزه با صوفی‌گری، تأکید بر خودشناسی و توجه‌ به مسائل سیاسی و اجتماعی 
شاگردان: سید عبدالحسین ‌لاری (فقیه ‌و رهبر مبارزه ‌علیه انگلیس ‌در منطقه جنوب ایران)، سیدجمال‌الدین اسدآبادی، سید محمد سعید حبوبی (فقیه و رهبر انقلاب عراق علیه انگلیس)، سید محمد باقر بهاری (در مبارزه با امپراتوری روسیه فتوای تحریم اجناس روسی را صادر کرد) 

نسب آخوند همدانی به جابر بن عبدالله انصاری صحابی مشهور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ می رسد. در کتاب «بزرگان و سخن سرایان همدان» آمده است: در زادگاه وی، شوَند درگزین جمع زیادی از نوادگان جابر زندگی می کنند. نزد آنان جامه ای از حضرت علی ـ علیه السلام ـ است. هرگاه مرض طاعون در آن منطقه و روستاهای اطراف پیدا می شده آن جامه را در آبی شستشو می دادند و به عنوان تبرک از آن آب می نوشیدند... کسانی که از آن آمی نوشیدند، به طاعون مبتلا نمی شدند. آن گاه که شاه عباس صفوی از این موضوع مطلع گردید، مقداری از این لباس را جهت تبرک از آنان گرفت. این جامه ای است که علی ـ علیه السلام ـ آن را به جابر، جدّ اعلای آخوند همدانی هدیه کرده است.

 

سال 1239 ق ، روستای شوند واقع در سی کیلومتری شهرستان رزن از توابع استان همدان، شاهد برآورده شدن حاجت رمضانعلی ، کفش دوز روشن ضمیر و چوپان پرهیزگار پیشین ده بود. او که سال ها در حسرت داشتن فرزند بود ، با سفر به عتبات و عالیات و زیارت بارگاه ملکوتی سید الشهدا علیه السلام دست نیاز به سوی آن امام دراز کرده و از خدای خواسته بود که به برکت امام حسین علیه السلام ، فرزندی به وی عطا فرماید تا نامش را حسینقلی بنهد و راهی حوزه علمیه نماید .

 وقتی که طفل ، پا به عرصه خاکدان نهاد ، حسینقلی خوانده شد و برادر کوچکترش کریم قلی نام گرفت ، خاندان رمضانعلی شوندی از اعقاب جابر بن عبدلله انصاری ، صحابی رسول خدا صلی الله علیه و اله بودند ، که قرنها در این روستا می زیستند و پیراهنی که حضرت علی علیه السلام به جابر عطا کرده بود ، از او به یادگار داشتند . . .  

 آخوند ملاحسینقلی همدانی سیصد تن از اولیاء الله را تربیت کرد ، آخوند آنها را سه دسته کرده بود ، یک دسته روزها به محضرش می آمدند ، یک دسته شبها بعد از نماز مغرب و عشاء و یک دسته هم سحرها

در سال 1239 هـ . ق در روستای «شوند درگزین» از توابع همدان، نوزادی به این عالم خاکی قدم نهاد که در اثر شو و نما در خانواده‌ای که مهد اخلاق و تقوا بود، به رفیع‌ترین قله‌های عرفان و تهذیب نفس صعود کرد. او آن چنان با عشق و شور به سیر و سلوک معنوی پرداخت که عارفان حقیقت جو و سالکان طریق توحید از توشه‌های سلوک وی پیمانه‌ها پر کردند. تا آن که نام این الگوی زهد و عبادت و تقوا، و طلایه‌دار عرفان اسلامی، زینت بخش محفل ره‌پویان حقیقت طلب د صدسال اخیر گردید.

او مقدمات را در طهران فرا گرفت و بالاخره در دروس عالی حوزه درس عالم اکبر شیخ عبدالحسین طهرانی مشهور به شیخ العراقین شرکت نموده است . سپس به سبزوار سفر کرده و مدتها در آنجا اقامت گزیده و از درس فیلسوف معروف حاج مولی هادی سبزواری بهره یافته و پس از آن مهاجرت به نجف اشرف نموده و سالهای طولانی از درس شیخ مرتضی انصاری استفاده کرده است .در اخلاق و عرفان از آقا سید علی شوشتری استفاده نموده و شاگرد او بوده است .  بعد از وفات استادش در منزل نشست و طلاب فهیم بدو روی آوردند .

منزل او محل اجتماع زبدگان علم و عمل شد و شاگردان عجیبی در علم الهی و عرفان تربیت نمود .

بزرگان و سخن سرایان همدان» آمده است: در زادگاه وی، شوَند درگزین جمع زیادى از نوادگان جابر زندگى می‌کنند. نزد آنان جامه‌اى از حضرت على ـ علیه السلام ـ است. هرگاه مرض طاعون در آن منطقه و روستاهاى اطراف پیدا می‌شده آن جامه را در آبى شستشو می‌دادند و به عنوان تبرک از آن آب می‌نوشیدند... کسانى که از آن آمی‌نوشیدند، به طاعون مبتلا نمی‌شدند. آن گاه که شاه عباس صفوى از این موضوع مطلع گردید، مقدارى از این لباس را جهت تبرک از آنان گرفت. این جامه‌اى است که على ـ علیه السلام ـ آن را به جابر، جدّ اعلاى آخوند همدانی هدیه کرده است.

از خانواده ایشان اطلاعات فراوانی در دسترس نیست اما این را میدانیم که خاندان مرحوم رمضانعلی شوندی که پدر ایشان می باشد از اعقاب جابربن عبدالله انصاری صحابی معروف رسول خدا بوده اند که قرن ها در این روستا زندگی می کرده اند و پیراهنی را که حضرت علی علیه السلام به جابر بن عبدالله انصاری عطا کرده بود از او به یادگار داشتند.

شوق تحصیل  

مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی، در دامن پر مهر و محبت پدر و مادری مهربان، مراحل رشد و ترقی را پیمود و با توجه به علاقه پدر، برای فراگیری علوم آل محمد صلی الله علیه و آله عازم حوزه علمیه تهران شد. ایشان بعد از فراگیری مقدمات علوم، در دروس سطح شرکت کرد و از محضر عالم والا مقام و فقیه مشهور، مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانی معروف به شیخ العراقین استفاده های فراوان برد. با توجه به رغبت ایشان به علم و حکمت و آوازه حکیم و فیلسوف معروف، ملاهادی سبزواری، به شهر سبزوار رفت و از فیوضات آن حکیم الهی بهره مند گردید. پس از آنکه پیمانه معرفت او از حکمت حکیمِ فرزانه سبزواری لبریز شد، با کوله باری از معرفت و حکمت، به زادگاه خود، روستای شَوَند برگشته، چندی را به قصد ارشاد و هدایت، در بین اقوام رحل اقامت افکند.

در وادی سیر و سلوک

آخوند ملا حسینقلی همدانی علاوه بر تحصیل فقه و اصول و علوم رایج حوزه، به تهذیب نفس و کسب کمالات معنوی پرداخت و در درس آقا سید علی شوشتری که بزرگترین مربی اخلاق و عرفان آن عصر بود، شرکت کرد.

ملاحسینقلی همدانی از همان جلسة اول، مورد عنایت ویژة استاد قرار گرفت و در زمرة شاگردان خصوصی آن بزرگوار محسوب شد. او طریقة آشنایی خویش را با آقا سید علی شوشتری چنین بیان کرده است:

«مدتی بود که درنجف اشرف به درس شیخ انصاری حاضر می‌شدیم، تا این که روزی متوجه شدم که شیخ همواره روزهای چهارشنبه به منزل آقا سید علی شوشتری می‌رود، من نیز روزی بدانجا رفتم و شیخ را دیدم که چون شاگردان نشسته و سید هم بر مسند استادی جای گرفته بود. با خود گفتم که من نیز باید همیشه به این درس حاضر شوم. چون برخاستم. سید رو به من کرد و گفت: اگر خواستی تو نیز بیا و از آن روز به بعد. پیوسته به حضورش شرفیات شده و بهره‌ها بردم.»

در عظمت مکتب سید علی شوشتری، همین کافی است که شیخ انصاری با این که در علوم نقلی، استاد کل و نمونة عصر خویش بود و سید شوشتری یکی از شاگردان او در فقه و اصول بود، با این همه شیخ انصاری در درس اخلاق او شرکت می‌کرد.

آخوند همدانی در مکتب عرفان سید شوشتری، به مراتب عالی سیر و سلوک معنوی نائل شد. استاد به او علاقة ویژه‌ای داشت. علاقة استاد به او چنان بود که وقتی آخوند در مدرسة سلیمیه به مرض صعب العلاجی دچار می‌شود، صد تومان به پزشک حاذقی می‌دهد که او را درمان کند. در آن زمان ثروت کم‌تر کسی در نجف به صد تومان می‌رسید.

آخوند همدانی با راهنمایی این استاد عارف، توانست بعد از رحلت شیخ انصاری، مشغول تربیت جانهای مشتاق و دلهای آماده شود.

 هجرت به نجف

  مرحوم ملا حسینقلی همدانی، در طول اقامت در زادگاه خود، از هیچ کوششی در راه تبلیغ معارف الهی و ارشاد و هدایت مردم فروگذار نکرده و تشنگان معارف حقه را از زلال چشمه ایمان سیراب نمود. علاقه فراوانش به فراگیری دانش، باعث شد ایشان ترک وطن کرده، و برای تکمیل مدارج علمی و اخلاقی، عازم عتبات عالیات شود. ایشان در بدو ورود به شهر مقدس نجف، در حوزه درسی مرحوم شیخ مرتضی انصاری که مرجعیت کل شیعیان جهان را به عهده داشت حاضر شده، زانوی شاگردی در محضر آن یگانه زمان زد و سال های متمادی، از محضر ایشان استفاده کرد که حاصل آن سال ها، تقریرات درس فقه و اصول شیخ انصاری می باشد.

 در جستجوی گمشده

 آخوند ملا حسینقلی همدانی، در کنار تعلیم و پرورش ذهن و بارور کردن درخت علم و دانش، از پرورش روح غفلت نکرده و در صدد یافتن استادی بود که او را در این راه راهنمایی کند. ایشان در این باره می فرمود: «من متوجه شدم که شیخ انصاری که در علوم نقلی استاد کل و نمونه زمان بود، هفته ای یک ساعت به منزل جمال السالکین، مرحوم سیدعلی شوشتری می رود. این مسئله توجه مرا جلب کرد و با خود گفتم که این موضوع بی حساب نیست.

به بهانه استخاره وارد محضر سید شوشتری شدم و دیدم که آقا سیدعلی شوشتری، در حال موعظه است و شیخ انصاری هم به مواعظ او گوش می دهد. سخنان سید مرا مجذوب خود کرد و از ایشان درخواست کردم که مرا هم در جمع خود راه داده و جان تشنه ام را سیراب کند.

سید شوشتری، در خواست مرا قبول کرد». این دیدار مبارک، سرآغاز ورود ملا حسینقلی به جرگه عاشقان و سالکان الی اللّه محسوب می شود.

  عنایت استاد به آخوند

  روح لطیف و سیمای ملکوتی ملا حسینقلی همدانی، موجب شد که استاد اخلاقش، سیدعلی شوشتری عنایت ویژه ای به شاگرد بکند و هر روز این محبت و عنایت بیشتر گردد.

  مرحوم آقا بزرگ تهرانی می فرماید: پزشک حاذقی برای زیارت وارد نجف شد و چون از مریدان سیدعلی بود، به نزد او رفت. در همان ایام، آخوند همدانی به بیماری سختی دچار شده بود. وقتی چشم سید به پزشک افتاد، به او گفت: اول به مدرسه سلیمیه برو و فرزندم را معاینه کن. پزشک نزد او رفت و پس از معاینه و عیادت آخوند، به منزل بازگشته و گفت: این شیخ فقیر است و درمان او پول فراوانی می طلبد. آقا سیدعلی فرمود: «او را معالجه کن، اگر چه مداوای او صد تومان هزینه داشته باشد و یک ساعت بیشتر زنده بماند؛ زیرا یک ساعت از عمر او، گران تر و پرارج تر از این مقدار است»

عروج به ملکوت

مرحوم آیت اللّه العظمی آخوند ملا حسینقلی همدانی، پس از عمری مجاهدات نفسانی و تربیت تشنگان معارف، سرانجام در روز 28 شعبان سال 1311 قمری در 72 سالگی در کربلای معلی، در حالی که زائر قبر سیدالشهداء بود، ندای حق را لبیک گفته و روح ملکوتی اش به سوی آسمان پرواز نمود. بدن مطهر ایشان پس از تشییع، در چهارمین حجره صحن شریف از درب زینبی دفن شد.

بدون تردید، یکی از رمزهای موفقیت‌های این فقیه عارف، سرعت تأثیر او در نفوس مستعد است. تأثیر کلام او چنان بود که با یک سخن، مخاطب خویش را تحت تأثیر قرار می‌داد. علت این نفوذ کلام را می‌توان در روح بلند او جستجو کرد. او در پیمودن راه حقیقت و سلوک در طریق الهی، دارای عزمی راسخ و همتی والا بود. به همین جهت، کلام و نگاهش هر شنونده و بیننده‌ای را متأثر می‌ساخت. در این زمینه حکایت‌های متعددی نقل شده است که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم:

آیت الله نجابت شیرازی در شرح گلشن راز می‌نویسد:

«حاج شیخ عباس قمی ـ که رضوان خدا بر او باد ـ در مقدس بودن، نمرة یک بود و همه در تقدس او متفق الکلمه بودند. آقا شیخ مجتبی لنکرانی یک زمانی برای بنده نقل کرد که شیخ علی قمی با پدر من همدرس بود. آن دو از خوش‌پوشهای حوزة نجف محسوب می‌شدند. یعنی بهترین لباسها را اینها می‌پوشیدند. چون درسشان هم خیلی خوب بود، در حوزة نجف مشارالیه بودند که درس را خوب می‌فهمند. به هیچ کس هم اعتنایی نمی‌کردند. یک روز آخوند ملا حسینقلی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در صحن نشسته بود. در این اثنا، آقا شیخ علی قمی از در قبله وارد حرم می‌شود. چشم مبارک آخوند ملا حسینقلی به او می‌افتد، شیخ علی به سر می‌دود تا می‌آید پهلوی آقا. آخوند ملاحسینقلی یک دقیقه در گوش او صحبت می‌کند. چه گفت؟ خدا می‌داند: دیگران هم نفهمیدند. شیخ علی قمی عقب عقب بر می‌گردد می‌رود. با فاصلة اندکی، تمام لباسهایش را عوض می‌کند، توی درس هم قفل می‌زند به دهنش، یعنی این لذت سخن گفتن در درس از سرش پریده بود، لذت لباسهای پاک و پاکیزه و گران قیمت از سرش پریده بود، تا آخر عمرش که او را می‌دیدیم، تمام لباسهایش کرباس بود.

آخوند ملا حسینقلی همدانی در یکی از سفرهای خود، با جمعی از شاگردان به عتبات عالیات می‌رفت. در بین راه، به قهوه خانه‌ای رسیدند که جمعی از اهل هوی و هوس در آن جا می‌‌خواندند و پایکوبی می‌کردند. آخوند به شاگردانش فرمود:  یکی برود و آنان را نهی از منکر کند. بعضی از شاگردان گفتند: اینها به نهی از منکر توجه نخواهند کرد. فرمود: من خودم می‌روم. وقتی که نزدیک شد، به رئیسشان گفت: اجازه می‌فرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟ رئیس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟ فرمود: بلی. گفت: بخوان. آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیة حضرت امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ کرد:

لا اله الا الله حقاً حقاً صدقاً صدقا

ان الدنیا قد غرّتنا و اشتغلتنا و استهوتنا

یابن الدنیا مهلاً مهلاً یابن الدنیا دقّاً دقّاً

یابن الدنیا جمعاً جمعاً تفنی الدّنیا قرناً قرناً

ما من یوم یمضی عنّا الّا اوهی رکناً منّاـ قدس سره ـ ضیّعنا داراً تبقی و استوطنّا داراً تفنی لسنا ندری ما فرّطنا فیها الّا لو قد متنا

معبودی به حق و شایستة پرستش جز خدا نیست. این را به حق و راستی می‌گویم: به راستی که دنیا ما را فریفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گردانید.

ای فرزند دنیا! آرام باش! آرام! ای فرزند دنیا (در کار خود) دقیق شو! دقیق!

ای فرزند دنیا (کردار نیک) گرد آوری کن! گرد آوردنی! دنیا سپری می‌شود، قرن به قرن هیچ روزی از عمر ما نمی‌گذرد، جز این که پایه و رکنی از ما را سست می‌گرداند.

ما سرای باقی را ضایع نمودیم و سرای فانی را وطن و جایگاه خویش ساختیم.

ما آنچه را که در آن کوتاهی نموده‌ایم، نمی‌دانیم؛ مگر روزی که مرگ به سراغ ما بیاید.»

آن جمع سرمست از لذت‌های زودگذر دنیوی، وقتی این اشعار را از زبان کیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند.

به گریه در آمده و به دست ایشان توبه کردند. یکی از شاگردان می‌گوید: وقتی که ما از آن جا دور می‌شدیم،

هنوز صدای گریه آنها به گوش می‌رسید.

عبد فرّار از اراذل و اوباس نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام می‌کردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا می‌کرد یا دوستدار مالی می‌شد، کسی نمی‌توانست او را از دست‌یابی به خواسته‌اش باز دارد.

مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یکی از شبها که آخوند ملاحسینقلی همدانی از زیارت حضرت امیر ـ علیه السلام ـ باز می‌گشت، عبد فرّار در مسیر راه او ایستاده بود. عارف همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بی‌توجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام می‌کردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت.

فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازة او برویم. عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بندة خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازة تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه می‌شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌زند و با خود تکرار می‌کرد: عبد فرار تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد. عده‌ای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: «من می‌خواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم.»

کرامت نفس و بزرگواری ایشان از جمله خصلت‌هایی است که در شاگردان و یاران او نفوذ کرده بود. در این مورد، علامه طهرانی از نوة آخوند نقل می‌کند: «در یکی از سفرهای زیارتی که آخوند با اصحابشان پیاده به کربلا مشرف می‌شدند، در راه، راهزنان بیابانی اموال ایشان را غارت کرده و هر چه دارند، می‌ربایند. سپس که عارف همدانی را می‌شناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقدیم کرده و معذرت می‌خواهند. آخوند ملا حسینقلی فقط کتابهای وقفی را که ربوده بودند، پس می‌گیرد و بقیة کتب و اموال را نمی‌گیرد و می‌فرماید: «به مجرّد سرقت، من ایشان را حلال کردم؛ چو راضی نشدم به واسطة من خداوند کسی را در آتش دوزخ بسوزاند و نمی‌خواهم به خاطر من لقمة حرام از گلوی کسی پائین برود و موعظه در او بی‌اثر باشد.»

آیت الله حسن زاده آملی می‌فرماید:

«حضرت آیت الله ملا حسینقلی همدانی بعد از ۲۲ سال مجاهده با نفس و صبر و بردباری، نتیجه گرفت و آنها که دیر نتیجه می‌گیرند، پخته‌تر می‌شوند. باید صابر بود و یکی از کمالات آخوند، صابر بودن اوست.»angel

آیت الله آقا سید علی عرب که حدود ۱۱ سال ملازم محضر آخوند ملا حسینقلی همدانی بود، در مورد حالات و کمالات استاد خویش می‌گوید:

«روزی به قصد زیارت ابی عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ ، همراه آن بزرگوار وارد حرم مقدس شدیم. آخوند ملا حسینقلی همدانی مشغول نماز زیارت شد. به علت ازدحام جمعیت، بدن آخوند هنگام نماز مقداری تکان می‌خورد. آن جا آقا شیخی از اهل مازندران بود که آخوند را نمی‌شناخت،‌گفت:‌ این آقا چرا موقع نماز طمأنینة لازم را ندارد؟ من در پاسخ گفتم: ایشان پیرمرد است، نماز هم که نماز مستحب است. او قانع نشد و تصمیم داشت مطلب خود را به خود آقای آخوند متذکر شود. رفت خدمت آقا و عرض کرد: آقا! هنگام نماز، بدنتان طمأنینه لازم را نداشت! آخوند متوجه شد که او با زحمت حرف خود را بیان می‌کند، به او فرمود: «چرا تذکر خود را با مشکل بیان می‌کنی؟ شما باید به من بگویید: آخوند تو چند وقت است نجف هستی، هنوز متوجه نشده‌آی که در نماز باید طمأنینه را رعایت نمود. تذکر تو بجاست و نباید چیزی مانع آن شود.»
ایشان در خاطرة دیگری، در مورد تواضع آن عارف فرزانه می‌گوید:

«وقتی در خدمت آقای اخوند وارد مسجد سهله شدیم، افرادی زیادی از اصحاب آن بزرگوار تشریف داشتند. در زاویه‌ مسجد وقتی متوجه شدند آیت اله حاج آقا رضا همدانی مشغول نماز مغرب هستند، آقای آخوند متواضعانه به همراهان فرمود: به ایشان اقتدا کنیم و نماز را با ایشان بخوانیم.»

بعضی از اولیای الهی در این عالم، باطن انسانها و صفات حیوانی آنان را می‌بینند و می‌شناسند، ولی از آن جا که مظهر صفت ستّار العیوب الهی‌اند، سرپوشی می‌کنند و رازهای مردم را فاش نمی‌کنند. عارف فرزانة همدانی از این چنین عظمت روحی برخوردار بود.

 شیخ محمد رازی در این رابطه، از زبان یکی از شاگردان آخوند نقل می‌کند:

«آخوند ملا حسینقلی همدانی که مربی اخلاق و عالم ربانی و سالک حقیقی و دارای کرامات و صاحب مکاشفات و منامات بود، هر وقت به حرم مطهر امیرمؤمنان، علی ـ علیه السلام ـ مشرف می‌شد، با آداب خاص و خضوع و خشوع مخصوص می‌رفت و هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زیرافکنده و با عجله به منزل خود می‌رفت. ما از نحوة تشرف آن چنانی و از برگشتن این چنینِ وی در تعجب بودیم، تا روزی در صحن مطهر مراقب ایشان بودم. وقتی به آن کیفیت بیرون آمد و به شتاب رفت، سر راه را بر او گرفته و به صاحب قبر مطهر علوی ـ علی مشرفها السلام ـ سوگند دادم که علت آن گونه تشرف و این گونه مراجعت چیست؟ گفت: امّا آن گونه تشرف وظیفة هر کسی است که عارف به مقام ولیّ الله اعظم، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ باشد که با کمال خضوع و خشوع مشرف گردد و امّا علت این گونه مراجعت برای این است که اثر تشرف با معرفت به حضور و پیشگاه حضرت علی ـ علیه السلام ـ عوض شدن و رنگ ولایت گرفتن و باز شدن چشم و گوش ملکوتی است و چون حقایق و باطن اشیاء و اشخاص برایم منکشف می‌گردد، نمی‌خواهم چشم من به یکی از دوستانم بیفتد که مبادا آنها را به غیر صورت انسان ببینم و رازهای پنهانی و عیوب نهانی آنان پیش من فاش شود. و در نتیجه نفس من از آنان مکدر شده و نسبت به او در من تنفر ایجاد گردد، دل می‌خواهد سرّ آنها حتی در پیش نفس من پوشیده بماند.

آن عارف وارسته در حل مشکلات و معضلات علمی از خداوند متعال مدد می‌جست و شاگردانش را به این شیوه توصیه می‌کرد. میرزا جواد آقا ملکی در این مورد می‌فرماید:

«استادمان ـ ملا حسینقلی همدانی ـ به ما توصیه می‌فرمود که وقتی در مسائل علمی متحیر شدید و برایتان مشکلی پیش آمد، به خداوند ملتجی شده و به پیشگاه حضرتش تضرع نمایید و این برای ما به تجربه ثابت شده است.»

 ایشان در توضیح این مطلب می‌گوید:

«سرّ این که تهجد و دعا، از اسباب تحصیل علم است، بدین علت می‌باشد؛ همان طور که در روایات بسیاری تصریح شده علم به کثرت تعلم نیست، بلکه نوری است که خداوند تعالی در قلب هر آن کس که بخواهد می‌افکند و تهجد نیز قلب را نورانی می‌گرداند و نور را در قلب مؤمن ثابت می‌نماید.»

حکیم همدانی در جلوگیری از انحرافات نقشی به سزا داشت. او با کسانی که به عنوان عرفان و سیر و سلوک، ‌صوفیگری می‌کردند و از جاده مستقیم شریعت منحرف می‌شدند، شدیداً مقابله می‌کرد؛ زیرا معتقد بود که کوچک‌ترین لغزش و انحراف از صراط مستقیم شرع، دوری از حضرت حق را به دنبال خواهد داشت. او در این زمینه می‌فرمود:

«بجز التزام به شرع شریف در تمام حرکات، سکنات، تکلمات، لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الموت جلّ جلاله نیست و به خرافات ذوقیه (اگر چه ذوق در غیر این مقام خوبست) آن طور که عادت جهّال صوفیه (خذَلهم الله جلّ جلاله) می‌باشد، راه رفتن چیزی جز دوری از حضرتش را در برندارد؛ حتی شخصی هر گاه ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ آورده اشد، باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد.»

آخوند ملا حسینقلی همدانی پس از عمری تلاش در راه کمال و تربیت انسانهای صالح، در تاریخ ۲۸ شعبان ۱۳۱۱ هـ . ق در کربلا ندای پروردگارش را لبیک گفت و روح بلندش به بهشت برین پرواز کرد و در جوار رحمت حق آرمید. پیکر شریف آن مرحوم در صحن مطهر امام حسین ـ علیه السلام ـ در حجرة چهارم صحن به خاک سپرده شد.

 

حکایاتی از ملا حسینقلی همدانی (1)

مقدمه
در دویست سال گذشته در عرفان شیعی کمتر شخصیتی به عظمت و استواری عارف بزرگوار و فرزانه ، آیت الله العظمی آخوند ملاحسینقلی همدانی رسیده است و عرصه معارف اسلامی چنین شخصیتی را میان استادان سیر و سلوک الی الله کمتر به خود دیده است.
شخصیت بزرگواری که عارفان پس از او تا کنون تحت تأثیر عمیق اندیشه های بلند و آسمانی آن جناب بوده و هستند و همه کسانی که پس از او آمده اند در عرفان اسلامی خود را وامدار او دانسته اند. مطالب ذیل عمدتا از کتاب فرزانه قبیله عشق تالیف جناب محمد جواد نورمحمدی نقل شده است .


تولد
آیت الله جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی در جزینی به سال 1239 ق در روستای « شوند» از توابع همدان دیده به جهان گشود.
پدرش رمضانعلی نام داشت و پیشه چوپانی برگزیده بود. وی علاقه فراوانی داشت که فرزندانش به تحصیل علم بپردازند و در زمره عالمان درآیند. به همین جهت حسینقلی را برای تحصیل به تهران فرستاد.

خانواده ، پدر و مادر
از خانواده ایشان اطلاعات فراوانی در دسترس نیست اما این را میدانیم که خاندان مرحوم رمضانعلی شوندی که پدر ایشان می باشد از اعقاب جابربن عبدالله انصاری صحابی معروف رسول خدا بوده اند که قرن ها در این روستا زندگی می کرده اند و پیراهنی را که حضرت علی علیه السلام به جابر بن عبدالله انصاری عطا کرده بود از او به یادگار داشتند.

استادان
ایشان در تهران در مدرسه مروی از حوزه درس فقیه مشهور شیخ عبدالحسین تهرانی معروف به شیخ العراقین استفاده نمود و سپس رهسپار سبزوار شد و از محضر حکیم حاج ملا هادی سبزواری جرعه های جانبخشی نوش کرد و از فیض دروس حکمت و اخلاق وی بهره مند شد.
پس از استفاده از محضر حاج ملا هادی سبزواری بار خود را به سوی نجف اشرف بست و در پیشگاه امام همام مولی الموحدین مشغول به تحصیل شد و به درس خاتم فقیهان شیخ مرتضی انصاری حاضر شد.
مدتی در خدمت ایشان بود و اگر چه شیخ انصاری صاحب نفس قدسی و حالات و مشاهدات و کرامات بود اما خداوند برای او چنین رقم زده بود که به محضر صاحب کمالی، راه عبودیت حق را پیماید و چنین شد که به محضر سید شوشتری راه یافت.
حکایت این تشرف مبارک را آیت الله آخوند ملا علی همدانی از عین الملک نقل کرده و ایشان از آخوند ملاحسینقلی شنیده است که آخوند فرمود:

در محضر استاد عارف آقا سید علی شوشتری
روزگاری در نجف به درس شیخ انصاری می رفتم تا اینکه دریافتم که شیخ انصاری همیشه چهارشنبه ها به منزل آیت الله آقا سید علی شوشتری که در ظاهر از شاگردان درس شیخ انصاری بود می رود.
روزی به بهانه استخاره به منزل آقا سید علی شوشتری رفته و در زدم وچون خادم آمد در را باز کرد، گفتم: استخاره می خواهم.
آقا سید علی فرمود: بگویید بیاید داخل، چون داخل شدم دیدم که شیخ به گونه شاگردان نشسته و آقا سید علی بسان استادان نشسته و مطالبی می فرمایند.
من نیز در دل خود گذارندم که از این پس خدمت سید برسم. آن روز چون جلسه تمام شد و برخاستم سید به من فرمود: شیخ سرش شلوغ است و کمتر می تواند اینجا بیاید اما شما اگر خواستید می توانید دیگر روزها نیز اینجا بیایید.
بدنیسان فرزانه ای را که آخوند ملاحسینقلی به دنبالش بود یافت.

عنایت استاد
حکایتی را که آقا بزرگ تهرانی نقل کرده گویای این عنایت ویژه سید به آخوند است:
آخوند ملاحسینقلی در ایام تحصیل در نجف اشرف در مدرسه سلیمیه حجره داشت و در همان ایام، سخت بیمار شد و در بستر بیماری خوابید.
اتفاقاً پزشکی از ارادتمندان سید علی شوشتری به خدمت ایشان رسید. سید از دکتر درخواست می کند که فوراً به مدرسه سلیمیه برود و آخوند همدانی را معالجه کند.
دکتر پس از معاینه آخوند خدمت سید استاد می رسد و اعلام می کند که مریضی وی صعب العلاج است و هزینه سنگین نیازمند است.
سید می گویند اگر چه معالجه او صد تومان باشد او را درمان کن.
این در حالی است که آقا بزرگ نقل می کند که در آن زمان کمتر ثروتمندی درنجف صد تومان دارایی داشت و مبلغ زیادی بود. 

استقامت در راه کمال
آن طور که در زندگی جناب ملاحسینقلی همدانی نقل شده است ایشان برای رسیدن به کمال زحمات زیادی کشیده اند و در اوایل کار پس از سالها نتیجه گرفته اند.
آیت الله حسن زاده آملی در همایش بزرگداشت مقام شیخ عارفان آخوند ملاحسینقلی همدانی فرمودند:
حضرت آیة الله ملاحسینقلی همدانی پس از بیست و دو سال نتیجه گرفت و کسانی که دیر نتیجه می گیرند، پخته تر، قویتر و بهتر نتیجه میگیرند؛ چون آمادگی و استعدادشان بیشتر می شود.
قضیه هم از این قرار بود که آخوند در نجف در ایوانی نشسته بود، چشمش به تکه نان خشکی افتاد که کبوتری برای خوردن آن پر کشید و آمد، ولی نتوانست با منقارآن را خرد کند.
رفت و بار دیگر بازگشت، چند بار رفت وآمد تا این که بالاخره تکه نان را خرد کرد و خورد و دلش آرام گرفت و رفت. جناب آخوند از این واقعه الهام گرفت که باید صبوری کرد.
به خاطر همین مقام روحی بو که آخوند سیصد تن از اولیاء الله را تربیت کرد و آنها را سه دسته کرده بود. یک دسته روزها به محضرش می آمدند، یک دسته شبها بعد از نماز مغرب و عشا و یک دسته هم سحرها. 

تشرف به خدمت حضرت ولی عصر - عج
آیت الله شبیری زنجانی می فرمودند :
روزی از جناب عارف آخوند ملاحسینقلی می پرسند آیا شما خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه تشرف داشته اید ؟
ایشان می فرمایند متاسفانه نه اما در یک زمانی به من القا شد که حضرت ولی عصر عجل ا... تعالی فرجه الشریف در مسجد سهله در حجره سید علی شوشتری هستند ، من خود را به سرعت به مسجد سهله رساندم و چون خواستم به حجره سید علی شوشتری وارد شوم جناب سید علی شوشتری صدا زد : همانجا بایست ، من نیز همانجا ماندم تا ایشان اذن ورود بدهند .
من از بیرون صدای همهمه دو نفر را که با هم صحبت می کردند می شنیدم اما سخنان آنان را نمی فهمیدم که با هم چه می گویند .
پس از مدتی سید علی اذن ورود دادند من نیز وارد شدم اما کسی جز سید علی شوشتری را آنجا نیافتم. آن روز من حضرت ولی عصر را ندیدم اما سید علی شوشتری به ما وعده ها داد .

سیره و روش مرحوم آخوند
آیت الله سید حسن صدر در تکمله " امل و الآمل " می فرمایند:
سیره و روش او در قول و عمل و حتی در فتوی ندادن و قبول نکردن ریاست رعیه همانند سیره سید بن طاووس بود به گونه ای که حتی نماز جماعت را به صورت آشکار اقامه نمی کردند. ایشان فقه و اصول را از کتاب تقریرات بحث استادش شیخ انصاری که خود نوشته بود تدریس می فرمود و همچنین نماز جماعت را در خانه اش با عده ای از خواصش برگزار می کرد.
آنان که خود در تربیتشان کوشیده بود و آنان را از ظلمت های جهل به نور معرفت هدایت کرده و با ریاضتهای شرعی و مجاهدتهای عملی از هر آلودگی پاک کرده بود تا اینکه از بندگان صالح خدا شدند.
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی که از شاگردان برگزیده مرحوم آخوند بود می فرماید:
شیخ و پیشوای من در علوم حقه، برایم حکایت نمود که از طالبان آخرت احدی به مقامی از مقامات دینی نرسید مگر آنان که اهل تهجد و شب زنده داری بودند.

برخی از شاگردان
1- شیخ محمد بهاری ( وصی ایشان پس از مرگ )
2- سید احمد کربلایی
3- سید حسن صدر
4- سید عبدالغفار مازندارنی
5- شیخ علی زاهد قمی
6- میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
7- سید جمال الدین اسد آبادی
... ادامه دارد.

سیره و روش مرحوم آخوند 

آیت الله سید حسن صدر در تکمله " امل و الآمل " می فرمایند:
سیره و روش او در قول و عمل و حتی در فتوی ندادن و قبول نکردن ریاست رعیه همانند سیره سید بن طاووس بود به گونه ای که حتی نماز جماعت را به صورت آشکار اقامه نمی کردند. ایشان فقه و اصول را از کتاب تقریرات بحث استادش شیخ انصاری که خود نوشته بود تدریس می فرمود و همچنین نماز جماعت را در خانه اش با عده ای از خواصش برگزار می کرد. 
آنان که خود در تربیتشان کوشیده بود و آنان را از ظلمت های جهل به نور معرفت هدایت کرده و با ریاضتهای شرعی و مجاهدتهای عملی از هر آلودگی پاک کرده بود تا اینکه از بندگان صالح خدا شدند.
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی که از شاگردان برگزیده مرحوم آخوند بود می فرماید: 
شیخ و پیشوای من در علوم حقه، برایم حکایت نمود که از طالبان آخرت احدی به مقامی از مقامات دینی نرسید مگر آنان که اهل تهجد و شب زنده داری بودند.
20 اردیبهشت91
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۰۳
فاصله گلناری

25فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری

فریدالدین عطار نیشابوری:

فریدالدین ابوحامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحق عطار کدکنی نیشابوری شاعر و عارف نام آور ایران در قرن ششم و آغاز قرن هفتم است. ولادتش به سال 537 در کدکن از توابع نیشابور اتفاق افتاده است.از ابتدای کار او اطلاعی در دست نیست جز آنکه نوشته اند پدر وی در شادیاخ نیشابور، عطار عظیم القدری بود و بعد از وفات او فریدالدین کار پدر را دنبال کرد و دکان عطاری (دارو فروشی) آراسته داشت.

مسلما عطار در آغاز حیات و گویا تا مدتی از دوره ی تحقیق در مقامات عرفانی، شغل دارو فروشی خود را که لازمه ی آن داشتن اطلاعاتی از طب نیز بوده حفظ کرده و در داروخانه سرگرم طبابت بوده است. خود در کتاب خسرونامه گوید:

به من گفت ای بمعنی عالم افروز   چنین مشغول طب گشتی شب و روز

و باز در مصیبت نامه گفته است:

مصیبت نامه کاندوه جهانست        الهی نامه کاسرار عیانست

به داروخانه کردم هر دو آغاز  چگونه زود رستم زین و آن باز

به داروخانه پانصدشخص بودند       که در هر روز نبضم می نمودند

با توجه به اشاره ی شاعر، معلوم می شود که انقلاب حال او هم در زمان پزشکی و داروگری دست داده بود و او آثاری در همان ایام پدید آورد. بنابراین افسانه ی معروفی که درباره ی انقلاب حال عطار موجود است ساختگی به نظر می آید. درباره ی این حادثه جامی چنین آورده است: «گویند سبب توبه وی آن بود که روزی در دکان عطاری مشغول معامله بود، درویشی آنجا رسید و چندبار- شیءالله – گفت. وی به درویش نپرداخت. درویش گفت ای خواجه تو چگونه خواهی مرد؟ عطار گفت چنانکه تو خواهی مرد! درویش گفت تو همچون من می توانی مرد؟ عطار گفت: بلی! درویش کاسه ی چوبین داشت، زیر سرنهاد و گفت الله و جان بداد. عطار را حال متغیر شد، دکان بر هم زد و به این طریق در آمد.»

عرفا درباره مشایخ متقدم از اینگونه اقوال بسیار دارند. مسلماً انقلاب حال عطار در همان اوان که از راه پزشکی و داروفروشی به خدمت خلق سرگرم بود، دست داد و او که سرمایه ی کثیری از ادب و شعر اندوخته بود، اندیشه های عرفان خود را به نظم روان دل انگیز در می آورد و همچنان به کار خود ادامه می داد و این حالت بسیاری از مشایخ بود که وصول به مقامات و مدارج معنوی آنان را از تعهد مشاغل دنیوی و کسب معاش باز نمی داشت.

نورالدین عبدالرحمن جامی، یعنی قدیمی ترین کسی از متصوفه که به زندگی عطار اشاره کرده، او را از مریدان شیخ مجدالدین بغدادی - معروف به خوارزمی - از تربیت یافتگان شیخ نجم الدین کبری شمرده است. اگر چه عطار در ابتدای تذکرةالاولیا به رابطه ی خود با مجدالدین بغدادی اشاره کرده است، لیکن در آنجا تصریحی نیست بر اینکه از پیروان و تربیت یافتگان وی باشد. به هر حال عطار قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراء النهر بسیاری از مشایخ را زیارت کرد و در همین سفرها و ملاقاتها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی نیز رسید. می گویند در پیری شیخ هنگامی که بهاءالدین محمد پدر جلال الدین محمد معروف به مولوی با پسر خود رهسپار عراق بود، در نیشابور به خدمت شیخ رسید و شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن هنگام کودکی خردسال بود، بداد.

عطار مردی پرکار و فعال بود و چه هنگام اشتغال به کار عطاری و چه در دوره ی اعتزال و گوشه گیری، که گویا در اواخر عمر دست داده بود، به نظم مثنویهای بسیار و پدیدآوردن دیوان غزلیات و قصائد و رباعیات خود و تألیف کتاب نفیس و پر ارزش تذکرةالاولیا سرگرم بود. دولتشاه درباره آثار او گوید: « و شیخ را دیوان اشعار بعد از کتب مثنوی چهل هزار بیت باشد از آن جمله دوازده هزار رباعی گفته و از کتب طریقت تذکرةالاولیاء نوشته و رسایل دیگر به شیخ منسوب است، مثل اخوان الصفا و غیر ذلک و از نظم آنچه مشهور است این است: اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه، جواهرالذات، وصیت نامه، منطق الطیر، بلبل نامه، حیدرنامه، شترنامه، مختارنامه و شاهنامه. دوازده کتاب نظم است و می گویند چهل رساله نظم کرده و پرداخته؛ اما نسخ دیگر متروک و مجهول است و قصاید و غزلیات و مقطعات شیخ به همراه رباعیات و کتب منثور وی  از صدهزار بیت افزون است.»

شاعر خود در قسمتی از منظومه خسرو نامه ی خویش مثنویات خود را نام برده است. غیر از آنچه در قول دولتشاه و ابیات عطار دیده ایم آثار متعدد دیگری را نیز بدو نسبت داده اند و به قول هدایت در ریاض العارفین «گویند کتب شیخ یکصد و چهارده جلد است» و این عدد حقیقتا اغراق آمیز به نظر می رسد.

غیر از اسرارنامه، الهی نامه، مصیبت نامه، جواهرالذات (یا جوهر ذات)، وصیت نامه، منطق الطیر، بلبل نامه، حیدرنامه، (یا حیدری نامه)، شترنامه، مختارنامه، شاهنامه، خسرونامه (یا گل و خسرو)، دیوان غزلیات و قصاید و رباعیات که تاکنون دیده و گفته ایم، منظومه ای دیگر به نام مظهر العجایب، هیلاج نامه، لسان الغیب، مفتاح الفتوح، بیسر نامه (یا پسرنامه)، سی فصل و جز آنها را هم بدو منسوب دانسته اند که بعضی از آنها به سبب رکاکت الفاظ و سستی فکر و اندیشه و اظهار تمایل شدید و متعصبانه به تشیع، مسلماً از عطار نیشابوری نیست و از شاعر دیگریست که به عطار نسبت یافته است. مرحوم استاد سعید نفیسی در کتاب خود درباره ی شرح احوال عطار، در این باره بحثی مستوفی دارد که باید به آن مراجعه کرد. با این حال باید متوجه بود که نفی انتساب بعضی از منظومه های منسوب به عطار نیشابوری، دلیل آن نمی شود که آثار منظوم او را اندک بدانیم زیرا شاعر خود کثرت اشتغال خویش را به شعر و به نظم منظومه های گوناگون یاد کرده و به اینکه معاصران به همین سبب وی را"بسیارگوی" دانسته بوده اند اشاره نموده است.

از میان این مثنویهای عرفانی دل انگیز از همه مهمتر و شیواتر که باید آن را تاج مثنویهای عطار دانست، منطق الطیر است؛ منظومه ای رمزیست بالغ بر4600 بیت که موضوع آن، بحث طیور در مورد یک پرنده داستانی به نام سیمرغ است. مراد از طیور در اینجا سالکان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق است.

از میان انواع طیور که اجتماع کرده بودند هدهد سمت راهنمایی آنان را پذیرفت (= پیر مرشد) و آنان را که هر یک به عذری متوسل می شدند (تعریض به دلبستگی ها و علایق انسان به جهان که هر یک به نحوی مانع سفر او به سوی حق می شود)، با ذکر دشواریهای راه و تمثل به داستان شیخ صنعان، در طلب سیمرغ به حرکت در آورد و بعد از طی هفت وادی صعب که اشاره است به هفت مرحله از مراحل سلوک( یعنی : طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت، فقر و فنا)، بسیاری از آنان به علل گوناگون از پای در آمدند و از آن همه، مرغان تنها سی مرغ بی بال و پر و رنجور باقی ماندند که به حضرت سیمرغ راه یافتند و در آنجا غرق حیرت و انکسار و معترف به عجز و ناتوانی و حقارت خود شدند و به فنا و نیستی خود در برابر سیمرغ توانا آگهی یافتند تا بسیار سال برین بگذشت و بعد از فنا زیور بقا پوشیدند و مقبول درگاه پادشاه گردیدند.

این منظومه عالی کم نظیر که حاکی از قدرت ابتکار و تخیل شاعر در به کار بردن رمزهای عرفانی و بیان مراتب سیر و سلوک و تعلیم سالکان است، از جمله شاهکارهای جاویدان زبان فارسی است. نیروی شاعر در تخیلات گوناگون، قدرت وی در بیان مطالب مختلف و تمثیلات و تحقیقات و مهارت وی در استنتاج از بحثها، و لطف و شوق و ذوق مبهوت کننده او در تمام موارد و در تمام مراحل، خواننده را به حیرت می افکند و بدین نکته اقرار می دهد که پرگویی عطار که معاصران او می گفته اند، از مقوله ی گفتار مکثاران( زیاده گویان ) دیگر نیست که بیهوده گویند. این مرد چیره دست توانا و این عارف واصل دانا، حقایق فراوان را به سرعت درک می کرد و با زبانی که در روانی و گشادگی از عالم بالا تاییدات بی منتهی داشت، به نظم در می آورد. شاعری کردن دراین موارد برای او به منزله ی سخن گفتن مردی بود که به فصاحت و بلاغت خود گرفته باشد و هر چه گوید فصیح و بلیغ باشد. وجود چنین منظومه ی عالی کم نظیری است که ما را از قبول منظومه ی سست و بی مایه ای مانند مظهرالعجائب و لسان الغیب به نام عطار باز می دارد. غالب منظومه های عطار و همچنین دیوان قصائد او در ایران و هند به طبع رسیده و بعضی از آنها مکرر چاپ شده است.

اثر منثور عطار، کتاب تذکرةالاولیاء اوست که از کتب مشهور پارسی و از جمله مآخذ معتبر در شرح احوال و گفتارهای مشایخ صوفیه است. در این کتاب سرگذشت نود و شش تن از اولیاء و مشایخ با ذکر مقامات و مناقب و مکارم اخلاق و نصایح و مواعظ و سخنان حکمت آمیز آنان آمده است. شیوه ی نگارش این کتاب بر همان منوال است که در آثار منظوم عطار می بینیم؛ یعنی نثر آن ساده و دور از تکلف و مقرون به فصاحت طبیعی کلام پارسی است و تألیف آن باید در پایان قرن ششم یا اوایل قرن هفتم صورت گرفته باشد.

عطار در قتل عام نیشابور به سال 618 به دست سپاهیان مغول به شهادت رسید و مزار او هم در جوار آن شهر است.

عطار بحق از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است. کلام ساده و گیرنده ی او که با عشق و اشتیاقی سوزان همراه است، همواره سالکان راه حقیقت را چون تازیانه ی شوق به جانب مقصود راهبری کرده است. وی برای بیان مقاصد عالیه ی عرفانی خود بهترین راه را که آوردن کلام بی پیرایه ی روان و خالی از هر آرایش و پیرایش است، انتخاب کرده و استادی و قدرت کم نظیر او در زبان و شهر به وی این توفیق را بخشیده است که در آثار اصیل و واقعی خود این سادگی و روانی را که به روانی آب زلال شبیه است، با فصاحت همراه داشته باشد. وی اگر چه در ظاهر کلام خود وسعت اطلاع سنائی و استحکام سخن و استادی و فرمانروایی آن سخنور نامی را در ملک سخن ندارد، ولی زبان نرم و گفتار دل انگیز او که از دلی سوخته و عاشق و شیدا بر می آید حقایق عرفان را به نحوی بهتر در دلها جایگزین می سازد و توسل  او به تمثیلات گوناگون و ایراد حکایات مختلف هنگام طرح یک موضوع عرفانی مقاصد معتکفان خانقاه ها را برای مردم عادی بیشتر و بهتر روشن و آشکار می دارد.

شاید به همین سبب است که مولانا جلال الدین بلخی رومی که عطار را قـُدوه ی عشاق می دانسته:

(هفت شهر عشق را عطار گشت  ما هنوز اندر خم یک گوشه ایم)

او را به منزله روح ،و سنائی را چون چشم او معرفی کرده و گفته است :

عطار روح بود سنائی دوچشم او ما از پی سنائی و عطار آمدیم

و جامی شاعر سخن شناس درباره ی او گفته است: «آن  قدر که اسرار توحید و حقایق اذواق و مواجید در مثنویات و غزلیات وی  اندراج یافته، در سخنان هیچ یک از این طایفه یافته نمی شود.»

25فروردین91

 

درباره ی خیام:

زندگی نامه
آثار
اشعار
رباعیات
کار های وی در دوران زندگی- نجوم- و سایر اطلاعات

 
بخشی از متن:
منجم و شاعر ایرانی در سال ۴۳۹ هجری قمری در نیشابور زاده شد. وی در ترتیب رصد ملکشاهی و اصلاح تقویم جلالی همکاری داشت. وی اشعاری به زبان پارسی و تازی و کتابهایی نیز به هر دو زبان دارد. از آثار او در ریاضی و جبر و مقابله رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس، رساله فی الاحتیال لمعرفه مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منهما و... دارد

فایلی درباره زندگی و آثار خیام نیشابوری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۰۱
فاصله گلناری

تولد

سال 1316، به دوران اوج استبداد و خفقان رضاخانی مشهور است، چون او با قانون کشف حجابْ آشکارا به مبارزه برضد دین و دیانت برخاسته بود. در ماه مبارک رمضان این سال، خانواده سید اسداللّه اندرزوَرْ (اندرزگو) که در یکی از محلات جنوب شهر تهران می زیست، چشم انتظار تولد فرزندی بود. در شام گاه هیجدهم این ماه بود که انتظار به سر آمد و فرزندی دیگر از سلاله پاک آلِ رسول چشم به جهان هستی گشود. با تقارن این ولادت با ایام شهادت امیرمؤمنان علیه السلام ، آن نوزاد را به نام نامی امیر آسمان و زمین، علی نامیدند.

تحصیلات

شهید سید علی اندرزگو در هفت سالگی قدم به مدرسه گذاشت و از همان ابتدا، آثار نبوغ و استعداد در چهره اش هویدا بود. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، به علت فقر خانوادگی و برای کمک به اقتصاد خانواده، ترک تحصل کرد و وارد بازار کار شد. سید پس از چند سال، برای تحصیل علوم دینی به مسجد محل رفت و در نزد اساتیدی چون حجج الاسلام آقایان بروجردی و میرزا علی اصغر هرندی به تحصیل علوم دینی پرداخت. اندرزگو پس از اعدام انقلابی حسن علی منصور، به قم رفت و سپس راهی نجف شد و پس از مدتی تحصیل، به حوزه علمیه قم بازگشت و از محضر آیت اللّه مشکینی و آیت اللّه مکارم شیرازی استفاده نمود. او بعدها تحصیلات علوم دینی را در حوزه علمیه چیذر تهران و حوزه علمیه مشهد ادامه داد.

مشاغل

شهید اندرزگو پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، برای کمک به اقتصاد خانواده، درس را رها کرد و نزد برادرش سید حسنْ که در بازار تهران نجّار بود، مشغول به کار شد. سید حدود ده سال در این شغل ماند و با وارد شدن به شاخه نظامی هیأت های مؤتلفه، از شغل خود، دست کشید و تا پایان عمرْ مهم ترین اشتغال او، مبارزه و فعالیت برای سرنگونی رژیم ستم شاهی بود. از جمله مشاغل او عبارتند از: فروش تسبیح، عطر و انگشتر، فروش داروهای گیاهی، طبابت سنتی، ساختمان سازی و فرش فروشی. پوشش های شغلیِ شهید اندرزگو به حدّی بود که گاهی نزدیکانش را نیز به اشتباه می انداخت، تا جایی که یکی از نزدیکانش، در مصاحبه ای او را از تجار بازار تهران و چای فروش معرفی کرده بود.

شکل گیری شخصیت شهید

شخصیت شهید اندرزگو در دورانی شکل گرفت که کشور ایران دست خوش حوادث بسیاری بود؛ از جمله جنبش ملی شدن صنعت نفت، تغییر مکرر دولت، حکومت نظامی در تهران، اعدام انقلابی هژبر توسط سید حسین امامی و سپس اعدام امامی، تبعید و بازگشت آیت اللّه کاشانی، جلسات مکرر آیت اللّه کاشانی و فداییان اسلام، اعدام انقلابی رزم آرا توسط خلیل طهماسبی و تعطیلی بازار تهران. اندرزگو که از اوان نوجوانی سری پر شور داشت، با دقت و مطالعه در این حوادث سرنوشت ساز برای جامعه، همواره در مبارزات سیاسی برضد حکومت شاه فعالیت می کرد.

اسامی مستعار

شهید سیدعلی اندرزگو، از استعداد و نبوغ خاصی برخوردار بود و در راه مبارزه و قیام بر حق خویش، از این استعدادهای خدادادی استفاده می کرد. او بارها با لباس های مختلف و تحت عنوان مشاغل و اسامی مستعار، به مبارزات خود ادامه می داد. برخی از اسامی مستعار شهید اندرزگو عبارتند از: دکتر سید حسین حسینی، ابوالقاسم واسعی، عبدالکریم سپهر نیا، ابوالحسن نحوی و آقای جوادی.

شگردهای مبارزاتی

شهید اندرزگو در راه مبارزه با حکومت ستم شاهی، از شگردها و راه های گوناگونی استفاده می کرد. ساواک سال ها تلاش کرد تا ایشان را به دام اندازد و دستگیر کند، ولی مدت ها در این امر ناموفق بود؛ از جمله شگردهای سیدعلی در راه مبارزه عبارتند از: داشتن اسامی و شناسنامه ها و مدارک مختلف، استفاده از لهجه های مختلف محلی با تسلط کامل، پوشش های مختلف و لباس های متنوع، ظاهرسازی در قالب فردی مثل خروس باز، تاجر، بساز و بفروش، و استفاده از عمامه سفید، در حالی که به دلیل سید بودن، می بایست از عمامه سیاه استفاده می کرد.

نکته هایی از شهید اندرزگو

شهید اندرزگو با استعداد و توان مندی های بسیار خود، بارها و بارها از کمند نیروهای ساواک گریخت و نیروهای امنیتی رژیم شاهْ به رغم تلاش های متعدد، سال ها نتوانست اندرزگو را دستگیر کند.

نکته جالبی که می توان به آن اشاره کرد، این است که سیدعلی اندرزگو در روز 18 رمضان متولد شد و در روز 17 رمضان در عملیات اعدام انقلابی منصور شرکت کرد و در 19 رمضان به شهادت رسید. او در سال 1357 ق متولد شد و در سال 1357 ش به شهادت رسید. نام او علی بود و در ایام شهادت حضرت علی علیه السلام به دنیا آمد و در ایام شهادت آن حضرت نیز به شهادت رسید.

شناسایی شهید اندرزگو

پس ا زاعدام انقلابی حسن علی منصور و نقش ویژه اندرزگو در این ترور، سید علی و هم رزمان و دوستانش شناسایی شده و دستگاه ساواک موفق به دستگیری دو تن از فداییان اسلام، به نام های نیک نژاد و صفار هرندی گردید. سپس دستور دستگیری سیدعلی اندرزگو توسط شخص شاه صادر شد، ولی با هوشیاری او، دستگاه ساواک و نیروهای امنیتی، تا چندین سال موفق به دستگیری اش نشدند.

شهادت

با دستگیری چند تن از دوستان شهید اندرزگو، آدرس و تلفن او به وسیله ساواک شناسایی شد، ولی او پس از شناسایی هم، در مشهد با نام مستعار جوادی به فعالیت خویش ادامه می داد. سرانجام سید شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 57 ش را در منزل دوستش رجب علی افشار احیا گرفت و شب قدر را به مناجات با خدا گذراند. سید روز بعد، قبل از افطارْ عازم منزل یکی از دوستانش شد، غافل از این که نیروهای ساواک در کمینش نشسته اند. ساواکی ها اقدام به تیراندازی کردند و بعد از شلیک ده ها گلوله به طرف وی، شهید اندرزگو با زبان روزه به ملاقات خدای خویش شتافت و شربت شهادت نوشید. یادش گرامی و راهش پر روهرو باد.

بعد از شهادت

بعد از شهادت سید علی اندرزگو، دستگیری ها شروع شد و هر کسی که به نوعی با سید رابطه داشت، توسط ساواک بازجویی می شد. حتی نیروهای ساواک با یورش به منزل شهید اندرزگو در مشهد مقدس، برای چندمین بار وسایل زندگی او را به یغما برده و همسر و فرزندان خردسال او را تحت الحفظ به تهران آوردند؛ حتی به نقل از فرزندان خردسال شهید، نیروهای ساواک به آزار و اذیت آن ها پرداخته و بارها از ایشان بازجویی کرده بودند.

معرفی کتاب

معرفی فیلم

شهید اندرزگو در رمضان سال 1318 شمسی، در خیابان شوش تهران در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود. او پس از طی دوران کودکی و در پایان تحصیلات ابتدایی به سبب مشکلات معیشتی، ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد. از آن جایی که به علوم دینی علاقه وافری داشت پس از فراغت از کار روزانه، تا پاسی از شب در مسجد هرندی دروس فقه و اصول می خواند.

شهید اندرزگو، در نوجوانی با نواب صفوی آشنا شد. منش و شخصیت این روحانی مبارز در ذهن و ضمیر او اثری ژرف گذاشت و فرایند این تاثیر روحی، آشنایی با تشکیلات فدائیان اسلام و راه مبارزاتی آنها بود که در تعیین مشی مبارزاتی شهید اندرزگو نقش آفرین بود. وی که در آن سال ها به سلاح علم و ایمان، خود را مسلح می ساخت، سرانجام با درک و لمس روح نهضت 15 خرداد به رهبری امام خمینی (ره) در سن هیجده سالگی گام به عرصه مبارزه با رژیم پهلوی نهاد. شهید اندرزگو در جریان قیام 15 خرداد خود یکی از عاملین تظاهرات پرشور مردم بود که همان شب با اهدای کتابی از امام مورد تقدیر قرار گرفت.

پس از واقعه 15 خرداد، در همان رابطه دستگیر و تحت شدید ترین شکنجه ها قرار گرفت، و با این که در زیر شکنجه بیهوش شده بود، به سبب عزم خدادادی کوچکترین کلامی که بتواند شکنجه گران را به مقصودشان رهنمون سازد بر زبان نیاورد. پس از رهایی از زندان با شهید حاج صادق امانی و دیگر دوستانی که از سابق می شناخت ارتباط برقرار کرد و وارد شاخه نظامی هیات موتلفه جمعیت های اسلامی شد. در همین زمان مساله ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت مطرح شد و او به همراه دیگر افراد شرکت کننده در این ترور، در مراسم تحلیف شرکت کرد و اولین نفری بود که دست روی قرآن گذاشت و سوگند  یاد کرد که تا آخرین قطره خون خود نسبت به نهضت و آرمان های اسلامی آن وفادار بماند.

اعدام انقلابی حسنعلی منصور با همکاری شهیدان محمّد بخارایی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیک نژاد و حاج صادق امانی جامعه عمل پوشید. شهید اندرزگو که 19 سال بیشتر نداشت، در این عملیات مسئولیت کُند کردن اتومبیل منصور را در محدوده بهارستان بر عهده داشت، تا شهید بخارایی بتواند با دقت عمل او را از پای در آورد. وقتی که شهید اندرزگو با موفقیت وظیفه خود را انجام داد، منصور به ناچار در نزدیکی مجلس از اتومبیل پیاده و عازم مجلس شد و همین امر فرصتی فراهم آورد که شهید بخارایی از این موقعیت، استفاده کند و خشم و نفرت ملت مسلمان ایران را با گلوله ای که شلیک کرد و در گلوی او نشاند، ابراز نماید. پس از این حرکت، شهید اندرزگو برای اطمینان از مرگ منصور، خود را به او رساند و گلوله دیگری در مغزش خالی کرد و به سرعت متواری شد. از آن به بعد زندگی مخفی اختیار کرد، و مخفیانه در قم زندگی و تحصیل علوم حوزوی را ادامه داد.

رژیم که از یافتن وی مایوس شده بود، او را غیاباً محاکمه و به اعدام محکوم کرد. پس از مدتی، توسط ساواک شناسایی شد. اما توانست فرار کند و خود را مخفیانه به عراق رساند و از نعمات وجودی امام (ره) از نزدیک استفاده ها برد؛ در سال 1345، به ایران بازگشت و به قم رفت و مجدداً سرگرم فعالیت های انقلابی شد ضمناً هر وقت فرصتی پیش می آمد با سخنرانی های پرشور خود در شنوندگان تاثیر به سزایی می گذاشت و آنان را به تحرک وامی داشت. شهید ، دوباره شناسایی شد و ناگزیر به تهران آمد و در محله چیذر سکنی گزید.

در چیذر تحصیل علوم دینی و مبارزاتش را از نو و در بعدی دیگر آغاز کرد. در همین جا بود که ازدواج کرد و یک سال و نیم در یک اتاق اجاره ای با همسرش زندگی کرد. افراد زیادی به عنوان میهمان به منزل وی رفت و آمد می کردند که بعدها معلوم شد، آن ها سربازان واقعی امام زمان (عج) بودند و تحت آموزش وی قرار می گرفتند. وی به مرور زمان بر وسعت فعالیت های انقلابیش افزود و برای این که شناسایی نشود، منزلش را مرتب عوض  می کرد.

در سال 1351 شمسی، یکی از دوستان وی دستگیر و در زیر شکنجه های طاقت فرسا به مواردی در رابطه با شهید اندرزگو اعتراف کرد و ساواک از سر نخی که به دست آورده بود، در صدد دستگیری وی برآمد، اما از او توانست مثل همیشه از دست ساواک بگریزد و به قم برود. در قم مجدداً با نام مستعار و با ظاهری دیگر، اتاقی اجاره کرد و مشغول فعالیت شد و با گروه های مبارز مسلمان به برقراری ارتباط پرداخت و برای آنها پول و اسلحه و مهمات و امکانات فراهم ساخت. بار دیگر، ساواک موفق به شناسایی محل زندگی او شد و این بار نیز، وی از معرکه گریخت و با نامی دیگر و در لباسی مبدل، خودرا به مشهد رساند و در آن شهر با حجت الاسلام والمسلمین عباس واعظ طبسی (تولیت فعلی آستان قدس رضوی) تماس گرفت و با کمک ایشان توانست همراه همسرش و به طور پنهانی از طریق زابل و زاهدان به افغانستان فرار کند.

وی در افغانستان تنها یک ماه دوام آورد و نتوانست دور از مبارزه باشد، لذا مخفیانه خود را به مشهد رساند.

در این دوران شهید اندرزگو، روزها بالباس مبدل و با نام های مستعار به شهرستانهای مختلف مسافرت می کرد و به فعالیت های تبلیغی مشغول می شد و شب ها نیز در نزد ادیب نیشابوری به توسعه معلومات می پرداخت و هم زمان، طلاب دیگر را نیز از اطلاعات علمی و مبارزاتی اش بهره مند می ساخت. او در مشهد چندین خانه عوض کرد و نیز پنهانی به سفر حجّ مشرف شد. در سفر دیگری که عازم انجام حجّ عمره شده بود، خود را به نجف اشرف رساند و به زیارت امام (ره) نایل آمد واز انفاس قدسی آن دریای بیکران فیض، نیرو گرفت. سپس به سوریه و لبنان سفر کرد و بر تجربه های مبارزاتی خویش افزود.

شهید در لبنان با نماینده امام (ره) در سازمان الفتح تماس گرفت و ضمن دیدن تعلیمات نظامی، طرز استفاده از سلاح های سنگین را فرا گرفت.

سیّد، پس از بازگشت به ایران همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی تصمیم به نابودی شاه گرفت. لذا به یک برنامه 6 ماهه، رفت و آمدهای شاه را تحت نظر گرفت تا بتواند با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین، هدف خود را پیاده کند، لذا دست به کار شد، تا به کمک شخصی در داخل کاخ سلطنتی به این مهم دست یابد که با رویداد شهادتش توفیق اجرای آن را از دست داد.

نحوه شهادت شهید اندرزگو

از آن جایی که ماموران ساواک به طور دایم در جستجوی وی بودند، توانستند اطلاعاتی حین  شکنجه تعدادی از مبارزان اسلامی، از اندرزگو به دست آورند. ساواکی ها در چارچوب این اطلاعات تلفن های قسمت وسیعی از شهر تهران را تحت کنترل گرفتند تا توانستند، رد مکالمات او را به دست آورند و پی بردند که شهید اندرزگو روز 19 ماه مبارک رمضان افطار را در منزل یکی از دوستانش خواهد بود.

شهید اندرزگو، نزدیکی غروب آن روز با یک موتور گازی راهی منزل دوستش شد؛ ماموران ساواک قبلاً منطقه را به محاصره در آورده بودند. وی پس از ورود به خیابان سقاباشی متوجه حضور ماموران ساواک شد، اما برای فرار از مهلکه، دیگر دیر شده بود .  وی با پناه گرفتن در پشت یک اتومبیل سعی در گمراه کردن ماموران داشت ، اما ماموران رژیم از فاصله دور پاهای او را مورد هدف قرار دادند. شهید اندرزگو در حالی که خون، به شدت از پاهایش جاری بود، توانست تعدادی از اسنادی را که در جیب داشت در دهان گذاشته و بجود و تعداد دیگر را نیز با خون خود آغشته کرد تا به دست ماموران ساواک نیافتد. دژخیمان رژیم که سخت از این چریک مسلمان وحشت داشتند از فاصله دور او را به گلوله بسته بودند و از این باک داشتند که اندرزگو به خودش مواد منفجره بسته باشد، آن ها وقتی مطمئن شدند که اندرزگو قادر به انجام حرکتی نیست به وی نزدیک و او را روی برانکارد قرار دادند، اما سّید با تکانی خود را از روی برانکارد به داخل جوی آب انداخت. لحظه شهادت فرا رسیده بود و او در روز ضربت خوردن مولایش علی (ع) و در حالی که روزه بود و روزه خود را با خوردن اسناد باز کرد، به لقای پروردگارش شتافت. سیّد همواره گفته بود که: «زنده مرا نخواهند یافت» و سرانجام نیز چنین شد.

شهید اندرزگو چریکی بود که دامنه مبارزاتش، از لبنان تا افغانستان گسترده بود. او در مدّت اقامتش در لبنان، در تشکل بخشیدن به گروه های بسیاری از مبارزان پراکنده فلسطینی موفقیت هایی کسب کرد. ساواک 15 سال سایه وار دنبال او می گشت، لکن هر وقت به مخفیگاه وی می رسید، سیّد توانسته بود  از دام ماموران بگریزد.

عبدالکریم سپهرنیا، دکتر حسینی، شیخ عباس تهرانی، ابوالحسن نحوی، سیّد ابوالقاسم واسعی، محمد حسین الجوهرچی ، نام هایی بودند که سید از آن ها استفاده می کرد و مناسب هر نام، به چهره ای ظاهر می گردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۰۰
فاصله گلناری

فردوسی

شاهنامه، تبارنامه ملت کهن ماست که در هرم جگرسوز ایام، همواره همچون سروی سایه‏‏فکن خستگان و مشتاقان ایران زمین را به خنکای خویش فراخوانده است.

بسا پهلوانانی که در دامن این دایه پیر بربالیده‏اند، با داستانهای شگفت‏انگیزش زندگی کرده‏اند، با شنیدن حکایت رستم و سهراب باران اشکی بر گونه افشانده‏اند؛ و از خاطره خونین سیاووش بارها بر خویش لرزیده‏اند.

شاهنامه، حافظ راستین سنن ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی‏وجود این اثر سترگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آباء و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می‏شد و اثری از آثارش به جای نمی‏ماند.

حکیم فردوسی که شاعری معتقد و مؤمن به ولایت معصومین (ع) بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می‏دانست و تأکید می‏کرد که:

گرت زن بد آید، گناه من است 

چنین است و آیین و راه من است

بر این زادم و هم بر این بگذرم

چنان دان که خاک پی حیدرم

با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می‏شویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصلخیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته‏اند.

چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان می‏کوشیدند. از این منظر، اهمیت �شاهنامه� فقط در جنبه و شاعرانه آن خلاصه نمی‏شود و پیش از آن که مجموعه‏ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه‏ای است که بیت بیت و حرف حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته‏های جمعی ملتی کهن دارد؛ ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

حکیم فردوسی به تحقیق در سال 329 و یا 320 ه . ق در خانواده‏ای از دهقانان به دنیا آمد. این شاعر استاد اگر چه در آغاز زندگی همچون دهقانان و زمینداران روزگار خود صاحب شوکت و مکنت بود، اما به خاطر صرف عمر در راه هنر و ادبیات و از همه مهمتر نظم شاهنامه، ثروت خود را از دست داد و در عهد پیری تهیدست و بی‏چیز شد:

آلا ای برآورده چرخ بلند

چه داری به پیری مرا مستمند

چو بودم جوان برترم داشتی

به پیری مرا خوار بگذاشتی

به جای عنانم عصا داد سال

پراکنده شد مال و برگشت حال

فردوسی نظم شاهنامه را حدود سالهای 370 یا 371 ه . ق شروع کرد و حدود سی و پنج سال، بی‏وقفه در انجام و اتمام این کار کوشش نمود. به عبارتی، او تمام هستی خود را وقف این کار کرد و با وجود چند تن از دوستانش که حامی او در انجام این کار ملی و ادبی بودند، همان طور که گفتیم، به روزگار پیری ثروت دوران جوانی را از دست داد و فقیر و تهیدست، باقی عمر را در بی‏چیزی و افلاس گذراند.

حماسه‏سرای بزرگ ایران در سال 411 ه .ق درگذشت. او را در شهر طوس در باغی که ملک خود او بود، به خاک سپردند.

از جزئیات زندگی حکیمی که عمر خود را به ایثار در تدوین و بازسازی شاعرانه سرگذشت پهلوانان اساطیری و حماسی ایران سپری کرد، آگاهی چندان دقیق و مستندی در اختیار نداریم، شاید بهتر این است که شرح زندگی او را در زندگی پهلوانان شاهنامه جستجو کنیم؛ پهلوانانی که زندگیشان در رویارویی با مرگ معنا می‏یابد؛ مگر نه این که او خود نیز یکی از همین پهلوانان بود�

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی است. دوره اساطیری شاهنامه، عهد کیومرث تا سلطنت فریدون را در بر می‏گیرد و دوره پهلوانی آن شامل قیام کاوه تا مرگ رستم است. قسمت تاریخی شاهنامه، شامل اواخر عهد کیان به بعد می‏شود که این قسمت نیز با افسانه‏ها و داستانهای حماسی آمیخته است.

به عنوان مهمترین مآخذ فردوسی در نظم شاهنامه، در درجه اول از شاهنامه ابومنصوری می‏توان نام برد. علاوه بر آن، داستانهایی که درباره رستم و خاندان گرشاسپ وجود داشته و راوی اغلب آنها، فردی به نام آزادسرو بوده است، و همچنین داستانها و روایاتی پراکنده که خود شاعر به صورت شفاهی از دیگران می‏شنید.

فردوسی بر پیرنگ منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می‏نهد که به قول خودش باد و باران نمی‏تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان خللی در ارکانش وارد نمی‏کند.

در برخورد با قصه‏های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی‏توان بسنده کرد؛ تأمل و دقت در آنها که گاه حتی به نظر، ساده می‏نمایند، بسیاری از حقایق وجود را بر ما آشکار می‏کنند. اساطیر، نمونه‏های نخستین و حقیقی اتفاقات جزئی و کلی در عالم واقعیت هستند و تنها آنان که صاحب تفکر و اهل اندیشه‏‏‏اند می‏توانند از ژرفای حقایق موجود در داستانهای اساطیری بهره‏مند شوند.

زبان قصه‏ای اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است؛ چنان که بی‏توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه‏های معمولی تنزل می‏دهد و حکیم فردوسی توصیه می‏کند:

تو این را دروغ و فسانه مدان

به یکسان روش در زمانه مدان

از او هر چه اندر خورد با خرد

وگر بر ره رمز معنی برد

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در ناوردگاه هستی‏اند. جنگ فریدون و کاوه با ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاووش به دسیسه سودابه و ... همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبیها در برابر بدی وظلم و تباهی و تیرگی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می‏شود، همواره مورد رشک و آزار و اذیت همسایگانش قرار می‏گیرد.

زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبتهای گوناگون قرار می‏دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش که جنبه مقدس و دینی دارد، به دفاع برمی‏خیزد و جان بر سر کار خویش می‏نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه چونان نمونه‏های متعالی آدمی بر خاک هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذارده‏اند؛ پهلوانانی همچون فریدون، سیاووش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته‏اند.

پهلوانان دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است؛ گویی مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند. قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه رویگردانی از مرگ است و نه پناه بردن و کنج عافیت؛ بلکه پهلوان د رمواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می‏رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می‏دزدد.

زبان شعر فردوسی نه زبان تغزل است و نه زبان ند و نصیحت. اگر چه داستانهای او در نهایت به تمامی پند و مثل‏اند و شاعر در پایان اغلب داستانهایش بی‏اعتباری دنیا را فرا یاد خواننده می‏آورد و او را به بیداری و تنبه از غفلت روزگار می‏خواند؛ و چون هنگام سخن عاشقانه می‏رسد، به سادگی و وضوح و در نهایت در شأن شکوه و هیبت پهلوانان در این میدان گوی می‏زند.

نگاهی به اسکندرنامه نظامی در قیاس با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایانتر می‏کند. شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال‏انگیز دارد، در وادی حماسه را فراموش کرده است؛ حال آن که حکیم فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در حد مقدورات و شأن زبان حماسه از تخیل و تصاویر بهره می‏گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی‏اش پرهیز می‏کند. تصویر در شعر فردوسی همواره در کنار تجسم وقایع قرار دارد. شاعر حماسی‏سرا با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می‏برد؛ گویی خواننده، داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.

تصویرسازی و ترکیب‏بندی تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و ... در شعر او حالت و تصویری حماسی می‏یابند و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی‏ترین امور در شاهنامه با کلیت داستانها شده است. به این توصیفات شاعر از آفتاب دقت کنید:

چو خورشید از چرخ گردنده سر

برآورد برسان زرین سپر

پدید آمد آن خنجر تابناک

به کردار یاقوت شد روی خاک

چو زرین سپر برگرفت آفتاب

سر جنگجویان برآمد زخواب

و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:

چو خورشید تابنده شد ناپدید

شب تیره بر چرخ اشگر کشید

شاهنامه زبانی فاخر و مطنطن دارد. موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می‏شود. انتخاب وزن متقارب (فعولن فعولن فعولن فعول) که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می‏کند.

فردوسی

علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قوافی محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می‏دهد.

اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و القای حالات و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر

مشخصات مهم شعر فردوسی است:

برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

هوا نیلگون شد، زمین آبنوس

چو برق درخشنده از تیره میغ

همی آتش افروخت از گرز و تیغ

هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش

ز بس نیزه و گونه گونه درفش

از آواز دیوان و از تیره گرد

ز غریدن کوس و اسپ نبرد

شکافید کوه و زمین بر درید

بدان گونه پیکار کین کس ندید

چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر

ز خون یلان دشت گشت آبگیر 

 

 

برآمد برین روزگار دراز

به باغ بهار اندر آورد گرد

فریدون فرزانه شد سالخورد

شود سست نیرو چو گردد کهن

برین گونه گردد سراسر سخن

گرفتند پرمایگان خیرگی

چو آمد به کاراندرون تیرگی

دگرگونه‌تر شد به آیین و رای

بجنبید مر سلم را دل ز جای

به اندیشه بنشست با رهنمون

دلش گشت غرقه به آزاندرون

که داد او به کهتر پسر تخت زر

نبودش پسندیده بخش پدر

فرسته فرستاد زی شاه چین

به دل پر زکین شد به رخ پر ز چین

که جاوید زی خرم و شادکام

فرستاد نزد برادر پیام

گسسته دل روشن از به گزین

بدان ای شهنشاه ترکان و چین

منش پست و بالا چو سرو بلند

ز نیکی زیان کرده گویی پسند

کزین گونه نشنیدی از باستان

کنون بشنو ازمن یکی داستان

یکی کهتر از ما برآمد به بخت

سه فرزند بودیم زیبای تخت

زمانه به مهر من اندر خورد

اگر مهترم من به سال و خرد

نزیبد مگر بر تو ای پادشاه

گذشته ز من تاج و تخت و کلاه

کزین سان پدر کرد بر ما ستم

سزد گر بمانیم هر دو دژم

به ایرج دهد روم و خاور به من

چو ایران و دشت یلان و یمن

که از تو سپهدار ایران زمین

سپارد ترا مرز ترکان و چین

به مغز پدر اندرون رای نیست

بدین بخشش اندر مرا پای نیست

بیامد به نزدیک توران خدای

هیون فرستاده بگزارد پای

سر تور بی‌مغز پرباد کرد

به خوبی شنیده همه یاد کرد

برآشفت ناگاه برسان شیر

چو این راز بشنید تور دلیر

بگو این سخن هم چنین یاد دار

چنین داد پاسخ که با شهریار

بدین گونه بفریفت ای دادگر

که ما را به گاه جوانی پدر

کجا آب او خون و برگش کبست

درختیست این خود نشانده بدست

بباید بروی اندر آورد روی

ترا با من اکنون بدین گفت‌گوی

هیونی فگندن به نزدیک شاه

زدن رای هشیار و کردن نگاه

فرستاد باید به شاه جهان

زبان‌آوری چرب گوی از میان

نباید که یابد دلاور شکیب

به جای زبونی و جای فریب

کجا آید آسایش اندر بسیچ

نشاید درنگ اندرین کار هیچ

برهنه شد آن روی پوشیده‌راز

فرستاده چون پاسخ آورد باز

به زهر اندر آمیخته انگبین

برفت این برادر ز روم آن ز چین

سخن راندند آشکارا و راز

رسیدند پس یک به دیگر فراز

سخن گوی و بینادل و یادگیر

گزیدند پس موبدی تیزویر

سگالش گرفتند هر گونه رای

ز بیگانه پردخته کردند جای

ز شرم پدر دیدگان را بشست

سخن سلم پیوند کرد از نخست

نباید که یابد ترا باد و گرد

فرستاده را گفت ره برنورد

نخستین ز هر دو پسر ده درود

چو آیی به کاخ فریدون فرود

بباید که باشد به هر دو سرای

پس آنگه بگویش که ترس خدای

نگردد سیه‌موی گشته سپید

جوان را بود روز پیری امید

که شد تنگ بر تو سرای درنگ

چه سازی درنگ اندرین جای تنگ

ز تابنده خورشید تا تیره خاک

جهان مرترا داد یزدان پاک

نکردی به فرمان یزدان نگاه

همه برزو ساختی رسم و راه

نکردی به بخشش درون راستی

نجستی به جز کژی و کاستی

بزرگ آمدت تیره بیدار خرد

سه فرزند بودت خردمند و گرد

کجا دیگری زو فرو برد سر

ندیدی هنر با یکی بیشتر

یکی را به ابر اندار افراختی

یکی را دم اژدها ساختی

برو شاد گشته جهان‌بین تو

یکی تاج بر سر ببالین تو

نه بر تخت شاهی نه اندر خوریم

نه ما زو به مام و پدر کمتریم

برین داد هرگز مباد آفرین

ایا دادگر شهریار زمین

شود دور و یابد جهان زو رها

اگر تاج از آن تارک بی‌بها

نشیند چو ما از تو خسته نهان

سپاری بدو گوشه‌ای از جهان

هم از روم گردان جوینده کین

و گرنه سواران ترکان و چین

از ایران و ایرج برآرم دمار

فراز آورم لشگر گرزدار

زمین را ببوسید و بنمود پشت

چو بشنید موبد پیام درشت

که از باد آتش بجنبد ز جای

بر آنسان به زین اندر آورد پای

برآورده‌ای دید سر ناپدید

به درگاه شاه آفریدون رسید

زمین کوه تا کوه پهنای او

به ابر اندر آورده بالای او

به پرده درون جای پرمایگان

نشسته به در بر گرانمایگان

به دست دگر ژنده پیلان جنگ

به یک دست بربسته شیر و پلنگ

خروشی برآمد چو آوای شیر

ز چندان گرانمایه گرد دلیر

گران لشگری گرد او بر به پای

سپهریست پنداشت ایوان به جای

بگفتند با شهریار جهان

برفتند بیدار کارآگهان

یکی پرمنش مرد با دستگاه

که آمد فرستاده‌ای نزد شاه

بر اسپش ز درگاه بگذاشتند

بفرمود تا پرده برداشتند

همه دیده و دل پر از شاه دید

چو چشمش به روی فریدون رسید

چو کافور گرد گل سرخ موی

به بالای سرو و چو خورشید روی

کیانی زبان پر ز گفتار نرم

دولب پر ز خنده دو رخ پر ز شرم

سزاوار کردش بر خویش جای

نشاندش هم آنگه فریدون ز پای

که هستند شادان دل و تن‌درست

بپرسیدش از دو گرامی نخست

شدی رنجه اندر نشیب و فراز

دگر گفت کز راه دور و دراز

ابی تو مبیناد کس پیش‌گاه

فرستاده گفت ای گرانمایه شاه

همه پاک زنده به نام تواند

ز هر کس که پرسی به کام تواند

چنین بر تن خویش ناپارسا

منم بنده‌ای شاه را ناسزا

فرستنده پر خشم و من بیگناه

پیامی درشت آوریده به شاه

پیام جوانان ناهوشیار

بگویم چو فرمایدم شهریار

شنیده سخن سر به سر کرد یاد

بفرمود پس تا زبان برگشاد

چو بشنید مغزش برآمد به جوش

فریدون بدو پهن بگشاد گوش

بباید ترا پوزش اکنون به کار

فرستاده را گفت کای هوشیار

همی بر دل خویش بگذاشتم

که من چشم از ایشان چنین داشتم

مرا دل همی داد این آگهی

که از گوهر بد نیاید مهی

دو اهریمن مغز پالوده را

بگوی آن دو ناپاک بیهوده را

درود از شما خود بدین سان سزید

انوشه که کردید گوهر پدید

همی از خردتان نبود آگهی

ز پند من ار مغزتان شد تهی

شما را همانا همین‌ست رای

ندارید شرم و نه بیم از خدای

 

اردیبهشت91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۸:۴۸
فاصله گلناری
 به مناسبت سالروز شهادت علی اکبر شیرودی

نام و نام خانوادگی:علی اکبر قربان شیرودی
تاریخ تولد:1334
نام پدر :محمدعلی
تاریخ شهادت : 08/اردیبهشت/1360
محل تولد :مازندران/حومه تنکابن/بالاشیرود
محل شهادت :سیه قره بلاغ دشت ذهاب (اطراف تنگه حاجیان)

درباره شهید

در دی ماه سال 1334 در قریه «بالا شیرود» واقع در حومه تنکابن نوزادی متولد شد که او را علی اکبر نامیدند. او کودکی را در زیر سایه پرمهر و زحمتکش پدر کشاورز خویش گذراند و علوم و قرآن را از او آموخت. علی‌اکبر تا سال سوم دبیرستان در مدرسه روستای مجاور تحصیل نمود و سپس عازم تهران شد. شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و پس از طی دوره مقدماتی خلبانی و دوره خلبانی هلی‌کوپتر کبرا با درجه «ستوانیاری» فارغ‌التحصیل گشت. در رژیم منحوس پهلوی صبر و انتظار پیشه کرد. زمانیکه راهپیمائی مردم در خیابان‌ها شروع شد وی از اولین ارتشیانی بود که به صفوف مردم پیوست و به فرمان امام پادگان را ترک کرد و اقدام به تشکیل گروه چریکی نمود. علی‌اکبر در تشکیل کمیته استقبال از امام در کرمانشاه نقش مهمی را ایفا نمود و سرپرست گروه گشت و حفاظت شهر کرمانشاه را بر عهده گرفت. شیرودی پس ازا نقلاب از بنیان‌گزاران کمیته در کرمانشاه بود و همکاری بسیاری با سپاه پاسداران داشت و با شروع جنگ تحمیلی ساعتی از جبهه فاصله نگرفت 40 بار سانحه دید و 300 بار هلی‌کوپترش مورد اصابت گلوله قرار گرفت او با دارابودن بالاترین ساعت پرواز جنگی در جهان ارتفاعات غرب را جولانگاه خویش قرار داد و سرسختانه می‌جنگید. ستاره درخشان غرب در هشتم اردیبهشت سال 1360 در قره بلاغ دشت ذهاب پس از انهدام چند تانک هلی کوپترش از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از 27 ماه مبارزه عاشقانه به شهادت رسید و دریای مواج انقلاب را با خون خویش متلاطم ساخت. شیرودی دو فرزند به نام‌های ابوذر و عادله از خود به یادگار نهاد.

چند خاطره

ارتش چرا؟

اواسط سال تحصیلی 1351 بود اکبر حاضر بود با درآمد ناچیز زندگی کند ولی از فعالیت‌های سیاسی مذهبی خود در تهران دور نشود. تقریباً تمام تلاش هایش بی‌نتیجه ماند. عده‌ای به او پیشنهاد می کردند که وارد ارتش شود. اما او با خود می‌اندیشید. کدام ارتش؟ ارتشی که آمریکا آن را تشکیل داده و ضامن حکومت طاغوت است. این سؤال و صدها سؤال دیگر ذهن علی‌اکبر را به خود مشغول ساخته بود. که ناگهان جرقه‌ای در فکرش آرامش را برای او به ارمغان آورد. او می‌توانست به مانند موسی مدتی را در دستگاه فرعون بگذراند و سپس در خدمت انقلاب باشد. هنوز مردد بود اما امید به آینده شیرودی را در ادامه راه مصمم نمود. با چنین تحلیلی وارد ارتش شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی خلبانی به پادگاه هوانیروز اصفهان منتقل شد تا خلبانی کارآمد و لایق باشد. در دوران آموزش با مسایل خرید اسلحه جنگی از خارج کشور بیشتر آشنا گشت. اطلاعات لازم را در اختیار افراد مطمئن و روحانیون قرار داد و از توسل به ائمه زیارت امامزاده‌ها و مطالعه کتب مذهبی غافل نشد. تا اینکه جرقه انقلاب بر دامن حکومت پهلوی افتاد و خلبان علی‌اکبر شیرودی عاشقانه در راه دفاع از اسلام حماسه‌ها آفرید.

شهید شیرودی

عقاب تیزبین

روزی هنگام تعقیب ضد انقلاب اتومبیل بلیزری را که در زیر درخت قطوری استتار شده بود شناسایی و تصمیم به انهدام آن گرفت. درجه و سرعت راکت را تنظیم کرد دستور شلیک راکت را سروان سهیلیان دستیار شهید شیرودی داد. اما ناگهان علی‌اکبر فرمان هلی‌کوپتر را گرفت و جهت پرواز را تغییر داد. پس از اینکه هلی کوپتر را به محل امنی هدایت نمود با دوربین مخصوص به سروان سهیلیان که از این کار او متعجب شده بود. کودک معصومی را نشان داد که در نزدیکی اتومبیل اشرار مشغول بازی بود. شیرودی دوباره پروازکرد و مسیر را چنان تغییر داد که ابتدا کودک از باد علی کوپتر ترسیده و فرار کند تا آنان بتوانند برای انهدام اتومبیل اقدام نمایند. او زمانیکه مطمئن شد خطری متوجه کودک نیست راکت را شلیک کرد.

تنبیه متجاوز

از سر پل ذهاب اخبار نگران‌کننده‌ای به گوش می‌رسید که حاکی از پیشرفت عراقی‌ها به سوی این منطقه بود. حدوداً سه لشگر از نیروهای عراقی در حال حرکت به سمت سرپل ذهاب بودند تانک‌ها پشت سر هم و به سرعت پیشروی می‌کردند. در پادگان ابوذر مستقر بودیم که دستور عقب‌نشینی دادند. شیرودی که از این دستور عصبانی بود گفت :«دشمن در سراسر مرزهای ما در حال پیشرفت است. هرکجا که او پیشروی کرد ما باید عقب نشینی کنیم؟ نظر من این است که بمانیم و تا جائی که امکان دارد مقاومت کنیم و مانع از پیشرفت آنها بشویم. بقیه هم موافقت نمودند. مهمات‌گیری هلی‌کوپترهای آغاز شد و ما بدون معطلی به طرف عراقی‌ها پرواز کردیم. آتش خشم و نفرت بچه‌های خلبان در موشک‌های تاو و رگبار توپ‌های هلی‌کوپترهای کبرا بر سر مهاجمان می‌ریخت. تانک‌ها دور خودشان می چرخیدند و با هم تصادف می‌کردند. غافلگیر شدند و بی هدف شلیک می‌کردند. سه روز نبرد شجاعانه خلبان شیرودی و دو خلبان دیگر و خدمه منجر به انهدام 15 تانک و به هلاکت رسیدن صدها نفر شد و متجاوز را کیلومترها به عقب راند.

حدیث دلدادگی

در شب هشتم اردیبهشت ماه سال 1360 به خلبان شیرودی خبر دادند که تانک‌های عراقی به سمت قره بلاغ دشت ذهاب در حرکتند. او که جنگیدن را تکلیف شرعی خود می‌دانست. شب را به راز و نیاز پرداخت. پس از اقامه نماز صبح لباس رزم پوشید و آخرین تعلقاتش را بر زمین نهاد و با هلی کوپتر به مصاف با دشمن شتافت و پس از انهدام چندین تانک دشمن هلی‌کوپتر وی مورد اصابت قرار گرفت و روح پرفتوحش ندای ارجعی پرودرگارش را لبیک گفت سینه پاکش که صفحه رنگین تاریخ انقلاب بود خونین شد و او عاشقانه در خون غلطید. امام عاشقان خمینی کبیر (ره) پس از شنیدن خبر شهادت سردار رشید اسلام علی‌اکبر شیرودی به فکر فرو رفت و به جای آنکه برای او طلب آمرزش کند گفت :« شیرودی آمرزیده شده است».

منبع: کتاب پرواز به عرش اعلی

سخن شهید

وقتی که برای در هم کوبیدن مواضع دشمن پرواز می‌کنم حالتی دارم که یک نفر عاشق به طرف معشوق خود می رود. هرلحظه که می گذرد فکر می کنم به معشوق نزدکتر می‌شوم. وقتی در حال برگشتن هستم هرچند که پروازم موفقیت‌آمیز بوده باشد باز مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز آنطور که باید خالص نشده‌ام تا مورد قبول دعوت خدا قرار بگیرم.

سالروز شهادت خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی

هشتم اردیبهشت مصادف با سالروز شهادت شهید علی‌اکبر شیرودی است، کسی که غیرممکن‌ها را ممکن ساخت

به گزارش (ایسنا)،علی‌اکبر شیرودی در دی ماه 1334 در روستای بالاشیرود از توابع شهرستان تنکابن دیده به جهان گشود. وی پس از گذراندن سال سوممتوسطه در زادگاه خویش، برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و همراه با کار به تحصیل خود ادامه داد. شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند. سپس دوره هلی‌کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان گذراند و با درجه ستوانیاری فارغ‌التحصیل شد.

وی پس از سه سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با خلبان احمد کشوری آشنا شدشیرودی از ارتشیانی بود که با اوج‌گیری جریانات انقلاب اسلامی به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، او نیزخارج شدپس از خروج از پادگان درصدد تشکیل گروهی چریکی برآمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام خمینی(ره) به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید.
شیرودی که در جریانات پیروزی انقلاب با پیشمرگان کرد مسلمان همکاری کرده بود، با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست. وی که با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور 1359 به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریت‌های خود با سرپیچی از فرمان بنی‌صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه، به همراه دو خلبان همفکر خود و با دو هلیکوپتری که در اختیار داشتند، در طول 12 ساعت پرواز بی‌نهایت حساس و خطرناک که وی به عنوان تنها موشک‌انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن را درهم کوبیده و خسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد.

شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری‌های مهم جهان منعکس شد. بنی‌صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقا درجه داد، اما وی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته‌اش را دیدار با حضرت امام و بیان کارشکنی‌های بنی‌صدر و بی‌تفاوتی برخی از فرماندهان اعلام کرد.
در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه‌ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9 مهر 1359 چنین نوشت:" اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می‌باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیهجنگ ها شرکت نموده‌ام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته‌ام و به دستور رهبرعزیزم به جنگ رفته‌ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده‌اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده‌ام، برگردانید".
با اوج گیری جنگ در کردستان، شیرودی و چند تن دیگر از
خلبانان وارد جنگ شدند. وی در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در 13 دیماه 1359 وقتی خیانت‌های آشکار بنی‌صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام علی‌اکبر شیرودی را به خاطر بازپس گیری ارتفاعات بازی‌دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مساله، روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای عالی دفاع از جمله آیت‌اللهخامنه‌ای و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی منتفی شد.
شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از 40 بار سانحه و بیش از 300 مورد اصابت گلوله به هلی‌کوپترش، باز سرسختانه می‌جنگید. شیرودی پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (8 اردیبهشت 1360) در منطقه بازی دراز، هنگامی که عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره‌انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات
«بازی دراز» به سوی سرپل‌ذهاب گسیل داشته بود، به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور می‌گوید: " بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را
با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می‌گرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک‌های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید."
پیکر پاک شهید شیرودی پس از
تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده شد.
پس از شهادت خلبان علی‌اکبر شیرودی، شخصیت‌های مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی کرده‌اند؛ از جمله حضرت آیت‌الله خامنه‌ای او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف می‌کنند. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در مورد وی می‌گوید: " من در قیافه شیرودی مالک‌اشتر را دیدم."
صاحبنظران جنگ‌های هوایی، او را "نامدارترین خلبان جهان" نامیده‌اند؛ چنانکه شهید تیمسار فلاحی رئیس ستاد مشترک ارتش، وی را ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات آریا، بازی‌دراز، میمک، دشت‌ذهاب و پادگان ابوذر توصیف کرده و می‌گوید:" او غیرممکن‌ها را ممکن ساختکسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام دادم، امام در مورد وی فرمودند:" او آمرزیده است".

فروردین91

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۳:۱۳
فاصله گلناری

غاز کرده بود سیری در سلوک عارفانه را تا انبوه معرفت خویش را به کانونی بسپارد که طیفی گسترده در پرتو افشانی داشته باشد!

مسیر، مسیر دشواری بود تا کوه ها و دره ها را در نوردد و سیمرغ محبت، به قاف معرفت برساند؛ به دیاری که صفای محبت علوی علیه السلام از نقطه نقطه اش تراوش کند، به شهری که مساجدش بوی ایمان و محراب هایش عطر محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و زهرا علیهاالسلام بدهند، به مجالسی که دعوای «قول و عمل» و «جبر و اختیار»، مجال از اشاعه معرفت اللّه نگیرد!

گویی این عطر آسمان فیروزه ای «صفاهان» است که او از دیار «بعلبک»، مجذوب خویش ساخته است!

طلوعی موفق از «مغرب» جغرافیایی معرفت، تا علوم و اندیشه ناب اسلامی را در «مشرق» فلسفه عرفان، به نمایش بگذارد. مرشدی که برای ارشاد خلق اللّه، دل به رنج سفر می سپارد و ناهمواری های روزگار را برای هموار شدن وظیفه، نادیده می گیرد.

به صفاهان می آید تا صفای باطن، «شاگردی» بپرورد که مثل سرود، آزاد و رها، برای تمام فصول، سرسبزی «حکمت صدرایی» را تضمین کند.

به صفاهان می آید تا جلوه پرداز کانون علوم الهی شود.

به صفاهان می آید تا نگاهبان فضایلی باشد که از دستبرد حرامیان دین فروش، مصون مانده است.

و درست مثل آیینه ای آکنده از پرتو حرارت خورشید، برای انتشار طیف گسترده ای از علم، ادب عرفان، حکمت، فقه، حدیث و کلام می آید.

اینک از شکوه نام اوست که شهر «اصفهان»، به منزلت خویش می نازد؛ «شیخ الاسلام» کشور عشق، کشوری که مردانه به نام نامی مولایش علیه السلام می نازد و به دین از پنجره «اشراق» می نگرد، نه از دریچه «تعصّب»!

او آمد تا این شکوه ناباورانه را پاسداری کند.

او آمد تا امانت علم را به دست های پاک و شایسته بسپارد.

او آمد تا به تکثیر باورهای راستین تشیّع بپردازد!

او آمده؛ با کشکولی پر از طراوت، حکمت، عرفان و ادب.

اینک، مجال پروردن کسانی ست که حافظ آرمان های «تشیّع» در صحنه اندیشه باشند؛ حافظِ اشراقی ترین حکمت ها، شهودی ترین عرفان ها، پر شورترین غزل ها و پر جاذبه ترین علوم عقلی و نقلی.

گویا از وجودش، روزگار «افسانه» ساخته بود؛ افسانه ای که با روحی اساطیری، هم معمار مساجد است، هم مهندس معابر؛ هم به سامان ملک می پردازد و هم به درمان فقر؛ هم به تقسیم ستارگان می پردازد و هم به ترسیم آب راه ها.

فارغ از تعلیم، تألیفات «نود گانه اش»، هر کدام، چلچراغی فرا راه اندیشه هاست؛ از ریاضیات تا فقه، از کلام تا مراحل پیچیده نجوم، از ادبیات عرب و عجم تا دقایق عاشقانه عرفان.

برای پرتو افشانی بیشتر، همچو خورشید، شهر به شهر و کشور به کشور، به زیارت و سیاحت پرداخت: عراق و شام و مصر و حجاز!

... و آن گاه «آخرین منزل هستی»؛ گویی از ضیافت «حج» باید به زیارت «مشهد» می رفت؛ امّا نه با پای «تن»، که با پای «جان»!

کاروان، عزادار بود و جسم پاک شیخ الاسلام کشور عشق به سمت آفتاب می رفت.

روزگار 3 اردیبهشت 90؛ روز بزرگداشت فخر جهان اسلام، شیخ بهایی

روزگار 3 اردیبهشت 90؛ روز بزرگداشت فخر جهان اسلام، شیخ بهایی

فرهنگ و تاریخ > تاریخ جهان  - سوم اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت شیخ بهایی، عالم کم‌نظیر، فقیه و حکیم فرزانه است؛ او که از شاگردان شهید ثانی و از افتخارات جهان اسلام به‌شمار می‌آید.

 شیخ بهایی در طول حیات پربار خویش، به نقاط مختلف جهان سفر کرد و از محضر استادان برجسته، در رشته‌های گوناگون استفاده کرد و در بسیاری از دانش‌ها متبحّر شد. او با ارائه حدود 100 اثر ارزنده در شاخه‌های مختلف علم و تربیت شاگردان بسیار که هر کدام منشأ برکات فراوان بودند، به جهان اسلام روشنایی بخشید. میراث ماندگار شیخ، هنوز پس از قرن‌ها چراغ راه پویندگان دانش و دین است. شیخ بهایی که در کودکی وارد ایران شده بود، از همان دوران، علاقه وافری به یادگیری زبان‌فارسی نشان داد و سرانجام با مکالمه، ترجمه و نگارش به زبان‌فارسی به خوبی آشنا شد . از نخبگان و فرزانگان دوران که خوشه‌چین خرمن پرفیض شیخ‌بهایی بودند، می‌توان ملاصدرای شیرازی، ملامحسن فیض کاشانی، فیاض لاهیجی، محقق سبزواری، سیدحسن کرکی، سیدماجد بحرانی و ملامحمدتقی مجلسی را نام برد که هر کدام از آنها، خدمتی بزرگ به دنیای اسلام ارائه دادند و نقشی عظیم در هدایت جامعه بشری ایفا کردند .

 

شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.

 
مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال ۱۰۳۰ و یا ۱۰۳۱ هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند.

 
شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است.

شیخ بهایی

شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است.

 
تا کی به تمنای وصال تو یگانه

 اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

 خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه

 ای تیره غمت را دل عشاق نشانه

 جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

 رفتم به در صومعه عابد و زاهد

 دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

 در میکده رهبانم و در صومعه عابد

 گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

 یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

 روزی که برفتند حریفان پی هر کار

 زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

 من یار طلب کردم و او جلوه گه یار

 حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

 او خانه همی جوید و من صاحب خانه

 هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

 هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

 در میکده و دیر که جانانه تویی تو

 مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

 مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه

 بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

 پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

 عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

 یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

 دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه

 عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

 دیوانه برون از همه آئین تو جوید

 

شخصیت ادبی شیخ بهایی

ـ بهائی آثار برجسته ای به نثر و نظم پدید آورده است. وی با زبان ترکی نیز آشنایی داشته است. عرفات العاشقین (تألیف ۱۰۲۲ـ ۱۰۲۴)، اولین تذکره ای است که در زمان حیات بهائی از او نام برده است.

 
بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی، کشکول است تا جائی که به عقیده برخی محققان، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده است به بهائی ثابت نیست. از اشعار و آثار فارسی بهائی دو تألیف معروف تدوین شده است؛ یکی به کوشش سعید نفیسی با مقدّمه ای ممتّع در شرح احوال بهائی، دیگری توسط غلامحسین جواهری وجدی که مثنوی منحول « رموز اسم اعظم » (ص ۹۴ ـ ۹۹) را هم نقل کرده است. با این همه هر دو تألیف حاوی تمام اشعار و آثار فارسی شیخ نیست.

 
اشعار فارسی بهائی عمدتاً شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات است. وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ، در رباعی با نظر به ابو سعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده است. ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است. ازمثنوّیات معروف شیخ می توان از اینها نام برد: «نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز»، این مثنوی ملمّع چنانکه از نام آن پیداست در سفر حج و بر وزن مثنوی مولوی سروده شده است و بهائی در آن ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده است. او این مثنوی را به طور پراکنده در کشکول نقل کرده و گردآورندگان دیوان فارسی وی ظاهراً به علت عدم مراجعه دقیق به کشکول متن ناقصی از این مثنوی را ارائه کرده اند.

 
«نان و پنیر»، این اثر نیز بر وزن و سبک مثنوی مولوی است؛ «طوطی نامه» نفیسی این مثنوی را که از نظر محتوا و زبان نزدیکترین مثنوی بهائی به مثنوی مولوی است، بهترین اثر ادبی شیخ دانسته و با آنکه آن را در اختیار داشته جز اندکی در دیوان بهائی نیاورده و نام آن را نیز خود براساس محتوایش انتخاب کرده است.

 

«شیر و شکر»، اولین منظومة فارسی در بحر خَبَب یا مُتدارک است. در زبان عربی این بحر شعری پیش از بهائی نیز مورد استفاده بوده است. « شیر و شکر » سراسر جذبه و اشتیاق است و علی رغم اختصار آن (۱۶۱ بیت در کلیات، چاپ نفیسی، ص ۱۷۹ ـ ۱۸۸؛ ۱۴۱ بیت در کشکول، ج ۱، ص ۲۴۷ ـ ۲۵۴) مشحون از معارف و مواعظ حکمی است، لحن حماسی دارد و منظومه ای بدین سبک و سیاق در ادب فارسی سروده نشده است؛ مثنویهایی مانند «نان و خرما»، «شیخ ابوالپشم» و «رموز اسم اعظم» را نیز منسوب بدو دانسته اند که مثنوی اخیر به گزارش میر جهانی طباطبائی (ص ۱۰۰) از آنِ سید محمود دهدار است. شیوه مثنوی سرایی بهائی مورد استقبال دیگر شعرا، که بیشتر از عالمان امامیه اند واقع شده است. تنها نثر فارسی بهائی که در دیوان های چاپی آمده است، « رساله پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش » است.

 

 
بهائی در عربی نیز شاعری چیره دست و زبان دانی صاحب نظر است و آثار نحوی و بدیع او در ادبیات عرب جایگاه ویژه ای دارد. مهمترین و دقیقترین اثر او در نحو، « الفوائد الصمدیه » معروف به صمدیه است که به نام برادرش عبدالصمد نگاشته است و جزو کتب درسی در مرحله متوسط علم نحو در حوزه های علمیه است. اشعار عربی بهائی نیز شایان توجه بسیار است. معروفترین و مهمترین قصیده او موسوم به « وسیله الفوزوالامان فی مدح صاحب الزّمان علیه السلام » در ۶۳ بیت است که هر گونه شبهه ای را در اثناعشری بودن وی مردود می سازد. بهائی در ارجوزه سرایی نیز مهارت داشت و دو ارجوزه شیوا یکی در وصف شهر هرات به نام « هراتیه یا الزّهره » (کشکول، ج۱،ص ۱۸۹ ـ ۱۹۴) و دیگر ارجوزه ای عرفانی موسوم به « ریاض الارواح » (کشکول، ج۱، ص۲۲۵ ـ ۲۲۷) از وی باقی مانده است.

 

 

سفر حج

بهائی پس از مدتی برای سفر حج، از شیخ الاسلامی کناره گرفت و مسافرت طولانی خود را آغاز کرد و در ۱۰۲۵ق بهاصفهان بازگشت و از آن پس تا آخر عمر همراه شاه عباس بود. وی در این سفر، به عراق و حلب، شام و مصر و سَراَندیب (سِیلان)، حجاز و بیت المقدس رفته و در سفر خود، توانست بسیاری از علما و بزرگان صوفیه را ببیند.[نیازمند منبع]

بهائی در سفرهای خود، ناشناس و در کسوت فقر و درویشی سیر کرده و با ارباب ادیان و مذاهب اسلامی به بحث و احتجاج پرداخته و در بعضی موارد تقیه می‌کرده است.[۱۶]

او در راه بازگشت از حج به تبریز رفت و حدود یک سال در آنجا ماند.[۱۷] وی سفری نیز به کَرْک نوح در جبل عاملداشته و در آنجا با شیخ حسن صاحب معالم (متوفی ۱۰۱۱ق) دیدار کرده است.[۱۸] از آثار وی چنین برمی آید که وی به شهرهای دیگری چون کاظمین، هرات، آذربایجان و قم و شیروان مسافرت کرده است.[۱۹]

سفر پیاده به مشهد

از سفرهای تاریخی شیخ بهائی، سفر پیاده او به مشهد است. بار اول، در ۲۵ ذی‌الحجه ۱۰۰۸ق بود. در این زمان، شاه عباس به شکرانه فتح خراسان، از طوس تا حرم امام رضا (ع) را پیاده رفت و شیخ بهایی نیز او را همراهی کرد.[نیازمند منبع]

سه سال بعد، شاه عباس به سبب نذری که داشت دوباره با پای پیاده از اصفهان به مشهد رفت و ۳ ماه در این شهر ماند که در این سفر نیز شیخ بهائی همراه او بود.[۲۰]

موقعیت اجتماعی

انتصاب به مقام شیخ‌الاسلامی

شیخ بهائی پس از مرگ پدرش در ۹۸۴ق، در بحرین[۲۱] به امر شاه طهماسب به هرات رفت و به جای او به شیخ الاسلامی هرات منصوب شد. این اولین منصب رسمی وی بود.[۲۲]

پس از وفات پدر همسرش (شیخ علی منشار) در همان سال، شیخ الاسلام اصفهان شد. حکم شیخ الاسلامی او را شاه اسماعیل دوم (حک: ۹۸۴ ـ ۹۸۵) یا شاه محمد خدابنده (حک: ۹۸۵ ـ ۹۹۵) صادر کرد. عده‌ای گفته‌اند شاه عباس اولکه در ۹۹۶ق به حکومت رسید، فرمان شیخ الاسلامی او را صادر کرده است.[۲۳]

این منصب مورد رضایت و علاقه او نبود و همچنان گرایش به عزلت داشت و در زهد و درویشی به سر می‌برد،[۲۴]حتی پیوسته سعی در کناره‌گیری و استعفا از شیخ الاسلامی داشت و به گزارش بعضی منابع برای مدتی از این مقام کناره گرفت.[نیازمند منبع]

نقل می‌کنند،‌ بهائی گذشته از شیخ الاسلامی، منزلت و قرب خاصی در دربار صفوی داشت و در دانش، تقوا، کفایت و کاردانی مورد اعتماد شاه عباس اول و طرف مشورت او قرار می‌گرفت. به نوشته اسکندر منشی[۲۵]، شاه از محضر بهائی بهره می‌برد و وجود او را بسیار مغتنم می‌شمرد، تا آنجا که پس از بازگشت بهائی از سفر طولانی، به استقبال او آمد و ریاست علمای ایران را به او پیشنهاد کرد که بهائی نپذیرفت.[۲۶] شاه در امور شرعی خانوادگی نیز به وی رجوع می‌کرد.[۲۷]

اقامه نمازجمعه

بهائی اقامه نماز جمعه اصفهان را بر عهده داشت.[۲۸]

مذهب و مشرب شیخ بهائی

شیعه بودن شیخ بهایی را باتوجه به تعلق او و خانواده‌اش به شیعیان جبل عامل و نیز تالیف‌های بسیارش در فقه و معارف شیعی غیر قابل تردید دانسته‌اند. از شاخص‎ترین این آثار قصیده معروف «وسیله الفوز و الامان» او در مدحامام زمان(عج) و نیز صلوات مشهوری است که برای ۱۴ معصوم ساخت و با عبارت «اللهم صل و سلم و زد و بارک علی صاحب الدعوة النبویة» شروع می‌شود و آن را خدام بقاع متبرکه در مراسم اعیاد در آستان قدس رضوی وحضرت معصومه(س) و مذکّران شیعه در دیگر مجالس مذهبی می‌خوانند. [۲۹] بهاء‌الدین عاملی در اشعار عربی خود علاوه بر اظهار ارادت و اخلاص کامل به ائمه شیعه و اشتیاق به زیارت قبور ایشان[۳۰]، در مواردی از مخالفان آنها تبری جسته است.[۳۱]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۸
فاصله گلناری

 

روز جهانی زمین پاک هر ساله در 22 آوریل مصادف با 2 اردیبهشت در تمام دنیا برگزار و به همه مردم روی زمین یادآوری می شود که نباید سیاره خود «زمین»‌را فراموش کنند و به فکر حفظ آن باشند. 

روز زمین پاک مناسبت سالانه ای است که با هدف افزایش آگاهی و تجلیل از محیط زیست کره زمین نامگذاری شده است. در سال 1969، جان مک مونل فرزند یک مبلغ دینی مستقل و علاقمند به عرصه دین، علم و صلح، ایده برگزاری یک روز جهانی به نام روز زمین پاک را در همایش یونسکو درباره محیط زیست مطرح کرد و در همان سال پرچم زمین پاک را طراحی کرد. 

یوتانت دبیر کل سازمان ملل( 1962- 1971) از ایده مک کونل استقبال کرد و این روز به یک روز جهانی در تقویم های سراسر دنیا تبدیل شد. در ایران نیز همزمان با دیگر کشور های جهان هفته زمین پاک از روز دوم اردیبهشت ماه به مدت یک هفته در سراسر کشور برپا می‌شود و نخستین روز این هفته ( دوم اردیبهشت ماه ) به نام روز زمین پاک نامگذاری شده‌است.

روز جهانی زمین پاک

زمین پاک

خداوند کسى است که زمین را براى شما جایگاه امن و آرامش قرار داد و آسمان را همچون سقفى؛ و شما را صورتگرى کرد، و صورتتان را نیکو آفرید؛ ...(غافر آیه 64)

روز جهانی زمین پاک هر ساله در 22 آوریل مصادف با 2 اردیبهشت در تمام دنیا برگزار می‌شود و به همه مردم یادآوری می‌کند که نباید سیاره خود "زمین" را فراموش کنند.

تاریخچه این مناسبت به سال 1969 و زمانی باز می‌گردد که جان مک مونل فرزند یک مبلغ دینی مستقل و علاقمند به عرصه دین، علم و صلح، ایده برگزاری یک روز جهانی به نام روز زمین پاک را در همایش یونسکو درباره محیط زیستمطرح و در همان سال پرچم زمین پاک را طراحی کرد.

یوتانت دبیر کل سازمان ملل (1962- 1971) از ایده مک کونل استقبال کرد و این روز به یک روز جهانی در تقویم‌های سراسر دنیا تبدیل شد.

در ایران نیز هم زمان با دیگر کشورهای جهان هفته زمین پاک از روز دوم اردیبهشت به مدت یک هفته در سراسر کشور برپا می‌شود و نخستین روز این هفته (دوم اردیبهشت ماه) به نام روز زمین پاک نامگذاری شده‌است.

7نکته برای داشتن زمین پاک

نشنال‌جئوگرافیکNational Geographic برای آنکه هر کس سهمی در بهتر شدن هوای اطرافش داشته باشد نکاتی را پیشنهاد کرده است:

1- در استفاده از کاغذ صرفه جویی کنید و سعی کنید کارهایتان را بدون استفاده از کاغذ انجام دهید. به طور مثال تا حد امکان قبض‌هایتان را از طریق اینترنت پرداخت کنید.

صرفه جویی در کاغذ در واقع به معنای کمتر بریده شدن درختان اطراف شماست که هر ساله هزاران هزار از آنها برای تولید انواع کاغذهایی که در طول روز در اختیار شما قرار می‌گیرد تلف می‌شوند و در عین حال با این کار زباله کمتری تولید شده و دی اکسید کربن کمتری تولید می‌گردد.

درخت ضامن سلامت زمین

2- در ساخت و انبوه شدن جنگل‌ها شما هم کمک کنید. کاشت هر نهال می‌تواند سال‌های سال هم خاطره خوشی برای شما و هم کمکی به محیط زیستتان باشد.

3- به انجمن‌های حمایت از محیط زیست کمک کنید. آنها با تلاش بی وقفه خود سعی در نجات  زمین دارند.

4- در محل کارتان هم به سبز بودن زمین فکر کنید. از مدیر بخش خود بخواهید که برنامه‌ای ترتیب دهد که کاغذ کمتری مصرف شده و اسراف نشود. برای نوشتن از هر دو روی کاغذ استفاده کنید.

5- اگر به سفر رفتن فکر می‌کنید حتما سفر با قطار را در اولویت قرار دهید. تحقیقات نشان می‌دهد که دی اکسید کربنی که قطارها برای زمین تولید می‌کنند 4 تا 15 درصد کمتر از هواپیماهاست. پس قطار را فراموش نکنید.

6- در مصرف آب صرفه‌جویی کنید. اسراف در آب می‌تواند به ضرر زمین تمام شود. هنگام دوش گرفتن زمان مشخصی را در نظر بگیرید و دقایق طولانی بی‌دلیل زیر دوش نمانید و آب را بی علت باز نگذارید.

7- در محله خود جستجو کنید. می‌توانید از همین هفته به محله خود بروید و کمی کنکاش کرده و ببینید که سوپرمارکت‌ها و دیگر مغازه‌ها چطور زباله تولید می‌کنند و چقدر می‌توان به آنها نکات مفیدی را گوشزد کرد.

اگر رودخانه‌ای نزدیک محل سکونت شماست آن را زیر نظر بگیرید و راه‌هایی برای تمیز نگه‌داشتن آن به همسایه‌ها پیشنهاد کنید.

در نهایت بهترین راه کمک به زمین می‌تواند لذت بردن از آن باشد. از خانه بیرون بروید و انگیزه خود را برای نجات این محیط زیبا بیشتر کنید.

همشهری        فروردین 91

 

عزیزان و هموطنان عزیز زمین خانه ی ماست خانه ی خود را پاکیزه نگه داریم خوبه که به فکر تمیزی باشیم از محله و کوچه ی خودمون شروع کنیم زباله نندازیم ، حتی یک پوست تخمه اینها باعث میشه کمکم شهر کثیف بشه - شهر ما خانه ما-   اون عزیزانی هم که تو شهرداری هستن و وظیفه شون پاکیزه کردن شهره درست اما ما هم باید وظیفه مون رو انجام بدیم و محیط پیرامون خود را تمیز نگه داریم.    #شهر-ما-خانه-ما

ف گلناری

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۳:۰۳
فاصله گلناری

 همه چیز در مورد دندان درد! (1)

       خدا درد دندان را نصیب هیچ کس نکند .... واقعاً وحشتناک است بخصوص که شب ها تشدید شده و خواب و آرامش را از آدمی سلب میکند .... خوب راه حل هم این هست که به مسکنی پناه آوریم تا قابل تحمل شده و صبح فرا رسد و خودمون و به دندانپزشک برسانیم تا راه چاره ای برای درد دندان مان پیدا کند.

دندان درد از اون دردهایی است که واقعاً تحمل آن سخت است . در این مقاله سعی میکنیم تا علاوه بر تشریح علل ایجاد دندان درد در مورد نحوه تسکین این درد و راههای درمان آن و همچنین فرق دندان درد با سایر دردها هم صحبتی داشته باشیم و خلاصه هرآنچه در مورد دندان درد هست را برای تان شرح خواهم داد.

      قبل از هر چیز میخواهم توضیحی در مورد علت ایجاد دندان در برایتان مطرح نمایم .

علت دندان درد 

                قبل از شروع برسی دندان درد بد نیست به این تصویر یک نگاه مجدد بیندازی م ...قسمت های مختلف دندان را در یک مقاله جدا بنام آشنائی با ساختمان دندان شرح داده ام .این تصویر یک برش طولی از یک دندان آسیاب میباشد که اجزاء مختلف آن را بخوبی نشان میدهد . اتاق پالپ محفظه ای است

 که عروق و اعصاب دندان در آن واقع شده و یک محیط بسته و استریل هست که به بیرون از بدن راهی ندارد و فقط از طریق نوک ریشه با بدن در ارتباط است . حال به علت پوسیدگی یا هر علت دیگری این محفظه بسته آلوده به میکروارگانیسم شود باعث ایجاد التهاب در این ناحیه شده و چون این محفظه بسته میباشد و افزایش حجم ناشی از ایجاد التهاب را با افزایش فشار داخلی دندان پاسخ میدهد به این صورت که فشار داخلی این حفره اتاق پالپ به صورت وحشتناکی افزایش پیدا میکند و این امر باعث ایجاد فشار شدید به پایانه های عصبی که در این اتاق پالپ واقع هستند شده و ایجاد دندان درد شدید میکند .و تا این فشار هست ما دندان درد را خواهیم داشت ... مسکن هائی مانند ایبو بروفن و یا مفنامیک اسید که از دسته داروهای ضد التهابی هست معمولا با کاهش التهاب داخل اتاق پالپ و متعاقب آن کاهش فشار داخلی موجب کاهش دندان درد میشود و برای همین هست که برای دندان درد استفاده میشود.

حال ما به هر وسیلهای بتوانیم این فشار دندان افزایش یافته داخل اتاق پالپ را کم کرده و یا از بین ببریم میتوانیم درد دندان را کاهش دهیم . دندانپزشکان هم دقیقا همین کار را میکنند و با تراش و باز کردن اتاق پالپ موجب کاهش درد دندان میشوند.

دندان

 ما معمولا جلسه اول که بیمار درد شدید دارد در حد باز کردن این حفره و پانسمان دندان کار میکنیم تا فقط درد بیمار کاهش یافته و در جلسات بعدی اقدام به درمان ریشه دندان میکنیم.این در مورد علت ایجاد درد دندان.

چرا  دندان درد در شبها بیشتر است؟ خوب با توجه به توضیحی که در مورد علت دندان درد دادم شبها با توجه به حالت دراز کشی که هستیم فشار کل ناحیه سر افزایش پیدا میکند . یعنی ما وقتی در حالت ایستاده هستیم یک فشاری در رگها وجود دارد و وقتی که دراز میکشیم فشار رگها مقداری افزایش پیدا میکند همین امر باعث میشود که عروقی هم که در ناحیه اتاق پالپ وجود دارد فشار شان افزایش پیدا کرده و فشار داخلی پالپ دندان باز افزایش پیدا کرده و دندان درد هم به همان نسبت افزایش پیدا کند .... برای همین هست که بیماری که دندان درد دارد شبها بلند میشود و هی برای خودش قدم میزند تا صبح بشه .... چون تا بخوابه درد تشدید میشه و وقتی قدم میزنه چون سرپا هست دردش کاهش پیدا میکنه ؟!

منبع:http://www.irandentist.info/amoozesh/dandan-dard1.ht

از وب جهان یکه نگار

 

 بر اساس مصوبه هیئت وزیران در سال ۱۳۶۲ روز ۲۳ فروردین روز دندانپزشک وهفته آخر فروردین ماه هفته دندانپزشکی نامگذاری شد. ما نیز به بهانه روز دندان پزشک به بررسی این حرفه و تاریخچه آن در ایران می پردازیم .

از عمر دندانپزشکی در ایران بیش از ۷۰ سال نمی گذرد.

در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی یعنی حدود ۸۷ سال پیش فقط سه نفر دندانپزشک در شهر تهران وجود داشت. یکی از برجسته‌ترین آنها، دکتر دندانپزشک اهل کشور لهستان بود که دندانپزشک مخصوص رضاخان به شمار می‌رفت و تبحر فوق‌العاده‌ای در طراحی و ساخت پروتزهای دندانی داشت. دو دندانپزشک دیگر تهران قدیم نیز اهل کشور سوئیس و ترکیه بودند. 
پس از تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۶، دندانپزشکان به‌صورت مجزا در آن تحصیل نمی‌کردند بلکه درمان بیماری‌های دهان و دندان به‌عنوان واحدی جداگانه به پزشکان تدریس می‌شد.
۲۳ فروردین؛ روز دندانپزشک 
تا چندی پیش از این، هنگامی که صفحات تقویم رومیزی خود را ورق می‌زدید و به روز ۲۳ فروردین می‌رسیدید، مشاهده می‌کردید که در گوشه‌ای از صفحه نوشته شده است: ” روز بهداشت‌کار دهان و دندان ” . ولی اکنون چند سالی است که این روز به نام روز دندانپزشک نام‌گذاری شده است.

هرچند به‌نظر می‌رسد بهتر بود روز جداگانه به این نام اختصاص می‌یافت تا بیشتر نشانگر نقش این گروه از پزشکان در ارتقای سطح بهداشت دهان و دندان افراد جامعه و درمان بیماری‌های دهان و دندان باشد.
دندانپزشکی، حرفه‌ای بسیار قدیمی است و شاید پیدایش آن به زمانی بازگردد که انسان‌ها به فکر سلامت و بهداشت و زیباتر کردن دندان‌هایشان افتادند.

 اولین مسواک‌ها را اهالی خاورمیانه استفاده می‌کردند و آن را با همین نام یعنی >Misswak< می‌خواندند. مسواک آنها شامل شاخه کوچکی از درخت <سالوادوراپرسیکا> بود که آن را روی آب به مدت یک روز غوطه‌ور می‌کردند تا الیاف آن از هم جدا شوند. چوب این درخت اثرات مثبتی نیز روی لثه‌ها داشت.
جالب است بدانید نخستین صندلی‌های دندانپزشکی که در جهات گوناگون حرکت می‌کنند، در موزه <دانشکده کپنهاک> به نمایش گذاشته شده است، در صورتی که به هلند سفر کردید حتما از این موزه دیدن کنید ولی اغلب دندانپزشکان تا سال ۱۹۵۰ یعنی حدود ۵۰ سال پیش ترجیح می‌دادند ایستاده کار کنند، برخلاف دندانپزشکان امروزی که اغلب در حالت نشسته روی دندان‌های شما کار می‌کنند.
تفاوت دندانپزشک و دندان‌ساز 
شاید شما هم شنیده‌اید که برخی افراد که ازنظر تحصیلات در مراتب بالایی قرار دارند می‌گویند <ساعتی پیش برای عصب‌کشی دندان به مطب دندان‌سازی رفته بودم.> در حالی که این اصطلاح کاملا اشتباه است. <دندانپزشکی> و <دندان‌سازی> دو حرفه متفاوت هستند.
اولین دانشکده دندانپزشکی در سال ۱۳۳۵ در دانشگاه تهران دایر شد و دندانپزشکان قدیمی‌تری که می‌شناسید، نخستین دانشجویانی بودند که از این دانشکده فارغ‌التحصیل شدند.
دندانپزشک:
فردی است که پس از گذراندن شش سال دوره عمومی دندانپزشکی و ارائه پایان‌نامه، از دانشکده دندان‌پزشکی فارغ‌التحصیل شده و با مدرک دکترای دندان‌پزشکی کلیه خدمات عمومی دندانپزشکی را ارائه می‌کند. یک دندانپزشک می‌تواند دندان‌های شما را ترمیم کند، دندان‌ها‌ی‌تان را عصب‌کشی کند، ارتودنسی متحرک و ثابت انجام دهد و دندان‌های‌تان را مرتب کند، به درمان بیماری‌های لثه‌ شما بپردازد و انواع دست‌های دندان‌های متحرک کامل و تکه‌ای (پارسیل) و روکش‌ها را برای دندان‌های‌تان بسازد. دندانپزشکان اجازه جراحی‌های در محدوده دهان و لثه را نیز دارند.
دندان‌ساز:
دندان‌سازان معمولا افرادی هستند که دندان‌سازی را به‌صورت تجربی فراگرفته‌اند. شما تابلوهایی با این عنوان در سطح شهرها مشاهده می‌کنید. این افراد دارای تحصیلات علمی و دانشگاهی نیستند بلکه به‌صورت تجربه و آزمون و خطا برخی از اقدامات دندان‌پزشکی را زیرنظر افراد هم‌صنف خود آموخته‌اند. جالب است بدانید که به این گروه ‌از افراد مطابق قانون مصوب شورای اسلامی سال ۶۴، مجوز فعالیت به‌عنوان <دندان‌سازان تجربی> داده شده ولی به‌نظر می‌رسد این مجوز فقط برای افراد قدیمی‌تر این رشته صادر شده است و در سال‌های اخیر مجوز جدیدی برای فعالیت این افراد صادر نمی‌شود. دکتر سید مهدی وردی، مدیرکل دفتر سلامت دهان و دندان وزارت بهداشت تاکید دارد: <این افراد اجازه نصب تابلوی مطب را ندارند و فقط می‌توانند کلمه دفتر کار را روی تابلوی خود بنویسند. مطابق قانون، این افراد فقط مجاز به ساخت دندان مصنوعی متحرک، پرکردن‌ پوسیدگی‌های سطحی و جرم‌گیری دندان‌ها هستند.>
دندانپزشکی علم و هنری است که تبحر و مهارت در آن با مطالعه علمی ساختمان و بافت‌های دهان و طبیعت زنده آنها و سال‌ها تجربه بالینی در مطب یا درمانگاه به دست می‌آید، بنابراین به‌نظر می‌رسد که در زمان کنونی که دندانپزشکی نوین روز به روز پیشرفت می‌کند، کم‌کم زمان آن رسیده که سلامت و بهداشت دهان و دندان مردم به‌طور کامل به متولیان آن، یعنی دندانپزشکان سپرده شود، کاری که امروزه در تمام کشورهای دنیا انجام می‌شود.
نیم‌ نگاهی به متخصصان دندانپزشکی
شما ممکن است هنگامی که با مشکلی در ارتباط با دهان و دندان خود برخورد می‌کنید، سردرگم باقی بمانید که باید به کدام متخصص دندانپزشکی مراجعه کنید. در این مطلب شما با تخصص‌های متفاوت این رشته آشنا می‌‌شوید:
آندودونتیکس (تخصص ریشه دندان( :) 
شما معمولا برای <عصب‌کشی> دندان باید به این گروه از دندانپزشکان مراجعه کنید. هنگامی که بافت‌های درون دندان شما بر اثر رسیدن میکروب‌‌های پوسیدگی‌زا و یا ضربه آسیب ببینند و ملتهب و عفونی شوند، معمولا دندان‌های شما خود به خود دچار دردی گنگ می‌شوند که در زمان شب تشدید می‌شود. وجود این علایم نشانه این است که باید برای عصب‌کشی به دندانپزشک مراجعه کنید.
ارتودنسی (مرتب کردن دندان‌ها:
اگر دندان‌هایتان نامرتب و پس و پیش باشند و یا مشکلات و ناهنجاری‌هایی در فک بالا و یا پایین شما وجود داشته باشد، باید برای درمان به مطب این گروه از دندانپزشکان بروید. این دندانپزشکان پس از قالب‌گیری و عکس‌برداری از دهان‌تان، از پلاک‌های متحرک و نگین‌ها و سیم‌های ثابت که روی دندان‌های کار گذاشته می‌شوند، برای ردیف‌کردن دندان‌های‌تان استفاده می‌کنند.

پریودونتیکس (تخصص بیماری‌های لثه و بافت‌های نگهدارنده آن:
این روزها خیلی‌ها به دنبال جایگزین کردن دندان‌ از دست رفته‌شان، به وسیله <ایمپلنت‌های دندانی> هستند. ایمپلنت گرچه درمانی پرهزینه است، ولی زیبایی و عملکرد قبلی دندان را به شما بازمی‌گرداند. برای کارگذاشتن ایمپلنت در فک‌های‌تان باید به متخصصان بیماری‌های لثه مراجعه کنید. در صورتی که لثه‌های‌تان قرمز و متورم شده‌اند و یا خون‌ریزی می‌کنند و یا روی سطح دندان‌های‌تان جرم انباشته شده است، این گروه از دندانپزشکان می‌توانند بهترین روش‌های درمانی را به شما ارائه دهند.
دندانپزشکی ترمیمی و زیبایی:
سفیدکردن دندان‌های بدرنگ، لامینیت کردن دندان‌ها (تیغه‌ای چینی که بر سطح لبی دندان‌های جلویی چسبانده می‌شوند و دندان‌ها را ردیف و هم‌رنگ نشان می‌دهند)، از مهارت‌های این گروه از دندانپزشکان است. شما می‌توانید برای ترمیم دندان‌های‌تان با مواد هم‌رنگ دندان و یا آمالگام (ماده پرکننده نقره‌ای رنگ دندان) به این گروه از دندانپزشکان مراجعه کنید.
پروستودونتیکس (متخصص پروتزهای دندانی:)
ساخت دست دندان کامل، تکه‌ای (پارسیل) و انواع روکش برای دندان‌های‌تان را به این گروه از دندانپزشکان بسپارید. این متخصصان می‌توانند دست دندانی را برای شما بسازند که بهترین گیر را در دهان‌تان داشته باشد و بتوانید به راحتی با آن غذا بخورید.‌

گرامی داشت روز دندانپزشک وهفته دندانپزشکی امسال با شوروحالی فزون تراز سالهای گذشته برگزارگردید. انجمن دندانپزشکان عمومی اصفهان با برنامه ریزی و همتی والا این روزعزیز را در سالن های شکیل وزیبای هتل آسمان برپا کرد که استقبال زاید الوصف دندانپزشک مواجه گردید . قریب 1500نفر ازدندانپزشک زحمتکش وشریف استان وخانواده هایشان در 3سالن این هتل زیبا گرد هم آمدند.

مراسم با سخنرانی دکترکورش رحیمی ریاست انجمن آغازگردید که در گوشه ای از صحبت هایشان گفتند: « دندانپزشکی حرفه ماست، درمان درد دهان ودندان وظیفه ما ست، دندانپزشکی توان ماست، دندانپزشکی هنرما است، دندانپزشکی وسیله خدمت ماست، دندانپزشکی وسیله ا مرارمعاش خانواده خانواده ماست ........ دندانپزشک حیثیت ماست وما از حیثیت شغلی خود دفاع می کنیم.»

در ادامه ایشان پیشنهاد دادند، حال که خانواده دندانپزشکی دراین شهر به خانواده ای بزرگ تبدیل گشته نیاز به تشکیل وتاسیس خانه دندانپزشک الزامی است و دراین راه دست یاری تمامی همکاران را می طلبیم . سپس دکترعباس علی خادمی ، ریاست دانشکده دندان پزشکی اصفهان ، به ا یراد سخن پرداختند وایشان نیزبه لزوم تاسیس باشگاه فرهنگی دندانپزشکان تاکید فرمودند :

در این روز باشکوه به تعدادی ازدندانپزشکان پیش کسوت تندیس های زیبایی به رسم یاد بود وقدردانی از زحمات ایشان اهدا گردید؛ و در پایان به 43 نفر از دندانپزشکان به قید قرعه جوایزی اهدا شد. اسامی پیشکسوتان دندانپزشکی
که مورد تقدیر قرار گرفتند، عبارت است از:

1- دکتر عبدالرسول امین جواهری

2- دکتر مجید نوربخش 

3- دکتر بهروز جباری

4- دکتر هاموها یراپطیان

5- دکتر حشمت عندلیب

6- دکتر هرمز ضیابری

7- دکتر پرویز دبیریان

8- دکتر حسین وکیلی

9- دکتر امین اله قادریان

10- دکتر محمد رضا شفا

11- دکتر غلام حسین امینی

12- دکتر خلیل ظهیری

 

از به آینده امیدوار باشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۲:۰۳
فاصله گلناری

 

در بامداد 21 فروردین 1378، امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در حال خروج از منزل، به وسیله ی منافقین مسلح در پوشش رفتگر، در برابر دیدگان فرزندش به شهادت رسید و منافقین کوردل، رسماً اقدام به این جنایت هولناک را به عهده گرفتند.

 

زندگی نامه

شهید در سال 1323، در شهرستان درگز دیده به جهان گشود و در سال 1346، موفق به اخذ درجه کارشناسی از دانشگاه افسری شد و سپس در بخش های مختلف ارتش، به ویژه در غرب کشور به وظیفه ی پاسدارای از کشور پرداخت. وی پس از طی دوره ی تخصص توپخانه به عنوان استاد، در مرکز آموزش توپخانه اصفهان، مشغول به تدریس شد.     

 

شهید صیاد شیرازی در سازماندهی نیروهای انقلابی ارتش نقش بسزایی داشت. و پس از پیروزی انقلاب، در بحبوحه ی غائله سال 1358 ضد انقلاب در کردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و در پاکسازی کردستان به همراه شهید دکتر چمران و دیگر رزمندگان غیور اسلام نقش مهمی ایفا نمود. پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد.

 

حکم انتصاب به فرماندهی نیروی زمینی

پس از شهادت سرلشکرولی الله فلاحی، امیر متعهد، شجاع و فداکار ارتش، که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نقش ارزنده ای در حفظ انسجام نیروی زمینی ارتش و نیز سازماندهی واحدهای آن داشت و تا هنگام شهادت در جهت حفظ روحیه و توان رزمی نیروهای تحت فرماندهی خود از کردستان تا خوزستان لحظه ای نیاسود؛ در 9 مهر 1360، زنده یاد سرلشکر ظهیرنژاد (فرمانده ی وقت نیروی زمینی) به سمت رییس ستاد مشترک ارتش منصوب و امیر شهید سپهبد صیاد شیرازی ( با درجه سرهنگی) با حکم امام خمینی� قدس سره� به عنوان فرمانده ی نیروی زمینی ارتش منصوب شد.       

 

درخواست انتصاب شهید صیاد شیرازی با پیشنهاد رییس شورای عالی دفاع به شرح زیر صورت گرفت:

�محضر شریف فرماندهی کل حضرت امام خمینی مدظله العالی. با توجه به انتصاب تیمسار ظهیرنژاد به سمت ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران به موجب مصوبه شورای عالی دفاع در جلسه ی فوق العاده نهم مهرماه 1360 بر اساس بند �د� اصل 110 قانون اساسی، جناب سرکار سرهنگ علی صیاد شیرازی، فرمانده عملیات شمال غرب به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران خدمت حضرتعالی پیشنهاد می گردد.�

رییس شورای عالی دفاع: اکبر هاشمی رفسنجانی � نهم مهرماه 1360

امام خمینی قدس سره موافقت خود را به شرح زیر اعلام فرمودند:

 

بسمه تعالی

�موافقت می شود.�

روح الله الموسوی الخمینی

شهید صیاد شیرازی، امیر سرفراز ارتش اسلام با توانی شگفت و روحیه ای کم نظیر در سلسله عملیات پیروزمند ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، مطلع الفجر، محرم، والفجر 1، 2، 3، 4، ... خیبر و بدر فرماندهی نیروهای ارتش را بر عهده داشت و در 23 تیر 1365، به فرمان امام خمینی قدس سره به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد.

در متن حکم امام خطاب به آن شهید گرانقدر چنین آمده بود:

�برای فعال کردن هر چه بیشتر و بهتر قوای مسلح کشور ضرورت دارد از تجربه ی اشخاصی که در متن مسایل جنگ بوده اند، استفاده هر چه بیشتر بشود؛ بدین سبب سرکار سرهنگ صیاد شیرازی، و وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا پایان جنگ به عضویت شورای عالی دفاع منصوب می نمایم.�

با توجه به مسؤولیت خطیر شهید صیاد شیرازی در شورای عالی دفاع، بنا به درخواست ریاست آن شورا و موافقت امام خمینی قدس سره، شهید بزرگوار (در مرداد 1365) در شورای عالی دفاع مشغول انجام وظیفه شد و مسؤولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش به سرتیپ حسنی سعدی واگذار گردید.

حضرت امام خمینی قدس سره در حکم فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش پیرامون خدمات شهید سرافراز ارتش چنین فرمودند:

� با تقدیر از زحمت های طاقت فرسای سرکار سرهنگ صیادشیرازی که با تعهد کامل به اسلام و جمهوری اسلامی، در طول دفاع مقدس از هیچ گونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرده و امید است در آینده  نیز در هر مقامی باشد، موفق به ادامه ی خدمت های ارزنده خود بشود...�

شهید صیاد شیرازی

شهید سپهبد صیاد شیرازی در 18 اردیبهشت 1366، از سوی امام قدس سره به دریافت درجه ی سرتیپی نایل آمد. امیر شجاع ارتش اسلام در مهر 1368، بنا به درخواست رییس ستاد کل نیروهای مسلح، و با موافقت و حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد کل و در شهریور 1372 به سمت جانشین ریاست ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.

شهید شجاع و ارجمند ارتش جمهوری اسلامی ایران، در 16 فروردین 1378، همزمان با عید خجسته ی غدیرخم به درجه سرلشکری نایل آمد و چند روز بعد، با افتخار شهادت، به درجه ی سپهبدی ارتقا یافت.

شهید صیاد شیرازی پس از دریافت درجه ی سرلشکری خطاب به خانواده اش می گوید:

�بسیار شاد و خرسندم؛ البته نه به خاطر دریافت این درجه، بلکه به خاطر رضایتی که امید دارم امام زمان(عج) و مقام معظم رهبری از من داشته باشند. مقام، درجه و اسم و رسم در نظر من هیچ جایگاهی ندارد.�

 

قسمت هایی از وصیت نامه ی شهید سپهبد صیاد شیرازی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم.

انالله و انا الیه راجعون

هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله. اللهم زدنا ایماناً و ارحمنا. اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریک له و أن محمّداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق و ان الصدیقة الطاهرة فاطمة الزهرا، سیدة نساء العالمین و أن علیاً أمیرالمؤمنین  و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و الحسن بن علی و الحجة القائم المنتظر صلواة الله و سلامه علیهم ائمتی و سادتی و موالی بهم اتولی و من اعدائهم اتبرء و أن الموت و النشور حق و الساعة آتیة لا ریب فیها و أن الجنة و النار حق.

اللهم أدخلنا جنتک برحمتک و جنّبنا و احفظنا من عذابک بلطفک و احسانک یا لطیفاً بعباده یا أرحم الراحمین.

خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛

خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود.

21فروردین هر سال، روزی به یادماندنی از شهیدی است که در دل همه ما آشیانه کرده است. شهید صیاد شیرازی؛ شهیدی که در طول حیاتش، خدمات زیادی را برای کشورمان انجام داد و چند روز قبل از شهادتش به درجه سرلشکری نائل آمد. از جمله مسئولیت‌های وی می‌توان به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال 60، عضویت شورای عالی فاع در سال 65،معاون بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح در سال 68و جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و... اشاره کرد. این شهید سال 67 پس از دریافت سمت‌ها و درجه‌های مختلف، موفق به اخذ درجه سرلشکری شد. شهید صیاد به همراه فرماندهی شجاع سپاه، مسئولیت هدایت عملیات‌های طریق القدس( آزاد‌سازی بستان)فتح المبین(غرب دزفول) بیت المقدس( آزاد‌سازی خرمشهر) عملیات رمضان، عملیات محرم، بدر، خیبر، والفجرها و... را در طول دفاع مقدس عهده‌دار بود و موفقیت‌های چشمگیری برای رزمندگان حاصل شد. شاید همین مسئولیت‌ها و سمت‌های شهید بهانه‌ای برای منافقین کور دل شد تا وی را به شهادت برسانند. حالا چندین سال از شهادت صیاد دل‌ها گذشته است اما یادش همچنان در یادها زنده است. مصاحبه‌ای را با مهدی، فرزند این شهید بزرگوار انجام دادیم که خواندنش با توجه به نزدیکی به سالگرد شهادت پدرش خالی از لطف نیست. در ابتدا مایلیم مختصری از زندگی پدر شهیدتان از زبان شما بشنویم؟

پدرم سال 1323 در شهرستان«درگز» از توابع استان خراسان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش از عشایر فارس بود که به استخدام ژاندامری خراسان در آمد و سپس به ارتش رفت. پدرم تحت تأثیر او، از کودکی به نظامی‌گری علاقه‌مند شد. او به همراه پدر و خانواده از شهری به شهر دیگر مهاجرت می‌کرد.شهرهایی مثل گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام مجدداً گرگان محل پرورش فکری و تحصیلی او بود تا اینکه در سال 43 دیپلم ریاضی گرفت. چون دانشکده افسری دانشجویان را با دیپلم ریاضی گزینش و جذب می‌کرد، پدرم در همان سال به دلیل داشتن این دیپلم در کنکور ورودی دانشکده افسری ارتش شرکت و پذیرفته شد و در دوران خدمت سه ساله خیلی علاقه‌مند، جدی و منضبط بود و مورد توجه و عنایت فرماندهان قرار داشت.

شهید صیاد

چه سالی موفق به اخذ اولین درجه در ارتش شد؟

پدرم سال 46 با درجه ستوان دومی وارد مرکز توپخانه جهت طی دوره تخصصی توپخانه شد. پس از طی این دوره با درجه ستوان دومی به لشکر تبریز و لشکر کرمانشاه منتقل شد. او در سال 1350 برای گذراندن دوره زبان انگلیسی به تهران آمد و پس از پایان دوره به علت جدیت در تحصیل به عنوان استاد زبان مشغول تدریس شده بود. در همان سال با دخترعمویش ازدواج کرد.

آیا پدرتان در طول تحصیل در ارتش به خارج از کشور هم اعزام شدند؟

سال 51 پس از اخذ موفقیت با امتیاز بالا در کنکور اعزام به خارج از کشور برای تکمیل دوره توپخانه از طرف ارتش به امریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. این دوره را با موفقیت طی کرد و در بین شاگردان کلاس که دو نفر ایرانی و 18 امریکایی بود، حائز رتبه اول شد. به دلیل سواد بالایی که داشت پس از این دوره و مراجعت به ایران در سال 53 برای تدریس دانش تخصصی توپخانه در مرکز توپخانه اصفهان به عنوان استاد مشغول تدریس شد. او یکی از استادان توانمند و دوست داشتنی بود.

شهید صیاد شیرازی در دوران انقلاب چه نقشی ایفا کردند؟

در دوران اوج‌گیری مردم در انقلاب در ارتش به دفاع از علمای اسلام و حکومت اسلامی پرداخت و در جهت تحقق انقلاب تلاش کرد تا اینکه در 19 بهمن سال 57 از سوی رژیم طاغوت بازداشت شد. با پیروزی انقلاب وی آزاد شد.

شهید صیاد سمت‌های مختلفی در طول هشت سال دفاع مقدس داشتند. به آنها هم اشاره کنید؟

در 9 دی سال 60 به پیشنهاد شورای عالی دفاع و فرمان امام خمینی(ره) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد و در سلسله عملیات‌های پیروزمندانه طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم‌بن عقیل، محرم، والفجرها، خیبر، بدر و سایر عملیات‌های بزرگ و کوچک که موجب بیرون راندن عراق شد، شرکت داشت. در 23 تیر سال 60 به فرمان امام به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد. در سال 67 به دستور امام، معاون بازرسی ستاد کل نیروی‌های مسلح شد. در شهریور 72 با حکم فرماندهی کل قوا به سمت جانشینی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب و در 16 فروردین سال 78 همزمان با عید غدیر خم به درجه سرلشکری نائل آمد.

از اینکه به این درجه رسیدند، چه حسی داشتند؟

پدرم پس از دریافت این درجه به خانواده‌ام گفت که بسیار شاد و خرسندم نه به خاطر این درجه، بلکه به خاطر رضایتی که مقام معظم رهبری از من داشتند. می‌گفت این مقام و درجه و اسم و رسم در نظر من هیچ جایگاهی ندارد.

روز حادثه شهادت پدرتان را به یاد می‌آورید؟

بله، آن روز همیشه در خاطرم است. صبح ساعت 6 و 30 دقیقه آماده می‌شدیم تا پدرمان. من و برادرم را به مدرسه برساند. من و برادرم رفتیم تا در پارکینگ را ببندیم. در غیاب ما، فرد منافق در لباس رفتگری به ماشین پدرم نزدیک شد و نامه‌ای به او داد. پدرم مشغول مطالعه این نامه بود که آن فرد، کلتی از جیبش بیرون آورده و به پدرم تیر‌اندازی کرد. ما سریع به سوی پدرمان رفتیم...

چند تیر به پدرتان شلیک کرد؟

فرد منافق به صورت ایشان سه‌گلوله شلیک کرد. من و برادرم ترسیده بودیم و نمی‌توانستیم کاری کنیم. کسی هم در کوچه نبود به همین دلیل من به همرا ه همسایه مان که درطبقه بالای ما بودند، پدر را به بیمارستان فرهنگیان رساندیم اما پزشکان به ما گفتند که در همان لحظه به دلیل اینکه تمامی گلوله‌ها به صورت و سرش اصابت کرده به شهادت رسیده است. باورمان نمی‌شد که پدرمان را جلوی چشمانمان شهید کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۲:۰۱
فاصله گلناری

بیستم فروردین روزملی فناوری هسته ای

 

فرخنده روزاثبات عزم وتوان علمی دانشمندان کوشا وجوان کشوراست که با قدرت ابتکاروبه فعل رساندن پتانسیل علمی خود درصحنه رقابت با مدعیان تولید علم درعرصه جهانی، گوی سبقت را ربودند .

 

در بیستم فروردین ماه 1385 دانشمندان جوان جمهوری اسلامی ایران با دستیابی به فن آوری غنی سازی اورانیوم و راه اندازی این زنجیره در نطنز افتخار ملی و جهانی آفریدند و بدنبال این موفقیت که ایران توانست به حلقه کشورهای دارای فناوری هسته ای بپیوندد؛ این روز، در تقویم رسمی ایرانیان روز ملی فنآوری هسته ای نام گرفت. 
از دیرباز آرزوی بشر دستیابی به منبعی از انرژی بوده که علاوه بر آنکه بتواند مدت مدیدی از آن استفاده کند، تولید پسماندهای خطرناک نیز در پی نداشته باشد. اکنون در هزاره سوم میلادی این آرزوی به ظاهر دست نیافتنی کم کم به واقعیت پیوسته است و بشر خود را آماده می سازد تا با ساخت اولین رآکتور گرما هسته ای (همجوشی هسته ای) آرزوی دیرینه خود را یعنی تولید سوختی پاک و ارزان به نام هیدروژن با انرژی تولیدی سرشار و پسماندی بسیار پاک به نام هلیوم را به منصه ظهور رساند . 
این فن آوری شامل بسیاری از علوم مهندسی و پایه است که در حال حاضر، کشورهای اندکی به آن دست یافته اند و کسب این فن آوری ، در ایران سبب جهش علمی بزرگی در همه زمینه های علمی و صنعتی در کشورشده است. 
جمهوری اسلامی ایران، دو زنجیره 164 تایی از دستگاه های سانتریفیوژ را نصب و راه اندازی نموده و در حال تکمیل زنجیره 3000 تایی سانتریفیوژ برای رسیدن بر تولید نیمه صنعتی سوخت هسته ای نیروگاه در نطنز است. 
دست آوردهای موثر و قابل تامل در زمینه های مختلف صنعتی ، کشاورزی و... نشان از استفاده صلح آمیز ایران از این فناوری دارد که موارد زیر از آن جمله اند : 
از نمونه پیشرفت های اخیر ایران در عرصه تولید انرژی هسته ای می توان در صنعت داروسازی به تولید رادیو داروها اشاره کرد که این رادیو داروها ، داروهای نشاندار رادیو اکتیومی باشند که به بیمار تزریق یا خورانده می‌شوند. این دارویی هسته‌ای یا رادیو فارماکولوژی روش دارویی خاصی است که با ترکیبات، آزمایش یا تزریق مناسب رادیو دارو به مریض ارتباط دارد. 
با توجه به اهمیت این نوع داروها در درمان برخی بیماریها، سازمان انرژی اتمی ایران توانست به تولید انبوه رادیو داروی مولیبدن 99 - تکنسیم M 99 در کشور و خودکفایی در این زمینه دست یابد. این ماده دارویی که در تشخیص بسیاری از بیماری ها از جمله بیماری هایی که نیاز به اسکن از ماهیچه های قلبی، مغز استخوان، غدد بزاقی، تیروئید، پاراتیروئید، شش ها، کبد، کلیه و ... دارند در تمام مراحل توسط پژوهشمتخصصان و فارغ التحصیلان دانشگاه های داخلی تهیه و تولید شده است. 
ماده مولیبدن 99 - تکنسیم M 99 در حال حاضر تنها در چند کشور از جمله بلژیک، کانادا، آفریقای جنوبی، هلند، انگلیس، چین و هند تولید می شود و ایران جزء معدود کشورهای تولید کننده این رادیو دارو است. 
در صنایع، تولید کیک زرد یا Yellowcake که به نام اورانیا (Urania) هم شناخته می‌شود از دیگر دستاوردهای محققان کشور بوده است در واقع کیک زرد خاک معدنی اورانیوم است که پس از گذراندن مراحل تصفیه و پردازشهای لازم از سنگ معدنی آن تهیه می‌شود. تهیه این ماده به منزله رسیدن به بخش میانی مراحل مختلف تصفیه سنگ معدن اورانیوم است. کیک زرد به طور معمول با آسیاب کردن و پردازشهای شیمیایی بر روی سنگ معدن اورانیوم بصورت پودر زبر و زردرنگی به دست می‌آید که قابلیت حل شدن در آب را ندارد. کیک زرد عموما برای تهیه سوخت رآکتورهای هسته ای به کار برده می‌شود. در واقع این ماده پس از پردازش به UO2 یا اورانیتیت (Uraninite) تبدیل و برای استفاده در میله های سوختی به کار می رود. 
در حال حاضر در پروژه مربوط به معدن سنگ اورانیوم ساغند یزد، اورانیوم از اعماق 350 متری استخراج و به کیک زرد تبدیل و به عنوان خوراک اصلی غنی سازی نطنز استفاده می شود. روزی جمهوری اسلامی ایران با تولید 110 تن هگزا فلورید اورانیوم (UF6) در تاسیسات اصفهان، جزو هشت کشور اول جهان در دارا بودن تاسیسات فراوری اورانیوم به عنوان یک مجموعه کامل شد .گفتنی است در صنعت به این دلیل عنصر اورانیوم را به صورت ترکیب هگزافلورید اورانیوم(? (UF6?در می‌آورند که ماده مذکور بهترین ترکیب اورانیوم برای استفاده در روشهای مهم غنی‌سازی اورانیوم محسوب می‌شود. 

 

روز ملی فناوری هسته ای و تاریخچه آن

 

 20 فروردین ماه سال 1385 خبر دستیابی ایران به فن آوری غنی سازی اورانیوم و راه اندازی یک زنجیره کامل غنی سازی در نطنز اعلام شد. در پی این خبر با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، به پاس قدردانی از تلاش های افتخار آمیز دانشمندان جوان ایران اسلامی، بیستم فروردین ماه، مقارن با تکمیل چرخه سوخت هسته ای در تقویم رسمی ایرانیان روز ملی فن آوری هسته ای نام گرفت.

فناوری هسته ای

این فن آوری در برگیرنده بسیاری از علوم مهندسی و پایه است و در حال حاضر منحصراً در اختیار تعداد کمی از کشورهای جهان است. اهمیت کسب این فن آوری موجب جهش علمی و در همه زمینه های علمی و صنعتی در کشورمان شده است.

جمهوری اسلامی ایران در یک سال گذشته و پس از رفع تعلیق دو سال و نیمه فعالیت های هسته ای مرتبط با چرخه سوخت تا کنون دو زنجیره 164 تایی از دستگاه های سانتریفیوژ را نصب و راه اندازی نموده و در حال تکمیل زنجیره 3000 تایی سانتریفیوژ برای رسیدن بر تولید نیمه صنعتی سوخت هسته ای نیروگاه در سایت نطنز است.

این موفقیت بزرگ در فن آوری هسته ای بیش از هر چیز مرهون تصمیمات و سیاستهای مدبرانه و دوراندیشانه ای بوده است که توسط مسئولان عالی رتبه نظام در رفع تعلیق از تأسیسات هسته ای کشورمان صورت گرفته است و نشان داد که پایداری، مقاومت در مقابل خواسته نامشروع دیگران، خودباوری و اعتماد نیروهای خلاق کشور می تواند قله های دانش پیشرفته هسته ای در حداقل زمان ممکن فتح شود.

 

نگاهی به گذشته

از سالهای پایانی دهه1950میلادی موج نگرانی از کاهش و پایان ذخایر سوخت‌های فسیلی برای تامین انرژی در جهان، سبب شد کشورهای زیادی به کاروان پرشتاب جویندگان فناوری اتمی بپیوندند.

کشو ر ما نیز که در آن زمان، یعنی حکومت پهلوی به‌عنوان ژاندارم منطقه‌ای آمریکا عمل می‌کرد ، در جمع کشورهایی قرار داشت که ذخیره منابع نفتی رو به پایان داشتند.

بنابراین برای دستیابی به این سوخت جدید تلاش کرد ، و کشورهای غربی، ایران را به ‌عنوان نخستین اولویت برخورداری از انرژی اتمی در منطقه خاورمیانه اعلام کردند و در کوتاهترین مدت، نخستین پروژه عملیاتی فناوری هسته‌ای در بوشهر توسط کارشناسان آلمانی با پشتیبانی آمریکا کلید خورد.

نخستین کشوری که ایران را به دستیابی به فناوری هسته‌ای ترغیب و این تکنولوژی را به ایران منتقل کرد (ایالات متحده آمریکا)، نخستین مخالف امروزی ایران در تحقق فعالیتهای هسته‌ایش، بود.

همان حمایت‌های آشکاری که ایران در سال 1958، به عضویت آژانس بین‌ المللی انرژی اتمی (I.A.E.A) درآمد و ایران در سال 1968، پیمان عدم تکثیر سلاح‌های هسته‌ای (N.P.T) را پذیرفت و در سال 1970، آن را در مجلس شورای ملی به تصویب رساند.

بعد از آن در سال 1974 میلادی، شرکت زیمنس آلمان، بر اساس قراردادی با دولت وقت ایران، ساخت دو راکتور هسته ای 1200 مگاواتی آب سبک را در بوشهر، بندری در جنوب ایران آغاز کرد و کارشناس آلمانی به همراه کارشناسان ایرانی در احداث این نیروگاه که در آن زمان یکی از بزرگترین نیروگاههای اتمی جهان به شمار می رفت، شرکت داشتند.

ایران یک قرارداد چرخه سوخت هسته‌ای 10 ساله قابل تمدید با آمریکا در سال 1974، آلمان غربی در سال 1976 و فرانسه 1977در سال منعقد نمود و کشورهای غربی در این دوره برای ارائه چرخه سوخت هسته‌ای از جمله غنی سازی به ایران با یکدیگر رقابت می‌کردند همان کشورهای که امروزه مخالف دستیابی به برنامه های هسته ای هستند .

فناوری هسته ای

 

انقلاب اسلامی و هزاران افتخار یرای ایران زمین

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در سال 57 اگرچه آمریکا در ایران پایگاه خود را از دست داد اما دخالت‌ها و توطئه‌های این کشور پایان نداشت.

تلاش آمریکا برای جلوگیری از دستیابی ایران به فناوری هسته‌ای با توجیه برخورداری از منابع نفتی و گازی در حالی ادامه دارد که چهار دهه پیش ایران اولویت یک در خاورمیانه برای استفاده از این فناوری معرفی شده بود و آلمان نیز نیروگاه بوشهر را تقریبا به نیمه رساند.

توطئه‌های آمریکا علیه ایران تا آنجا ادامه یافت که در 20 فروردین 1359 دولتمردان این کشور، رابطه سیاسی خود را با ایران قطع و دست به توطئه‌های نافرجامی علیه انقلاب اسلامی از جمله حمله نظامی به طبس، کودتای نوژه، جنگ تحمیلی، تحریم اقتصادی زدند.

و آمریکا با توجه به نفوذ خود در رسانه ها جهانی همیشه ایران متهم کرده که در فکر ساخت سلاح های کشتارجمعی است اما همگان می دانند این آمریکایی ها بوده اند که دشمنان ایران را به اینگونه سلاح ها تجهیز و آنان را در به کاربردن آن علیه ایران تحریک کردند.

در خصوص مخالفت های آمریکا و رژیم اشغالگر اسرائیل و برخی کشورهای غربی با فعالیت های هسته ای کارشناسان بر این عقیده اند که آمریکا در این زمینه برخورد دوگانه و تبعیض آمیز دارد، و کشورهای غربی دارای انرژی هسته ای، دانش مربوط به غنی سازی اورانیوم را در انحصار خود قرار داده و از دسترسی کشورهای جهان سوم به این فن آوری جلوگیری می کنند و در عین حال همچنان به سکوت حمایت آمیز خود از توسعه زرادخانه اتمی اسراییل ادامه می‌دهند.

با تمام مشکلات و موانع اکنون ایران در حالی وارد سومین سالروز ملی فناوری هسته‌ای خود می‌شود که مطابق قوانین بین‌المللی و پادمان‌های جهانی در این زمینه، عمل کرده است بازرسی آزادانه بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و دوربین‌ها، تمامی دال بر این ادعاست.

فناوری هسته ای

اکنون با دستیابی ایران به دانش هسته ای صلح آمیز به هدف تامین انرژی همه جهان به این باور رسیده اند که امروزه با تمامی موانعی که در راه رسیدن ایران وجود دارد دستیابی به انرژی هسته ای کاری بزرگ تر از ملی شدن نفت است.

دولت و مردم ایران تمامی تلاش را دارند تا ذره ای از حق خود برای دستیابی به انرژی هسته ای کوتاه نیایند چرا که به گفته رهبرشان انرژی هسته ای را یک نیاز و ضرورت و جزیی از پیشرفت علمی ایران می دانند.

باید گفت که برای خود دشمنان نیز مسلم است که ایران بعنوان یکی از امضاءکنندگان پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای یا معاهده "ان پی تی" و طبق مفاد همین پیمان، به عنوان یک کشور عضو، از حق غنی سازی اورانیوم و تولید چرخه سوخت هسته ای برای مقاصد صلح آمیز برخوردار است.

دانشمندان جوان ایران زمین ثابت کردند که ایرانی می تواند و با هوش و ذکاوت بالای خود باردیگر گامی بلند در عرصه های علمی و فناوری برداشته و دانش هسته ای را برای ایران و ایرانی بومی کند و کشور سربلند مان اکنون آمادگی انتقال این دانش صلح آمیز را به کشورهای ازاده سراسر جهان دارد.

 

16 فروردین 91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۸
فاصله گلناری

حضرت زینب علیهاالسلام در یک نگاه

 

پر رفت و آمدترین خانه «محله بنی‌هاشم» را آوای شادی و سرور در آغوش گرفته بود، موج شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود. همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر لحظه‌شماری می‌کردند، و دل خوش می‌داشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش بفشارند و گل بوسه‌های محبت را بر گونه‌های عطر آگینش نثار گردانند.

پس از یک سکوت تقریباً کوتاه، موج شادی در فضا اوج گرفت، و همه با خبر شدند که از دامن زهرا علیهاالسلام، دختر بزرگواری چهره به‌جهان گشوده است.

جد اعلای پدر و مادری زینب(ع)، عبدالمطلّب بن هاشم است که، امین کعبه، سقّای حجّاج و مهماندار خانه خدا بوده، و خداوند او را از شرّ سپاه فیل سوار ابرهه که از حبشه برای خراب کردن خانه خدا آمده بودند حفظ کرد. او هرگز به بت‌پرستی نزدیک نشد.

آری، در پنجم جمادی‌الاولی سال پنجم هجرت، مطابق با 627 میلادی، دختر فاطمه علیهاالسلام متولد شد. (1) مادر، سومین فرزند خود را به دنیا آورد، و پدر نیز خود را به زینت «زینب» آراست.

رسم خانواده‌ علی(ع) و زهرا(ع) این بود که نام‌گذاری نوزاد خود را به‌بزرگِ خانواده واگذار می‌کردند، امّا وقتی این نوزاد زهرا چشم به‌جهان گشود، بزرگ خانواده یعنی پیغمبر(ص) در مسافرت بود، و آنان چند روزی صبر کردند تا پیامبر از مسافرت آمد، و همین که مژده ولادت دختر فاطمه(ع) را شنید، در اولین فرصت به خانه فاطمه(ع) رفت، و نوزاد را طلب نمود و او را در آغوش خود فشرد و بوسه‌ها به گونه‌اش افکند. و نام کودک را زینب نهاد.

کلمه‌ «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.

یا زینب

مادر زینب علیهاالسلام

مادر زینب، فاطمه زهراست- محبوب‌ترین دختران پیامبر نزد آن بزرگوار- کسی که از نقطه نظر خلقت و خصلت شبیه‌ترین افراد به پیغمبر است و خداوند به او امتیازاتی بخشیده، کسی که حلقه‌ پیوند رسالت و امامت است و از دامن پاک او، درخت سلاله‌ پیامبر شاخه و برگ می رویاند، و میوه‌های شیرین اهل بیت(ع) را به بوستان تاریخ تقدیم می‌دارد.

کلمه‌ «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.

آری، مادر زینب(ع) فاطمه است، پاره تن پیامبر، آن که خشنودی او به خشنودی پیغمبر(ص) وابسته است، آن که اگر خشمناک شود، پیغمبر(ص) هم غضبناک می‌گردد، آن بانوی دانشمند و با بصیرت، عابد و زاهد، مبارز و مجاهد، دلسوز و فداکار، مقاوم و سرسخت در برابر کجی‌ها و در یک سخن همانطور که حبیب خدا و رسول‌الله(ص) فرموده: « سیّدة نساء العالمین.»(2)

فاطمه(ع) از هر جهت، سالار و سرآمد همه بانوان جهانیان است.

 

پدر زینب علیهاالسلام

پدر زینب، علی بن ابیطالب(ع) - پسرعمو و وصّی رسول خدا - اولین کسی است که در کودکی به پیامبر ایمان آورد و اسلام را پذیرفت. او در میان «قبیله‌ قریش» شجاع‌ترین، دانشمندترین و جوانمردترین افراد بود.

آری، علی بن ابیطالب پدر زینب در قضاوت و زهد، در سخاوت و پرهیزکاری، در اصالت و بزرگواری، و در مقام بلند ایمان و شرافت، بلند‌مقام‌ترین یاران پیامبر و امت اسلام است.

و چرا سخن خود پیامبر(ص) را در باره علی(ع) زمزمه نکنیم و کلام آن بزرگوار پس از پیوند ازدواج او با فاطمه(ع) را که برای دفع وسوسه‌های کارشکنان، خطاب به فاطمه بیان فرمود، مد‌ نظر نداشته باشیم؟

پیغمبر(ص) به فاطمه فرمود:

«زوجتک خیر امّتی، اعلمهم علما، و افضلهم حلماً، و اولهم سلماً.»(3)

دخترم! مطمئن باش که تو را به ازدواج کسی درآورده‌ام که، بهترین افراد امت من است، زیرا از لحاظ دانش از همه عالم‌تر، و در قلمرو حلم و پایداری از دیگران مقاوم‌تر است، و به هر حال علی(ع) اولین مردی است که ایمان آورد، و در برابر خدا و اسلام تسلیم شد.

 

جدّ و جده مادری

جدّ مادری زینب(ع) محمد رسول‌الله، و خانم‌الانبیاء است، و جدّه مادری او «خدیجه بنت خویلد» می‌باشد. خدیجه ام‌المؤمنین، یعنی همسر پیامبر و مادر همه اهل ایمان است. تاریخ درباره او گواهی می دهد:

«هی اوّل امراة تزّوجها، و اوّل خلق الله اسلم باجماع‌ المسلمین، لم یتقدّمها رجل ولا امراة، کانت یذعی فی الجاهلیّة الطّاهرة.»(4)؛ خدیجه اولین زنی است که پیغمبر(ص) با او ازدواج کرد، و به اتفاق نظر همه مسلمانان، اولین انسانی است از زنان، که در برابر پیغمبر تسلیم شد و ایمان آورد، و در روزگار جاهلیت هم، طاهره، یعنی زن پاک و مقدس، نامیده می‌شد.

مادر زینب(ع) فاطمه است، پاره تن پیامبر، آن که خشنودی او به خشنودی پیغمبر(ص) وابسته است، آن که اگر خشمناک شود، پیغمبر(ص) هم غضبناک می‌گردد، آن بانوی دانشمند و با بصیرت، عابد و زاهد، مبارز و مجاهد، دلسوز و فداکار، مقاوم و سرسخت در برابر کجی‌ها و در یک سخن همانطور که حبیب خدا و رسول‌الله(ص) فرموده: « سیّدة نساء العالمین»؛ فاطمه(ع) از هر جهت، سالار و سرآمد همه بانوان جهانیان است.

پیامبر عالیقدر اسلام هم فرموده است:

«بهترین زنان جهانیان: مریم دختر عمران ، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه(ع) دختر محمّد است.»(5)

تاریخ هم درباره «خدیجه کبری» گواهی می‌دهد:

«کانت خدیجة وزیرة صدق علی‌الاسلام، کان یسکن الیها.»(6)؛ خدیجه پیوسته وزیر و پشتیبان و کمک‌‌کار صادق و درستکاری برای اسلام و پیامبر بود، و به‌هنگام مشکلات و کارشکنی‌های دشمنان برای رسول خدا، مایه‌ سکون و آرامش قلب او محسوب می‌شد.

 

جدّه پدری زینب

جدّه پدری زینب کبری، فاطمه، دختر «اسد ‌بن هاشم بن بعد مناف» که همسر «ابوطالب» عموی رسول خدا(ص) و مادر علی(ع)، طالب، عقیل و جعفر، است. فاطمه نخستین زن از «بنی هاشم» است که به همسری مردی از بنی هاشم درآمد، و نیز اولین زن هاشمی است که برای مرد هاشمی فرزند زایید، و هم اولین زن هاشمی است که فرزند وی خلیفه اسلام گردید.

فاطمه در مکّه به‌حضور پیامبر رسید، و اسلام آورد، و سپس به «مدینه» هجرت کرد، و به‌خاطر محبّت‌ها و فداکاری‌هایی که در حق رسول خدا روا داشته، آنقدر مورد احترام و تکریم پیغمبر(ص) واقع شد که، وقتی در مدینه از دنیا می‌رفت، پیامبر را وصیّ خود قرار داد، و آن حضرت هم وصیّت فاطمه را پذیرفت و آنگاه بر جنازه او نماز خواند، و در قبر گذارد، و پیوسته از فاطمه با خیر و نیکی یاد می‌کرد. (7)

جدّ پدری زینب(ع)

ابوطالب بن عبدالمطلب که نام او «عمران» گفته شده، عموی بزرگوار پیغمبر اسلام، و جدّ پدری زینب کبری است، بلکه باید ابوطالب را پدر پیامبر دانست، زیرا وقتی مادر پیغمبر، ایشان را باردار بود، عبدالله پدر بزرگوار او از دنیا رفت، عبدالمطلب جد پیامبر هم در حالی که نوه‌اش هفت‌ساله بود، چشم از جهان فرو بست، و در نتیجه نگهداری و پرستاری پیغمبر به عهده ابوطالب قرار گرفت، و او در این راه نهایت مراقبت و فداکاری را به خرج داد.

جد اعلای زینب(ع)

جد اعلای پدر و مادری زینب(ع)، عبدالمطلّب بن هاشم است که، امین کعبه، سقّای حجّاج و مهماندار خانه خدا بوده، و خداوند او را از شرّ سپاه فیل سوار ابرهه که از حبشه برای خراب کردن خانه خدا آمده بودند حفظ کرد.(8) او هرگز به بت‌پرستی نزدیک نشد.
 

یا که خدا به خلق پیمبر نمیدهد/یاگردهد پیمبر ابتر نمیدهد
دختردراین قبیله تجلی کوثر است/بیخودخدابه فاطمه(س)دختر نمیدهد
زینب(س)عفیفه ای است که در راه عفتش/عباس(ع)میدهد نخ معجر نمیدهد
میلاد حضرت زینب(س)مبارکباد.

* * * * * *

ز بیت مرتضی (ع) شاه ولایت اختری سر زد
که از نور رخش، ارض و سما را زیب و زیور زد
بود میلاد زینب (س) آنکه اندر روز میلادش
در آغوش حسینش خنده بر روی برادر زد
* * * * * *
بلبل طبعم غزل خوان در ثنای زینب است
مرغ روحم پرزنان اندر هوای زینب است
.
.
.
میلاد زینب کبری(س) الگوی حیا و عفت و فداکاری مبارک باد.
* * * * * *
شب میلاد دختر زهراست/ هر کجا بنگری شعف برپاست
خانه مصطفی شده گلشن/ دیده مرتضی شده روشن
مونس و یار مجتبی آمد/ حامی شاه کربلا آمد
...
*میلاد نور مبارک* 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 
نه تنها زینب از دین یاوری کرد
به همت کاروان را رهبری کرد
به دوران اسارت با یتیمان
نوازشها به مهر مادری کرد
*میلاد الگوی پرستاران و روز پرستار، مبارک باد*
  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
*ولادت حضرت زینب کبری و روز پرستار بر شما مبارکباد* 

 

روز پرستار 
روز پرستار

 

نویسنده : عبداللطیف نظری

 

شعاعی از ملکوت

لایه‏های سنگین حزن بر دل بیمار فرو می‏نشیند. چشم‏های بی رمق او درد را فریاد می‏کشند. در این لحظات، تنها سایه پرستار است که بیمار را در مسیر پرفراز و نشیب بیماری قوت می‏بخشد. پرستار حرفی از کلام خداوند است، شعاعی از ملکوت پر حشمت است و تابشی از زیبایی انسان. پس پرستاری را قدر بدانیم و پرستاران را گرامی بداریم.

فقه پرستاری

امروزه پرستاری جنبه‏های تخصصی و روان شناختی پیدا کرده است و دانشکده‏های پرستاری در سرتاسر جهان شکل گرفته‏اند. اما باید اذعان نمود که همچنان بخشی از چهره زیبای پرستاری زیر سایه سنگین بی‏توجهی یا جهل، کدر و ناشناخته مانده است و اسلام که دینی همه جانبه‏نگر است ما را با این زوایا آشنا می‏کند. اگر «فقه پرستاری» جمع‏آوری و ترویج شود، انگیزه‏های معنوی در دل پرستاران بیدارتر می‏شود. اسلام با ریزبینی و موشکافی عمل به احکامی را سفارش می‏کند که بیمار را در سلامتی جسم و روح یاری می‏رساند. امید که فقه پرستاری در دانشکده‏های پرستاری جایگاهی مناسب و به‏سزا پیدا کند و ابعاد مختلف آن برای مردم، به‏ویژه پرستاران زحمت‏کش، بیش از پیش روشن شود.

هدایت بیمار

در بیمارستان، خودخواهی‏ها و سرکشی‏ها فرو می‏نشینند، و روح بیمار فرصت می‏یابد تا زندگی را از زاویه درد و رنج تجربه کند؛ دل بیمار اجازه می‏دهد تا کبوتران عبرت بر دامانش بنشینند و آدمی به تفکر فرو رود. پرستار که مونس تنهایی‏ها، رنج‏ها و تحولات روحی بیمار است، باید در این لحظات کم‏یاب دست بیمار را بگیرد و او را در رجعت به خویشتن یاری رساند؛ در اعماق روح خسته بیمار نفوذ کند و دانه مهرحق را در جانش بنشاند.

دلداری دادن به مریض

بیمار با اوضاع سختی دست و پنجه نرم می‏کند: تلخی دارو، سختی تنهایی، فشار درد و مانند آن. در این وضعیت گاهی بیمار خود را می‏بازد و تصویر سلامتی‏اش را در آینه آینده مبهم می‏بیند و از خود می‏پرسد: «آیا شفا پیدا می‏کنم؟» این‏جاست که اگر امید خود را باز نیابد ممکن است اصلاً به بهبود نرسد. اسلام در زمینه تقویت روحیه بیمار سفارش می‏کند. مسلما پرستاران از مخاطبان اصلی این سفارش‏ها هستند. یکی از آنها امیدوار کردن بیماران به بازیافتن تندرستی است؛ چرا که این امر،روح آنان را شادمان می‏کند و طراوت جسمی را برایشان به ارمغان می‏آورد. از پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل شده که فرمود: «هنگامی که بر بیمار وارد شدید او را به زنده ماندن امیدوار کنید. این سخن، هرچند قضا را رد نمی‏کند، روح را شادمان می‏کند».

پرستار

تلاش در برآوردنِ نیاز مریض

یکی از وظایف پرستاران، برآوردن نیازهای فوری بیمار است. این موضوع در اسلام بسیار سفارش شده و پیشوایانِ معصومِ ما بر آن تأکید فراوان کرده‏اند. رسول مکرّم اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم برآوردن حاجت بیمار را موجب آمرزش گناهان دانسته، می‏فرمایند: «کسی که در رفع حاجت مریض تلاش کند گناهان او فرو می‏ریزد؛ خواه حاجت او را برآورد و خواه از عهده آن بر نیاید». مرحوم محدّث نوری که از علمای بزرگ تشیع است در کتاب مستدرک‏الوسائل بابی تحت عنوان «استحباب تلاش در بر آوردن حاجت بیمار» تدوین کرده است و در آن‏جا می‏گوید: «این تلاش نسبت به بیماری که از خویشان است استحباب بیشتری دارد».

عبرت‏آموزی

بیماری آینه‏ای است که چهره دیگر زندگی را نشان می‏دهد. پرستار می‏تواند ابعاد این زندگی را شفاف‏تر از دیگران نظاره کند. او باید از حال‏وروز پریشان بیمار عبرت آموزد و از دیدن درد و رنج او درس گیرد. پیشوای اول شیعیان حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید: «چه بسیار کسان که با دست خود از آنان پرستاری می‏کردی برای آنان شفا می‏طلبیدی و از پزشکان برایشان دارو می‏گرفتی، ولی دواهای تو به حالشان نفعی نبخشید».

یاری رساندن به بیمار در گزاردنِ اعمال عبادی

عبادت روح زندگی، ارتباط درست آفریده با آفریننده، و مایه حیات و کمال انسان است. به راستی چه کسی جز او فریادرس است؟ تنها اوست که باید در برابرش زانو زد، به رکوع رفت و پیشانی بر خاک سود. بیماری هرچند بیمار را به خدا نزدیک می‏کند، گاهی به جا آوردنِ اعمال عبادی را برایش دشوار یا ناممکن می‏سازد. پرستار می‏تواند بیمار را در گزاردنِ این اعمال یا تهیه مقدمات آن یاری رساند.

پرهیز از عصبانی کردن مریض

مریض در غم و رنجی فراوان دست و پا می‏زند، از این‏رو، سزاوار نیست با آزردنِ او بار اندوهش را بیشتر کنیم. از رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نقل شده که فرمودند: «بیمار را اذیت نکنید و بر او فشار وارد نکنید». بنابراین باید از قراردادن مریض در تنگناهای رسوم و آداب اجتماعیِ زاید پرهیز کنیم و از کارهایی چون نشستن طولانی نزد مریض و پرسش زیاد که باعث اذیت وی می‏شود، دوری گزینیم. پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: «در پرسش از مریض به پروپای او مپیچ؛ بلکه به دوحرف بسنده کن».

درخواست دعا از بیمار

دعای بیمار در حق عیادت کننده و پرستار مستجاب می‏شود، همان‏طور که نفرین او چنین است. از این روی شایسته است پرستار از بیمار طلب دعا نماید. همان‏طور که لازم است از کاری که ممکن است او را خشمگین و وادار به نفرین کند، بپرهیزد.

نشستن کنار تخت بیمار

پرستاری از شغل‏های بسیار ظریف و پرمسئولیت و در عین حال پرارج است. بر پرستار است که بیمار را بر خوردن غذا مجبور نسازد، چیزی نزد وی نخورد، و هنگام خواب او، مراعات حالش را بکند. کوشش برای این‏که بیمار خوابی آرام داشته باشد، در دین مبین اسلام و گفتار پیشوایان معصوم علیه‏السلام سفارش شده است. هم‏چنین شایسته است پرستار، در کنار تخت بیمار بنشیند و او را دلجویی دهد. پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: «کسی که به دیدارِ مریض رفته است، زمانی که کنار او می‏نشیند، رحمت الهی او را فرا می‏گیرد».

روز پرستار

 

پرستار کربلا

در عظمت و شرافت پرستاری همین بس که حضرت زینب علیهاالسلام مدتی از عمر خود را پرستار یادگارِ آخرین برگزیده خدا بوده است. کودکان بی سرپرست و بیماری که وی عهده‏دار مراقبت از آنان بود، نیاز شدید به عطوفت، محبت و سرپرستی داشتند. پس از واقعه کربلا، حضرت سجاد علیه‏السلام سخت مریض، و کودکان، بی‏سرپرست و یتیم شده بودند و از نظر غذا، آب و امکانات در مضیقه قرار داشتند و در این حال به پرستار و سرپرست نیاز داشتند که این مسئولیت را حضرت زینب علیهاالسلام عهده‏دار بودند. امام سجاد علیه‏السلام فرمود: «من در شبی که پدرم فردای آن کشته شد نشسته بودم و عمه‏ام زینب نزد من بود و از من پرستاری می‏کرد». در جای دیگر فرمود: «در سفر اسیران از کوفه تا شام، مشاهده کردم که عمه‏ام زینب گاهی غذای خود را بین کودکان تقسیم می‏فرمود و خود از شدت گرسنگی و ضعف، نماز شب را نشسته به‏جا می‏آوردند».

پرستاری و اقتدا به زینب کبری علیهاالسلام 

بی‏تردید، صفات و ویژگی‏های شاخصِ حیاتِ زینب کبری علیهاالسلام برای همه امت اسلامی، خصوصا بانوان مسلمان سرمشق است و می‏تواند زمینه‏ساز تحول روحی در همه، به ویژه گروه زحمت‏کش و شریف پرستاران باشد. بنابراین پرستار باید ویژگی‏هایی نظیر پیشوای خود حضرت زینب علیهاالسلام داشته باشد. ایثار، گوش دادن به درد دل بیمار و تسکین آلام روحی او و آرامش خاطر دادن به بیمار از جمله صفاتی است که باید پرستاران عزیز آنها را مراعات کنند. پرستار باید از خلق و خوی پسندیده و شهامت و از خودگذشتگی لازم برخوردار باشد تا بتواند همدم و هم‏راز بیمار شود و مایه خیر و برکت برای وی باشد.

پرستار در نگاه امام

حضرت امام خمینی رحمه‏الله پرستاری را شغل بسیار ارزشمندی دانسته، چنین می‏فرمایند: «من یک کلمه راجع به این اطبا و بهیاران و پرستاران... عرض دارم... و آن این است که طبابت و پرستاری و خدمت به این بیمارانی که در این بیمارستان‏ها خوابیده‏اند یک خدمت بسیار مشکل، لکن بسیار ارزنده است. پرستاریِ مریض بسیار مشکل است و پرستاری خوب، بسیار ارزشمند...، در ادارات باید همه، کار صحیح انجام بدهند و کار صحیحِ همه ارزش دارد، لکن در بیمارستان‏ها یک ویژگی خاصی دارد. سر و کار با یک عده‏ای دارید شما و خصوصا پرستارها که اینها بیمارند، دل‏شکسته‏اند، محتاج به پرستاری روحی دارند، محتاج به آرامش روحی دارند. شما با این مریض‏ها، با این بیمارها هرچه محبت بکنید و هرچه پرستاریِ مادرانه و خواهرانه و برادرانه و پدرانه بکنید، این در روحیه بیمار مؤثر است و بر خوب شدن، [و] وسعت خوب شدن بیماران نیز مؤثر است و در بارگاه خدای تبارک و تعالی خدمت به این جمعیّت، خدمت به این بندگان خدا، بسیار ارزشمند است».

مسئولیت پرستار در کلام امام رحمه‏الله 

حضرت امام خمینی رحمه‏الله بر اسلامی بودن بیمارستان‏ها تأکید فراوان داشت. آن فرزانه ضمن آن‏که فعالیت‏های شبانه‏روزی پرستاران را خدمت بسیار بزرگ و ارزشمندی می‏دانست، همواره آنان را به پایبندی به ارزش‏ها و اعمال اسلامی توصیه می‏نمودند. ایشان خطاب به پرستاران سراسر کشور فرمودند: «باید خیلی توجه داشته باشید به این‏که هم وضع بیمارستان‏ها وضع اسلامی باشد و هم رفتارتان با این مرضی و با این معلولین و با این بیمارها یک وضع مادرانه و خواهرانه... باشد. بسیار کار مشکل و ارزشمندی است و بسیار پرمسئولیت. بنابراین سفارش من، تمنای من از... پرستاران سرتاسر کشور... این است که با تمام قوا کوشش کنید که اعمال شما اعمال اسلامی باشد و رفتار شما با مریض رفتار خوب باشد و رفتار انسانی ـ اسلامی باشد. خداوند تبارک و تعالی به شماها... اجر عنایت کند و اجر آن زن‏هایی که در صدر اسلام برای پرستاریِ لشکر اسلام می‏رفتند، انشاء اللّه در نامه اعمال شما هم نوشته بشود».

پیشینه پرستاری در اسلام

پرستاری در فرهنگ اسلامی پیشینه‏ای بسیار دیرین دارد و تاریخ آن به صدر اسلام بر می‏گردد. در جنگ‏های مسلمانان، بانوان خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و زنان مسلمان در پرستاری شرکت می‏کردند. پرستار شخص پیامبر در جنگ احد، حضرت فاطمه علیهاالسلام بود که برای بند آوردن خون زخم آن حضرت تلاش بسیار کرد. در همین جنگ، نُسَیبه، دختر کعب، زخم مجروحان را می‏بست و به آنان آب و آذوقه می‏رساند. در صدر اسلام پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بعضی از زنان را برای مداوای مجروحان به جبهه جنگ می‏برد و از اَنفال به آنان می‏بخشید. در جنگ خیبر حدود بیست بانوی مسلمان حضور داشتند که از جمله آنان اُمّ سَلَمه همسر پیامبر، ام عماره دختر کَعب، صفیه دختر عبدالمطلب، ام سلیم و ام منیع را می‏توان نام برد. هم‏چنین در جنگ خندق، رُفیده از بانوان انصار در خیمه‏ای در مسجد، از زخمی‏ها پرستاری می‏کرد.

شکوه شیرزن کربلا

ای زینب؛ ای آینه فاطمه‏نما؛ ای تندیس صبر و وفا؛ ای چکیده فضیلت‏ها؛ ای عصاره خوبی‏ها؛ زاد روز تو میلاد عفاف و شهامت است و خاطره حماسه آفرینی‏هایت، زینت بخش تاریخ کربلا. تو آموزگار جهاد و صبوری و حیا و عفّتی. تو بودی که موج خون‏های کربلا را فراتر از آن دشت سرخ، تا ساحل بیداری ملّت‏ها رساندی. تو بودی که با اسارت‏آزادی‏بخش خویش، سند جنایت آل امیّه را به همگان نشان دادی و کتاب شهادت را تفسیر کردی و پیام‏رسان خون‏های عاشورا شدی. تو هنوز هم به تاریخ بشریت درس آزادگی و جهاد می‏دهی. هنوز هم زنان و دختران ما به آموختن حجاب و عفاف از زبان تو محتاجند. کدام دل است که مهر تو را نداشته باشد؟ کدام بانوی نجیب و باعفاف است که در پاکدامنی و تدیّن، وامدار تو نباشد؟ کدام خانواده جانباز است که از تو، راه و رسم پرستاری و فداکاری نیاموزد؟ کدام مادر شهید و خواهر شهید است که شکوه صبر و طاقت تو را، آرام‏بخش دل داغدار خویش نسازد؟ نامت، همواره درس‏آموز، و یادت همیشه الهام‏بخش عزت و شرف باد.

روز پرستار

سالهاست که در کشور ما ، روز میلاد دختری از خاندان امامت و رسالت ، یادگار فاطمه (س) و یادآور علی (ع) ، زینب کبری (س) به نام روز پرستار نامیده و گرامی داشته می شود ، در طی این سالها با فرا رسیدن روز میلاد حضرت زینب و روز پرستار به پرستاران هدیه یا هدایایی اعطا می شود و هر نهاد ، وزارتخانه ، بیمارستان یا مجتمع درمانی ، پرستار یا پرستارانی را به عنوان پرستار نمونه معرفی می کنند و بنا به  رسم مالوف ونانوشته کشورمان ، پرستاران را با کوله بار مشکلات حرفه ایی اشان تنها می گذارند؛ تا سال آینده و تنها برای یک روز ، دوباره وجدان جمعی به خاطر آورد و با تقدیری و هدیه ایی مراسم را با اتمام برساند . گویی این روزها در تاریخ رویدادهای کشورمان تنها از این رو نهاده شده تا مسئولیت مسئولان ، پاسخگویی آنان و توجه مردم به جای مداومت در طول سال به یک روز در سال محدود شود . و این در حالی است که مسئولان و مردم دیدگان خود را بر روی جان فشانی ها ، زحمات و ایثارگری های پرستاران بسته اند . تبیان به مناسبت روز پرستار گفتگویی را با جمعی از پرستاران مجتمع درمانی امام خمینی ترتیب داده که در زیر می خوانید . ما سخنان از دل برآمده پرستاران را روایتگریم  ، ما بازگو کننده سخنان جمعی هستیم که جایگاه و منزلتشان را خداوند ستوده ، چه اینان جان و زندگی انسان را حفاظت می کنند : " آنکه انسانی را نجات دهد گویی تمام بشریت را نجات داده است ."

در ابتدای این گفتگو و در بررسی شرایط کاری پرستاران نسبت تعداد پرستاران به بیماران را جویا شدیم ، یکی از پرستاران شرکت کننده در این گقتگو در این باره گفت : مجموع آمار نشان می دهد که کشور به 250 هزار پرستار نیازدارد ولی در حال حاضر100 هزار پرستار در کل کشور وجود دارد ، یعنی 150 هزار پرستار کم داریم؛در نتیجه باید تمام پرستاران شاغل این کمبود را به نوعی جبران کنند و این میزان کمبود پرستار و فشار ناشی از آن را دیگر پرستاران تحمل می کنند. یکی دیگر از پرستاران در ادامه افزود :  تعداد بیمارانی که یک پرستار موظف به مراقبت از آنان است در هر بخش متفاوت است در بعضی از بخش ها در شیفت های عصر و شب به ازاء چهل بیمار، 2 پرستاروجود دارد  و گاه پیش می آید که از مجموع این 20 بیماری که پرستار شیفت عصر و شب مراقبت از آنان را به عهده دارد 6 بیمارتازه از اطاق عمل به بخش منتقل شده اند و نیاز به مراقبت بیشتری دارند . از سوی دیگر تعداد پرستار و بیمار بستگی به سیستم ارائه مراقبت دارد که در هر بخش با بخش دیگر متفاوت است ولی الان به دلیل کمبود پرستار یک بخش که نیاز به 4 پرستار دارد با دو پرستار اداره می شود و این وضعیت به طور خاص بر پرستار فشار می آورد، چون وجدان کاری و انسانی پرستار اجازه نمی دهد که کیفیت کار را کاهش دهد؛ داروهای بیماران ، تحویل گرفتن بیمار از اطاق عمل و بررسی علائم حیاتی اش ، تعویض پانسمان، نظارت بر کل بخش، وسایل ، آمد و رفت ها ومشکلاتی که این میان پیش می آید،  اینها کارهایی است که یک پرستار انجام می دهد ؛ همه اینها سبب می شود که فشار مضاعف بر پرستار وارد آید و وقتی پرستار محل کارش را ترک می کند کاملاً تخلیه انرژی شود چرا که تمام انرژی و توانش را برای حرفه اش صرف کرده است و برای رسیدگی به خانه و زندگی اش انرژی ندارد. این پرستار پرتوان در ادامه گفت : پرستاران هیچگاه از کارشان کم نمی کنند ولی این وضعیت نابرابر تعداد پرستار و بیمار که به هیچ وجه قابل توجیه نیست در هیچ جا لحاظ نمی شود.

در ادامه مشکلات حرفه ایی پرستاران را جویا شدیم ، یکی دیگر از پرستاران شرکت کننده در این گفتگو در این باره گفت : همه ما به نوعی دچار بیماری های خاص هستیم. اصلاً  بیایند آمار بگیرند که چند نفر از پرستاران خانم مبتلا به دردهای مفصلی اعم از زانو درد و دردهای کمر هستند. و این آمار را با آمار مشابه بین حرفه های دیگر مقایسه کنند (مثلاً با خانم های کارمند) این مشکل خاص پرستاران پر سابقه نیست ، تمام پرستارانی که حتی سابقه کار آنها بین 5 تا 15 سال است دچار این مشکل هستند. امروزه وضعیت بخش ها با سالهای گذشته قابل مقایسه نیست رشد جمعیت ، اقسام بیماری های مختلف که گاه  شدیدتر، ناشناخته تر و حتی خطرناکترند، به عنوان مثال  تا چند سال پیش ایدز و یا هپاتیت وجود نداشت ولی الان یک مشکل عمده است)،  تعداد زیاد بیمار، فشار کاری زیاد، کمبود پرسنل و کمی حقوق از دیگر مشکلات ماست ، با توجه به سطح بالای تورم و گرانی، توازنی میان در آمد پرستاران و مخارج آنها وجود ندارد ، به خصوص  مشکلات آقایان این حرفه زیاد است آنها اصلاً خانواده شان را نمی توانند ببینند. این مسائل به لحاظ کمی و کیفی باعث استرس می شود و شرایط را برای پرستار مشکل می کند.

پرستار سخت کوش دیگری درباره مطالبات و انتظارات پرستاران گفت:

مطالبات و انتظارات پرستاران در مقایسه با امتیازات کارمندان دیگر ارگان ها روشن می شود، اگر پرستاران را با  فارغ التحصیلان رشته های دیگر که گاه رشته تحصیلی آنها آسانتر بوده و مسئولیت پرستاران را هم ندارند یعنی به طورمستقیم با جان مردم در تماس نیستند ، در مواجهه با بیماران عفونی و در معرض خطر ابتلا به این بیماریها قرار ندارند ، سیستم ایمنی بدنشان از پرستاران قوی تر است ، ( چرا که سیستم ایمنی بدن پرستاران  در تماس با بیماران مختلف مبتلا به هپاتیتC، هپاتیتS،HIV ، به طور طبیعی کاهش می یابد)، مقایسه کنیم ، می بینیم که پرستاران علیرغم کار سخت و پرخطر از امکانات و امتیازات کمتری نسبت به آنها برخوردارند . وی در ادامه افزود : ولی کاش حداقل برای پرستاران انگیزه ایجاد می کردند؛ هدیه روز زن به ما تعلق نمی گیرد حتی دریغ از یک کارت تبریک برای این روز  و یا هدیه روز پرستار را به صورت اقساط به پرستاران می دهند.این بدان معناست که هنوز جایگاه واقعی پرستار شناخته نشده است. اینها برای پرستار انگیزه ایجاد می کند ولی نهاد های مسئول از این امر غافلند. خدمات، تسهیلات ، بن های غیر نقدی و نقد ی که به پرستاران اعطا می شود واقعاً در مقایسه با اینکه این افراد کارشناسان حرفه و رشته خود هستند بسیار اندک است. وی در توضیح این مطلب گفت : به عنوان مثال هر اداره ای ، تعاونی مسکن فعال دارد. ولی برای پرستاران این مجتمع در شهرک واوان آپارتمان ساخته اند. در کشورهای خارجی پرستاری پس از کار معدن جزء سخت ترین مشاغل است و به دلیل سختی و حساسیت کار ، بالاترین پایه حقوقی را داراهستند. خطرپذیری این شغل بسیار بالاست. پرستاران حتی در مقایسه با پزشکان مدت زمان بیشتری را با بیمار سپری می کنند.

یکی دیگر از خانمهای شرکت کننده دراین گفتگو یکی از موارد تبعیض میان کادر درمان را چنین ذکر کرد :  تفاوتی فاحشی میان فرصت های آموزشی پرستاران و پزشکان است. هر ساله به چندین پزشک فرصت های مطالعات کوتاه مدت و بلند مدت می دهند ولی باید پرسید  چند در صد از بودجه مطالعات – آموزشی وزارت بهداشت به پرستاران اختصاص می یابد ؟ دلیل این مسئله چیست؟ سطح علم پزشکی در کشور ما ، مقالات پژوهشی و تحقیقات در این رشته تفاوت چندانی با کشورهای اروپایی ندارد، ولی متاسفانه این پیشرفت در پزشکی قابل مقایسه با پرستاری نیست ؛ حرفه پرستاری که مکمل پزشکی در بیمارستان است در زمینه فرصت های آموزشی و مطالعاتی مورد غفلت قرار گرفته است و این یکی از معضلات بسیار مهم است که باعث کاهش انگیزه و عقب ماندن سطح علمی پرستاران شده است.

از جمع پرستاران حاضر در این گفتگو سوال شد که چرا غالباً مردم از پرستاران ناراضی اند ؟ یکی از بانوان پرستار در این زمینه گفت : از آنجایی که وظیفه پرستار شناخته شده نیست توقعات بیمار و یا همراهانش بی اندازه است و  به شغل پرستارمربوط نیست. تمام مسائل جانبی بیمارستان را از ما مطالبه می کنند اگر محیط کثیف است ،اگر تجهیزات کم است، اگر پزشک دیر می آید، اگر غذا مشکل دارد از چشم پرستار می بینند. اگر کار خوب انجام گیرد بیمار از پرستار تشکر نمی کند و تنها پزشک را مسئول حسن انجام کار می داند . در صورتی که در تمام مواقع بحرانی این پرستاراست که فداکارانه در سرکار خود حاضر می شود. در زمان انقلاب ، در ایام جنگ ، مواقع بحرانی زلزله ، پرستار شیفت دوبل  و یا 24 ساعت سرکارمی آمد و هیچ توقع تقدیر و تشکر هم نداشت.وی در ادامه افزود : رسانه ها باید درباره حرفه پرستاری اطلاعات کسب کنند و صرفاً در روز پرستار با این قشر همراه نشوند. باید به طور مداوم مسائل مطرح شود، و رسانه مسائل و مشکلات پرستاران را درک و پی گیری کنند، و شناخت کافی از حرفه پرستاری به جامعه انتقال دهند. وی دراین باره افزود : ما پرستاران نیازمند ترحم جامعه نیستیم. ما می خواهیم واقعیت حرفه ایی ما مطرح و بررسی شود نه اینکه از پرستار یک داستان اشک آلود بسازند.

 

فروردین91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۴
فاصله گلناری