به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

حافظ

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۳۸ ق.ظ

 مختصری از زندگینامه حافظ:

شمس الدین محمد ملقب به لسان الغیب غزلسرای بزرگ و نامی ایران در قرن 8 میزیست. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست شاید حدود سال 727 . گویند پدرش بهاالدین بازرگانی اصفهانی بوده که در کازرون با زنی از آن محل ازدواج کرده و خیلی زود در ایام کودکی شمس الدین محمد از دنیا رفت. پس از آن حافظ با مادرش زندگی سختی را در پیش گرفت و برای کسب نان به کارهای سخت و توانفرسا پرداخت و به سختی به تحصیل علوم پرداخت و در مجالس درس علما و بزرگان زمان خود حضور یافت.و چون در ایام جوانی حافظ قرآن بود حافظ تلخص کرد.وفات وی در شصت و چند سالگی در سال 792 یا 791 اتفاق افتاد .و پس از وفاتش شخصی به نام محمد گلندام اشعار وی را جمع آوری کرد. حافظ علاوه بر غزلهایش رباعی ،ساقی نامه و مثنوی نیز دارد ولی شهرتش به خاطر غزلهای پرارزش اوست .

 

2: دوره ای که حافظ در آن میزیست :

حافظ هنرمندی هدفمند بود و بنابراین از تاریخ زمانه اش جدا نیست . دوره زندگی این شاعر در عصر فترت دوره ایلخانی و تیمور است یعنی کشمکش بین دو آشوب بزرگ مغول و تیمور. شیراز در این اعصار کانون هنر ایران بود و به سبب هوشیاری یکی از اتابکان فارس با دادن خراج هنگفت از گزند حمله مغول د رامان ماند و پناهگاه هنرمندان و اندیشمندان شد  و به شکوفایی اقتصادی و هنری رسید. با این وجود عصر حافظ دوران سقوط ارزشهاست . عصر جنگهای داخلی و تزویر های خانگی .در این دوره قیام ها  اغلب خودجوش و بدون سازماندهی بودند . و عناصر جنبش های سازمان یافته را بیشتر دراویش تشکیل میدادند که انها نیز توفیقی نداشتند ولی اندیشمندان عصر خود را تحت تاثیر قرار دادند . حافظ در دوران سیاه امیر مبارزالدین دلبستگی خود را به حرکتهای تحول طلبانه نشان میدهد :

از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی

از ازل تا به ابد فرصت درویشان است .

3:حافظ و عرفان :
 عرفان به معنی یافتن حقایق از طریق کشف و شهود است.  و عارف د راشعار حافظ به معنی شخص خودشناس خداشناس حقیقت جوی است . مرتضی مطهری در تماشاگه راز میگوید : دیوان حافظ یک دیوان عرفانی است . د رحقیقت یک کتاب عرفان است به علاوه جنبه فنی شعر. به عبارت دیگر دیوان حافظ عرفان است به علاوه هنر . دیوانی است که از عرفان سرچشمه گرفته و به صورت شعر بر زبان سراینده جاری گشته.

 بعضی هم برعکس عقیده دارند که عرفان محلی است که حافظ را به انسان و زمین پیوند میدهد و حافظ عارف مطلق نیست.  .

از دیدگاه عارفان جهان از عشق بوجود آمده و با نیروی عشق بازمیگردد.در عرفان تقابل میان عشق و عقل را به هنگام سخن گفتن از عشق زمینی و آسمانی میبینیم. حافظ نیز در میان این سنت دیرینه گام مینهد . حافظ بارها به عاشق بودنش صراحت دارد .تقابل عشق و عقل در ابیاتی که خواجه عشق و رندی را در کنار هم میآورد به خوبی روشن است :

عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام

خواجه در حدیث عشق غزل میسراید و عشق را والا تراز عقل میداند و نگار زیبای خود را که نه خط میداند و نه درس مساله آموز مدرسین میسازد.در شعر حافظ آنچه جهان را به حرکت میآورد و این حرکت را دوام میخشد عطش دستیابی به مبدا است که این همان عشق است. شرح عشق بدانگونه که مبنای وجود باشد پیش از حافظ نیز در شعر پارسی جایگاه خود را داشته است.  

حافظ عشق را اشتیاق به جاودانگی انسان و به گسستن زنجیرهای زمان و مکان به شکستن هنجارهای اجتماع میداند در واقع عقل حافظ جان است و عشق میل به فناست. وحدت وجود از بحث های اساسی عرفان است که در شعر حافظ جایگاه خاصی دارد در شعر حافظ جهان با همه کثرت و رنگارنگی از حقیقت واحدی سرچشمه میگیرد و به سوی هدف یگانه پیش میرود .

 

4: انسان شناسی و حافظ :
انسان در جهان بینی عرفانی نقش فوق العاده ای دارد تا انجا که انسان عالم کبیر است و جهان عالم صغیر . در شعر حافظ انسان آزاده ای شوریده است که در قلبش شعله تابناک عشق روشن است و بار امانتی را که کوهها و آسمانها از پذیرفتن آن سرزندند بر دوش میکشد و فراتر از فرشتگان اوج میگیرد و آنان را وامیدارد تا با او باده مستانه بزنند.:

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

حافظ اختلاف آدمیان را د رنیافتن حقیقت میداند و میگوید :

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

 ریشه رنج انسان در پراکندگی است و نیز ریشه کینه ها و خودخواهی ها .حافظ جهان را خراب آباد و دامگه حادثه میداند و میگوید که اگر چند روزی روح انسان درقفسی گرفتار است سرانجام آزاد خواهد شد :

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

 

حافظ پیامی جدید در مورد انسان دارد در شعر مولوی انسان عاشقی است لبریز از شور جنون د ر شعر سعدی انسان موجودی است کاملا عادی در شعر خیام حیران و سرگشته است اما در شعر حافظ نشانی میابد که ویژه خود اوست . هم عاشق است و هم آزاده هم چشم به زیبایی های زمین دارد و هم  زشتی ها را میبیند . مهمتر از همه اینکه بر جهانی بهتر و شایسته تر نظر دارد. جهانی آنچنان که باید باشد نه آنچنان که هست. :

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

بیست مهر روز جهانی بزرگداشت حافظ

عیشم مدام است از لعل دلخواه/ 
کارم به کام است الحمدلله/

ای بخت سرکش تنگش به بر کش/ 
گه جام زر کش گه لعل دلخواه/

ما را به رندی افسانه کردند/ 
پیران جاهل شیخان گمراه/

از دست زاهد کردیم توبه/ 
و از فعل عابد استغفرالله/

جانا چه گویم شرح فراقت/ 
چشمی و صد نم جانی و صد آه/

کافر مبیناد این غم که دیده‌ست/ 
از قامتت سرو از عارضت ماه/

شوق لبت برد از یاد حافظ/ 
درس شبانه ورد سحرگاه/

خواجه شمس‌الدین محمد، حافظ شیرازی، یکی از بزرگ‌ترین شاعران نغزگوی ایران و از گویندگان بزرگ جهان است که در شعرهای خود «حافظ» تخلص نموده‌است. در غالب مأخذها نام پدرش را بهاءالدین نوشته‌اند و ممکن است بهاءالدین _علی‌الرسم_ لقب او بوده‌باشد. 

حافظ
محمد گلندام، نخستین جامع دیوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوان‌های او را چنین آورده‌است: مولاناالاعظم، المرحوم‌الشهید، مفخرالعلماء، استاد نحاریرالادباء، شمس‌المله‌والدین، محمد حافظ شیرازی. 
تذکره‌نویسان نوشته‌اند که نیاکان او از کوهپایه‌ اصفهان بوده‌اند و نیای او در روزگار حکومت اتابکان سلغری از آن جا به شیراز آمد و در این شهر متوطن شد. و نیز چنین نوشته‌اند که پدرش «بهاءالدین محمد» بازرگانی می‌کرد و مادرش از اهالی کازرون و خانه‌ی ایشان در دروازه کازرون شیراز، واقع بود 
ولادت حافظ در ربع قرن هشتم هجری در شیراز اتفاق افتاد. بعداز مرگ بهاءالدی، پسران او پراکنده شدند ولی شمس‌الدین محمد که خردسال بود با مادر خود، در شیراز ماند و روزگار آن‌دو، به تهیدستی می‌گذشت تا آن‌که عشق به تحصیل کمالات، او را به مکتب‌خانه کشانید و به تفصیلی که در تذکره‌ی میخانه آمده‌است، وی چندگاهی ایام را بین کسب معاش و آموختن سواد می‌گذرانیدو بعداز آن زندگانی حافظ تغییر کرد و در جرگه‌ی طالبان علم درآمد و مجلس‌های درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درک کرد و به تتبع و تفحص در کتاب‌های مهم دینی و ادبی از قبیل: کشاف زمخشری، مطالع‌الانوار قاضی بیضاوی، مفتاح‌العلوم سکاکی و امثال آن‌ها پرداخت. 

محمد گلندام، معاصر و جامع دیوانش، او را چندین‌بار در مجلس درس قوام‌الدین ابوالبقا، عبدالله‌بن‌محمودبن‌حسن اصفهانی شیرازی (م۷۷۲هـ ق.) مشهور به ابن‌الفقیه نجم، عالم و فقیه بزرگ عهد خود دیده و غزل‌های او را در همان محفل علم و ادب شنیده‌است. 
چنان‌که از سخن محمد گلندام برمی‌آید، حافظ در دو رشته از دانش‌های زمان خود، یعنی علوم شرعی و علوم ادبی کار می‌کرد و چون استاد او، قوام‌الدین، خود عالم به قراآت سبع بود، طبعاً حافظ نیز در خدمت او به حفظ قرآن با توجه به قرائت‌های چهارده‌گانه (از شواذ و غیر آن) ممارست می‌کرد و خود در شعرهای خویش چندین‌بار بدین اشتغال مداوم به کلام‌الله اشاره نموده‌است: 
عشقـت رسد به فریاد ارخود به‌سان حـافظ قـرآن ز بـر بخوانی با چـارده روایت 
یا 
صبح‌خیزی و سلامت‌طلبی چون حافظ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم 
و به تصریح تذکره‌نویسان اتخاذ تخلص «حافظ» نیز از همین اشتغال، نشأت گرفته‌است.

حافظ از میان امیران عهد خود چند تن را در شعرش ستوده و یا به معاشرت و درک صحبت آن‌ها اشاره کرده‌است، مانند: ابواسحق اینجو (مقتول به سال ۷۵۸هـ ق.)، شاه‌شجاع (م۷۸۶هـ.ق.)، و شاه‌منصور (م۷۹۵هـ.ق.) و در همان‌حال با پادشاهان ایلکانی (جلایریان)که در بغداد حکومت داشتند نیز مرتبط بود و از آن میان سلطان احمدبن‌شیخ‌اویس (۷۸۴-۸۱۳هـ. ق.) را مدح کرد. از میان رجال شیراز، از حاجی قوام‌الدین حسن تمغاچی (م۷۵۴هـ ق.) در شعرهای خود یاد کرده و یک‌جا هم از سلطان غیاث‌الدین‌بن‌سلطان سکندر، فرمانروای بنگال هنگامی که شهرت شاعرنوازی سلطان محمود دکنی (۷۸۰-۷۹۹هـ ق.) و وزیرش میرفیض‌الله انجو به فارس رسید، حافظ راغب دیدار دکن گشت و چون پادشاه بهمنی هند و وزیر او را مشتاق سفر خود به دکن یافت، از شیراز به "هرموز" رفت و در کشتی محمودشاهی که از دکن آمده‌بود، نشست اما پیش‌از روانه‌شدن کشتی، باد مخالف وزیدن گرفت و شاعر کشتی را _ظاهراً به‌قصد وداع با بعضی از دوستان در ساحل هرموز، اما در واقع از بیم مخاطرات سفر دریا_ ترک گفت و این غزل را به میرفیض‌الله انجو فرستاد و خود به شیراز رفت: 
دمی با غم به‌سر بردن جهان یک‌سر نمی‌ارزد

 

 

زلال وحی

چند نمونه از ابیات حافظ که از آیات قرآن الهام گرفته شده

3 «نشاط عیش و جوانی چو گل غنیمت دان

که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ»

اشاره به آیه: «وَ ما عَلَی الرَّسُولِ اِلّا الْبَلاغُ الْمُبینُ...؛ و بر پیامبر [خدا] جز ابلاغ آشکار [وظیفه ای] نیست.» (عنکبوت: 18)

3 «نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش»

اشاره به آیات: «حَتّی اِذا اَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلُ قالَتْ نَمْلَةٌ...؛ تا آن گاه به وادی مورچگان رسیدند، مورچه ای [به زبان خودش] گفت: ...» و «فَتَبَسَّمُ ضاحِکاً مِن قَوْلِها...؛ [سلیمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و ...». (نمل: 18 و 19)

3 «ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد

وقت آن است که بدرود کنی زندان را»

اشاره به آیه: «وَ قالَ اَلْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ اَسْتَخْلِصْهُ...؛ و پادشاه گفت: او را نزد من آرید تا وی را خلاص کنم». (یوسف: 54)

یک جرعه آفتاب

شعر حافظ و احادیث

«گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی / او سلیمان زمان ست که خاتم با اوست»

اشاره به روایتی از امام صادق(ع): «عصای موسی و انگشتر سلیمان در دست او [امام زمان] خواهد بود».[1]

«تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که در برابر چشمی و غایب از نظری»

اشاره به روایتی از امام علی(ع): «هنگامی که امام غایب، از دیده ها پنهان شود و مردم از غیبت او از حد شرع بیرون روند، توده مردم خیال می کنند که حجت خدا از بین رفته و امامت باطل شده است. سوگند به خدای علی در چنین روزی «حجت خدا در میان آنهاست، در کوچه و بازار آنها گام برمی دارد و بر خانه های آنها وارد می شود...».[2]

«در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه ای برون آی ای کوکبِ هدایت»

اشاره به روایت امام زین العابدین: «فتنه هایی چون امواج تاریک شب بر آنها هجوم می آورد که کسی از آنها رهایی نمی یابد، بجز افرادی که خداوند از آنها پیمان گرفته است، آنها شعله های هدایت و سرچشمه های دانش و فضیلت هستند، که خداوند آنها را از هر فتنه تاریک نجات می دهد.[3]

اشاره

حافظ عارف

مهیا زاهدین لباف

شناخت حافظ هنگامی میسر است که با فرهنگ حافظ آشنا باشیم و برای این آشنایی، نخست باید عرفان او را درک کنیم. برای شناخت حافظ دو راه بیشتر نداریم؛ یا اینکه تاریخِ حافظ را مطالعه کنیم، یعنی اینکه ببینیم تاریخْ، حافظ را چگونه معرفی می کند و مردم زمانش و شاعران و ادیبان معاصرش درباره او چه می گفتند و یا اینکه سراغ دیوانش برویم و در لابه لای غزلیاتش سرک بکشیم.

مرحوم دکتر معین نقل می کند: «هرگاه در مجلس درس شریف علامه گرگانی شعر خوانده می شد، می گفت: به عوض این تُرهات به فلسفه و حکمت بپردازید؛ اما چون شمس الدین محمد می رسید، از وی می پرسید: بر شما چه الهام شده؟ غزل خود را بخوانید. شاگردان علامه به وی اعتراض می کردند: این چه رازی است که ما را از سرودن شعر منع می کنید ولی به شنیدن شعر حافظ رغبت دارید؟ استاد در پاسخ می گفتند: شعر حافظ، همه الهامات و حدیث قدسی و لطایف حکمی و نکات قرآنی است». ملقب ساختن شمس الدین محمد با عنوان «لسان الغیب» نیز نشانه دیگری از تاریخ گذشته حافظ و تأییدی بر عرفانی بودن غزلیاتش است.

بررسی آثار حافظ در قالب غزلیات به خوبی نمایان گر روحیات و خلقیات ایشان است. غزلیات لسان الغیب، به گونه ای با قرآن و مفاهیم آن پیوند خورده که گاه برای درک ابیات، نیاز است سراغ تفاسیر قرآنی برویم و در آنان تأمل کنیم. وسعت معانی و مفاهیم در دیوان حافظ، علاقمندانش را با اقیانوسی از زیبایی ها مواجه می کند. خواجه چنان از خاک تا افلاک را به تصویر می کشد و چنان با سوز و گداز به سوی محبوب (ذات حق تعالی) می شتابد که کمتر کسی به خود اجازه می دهد به عرفانش شک کند و او را عارف نخواند. نظری عمیق بر ابیات این معجزه ساز پارسی گو خود مُهر تأییدی است محکم بر این مدعا.

درباره حافظ

گفتار مجری

شمس الدین محمد حافظ شیرازی، شاعری است که از گذشته های دور، اشعارش گوش دوست دارانش را نوازش می داد و دل ها را آرامش می بخشید. در میان شاعران پارسی گوی، خواجه، از معدود کسانی است که مورد توجه خاص و عام قرار دارد. برای چشیدن شیرینی دیوان او، نیازی نیست که حتماً استاد ادبیات باشید یا حافظ شناس؛ برای درک ابیاتش لزومی نیست به دایرة المعارف ها و لغت نامه ها سرک بکشید، حتماً پدربزرگ ها و مادربزرگ ها را به خاطر دارید که اشعار حافظ را از حفظ می خواندند؛ با اینکه تحصیلات بسیار کمی داشتند و یا گاه بی سواد بودند.

به راستی راز جاودانگی حافظ در کجاست؟ چه چیزی در اشعارش وجود دارد که این گونه می تپد و هر قلب تپنده ای را به سوی خود جذب می کند؟ چه رمز و رازی در دیوان حافظ است که آن را به ده ها زبان ترجمه کرده اند و ادب دوستان سراسر جهان، طالب اشعار اویند؟ حافظ چه دارد که «گوته» آلمانی حتی این گونه شیفته او می شود و به خود می بالد که لقب «مریدی» حافظ را یدک بکشد.

بسیاری از اندیشمندان و بزرگان ادب، سالیان سال به دنبال راز جاودانگی اشعار حافظ، پژوهش کردند و پایان کار، پاسخ را در میان ابیات خواجه یافتند، حافظ خود با دست و دل بازی تمام، راز ماندگاری اش را فاش می کند و بارها و بارها آن را به رخ ادب پردازان می کشد.

«ز حافظان جهان کسی چو بنده جمع نکرد

لطایف حکمی با نکات قرآنی»

نگاه حافظ به قرآن و موضوعات قرآنی در اشعارش، نشانه عمق تأثیر آیات الهی بر افکار و روانش است. حافظ عشق را با عرفآن چنان پیوند می دهد که کمتر کسی جرئت می کند بگوید عشق او صرفاً یک عشق زمینی بوده است.

هیچ کس چون حافظ، به درک هنرمندانه از آیات قرآنی نرسید و هیچ کس چون حافظ نتوانست، شب زنده داری ها و چله نشینی ها و خلوت های طولانی و سوزو گدازهایش را با آیات الهی پیوند دهد و اثری خلق کند که این گونه صیاد قلب ها باشد.

بسیاری از استادان مسلّم ادبیات و حافظ شناسان معترفند که قرآن و حدیث، دو مرجع و منبع بزرگ فکری برای حافظ بوده و در تمام مدت سرودن اشعار، ذهن خواجه را به خود مشغول می داشته؛ همین است رمز جاودانگی شعر حافظ در جهان.

«ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ

به قرآنی که اندر سینه داری»

چراغ راه

مقام معظم رهبری

«همه قشرها از عرفای مجذوب جلوه های الهی تا ادیبان و شاعران خوش ذوق، تا مردم معمولی، هرکدام در حافظ سخن دل خود را یافته و به زبان او شرح وصف خود را سروده اند؛ شاعری که لفظ و معنا و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده است و در هر مقوله ای زبده ترین و موجزترین و شیرین ترین گفتار را دارد».[4]

گوته

«ای حافظ سخن تو همچون ابدیت بزرگ است. زیرا آن را آغاز و انجامی نیست، کلام تو همچون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و میان ِ نیمه غزل ِ تو با مطلع و مقطعش فرق نمی توان گذاشت، زیرا همه آن در حد کمال است».[5]

زلال قلم

«الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها»

اینک، سفره ای وسیع، پیش چشمانت گسترده است. کافی است بیتی از غزل های حافظ را بخوانی تا سرگشته و حیران، بی اختیار، همچون تشنه ای که جرعه ای از آب دریا را به بهانه رفع عطش می نوشد، لحظه به لحظه واله تر و تشنه تر گردی. دست طلب به سوی هیچ ادیبی دراز نکن که حافظ خود قدم به قدم، تو را تا درگاه عرفان پیش می برد و دست و دلبازانه به مقصد می رساند؛ اگر بدانی که به دنبال چه هستی.

او خود می دانست اقیانوسی از مفاهیم و واژه ها را چنان کنار هم قرار داده که هر کسی به اندازه فهم و درک خود، از آن جرعه ای می نوشد.

همان طور که دیوانش را ورق می زنیم، عطر بهشت از آن به مشام می رسد. خواندنی و به یاد ماندنی است توکل حافظ:

«حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز

حاجت آن به که برِ قاضی حاجات بریم»

نماز عاشقانه و سجده های عارفانه حافظ، بی مثال است؛ او که بارها و بارها، سحرگاه را بهترین زمان برای دعا و نیایش خوانده؛ او که همیشه و همه جا سر بر آستان اَحَد فرومی آورد؛ او که بیت بیت اشعارش، عرفان خاص خود را به همراه دارد؛ او که همیشه راضی است به رضای خدا و می خواهد آنچه را که خدا برایش رقم زده است.

«کار خود گر به کرم باز گذاری حافظ

ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی»

حافظ، کسی است که می توان با اشعارش، لذت عاشق شدن را چشید. حافظ، چون راهنمایی مهربان، دستان لرزان خواننده را می گیرد و قدم به قدم پیش می برد تا دنیای وسیعی از دانسته ها و اعتقادات را جلوی چشمانش به نمایش گذارد. حافظ، کسی است که پس از اتمام دیوانش (اگر مفاهیم را درست درک کرده باشیم) در ابتدای جاده منتهی به نور حق تعالی قرار گرفته ایم. او شاعری است که آرزوی تمام دوست دارانش درآمیختن با اشعار بی مثالش است.

شعر

خداحافظ

«به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ

به جان کندن وداعت می کنم حافظ، خداحافظ»

ثناخوان توام تا زنده ام اما یقین دارم

که حقِ چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ

من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم

نماز عشق را هم بر تو کردم اقتدا حافظ

تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین؛ اما

به ِانعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ

به روی سنگ قبر تو نهادم سینه ای سنگین

دو دل با هم سخن گفتند بی صوت و صدا حافظ

در اینجا جامه شوقی قبا کردن نه درویشی است

تهی کن خرقه از تن چون که جان باید فدا حافظ

تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری

نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ

محمدحسین شهریار، گزیده غزلیات

نکته ها

در میان غزلیات حافظ شیرازی ابیاتی به چشم می خورد که تداعی کننده ضرب المثل های ادب پارسی است:

«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا»

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایان بنوازد آشنا را»

«تو پنداری که بدگو رفت و جان برد

حسابش با کرام الکاتبین است»

«هر گه که دل به عشقی دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»

«هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست»

«گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان

بلا بگردد و کام هزار ساله برآید»

«طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر

کاین طفل، یک شبه ره یکساله می رود»

«به صفای دل رندان صبوحی زدگان

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند»

آورده اند که...

شب چهلم

حافظ در یادگیری علوم و سرودن اشعار دچار مشکل بود، لذا نذر نمود که به مدت چهل شب به عبادت بپردازد تا حاجت روا گردد، آنگاه با خلوص چهل شبانه روز به ریاضت و عبادت پرداخت. در شب چهلم بر اثر خستگی فراوان به حالت نیمه هوشیار فرو رفت. او امیرالمؤمنین را در هیبت سقایی دید که جام آبی را به او تعارف می کند، حافظ از آن آب جرعه ای می نوشد و سپس می بیند که کلمات زیبای قرآنی در برابر چشمانش رژه می روند و آن آب جرعه ای از دریای علم و دانش و ادب بوده است. حافظ در ابیاتش اشاره ی صریحی به این داستان دارد و می گوید:[6]

«دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند»

ابیات قرآنی

حافظ در اشعارش، داستان های زیادی را به ویژه از قرآن نقل می کند؛ آن هم در ابیاتی بسیار کوتاه. یعنی گاه حتی با یک بیت، اشاره مستقیم دارد به داستانی قرآنی؛ به نمونه های زیر دقت کنید:

«یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور»؛ یا «عزیز مصر به رغم برادران غیور / ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید» که اشاره مستقیم به داستان حضرت یوسف دارد.

 

12مهر1390

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۵
فاصله گلناری

حافظ

زندگی حافظ

شعر حافظ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی