به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دریانوردی» ثبت شده است

بنابر افسانه‌های ایرانی نخستین ایرانی که به کشتی سازی پرداخت جمشید پادشاه سلسله پیشدادیان بود که با کشتی خود بر آب گذر کرد و از کشوری به کشوری رفت. شاهنامه فردوسی دربارة او میگوید:

زکشور به کشور برآمد شتاب

گذر کرد از آنپس بکشتی بر آب

پس از او در زمان سلطنت ضحاک نیروی دریائی عظیمی برای تنبیه و سرکوبی بهو پادشاه سرندیب (سیلان) که از دست نشاندگان مهراج پادشاه هند بود اعزام گشت. ظاهراً مهراج غفلتاً با شورش بهو مواجه شده بود و از ضحاک پادشاه بزرگ که او را تحت حمایت خود داشت و در آن زمان در بیت المقدس بود کمک خواست. پادشاه ماردوش به این تقاضا توجه کرد و فرمانهائی برای گرشاسب سردار ایرانی فرستاد که به هند برود و بهو را دستگیر سازد و در دربار مهراج بدار بکشد. در گرشاسب نامه علی بن اسدی که در سال 458 هجری نوشته شده این فرمان چنین آمده است:

سرندیب شه را زکین ساز کن

سوی کشور هند پرواز کن

بدگاه مهراج برکش بدار

بهو را ببند و از آنجا بیار

بدینگونه نیروی دریائی مرکب از چند هزار کشتی از بیت المقدس حرکت کرد.

بیارند کشتی هزاران هزار

بفرموده ام تا ز دریا کنار

(گرشاسب نامه)

این نیرو در مدت شش ماه راه یکساله را طی کرد و به کالاه که بندری در جنوب خاک اصلی هند بود رسید1 . از آنجا سپاه ایران به سیلان رفت که بهو شانزده هزار فیل جنگی و دو میلیون سپاه برای مقابله گرد آورده بود. جزئیات نظامی این ماجرا از نظر ما ارزشی ندارد. خلاصه آن اینست: بهو شکست یافت و سپاه ایران با یکصدوبیست کشتی که مهراج با امتنان فراوان به ایشان داد به وطن بازگشت.

به دو کشتی او با سپه برنشست

به ایرانیان داد کشتی دوشصت

(گرشاسپ نامه)

. وارنر7 از این معنی نتیجه میگیرد که اصطلاح �دریای زره� نه فقط زائده ای بی معنی است بلکه موجب گمراهی نیز میشود زیرا اگر کلمه �زره� بطور ساده به �دریا� ترجمه شود مفهوم صریحی بدست می‌دهد و �لشکرکشی دریایی کیکاوس بصورت کوششی برای تسلط بر راه بازرگانی باستانی بنظر می‌آید.� آنچه گفتیم مربوط به افسانه‌هاست. اما این لشکرکشی هر چند اعتبار تاریخی ندارد از طرف تاریخ نویسان هم به آن اشاره شده است. مثلاً طبری و مسعودی و ثعالبی متذکر میشوند که کیکاوس بطور موقت یمن را فتح کرد. ثعالبی میگوید: �کیکاوس پس از بازدید خراسان،جبل،فارس و عراق و رسیدگی به اوضاع ان ایالات و گماردن مامورانی در آنجاها برای فتح یمن حرکت کرد. و موقعیکه به آنجا رسید پادشاه آنجا ذوالاذعار پسر ذی المنار پسر الرائش الحمیری همراه با سران حمیر و شاهزادگان قحطان و رؤسای قبایل بربر به مقابله با او پرداخت و جنگی شدید درگرفت و جام مرگ دائماً در میان صفوف قشون میگشت.� آنچه ثعالبی نوشته در واقع هم خلاصه و تفصیل مطالبی است که در شاهنامه امده است زیرا از یکسو جزئیات سفر کیکاوس حذف شده است و از سوی دیگر نام پادشاهان حمیری بتفصیل نقل شده است. اما حمزه اصفهانی میگوید العبد ذوالاذعار حمیری برادر افریقائیها و پسر ابرهه ذوالمنار و پسر الحریث الرائش بوده است. بدینقرار گزارشهای این مورخان همه یکدیگر را تأیید میکنند اما از انجا که واقعیت و تخیل به آسانی درهم می‌امیزد شاید بهتر آن باشد که بهیچوجه در پی آن نباشیم که افسانه را با تاریخ سازش دهیم. اکنون به �شاهنامه� باز گردیم. کیکاوس پادشاه هاماوران را شکست میدهد و بعنوان غنیمت جنگ سودابه را که زیبائیش پادشاه فاتح را اسیر خود ساخته است به چنگ می‌آورد. و راهی برای حیله و تزویر عرب‌ها که هر وقت قدرت و نیروشان بکار نمی‌آید بدان متوسل میشوند بازمیگردد. کیکاوس به داخل دژی کشیده میشود و در آنجا محبوس میگردد. این اخبار دردناک به گوش رستم میرسد و سپاهی تجهیز میکند و با شتاب از راه دریا به هاماوران میرود زیرا راه خشکی بسیار خسته کننده و دور بود.

پی رزم هاماوران کینه خواه

[بفرمود تا بر نشیند سپاه

که بر خشک بربود ره با درنگ

سوی ژرف دریا بیامد بجنگ

رسیدند نزدیک هاماوران

بکشتی و زورق سپاهی گران

از آزرم دلها به پیراستند]

بتاراج و کشتن بیاراستند

(شاهنامه)

رسیدن ناوکان ایران توطئه‌های حمیری‌ها ضربتی قاطع بود. رستم شکست ناپذیر از نو تسلط کامل ایران را در آنجا مستقر ساخت و با ضربات مکرری که بر دشمن وارد کرد اعتبار سپاه ایران مضاعف شد. به این ترتیب وظیفه لشکرکشی رستم که برای کیفردادن به حمیریها بود پایان پذیرفت و کیکاوس آزاد شد و فاتحانه به ایران بازگشت و داستان بپایان میرسد. درباره چگونگی نقل داستان پس از این به بحث میپردازیم. اما درباره حوادث دریائی باید به ماجرای دیگری هم پرداخت که به دشمنی دیرین و پایان ناپذیر ایران و توران مربوط میشود و فرصتی برای فعالیت‌های دریانوردی پیش میآورد. کیخسرو نواده کیکاوس که جانشین او بود میخواست با افراسیاب که دوران عمرش به خزان رسیده بود و برگ عمرش زرد شده بود به نبرد بپردازد. افراسیاب برای سلامت خود تصمیم به فرار میگیرد و به کوهستان اسپروز �سلسله جبال البرز در کناره‌های مازندران� میگریزد و از آنجا بسوی دریا میرود �که جز دریای خزر نمیتواند بود�. در برابر این دریای عمیقی که نه میانه اش پیدا بود و نه کرانه اش،مدتی میان دو مرگ مردد ماند زیرا از پشت سر سپاه کیخسرو فرا میرسید و در پیش او دریای خطرناک گسترده بود و بهر تقدیر مرگ او مسلم مینمود از این رو افراسیاب ترجیح داد که به کشتی و راه دریا را در پیش گیرد.

مر او را میان و کرانه ندید

[چو نزدیک آن ژرف دریا رسید

بسازد بکشتی ز دریا گذار

بفرمود تا مرد کشتی شمار

که خرم کسی کو بمیرد به آب

بدو گفت پرمایه افراسیاب

 

                        �����

بآب اندر آرند کشتی بسی

بفرمود تا مهتران هرکسی

ز نیک و ز بد‌ها سر اندر کشید]

سوی گنگ دژ بادبان برکشید

 

کیخسرو کینه جو که بدنبال افراسیاب میتاخت وقتی به کنار دریا رسید نه از استواری دژ هجوم ناپذیر خوارزم اندیشید و نه از دریای گسترده که در برابرش سدی بود. و گفت اگر چرخ گردان مدد کند از دریا خواهیم گذشت.

اگر چرخ گردان بود نیک خواه]

[بر آب زره بگذرانم سپاه

بدینگونه کیخسرو در تصمیم تعقیب افراسیاب از راه دریا بود. این راه از مکران میگذشت و کیخسرو یکسال در آنجا ماند تا کشتی‌ها و ملاحان را آماده سازد.

ز هر جای کشتی گران را بخواند.

[جهاندار سالی به مکران بماند

                         �����

گشادند گردان میان از گره

چو آمد بنزدیک آب زره

ز چین و زمکران همی برد شاه]

همه کارسازان دریا براه

و موقعی که تدارکات آماده شد توشة یکساله را بر کشتی‌ها نهاد و از خدا خواست که او را بسلامت به خشکی برساند.

دریا

چو کشتی بآب اندر افکند مرد

[بخشکی بکرد آنچه بایست کرد

                        �����

ز یکساله تا اب بگذاشتند

بفرمود تا توشه برداشتند

                         ����� 

که او را بخشگی برد بی گزند]

همی خواست از کردگار بلند

سفر دریا دشوار بود و دلها همه بیمناک. اما راه خود را مستقیماً دنبال گرفتند و پس از ششماه باد شمال برخاست و ناوگان کیخسرو را بسوی گرداب فم الاسد راند. ولی دعای شاه بی پاسخ نماند و خداوند چنان کرد که تندباد به کشتی‌های او آسیب نرساند. و بدینسان پس از هشت ماه سفر خطرناک که موجوداتی شگفت انگیز در آب میدیدند کشتی‌ها به بندر رسیدند و بارهای گرانبهای خود را خالی کردند.

کزو ساختی هر کسی جای خواب

[بششماه کشتی برفتی بر آب

شدی کژ و بیراه باد شمال

بهفتم که نیمی گذشتی ز سال

خله پیش ملاح نگذاشتی

سر بادبان تیز بر کاشتی

که ملاح خواندیش فم الاسد

بجائی کشیدی ز راه خرد

                       �����

نشد تند با اختر پاشا

چنان ساخت یزدان که باد و هوا

                         �����  

که بادی نکرد اندر ایشان نگاه

گذشتند بر آب در هفت ماه

                                       �����                

نمودی به انگشت هر یک بشاه

شگفت اندر آن آب مانده سپاه

همیداشتی گاو بر شیر تاو

بآب اندرون شیر دیدند و گاو

همه تن پر از پشم چون گوسفند

همان مردم و مویها چون کمند

دو دست از پس پشت بد،پای پیش

گروهی سران چون سر گاو میش

یکی سر چو گور و تنش چون نهنگ

یکی تن چو ماهی و سر چون پلنگ

   
   

 


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۲۲:۲۹
فاصله گلناری