به نظر شما کدام یک از شغل ها مظلوم تر واقع شده؟
1- غسال (مرده شور)

2- رفتگر

3- پاکبان( مسئول جمع کردن زباله)
4-کارگر کارخانه

5- مامور دیدن کنتور

6- آبدارچی

7-سفالگر

8-باغبانی


9-آهنگر


10- شما بگید...
سلام لطفا در نظر سنجی شرکت کنید
1- غسال (مرده شور)

2- رفتگر

3- پاکبان( مسئول جمع کردن زباله)
4-کارگر کارخانه

5- مامور دیدن کنتور

6- آبدارچی

7-سفالگر

8-باغبانی


9-آهنگر


10- شما بگید...
سلام لطفا در نظر سنجی شرکت کنید
محمد تقی مصباح یزدی در سال ۱۳۱۳ در یزد دیده به جهان گشود.
وی تحصیلات مقدماتی حوزوی را در یزد به پایان رساند و برای تحصیلات تکمیلی علوم اسلامی عازم نجف شد; ولی به علت مشکلات فراوان مالی، بعد از یکسال برای ادامه تحصیل به قم هجرت کرد.
از سال ۱۳۳۱ تا سال ۱۳۳۹ در دروس امام راحل(قدس سره) شرکت و در همین زمان، در درس تفسیر قرآن، شفای ابن سینا و اسفار ملاصدرا از وجود علامه طباطبایی(رحمه الله)کسب فیض کرد.
وی حدود ۱۵ سال در درس فقه آیت الله بهجت مدظله العالی شرکت داشت. بعد از آن که دوره درسی ایشان با حضرت امام به علت تبعید حضرت امام قطع شد، معظّم له به تحقیق در مباحث اجتماعی اسلام، از جمله بحث جهاد، قضا و حکومت اسلامی، پرداخت.
وی در مقابله با رژیم معدوم پهلوی نیز حضوری فعّال داشت که از آن جمله، همکاری با شهید دکتر بهشتی، شهید باهنر و حجة الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی است و در این بین، در انتشار دو نشریه با نامهای "بعثت" و "انتقام" نقش داشت که تمام امور انتشاراتی اثر دوم نیز به عهده معظم له بود.
سپس در اداره، مدرسه حقانی به همراه آیت الله جنتی، شهید بهشتی و شهید قدوسی فعّالیّت داشت و حدود ده سال در آن مکان به تدریس فلسفه و علوم قرآنی پرداخت.
از آن پس، قبل و بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی با حمایت و ترغیب امام خمینی (قدس سره)، چندین دانشگاه، مدرسه و مؤسّسه را راه اندازی کرد که از مهم ترین آنها میتوان از بخش آموزش در مؤسّسه در راه حق، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و بنیاد فرهنگی باقرالعلوم نام برد.
وی ریاست مؤسّسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله) را از جانب مقام معظم رهبریبر عهده دارد. معظم له در سال ۱۳۶۹ به عنوان نماینده مجلس خبرگان از استان خوزستان و از تهران به نمایندگی مجلس خبرگان برگزیده شده است.
ایشان دارای تألیفات و آثار متعددی در زمینههای فلسفه اسلامی، الهیّات، اخلاق و عقاید می باشد.
در ۱۱ دی ۱۳۹۹ اعلام شد که در خلال روند درمانی آیت الله مصباح یزدی، حال ایشان رو به وخامت گذاشته است. و در نهایت وی در ۱۲ دی ۱۳۹۹ درگذشت.
برخی نظرات آیت الله مصباح:

او ۱۱ بهمن ۱۳۱۳ در یزد به دنیا آمد. مجتبی مصباح یزدی، فرزند دومش گفته بود که «مادر حاج آقا در زمان حاملگی خواب دیده بوده که قرآن متولد شده»[۲۲]و مفسر خواب به آنان میگوید که «فرزندی که متولد میشود پسر است و بشارت باد که او عالم و حامی قرآن خواهد بود».[۲۳]
تحصیلات ابتدایی خود را در هفت سالگی آغاز کرد. سپس وارد حوزهٔ علمیهٔ یزدشد و دورهٔ مقدمات و سطح را همانجا به اتمام رساند، سپس در سال ۱۳۷۱ ه.ق عازم نجف شد، و پس از یک سال برای ادامهٔ تحصیل به قم هجرت کرد و حدود ۸ سال بهطور مداوم در درس فقه حسین طباطبایی بروجردی شرکت کرد. وی در سن ۲۵ سالگی به درجهٔ اجتهاد رسید؛[۲۴] اما با این حال تا ۸ سال در دروس فقه و اصول روحالله خمینی و تا ۱۵ سال در درس فقه محمد تقی بهجتو تا ۲ سال در درس محمد علی اراکی شرکت میکرد. وی از شاگردان درس تفسیر و فلسفهٔ محمدحسین طباطبایی نیز بهشمار میرود و با پایهگذاریمدرسه حقانی توسط علی قدوسی و محمد حسینی بهشتی استاد و عضو هیئت مدیره این مدرسه میشود.[۲۵] اما بعدها به دلیل اختلافات شدیدش باعلی شریعتی از این سمت کناره گرفته و به مؤسسه «در راه حق» میپیوندد[۲۶]
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ او در تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و در جهت تحول و بازسازی نظام حوزه نقش فعالی ایفا کرد. او بنیاد علمی پژوهشی باقرالعلوم و سپس مؤسسهٔ آموزشی پژوهشی امام خمینی را در قم پایهگذاری کرد. وی هماکنون رئیس مؤسسهٔ علمی پژوهشی امام خمینی و همچنین رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت و عضو جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم میباشد.
متن کامل پیام حضرت آیتالله خامنهای بدین شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با تأسف و تأثر فراوان خبر درگذشت عالم ربانی، فقیه و حکیم مجاهد، آیت الله آقای حاج شیخ محمدتقی مصباح یزدی را دریافت کردم. این، خسارتی برای حوزهی علمیه و حوزهی معارف اسلامی است.
ایشان متفکری برجسته، مدیری شایسته، دارای زبان گویائی در اظهار حق و پای با استقامتی در صراط مستقیم بودند.
خدمات ایشان در تولید اندیشهی دینی و نگارش کتب راهگشا، و در تربیت شاگردان ممتاز اثرگذار، و در حضور انقلابی در همه میدانهایی که احساس نیاز به حضور ایشان می شد، حقاً و انصافاً کمنظیر است. پارسائی و پرهیزگاری خصلت همیشگی ایشان از دوران جوانی تا آخر عمر بود و توفیق سلوک در طریق معرفت توحیدی، پاداش بزرگ الهی به این مجاهدت بلند مدت است.
اینجانب که خود سوگوار این برادر قدیمی و عزیز می باشم، به خاندان گرامی و فرزندان صالح و دیگر بازماندگان ایشان و نیز به شاگردان و ارادتمندان این معلّم بزرگ و به حوزهی علمیه تسلیت عرض می کنم و علّو درجات ایشان و مغفرت و رحمت الهی را برای ایشان مسألت مینمایم.
سیّدعلی خامنهای
۱۳ دی
در سال ۴۸ جلسهای در حضور علی خامنهای، هاشمی رفسنجانی و مصباح یزدی در منزل قدوسی برگزار میشود و از مصباح یزدی خواستهمیشود که به انقلابیون بپیوندد، اما او مخالف میکند. هاشمی رفسنجانی در این مورد میگوید که مصباح یزدی ضمن حرام دانستن مبارزه، اعلام داشته که میخواهد به کار علمی و فرهنگی بپردازد. شخص مصباح یزدی میگوید که به علت عدم شناخت از مخالفان، در این جلسه اعلام کردهاست که با آنها همکاری نمیکند.[۲۷][۲۸]
او در دوران انقلاب هرگز توسط ساواک دستگیر یا زندانی نشد. علی خامنهای در خاطراتش گفت که او «تا آخرش هم لحمدلِلَّٰه گیر نیفتاد، از بس که ایشان آرام و با ملاحظه کار میکرد.».[۲۹]
مصباح یزدی در در دوران خمینی چندان فعالیت رشد نیافت و رابطه او با خامنهای نیز تا زمان رهبر شدن وی تیره و تار بود. محسن کدیور در تحقیقی که درباره رهبر شدن خامنهای نوشته، نقل کرده است که مصباح یزدی خرداد سال ۶۸ در جلسهای در قم گفته بود خامنهای «حتی یک صفحهٔ رسائل را بدون اعراب نمیتواند از رو بخواند». اما پس از به قدرت رسیدن خامنهای، مصباح یزدی شروع به ستایش وی کرد و نقش سیاسی او نیز در جمهوری اسلامی پر رنگ شد.[۳۰][۲۲] مصباح یزدی در واکنش به رویدادهای پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ گفت: «سلسله جنبان این قضایا هر که بود درصدد حذف ولایت فقیه از نظام سیاسی کشور بود.» وی «ولایت فقیه را روح انقلاب و مشخصه این حکومت» دانسته و گفت: «دشمنان میخواستند یا این رکن اساسی را حذف یا تضعیف و کمرنگ کنند که در این جریان برخی آگاهانه و برخی فریب خورده اقدام به این امر نمودند».[۳۱] او همچنین در ۲۱ مرداد ۱۳۸۸ در جمع گروهی از هنرمندان بسیجی در مؤسسه آموزشی امام خمینی در قم اینگونه استدلال کرد که وقتی رئیسجمهوری از جانب رهبری نصب و تأیید میشود به عامل او تبدیل شده و از این پرتو نور بر او نیز تابیده میشود و لذا «وقتی ریاست جمهوری حکم ولی فقیه را دریافت کرد اطاعت از او نیز مثل اطاعت از خداست.»[۳۲][۳۳][۳۴][۳۵][۳۶][۳۷][۳۸] وی همچنین از رهبران جبهه پایداری انقلاب اسلامی است که طی سالهای اخیر به عنوان یک گروه سیاسی ظهور و بروز کردهاست. مؤسسه مطالعاتی امریکن اینترپرایز نیز در تحلیلی اظهار داشت که محمد تقی مصباح یزدی و عزیز خوشوقت از نزدیکان سید علی خامنهای هستند.

در زمان دولت یازدهم ایران، مصباح از مخالفان این دولت محسوب میشد و از برنامه انفرادی خود و اعضای جبهه پایداری برای در دستگرفتن اکثریت اعضای دوره دهم مجلس شورای اسلامی صحبت کردهاست. وی در جلسات خود با نمایندگان دوره نهم مجلس شورای اسلامی که عضو جبهه پایداری هستند، از سعید جلیلی و باقری لنکرانی، به عنوان بهترین گزینهها برای در دست گرفتن ریاست دوره نهم مجلس شورای اسلامی سخن گفتهاست.
مصباح که از دور دوم مجلس خبرگان رهبری نمایندگی استان تهران در آن را برعهده داشتهاست از کسب آرای کافی برای انتخاب مجدد در انتخابات ۷ اسفند ۱۳۹۴ بازماند. وی نوزدهم شد و نتوانست در بین شانزده نماینده منتخب جای بگیرد. بسیاری از شاگردان و نزدیکان او نیز در انتخاب شدن ناکام ماندند.[۳۹] در ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، سید علی خامنه ای، رهبر ایران که پیش از انتخابات نیز دربارهٔ برنامهریزی برای حذف برخی چهرهها از مجلس خبرگان هشدار داده بود، در حمایتی آشکار از رأی نیاوردن محمد یزدی و محمدتقی مصباح ابراز نارضایتی کرده و نبودن آنها در مجلس خبرگان پنجم را مایهٔ خسارت دانست.[۴۰]
تقی مصباح در انتخابات میاندورهای خبرگان در اسفند ۱۳۹۸ از حوزه استان خراسان رضوی نامزد شد و توانست به عنوان نماینده منتخب این استان به مجلس خبرگان راه یابد اما قبل از مراسم تحلیف و پیوستن رسمی به این مجلس درگذشت.
مصباح یزدی یکی از فقیهان متنفذ، لجوج، متعصب، قدرتمند و پابوس خامنهای بود. [۲۲] که به دلیل سخنرانیهایش در دفاع از قتل و خشونت اسلامی و تقدیس آن، به «تئوریسین خشونت» معروف شد.[۴۱][۴۲] وی یکی از صادر کنندگان فتوای قتل نویسندگان وروشنفکران… در جریان قتلهای زنجیرهای ایران بود.[۲۲] همچنین در جریان قتلهای محفلی کرمان یکی از متهمان گفته بود که زیر تأثیر سخنان مصباح یزدی، خودش وارد عمل شده و بر اساس ظن خودش به کشتن شماری از شهروندان و مرتدان پرداختهاست.
برخی از شخصیتها و منابع، از او به عنوان شخصیتی افراطی، دشمن دموکراسی،[۴۳] «پدر معنوی» بسیاری از جریانهای تندروی داخل حاکمیت ایران،[۴۴] (از جمله، جبهه پایداری انقلاب اسلامی[۴۵]) و اثرگذار بر گروههای سیاسی تندروی[۴۶] پشتیبان سید علی خامنهای[۴۷] یاد کردهاند.
وی موضعگیریهای تندی دربارهٔ علوم انسانی داشته و خواهان اسلامی شدن آنها بود. در میانه دهه ۷۰ خورشیدی، تنها حوزوی مورد اعتماد خامنهای بود که مأموریت «تقویت» مبانی اعتقادی و سیاسی دانشجویان (و طلبههای) بسیجی و نیز برخی از بازیگرانجوان را بر عهده گرفت و در یک دورهٔ ۲۰ ساله توانست ۶۰ هزار نیرو را آموزش دهد که برخی از آنها جزو مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران هستند.[۴۸]
همچنین قرارگاه عمار نام یکی از تشکیلاتی است که با نام محمدتقی مصباح یزدی، پیوند خوردهاست؛ قرارگاهی که در پی سرکوباعتراضات سراسری سال ۱۳۸۸، راهاندازی شد تا (به گفته پدیدآورندگانش) غبار از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ زدوده و صدای خامنهای باشد.[۴۹]
وی مخالفت با ولایت فقیه و خامنهای را شرک میپنداشت.[۵۰]
مصباح یزدی از حامیان اسلام بنیادگرایانه و طیف اصولگرا بود. او علیرغم باور به ریشهداشتن اصلاحطلبی در «نظام ارزشی اسلام»،[۵۱] از مخالفان جدی جریان اصلاحطلبی رایج در ایران بود، چنانکه در حسینیه شهدای قم اصلاحطلبان را «احیاکنندگان سنت کفار ۲۵۰۰ سال پیش ایران» نامید.[۵۱] وی همچنین اصلاحطلبی با معیارهای مطرح شده از سوی رهبر جمهوری اسلامی را، مطلوب دانسته و بیان کرد که «این اصلاحطلبی را میخواهیم».[۵۱]
سال ۵۴ مصباح یزدی در مدرسه حقانی با وارد کردن انتقادات تندی به علی شریعتی اعلام میکند که باید با او برخوردی متناسب با منکر ضروریات دین شود. در همان زمان، سید محمد بهشتی با واکنش تندی به این درخواست مصباح میگوید «اگر قرار باشد فکر هر کسی را نپسندیم فرمان قتل آن را دهیم ربطی به اسلام ندارد.»[۵۲] همچنین بهشتی اعلام میکند که «من مکرر به جناب آقای مصباح هم گفتهام. گفتهام دوست عزیز، چرا این بحثهایی که احتیاج به رسیدگی بیشتر دارد، باید اینطور مطرح شود؟ … بحث من در اینجا بحث جناب آقای مصباح نیست. بحث من در اینجا با شما طلاب است. به ایشان هم در این ۱۰، ۱۵روز قبل عرض کردم. گفتم آقا! بحث، بحث روش تربیتی مدرسه است… شما طلاب مدرسه نمیتوانید با این اسلوب بار بیایید وگرنه لااقل بنده نمیتوانم در چنین مدرسهای ذرهای در کارها سهیم باشم. مدرسهای که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر بیجا و متعصب تربیت کند، نتوانند با هم دو کلمه حرف بزنند، چه ارزشی دارد؟ در این صورت چه خدمتی به اسلام و به حق کردهاند؟ به چه انگیزهای؟ … اگر قرار است در روحانیت کسی بهعنوان صاحب نظر در مسائل مربوط به نسل جوانِ درسخوانده در ارتباط با مذهب نام برده شود، لااقل من که یکی از آنها هستم. عمرم را در این راه گذراندم. من بهعنوان کارشناس صاحبنظر این فن میگویم این «اتمام حجت» های شما خطرناک است. «اتمام حجت» چیست؟! میگویم این، تمام رشتههای این ۳۰، ۴۰ سال را پنبه میکند.»[۵
وی دارای تألیفات و آثار متعددی در زمینههای فلسفهٔ اسلامی، الهیات، اخلاق و عقاید میباشد؛ از جمله[نیازمند منبع]:
تفسیر معارف القران
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی آثار حضرت آیتالله مصباح یزدی، ایشان در مراسم اختتامیه نیمه اول دوره غیرمتمرکز طرح ولایت، یادآوری نعمتهای خدا را یکی از شیوههای قرآن کریم برای هدایت، و تعلیم و تربیت مردم معرفی کرد، و گفت: خداوند پس از تذکر این نکته گاهی میفرماید: «أَفَلا تَشْکُرونَ؛ آیا نمیخواهید شکر کنید؟» اما گاهی مسئله را به صورت جدیتری مطرح کرده و میفرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ؛ در مقابل این نعمتها یا شکر میکنید یا کفران نعمت؛ اگر شاکر باشید، نعمتتان را زیاد خواهم کرد، اما اگر کفران نعمت کنید، قطعا عذاب من شدید است.»
وی ضمن توضیح علت تأکید خداوند بر شکر نعمتها، ادامه داد: در اینجا سؤالاتی از این قبیل مطرح میشود که چرا خداوند این نعمتها را به ما داده است؟ از اعطای این نعمتها چه هدفی داشته است؟ خداوند که احتیاجی به تشکر کردن ما ندارد، چرا از ما میخواهد که شکرگذار باشیم و چرا فرموده اگر شکر نکنید دچار عذاب شدید الهی میشوید؟
استاد اخلاق حوزه علمیه قم برای پاسخ به این سؤالات گفت: خداوند رحیم است و از خوبی اوست که به ما نعمتهایی را میدهد. وجوب شکر کردن هم برای این است که خود ما ترقی کنیم؛ اما اینکه برای ناسپاسی عذاب گذاشته، برای تعادل بین ثواب و عقاب است. یعنی اگر با توجه به اختیار داشتن انسان، انتخاب شکر، جزای مثبت دارد، باید انتخاب ناشکری نیز جزای منفی داشته باشد تا تعادلی در نتیجه رفتارهای اختیاری ما ایجاد شود و انگیزهای برای انتخاب هر یک از طرفین وجود داشته باشد.
وی با اشاره به نعمتهای مختلفی که پیرامون ما را احاطه کرده، به مقایسه این نعمتها پرداخت، و افزود: همه نعمتهای دنیایی برای این است که بهرهای از آنها در این دنیا داشته باشیم و فرصت استفاده ما از آنها نهایتاً تا پیش از مرگمان است. اما نتیجه برخی نعمتها بینهایت است و برکت آنها تنها برای عمر دنیای ما نیست.
آیتالله مصباح یزدی درباره نعمتهایی که نتیجه بینهایت را برای انسان رقم میزند، گفت: خداوند به ما نعمتیهایی داده که اگر به درستی از آنها استفاده کنیم، فایده بینهایت دارد. حال چه مقدار باید شکر چنین نعمتهایی را به جا بیاوریم؟ روشن است که شکر یک لحظه از این نعمتها را هم نمیتوانیم به جا بیاوریم؛ پس در مقابل نعمتی که اثرش بینهایت است چه کار باید بکنیم؟
استاد حوزه علمیه قم در ادامه با ذکر چند سؤال درباره این نعمتها افزود: اولین سؤال این است که آیا اساساً نعمتی وجود دارد که ما بتوانیم به آن دسترسی پیدا کنیم و از آن بهرهمند شویم و فایدهاش بینهایت باشد؟ ما که مسلمان هستیم میگوییم بله؛ چنین نعمتی وجود دارد. چون قرآن صریحاً به نعمت بینهایت بهشت اشاره کرده است.
وی دومین پرسش را چگونگی به دستآوردن این نعمت عنوان کرد، و گفت: بر اساس قرآن و روایات میتوانیم فیالجمله بگوییم دستیابی به این نعمتها هم امکانپذیر است و راه آن عمل به دستورات قرآنی است.
رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ضمن بیان این حقیقت که هیچ کمیت محدودی قابل مقایسه با بینهایت نیست، ادامه داد: اما سؤال اینجاست که ما برای رسیدن به این نعمت بینهایت الهی چقدر زحمت میکشیم؟! آیا میدانیم که هر لحظه که از این نعمت بینهایت دور باشیم، چهقدر ضرر کردهایم؟! تصور کنید نعمت بینهایتی را بیابیم که برای ما تا آخر عمر روزانه میلیاردها سود داشته باشد، آیا در این صورت چنین چیزی را رها میکنیم؟! روشن است که رها کردن چنین نعمتی منطقی نیست؛ اما اکثر انسانها در عمل این نعمت را نادیده میگیرند.
محمد تقی در سال 1326 وارد حوزه علمیه یزد شد. علاقه شدید وی به یادگیری علوم دینی باعث شد او در مدرسه شفیعیه دروس مقدماتی را نزد مرحوم استاد محمدعلی نحوی شروع کند. شوق آموختن وبهره مندی از ذهن و هوشی سرشار باعث شد او دوره مقدمات و سطح حوزوی را که عموما در هشت (ده) سال خوانده می شود. در مدت چهار سال به پایان برساند.
به دلیل علاقه و استعداد بسیار محمد تقی، استادان کلاسهای خصوصی برای وی برگزار می کردند و از او می خواستند مطالب را به عربی بنویسد.
محمدتقی که اینک طلبه جوان برومندی می نمود، درسهای «شرح لمعه » در فقه و «رسائل و قوانین » در اصول فقه رانزد سید علی مدرسی و میرزا محمد انواری به پایان رسانده و عازم نجف اشرف شد.
نجف اشرف در آن سالها، مرکز علوم اسلامی بود و شمار بسیاری ازفرزانگان را در خود جای داده بود. آرزوی هر طلبه رسیدن به این چشمه جوشنده دانش و فضیلت بود، از این رو محمد تقی به همراه خانواده خود در سال 1330 رهسپار نجف شد. فراگیری «مکاسب »در فقه و «کفایه الاصول » در اصول فقه نزد استاد محمدعلی سرابی و علامه سیدعلی فانی، و نیز شرکت در درس تفسیر آیه الله العظمی خوئی دستاورد این مهاجرت است; اما دیری نمی پاید که خانواده او به سبب مشکلات مادی مجبور به بازگشت به ایران می شود.
شیخ محمدتقی حدود نوزده ساله بود که در 1331 وارد قم شد. اوبه دلیل مشکلات مالی خانواده، تمام وسائل زندگی حتی کتابهای خود را در نجف فروخته بود. استاد در این باره می گوید: «وقتی که من مشغول تحصیل شدم، حوزه یزد بعد از تعطیلی های دوران سیاه رضاخانی تازه تجدید سازمان شده بود و استادان خوبی با علاقه، تدریس می کردند و نسبتا حوزه گرم و خوبی بود.
والدینم وقتی شوق من را به ادامه تحصیل دیدند، نظر به علاقه ای که آنان نیز داشتند، تصمیم بر مهاجرت به عراق گرفتند و یک سال تحصیلی در نجف ماندیم.
پدرم تلاش زیادی برای یافتن کار مناسبی برای تامین زندگی نمود، لیکن موفق نگردید، لذا تصمیم گرفتند مجددا به ایران برگردند. من هم گرچه بازگشت برایم سخت بود، ولی به لحاظ وضع والدین، بخصوص مادرم، ناچار شدم برگردم. این بود که در سال 1331 به ایران مراجعت کردم و در قم مشغول تحصیل شدم و والدینم در تهران سکونت اختیار کردند.» شیخ محمدتقی در مدرسه فیضیه قم، حجره گرفت. حجره ای که محقر و در زاویه مدرسه زیر پله بود.
سقفی نمور داشت و آفتاب به آن نمی تابید. دری بدون شیشه داشت ومحل نگهداری جارو و آبپاش بود، ولی دانش پژوه ما چنان با سعی و تلاش به تحصیل می پرداخت، که بیش از پنج تا شش ساعت برای استراحت و خواب وقت صرف نمی کرد.
استاد در این باره می گوید: «در همان سال بقیه مکاسب و نیزکفایه را خدمت مرحوم آیه الله حاج شیخ مرتضی حائری رحمه الله به اتمام رساندم و سال بعد، در درس خارج فقه مرحوم آیه الله بروجردی رضوان الله علیه و در درسهای تفسیر و اسفار علامه طباطبایی رحمه الله شرکت کردم. همزمان با شرکت در درس آن دو بزرگوار، در درس اصول حضرت آیه الله اراکی رحمه الله هم شرکت می کردم و بعد در درس فقه و اصول حضرت امام رحمه الله علیه که حدود هشت سال طول کشید. در محضر علامه طباطبایی حدودده سال، اسفار و الهیات شفا را خواندم. برهان شفا را هم درشبهای پنجشنبه و جمعه نزد ایشان می خواندم. و در درس فقه واصول امام رحمه الله همچنان شرکت می کردم.

بعد از وفات مرحوم آقای بروجردی در درس فقه آیه الله بهجت هم شرکت کردم. این دوره در حدود پانزده سال ادامه داشت و طهارت ومکاسب و خیارات را از محضر ایشان استفاده کردم.»
آیه الله مصباح یزدی از شمار عالمان برجسته دینی می نماید که بیشتر ازنیم قرن است که دیگران را از فیض وجود خود بهره مند گردانیده است. دستاوردهای زندگی او، باعث افتخار اسلام، تشیع و روحانیت است. وی استاد فقه، اخلاق، فلسفه و تفسیر است و افزون بر آموزش صدها طلبه برای دستیابی به مراتب علمی به تهذیب اخلاق آنان همت گماشته، با آثار قلمی خود گامهای تحسین برانگیزی در نشر معارف اسلامی برداشته است.
تلاش پایان ناپذیر و خارق العاده او در دانش اندوزی به مدداستعداد و توان علمی شگرف، مقام علمی رفیعی را برای وی به ارمغان آورده که مورد اذعان همگان است.
گواه این بالندگی، تدریس در مجامع علمی داخل و خارج از کشور وچاپ دهها عنوان کتاب ارزنده است. او تمام زندگی خود را وقف دین و دینداران کرده، چندین مؤسسه فرهنگی آموزشی را به دانش پژوهان اهدا کرده است.
استاد مصباح پس از ورود به قم، با گروهی از طلاب فاضل آشنا شدو جلسات هفتگی با آنها برگزار کرد.
هدف از تشکیل این جلسات، پی بردن به کمبودها و نارسایی های حوزه بود.
یکی از نیازهای حوزه علمیه، برگزاری درسهای اخلاق بود، از این رو، استاد نامه ای به حضرت آیه الله بروجردی نوشت و از ایشان تقاضای تشکیل درس اخلاق را کرد.
در پی این نامه و به درخواست استاد، آیه الله مشکینی نیزنامه ای در این باره به آیه الله بروجردی نوشت و آن را به امضای دویست نفر از فضلای حوزه رساند. این امر مورد تایید زعیم مسلمانان قرار گرفت و در پی آن دروس اخلاق حوزه شروع شد.
استاد مصباح درآغاز ورود به قم شاهده نمود، که مارکسیست ها درسراسر کشور، به طور گسترده دست به فعالیت زده اند. در بیشترکتابفروشی ها کتابهای مارکسیستی به فروش می رسید و جوانان مشتاق حقیقت، جذب این گروهها شده بودند. آنها دانشجویان را به سوی خود می کشاندند و کمتر کسی می توانست به رویا رویی با تبلیغات وفعالیتهای آنها بپردازد.
استاد مصباح تصمیم گرفت با علوم دانشگاهی آشنا شود، تا بتواندبه مقابله تهاجم فرهنگی بپردازد، از این رو از دکتر بهشتی درخواست کرد درسهایی همچون: زبان انگلیسی، فلسفه و جامعه شناسی را به طلاب بیاموزاند و آموزش دهد. استاد در این باره می گوید:«در طول مدتی که مشغول تحصیل علوم طلبگی بودم تا اواخری که حتی به عنوان تحقیق در دروس فقه و اصول شرکت می کردم، از دروس غیر حوزوی هم استفاده می کردم. در طول این مدت، وقت زیادی صرف فراگیری زبان انگلیسی، ریاضیات، فیزیک، شیمی، فیزیولوژی،بیولوژی، جامعه شناسی، روانشناسی و سایر علومی که دردانشگاهها مطرح بود، می کردم... منظورم این است که در عین اشتغال به دروس حوزوی، از این دروس هم غافل نبودم. هم علاقه شخصی داشتم و هم احساس می کردم که برای یک روحانی که بخواهدمؤثر باشد، لازم است که با این علوم آشنا گردد.» استاد مصباح در محضر چندین استاد به فراگیری دانشهای نو پرداخت. وی می گوید: «گاه در گرمای تیر و مرداد از قم به تهران می رفتم،تا در یک جلسه ریاضی شرکت کنم.» در ادامه این درسها و به پیشنهاد شهید بهشتی، مباحثی با نام «حکومت » شروع شد، ولی برای آن که رژیم طاغوت از تشکیل این جلسات جلوگیری نکند، بحث این نشستها به «ولایت » تغییر نام یافت. هدف از برگزاری این جلسات، گفتگو درباره حکومت اسلامی بود. منبع متن
زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده
زندگی نامه
وی فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ریکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام درخانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فوز شهادت نایل آمد، با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ، سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند. درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار از دین و فرهنگ غنی اسلام بود.
از عوامل مهم دیگر د رشکل گیری شخصیت او ، نوارها واعلامیه های امام بود که قبل از انقلاب به دست او می رسید.
شهید فهمیده ، نوجوانی خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود و هرگز به آن ها بی احترامی نمی کرد. شیفته و عاشق امام قدس سره بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام قدس سره داشت . او می گفت : امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم .
هنگام ورود اما م قدس سره به ایران به دلیل مصدوم بودن ، موفق به زیارت امام قدس سره نگردید، اما پس از بهبودی دراولین فرصت به شهر مقدس قم رفته و موفق به دیدار شد. شهید فهمیده ، یکی از هزاران دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ، خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق واستوارخود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان از این نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر یا د فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسه های بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوه های دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت . امروز شهید فهمیده به حق الگوی شایسته ای برای دانش آموزان بسیجی و جوانان و نوجوانان کشور می باشد و یاد آوری این حماسه می تواند یادآور دوران دفاع مقدس و ارزش های والای آن زمان باشد.
عزیمت به سوی جهاد
فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد.او که عشق انقلاب وامام قدس سره را در سر داشت ، خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز می گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگراز شهرستان کرج خارج نشود. ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم . من باید به مملکت خدمت کنم و اضافه می کند: من نمی نویسم و اگربنویسم حرفی دروغ زده ام . حتی با تهدید به زندان حاضر نمی شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا می گیرند.
درهمان روزهای نخست جنگ تحمیلی ، محمد حسین تصمیم می گیرد که به جبهه برود وبا متجاوزان بعثی بجنگد . زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش می افکند. دریکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، می رساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند.یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که :
من رفتم جبهه نگران من نباشید.
در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او می شده و با وی صحبت و سعی می کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود . شهید فهمیده که درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. درهمین مدت کوتاه حضور درخرمشهر با دوستی که درآن جا پیدا کرده بود، یعنی محمد رضا شمس ، هر دو مجروح می شوند وآن دو را به بیمارستان منتقل می کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد. درحین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می گوید:
من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.
او برای اثبات لیاقت خود یک با ر به تنها یی به میان عراقی ها رفته ولباس و اسلحه ای از عراقی ها به دست می آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می شود، به طوری که رزمندگان مشاهده می کنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم . هنگامی که نزدیک می شود، می بینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد.
مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم د رجبهه اعتماد واطمینان پیدا می کند، به او اجازه ماندن د رجبهه را می دهد.
کیفیت شهادت
از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس ، دریک سنگر قرار داشتند تا درهجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره می شوند.محمد رضا شمس ، دوست و هم سنگر حسین زخمی می شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر می گردد و می بیند که تانک ها ی عراقی ( ظاهرا 5 دستگاه ) به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده ودر صدد محاصره آن ها هستند.حسین درحالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او می خورد واز ناحیه پا مجروح می شود. اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی می کند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر می کند و خود نیز تکه تکه می شود . افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است ، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانک ها را رها کرده و فرار می کنند. در نتیجه ، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم می رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.
فهمیده در بیان رهبری
رهبر معظم انقلاب ، می فرمایند: زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی ، شهید فهمیده از اصالت های دفاع مقدس می باشد .مقام معظم رهبری د ردیدار با خانواده او در رابطه با فداکاری و شجاعت او فرمودند: بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح واصالت های خانوادگی است ، صرفا درمحیط های اسلامی جلوه گری و نور افشانی می کند.
فهمیده از نگاه آوینی
سید شهیدان اهل قلم ، حاج مرتضی آوینی ، در قسمتی از برنامه پنجم روایت فتح با نام شهری درآسمان شهادت محمد حسین فهمیده را این گونه زیبا ترسیم می کند: خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق می توا ن نگریست ؟ آنان درغربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای شان زیر تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست . اما... راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی یابند. گردش خون در رگ های زندگی شیرین است . اما ریختن آن در پای محبوب ، شیرین تر.... شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
خبر شهادت حسین فهمیده
صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نو جوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او می فرمایند: رهبر ماآن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.
به این ترتیب و با این کلمات ، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد. بقایای پیکر شهید حسین فهمیده دربهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 44، شماره 11، به خاک سپرده می شود.
همه ساله با توجه به رویداد سیزدهم آبان کمیته مشترکی متشکل از اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان وزارت آموزش و پرورش و بسیج دانش آموزی و برخی دیگر از سازمانها و نهادهای کشور با عنوان کمیته مرکزی دانش آموزی مراسم 13 آبان تشکیل شده که مهمترین برنامه های آن در قالب برنامه های هفته تربیت، روز بزرگداشت شهید فهمیده و سالگرد تاسیس اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان طراحی می شود.
تجلیل از دانش آموزان نمونه در زمینه های فرهنگی، سیاسی و هنری حضوردر مزار شهدای دانش آموز و دیدار با خانواده های معظم آنان و برپائی نمایشگاه عکس و پوستر ازحضور سیاسی جوانان در دوران انقلاب اسلامی به همراه یاد بود شهدای دانش آموز درمدارس سراسر کشور ازجمله برنامه های پیش بینی شده به مناسبت روز 13 آبان است.
سلسله نشست ها و گفتگوهای سیاسی با دانش آموزان در خصوص شیوه های رویاروئی با توطئه های فرهنگی و سیاسی آمریکا و وابستگان استکبار در یکصد و ده شهرستان دیدار اعضای کمیته ها و انجمن های اسلامی دانش آموزان بسیج دانش آموزی و امورتربیتی با مقام معظم رهبری از دیگر برنامه های کمیته مرکزی دانش آموزی مراسم سیزده آبان است.
بسیج دانش آموزی، یک نهاد آموزشی است که با برنامه های مدون و ایجاد پایگاه های علمی سعی دارد گام موثری در ارتقای توان علمی دانش آموزان داشته باشد. بسیج، عبارت است از مجموعه ای که در آن، پاکترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور، جمع شده اند. بسیج عبارت است از تشکیلاتی که در آن، افراد متفرق و تنها، به یک مجموعه عظیم و منسجم، به یک مجموعه آگاه، متعهد، بصیر و بینای به مسائل کشور و به نیاز ملت، تبدیل می شوند؛ مجموعه ای که دشمن را بیمناک، و دوستان را امیدوار و خاطر جمع می کند . معنای بسیج این است.
بسیج در حقیقت، مظهر یک وحدت مقدس، میان افراد ملت است. همه میدانهائی که بسیج در آن حضور پیدا کرده است، میدانهائی ملی است؛ میدانهای مربوط به همه ملت است، هیج وقت کشور، از یک مجموعه عظیمی که از بهترین فرزندان کشور و با این خصوصیات تشکیل شده است، بی نیاز نیست. بسیج در واقع، مظهر عشق و ایمان و آگاهی و مجاهدت و آمادگی کامل، برای سربلندکردن کشور و ملت است. امروز سازماندهی بسیج در سراسر کشور، بسیار وسیع است؛ اما این سازماندهی، یقینا از این گسترده تر خواهد شد، و با یک دید وسیع که نگاه کنیم، همه انسانهائی که این خصوصیات را دارند، در واقع جزء بسیجند. درحقیقت همه انسانهای مومن، آگاه، بصیر، عاشق، متعهد، علاقه مند و آماده به کار، در هر میدانی از میدانها هستند که برای ملت مفید است،جزو بسیجند.
هشتم آبان روز نوجوان

« ای عزیزان اسلام و سرمایه های ملت! مجاهده کنید که خودیت را از قلب خود بزدایید و باید بدانید و بدانیم که هر چه هست اوست و جلوه جمال او. جسم و جان و روح و روان همه از اوست. بکوشید تا حجاب خودی را بردارید و جمال جمیل او، جل و علا را ببینید، آنگاه است که هر مشکلی آسان و هر رنج و زحمتی گواراست و فدا شدن در راه او شیرین تر از عسل بلکه بالاتر از هر چیز به گمان آید. مبادا غرور شجاعت و جوانی و پیروزی در دل شما راه یابد که با آمدن آن، همه چیز فرو ریزد و طاق و رواق آمال در هم شکند. » امام خمینی (ره)
عشق و شور، طراوت و پاکی، شجاعت و سرسختی، استقلال طلبی و عدالت خواهی، ایثار و از خود گذشتگی، استعداد و توانایی، و ... از جمله ویژگیهایی هستند که سراسر وجود هر جوانی مالامال از آنهاست. در دوران جوانی روح عرفان، اخلاق و معنویت متجلی شده و جوانان آماده پذیرش فضیلت ها و ارزشهای الهی میشوند و زمینه های کمال طلبی در آنان بروز می کند؛ از اینرو بخش متنابهی از سرمایه گذاری ها و برنامه ریزی های دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت و تلاشگران عرصه های فکری و فرهنگی متوجه این قشر می باشد؛ و محور اساسی سیاست گذاری های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مخاطب اصلی رسانه های جمعی همواره جوانان بوده و خواهند بود.
ویژگیها و استعدادهای نهفته در وجود جوانان مناسبترین زمینه برای طراحی و ایجاد هرگونه تغییر و تحول فردی و اجتماعی است، بطوریکه چرخ های انقلاب ها و تحولات متعددی توسط این گروه به حرکت درآمده و سرعت می گیرد. کنکاش در تاریخ ملل مختلف و از جمله جریانات حاکم بر جهان در طول سالیان گذشته مؤید این مدعاست. بخش انبوهی از بازیگران و نقش آفرینان حوادث مختلف جوانان بوده و امکانات و انرژی های بسیاری مصروف جذب و هدایت آنان بسمت اهداف معین (اعم از مثبت و منفی، ارزشی و ضد ارزشی) شده است.
هشتم آبان روز نوجوان در ایران یادبود شهادت نوجوانی است که در نوجوانی بیکباره قله های شرف و انسانیت و غیرت را پیمود، که چه بسیار اهل ریاضت و سیر و سلوک در پیمودن این راه پر فراز و نشیب بر این رهگذر الهی غبطه می خورند.
شهید "فهمیده" یکی از هزاران نونهال فهمیده، و دانش آموز بسیجی کشور ماست
![]() ![]() ![]() |
|
اطلاع رسانی خانواده |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کودک ایران |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خانواده غدیر |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جوان |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مهر |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مسجدها |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تبیان |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قمه زنی |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گلبافت |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سنجش |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عمو پورنگ |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیمای خانواده |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اخبار و تحلیل ها |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حیوانات |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیست شناسی |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ماشین |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شیمی |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بازی |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
موزه |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شطرنج |
|
روز کارمند بر تمامی کارمندان بویژه همکاران دانشگاه گرامی باد
روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران: 4 شهریور، روز کارمند و روز تجلیل از زحمات، خدمات و ایثار این قشر عظیم جامعه بر تمامی همکاران دانشگاهی گرامی باد.

باید مغزهای خود را از اینکه تنها مستخدم دولت باشیم و پشت میز بنشینیم خالی کنیم و برگردیم به اینکه، انسانیت انسان در رابطه با کار به وجود می آید. انسان می تواند به وسیله کاری که انتخاب می کند خالق خود باشد. شهید رجایی (اسفند ١٣۵۹)
بنابر این گزارش، روز ٤شهریور، یادآور خاطره شهیدان بزرگوار هفته دولت در سال 1360 به خصوص شهید رجایی و شهید باهنر و روز کارمند نامگذاری شده است. چهارم شهریور، روز کارمند، زمان یادآوری خدمات، ایثار و ارزش نهادن به مجاهدت قشر عظیمی از جامعه است که در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بخش مهم و اساسی اداره امور کشور بر دوش آنان قرار دارد.
کارمندان، گروه بزرگی از افراد جامعه هستند که خانواده بزرگ دولت را تشکیل میدهند. آنان در پی برطرف ساختن نیازهای مردم هستند و خود را خدمتگزار آنان میدانند. مردم نیز با امین دانستن ایشان، به آنان اعتماد دارند و در مسائل جاری مملکتی، از روش درست کارمندان تلاشگر پشتیبانی میکنند. به جاست در روز کارمند، در گرامیداشت تلاش خستگیناپذیر آنان کوشا باشیم.
روابط عمومی دانشگاه روز کارمند را به تمامی کارمندان صدیق و پرتلاش دانشگاه علوم پزشکی تهران تبریک گفته و ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان دولت سال 60، برای تمامی کارمندان دانشگاه علوم پزشکی تهران آرزوی موفقیت دارد.
تلاش گر خستگی ناپذیر(روز کارمند)
پدید آورنده : فاطمه محمدی ، صفحه 32
روز کارمندروز کارمند، تجلیل ازانسان های شایسته ای است که هدفشان خدمت به مرم و کسب رضای پروردگار است. آنان که همه همت و تلاششان، گشایش گره های زندگی انسان ها، رفع مشکلات و ایجاد آرامش در جامعه است. کار و فعالیت کارمندان، به عنوان عضو فعال جامعه و خدمتگزار ملت، شایسته تقدیر و بیان است. ازاین رو، سزاوار است امروز را قدر بدانیم و در بزرگداشت مقام ارزشمند و والای کارمندان کشور بکوشیم. برخی از اخلاق کارمندانتقواشایسته است کارکنان نظام اسلامی، به زیور تقوا آراسته باشند. به تعبیرامیرمؤمنان علی علیه السلام ، «تقوا چونان مرکب های فرمانبرداری است که سواران خود را عنان بر دست، وارد بهشت جاویدان می کند. آن چه بر اساس تقوا پایه گذاری شود، نابود نگردد و کشت زاری که با تقوا آبیاری شود، تشنگی ندارد». کارمندان نیز با داشتن تقوا می توانند خود را از ارتکاب هرگونه نافرمانی، سستی و تنبلی، اسرافکاری، حیف و میل بیت المال، و از بین بردن حق دیگران مصون نگاه دارند. تأثیر تقوا در موفقیتکارکنان و مدیران، در میدان کار و تلاش و میدان های دیگر زندگی دنیا، با انواع گرفتاری ها و تنگناها رو به رو هستند. کارکنان موفق کسانی اند که راه خروج از تنگناها را بشناسند و در برابر سختی ها مقاومت داشته باشند. یکی از میوه های شیرین تقوا، رها شدن از سختی ها و آسان شدن کارهاست. قرآن می فرماید: «کسی که تقوای الاهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند». حضرت علی علیه السلام نیز در این باره می فرماید: «کسی که تقوا را انتخاب کند، سختی ها از او دور می گردند. تلخی هایش، شیرین و فشار مشکلات و ناراحتی های زندگی او بر طرف خواهد شد. مشکلات پیاپی و خسته کننده برایش آسان گردیده و مجد و بزرگیِ از دست رفته، چونان قطرات باران بر او فرو می بارند. رحمت بازداشته حق باز می گردد و نعمت های الاهی پس از فرونشستن، به جوشش می آید و برکاتِ تقلیل یافته فزونی می گیرد.» کاردانیکسانی که از لحاظ علمی شایستگی اداره امور را ندارند، نباید مسؤولیتی را بپذیرند. اگر کسی مهارت لازم را نداشته باشد و با این حال مسؤولیت قبول کند، موجب تباهی و ضایع شدن کارها می شود. از این رو، در واگذاری کارها، افزون بر تعهد، دانش و تخصص نیز شرط است. پیامبر گرامی اسلام فرمودند: «کسی که بر مسلمانان پیشی گیرد، در حالی که در میان آنان کسی شایسته تر از او وجود دارد، به خدا، پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است». شرح صدربه این دلیل که کارمندان، هر روز با تعداد بسیاری ارباب رجوع، با افکار و اندیشه های متفاوت و سلیقه های گوناگون برخورد می کنند، به سعه صدر و حوصله فراوانی نیاز دارند. مقاومت در برابر تهدیدها و تطمیع ها، تحمل همکارانی با روحیات و رفتارهای متفاوت، و نیز سایر فشارهای روحی، نیازمند داشتن حوصله فراوانی است. بنابراین، بدون داشتن شرح صدر و تحمل دیگران، نه می توان در کاری دوام آورد، و نه پیشرفت کرد و دیگران را تحمل نمود. مردم دوستیاز ویژگی های بارز کارکنان مدیران دولت اسلامی، مردم دوستی آنان است. تا زمانی که کسی مردم را از خود نداند و دوستی آنان در دلش راه ندهد، اگر به پست و مقامی نیز برسد، شوق خدمت به مردم را نداشته و بلکه به شدت از آنان گریزان است و زیر بار انجام بهتر مسؤولیت نمی رود. حضرت علی علیه السلام در فرمانش به مالک اشتر می نویسد: «مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش هستند.» فروتنیزمانی که انسان به مسند ریاست و مقامی تکیه زد، نباید غرور و عجب وجودش را فراگیرد و وظایفی را که در قبال مردم دارد، فراموش کند؛ بلکه سزاوار است چنین کسی خود را در برابر مردم خاضع احساس کند و رفتار و کرداش را با فروتنی زینت بخشد. تواضع، نعمت بزرگی است که به انسان، ارجمندی و والامقامی را هدیه کرده و از کبر و غرور دور می سازد. خداوند متعال به پیامبرش دستور می دهد که رفتارش را با فروتنی بیاراید: «بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند، بگستر». حضرت علی علیه السلام نیز به یکی از کارگزاران خود نوشت: «پر و بال خودت را در برابر مردم بگستران و با آنان گشاده رویی کن و فروتن باش». نرم خوییمهربانی و نرم خویی با مردم و تحمل رفتارهای بد، از ویژگی های ممتاز یک کارمند نمونه است. رواست مسؤولان و کارمندان دولت بکوشند وجود خود را به چنین صفاتی زینت بخشند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «سازگاری و مدارا با مردم، نصف ایمان، و نرمی و مهربانی با آنان، نصف زندگی است.» حضرت علی علیه السلام نیز خطاب به مالک اشتر فرمود: «درشتی و سخنان ناهموار مردم را بر خود هموار کن و تنگ خویی و خودبزرگ بینی را از خود دور ساز، تا خدا درهای رحمت خودرا به روی تو بگشاید و پاداش اطاعت ببخشایدت. آن چه به مردم می بخشی، به تو گوارار باشد. اگر چیزی را از کسی باز می داری آن را با مهربانی و پوزش خواهی همراه کن.»
نیک خلقیویژگی مهم دیگری که برای کارکنان و کارگزاران جامعه لازم است، داشتن خلق نیک و خوش رفتاری با مردم است. گشاده رویی و برخورد نیکو، باعث جذب مردم شده و آنان را به حکومت و کارگزاران آن امیدوار می کند. در نتیجه، چنین نظامی از حمایت و پشتوانه قوی مردمی برخوردار خواهد شد. از سویی نیز سخنان و گفتار نیکو و خوش رفتاری، تأثیری مثبت در روح و جان افراد دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ارزش و فضیلت اخلاق نیکو فرمود: «محبوب ترین شما و نزدیک ترین تان به من در روز قیامت، خوش خلق ترین و متواضع ترین شماست». حضرت علی علیه السلام نیز در نامه خود به «حُذَیفة بن یمان» دستور می دهد: «و امر می کنم تا آن جا که می توانی، روش نیکو داشته باشی. به درستی که خداوند به نیکوکاران اجر و پاداش می دهد». خدمت به مردمجامعه اسلامی، همانندیک جسم است و هرگاه عضوی از آن آسیب ببیند، دیگر اندام را آرامش و راحتی نخواهد بود. درک این واقعیت از سوی کارکنان و کارمندان که پیکر جامعه اسلامی واحد و یگانه است، آنان را در خدمت هرچه بیش تر به مردم مشتاق تر می کند. از سویی نیز خدمت به مردم و تلاش در راه رفع نیازمندی های آنان،از اموری است که در آموزه های اسلامی اهمیت فراوانی به آن داده شده است. بهتر است کارگزاران و کارمندان دولت اسلامی، همواره در برآوردن خواسته های مردم و حل مشکلات آنان، سعی و کوشش کنند. مسؤولان و کارکنان باید به این حقیقت آگاه باشند که زمانی کار آنان باارزش خواهد بود که ابزاری برای خدمت به مردم باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند: «هرکس در راه برآوردن نیاز مسلمانی برای خاطر خدا تلاش و کوشش کند، خداوند برای او هزار نیکی می نویسد». تسریع در کار مردمسرعت عمل و برطرف ساختن مشکلات مردم در اسرع وقت، یکی از موارد تحقق خدمت به مردم است. شایسته است در نظام اسلامی، جریان امور به صورتی باشد که از هرگونه اتلاف وقت مردم و ایجاد سرگردانی و سردرگمی به دور باشد و کارهای مردم در اولین زمان ممکن انجام گیرد. تحقق بخشیدن به این توصیه، هم نقش فراوانی در موفقیت و پیشرفت کارهای کارکنان و مدیران دارد و از انباشته شدن کارها جلوگیری می نماید، و هم مانع از دلسرد شدن و نارضایتی و ناامیدی مردم می گردد. حضرت علی علیه السلام در فرمان تاریخی خود به مالک اشتر می فرماید: «برآوردن نیاز مردم در همان روزی که به تو عرضه می شود، از وظایف اختصاصی توست و کار هر روز را در همان روز انجام ده؛ زیرا هر روزی کاری مخصوص به خود دارد». گشاده رویییکی از ارزش های اخلاقی در نظام اسلامی این است که کارگزاران و مسؤولان و کارمندان آن، با خوش رویی و گشاده رویی با مردم برخورد نمایند و آن چنان رفتار کنند که به جای نفرت و انزجار، جذاب و گیرا به نظر آیند. طبیعی است که مسؤولان و کارکنان یک سازمان واداره، در هر شرایطی قادر به حل مشکلات مراجعه کنندگان نیستد، ولی می توانند با گشاده رویی و چهره بشاش با آنان روبه رو شوند تا به این وسیله، اندکی از دردهای آنان بکاهند و خاطره خوشی از خودبه یادگار بگذارند. حضرت علی علیه السلام دراین باره می فرماید: «با مردم، فروتن، نرم خو، مهربان، گشاده رو و خندان باش». حفظ حرمت مردمدر مکتب اسلام، انسان شرافت و کرامتی داردکه از طرف خداوند به او داده شده است. بر همگان، به ویژه مسؤولان و کارمندان لازم است حافظ حرمت و منزلت انسانی باشند. آن چه مورد نظر اسلام است، حفظ احترام و عزت مردم توسط رهبران، زمامداران و کارکنان می باشد، به نحوی که از هرگونه تحقیر و اهانت به مردم بپرهیزند و با مراجعان، از هر طبقه و صنفی باشند؛ کوچک یا بزرگ، باسواد یا بی سواد، شهری یا روستایی و... محترمانه رفتار کنند. عدل وانصافعدل و دادگری، از اساسی ترین ویژگی های کارگزاران و کارکنان دولت اسلامی است. کارکنان ادارات تا آن جا که می توانند، باید در هر زمینه ای و هر زمانی با عدل و انصاف با مردم برخورد کنند و از این که عده ای را بر دیگری یا فردی را بر فرد دومی برتر بدانند و ترجیح دهند، به شدت بپرهیزند و همه مردم را با یک چشم بنگرند. آنان باید در اجرای قانون، استفاده از امکانات و مواهب عمومی جامعه، برخورداری از حقوق اجتماعی و تقسیم بیت المال در مورد طبقات مختلف جامعه، با عدل و انصاف رفتار نمایند و از هرگونه اعمال تبعیضی و نابرابری به دور باشند. حضرت علی علیه السلام به یکی از کارگزاران خود می فرماید: «در نگاه، اشاره چشم، سلام کردن و اشاره کردن، با همگان یکسان باش تا زورمداران در ستم توطمع نکنند، و ناتوانان از عدالت تو مأیوس نباشند». ترک منّتکارگزاران و کارکنان نظام اسلامی در ادارات و سایر بخش ها، همواره کاری را که انجام می دهند، نوعی وظیفه و مسؤولیت می دانند و به کاری که برای مردم انجام می دهند، منتی بر آنان نمی گذارند و مورد توهین و اهانتشان قرار نمی دهند. حضرت علی علیه السلام در توصیه های خود به مالک اشتر می فرماید: «مبادا با خدمت هایی که انجام دادی، بر مردم منت گذاری یا آن چه را انجام داده ای، بزرگ بشماری. منت نهادن، پاداش نیکوکاری را از بین می برد و کاری را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش می سازد». اطاعت و پیروی از مافوقسزاوار است کارگزاران و کارمندان نظام اسلامی، هر کدام در محدوده سازمان و اداره خود و در چارچوب مقررات و قوانین مربوط، از مسؤول بالا دست خود اطاعت کند و این پیروی، اگر آگاهانه و در یک محیط صمیمی صورت پذیرد، موفقیت و پیشرفت آن مجموعه را در پی خواهد داشت؛ ولی اگر در نظام حکومتی و در سلسله مراتب مسؤولیت ها، اطاعت و پیروی از مسؤول بالاتر نباشد، و زیردستان از گردن نهادن به دستورات مقام بالاتر امتناع ورزند، آن نظام و حکومت به هم می ریزد و رشته امور از هم می پاشد. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «از مافوق و بالادست خود پیروی و اطاعت کن، تا زیردستانت از تو اطاعت کنند». برادری و صمیمیت با همکاراناز عواملی که نقش به سزایی در پیشرفت امور یک مجموعه تشکیلاتی دارد، برادری، صمیمیت و همدلی بین مدیران و کارکنان آن است. کارمندان نظام اسلامی می توانند در محیط کار با سایر همکاران رابطه صمیمی و دوستانه داشته باشند و با رعایت حقوق برادری و روحیه تعاون و همکاری، یکرنگی و یکدلی را در محیط اداری حاکم سازند؛ زیرا وحدت و همدلی کارکنان، انرژی های مادی و معنوی حوزه مدیریت را در راه دست یابی به اهداف متمرکز می سازد. هم فکری و مشورتایجاد محیط مشاوره، از اصول مدیریت اسلامی است که به کارگزاران هم رده اختصاص ندارد، بلکه عموم مدیران و کارگزاران، اعم از بالادست، هم سطح و زیردست را در بر می گیرد؛ یعنی هم مسؤول بالاتر با زیردستان خود به مشاوره برخیزد و برای نظرات و افکار آنان ارزش قائل شود و هم خود نیروها با یکدیگر تبادل نظرو مشورت داشته باشند. خداوند متعال به نبی اکرم دستور می دهد که در امور جامعه با مؤمنان مشورت کند: «و در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد». کارمندان و انقلابهمه قشرهای مردم، در پیروزی انقلاب اسلامی نقش فعالی داشتند، ولی در این میان، فعالیت های انقلابی برخی از قشرها، از اهمیت خاصی برخوردار بود، به طوری که رژیم پهلوی را فلج ساخت. کارمندان دولت، از شمار گروه هایی بودند که با اعتصاب های گسترده در حمایت از حضرت امام رحمه الله ، ضربه مهلکی به نظام شاهنشاهی زدند و مقدمات پیروزی انقلاب را فراهم ساختند. حضرت امام رحمه الله در پیام های قبل از انقلاب خود، ضمن تشکر از اعتصاب کارمندان فرمودند: «نهضت، با شیوه های گوناگون، مخصوصا اعتصابات در همه ادارات و دستگاه های دولتی باید ادامه داشته باشد. من از جمیع کارمندان محترم دولت و سایر مؤسسات که با اعتصاب خود، پشتیبانی از برادران و خواهران خود کرده اند، تشکر می کنم. این یک وظیفه اسلامی و لازم الاجراست». حضرت امام رحمه الله هم چنین در پیام هایی، دیگر اقشار مردم را به پشتیبانی از اعتصاب کارمندان، به خصوص کارگران و کارمندان شرکت نفت فراخواندند. 4شهریور روز کارمند شرح مناسبت: همه ساله در هفته دولت روز ٤شهریور به عنوان روز کارمند اختصاص می یابد و در این روز به منظور تجلیل از کارگزاران دولت جمهوری اسلامی و ارج نهادن به خدمت، با تبیین ملاک های انتخاب، کارمندان نمونه به عنوان نمایندگان خیل عظیم کارکنان نظام در اقصی نقاط کشور، انتخاب و مورد تشویق و تقدیر قرار می گیرند.باید مغزهای خود را از اینکه تنها مستخدم دولت باشیم و پشت میز بنشینیم خالی کنیم و برگردیم به اینکه، انسانیت انسان در رابطه با کار به وجود می آید. انسان می تواند به وسیله کاری که انتخاب می کند خالق خود باشد.اعتلای مدیریت در نظام اداری و ارتقاء منزلت اجتماعی کارکنان دولت، اصلاح نگرش مردم نسبت به خدمات این قشر شریف و زحمتکش، ترویج فرهنگ رفتاری و خدمات شخصیتهای راستین خدمت به مردم شهیدان ماندگار رجایی و باهنر به عنوان الگوهای مناسب خدمت به جامعه، ایجاد روحیه امید و تلاش و نشاط و تشویق مردم به مشارکت در امور و نمایش توان حکومت اسلامی در اداره مطلوب جامعه از اهدف بزرگداشت این روز محسوب می شود. منبع : http://www۲.irib.ir/occasions آیات و روایات متناسب : وجدان کاری پیامبرصلی الله علیه وآله إنَّ اللَّهَ یُحِبُّ إذا عَمِلَ أحدُ کُم عَمَلاً أن یُتقِنَهُ خداوند دوست دارد که هرگاه یکی از شما کاری انجام میدهد آن را استوار و درست به سامان رساند کنزالعمّال ، ح ۹۱۲۸ . پیامبرصلی الله علیه وآله : إنَّ اللَّهَ تَعالی یُحِبُّ مِنَ العامِلِ إذا عَمِلَ أن یُحسِنَ خدای تعالی دوست دارد وقتی کسی کاری میکند آن را به خوبی انجام دهد میزان الحکمه ، ح ۱۴۳۷۱ . حلّ مشکلات مردم پیامبرصلی الله علیه وآله : مَن قضی لأخیهِ المُؤمِنِ حاجَةً کانَ کَمَن عَبَدَاللَّهَ دَهرَهُ کسی که حاجت برادر مؤمن خود را برآورده سازد ، مانند کسی است که عمر خود را به عبادت گذرانده باشد الأمالی ، طوسی ، ص ۴۸۱ . امام علیعلیه السلام أنصِفوا النّاسَ مِن أنفُسِکُم وَاصْبِرُوا لِحَوائجِهِم . . . ولاتُحشِّمُوا أحَداً عَن حاجَتِهِ ولاتَحبِسُوهُ عَن طَلِبَتِهِ داد مردم را از خود بستانید و در برآوردن نیازهایشان شکیبا باشید . . . کسی را برای نیازش شرمگین نسازید و از خواستهاش باز مدارید نهج البلاغه ، نامه ۵۱ . 2شهریور91
امیدوارم کارمندان عزیز و با وجدان کار مردم رو درست کنند و کاغذ بازی نکنند و امروز فردا نکنن تا مشکلات سریع رفع بشه |
بایک شکلات شروع شدمن یک شکلات گذاشتم تودستش اونم یک شکلات گذاشت تودستم من بچه بودم
اونم بچه بودسرمو بالا کردم سرشو بالا کرددیدکه منومیشناسه خندیدم گفت :دوستیم؟گفتم :دوست
دوست ،گفت:تا کجا؟گفتم:دوستی که تا نداره گفت:تا مرگ خندیدمو گفتم:من که گفتم تا نداره گفت:
باشه تا پس از مرگ گفتم:نه نه نه تا نداره گفت:قبول تا اونجا که همه دوباره زنده میشن یعنی زندگی
پسازمرگ باز هم دوستیم؟تا بهشت تاجهنم تاهرجا که باشه منو تو با هم دوستیم خندیدم و گفتم :تو
براش تا هر جا که دلت می خواد یک تا بذاراصلا یک تا بکش از این سر دنیا تا اون دنیااما من اصلا
تابراش نمیزارم نگاه کرد نگاهش کردم باور نمی کرد می دونستم اون می خواست حتما دوستیمون
یک تاداشته باشه دوستی بدون تا رو نمی فهمید!!گفت:بیا برا دوستیمون یک نشونه بذاریم گفتم:باشه تو
بذار گفت:شکلات باشه؟گفتم:باشه هرباریک شکلات میذاشت تو دستم منم یک شکلات می ذاشتم
تودستش بازهمدیگرونگاه میکردیم یعنی که دوستیم دوست دوست من تندی شکلاتامو باز می کردم
میذاشتم تو دهنم تندوتند می مکیدم میگفت:شکموتو دوست شکموی منی و شکلاتشو می ذاشت
توی یک صندوقچه کوچولوی قشنگ میگفتم:بخورش می گفت: تموم می شه می خوام تموم نشه برا
همیشه بمونه صندوقچش پرازشکلات شده بودهیچ کدومشو نمیخوردمن همشو خورده بودمگفتم:اگه
یه روزشکلاتاتو مورچه ها بوخورن یا کرم ها چیکار میکنی؟می گفت:مواظبشون هستم می
گفت:میخوام نگهشون دارم تا موقعی که دوستیمو ،من شکلاتمو می ذاشتم تو دهنمو می گفتم:نه نه نه
نه تا نه دوستی که تا نداره!!یک سال، دو سال، چهار سال،هشت سال،ده سال بیست سالش شده
اون بزرگ شده من هم بزرگ شدم من همه شکلاتامو خوردم اون همه رو نگه داشته اون اومده
امشب تا خداحافظی کنه می خوادبره اون دوردورامیگه:میرم اما زود برمیگردم من که می دونم اون
برنمیگرده یادش رفت به من شکلات بده من که یادم نرفته شکلاتشو دادم تندی بازش کرد گذاشت تو
دهنش یکی دیگه گذاشتم تواون یکی دستش گفتم:بیااین هم آخرین شکلات برای صندوقچه ی
کوچولوت یادش رفته بود یک صندوقچه داره برا شکلاتاشهر دو تا رو خوردخندیدم می دونستم
دوستی اون تا داره اما دوستی من تا نداره مثل همیشه خوب شد همه رو خوردم اما اون هیچ کدوم
رونخوردحالا بایک صندوقچه پر از شکلات های نخورده چیکار می کنه؟«امیدوارم عشقتون تا
نداشته باشه»
خدا یگانه محبوب واقعی،
خداوند سبحان است و دوست داشتن دیگران، همه در راستای محبت به خداوند است.از چند جهت باید سروجان را در هوای جمال و جلال پروردگار سودا کرد.
1- نخستین محبوب در نزد همه ی انسان ها،خود آدمی است و لازمه ی حبّ ذات آن است که خداوند را نیز دوست داشته باشیم، زیرا کسی که خود و خدایش را بشناسد در می یابد که دوام و کمال وجودی اش ازناحیه ی خداوند است و او بنده ای بیش نیست.
2- انسان، مشتاق احسان است و احسان کننده ی حقیقی خداوند متعال است، زیرا این احسان از روی اختیاراست و برای نیازمندی و منفعت طلبی نیست.
3- یکی از اسباب محبت، جمال ظاهری و باطنی است. جمال باطنی، علم و قدرت و وارستگی است و خداوند به همه چیز داناست،و بر همه چیز تواناست،و از هر عیبی وارسته است. از این رو سزاوارترین کسی که باید به او عشق ورزید، حضرت حق است.
ما را سر سودای کس دیگر نیست *** در عشق تو پروای کس دیگـــر نیست
جز تو دگری جـــای نگیرد دردل *** دل جای تو شد جای کس دیگر نیست
خداوند در قرآن می فرماید:«والذین آمنوا اشد حبّاً لله؛ کسانی که ایمان آورده اند، به خدا محبت بیش تری دارند.»
نشانه های محبت به خدا
عشق به خدا، نشانه ها و شاخصه هایی دارد که با آن شناخته می شود و از این طریق گفته ی مدعیان دروغین روشن می گردد. اگر کسی می خواهد بداند دوست دار خداوند سبحان است یا خیر، باید ببیند آیا نشانه های محبت به خدا دراو وجود دارد یا نه؟ در سخن بزرگان به سیزده نشانه اشاره شده است که ما به مهم ترین آن ها می پردازیم:
1- مقدّم داشتن خواست خداوند
دوست حقیقی خداوند، اراده ی او را بر اراده ی خویش مقدّم می دارد و حتی اگر محبوب، هجران را اراده کند، آن را بر وصال ترجیح می دهدف قرآن مجید می فرماید: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد.از امام صادق(علیه السّلام) نیز نقل شده است که فرمود:«ما احبّ الله من عصاه؛ خداوند کسی را که نافرمانی کند، دوست ندارد.»
2- یاد خداوند
یاد محبوب برای عاشق، لذت بخش است. دوستان خدا همواره سخن او را می گویند وبا یاد او زندگی می کنند. خداوند به موسی(علیه السّلام) فرمود: ای پسر عمران! دروغ می گوید آن کس که گمان می کند مرا دوست دارد، اما چون شب فرا رسد، چشم از عبادت من فرو بندد، مگر نه این است که هر دلداده ای دوست دارد که با دلدار خود خلوت کند؟
عاقبت دوستی با بدکاران لاابالی

انسان نابخردی که کارهایش عاقلانه نیست، احمق است؛ حرف های سفیهانه می زند و درک و شعور ندارد. امام علیه السلام دوستی با این افراد هم را منع کرده و از آن بر حذر داشته است: از دوستی با احمق و نادان بر حذر باش؛ چرا که او می خواهد به تو سود برساند، اما [ به خاطر حماقتش] به تو زیان می رساند
همان گونه که دوست خوب، آدمی را به سوی کمال رهنمون می شود و سعادت را برایش رقم می زند، دوست بد هم آدمی را به انحراف می کشاند و به جای اینکه پله پله او را به سوی کمال سوق دهد، پله پله به سقوط تباهی می کشاند. امام علی علیه السلام که مسیر پر خطر جاده کمال را به خوبی می شناسد و با تمام گردنه ها و دره های آن آشنایی کامل دارد، خطر کمین ها، گردنه ها، پرتگاه ها و غارتگران را هشدار می دهد تا انسان ها از رهگذر دوست ناباب، به این پرتگاه ها نیفتند و در اثر غفلت به سقوط کشیده نشوند.
دوستی و دوست یابی، ضرورتی اجتماعی است و به همین دلیل، اهداف و شرایطی نیز دارد. از نگاه نهج البلاغه، نمی توان با هر کسی دوست شد؛ کسانی مانند اشرار، افراد فرومایه، دنیاطلب، دروغگو، پست، چاپلوس، بخیل، فاسد، عیب جو، سخن چین، احمق، نادان و منافق، شایستگی دوستی را ندارند.
امام علی علیه السلام در نهج البلاغه ویژگی ها و مشخصات دوست بد و ناپسند را بر می شمارد، آنها را معرفی می کند و خطر هم نشینی با آنها را گوشزد می نماید.
کوته فکران بد کار :
افراد جاهل که کوته فکر و دارای اندیشه ای سست هستند، حتی اگر از نظر رفتاری انسان های شایسته ای هم باشند، اما با هم لایق دوستی نیستند؛ زیرا هم نشینی با این افراد آدمی را به ورطه جهالت و نابودی می کشاند. امام علی علیه السلام فرموده است: از همنشینی با کسی بپرهیز که اندیشه اش سست و ضعیف و کارش زشت ناپسند است 1و در سخن دیگری فرموده است: از دوستی با بد کار بپرهیز که تو را به اندک چیزی می فروشد.2
فاسقان گنهکار
افراد لاابالی و تبهکار که اهل معصیت و خلاف اند، دیگران را نیز همراه خود به سوی گناه می کشانند؛ زیرا همواره به دنبال این هستند که برای خود شریک جرمی بتراشند. انسان همان گونه که از بیمارانی که به بیماری های واگیردار پرهیز می کند، باید از این گونه افراد نیز پرهیز نماید؛ زیرا آلودگی افراد فاسق و فاجر دامن آدمی را هم می گیرد و سبب بدنامی و آلودگی او به گناه و ناپاکی می شود. امام علی علیه السلام خطر دوستی با این افراد را هشدار داده و فرموده است: از مصاحبت و دوستی با فاسقان بپرهیز؛ چرا که بدی به بدی می پیوندد.3 در کلام دیگری نیز فرموده است: از دوستی با فاجر حذر کن؛ چون تو را به بهای اندک می فروشد.4
احمق
انسان نابخردی که کارهایش عاقلانه نیست، احمق است؛ حرف های سفیهانه می زند و درک و شعور ندارد. امام علیه السلام دوستی با این افراد هم را منع کرده و از آن بر حذر داشته است: از دوستی با احمق و نادان بر حذر باش؛ چرا که او می خواهد به تو سود برساند، اما [ به خاطر حماقتش] به تو زیان می رساند.5 امام در سخن دیگری از این افراد این گونه یاد کرده است: با بی خرد و احمق همنشین مباش؛ چرا که کار خودش را در نظر تو زیبا جلوه می دهد و دوست دارد تو هم مانند او باشی.6
وقنی آدمی از دوستی با افراد نابخرد و نادان پرهیز کند، خود به خود به سوی دوستی با خردمندان جذب می شود. هم چنانکه امام علیه السلام فرموده است: گسستن از نادان، برابر پیوند با خردمند است>.
پدید آورنده : نجمه کرمانی ، صفحه 24
از جمله مسائلی که در اسلام بسیار مورد توجه قرار گرفته مسئله دوستی و دوست یابی است. و در سیره معصومین(علیهم السلام)، نیز سفارش بسیاری به دقت در انتخاب دوست شده است. قرآن کریم در این خصوص می فرماید: «و قَیَّضْنا لَهم قُرَناءَ فَزَیَّنوا لَهُم ما بَین ایدیهِم و ما خَلفَهم و حقَّ عَلَیهم القَولُ؛ ما برای آنان همنشینانی قرار دادیم که زشتی ها را از پیش رو و پشت سر آن ها در نظرشان آراستند و فرمان الهی درباره آن ها تحقق یافت». (فصلت/ 25)
رسول اکرم نیز در جمله ای کوتاه و رسا به حساسیت دوستی و دوست یابی اشاره کرد و می فرماید: «المرء علی دین خلیله و قرینه؛ انسان بر کیش دوست و همنشین خود است».1 این نوشتار کوتاه بر آن است تا با نگاهی گذرا به سیره عملی و رفتاری حضرات معصومین (علیهم السلام) دریچه ای به این مهم پیش چشمان مخاطبان خود بگشاید.
دو دوست پس از این که با یکدیگر رابطه صمیمانه دوستی برقرار نمودند کم کم نسبت به هم انس پیدا می کنند، تا آن جا که ناراحتی و غم یکی، سبب ناراحتیِ دیگری می شود. دلیل آن هم این است که رابطه دوستی، نوعی ارتباط عاطفی و روحی با یکدیگر است و این رابطه سبب می شود تا دوستان در غم و شادی هم شریک باشند و از همین روی، در مشکلات و سختی ها نیز به کمک یکدیگر بشتابند. در این باره نوشته اند روزی جابر بن یزید جعفی در محضر امام باقر (علیه السلام) نشسته بود. پس از اندکی گفتگو، در حالی که هر دو سکوت کرده بودند، ناگاه غمگین شد و آهی کشید. از امام پرسید: «گاه بدون این که اتفاق ناگواری افتاده باشد دلم می گیرد و اندوهگین می شوم به گونه ای که آثار آن در چهره من پدیدار می شود در حالی که نه مصیبتی به من رسیده و نه چیز ناراحت کننده ای برای من پیش آمده است، دلیل آن چیست؟»
امام فرمود: «آری ای جابر جعفی! پروردگار، انسان های بهشتی را از گِلی بهشتی و مبارک آفرید و از نسیم روح خویش در آن دمید. به همین دلیل است که مؤمنان با هم دیگر دوست و برادرند. بر این اساس حتی اگر در شهری دور، به دوستِ مؤمنِ انسان، آسیب و یا مصیبتی برسد روح دوستش نیز اندوهگین می شود زیرا روح های آنان به دلیل ایمان، با یک دیگر در ارتباط است، تا بدین وسیله همواره به خاطر دوستی شان از حال هم با اطلاع باشند».2
در ارتباطات عاطفی، گاه دوستی از مرحله احساسات فراتر رفته و فرد با دیدن فضایل اخلاقی دوست خود آن چنان ارتباط تنگاتنگی با او برقرار می کند که دوری او را نمی تواند تحمل نماید. این موضوع در زندگانی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نیز به چشم می خورد. در دوره ای از زندگانیِ آنان، فشارهای دشمنان به قدری زیاد می شود که همگان از آن ها بریده و جز تعداد اندکی، به دوستی با آنان ادامه نمی دهند. این موضوع در بسیاری موارد از جمله در مورد امام مجتبی (علیه السلام) در هنگام شهادت دیده می شود. نوشته اند: امام حسن (علیه السلام) در بستر شهادت آرمیده بود و حاضران در کنارش نشسته و می گریستند. ناگاه اشک او توجه حاضران را جلب کرد. یکی از حاضران که در کنارش نشسته بود. از او پرسید: ای فرزند رسول خدا! چرا شما گریه می کنید با این که فرزند پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) هستید و آن حضرت در شأن و جایگاه بلند شما بسیار سخن گفته و 25 بار با پای پیاده از مدینه تا مکه به زیارت خانه خدا رفته اید و سه مرتبه تمام مال خود را در راه خدا انفاق نموده اید و حتی کفش هایتان را به مستمندان داده اید. با این وصف دلیل گریه شما چیست؟ امام مجتبی (علیه السلام) با بغضی در گلو فرمود: به دو دلیل؛ نخست به دلیل ترس از روز رستاخیز و دوم به خاطر این که از دوستان خوبم که در این دنیا با آنان دوست شدم جدا می شوم.»3 این سخن کوتاه امام نشان می دهد که اساساً دوستی با نیکان تا چه اندازه ارزشمند است. همچنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز در این رابطه می فرماید: «فَقْدُ الأَحِبَّةِ غُربَة ؛ دوری از دوستان صمیمی به بار آورنده غربت است».4
در معارف سترگ اسلامی ما سفارش های بسیاری بر این مفهوم شده است که هر کسی لایق دوستی با مسلمان نیست. درواقع، مسلمان، بیشتر از این که به فکر ایجاد رابطه دوستی باشد می باید به ویژگی های یک دوست خوب دقت نماید تا این دوستی زمینه ساز تعالی و رشد اخلاقی او بشود نه این که او را از آخرت و عمل خیر باز دارد. مردی در محضر رسول خدا نشسته بود که سخن از دوستی و همنشینی با دوست خوب شد. بی درنگ از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پرسید: ای پیامبر خدا! دوستان خوب چه کسانی هستند؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)، کوتاه اما پرمعنا فرمود: «آن کسی که دیدارش تو را به یاد خدا بیندازد و سخنش بر دانش تو بیفزاید و رفتار او آخرت و ترس از روز جزا را به یاد تو بیندازد»5 این رهنمود کوتاه فرصت خوبی را به دست ما می دهد که بار دیگر در روابط دوستانه خود با دیگران دقیق شویم و دوستی های خود را از این منظر ببینیم که تا چه اندازه برای ما مفید بوده و ما را رشد داده است.

1. ایمان
از نگاه قرآن کریم میزان شخصیت انسانها رابطه مستقیمی با اعتقادات آن ها دارد. کسی که از گوهر با عظمت ایمان بیبهره باشد، شخصیت وی در حدی نخواهد بود که ارزش رفاقت و دوستی را داشته باشد:
2. احترام به مقدسات و مسایل دین
«یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِنْ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ … وَ إِذَا نَادَیتُمْإِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَ لَعِبًا» (مائده/ 57ـ 58)؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! افرادی که آیین شما را به باد استهزا و بازی میگیرند ـ از اهل کتاب و مشرکان ـ را ولیّ خود انتخاب نکنید… آن ها هنگامی که (اذان میگویید و مردم را) به نماز فرامیخوانید، آن را به مسخره و بازی میگیرند.
3. راستگویی
یکی از مصادیق مهم اخلاق در زندگی انسان، صداقت و راستگویی است؛ چرا که در حقیقت دروغ خود نوعی نفاقاست و در آیات و روایات بسیار مذموم شمرده شده است و حتی در برخی از روایات کلید تمامی گناهان، دروغ بیان شده است.
(3) «یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه/ 119)؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (مخالفت با فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.
در تفسیر این آیه شریف آمده است: «صداقت شرط و ملاک اساسی دوستی است و اگر به دوست و همراه انسان، صدیق گفته شده است، به خاطر صداقت او در رفتارش با دوست خود است.»
4. دوستی دوطرفه
اگر انسان قصد دوستی با کسی را دارد، باید ببیند که آیا طرف مقابل هم متمایل به این دوستی هست یا نه؟
«هَا أَنْتُمْ أُوْلَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا یحِبُّونَکُمْ» (آلعمران/ 119)؛
شما کسانی هستید که آنها را دوست میدارید، اما آن ها شما را دوست ندارند.
آری، اگر دوستی یکطرفه باشد، باعث ذلت و خواری میگردد و هرگز برای انسان سودمند نخواهد بود .
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی که یک سـر مهـربـونی درد سـر بی
5.هماهنگی ظاهر و باطن
همیشه افرادی در جامعه وجود دارند که هزار رنگاند؛ یعنی با هر کسی همانگونه سخن میگویند و برخورد می
کنند که او میپسندد و هیچ هدف خاصی را دنبال نمیکنند و به هر رنگی که منافع مادیشان اقتضا کند، در میآیند.
«وَ إِذَا لَقُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیکُمْ الْأَنَامِلَ مِنْ الغَیظِ» (آلعمران/ 119)؛
و هنگامی که شما را ملاقات میکنند، (به دروغ) میگویند: ایمان آوردهایم، اما هنگامی که تنها میشوند، از شدتِ خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان میگزند.
تحمل نکردن دیگران و تندخو بودن، باعث میشود دوستان از اطراف انسان پراکنده شوند؛ حتی اگر انسان، بهترین مخلوقات و پیامبر باشد.
6. خیرخواه بودن
خداوند متعال در قرآن کریم مؤمنان را از دوستی با برخی گروهها همانند اهل کتاب، کفار و منافقین برحذر می
دارد و تعدادی از خواستهها و انگیزههای شوم آنان را اینگونه بیان میفرماید:
«یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکُمْ لَا یأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ» (آلعمران/118)؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید؛ آنها از هر گونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید.
7. خوش اخلاقی
یکی از دستورهای دین مبین اسلام، خوش اخلاقی با دیگران است که جایگاه بسیار والایی را داراست. خوش اخلاقی، هم دوستیها را پایدار میسازد و هم در جذب دیگران به سمت خود تاثیر فوقالعادهای دارد:
«ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَکَ وَ بَینَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ» (فصلت/ 34)؛
بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی میکند، گویی دوستی گرم و صمیمی است.
تحمل نکردن دیگران و تندخو بودن، باعث میشود دوستان از اطراف انسان پراکنده شوند؛ حتی اگر انسان، بهترین مخلوقات و پیامبر باشد:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنْ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (آلعمران/ 159)؛
به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان (=مردم) نرم (و مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند.
8. طرح دوستی با جنس مخالف ممنوع
یکی از نیازهای انسان که در دوران جوانی ظهور و بروز پیدا میکند، ازدواج است که در قرآن کریم از جنبه
های متفاوتی مورد بحث قرار گرفته است. در این زمینه قرآن کریم تأکید زیادی بر پاک بودن پسر و دختر قبل از ازدواج دارد:
«مُحْصَنَاتٍ غَیرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ» (نساء/25)؛
پس آنها (زنان پاکدامن از بردگان) را با اجازه صاحبان آنان تزویج نمایید و مهرشان را به خودشان بدهید، به شرط آن که پاکدامن باشند، نه به طور آشکار مرتکب زنا شوند و نه دوست پنهانی بگیرند.
«مُحْصِنِینَ غَیرَ مُسَافِحِینَ وَلَا مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ» (مائده/5)؛
و زنان پاکدامن از مسلمانان و زنان پاکدامن از اهل کتاب برای ازدواج حلالاند، هنگامی که مِهر آنان را بپردازید و پاکدامن باشید، نه زناکار و نه دوست پنهانی و نامشروع گیرید.
در این دو آیه خداوند از طرح دوستی با جنس مخالف نهی فرموده است.در آیه اول سخن از ترک دوستی دختران با پسران است و در آیه دوم ممنوع بودن دوستی پسران با دختران مطرح شده است.
در مورد این دو آیه 3 نکته قابل دقت است:
الف- «أخدان» جمع خِِدن، به معنی دوست است؛ اما دوستیهایی که دو ویژگی دارند: یکی این که پنهانی هستند و دیگری این که منشأ این نوع دوستیها شهوت و هوای نفس است.
ب- علت جمع آمدن کلمه »أخدان« در آیه این است که وقتی کسی برای فحشا و از روی شهوت دوست برمیگزیند، به یکی یا دو تا قانع نخواهد شد؛ زیرا نفس انسانی هنگامی که به دنبال شهوات برود، حد و توقف ندارد.»(4)
ج- در اینگونه دوستیها صداقت نیست؛ چرا که قرآن دوستیهایی را که بر اساس صداقت باشد، «صدیق» مینامد و تعبیر به خدن فقط در این دو آیه آمده است.
امیر مؤمنان علی علیه السلام میفرماید: کسی که شخصیت او بر شما شک برانگیز شد و از دین او اطلاعی نداشتید، به دوستانش نگاه کنید؛ اگر آنان از اهل دین خدایند، پس آن شخص نیز بر دین خداست، ولی اگر دوستان وی بر غیر دین خدا بودند پس بدانید که او نیز هیچ بهرهای از دین خدا ندارد.
یک دوست خوب میتواند نقش یک بازوی کاری، عاطفی، اخلاقی، اجتماعی و دینی را به خوبی ایفا کند. این مطلب واضح است که اثرپذیری از ناحیه رفیق، بسیار عمیقتر و سریعتر از ناحیه خانواده است. این مساله خصوصا درباره نوجوانان و جوانان از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و اثرپذیری، در این دو قشر، پررنگ تر جلوه میکند.
اگرچه انتخاب دوست، مساله ای نیست که منحصر به یک سن و یا گروه خاصی باشد، ولی اهمیت مساله از آنجا شروع میشود که قدرت تشخیص و تعقل هر شخصی از یک سن خاص شروع شده و از یک زمان مشخص است که مسیر انحرافی و اشتباه را از راه درست تشخیص می دهد.
لذا انتخاب یک دوست خوب، میتواند شخص را به یک فرجام خطرناک رهنمون کند البته اگر رفیق او نااهل باشد. و یا او را به اوج انسانیت برساند اگر دوستی پاک و وارسته داشته باشد.
حال سوال اینجاست که چگونه باید دوست خود را انتخاب کنیم. شاخصهها و ملاکهای یک دوست که بتواند دوستی خود را نگه دارد و صداقت خود را نشان دهد، چیست؟ در این نوشتار، به بررسی این موضوع از دیدگاه روایی خواهیم پرداخت. پس با ما همراه باشید.
شرح حدیثی از حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ـ علیه السلام ـ قَالَ لَا تَکُونُ الصَّدَاقَةُ إِلَّا بِحُدُودِهَا فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ هَذِهِ الْحُدُودُ أَوْ شَیْءٌ مِنْهَا فَانْسُبْهُ إِلَى الصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْءٌ مِنْهَا فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى شَیْءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ فَأَوَّلُهَا أَنْ تَکُونَ سَرِیرَتُهُ وَ عَلَانِیَتُهُ لَکَ وَاحِدَةً وَ الثَّانِی أَنْ یَرَى زَیْنَکَ زَیْنَهُ وَ شَیْنَکَ شَیْنَهُ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا تُغَیِّرَهُ عَلَیْکَ وِلَایَةٌ وَ لَا مَالٌ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ لَا یَمْنَعَکَ شَیْئاً تَنَالُهُ مَقْدُرَتُهُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ أَنْ لَا یُسْلِمَکَ عِنْدَ النَّکَبَات» (1)
فى الکافى، عن الصّادق (علیهالسّلام): «لا تکون الصّداقة الاّ بحدودها». صداقت مرزهایى دارد که اگر این خطوط اصلى و این مرزها وجود داشت، صداقتى که آثار فراوان شرعى و برادرى شرعى بر آن مترتب است، مترتب خواهد شد؛ والاّ نه. «فمن کانت فیه هذه الحدود او شىء منها فانسبه الى الصّداقة». حالا اگر همه حدود هم نبود، بعضى از این خطوط و مرزها باید باشد تا صداقت صدق کند.
«و من لم یکن فیه شىء منها فلا تنسبه الى شىء من الصّداقة فأوّلها ان تکون سریرته و علانیته لک واحدة». اول این است که ظاهر و باطنش با تو یکسان باشد. اینجور نباشد که در ظاهر اظهار دوستى کند، [اما] در باطن با تو دشمن باشد؛ یا اینکه دوست نباشد حداقل خیر تو را نخواهد. این اولین شرط صداقت است.
«و الثّانیة ان یرى زینک زینه و شینک شینه»؛ [دوم اینکه] آنچه را که زینت توست، زینت خود بداند؛ آنچه عیب توست، عیب خود بداند. اگر شما به مقام علمى دست پیدا میکنید، یا یک کار برجستهاى میکنید که زینت براى شماست، این را براى خودش زینت بداند. اگر خداى نکرده چیزى در شما هست، صفتى، کارى، عملى که موجب عیب شماست، این را عیب خودش بداند؛ که طبعاً آثارى بر این مترتب است: سعى میکند برطرف کند، سعى میکند آن را پنهان کند. اینجور نباشد که منتظر بماند تا شما یک لغزشى پیدا کنید، خوشحال بشود از این لغزش. صداقت این نیست.
خدایا کاش با هر بنده ات یک زیرنویس هم خلق می کردی ؛
اینجا هیچکس هیچکس را نمی فهمد؛
به جان خودت راست می گویم!
ملاکهاى دوست خوب
در آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم السلام) ملاک هایى براى دوست خوب بیان گشته که به طوراختصار ذکر مى نماییم و شما مى توانید راجع به هر ملاک مفصلا مطالعه وفکر نمایید:
1- کسى که به یاد خدا باشد و هدفش جز رسیدن به او نیست،(1)
2- عاقل باشد حضرت على (علیه السلام) فرمودند: بیشتر این دوستى و خوبى ها در همراهى و دوستى با صاحبان عقل و درایت است،(2)
مولوى داستان دوستى مردى با خرس را که مصداق بى خردان است به شکل زیبایى بیان مى نماید،(3)
3- خیانت کار نباشد
4- ستمکار نباشد
5- سخن چین نباشد
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: از سه گروه بر حذر باش شخص خیانت کار، شخص ظالم، انسان سخن چین. زیرا کسى که به نفع تو به دیگران خیانت نماید، روزى خواهد آمد که به خودت نیز خیانت کند وشخصى که به جانب دارى از تو حق دیگران را پایمان نماید و عادت به ظلم پیدا کند بالاخره به تو نیز ظلم خواهد نمود و انسان سخن چین، همان طور که سخن دیگران را پهلوى تو مى آورد، سخن تو را نیز نزد اغیار خواهد برد،(4)
6- آن چه براى خود مى پسندد براى تو نیزبپسندد و آنچه را که براى خویش نمى خواهد براى تو نیز نخواهد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در مصاحبت و رفاقت کسى که آن چه را براى خودمى خواهد براى تو نخواهد، هیچ خیر و فایده اى وجود ندارد،(5)
آنچه نفس خویش را خواهى حرامت سعدیا
گرنخواهى همچنان بیگانه را و خویش را
7- قاطع رحم نباشد
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: ((پدرم امام سجاد (علیه السلام) مرا نصیحت فرمود که اى پسرم از رفاقت باکسانى که قطع رحم مى کنند بپرهیز زیرا من آنها را در قرآن شریف سه بارمورد لعن و نفرین پروردگار یافتم))،(6) شخصى که با نزدیکان خود نتواند معاشرت و هم زیستى صحیح داشته باشددر حالى که آنان با وى از یک خانواده و فرهنگ و گوشت و خون مى باشند، چگونه مى توان انتظار داشت با غیر فامیل رفاقت صمیمانه داشته باشند.
8- عیب جو نباشد
امام على (علیه السلام) فرمود: ((از رفاقت و نشست و برخاست باکسانى که عیب جو هستند و همیشه به دنبال نقاط ضعف دیگران مى باشند، پرهیز کن زیرا دوست چنین اشخاصى از ضرر آنان سالم نمى ماند و خود نیزطعمه عیب جویى هاى آنان خواهد شد))،(7)
پینوشتها:
1) سوره کهف، آیه 28
2)غررالحکم، حرف الف
3) مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابیات 1932- 2124
4) بحارالانوار، ج 75، ص 229

ملاک های قرآنی تشخیص دوست از دشمن
انسانها به همان اندازه که نیازمند دوستان وراه ها وملاک هایی برای شناخت دوست هستند به همان اندازه نیز نیاز مند راه های شناسایی دشمن وملاک هایی برای شناخت آنان می باشد قرآن کریم می فرماید :شناسایی دشمنان وآماده سازی برای مقابله با آنان امر ی ضروری ولازم است وهدایت ومصونیت از انحراف در زندگی ودست یابی به کمالات وخوشبختی دنیوی واخروی نقش وجایگاه خاصی دارد داشتن ملاک هایی برای شناسایی دشمن از آنجایی لازم است که بسیاری از دشمنان برای دست یابی به اهداف خود رفتاری را در پیش می گیرند که انسان کمتر می واند آنهارا بعنوان دشمن شناسایی کند لذا با توجه به موارد فوق ذیلاً با توجه به آموزه های قرآنی به شناسایی ملاک هایی برای شناسایی دشمن می پردازیم :
دشمنی در مقابل دوستی ومحبت قرار دارد ودشمنی در اصل به معنی بیزاری ،نفرت ،عداوت ،کراهت ،وخصومت است رفتا رهایی که یک دشمن انجام می دهد در سطوح مختلف وگونا گونی است ودرجه آن از نظر دشمنی متفاوت است در آیه 2سوره ممتحنه آزار واذیت رسانی در صورت سلطه بر دیگری را بعنوان دشمنی می شناسد ودر آیه 2سوره مائده دشمنی را به معنی تحقیر وتوهین به مردم در هنگام سلطه جویی وچیرگی هما تعدی وتجاوز به حقوق دیگران می شناسد ودر آیات 57و58سوره زخرف جدال ودرگیری کلامی را بعنوان دشمنی می شناسد ودر آیات 22اعاف و117تا 121سوره طه فریبکاری ونیرنگ بعنوان دشمنی معرفی می نماید در آیه 5از سوره یوسف مکر وحیله را بعنوان دشمنی معرفی می کند ودر آیه 103سوره آل عمران جنگ ویرانگر را بعنوان دشمنی به انسانها یاد آوری می نماید اینها نمونه هایی از رفتار دشمنان است که خداوند در این آیات قرآنی به آنها اشاره نموده است . خداونددر آیات 43و45سوره نساء مارا به این نکته توجه می دهد که انسانها به علل واسباب درونی وبیرونی ناتوان از شناخت دشمنان ودارای محدودیت آگاهی نسبت به آنان هستند این مسئله موجب می شود که به سادگی نتوان همه دشمنان را شناسایی نمود زیرا برخی از آنان از راه مکر وحیله وفریب ونیرنگ واز راه دوستی وارد می شوند که امکان شناسایی آنان را کاهش می دهد وموقعیت شخص را در خطر می اندازد آیه 8از سوره توبه تبیین می کند که برخی از دشمنان با پنهان کردن دشمنی وکینه خود نسبت به دیگری موجب می شوند تا انسان از شناسایی دشمن باز بماند ودر دام فریب ونیرنگ آنان قرار گیرد ونتواند دشمن وکینه های آتش افروز آنهارا ببیند خداوند در آیه 118سوره آل عمران می فرماید : شناخت دشمن عامل مهمی برای مصونیت یابی از توطئه های آنان است .
مهمترین ملاک ها ومعیارهای دشمن شناسی طبق آیات قرآنی به شرح زیر است :
1- بدخواهی : خداوند در آیات 118تا 120سوره آل عمران از بدخواهی دشمنان بعنوان یک ملاک ومعیار شناسی یاد می کند وخواهان توجه به این مهم می شود زیرا اصولاً دشمن هرگز خواهان خیر وخوبی برای انسان نیست وهر کاری که می کند از روی به رنج افتادن اوست آرزوی دیرین دشمن رنج وزحمت دیگری است وانسانهایی که دوست آدمی هستند هرگز بد خواه انسان نیستند
2- گفتار بغض آلود : بغض همان کینه ونفت درونی وبیزاری از کسی ویا چیزی است کسانی که نسبت به دیگری دشمنی دارند خشم ونفرت خویش را در کلام وسخن خود به خوبی آشکار می سازند ودر آیه 118سوره آل عمران آمده که با لحن کلام افراد می توان بغض ونفرت آنان را دریافت
3- نفاق ودورویی : در رفتار وگفتار از دیگر ملاک هایی است که خداوند برای شناسایی دوست از دشمن بیان می کند دشمنان برخلاف آنچه که می گوین عمل می کنند میان کلام ورفتارشان یگانگی وجود ندارد در سخنان خود بسیار شیرین زبان وخیر خواه حتی کاسه داغ تر از اش می شوند در دلسوزی دایه ای مهربان تر از مادر می شوند خداوند در آیات 118سوره آل عمران و81و82سوره نساء اینگونه انسانهارا دشمنان خطر ناکی معرفی می نماید
4- دعوت به بدعت : دشمنا ن زیرک هرگز آنچه را که در دل دارند بروز نمی دهند وراه شناسایی آنان دشوار است اما رفتارهایی از خود نشان می دهند که می توان کارشناسایی را آسان کند آنها با همه امور هنجاری وعقلانی وعقلایی که نظم وامنیت را را به کسی یا جامعه می بخشد مخالفت می کنند تمام تلاش خودرا بکار می گیرند تا انسانها وجامعه از نظم وامنیت وآسایش وهنجارها دور باشد خداوند در آیات 168و169سوره بقره تلاش برای واداشتن مردم به بدعت گذاری وتغییر ارزشها وتصرف در اصول ومبانی جامعه را کاری شیطانی دانسته وآنرا ملاک ومعیاری برای دشمن شناسی معرفی می کند
5- دعوت به فحشاء ومنکرات :دشمن همواره در این اندیشه است تا از طریق نیروهای داخلی وهمراهی فریب خوردگان گام هایی برای تسلط یا رنج افکنی مردم بردارد کسانی که مردم وجامعه را به فحشاء ومنکرات دعوت می کنند خیر خواه ودوست مردم نیستند خداوند در آیات 168و169سوره بقره می فرماید یکی از نشانه های دشمن دعوت هایی است که دشمنان در قالب های مختلف برای فحشاء ومنکر دارند
6- دعوت به زشتیها: اصولاً دشمن راحتی وآسایش را برای مردم نمی خواهد واز اینکه شخص یا جامعه در آرامش باشن اظهار ناراحتی می کند
7- فساد گری : از دیگر ملاک های دشمن شناسی فساد گری سات دشمن بدخواه مردم است می کوشد تا در زمین وجامعه فساد براه اندازد می خواندآسایش وآرامش را در جامعه از بین ببرد خداوند در آیات 204و205سوره بقره می فرماید انسانهای هوشیار کسانی هستند که با تفکر وتدبر در رفتارهای دشمن وی را می شناسد واجازه فعالیت را از او سلب می کنند
8- زمین سوخته ک دشمن نسبت به رشد وشکوفایی ملت ها حساس است از این رو در برنامه خود زمین سوخته را به عنوان یک راهبرد در نظر دارد یعنی به این فکر است اگر توانست بر سرزمینی تسلط پیدا کند هیچ اما اگر نتوانست تسلط پیدا نماید به فکر نابودی کشتزارها ومنابع شکوفایی تمدنها می افتد
9- نسل کشی : دشمن تخریب کشتزارها وطرح زمین سوخته وایجاد کمبودهای غذایی ودارویی ومانند آن وبلکه افزایش فحشاء وفساد وتبهی وهمجنس گرایی وزنا را برای این انجام می دهد تا نسل انسانهارا از بین ببرد وجامعه را نابود نماید در آیه 89سوره توبه هدف شمنان نابودی اسانها ومسلمانان مطرح شده ودر آیات 204و205سوره بقره می فرماید نباید به سادگی از کنار بدعت ها وتشویق به منکرات وناهنجاریهای اخلاقی واجتماعی آنان گذشت دعوت به شورش وجنگ برای آن است که نسل انسانها از بین برود
ساکت و ساده و سبک بود.قاصدکی که داشت می رفت.فرشته ای به او رسید و چیزی گفت.قاصدک بی تاب شد و هزار بار چرخید و چرخید و چرخید.قاصدک رو به فرشته کرد و گفت:اما شانه های من ظریف است.زیر بار این خبر می شکند.من نازک تر از آنم که پیامی این چنین بزرگ را با خودم ببرم.
فرشته گفت:درست است،آنچه تو باید بر دوش بکشی ناممکن است و سنگین حتی برای کوه!اما تو می توانی،زیرا قرار است بی قرار باشی.
فرشته گفت:فراموش نکن،نام تو قاصدک است و هر قاصدکی یک پیامبر.
آن وقت فرشته خبر را به قاصدک داد و رفت و قاصدک ماند و خبری دشوار که بوی ازل و ابد می داد.
نسل جوان ما مزایائی دارد و عیبهائی . زیرا این نسل یک نوع ادراکات و احساساتی دارد که درگذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد . در عین حال یک انحرافات فکری و اخلاقی دارد و باید آنها را چاره کرد . چاره کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایا یعنی ادراکات و احساسات و آرمانهای عالی که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات و احساسات میسر نیست

باید به این جهات احترام گذاشت . رو در بایستی ندارد . در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود ، این احساسات با این آرمانهای عالی نبود . باید به این آرمانها احترام گذاشت . اسلام به این امور احترام گذاشته است . اگر ما بخواهیم به این امور بی اعتنا باشیم محال است که بتوانیم جلوی انحرافهای فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم
روشی که فعلا ما در مقابل این نسل پیش گرفتهایم که روش دهان کجی و انتقاد صرف و مذمت است و دائما فریاد ما بلند است که سینما اینطور ، تاتر ، اینطور ، مهمانخانه های بین شمیران و تهران اینطور ، رقص چنین ، استخر چنان ، و دائما وای وای میکنیم درست نیست . باید فکر اساسی برای این انحرافها کرد
درد این نسل را باید درک کرد
فکر اساسی به اینست که اول ما درد این نسل را بشناسیم ، درد عقلی و فکری ، دردی که نشانه بیداری است یعنی آن چیزی را که احساس میکند و نسل گذشته احساس نمیکرد . مولوی میگوید :
حسرت و زاری که در بیماری است
وقت بیماری هم از بیداری است
هر که او بیدارتر پر دردتر
هر که او هشیارتر رخ زردتر
در گذشته درها به روی مردم بسته بود . درها که بسته بود سهل است ، پنجره ها هم بسته بود . کسی از بیرون خبر نداشت ، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت ، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت
امروز این درها و پنجره ها باز شده ، دنیا را میبینند که رو به پیشرفت است ، علمهای دنیا را میبینند ، قدرتهای اقتصادی دنیا را میبینند ، قدرتهای سیاسی و نظامی دنیا را میبینند ، دموکراسیهای دنیا را میبیند ، برابریها را میبیند ، حرکتها را میبیند ، قیامها و انقلابها را میبیند ، جوان است ، احساسش عالی است ، و حق هم دارد ، میگوید ما چرا باید عقب ماندهتر باشیم .
به قول شاعر :
سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که میخورند حریفان و من نظاره کنم
دنیا اینطور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی میرود و ما همین جور خواب باشیم ، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم ؟ ! نسل قدیم این چیزها را نمیفهمید و درک نمیکرد . نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپن بتپرست و ایران مسلمان در یکسال و یکوقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت میکند و ایران در این حد است که میبینیم ؟ ! ما و لیلی همسفر بودیم اندر راه عشق او به مطلبها رسید و ما هنوز آوارهایم آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه ؟ . نسل قدیم سنگینی بار تسلطهای خارجی را روی دوش خود احساس نمیکرد ، و نسل جدید احساس میکند . آیا این گناه است ؟ . خیر گناه نیست بلکه خود این احساس یک پیام الهی است . اگر این احساس نبود معلوم میشد ما محکوم به عذاب و بدبختی هستیم .
حالا که این احساس پیدا شده نشانه اینست که خداوند تبارک و تعالی میخواهد ما را از این بدبختی نجات بدهد
در قدیم سطح فکر مردم پائین بود ، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال پیدا میشد ، حالا بیشتر پیدا میشود . طبیعی است وقتی که فکر ، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح میشود که قبلا مطرح نبود . باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت . نمیشود به او گفت برگرد به حالت عوام ، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن مردم با حقایق و معارف اسلامی . با یک جاهل بیسواد که نمیشود حقیقتی را به میان گذاشت . بنابراین در هدایت و رهبری نسل قدیم که سطح فکرش پائینتر بود ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغ و یکجور کتابها ، اما امروز آن طرز بیان و آن طرز کتابها به درد نمیخورد ، باید و لازم است رفورم و اصلاح عمیقی در این قسمتها به عمل آید ، باید با منطق روز و زبان روز و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبری مردم پرداخت
21تیر91
ایلنا: کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران به مناسبت روز «حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی» بیانیهای صادر کرد.
به گزارش ایلنا، متن این بیانیه به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
وَنُرِیدُ اَن نّمُنّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.
در گذر ایام و با پشت سر گذاشتن مناسبتهای مختلف از ابتدای سال، روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی فرا رسید؛ روزی که به یاد تصویب اعلامیه اسلامی حقوق بشر در سازمان کنفرانس اسلامی (۱۳۶۹ شمسی ـ ۵ اوت ۱۹۹۰ میلادی) و با هدف بزرگداشت نگرش اسلام به حقوق انسانها و صیانت از کرامت بشری بدین عنوان نامیده شده است.
در تقویم ایران، هر ساله این روز با مناسبت تاریخی مهم دیگری یعنی سالروز صدور فرمان مشروطه در ۱۲۸۵ شمسی نیز تقارن دارد که البته تقارنِ معناداری است. امسال این روز، همچنین با مناسبت اسلامی مهمی نیز همزمانی پیدا کرده و آن سالروز ولادت امام حسن مجتبی (ع) است که ما ایرانیان همراه با عموم شیعیان در سراسر جهان این روز را به عنوان روز اکرام، گرامی میداریم و با الگوبرداری از آن امام همام، روش و منش تکریمآمیز و کمک به مستمندان و نیازمندان را سرلوحه عمل خود قرار میدهیم.
کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران، روز چهاردهم مرداد و تمامی این مناسبتهای فرخنده را به یکایک عدالتخواهان و صلحدوستان و رهروان حق و حقیقت تبریک میگوید و ضمن بزرگداشت مناسبتهای یادشده، فرصت را مغتنم میشمارد تا در راستای ارتقای حساسیتهای عمومی، چند نکته را مورد تاکید قرار دهد:
۱ـ امسال روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی در شرایطی گرامی داشته میشود که در جهان اسلام، پس از خیزشهای مردمی عدالتخواهانه و اسلامی در نقاط مختلف، هماینک چندین کشور مرحله گذار به سوی امنیت و حاکمیت اراده مردم و استقرار نظام حقوقی جدید را با گامهای موفق پشت سر میگذارند و در چندین کشور نیز مبارزات مردمی برای آزادی و رفع ظلم و ستم همچنان در جریان است. در برخی از کشورهای اسلامی همانند بحرین یا عربستان، به جهت همراهی حاکمان آنها با قدرتهای سیطرهگر جهانی، سرکوبها استمرار و شدت یافته در حالی که متاسفانه نوعی انفعال و بیتوجهی نسبت به نقض حقوق مردم تحت ستم این کشورها، در سطح جهانی از جمله محافل حقوقی بینالمللی یا رسانههای معروف مشهود است و بالتبع مظلومیت قربانیان نقض حقوق بشر همچنان ادامه دارد.
حاکمان کشورهای اسلامی ناقض حقوق ملت، متاسفانه اغلب هیچ توجهی به اعلامیه اسلامی حقوق بشر مصوب سازمان کنفرانس اسلامی و تعهداتی که در برابر آن پذیرفتهاند مبنی بر رعایت موازین شرعی و اسلامی و همچنین تعهدات بینالمللی در حیطه حقوق بشر معمول نمیدارند. اسفانگیزتر اینکه دبیرخانه سازمان کنفرانس اسلامی، یعنی نهادی که باید حافظ و مدافع اجرای دقیق اعلامیه اسلامی حقوق بشر باشد در کشوری واقع شده که کوچکترین استانداردهای مردمسالاری از قبیل تفکیک قوا، مجلس برخاسته از رای مردم، حق تعیین سرنوشت و دیگر حقوق انسانی در آن معنای چندانی ندارد و تنها خاندان سلطنتی است که مقدرات مردم را تعیین میکند. این خاندان در خیلی از موارد، مجریان تحولاتی فراملی است که یا مبتنی بر خواست دولتهای غربی و یا نافی وحدت امت اسلامی است و حتیگاه، مروج رفتارهای خشونتآمیز در کشورهای مختلف اسلامی است.
توجه به این دردهای جهان اسلام در روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی، تصویر واقعبینانهتری از وضعیت موجود در کشورهای اسلامی به عنوان تصویبکنندگان اعلامیه اسلامی حقوق بشر در اختیار همه ما قرار میدهد تا در مسیر درست حرکت کنیم.
۲ـ امسال روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی در حالی فرا رسیده است که طی هفتههای اخیر، عملیاتهای تروریستی و تکفیری متعددی در سطح برخی از کشورهای اسلامی از جمله عراق، سوریه، افغانستان و برخی مناطق دیگر جهان انسانهای بیگناه زیادی را به کام مرگ کشانده و شهروندان بیگناه زیادی را در کشورهای مزبور، مجروح و معلول ساخته، اموال زیادی را تخریب کرده و در مجموع، امنیت و ثبات جوامع را که لازمه تلاش برای تحقق حقوق مختلف انسانی و برقراری عدالت است، مخدوش ساخته است.
این وقایع، متاسفانه در مواردی توسط کسانی ساماندهی و اجرا شده که خود را مسلمان مینامند و ادعای مسلمانی میکنند. زشتی اینگونه اقدامات غیر اسلامی و غیر انسانی در حدی بوده که در روزهای گذشته، برخی از مراجع و علمای بزرگ اسلامی با صدور بیانیههایی دیدگاه دینی خود را در نفی اینگونه اقدامات غیرانسانی بیان داشته و از عموم علمای اسلامی و نخبگان علمی در سراسر جهان اسلام خواستهاند تا حضوری فعال و تاثیرگذار برای جلوگیری از اینگونه رفتارهای ضد اسلامی و کورکورانه و غیر انسانی داشته باشند.
این پدیده ضد انسانی لازم است به طور جدی و دقیق مورد کالبدشکافی قرار گیرد تا معلوم شود که این تحجر و تعصب از چه ریشههایی نشات میگیرند، چه آموزشهایی منجر به شکلگیری و تربیت انسانهایی خودمحور و به دور از اخلاق، محبت، انسانیت و اعتدال میشوند، چه اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میتوانند زمینههای گرایش افراد به همراهی با برنامهها یا اقدامات خلاف شرع و انسانیت را فراهم آورند، نقش گفتوگو و جلسات بحث و طرح نظرهای مختلف افراد با دیدگاههای متنوع و تقریب بین مذاهب چه تاثیری در جلوگیری از اینگونه رفتارهای انحصارگرایانه و غیرمعقول و ضد انسانی دارد، آیا افرادی که به نام مسلمانی مرتکب جنایت میشوند خودسرانه چنین میکنند یا با حمایت و هدایت برخی از حکومتها دست به چنین رفتارهایی میزنند و آیا عوامل ارتکاب جنایات و حامیان آنها در جهان اسلام، اگر به طور مستقیم عوامل قدرتهای زورگوی جهانی نباشند، توجه دارند که با اقدامات ضد انسانی و خلاف شرع خود بیشترین امکان را در اختیار رسانههای جهانی و محافل ضد اسلامی قرار میدهند تا با بزرگنمایی هر مورد، اندیشه اسلامی را مروج خشونت معرفی کنند و نوعی اسلامهراسی را دامن بزنند و بدین ترتیب به اهداف ناعادلانه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود در سطح جهانی نائل آیند؟
روز حقوق بشر اسلامی مجال مناسبی است که به این پدیدههای ویرانگر درون کشورهای اسلامی و علل و عوامل آن نگاهی مجدد بیندازیم و بررسی کنیم که ما چگونه میتوانیم نقشی تاثیرگذار در رفع این قبیل پدیدههای منفی ایفا کنیم.
۳ـ زندگی در جهان امروز بسیار متفاوت از زندگی در روزگاران گذشته است. از جمله مهمترین این تفاوتها که در اثر گسترش ابزارهای اطلاعاتی و ارتباطاتی حاصل شده، امکان اثرگذاری گسترده فرهنگهای مختلف بر یکدیگر و تاثیرپذیری انسانها از اطلاعات و دادههای عظیم موجود در جهان است. این وضعیت برای گسترش رعایت حقوق انسانی در جوامع اسلامی و یا رعایت حقوق بشر مبتنی بر نگرش اسلامی در سطح جهان، میتواند یک فرصت تاریخی باشد یا به عنوان یک بستر توسعه آسیبهای مختلف ایفای نقش کند. فرصتی تاریخی است اگر محافل علمی اسلامی این فضای جدید و امکانات و مقدورات در دسترس و رسالت فکری خود در این حوزه را به درستی درک کنند و آنگاه تولیدات فکری مستمر و همهجانبهای در خصوص حقهای مختلف انسانی و نظام فکری اسلام در حیطه حقوق و آزادیهای انسانی و انجام بررسیهای تطبیقی عالمانه بین اندیشه اسلامی با دیدگاههای مکاتب دیگر را در دستور کار قرار دهند. فرصتی تاریخی است اگر دهها درس فقهی، اخلاقی، تفسیری و بین رشتهای توسط علما و اندیشمندان اسلامی در مراکز فکری سراسر جهان اسلام در حیطه حقوق انسانی برقرار شود تا آگاهیهای عمومی از منظومه حقوق بشر مبتنی بر نگرش اسلامی ارتقا یابد و سپس بسیاری از این اندیشهها در سطح کشورهای اسلامی مبدل به برنامه عمل شوند و هم چنین مخاطبان در اقصی نقاط جهان بتوانند با استناد به این منابع علمی دیدگاه صائب و درست را برگزینند.
اگر حکومتهای اسلامی، وضعیت جهان معاصر، خصوصا تاثیرگذاری ابزارهای نوین اطلاعاتی و ارتباطاتی را بر فکر و اندیشه شهروندان خود به خوبی درک کنند، هیچگاه منفعلانه برخورد نمیکنند که دائما از سوی محافل بیرون جهان اسلام مورد نقد و ارزیابی قرار گیرند و خیلی از شهروندان آنها تبدیل به منتقد داخلی یا شیفته الگوهای بیرونی شوند، بلکه خود، پیشگام نهادینهسازی رعایت حقوق انسانها در ابعاد مختلف میشوند و اینگونه در عمل نشان میدهند که الگوی رعایت حقوق بشر مبتنی بر نگرش دینی، کارآمدی بیشتری برای بهبود وضعیت انسانها و گسترش صلح و امنیت و اخلاق و عدالت دارد.
اگر محافل آموزشی در جهان اسلام درک درستی از شرایط جدید جهانی داشته باشند از همان مقطع ابتدایی، کودکان را با نگرش اسلامی به حقوق بشر و صیانت از کرامت انسانی آشنا میسازند تا وقتی افراد به سطوح بالاتر آموزشی خصوصا مراکز آموزش عالی وارد شدند پشتوانه فکری قابل توجهی در این حیطه داشته باشند و با کوچکترین ادعای آزادیخواهی و حقوق بشردوستی از سوی مدعیان جهانی، خودباوری خود را از دست ندهند و از یاد نبرند که ما پیشینه فکری و تمدنی قابل قبولی در حیطه حقوق بشر، قرنها قبل از جهان معاصر داریم و نباید کوکورانه مقلد اندیشههای مکاتب فکری مطرح در سطح جهانی باشیم، چنانکه نباید متحجرانه از دستاوردهای خوب عقل و تجربه بشری در هر عصری بیبهره بمانیم.
روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی فرصت مغتنمی است تا در این حیطه بررسی کنیم که هر یک از ما چه باید انجام دهیم و چگونه میتوانیم کوتاهیها و غفلتهای گذشته را جبران کنیم.
۴ـ روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی امسال در شرایطی فرا رسید که خبرهای مربوط به قتل عام و آواره ساختن مسلمانان میانمار و برخی اقدامات غیر انسانی دیگر توسط بوداییان افراطی و حامیان آنها در هند و سریلانکا تاثر و توجه مسلمانان و عموم مدافعان اصیل حقوق انسانی در سراسر جهان را برانگیخته است.
رویدادهای میانمار نشان داد که مسلمانان باید همبستگی خود برای دفاع از حقوق انسانی را توسعه دهند و در سطح جهانی، انجمنها و نهادهای فعال و تاثیرگذار را شکل دهند یا نهادهای موجود خود را تقویت کنند. همچنین تعامل منطقی و حول مشترکات با عموم فعالان حقوق بشر و نهادهای حقوقی بینالمللی و تقویت ائتلافهای جهانی در مقابل ناقضان حقوق بشر را اولویت بخشند تا هیچکس به راحتی نتواند حقوق آنان را تضییع کند و دولتها مجبور شوند که در هر مورد به تعهدات خود برای صیانت از حقوق انسانها با فوریت عمل کنند.
۵ـ جمهوری اسلامی ایران یکی از بانیان تهیه و تصویب اعلامیه اسلامی حقوق بشر و بانی پیشنهاد تعیین روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی در تقویم مناسبتهای مورد تصویب سازمان کنفرانس اسلامی بوده است. قبل از تصویب اعلامیه اسلامی حقوق بشر در سال ۱۳۶۹ شمسی، مردم ایران، صرف نظر از تجربه مشروطه و قانون اساسی آن، با انقلابی عظیم و ضد ظلم و ستم در سال ۱۳۵۷ قانون اساسی بر اساس موازین اسلامی را پی افکندند که اصول متعدد آن به ویژه فصل سوم، به طور خاص به حقوق ملت اختصاص یافته است. این حقها در اعلامیه اسلامی حقوق بشر نیز بیان شده است. روز حقوق بشر اسلامی فرصت مجددی است که همه شهروندان ایران خصوصا صاحبان قدرت بار دیگر مروری بر حقهای انسانی شناخته شده و مشروع داشته باشند و به این پرسش پاسخ دهند که عملکرد آنها در رعایت این حقها چگونه بوده و چگونه در جریان است؟
از یاد نبریم که تا جامعهای مملو از زیبایی و رعایت ارزشها و تکریم و رعایت حقوق انسانی و همبستگی و همدلی نداشته باشیم نمیتوانیم مروج خوبی برای حقوق بشر اسلامی در سطح فراملی باشیم، سوای آنکه در پیشگاه الهی نیز مسئولیم و باید پاسخگو باشیم.
سخن آخر اینکه همانگونه که وعده صریح الهی است، مستضعفان و کسانی که حقوق آنها به شکلهای مختلف نقض شده است و مورد بیعدالتی قرار گرفتهاند، بر بیعدالتیها سیطره خواهند یافت اما این وعده الهی باید ما را مصممتر سازد که از میدان مبارزه برای حق و عدالت و صیانت از کرامت انسانها عقب ننشینیم و با کوچکترین ناملایمات، دست از حقجویی و حقخواهی برنداریم.
حکومتهای اسلامی بیشترین وظیفه را در رعایت حقوق انسانها و ارائه الگوی کارآمد در این خصوص بر عهده دارند فلذا مخاطبان اصلی روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی، صاحبان قدرت هستند تا مبادا از قدرت در اختیار سوء استفاده کنند.
امید آنکه عملکرد عموم دولتمردان اسلامی از جمله مسئولان کشور خودمان روز به روز بهبود یابد و سریعتر زمینه تحقق وعده الهی فراهم آید.»
نشست ویژه روز «حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی» برگزار میشود
همزمان با چهاردهم مردادماه «روز حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی»، نشستی با عنوان «ظرفیتها و انتظارات از رویکرد اسلامی به حقوق بشر برای ارتقای رعایت حقوق انسانها در سه سطح ملی، کشورهای اسلامی و جهانی» در دفتر کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران برگزار میشود.
به گزارش ایسنا، در این نشست که ساعت 16 روز شنبه ـ 14 مردادماه ـ آغاز خواهد شد، پس از قرائت بیانیه کمیسیون درباره این روز، دکتر سید محمد هاشمی، دکتر حسین مهرپور، دکتر محمدروشن و دکتر عبدالمجید میردامادی به ایراد سخن خواهند پرداخت.
در ادامه این نشست، فعالانی از حوزههای خاص حقوق انسانی از جمله حقوق زنان و کودکان، حقوق اقلیتها، حقوق کارگران، حقوق سالمندان، حقوق مهاجران و پناهندگان و حقوق معلولان و ایثارگران دیدگاههای خود را ارائه خواهند کرد.
اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر یک پیمان بینالمللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسیدهاست. این اعلامیه نتیجهٔ مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسانها مستحق آن هستند را بهصورت جهانی بیان میدارد، در نتیجه حقوق بشر به حقوقی گفته میشود که همگان در همه زمانها و مکانها از آن برخوردارند،[۱] متن کامل این بیانیه بر روی وبگاه سازمان ملل متحد منتشر شدهاست.[۲]
اعلامیهٔ مذکور شامل سی ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر میپردازد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعیای را که تمامی انسانها در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند را مشخص کردهاست. منشور بینالمللی حقوق بشر از اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و دو پروتکل انتخابی آن تشکیل شدهاست. در سال ۱۹۶۶ مجمع عمومی دو میثاق مذکور را به تصویب رساند. در سال ۱۹۷۶ هنگامی که منشور بینالمللی حقوق بشر توسط تعداد کافی از ملتها مورد تأیید قرار گرفت، به حقوق بینالملل تبدیل شد.[۳]
سیر و سیاحت عجیب
فرزند ایشان نقل می کند :
به خاطر دارم که شخصی بنام « صنیعی » از اهل اصفهان که ریاست اداره تلفن مشهد را نیز به عهده داشت، برای من حکایت کرد که:
« وقتی به درد پا مبتلا شدم و به ارشاد و به اتفاق دو تن از دوستانم به نامهای حسن روستائی و شاهزاده دولتشاهی به خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمة الله علیه رفتم تا توجهی فرمایند و از آن درد خلاص گردم، چون به خانه او رفتم، دیدم که در اطاق گِلی و بر روی تخت پوست و زیلویی نشسته است.
در دلم گذشت که شاید این مرد نیز با این ظواهر، تدلیس می کند. پس از شنیدن حاجتم، فرمود تا دو روز دیگر به خدمتش برسم.
روز موعود رسید و بنا به وعده آنجا رفتم ولیکن در دل من همچنان خلجانی بود. چون به خدمتش نشستم، نظر عمیقی در من افکند که ناگهان خود را در شهر اراک که مدتی محل سکونتم بود، یافتم.
در آن وقت نیز پسرم در آن شهر ساکن بود. یکسره به خانه او رفتم، ولی به من گفتند: فرزند تو چندی است که از اینجا به جای دیگر منتقل شده است و نشانی محل جدید او را به من دادند. به سوی آن نشانی جدید راه افتادم و در راه با تنی چند از دوستان مصادف شدم که قرار گذاشتند همان شب به دیدن من بیایند.
چون به در منزل فرزندم رسیدم و در را به صدا درآوردم، خادمه یی در را بگشود، چون خواستم که به درون بروم، ناگهان صدای مرحوم شیخ مرا به خود آورد، دیدم غرق عرق شده و خسته و کوفته ام.
آنگاه دستوری از دعا و دوا به من مرحمت فرمود، ولی پیوسته در اندیشه بودم که این چگونه سیر و سیاحتی بود که کردم؟ پس از چند روز، نامه یی گله آمیز از پسرم رسید که چه شد به اراک و تا در خانه ما آمدی، ولی داخل نشده و بازگشتی و چرا با دوستانت که در راه، قرار ملاقات نهاده بودی، و شب به دیدار تو آمده بودند، تخلّف وعده کردی؟
و در پایان آدرس منزل خود را، در همان محل داده بود که من در آن مکاشفه و سیاحت به آنجا رفته بودم. »
نبات متبرک
مسئول چراغهای آستانه مقدس حضرت رضا علیه السلام ( در آن دوران ) نقل کرده است :
« آقای دولتشاهی رئیس تشریفات آستانه، مدتی مرا از کار برکنار کرده بود، روزی در صحن مطّهر خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی(ره) رسیدم و از حال خود به او شمّه ای عرض کردم. نباتی مرحمت فرمود که در چای به دولتشاهی بخورانم. گفتم: اینکار برای من میسر نیست.
فرمودند: تو برو خواهی توانست، بیدرنگ به دفتر تشریفات رفتم. پیشخدمت مخصوص دولتشاهی بدون مقدمه به من اظهار کرد: اگر می خواهی چیزی به « آقا» بخورانی، هم اکنون وقت آن است.
من نبات را به وی دادم، در چای ریخت و نزد «آقا» بردم. از دفتر به صحن آمدم. چند لحظه نگذشته بود که دولتشاهی مرا نزد خود احضار کرد و کار سابقم را مجدداً به من واگذاشت. »
خلاصی از ناامنی
مرحوم سید ابوالقاسم هندی، نقل کرد که:
« در خدمت حاج شیخ به کوه « معجونی» از کوهپایه های مشهد رفته بودیم. در آن هنگام مردی یاغی به نام « محمد قوش آبادی» که موجب ناامنی آن نواحی گردیده بود از کناره کوه پدیدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنید، کشته خواهید شد.
مرحوم حاج شیخ به من فرمودند: وضو داری؟ عرض کردم: آری. دست مرا گرفتند و گفتند: که چشم خود را ببند.
پس از چند ثانیه که بیش از دو سه قدم راه نرفته بودیم، فرمودند: باز کن، چون چشم گشودم، دیدم، که نزدیک دروازه شهریم.
بعد از ظهر آن روز، به خدمتش رفتم، کاسه بزرگی پر از گیاه، در کنار اطاق بود. از من پرسیدند: در این کاسه چیست؟
عرض کردم: نمیدانم و در جواب دیگر پرسشهایشان نیز اظهار بی اطلاعی کردم. آنگاه فرمودند: قضیه صبح را با کسی در میان نگذاشتی؟ گفتم: خیر، فرمودند: خوبست تو زبانت را در اختیار داری بدان که تا من زنده ام، از آن ماجرا سخنی مگو و گرنه موجب مرگ خود خواهی شد. »
تأثیر نام شیخ
و نیز همان سید نقل می کرد:
« روزی مرحوم حاج شیخ به من دستور داد که به شهر تربت بروم و شب را در کوه « بیجک صلوة » بمانم و پیش از طلوع آفتاب، مقداری معین از علفی که نشانی آنرا داده بودند بچینم و با خود بیاورم.
طبق دستور به تربت رفتم. اهالی مرا از ماندن شب در آن کوه منع کردند و گفتند: در این کوه، ارواحی هستند و به اشخاصی که در آنجا بخوابند، آسیب خواهند رسانید.
اما من به گفته آنها ترتیب اثر ندادم و به آن کوه رفتم. هنگام غروب که فرا رسید، سر و صدای فراوانی به گوشم خورد، مرکب خود را دیدم که آرام نمی گیرد و مانند آن است که از کسی فرار می کند، ناگهان فریاد زدم: من فرستاده حاج شیخ حسنعلی اصفهانی هستم، اگر به من آسیبی برسانید، شکایت شما را به او خواهم برد.
با این جمله، سر و صداها تمام شد و به من هم صدمه ای نرسید. خلاصه، شب را در کوه خوابیدم و پیش از آفتاب، علفها را بر طبق نشانی و بمقدار معین چیدم ولی در همین وقت به این اندیشه افتادم که خوب است مقداری هم برای خود بچینم، بی شک روزی مرا به کار خواهد آمد.
به محض آنکه خواستم فکر خود را عملی کنم، ناگاه دیدم که سنگهای عظیمی از بالای کوه سرازیر شد، چهار پای من افسار خود را پاره کرد که فرار کند، آنرا گرفتم و استوارتر بستم، باز فکر کردم که شاید حرکت سنگها امری طبیعی بوده است.
خواستم مجدداً به چیدن آن گیاه بپردازم که دیدم باز سنگها شروع بغلطیدن کرد. این بار فهمیدم که این ماجرا امری طبیعی نیست در نتیجه از آن کار صرف نظر کردم و به مشهد بازگشتم و خدمت حاج شیخ رسیدم. حاج شیخ چون مرا دیدند فرمودند:
« تو را چه به این فضولیها؟ چرا می خواستی بیش از حدیکه دستور داده بودم از آن گیاه بچینی؟ »
آنوقت بود که متوجه شدم آن مرد بزرگ در طول انجام مأموریتم همواره مراقب حال و کار من بوده است. »
حفاظت از راه دور!
چند تن از دوستان از قول مردی به نام ملا محمد که خادم و محافظ پشت بام حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام بود، روایت کردند که:
« حاج شیخ حسنعلی اصفهانی شبهای جمعه را در بالای بام حرم بیتوته و عبادت می فرمود. یک شب از ایشان اجازه خواستم تا برای حفاظت باغ انگوری که در خارج شهر داشتم، بروم. حاج شیخ فرمودند:
« شب جمعه دنبال چنین کارها مرو و در همین جا بمان و اگر نگران باغ خود هستی، دستور می دهم که آنرا نگهداری کنند. »
خلاصه شب را ماندم و بعد از نماز صبح و پیش از طلوع آفتاب، به قصد باغ بیرون آمدم. اما چون نزدیک باغ رسیدم، دیدم مردی که جوالی همراه داشت بر روی دیوار باغ نشسته است، فریاد کردم کیستی؟
جوابی نداد. نزدیک شدم، حرکتی نکرد، پایش را کشیدم از بالای دیوار روی زمین افتاد، مدتی شانه هایش را مالیدم تا به هوش آمد. گفتم: تو کیستی؟
گفت حقیقت امر آنکه به دزدی آمده بودم، ولی چون بالای دیوار رفتم، گربه ای نزدیک من آمد و چنان بانگ مهیبی کرد که از هوش رفتم تا اکنون که به حال خود باز آمدم. »
یاسین و طه بخوان!
کربلائی رضای کرمانی، مؤذن آستان قدس رضوی نقل کرده است :
« پس از وفات حاج شیخ، هر روز بین الطلوعین، بر سر مزار او می آمدم و فاتحه می خواندم. یک روز در همانجا خواب بر من چیره شد، در عالم رؤیا حاج شیخ را دیدم که به من فرمودند:
« فلانی چرا سوره یاسین و طه را برای ما نمی خوانی؟ »
عرض کردم: آقا من سواد ندارم.
فرمودند: « بخوان. »
و سه مرتبه این جمله ها میان ما ردّ و بدل شد. از خواب بیدار شدم، دیدم که به برکت آن مرد بزرگ، حافظ آن دو سوره هستم. از آن پس تا زنده بودم، هر روز آن دو سوره را بر سر قبر آن مرحوم، تلاوت می کنم . »
آگاهی از باطن
آقا شیخ مختار روحانی نقل کرد:
« یک روز زنی سیده و فقیر از من تقاضای چادر مقنعه ای کرد. گفتم: اکنون چیزی ندارم که با آن حاجت تو را روا کنم.
اتفاقاً همان روز خدمت شیخ حسنعلی رسیدم و عرض حاجت کردم. چون می خواستم از محضرش بیرون آیم، وجهی به من مرحمت کردند و گفتند:
« این پول را برای آن بانوی سیده، چادر و مقنعه بخر. »
به علاوه، یک تومان دیگر و یک قبض حواله یک من برنج هم دادند که به آن زن برسانم. در شگفت بودم که حاج شیخ از کجا مطلّع شدند که چنین بانوئی از من درخواست چادر و مقنعه کرده است؟
از خدمت او برخاستم، اما به فکرم گذشت که فعلاً یک تومان پول و آن قبض برنج را به آن زن نمیدهم و پس از مدتی به او تحویل خواهم داد، اما ناگهان صدای حاج شیخ بلند شد که فرمود: « هر چه گفتم انجام بده و دخالتی در کار مکن. »
-سالک الی الله آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی
در حرم امام رضا (ع) خطاب به امام خمینی: چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد میدهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمیشوید
روایت اول:
(به نقل از فرزندآیت الله موسی شبیری زنجانی)
خبرنگار البرز میگوید : مطلبی را درباره منزلت و جایگاه آیه سوم سوره طلاق " ویرزقه من حیث لایحتسب ومن یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لک شی قدرا" با یکی از روحانیون سرشناس تهران بحث میکردیم و چون در تاکید بر قرائت این آیه به همراه بخشی از آیه دوم همین سوره تردید وجود داشت از ایشان خواستیم در سفر امسال حج از علمای حاضر در این خصوص سوال نمایند.
ایشان پس از بازگشت از سفر در همین خصوص میگوید: با فرزندآیت الله موسی شبیری زنجانی این مطلب را در میان گذاشتیم و مطلبی که در خصوص دیدار ایشان و شیخ حسنعلی نخودکی مطرح بود را مورد سوال قرار دادیم .ایشان در تماس تلفنی با این مرجع تقلید اصل ماجرا را جویا شده و به شرح ذیل بیان میکنند.
مطلب مذکور در نشریه زائر منتشر و در اختیار حجاج بیت الله الحرام قرار میگیرد و از آنجا که دارای اهمیت خاصی از جهات نمایش اوج عرفان این شیخ فاضل ،صداقت امام خمینی (ره)در کلام و ...میباشد بر آن دیدیم تا با انتشار آن در ترویج آن قدمی برداشته باشیم .
شرح ماجرا به نقل از فرزند آیت الله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان اینگونه نقل میشود که :
در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه میشوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان میگوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی میگوید: من در حال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما میآیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی میآید و میگوید چه کار دارید؟
امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیهالسلام) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟
حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول میدهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟
امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان میبارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمیتوانم چنین قولی به شما بدهم.
حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود: حالا که نمیتوانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد میدهم و آن این که:
بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» میخوانی.
و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را میگویی.
و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را میخوانی.
و بعد سه بار صلوات میگویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد
و بعد سه بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ؛
(سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را میکند، خداوند فرمان خود را به انجام میرساند، و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.)
را میخوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.
روایت دوم:
آیتالله سید جعفر شبیری زنجانی:
امام و مرحوم ابوی بالا سر حضرت امام رضا علیهالسلام، آشیخ حسنعلی را میبینند. میآیند که با ایشان صحبت کنند، ایشان زیارت میخواندند و اشاره میکنند بروید جلوی مدرسه حاج ملا جعفر، زیارت را که خواندم، به آنجا میآیم.
به آنجا میآیند و ظاهراً امام به ایشان میگویند: «شما را به این حضرت رضا علیهالسلام قسم میدهیم که علم کیمیا را به ما یاد بدهید».
ایشان میگویند: «اگر همه کوههای عالم را طلا کنید، آیا اطمینان دارید که از آنها سوء استفادهای نشود؟»
امام میگویند: «نه، اطمینان نداریم.»
میگویند: «پس چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد میدهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمیشوید».
این را نشنیده بودم، بعداً از اخوی بزرگ حاج آقا موسی شنیدم و کاملش را برایم بیان کردند.
ایشان میگویند آشیخ میگفتند اول آیةالکرسی میخوانید، بعد تسبیحات حضرت زهرا«سلام الله علیها»، بعد سه تا قل هو الله و سه صلوات و سه مرتبه « وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا » ( سوره طلاق، آیات 2 و 3).
پدرم میفرمودند بعد از آن دیگر هیچ وقت محتاج نشدم.

حاج شیخ حسنعلی اصفهانی از اول شب تا کنون بالای بام و در پای گنبد مشغول نماز میباشند و مدتی است که در حال رکوع هستند و چند بار که مراجعه کردیم ایشان را به همان حال رکوع دیدیم، اگر اجازه دهید به ایشان عرض کنیم که میخواهیم درها را ببندیم و ...
حکایاتی از حضرت آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی ره
پاسبانی میگفت:
« همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قریب شش ماه بود که به طور کلی بستری شده بود و قادر به حرکت نبود. بنا به توصیه دوستان خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رفتم و از کسالت همسرم به ایشان شکوه کردم.
خرمایی مرحمت کردند و فرمودند: بخور. عرض کردم: عیالم مریض است. فرمودند: تو خرما را بخور او بهبود مییابد. در دلم گذشت که شاید از بهبود همسرم مأیوس هستند ولی نخواسته اند که مرا ناامید بازگردانند.
باری به منزل مراجعت و دقّ الباب کردم، با کمال تعجب، همسر بیمارم در حالیکه جارویی در دست داشت، در خانه را بر روی من گشود. پرسیدم: چه شد که از جای خود برخاستی؟
گفت: ساعتی پیش در بستر افتاده بودم، ناگهان دیدم مثل آنکه چیز سنگینی از روی من برداشته شد. احساس کردم شفا یافته ام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم.
پاسبان میگفت: درست در همان ساعت که من خرمای مرحمتی حاج شیخ را خوردم، همسرم شفا یافته بود. »
مرحوم ابوالقاسم اولیائی، دبیر شیمیدبیرستانهای مشهد میگفت:
« هر روز جمعه به خدمت حاج شیخ که در خارج شهر سکونت داشتند، میرفتم، یکروز در میان راه، به عبارتی از ابوعلی سینا میاندیشیدم و آن عبارت را خطا و اشتباه میدیدم.
چون به حضور حضرت شیخ رسیدم: بدون آنکه مطلبی را طرح کنم، ایشان عبارت ابن سینا را قرائت فرمودند و مشکل آنرا برای من حل کردند. سپس فرمودند:
« شایسته نیست که آدمیبدون تأمل به مردان بزرگ دانش، همچون ابوعلی سینا، نسبت غلط و اشتباه دهد. »
حاج عباس فخرالدین یکی از ملاکین مشهد بود. او نقل کرد که سالی نخود بسیار کاشته بودیم، ولی ملخها به مزرعه ام حمله کردند و چیزی نمانده بود که همه آنرا نابود کنند.
به استدعای کمک، به خدمت جناب شیخ آمدم، فرمودند:
« آخر ملخها هم رزقی دارند. »
گفتم: با این ترتیب از زراعت من هیچ باقی نخواهد ماند. فکری کردند و فرمودند:
« به ملخها دستور میدهم تا از فردا زراعت تو را نخورند و تنها از علفهای هرزه ارتزاق کنند. »
پس از آن به ده رفتم، اما با شگفتی دیدم که ملخها به خوردن علفهای هرزه مشغولند و آن سال در اثر از میان رفتن علفهای زائد، آن زراعت سود سرشاری عاید من ساخت.
آقای نظام التولیه سرکشیک آستان رضوی نقل کرد که:
« شبی از شبهای زمستان که هوا خیلی سرد بود و برف میبارید نوبت کشیک من بود.
اول شب خداّم آستان مبارکه به من مراجعه کردند و گفتند به علت سردی هوا و بارش برف زائری در حرم نیست، اجازه دهید حرم را ببندیم، من نیز به آنان اجازه دادم.
مسئولین بیوتات درها را بستند و کلیدها را آوردند. مسئول بام حرم مطهر آمد و گفت: حاج شیخ حسنعلی اصفهانی از اول شب تا کنون بالای بام و در پای گنبد مشغول نماز میباشند و مدتی است که در حال رکوع هستند و چند بار که مراجعه کردیم ایشان را به همان حال رکوع دیدیم، اگر اجازه دهید به ایشان عرض کنیم که میخواهیم درها را ببندیم.
گفتم: خیر، ایشان را به حال خود بگذارید، و مقداری هیزم در اطاق پشت بام که مخصوص مستخدمین است بگذارید که هرگاه از نماز فارغ شدند استفاده کنند و در بام را نیز ببندید.
مسئول مربوطه مطابق دستور عمل کرد و همه به منزل رفتیم.
آنشب برف بسیاری بارید. هنگام سحر که برای باز کردن درهای حرم مطهر آمدیم، به خادم بام گفتم برو ببین حاج شیخ در چه حالند. پس از چند دقیقه خادم مزبور بازگشت و گفت: ایشان همانطور در حال رکوع هستند و پشت ایشان با سطح برف مساوی شده است.
معلوم شد که ایشان از اول شب تا سحر در حال رکوع بوده اند و سرمای شدید آنشب سخت زمستانی را هیچ احساس نکرده اند نماز ایشان هنگام اذان صبح به پایان رسید. »
تنبیه مار!
آقای گلبیدی از قول آقا سید حسین موسویان نقل کرد:
« آقا سید حسین برای من نقل کردند که به واسطه آقای حاج سید حسین موسوی امام جماعت مسجد سید اصفهان به مرحوم حاج شیخ حسنعلی معرفی شدم.
ایشان مرا به گرمیپذیرفتند و در هر سفر که به مشهد مشرف میشدم خدمت ایشان میرسیدم.
در سفر دوم یا سوم بود که روزی در مدرسه خیرات خان واقع در بست پائین خیابان مشهد در طبقه فوقانی مدرسه در حجره ایشان بودم که از طبقه هم کف سر و صدائی بلند شد.
مرحوم حاج شیخ فرمودند چه خبر است. گفتند طلبه ای را مار زده است. فرمودند او را بیاورید بالا. گفتند نمیتواند بیاید. فرمودند خودم میآیم. بلند شدند و به راه افتادند.
من هم به دنبال ایشان از پلهها پائین آمدم و به اتفاق حاج شیخ وارد اطاق طلبه شدیم دیدیم که طلبه دارد روی زمین میغلطد. آقا پرسیدند کجا را زده است؟ شست پای خود را نشان داد.
مرحوم حاج شیخ انگشت مبارک را با آب دهان تر کرده به محل گزیدگی مالیدند فی الفور درد ساکت شد. بعد فرمودند مار کجاست؟ مار در گوشه حجره بود نشانش دادند.
مرحوم حاج شیخ رو به مار کرده فرمودند:
« میخواهی ترا تنبیه کنم؟ چرا اذیت کردی؟ »
سپس رو کردند به شخصی که قیافه و کسوت رعایا و کشاورزان را داشت و جوالی همراهش بود که به پشت میبست. فرمودند جوال را بیاور. آورد به مار فرمودند برو توی آن توبره. مار حرکت کرد و وارد آن جوال شد. بعد به مار فرمودند:
« دیگر کسی را اذیت نکن والا ترا تنبیه خواهم کرد. »
و به آن مرد فرمودند آنرا بردار و بیرون دروازه رهایش کن و در راه هم آن را آزار منما. »
از بررسی و مقایسه حد و کیفیت حجاب در ادیان چهارگانه استنباط میگردد که حجاب در ادیان دیگر، نسبت به اسلام از شدّت بیشتری برخوردار بوده است. به طور مثال، پوشاندن صورت، گرچه در زمان زرتشت معمول نبوده و بعد از او در میان زرتشتیان معمول شده است. این مقاله به بررسی تطبیقی حجاب در ادیان مختلف می پردازد
فطری بودن پوشش:
حجاب و پوشش در تمام ادیان و مذاهب، دارای جایگاه خاصّی است، و یکی از دلایل اساسی آن این است که حجاب و عفاف، یک امر فطری است.
داستان حضرت آدم و حوّا نیز فطری بودن پوشش را اثبات میکند. در تورات (کتاب مقدس یهودیان که برای مسیحیان نیز مقدّس است)، میخوانیم: «و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر، خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس، از میوهاش گرفته بخورْد و به شوهر خود نیز داد و او خورد*آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریاناند؛ پس برگهای انجیر بههم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند. . » بعد ادامه میدهد: «و آدم، زن خود را حوّا نام نهاد؛ زیرا که او مادر جمیع زندگان است * و خداوندْ خدا رختها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید». (1)
بر طبق این متن، آدم و حوّا لباسی نداشتند و بعد از خوردن شجره ممنوعه چشمشان باز شد و فهمیدند که عریاناند که بلافاصله با برگ درختان خود را پوشاندند و بعداً خداوند لباسی از پوست بدیشان ارزانی داشت. در قرآن کریم در مورد داستان حضرت آدم و حوّا چنین آمده است: فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْءتَهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الجَنَّةِ؛(2)
آنگاه که آدم و حوّا از درخت ممنوعه چشیدند، پوشش خود را از دست داده (عورتشان آشکار گردید). و به سرعت، با برگ درختان بهشتی خود را پوشاندند. طبق آیات شریفه قرآن کریم، حضرت آدم و حوّا قبل از چشیدن درخت ممنوعه دارای لباس بودهاند؛ امّا با خوردن از آن درخت ممنوعه (بر اثر اغوای شیطان) لباس خود را از دست دادند که بلافاصله به پوشاندن خود اقدام نمودند. به هر حال، مطابق هر دو نقل، پس از احساس برهنگی (خواه طبق نقل تورات قبل از آن دارای لباس نبوده و یا طبق قرآن کریم دارای لباس بودهاند) بلافاصله خود را با برگهای درختان بهشتی پوشاندند. این احساس شرم از برهنگی، حتی بدون حضور ناظر بیگانه، و سرعت در پوشاندن خود به وسیله برگها (ولو به طور موقت)، از آن جهت که تحت هیچ آموزش یا فرمانی از جانب خداوند یا فرشته وحی و یا تذکّر هر یک به دیگری صورت گرفته است، بیانگر فطری بودن پوشش در انسان است و ثابت میکند که لباس و پوشش، به تدریج و بر اثر تمدنها ایجاد نشده است؛ بلکه انسانهای نخستین، یا به تعبیر بهتر، نخستین انسانها، به طور فطری بدان گرایش داشتهاند. و بنا به گواهی متون تاریخی، در اکثر قریب به اتفاق ملتها و آیینهای جهان، حجاب در بین زنان، معمول بوده است. هرچند حجاب در طور تاریخ، فراز و نشیبهای زیادی را طی کرده و گاهی با اعمال سلیقه حاکمان، تشدید یا تخفیف یافته است، ولی هیچگاه بهطور کامل از بین نرفته است. اگر به لباس ملّی کشورهای جهان بنگریم، به خوبی حجاب و پوشش زن را در آن میبینیم. دقّت در لباس ملی کشورها ما را از ورق زدن کتب تاریخی برای یافتن ملل و اقوامی که زنان آنها دارای حجاب بودهاند، بینیاز میسازد و به خوبی اثبات میکند که حجاب در میان اکثر ملتهای جهان، معمول بوده و اختصاص به مذهب یا ملّت خاصی نداشته است. تمام ادیان آسمانی، حجاب و پوشش زن را واجب و لازم شمردهاند و جامعه بشری را به سوی آن دعوت کردهاند؛ زیرا لزوم پوشش و حجاب به طور طبیعی در فطرت زنان به ودیعت نهاده شده است و احکام و دستورهای ادیان الهی هماهنگ و همسو با فطرت انسانی تشریع شده است؛ پس در همه ادیان الهی پوشش و حجاب زن واجب گشته است. در ادیان زرتشت، یهودیت، مسیحیت و اسلام، حجاب زنان امری لازم بوده است. کتابهای مقدس مذهبی، دستورها و احکام دینی، آداب و مراسم و سیره عملی پیروان این ادیان الهی، بهترین شاهد و گواه اثبات این مدّعاست.
حجاب در شریعت زرتشت:
«اَشو زرتشت» با توصیهها و اندرزهای خود، کوشیده است تا پایههای حجابی را که زنان ایرانی به عنوان یک فرهنگ ملّی در ظاهر عرف خود رعایت میکنند، در عمق روح آنان متحکّم نماید و از این راه، ضمانت اجرای قانون حجاب را در آینده نیز تأمین نماید و بدین سان، جامعه خویش را در مقابل امکان انحرافهای اخلاقی پنهان، بیمه کند. قسمتی از پند و اندرزهایی که «اَشو زرتشت» به پیروان خود توصیه نموده را نقل میکنیم، تا این اقدام مهم «اشو زرتشت» بهتر نمایان گردد و حرکت او در جهت تعالی و آموزش ریشههای «حفظ حجاب» و بیان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهری با عفّت باطن، روشنتر شود. او میفرماید: * ای نوعروسان و دامادان! روی سخنم با شماست. به اندرزم گوش دهید و گفتارم را به خاطر بسپارید و با غیرت، در پی زندگانی پاک مَنشی برآیید. هر یک از شما باید در کردار نیک و مهرورزی، بر دیگری پیشدستی جوید تا آن زندگانی مقدس زناشویی، با خوشی و خرّمی همراه باشد. * ای مردان و زنان! راه راست را دریابید و پیروی کنید. هیچگاه گرد دروغ و خوشیهای زودگذری که تباه کننده زندگیاند، نگردید؛ زیرا لذّتی که با بدنامی و گناه همراه باشد، همچون زهر کشندهای است که با شیرینی درآمیخته و همانند خودش دوزخی است. با اینگونه کارها زندگانی گیتی خود را تباه مسازید. * پاداش رهروان نیکی، به کسی میرسد که هوا، هوس، خودخواهی و آرزوهای باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خویش چیره گردد. کوتاهی و غفلت در این راه، پایانش جز ناله و افسوس، چیز دیگری نخواهد بود. * فریبخوردگانی که دست به کردار زشت میزنند، گرفتار بدبختی و نیستی خواهند شد و سرانجامشان خروش و فریاد و ناله است؛ ولی زنان و مردانی که به اندرز و راهنمایی من گوش فرا میدهند، آرامش و خوشی زندگی بهرهشان خواهد بود و سختی و رنج از آنان دور خواهد گشت و به نیکنامی جاودانی خواهند رسید. (3)
و در کتاب «وَنْدی داد» این جمله به طور مکرّر آمده است: «کلام ایزدی است که کردار زشت را نابود میکند: از تو - ای مرد! - خواهش میکنم پیدایش و فزونی را پاک و پاکیزه ساز! از تو - ای زن! - خواهش میکنم تن و نیرو را پاک و پاکیزه ساز! آرزو دارم صاحب فرزند باشی و شیر تو فراوان شود!». (4)در کتاب پوشاک باستانی ایرانیان در ذیل عنوان «پوشاک اقلیتهای میهن ما» در مورد حجاب زنان زرتشتی چنین میخوانیم: «این پوشاک که بانوان زرتشتی از آن استفاده میکنند، شباهتی بسیار نزدیک به پوشاک بانوان نقاط دیگر کشور ما دارد؛ چنانکه روسری آنان از نظر شکل و طرز استفاده، نظیر روسری بانوان بختیاری است و پیراهن، شبیه پیراهن بانوان لُر در گذشته نزدیک است و شلوار، از لحاظ شکل و بُرش، همان شلوار بانوان کُرد آذربایجان غربی است و کلاهک، همان کلاهک بانوان بندری است». دین زرتشت، بر سه اصل اساسیِ، «اندیشه نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک» استوار گشته است. موبدان در تفسیر اندیشه و کردار نیک میگویند: «یک زرتشتی مؤمن، باید از نگاه ناپاک به زنان دیگر دوری جوید». در اندرز «آذرباد مار اسپند» موبد موبدان آمده است: «مرد بد چشم را به معاونت خود قبول مکن». (5)
حجاب در شریعت یهود:
رواج حجاب در بین زنان قوم یهود، مطلبی نیست که کسی بتواند آن را مورد انکار یا تردید خود قرار دهد. مورّخین، نهتنها از مرسوم بودن حجاب در بین زنان یهود سخن گفتهاند، بلکه به افراطها و سختگیریهای بیشمار آنان نیز در این زمینه تصریح کردهاند. در کتاب «حجاب در اسلام»، آمده است: «گرچه پوشش، در بین عرب مرسوم نبود و اسلام، آن را بهوجود آورد، ولی در ملل غیر عرب، به شدیدترین شکل، رواج داشت. در ایران و در بین یهود و مللی که از فکر یهود پیروی میکردند، حجاب، به مراتب شدیدتر از آنچه اسلام میخواست وجود داشت. در بین این ملتها وجه و کفّین (= صورت و کف دستها) هم پوشیده میشد. حتی در بعضی از ملتها سخن از پوشیدن زن و چهره زن نبود، بلکه سخن از قایم کردن زن بود و این فکر را به صورت یک عادتِ سفت و سخت درآورده بودند». (6)ویل دورانت، که معمولاً سعی میکند موارد برهنگی یا احیاناً تزیینات و آرایشهای زنان هر قوم را با آب و تاب نقل کند تا آن را طبیعی جلوه دهد، در این مورد میگوید: «در طول قرون وسطا، یهودیان همچنان زنان خویش را با البسه فاخر میآراستند، لکن به آنها اجازه نمیدادند که با سر عریان به میان مردم روند. نپوشاندن موی سر، خلافی بود که مرتکب را مستوجب طلاق میساخت. از جمله تعالیم شرعی یکی آن بود که مرد یهودی نباید در حضور زنی که موی سرش هویداست، دست دعا به درگاه خدا بردارد». (7)او در توصیف زنان یهودی میگوید: «زندگی جنسی آنان علیرغم تعدّد زوجات، به طرز شایان توجّه، منزه از خطایا بود. زنان آنان دوشیزگانی محجوب، همسرانی ساعی، مادرانی پُرزا، و امین بودند و از آنجاکه زود وصلت میکردند، فحشا به حدّاقل، تخفیف پیدا میکرد». (8)در کتاب مقدّس یهودیان، موارد متعدّدی یافت میشود که به طور صریح و یا ضمنی، حجاب و پوشش زن و مسائل مربوط به آن، مورد تأیید قرار گرفته است. در برخی از آنها لفظ «چادر» و «برقع» به کار رفته است که نشانگر کیفیت پوشش زنان آن عصر است. اینک به پارهای از آن موارد اشاره میگردد.
پوشش کامل در مقابل نامحرم:
در «سِفْر پیدایش» تورات، چنین میخوانیم: و رفقه، چشمان خود را بلند کرد و اسحاق را دید و از شتر خود فرود آمد. زیرا که از خادم پرسید: «این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما میآید؟». و خادم گفت: «آقای من است». پس بُرقعِ خود را گرفته، خود را پوشانید. (9)
عدم تشبّه مرد و زن به یکدیگر:
در «تورات» آمده است: «متاع مرد، بر زن روا نباشد و مرد، لباس زن نپوشد؛ زیرا هر که این کُند، مکروه یهوه (خدای تو) است». (10)
نزول عذاب در اثر آرایش دختران یهود برای بیگانگان:
در «تورات» میخوانیم: «و خداوند میگوید از این جهت که دختران صهیون متکبّرند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه میروند و به ناز میخراماند و به پاهای خویش، خلخالها را به صدا میآورند * بنابراین، خداوند فَرقِ سر دختران صهیون را کَلْ خواهد ساخت و خداوند، عورت ایشان را برهنه خواهد نمود * و در آن روز، خداوند زینت خلخالها و پیشانیبندها و هلالها را دور خواهد کرد*و گوشوارها و دستبندها و روبندها* و دستارها و زنجیرها و کمربندها و عطردانها و تعویذها را* و انگشترها و حلقههای بینی را * و رداها و شالها و کیسهها را * و آینهها و کتانهای نازک و عمامهها و بُرقعها را * و واقع میشود که: به عوض عطریات، عفونت خواهد شد و به عوض کمربند، ریسمان و به عوض موهای بافته، کَلی و به عوض سینهبند، زنّار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهد بود * مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد * و دروازههای وی، ناله و ماتم خواهند کرد و او خراب شده، بر زمین خواهد نشست». (11)در تورات، از چادر و برقع و روبندهای که زنان با آن، سر و صورت و اندام خویش را میپوشاندهاند، صریحاً نام برده شده است، که نشانگر کیفیت پوشش زنان است. برای نمونه در کتاب «روت» میخوانیم: «بوعز گفت: زنهار کسی نفهمد که این زن به خرمن آمده است. و گفت: چادری که بر توست، بیاور و بگیر. پس آن را بگرفت و او شش کیل جو پیموده بر وی گذارد و به شهر رفت». (12)در مورد عروس یهودا میخوانیم: «پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرد. بُرقعی به رو کشید و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست». (13)
لزوم پوشاندن سر از نامحرمان:
ویل دورانت مینویسد: اگر زنی به نقض قانون یهود میپرداخت، چنانکه مثلاً بیآنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم میرفت، و یا در شارع عام نخ میرشت، یا بر هر سنخی از مردان، درد دل میکرد، یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانهاش تکلّم مینمود، همسایگانش میتوانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریهای او را طلاق دهد. (14)او همچنین مینویسد: ... و به استعمال سرخاب و سرمه، نکوهیده میشمردند. موافق بودند که مرد، باید برای پوشاک زن خویش سخاوتمندانه خرج کند؛ لکن غرض آن بود که زن، خود را برای شوهر خویش بیاراید نه برای سایر مردها. (15)در کتاب «حکمة الحجاب و ادلة وجوب النّقاب»، برای تأیید اینکه منشأ حجاب زنان یهودی، وجوب حجاب در شریعت موسی(ع) بوده، به داستان حضرت موسی و دختران شعیب اشاره شده است که در آن، حضرت موسی به آنان امر کرد تا پشت سر او حرکت کرده و از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدایت کنند. (16)
حجاب در مسیحیت:
همانطور که اشاره شد، ادیان الهی، به خاطر تناسبشان با فطرت و احکام کلّی، جهت و شیوه واحدی دارند. در مسیحیت، همانند دین زرتشت و یهود، حجاب زنان امری واجب به شمار میآمده است. «جرجی زیدان»، دانشمند مسیحی در اینباره میگوید: «اگر مقصود از حجاب، پوشانیدن تن و بدن است، این وضع، قبل از اسلام و حتی پیش از ظهور دین مسیح، معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقی مانده است». مسیحیت نهتنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب زنان را تغییر نداده و قوانین شدید آن را استمرار بخشیده است، بلکه در برخی موارد، قدم را فراتر نهاده و با تأکید بیشتری وجوب حجاب را مطرح ساخته است؛ زیرا در شریعت یهود، تشکیل خانواده و ازدواج، امری مقدّس محسوب میشد و حتی در کتاب «تاریخ تمدن» آمده است که: ازدواج در سن بیست سالگی اجباری بود؛ اما از دیدگاه مسیحیت که تجرّد، مقدس شمرده شده است جای هیچ شبههای باقی نخواهد ماند که برای از بین رفتن تحریک و تهییج، این مکتب، زنان را به رعایت پوشش کامل و دوری از آرایش و تزیین، به صورت شدیدتری فراخوانده است. در این ارتباط، نگاهی به «انجیل» میاندازیم: «... و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مُزیّن به حیا و پرهیز، نه به زلفها و طلا و مروارید و رخت گرانبها* بلکه چنانکه زنانی را میشاید که دعوای دینداری میکند به اعمال صالحه *... ». (17)«همچنین ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند، سیرت زنان ایشان را بدون کلام دریابد * چونکه سیرت طاهر و خدا ترس شما را ببینند * و شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلّی شدن به طلا و پوشیدن لباس * بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسدِ روح حلیم و آرام که نزد خدا گرانبهاست * زیرا بدینگونه، زنان مقدسه در سابق نیز که متوکّل به خدا بودند، خویشتن را زینت مینمودند و شوهران خود را اطاعت میکردند * مانند ساره که ابراهیم را مطیع بود و او را آقا میخواند و شما دختران او شدهاید». (18)همچنین درباره وقار و امین بودن زن میخوانیم: «و به همین گونه زنان نیز باید با وقار باشند و نه غیبتگو؛ بلکه هوشیار و در هر امری امین». (19)در روایات ما نیز چنین آمده است: حضرت عیسی فرمود: از نگاه کردن به زنان بپرهیزید؛ زیرا شهوت را در قلب میرویاند و همین، برای ایجاد فتنه در شخصِ نگاه کننده کافی است. (20)

حواریون و پس از آنها پاپها و کاردینالهای بزرگ که دستورهای دینی آنان از طرف کلیسا و مذهب مسیحیت لازمالاجرا شمرده میشد، با شدّتی هرچه تمامتر زنان را به پوشش کامل و دوری از آرایشهای جسمی فرامیخواندهاند. دکتر «حکیم الهی» استاد دانشگاه لندن در کتاب «زن و آزادی» پس از تشریح وضعیت زن نزد اروپاییان، در مورد حکم پوشش و حجاب زن نزد مسیحیت، عقاید «کلمنت» و «ترتولیان»، (دو مرجع مسیحیت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب بازگو میکند: «زن باید کاملاً در حجاب و پوشیده باشد، الّا آنکه در خانه خود باشد؛ زیرا فقط لباسی که او را میپوشاند، میتواند از خیره شدن چشمها بهسوی او مانع گردد. زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاه کردن به صورتش وادار به گناه نماید. برای زن مؤمن عیسوی، در نظر خداوند، پسندیده نیست که نزد بیگانگان به زیور آراسته گردد و حتّی زیبایی طبیعی آن نیز باید مخفی گردد؛ زیرا برای بینندگان خطرناک است». (21)تصویرهایی که از پوشاک مسیحیان و مردم اروپا انتشار یافته است، به وضوح نشان میدهد که حجاب در بین زنان، کاملاً رعایت میشده است. «براون و اشنایدر»، در کتاب «پوشاک اقوام مختلف»، برخی از تصاویر مربوط به زنان مسیحی را آوردهاند که نشان میدهد همگی آنها دارای لباسی بلند و پوشش سر میباشند. (22)
حجاب در شریعت اسلام:
اسلام که آخرین آیین الهی و بالطبع کاملترین دین است و برای همیشه و همه بشریت، از طرف خداوند عالم، نازل شده است، لباس را «هدیه الهی» معرفی نموده و وجوب پوشش زنان را با تعدیل و انتظام مناسبی به جامعه بشری ارزانی داشته است. از انحرافات و یا افراط و تفریطهایی که پیرامون پوشش زنان وجود داشته است اجتناب نموده و در تشریح قانون، حدّ و مرزی متناسب با غرایز انسانی را در نظر گرفته است. در حجاب اسلامی، سهلانگاریهای مضر و سختگیریهای بیمورد، وجود ندارد. حجاب اسلامی آنگونه که غرب تبلیغ میکند، به معنای حبس زن در خانه یا پردهنشینی و دوری از شرکت در مسائل اجتماعی نیست؛ بلکه بدین معناست که زن در معاشرت خود با مردان بیگانه، موی سر و اندام خود را بپوشاند و به جلوهگری و خودنمایی نپردازد. با توجّه به غریزه قدرتمند جنسی، احکام و دستورهای اسلام، تدابیری است که خداوند برای تعدیل و رامکردن و همچنین ارضای صحیح این غریزه، تشریح فرموده است.
حجاب در قرآن کریم:
در قرآن کریم، آیاتی چند به طور صریح، در مورد وجوب حجاب و حد و کیفیت آن نازل شده است. در سوره نور، طی آیه مفصّلی آمده است: «... و به مردان مؤمن بگو که چشمهای خود را فروپوشند و نیز دامان خویش را، که برای ایشان پاکیزهتر است. همانا خداوند به آنچه انجام میدهند، آگاه است. و به بانوان با ایمان بگو چشمهای خود را فرو پوشند و عورتهای خود را از نگاه دیگران پوشیده نگاه دارند و زینتهای خود را جز آن مقداری که ظاهر است، ننمایند و زینتهای خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهرانشان، پدرانشان، پدر شوهرانشان، پسران همسرانشان، برادرانشان، پسر برادرانشان، زنان هم کیششان، کنیزانشان، مردان سفیهی که تمایلی به زنان ندارند، و یا کودکانی که از امور جنسی بیاطلاعاند (غیر ممیز). و پاهای خود را بر زمین نکوبند تا زینتهای پنهانشان آشکار شود. و همگی بهسوی خداوند بازگردید، ای مؤمنان! باشد که رستگار شوید». (23)همچنین در سوره احزاب آمده است: «ای پیامبر! به همسران و دختران خویش و بانوان با ایمان بگو که روپوش خود را برگیرند تا به عفاف و حُریّت شناخته شوند و مورد آزار و تعرّض هوسرانان قرا نگیرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است». (24)«ای زنان پیامبر! شما اگر تقوا داشته باشید، همانند دیگران نیستید. بنا براین، هرگز نرم و نازک با مردان، سخن مگویید تا آنکه دلش بیمار است، به طمع افتد. بلکه متین و نیکو سخن بگویید و خانه را منزلگاه خویش قرار دهید و هرگز مانند دوره جاهلیت نخستین،(برای نامَحرمان) آرایش و خودآرایی نکنید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خدا و رسولش اطاعت نمایید». (25)
حجاب در روایات:
پیامبر گرامی اسلام(ص) و معصومین(ع) علاوه بر تأکیداتی که بر رعایت حجاب داشتهاند، با ارائه دستورالعملهایی، جامعه اسلامی را بهسوی تهذیب و پاکی، رهنمون گشتهاند که در این قسمت، برخی از آنها را نقل میکنیم.
پرهیز از پوشش بدن نما و نازک:
روزی، اسماء - که خواهر زن پیامبر بود - ، با جامه بدننما و نازکی به خانه پیامبر آمد. پیامبر، روی خود را از او برگرداند و فرمود: ای اسماء! زن، وقتی به حدّ بلوغ رسید، نباید جایی از بدن و اندامش دیده شود، مگر صورت و دستها». (26)
نهی از آرایش و استعمال عطر در خارج از خانه:
پیامبر، در ضمن حدیثی، نهی فرمودند از اینکه زن، برای دیگران، خود را بیاراید، و فرمود: «اگر برای غیر شوهر، خود را آرایش نمود، لازم است خداوند او را با آتش بسوزاند». (27)
پرهیز زنان از شبیه ساختن خود به مردان:
پیامبر(ص) فرمود: خداوند، مردانی را که شبیه زن میشوند و زنانی را که خود را شبیه مرد قرار میدهند، نفرین کرده است». (28)امام باقر(ع) نیز، در ضمن حدیثی فرمودند: «جایز نیست که زن، خود را شبیه مرد نماید؛ زیرا پیامبر، مردانی را که مشابه زنان میشوند و همچنین زنانی که خود را شبیه مردها قرار میدهند، نفرین کرده است». (29)در قرآن و روایات، علاوه بر دستورهایی که در مورد حفظ حجاب زنان آمده است، مسئولیتهایی نیز به مردان واگذار شده است که ذیلاً به آنها اشاره میگردد:
عفّت نسبت به زنان مردم:
پیامبر فرمود:
«نسبت به زنان مردم، عفیف باشید تا زنان شما عفیف بمانند». (30)دوری از چشمچرانیاز امام صادق(ع) نقل شده که میفرماید: «چشم چرانی، تیری است مسموم از تیرهای شیطان؛ چه بسا، نگاهی که حسرتهای طولانی را درپی دارد». (31)
در نگاه فقیهان و دانشمندان مسلمان:
همانطور که اشاره شد، حجاب، از ضروریات اسلام است و تمام فِرَق اسلامی، آن را واجب میدانند، و در اینکه زنان باید به هنگام ادای نماز و در حضور مردان بیگانه، موی سر و تمامی اندام خود را به استثنای صورت و دستها (از مچ به پایین) بپوشاند، اتفاق نظر دارند؛ البته شافعیان و برخی از علمای شیعه پوشاندن صورت را نیز در حضور بیگانگان، لازم شمردهاند. پایان این نوشتار را به پرسشی از امام خمینی(ره)، در مورد حجاب و حد آن، و پاسخ ایشان، که میتواند نشانگر نظرات دانشمندان مسلمان باشد، اختصاص میدهیم: آیا حجاب از ضروریات اسلام است و منکر آن و کسانی که به این دستور الهی مخصوصاً در جامعه اسلامی بیاعتنایی میکنند، چه حکمی دارند؟اصل حکم حجاب از ضروریات است و منکر آن، حکمِ منکر ضروری را دارد و منکر ضروری، محکوم به کفر است، مگر اینکه معلوم باشد که منکر خدا یا رسول نیست. حدود حجاب اسلامی برای بانوان چیست؟ برای این منظور، لباس آزاد و شلوار و روسری کفایت میکند؟ و اصولاً چه کیفیتی در لباس و پوشش زن در برابر افراد نامحرم باید رعایت شود؟واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت و دستها تا مچ، از نامحرم پوشیده شود و لباس مذکور اگر مقدار واجب را بپوشاند، مانعی ندارد؛ ولی پوشیدن چادر، بهتر است و از لباسهایی که توجّه نامحرم را جلب کند، باید اجتناب شود. (32) 
بررسی نهایی
از بررسی و مقایسه حد و کیفیت حجاب در ادیان چهارگانه استنباط میگردد که حجاب در ادیان دیگر، نسبت به اسلام از شدّت بیشتری برخوردار بوده است. به طور مثال، پوشاندن صورت، گرچه در زمان زرتشت معمول نبوده و بعد از او در میان زرتشتیان معمول شده است، اما طبق آنچه گذشت، چادر و روبنده از ارکان اخلاقی مسیحیان و یهودیان محسوب میشده است؛ درحالیکه بنابر نظر اکثر فقهای اسلامی، پوشاندن صورت واجب نیست. لزوم کنارهگیری کامل زن در حیض در دین زرتشت، محق دانستن مرد در طلاق زنی که صدایش در کوچه شنیده شده بدون پرداخت مهریه از طرف دین یهود، رکن بودن چادر و روبند و ذکر نام آن دو به طور صریح در کتاب مقدّس مسیحیان و وجوب سکوت زن نزد بیگانه و در کلیسا از طرف مسیحیت، بهترین گواه بر این مطلب است. بنابراین، نهتنها اسلام واضع قانون حجاب نبوده است، بلکه در جهت جلوگیری از افراط و تفریط هایی که در طول تاریخ در مورد حجاب به وجود آمده بود، به قانونمند کردن و تنظیم آن همت گماشته است و آن را به صورتی متعادل، صحیح و متناسب با فطرت انسانی زن و غیرتمندی مرد، ارائه نموده است.
پوشش کامل در مقابل نامحرم:
در «سِفْر پیدایش» تورات، چنین میخوانیم: و رفقه، چشمان خود را بلند کرد و اسحاق را دید و از شتر خود فرود آمد. زیرا که از خادم پرسید: «این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما میآید؟». و خادم گفت: «آقای من است». پس بُرقعِ خود را گرفته، خود را پوشانید. (9)
عدم تشبّه مرد و زن به یکدیگر:
در «تورات» آمده است: «متاع مرد، بر زن روا نباشد و مرد، لباس زن نپوشد؛ زیرا هر که این کُند، مکروه یهوه (خدای تو) است». (10)
نزول عذاب در اثر آرایش دختران یهود برای بیگانگان:
در «تورات» میخوانیم: «و خداوند میگوید از این جهت که دختران صهیون متکبّرند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه میروند و به ناز میخراماند و به پاهای خویش، خلخالها را به صدا میآورند * بنابراین، خداوند فَرقِ سر دختران صهیون را کَلْ خواهد ساخت و خداوند، عورت ایشان را برهنه خواهد نمود * و در آن روز، خداوند زینت خلخالها و پیشانیبندها و هلالها را دور خواهد کرد*و گوشوارها و دستبندها و روبندها* و دستارها و زنجیرها و کمربندها و عطردانها و تعویذها را* و انگشترها و حلقههای بینی را * و رداها و شالها و کیسهها را * و آینهها و کتانهای نازک و عمامهها و بُرقعها را * و واقع میشود که: به عوض عطریات، عفونت خواهد شد و به عوض کمربند، ریسمان و به عوض موهای بافته، کَلی و به عوض سینهبند، زنّار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهد بود * مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد * و دروازههای وی، ناله و ماتم خواهند کرد و او خراب شده، بر زمین خواهد نشست». (11)در تورات، از چادر و برقع و روبندهای که زنان با آن، سر و صورت و اندام خویش را میپوشاندهاند، صریحاً نام برده شده است، که نشانگر کیفیت پوشش زنان است. برای نمونه در کتاب «روت» میخوانیم: «بوعز گفت: زنهار کسی نفهمد که این زن به خرمن آمده است. و گفت: چادری که بر توست، بیاور و بگیر. پس آن را بگرفت و او شش کیل جو پیموده بر وی گذارد و به شهر رفت». (12)در مورد عروس یهودا میخوانیم: «پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرد. بُرقعی به رو کشید و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست». (13)
لزوم پوشاندن سر از نامحرمان:
ویل دورانت مینویسد: اگر زنی به نقض قانون یهود میپرداخت، چنانکه مثلاً بیآنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم میرفت، و یا در شارع عام نخ میرشت، یا بر هر سنخی از مردان، درد دل میکرد، یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانهاش تکلّم مینمود، همسایگانش میتوانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریهای او را طلاق دهد. (14)او همچنین مینویسد: ... و به استعمال سرخاب و سرمه، نکوهیده میشمردند. موافق بودند که مرد، باید برای پوشاک زن خویش سخاوتمندانه خرج کند؛ لکن غرض آن بود که زن، خود را برای شوهر خویش بیاراید نه برای سایر مردها. (15)در کتاب «حکمة الحجاب و ادلة وجوب النّقاب»، برای تأیید اینکه منشأ حجاب زنان یهودی، وجوب حجاب در شریعت موسی(ع) بوده، به داستان حضرت موسی و دختران شعیب اشاره شده است که در آن، حضرت موسی به آنان امر کرد تا پشت سر او حرکت کرده و از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدایت کنند. (16)
حجاب در مسیحیت:
همانطور که اشاره شد، ادیان الهی، به خاطر تناسبشان با فطرت و احکام کلّی، جهت و شیوه واحدی دارند. در مسیحیت، همانند دین زرتشت و یهود، حجاب زنان امری واجب به شمار میآمده است. «جرجی زیدان»، دانشمند مسیحی در اینباره میگوید: «اگر مقصود از حجاب، پوشانیدن تن و بدن است، این وضع، قبل از اسلام و حتی پیش از ظهور دین مسیح، معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقی مانده است». مسیحیت نهتنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب زنان را تغییر نداده و قوانین شدید آن را استمرار بخشیده است، بلکه در برخی موارد، قدم را فراتر نهاده و با تأکید بیشتری وجوب حجاب را مطرح ساخته است؛ زیرا در شریعت یهود، تشکیل خانواده و ازدواج، امری مقدّس محسوب میشد و حتی در کتاب «تاریخ تمدن» آمده است که: ازدواج در سن بیست سالگی اجباری بود؛ اما از دیدگاه مسیحیت که تجرّد، مقدس شمرده شده است جای هیچ شبههای باقی نخواهد ماند که برای از بین رفتن تحریک و تهییج، این مکتب، زنان را به رعایت پوشش کامل و دوری از آرایش و تزیین، به صورت شدیدتری فراخوانده است. در این ارتباط، نگاهی به «انجیل» میاندازیم: «... و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مُزیّن به حیا و پرهیز، نه به زلفها و طلا و مروارید و رخت گرانبها* بلکه چنانکه زنانی را میشاید که دعوای دینداری میکند به اعمال صالحه *... ». (17)«همچنین ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند، سیرت زنان ایشان را بدون کلام دریابد * چونکه سیرت طاهر و خدا ترس شما را ببینند * و شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلّی شدن به طلا و پوشیدن لباس * بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسدِ روح حلیم و آرام که نزد خدا گرانبهاست * زیرا بدینگونه، زنان مقدسه در سابق نیز که متوکّل به خدا بودند، خویشتن را زینت مینمودند و شوهران خود را اطاعت میکردند * مانند ساره که ابراهیم را مطیع بود و او را آقا میخواند و شما دختران او شدهاید». (18)همچنین درباره وقار و امین بودن زن میخوانیم: «و به همین گونه زنان نیز باید با وقار باشند و نه غیبتگو؛ بلکه هوشیار و در هر امری امین». (19)در روایات ما نیز چنین آمده است: حضرت عیسی فرمود: از نگاه کردن به زنان بپرهیزید؛ زیرا شهوت را در قلب میرویاند و همین، برای ایجاد فتنه در شخصِ نگاه کننده کافی است. (20)
1. تورات، سفر پیدایش، باب 3، آیات 6 - 8 و 20 - 21. 2.
2. سوره اعراف، آیه 22. 3.
3. یسنا، ص 53، پندهای 5 - 8 به نقل از: آموزشهای زرتشت پیامبر ایران، رستم شهرزادی، انجمن زرتشتیان، آبان 76. 4.
4. وندی داد، ص 275، بند 10.
5. سالنمای 1372، انجمن زرتشتیان تهران، ص 10.
6. حجاب در اسلام، ابوالقاسم اشتهاردی، ص 50.
7. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 12، ص 62.
8. همان، ص 63.
9. سفر پیدایش، باب 24، فقره 64 و 65. به گفته مرجع مذهبی یهودیان ایران «خاخام اوریل داودی»، منشأ و وجوب حجاب در شریعت یهود، مستند به همین فقره است.
10. تورات، سفر تثنیه، باب 22، فقره 5.
11. تورات، کتاب اشعیاء نبی، باب سوم، فقره 16 - 26.
12. تورات، کتاب روت، باب دوم، فقره 8 - 10.
13. تورات، سفر پیدایش، باب 38، فقره 14 و 15.
14. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 12، ص 30.
15. همان، ص 31.
معنای لغوی حجاب دارای برداشت های متفاوتی می باشد اما در حال حاضر در بین مفسران و دانشمندان اسلامی و اجتماعی حجاب فقط به معنای پوشش مخصوص زنان استعمال می شود. حجاب میوه عفاف و عفاف ریشه حجاب است.
در قرآن عـلت و فلسـفه حـجـاب را چـنین ذکر مىکند که: ذَلِکَ أَدْنَى أَن یعْرَفْنَ فَلَا1.
در این که حرمت و شخصیت زن، به عنوان یک گوهر گرانبها باید در حرز باشد جای هیچ گونه تردید نیست، حساسیت های زن به لحاظ جذابیت هایی که دارد ایجاب می کند که طبق یک سنت تکوینی که در آفرینش موجود است در حجابی قرار گیرد که مانع از طمع و آرزوهای پست دیگران باشد این پیام قانون آفرینش است که موجودات لطیف را در حصاری از پاکی ها حفظ سازیم لذا قرآن حجاب را نحوهای از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن می داند که مبادا دل های مریض او را وسیلهای جهت نیل به اهداف شوم خود بدانند، چرا که با حضور زن در جامعه، برخورد جنسیتی حذف و برخوردهای فیمابین زن و مرد، انسانی می شود، یعنی هر دو دارای مقام و منزلت یکسانی هستند که مسئولیت های آنان بر اساس تفاوت های روحی و جسمی ایشان تعریف می شود و اساساً حجاب آمد چون حضور اجتماعی زن در قاموس خداوند منع نشده بود و حجاب زمانی نیاز است که حضور در بین نامحرم مطرح باشد.
پوشش یکی از خواسته های فطری انسان است که با توجه به داستان آدم نبی(ع) و حوا اثبات می شود، آن قسمت از داستان که پوشش آن ها، به واسطه خطایی که از آنان سر زده بود محو شد و آنان نیز به سرعت با برگ درختان، خویش را پوشاندند مؤید این سخن است.
یکی از امتیازات بشر در مقایسه با حیوانات پوشش می باشد که با توجه به ویژگی های جسمانی و غرایز و استعداد های او امری لازم است، حجاب یعنی پوششی که کرامت، عفت و وقار زنان و دختران را تضمین کند و هر چیزی که این نظر را تأمین کند حجاب است.
امام علی(ع) می فرماید: فان شده الحجاب ابقی علیهن.
همانا حجاب و پوشش کامل، زنان را سالم تر و پاک تر نگاه خواهد داشت 2
یکى از نکات اساسى که زمینهاى براى عمل بـه احکام است، شناخت جـایگاه هر چیز در نظام هستـى است. البـتـه در نظامى که خداوند متـعال در جاى جاى آن دیده شود و ارتـبـاط اشیاء و اعمال بـا خداوند بسیار مشهود باشد و با درک این ارتباط و حضور، بسیارى از مشکلات زندگى بشر حل مى شود. هدف اصلی تشریع احکام در اسلام رسیدن به مقام قرب الهی است که این حاصل نمی شود جز به تزکیه و تهذیب نفس و تقوا پیشگی، و مگر نه این که خداوند فرمود: ان اکرمکم عند ا… اتقیکم 3
از خروجی ها و نتایج اتخاذ تقوا در درون و تسری آن به اعمال، مقوله حجاب می باشد و اگر به معنای عام هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم حجاب دارای اقسام متفاوتی می شود مانند حجاب ذهنی و روحی که مصادیقی مثل اعتقاد به معارف اسلامی را شامل می شود که از لغزش ها و گناهان روحی مانند کفر و شرک جلوگیری میکند، حجاب در چشم4، گفتار5، رفتار6 و پوشش و غیره نیز سفارش شده است.
قرآن کریم انسان ساز است و زن نیز انسان ساز. وظیفه زن ها انسان سازی است، اگر زن های انسان ساز از ملت گرفته بشود ملت ها به شکست و انحطاط گرفتار خواهند شد.7
یکی از اهداف مقدس دین اسلام ایجاد یک جامعه سالم و مدینه فاضلهای از نیکی ها است و سلامت جامعه منوط به سلامت بانوان است بانوانی که مادر فضیلت ها و ارزش ها هستند.
«حق»، بـه عنوان زیبـاترین و پـسندیده ترین واژه آفرینش در تمامى ادیان و جوامع بشرى مورد تـوجه قرار گرفتـه است و حقوق و اداى آن ها فراتـر از زمان ها و مکان ها و اشخـاص و ادیان است. حرمت زن نه اختصاص بـه خود زن دارد، نه مال شوهر و نه ویژه بـرادر و فرزندانش مى بـاشـد. همه این ها اگر رضایت بـدهند، قرآن راضى نخواهد بـود، چـون حرمت زن و حیثـیت زن بـه عنوان حقالله مطرح است. لذا کسى حق ندارد بـگوید من بـه نداشتـن حجـاب رضایت دادم. از این که قـرآن کـریم مى گـوید: هر گـروهى، اگـر راضـى هم باشند، شما حد الهى را در برابر آلودگى اجرا کنید، معلوم مى شود عصمت زن حق الله است. 8
حـضرت رسول(ص) مى فرماید: ان حقوق الله جل ثنائه اعظم من ان یقوم بها العبـاد و ان نعم الله اکثـر من ان یحـصیها.
حـقوق خـداوند متعال بـزرگ تـر از آن است که تـوسط بـندگان ادا شود و نعمت هاى خداوند بیشتر از آن است که به شمارش آید.9
حضرت على(ع) مى فرماید: لکنه سـبـحـانه جـعـل حـقه عـلى العـبـاد ان یطیعوه
ولى خداوند متـعال بـر بـندگان حقى قرار داده و آن این است که او را اطاعت کنند.10
اگر چه حق خدا بـزرگ است و قابـل ادا نیست، ولى اداى وظایف و اطاعت از خداوند متـعال بـه نوعى اداى حق محسوب مى شود. حجاب که امر خدا است و شارع مقدس بـه عنوان یکى از احـکام ضرورى دین آن را واجب کرده است، بـاید حفظ شود. حفظ این واجـب الهى اطاعت از او است و اطاعت از او حـقى است که بـر بـندگان نهاده است و هر انسان باورمندى باید تعبداً و نه فقط به خاطر مصالح عمومى و ... این حد و حق الهى را ادا کند. پس حکمت حجاب، سنجش میزان عبودیت و اطاعت بندگان است. بانوان با حفظ حجاب مى توانند اطاعت را که روح و پیام اصلى عبادات بشر اسـت، اثـبـات کنند و در زمره اطاعـت کنندگان الهى قـرار گیرند.
پی نوشت ها:
1- احـزاب/ 59.
2- نهج البلاغه/ نامه 31.
3- سوره حجرات/ آیه 13
4- سوره نور/ آیات 30 و 31
5- سوره احزاب/ آیه 32
6- سوره نور/ آیه 31
7- خطاب امام به بانوان قم(12/11/58)
8- آیتالـلـه جـوادى آملـى/ زن در آینه جـلال و جـمال/ ص425.
9- علامه محمدباقر مجلسى/ بحارالانوار/ ج77/ ص76.
10- نهجالبلاغه/ خ 214.

وقایع آموزنده
داستانهایی از حجاب
قربانی عشق دروغین
جسد نیمسوختة پیدا شده در پارک جنگلی گلشن متعلق به دختر جوانی است که پس از شکست در عشق دست به خودکشی زده است.
ماموران در تحقیقات خود پی بردند که قربانی حادثه از یک سال قبل با پسر دانشجویی از بستگان خود آشنا شده و به عقد او درآمده بود، اما هنوز زندگی مشترم خود را شروع نکرده بودند. در ادامه تحقیقات، خواهردختر جوان، آخرین نامهای که از او مانده بود را در اختیار پلیس قرار داد.
در این نوشته دختر جوان ادعا کرده بود پس از عقد با دانشجوی جوان از او باردار شده ولی چون نامزدش حاضر به تشکیل مشترک نشده، بچه را سقط کرده است. از سوی دیگر به خاطر شرایط به وجود آمده و شکست در عشق، دیگر حاضر به زندگانی نیست و به حیات خود خاتمه میدهد.
سخن آموزندة زلیخا
قرآن کریم جهت پرورش و تربیت پیروان خود، به نمونههای گوناگونی در این خصوص تصریح میفرماید؛ از جمله این که: برادران یوسف از روی حسد و به هدف از بین بردن محبوبیت یوسف خردسال نزد پدر و افزایش محبوبیت خویش توطئه کرده و او را از دامن پرمهر پدر خارج و در دل چاه افکندند.
اما خداوند روی پاکی دل و جمال باطن یوسف، مشیت و ارادهاش تعلق گرفته که او را عزیز و محبوب دلهای مردم حتی کاخنشینان گرداند؛ از این رو به وسیلة همان نقشه سوء، زمینه عزت و عظمت و محبوبیت وی را فراهم ساخت، او را در یکی از قصرهای سلطنتی و سرشار از نعمتها جا داده و عزیز و محبوب اهل قصر نمود.
گرچه زندگی رؤیایی قصرنشینان روح پاک او را آزرده میساخت اما وی که راضی به قضا و قدر الهی بود، همواره در این فصل از زندگی جدیدش مشغول خودسازی و تهذیب نفس بود تا این که قدم نهادن به سن بلوغ و نوجوانی، از جهت صورت و سیرت آراستهتر و کاملتر گشت؛ به گونهای که برای بانوی کاخ هیجانانگیز و دلرباتر گردید. وی که اسیر پرستش و اطاعت بت نفس بود و دلش بهرهای از ایمان به خداوند و محبت او و ترس از عذاب قبر و قیامت نداشت، لذا آن نقشه غیرعفیفانه را طرح کرد و دامی برای یوسف گسترانید که با احساس حضور یوسف در پیشگاه الهی و پناهندکی دامن لطف او، این توطئه غیرانسانی نافرجام ماند.
همسر عزیز مصر که در عشق حیوانی شکست خورده و آبرو و حیثیت خود را در معرض خطر میدید و از طرفی حس انتقامجویی وی شعلهور شده بود، اقدام به مکر دیگری کرد و با قیافه به جانبی، یوسف عفیف را نزد همسر خویش مجرم و گنهکار و خود را بیگناه و پاک جلوه داد تا از عذاب رسوایی و عواقب زیبانبار آن در امان باشد، هر چند موجب بدنامی و ذلت معشوق خویش گردد.
اما افراد با معرفت و ایمان که جز به خداوند اعتماد و توکل ندارند، هیچ گاه از مرز حقیقت و صداقت پا بیرون ننهاده و در این راه از هیچ چیز و کسی جز خدای سبحان پروا ندارند، لذا یوسف با آن چهره نورانیش با کمال شهامت و صداقت، پرده از روی حقیقت برداشت و لطف ویژة الهی که همواره شامل حال عفیفان و پرهیزکاران میشود نیز مشمول او گشت و بانوی کاخ را رسوا ساخت؛ به گونهای که عزیز مصر یک سخن تاریخی برای همه عصرها گفت تا هشداری برای تمام زنان هوسباز و پند و عبرتی برای عبرتجویان باشد:
این از نیرنگ شما زنان است که به راستی نیرنگ شما زنان بوالهواس بزرگ است.
بدین ترتیب یوسف قهرمان عفت و تقوا از آن امتحان بسیار سخت و سفید روسفید بیرون آمد در حالی که خداوند شکور او را عزیزتر کرده و علم تعبیرخواب را به عنوان پاداش دنیوی به او آموخت.
از آن جا که این گونه رازها خصوصاً در میان قصرنشینان پنهان نمیماند، سرانجام از درون قصر به بیرون رفته و به گوش زنان اعیان شهر و قصرنشین رسید و زبان به ملامت گشودند؛ به همین جهت همسر عزیز مصر ضیافتی با حضور آنان تشکیل داد و ضمن موجب نشان دادن دلباختگی خود به بردة کنعانی-یوسف- با زنان سلطنتی همدست شده و برای تسلیم ساختن یوسف با تمسک به اهرمهای ترغیب و تشویق، ملامت و سرزنش، فشار و تهدید به زندان و تبدیل عزت او به خواری، دام خطراکی را سر راهش نهادند.
اما وی که قلبش مملو از معرفت و ایمان و عشق به معبود بیهمتا بود، با تضرع به پیشگاه خداوندو دراز کردن دست استمداد به درگاه او گفت: پروردگارا زندان نزد من محبوبتر است از آن چه زنان مرا بدان میخوانند و اگر نیرنگ آنها را از من دور نکنی، به آنها متمایل گشته و از جاهلان میگردم.
یعنی حاضر به رفتن زندان و تحمل مشکلات و سختیهای آ ن هستم، اما هرگز تن به ذلت اسارت هوس و شهوت، جهل و بیخردی نمیدهم. زندان گرچه جسم و سختی بدن است، اما چون مایة حفظ آزادی روح و بهداشت جسم و روان و خشنودی و تقرب الهی است لذت بخش میباشد. ضمن این که محیط خلوتی برای عبادت و فراغت بیشتر برای تهذیب و موقعیت مناسبی برای ارشاد و هدایت مجرمان زندانی خواهد بود. قرآن مجید میفرماید:
پروردگارش دعای او را مستجاب نمود و مکر زنان را از او برگردانید، چرا که او شنوا و داناست- و به درخواست دعا کننده واقعی ترتیب اثر میدهد.
آری عشقی که راستین نبوده و از هوس و خودخواهی باشد عاشق غافل را وامی دارد که در شرایط بحرانی و هنگام عمل نکردن معشوق بر وفق مراد وی، او را با حربة دروغ و تهمت، بدنام و به سیاه چال زندان بیندازد و این موضوع و نظایرش در همه عشقهای دروغین ناشی از دل باختگی در برابر جاذبههای زودگذر ظاهری و خودباختگی در مقابل امور شهوانی، وجود دارد و این حقیقتی است برای کسانی که از عبرتها درس میآموزند.
از آن جا که سنت ثابت و همیشگی مدیر و مدبر هستی برآن است که بندگان پاک خود را در توطئههای بداندیشان که در عین حال آزمایشهای الهی است، پرورش داده و به کمالات انسانی و معنوی برساند و از سوی دیگر نقشههای خائنانه را به مرور زمان بر ضد خود معاندان به ثمر نشاند، هرچند برههای از زمان به حسب ظاهر موفق جلوه کنند، از این رو پس از توفق چندین ساله یوسف پاکدامن درزندان و صلابت و رشد بیشتر روحی او در سایة عبادت و تهذیب نفس و تحمل سختیها و رسیدن به بلندای مقام انسانیت، زمینة وصول به مقام شامخ نبوت برای وی فراهم گردید.
برهمین اساس خداوند قادر او را در پرتو القای یک رؤیای صادقانه درخواب پادشاه و تعبیر کردن یوسف، از زندان خارج کرد؛ در حالی که نعمت با عظمت علم و حکمت، رسالت و پیامبری را به او عطا نمود و پس از اعتراف زنان مصری و بانوی کاخ به پاکی و عظمت یوسف، او را به پست خزانهداری و سپس فرمانروایی و پادشاهی مصر رسانید، آن چنان پادشاهی که نظیری نداشته و تا به حال نیز تحقق نیافته است.
پس هرگز خورشید حق و حقیقت برای همیشه در پس ابر تیرة باطل پنهان نخواهد ماند بلکه با پایان یافتن امتحان الهی، ابر تیره کنار رفته و رخ تابناک حقجویان آشکار میگردد.
بدین ترتیب حضرت یوسف در پرتو عفاف و بندگی خداوند و رهایی از بردگی نفس، در آسمان و زمین عزیزتر و محبوبتر گشت و نام مبارکش در تاریخ و قرآن به عظمت ثبت شده
و از وی به عنوان قهرمان عفت وانسانیت والگوی پاکی وبندگی یاد شده است. این است عاقبت تقوا و خویشتنداری در برابر گناهان و شهوات (والعاقبه للمتقیم).
در مقابل، بانوی قصر را در اثر اسارت نفس و تسلیم در برابر تندباد هوس به یک زن ذلیل و بدبخت تبدیل کرد. او که درنقشهها و کردارهای ناهنجار و عشق هوسآلود خویش گرفتار بدترین شکستها شده و بزرگترین ضربهها به شخصیت افسانهای و زندگی رؤیایی وی وارد کرده بود، اما سرانجام این شکستها موجب تنبیه و بیداری او شد و با یک احساس گناه و شرمسازی توام با ندامت و پشیمانی، به درگاه ربوبی توبه نمود.
از این رو، هنگامی که همسرش مرده و خود نیز محتاج و نیازمند شده بود، به سوی حضرت یوسف رفت و با مشاهده جاه و عظمت او، از عمق جان بدو گفت:
الحمدلله الذی جعل العبید ملوکا بطاعته و جعل الملوک عبیدالمعصیته؛ حمد و ستایش خدای را که بردگان را به خاطر اطاعت فرمانش ملوک ساخت و ملوک را به دلیل نافرمانی و معصیت برده گردانید.
حضرت پرسید: حاجت تو چیست؟ گفت: از خداوند بخواه که جوانی مرا برگرداند یوسف بزرگوار نیز دعا کرد و مستجاب شد، آنگاه با او ازدواج کرد در حالی که وی دوشیزه بود.
آری آن عواقب زیان بار گناه و نافرمانی حق و این نتایج سودمند توبه و بازگشت به رحمت حق. و این پند برای کسی که بخواهد عبرت بگیرد کافی است.

قرآن کریم پس از بیان برکات ارزنده اطاعت و محبت خداوند و زیباسازی باطن و تسلط برغریزة جنسی و تمایلات نفسانی، و پاداشها و مقام منیعی که در این راستا متوجه حضرت یوسف(ع) گشت، به جهت این که توهم نشود اینها اختصاص به او داشته، میفرماید:
(وکذلک نجزی المحسنین)؛ ما این گونه همه نیکوکاران را پاداش میدهیم.
و باز میفرماید:
(نصیب برحمتنا من نشاء و لا نضیع اجر المحسنین)* و لاجر الاخره خیر للذین امنوا و کانوا یتقون)؛ ما رحمت ویژه خود را به هر کس بخواهیم- و او را لایق و شایسته بیدانیم- میبخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکنیم، اما پاداش آخرت برای کسانی که ایمان آورده و باتقوا و پارسا باشند بهتر است.
مواهبی که اصلاً قابل مقایسه با نعمتهای این جهان نیست و به فرمودة پرودگار عالم:
(فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین جزاء بما کانوا یعملون)؛ هیچ کس نمیداند که چه پاداشهای مهمی که مایة خنک شدن و روشنیبخش چشمهاست برای آنها نهفته شده، این جزای اعمالی است که انجام میدادند.
اما متاسفانه بیشتر مردم از این حقیقت بیخبر و غافلند با این که خداوند متعال آن را مکرر با تعبیرهای مختلف گوشزد فرموده از جمله:
(من یتق الله یجعلب له مخرجا* و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه...)؛ هرکس از خدا پروا کند، برای او راه بیرون شدن [از هر دشواری و اندوهی] پدید آرد. و او را از جایی که گمان ندارد، روزی میدهد و هر که برخدا توکل کند، خدا او را بسنده است.
جان باختن زن خودنما در دام یک توطئه تجاوز
مرد جوانی با حالت نگرانی به گونهای که کنترل خود را از دست داده بود به نیروی انتظامی مراجعه و اظهار داشت همسرم به طرز فجیعی در منزل کشته شده است. مامورین سریع در محل حادثه حاضر و مشاهده نمودند خانمی در حالی که لباسهایش پارهپاره شده با ضربات کارد از پا درآمده است. تحقیقات از همسایگان و شوهر وی و هم چنین اثربرداری آغاز شد، نهایتاً مامورین متوجه شدند که از مدتها قبل توسط یکی از جوانان محل برای این زن-مقتول- مزاحمتهایی صورت میگرفته است.
در این خصوص پس از بررسیهای غیرمحسوس مامورین، جوان مذکور را به عنوان مظنون بازداشت و تحت بازجویی قرار داده که وی پس از دروغگوییهای مکرر تسلیم شده و با گریه و زاری و استمداد از مأمورین جهت کمک، پرده از روی حقیقت بر میدارد و اظهار میدارد:
ماجرا از آن جا آغاز گردید که این زن از لحاظ ظاهری با وضع نامناسبی در محل رفت و آمد مینمود که من با مشاهدة او تحریک شده و چندین بار سر راه او حاضر و قصد برقراری ارتباط با وی داشتم که با محالفت شدید او روبهرو میشدم و در نهایت یک روز که شوهرش از منزل خارج گردید من از دیوار وارد منزل شده و قصد انجام عمل منافی عفت داشتم که وی مقاومت نموده و با من درگیر شد.
در آن لحظه که به هیچ چیز جز دسترسی به او فکر نمیکردم وقتی با این وضعیت مواجه شدم لحظهای حالت جنون به من دست داد، لذا داخل آشپزخانه شده و کاردی برداشتم و او را با چند ضربه از پای درآوردم.
حجاب مادر پاکیهاست.
حجاب تلالو شبنم بر چهره گل
حجاب مظهرعفاف است.
ام اس پوشش و حجاب
حجاب دژوقلعه ای برای پاسداری از گوهر عفاف است.
اس ام اس عفاف و حجاب/پیامک روز عفاف و حجاب/اس ام اس پوشش و حجاب
حجاب یعنی حیا وجوانمردی وشرف و آزادگی وبصیرت.
اس ام اس عفاف و حجاب/پیامک روز عفاف و حجاب/اس ام اس پوشش و حجاب
حجاب ح= حریت، ج= جذبه، ا= آبرو وشرف، ب= بندگی.
اس ام اس عفاف و حجاب/پیامک روز عفاف و حجاب/اس ام اس پوشش و حجاب
حجاب یعنی حریت و آزادگی و افتخار وبندگی.
حجاب برای زن تاج بند گی خداست.
اقتدارزینب به حجاب او بود.
اس عفاف و حجاب/پیامک روز عفاف و حجاب/اس ام اس پوشش و حجاب
هیچ کس نمی داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا (ص) مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.(حضرت فاطمه «س»)
عفاف و حجاب/پیامک روز عفاف و حجاب/ پوشش و حجاب
زن با حجاب همچون مرواریدی در صدف است.
اس ام اس عفاف و حجاب/پیامک روز عفاف و حجاب/اس ام اس پوشش و حجاب
غنچه ای تا هست پنهان در حجاب/می کند از او خزان هم اجتناب
زنان مانند گل اند/ برمقام حفظ عصمت سنبل اند.
دوباره با حضور تو چو آفتاب می شوم
در آسمان زندگی چنان شهاب می شوم
به سمت سبز عشق تو دلم پرنده می شود
ومن به شوق پر زدن چه پرشتاب میشوم
بیا که عطر بودنت مرا بهار می کند
بیا که با سلام تو چو آفتاب می شوم
بدون نام سبز تو در این عبور ناگهان
به روی بغض جاده ها چنان سراب می شوم
تو معنی سرودنی تو شعر خوب بودنی
ومن به اعتماد تو چو شعر ناب می شوم
اگر تو بامنی بدان که با تو آسمانی ام
اگر کویر با تو من سرود آب می شوم
مرا بخوان به سوی خود که تا همیشه گل دهم
که من فدای تو ای « حجاب » می شوم
تابستان سال 84 بود که گشت های ارشاد با نام گشت امنیت اخلاقی برخورد با بدحجابها را در میادین و خیابانها شروع کردند. زهرا تالانی: وقتی زمزمه شروع چنین طرحی شروع شد، نظرات متفاوت و اظهار نظرهای مخالفی نیز به دنبال آن شکل گرفت، تا جائی که، محمد تقی رهبر نماینده آن موقع مردم اصفهان اعلام کرد، در خیابان امکان برخورد با بدحجابان را نداریم بلکه باید دستگاه های آموزشی چون دانشگاه ها برای اجرای این طرح پای کار حاضر شوند.
پیامک عفاف و حجاب
حجاب یعنی من مجهز به آنتی ویروس هوس و وسوسه هستم
به زلفانت بیاموز که بیرون ارزش دیدن ندارند.
کس غنچه نهان شده دربرگ را نچید/ از بی حجابی است اگر عمر گل کم است.
حجاب نیمی از ایمان است.
اصالت زن مسلمان عفت اوست که حجاب مهمترین رکن آن است.
ای زنان زینت های خود را آشکار نسازید مگربرای محرمانتان .
حجاب واکسن مقابله با تیر نگاههای آلوده.
حجاب سنگری است محکم که زن را از نگاه مردان شیطان صفت مصون ومحفوظ نگه می دارد.
حجاب بوته خوش بوی گل عفاف است. حجاب مصونیت است نه محدویت.
حجاب یعنی حیای جوان باعفت.
بدحجابی زن از بی غیرتی مرد است.
کسی که عفت داشته باشد ارزش ومنزلتش زیاد خواهد بود.
حجاب امن ترین پناهگاه زن
حجاب بیانگروقارو افتخار زن است.
زن درحجاب مانندگوهر در صدف است.
حجاب رساندن زن به رتبه عالی معنویت.
حجاب سرچشمه کمال زن است.
چادربهترین نوع حجاب ونشانه ملی ماست.
عفت باید درفکر نگاه، زینت، حجاب، زبان، چشم، گوش واندام تجلی داشته باشد.
حجاب جاذبه خوبی ها ودافعه خطاهاست.
ای زن به تواینگونه خطاب است زیبنده ترین زن حفظ حجاب است.
حجاب مادر پاکیهاست.
حجاب تلالو شبنم بر چهره گل
حجاب مظهرعفاف است.
حجاب دژوقلعه ای برای پاسداری از گوهر عفاف است.
حجاب یعنی حیا وجوانمردی وشرف و آزادگی وبصیرت.
حجاب ح= حریت، ج= جذبه، ا= آبرو وشرف، ب= بندگی.
حجاب یعنی حریت و آزادگی و افتخار وبندگی.
حجاب برای زن تاج بند گی خداست.
اقتدارزینب به حجاب او بود.
حجاب مانع آلوده شدن جامعه به فساد است.
حجاب عامل تحکیم خانواده وکاهش آسیب های اجتماعی.
هیچ کس نمی داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا (ص) مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.(حضرت فاطمه «س»)
زن با حجاب همچون مرواریدی در صدف است.
غنچه ای تا هست پنهان در حجاب/می کند از او خزان هم اجتناب
زنان مانند گل اند/ برمقام حفظ عصمت سنبل اند.
حجاب = کاهش آسیبهای اجتماعی.
حجاب تضمین تداوم زیبایی وشرافت است.
21 تیر91

کودکان به طور ذاتی دارای مهارتهای خاصی برای دوست شدن با دیگر کودکان و تعامل با محیط خارج از خانه هستند. اما تعدادی از کودکان در سنین پایین دچار خجالت بی حد و گاهی کمبود اعتماد به نفس می شوند. این کم رویی طبیعی می تواند از کودک ما جوان یا بزرگسال به شدت ناشادی که در دوست یابی ،حفظ کردن دوستان و یا به دست آوردن شغل دارای مشکلات فراوانی است، بسازد.
شما می توانید خیلی زود و از سنین کم به کودکتان کمک کنید که با دوست یابی و شرکت در فعالیت اجتماعی این خجالت را قبل از آنکه برای وی تبدیل به عادت شود کنار بگذارد.
** به کودکتان برچسب نزنید: وقتی که برچسب خجالتی بودن یا غیر اجتماعی به یک کودک زده می شود به تدریج او با خودش فکر می کند که واقعا خجالتی و غیر اجتماعی است و این خود تبدیل به یک پیشگویی خود کام بخش می گردد که طی آن رفتار انزواطلبانه وخجالتی بودن را یاد خواهند گرفت.
اگر شخصی بزرگسال می گوید که کودکتان خجالتی است و او این حرف را می شنود با گفتن عباراتی نظیر" فرزندم در حقیقت با افرادی که می شناسد زودجوش است" پاسخی مناسب به این اظهار نظرات بدهید.
کودک شما این صحبت شما را خواهد شنید و یقینا آن را خواهد پذیرفت زیرا معیار و مرجع اصلی او شما هستید.
**درباره تجربیات تان با کودکتان صحبت کنید: اگر کودکتان از خجالتی بودن احساس بدی دارد ممکن است وارد چرخه ای شود که مرتبا آسایش و راحتی اش کمتر و کمتر شود و اعتماد به نفس بسیار ضعیفی داشته باشد. شما می توانید با گفتن خاطرات و تجربیات خودتان هنگامی که محجوب و کم رو بوده اید با این اثرات منفی مقابله کنید. اگر فرزندتان بداند که پدر و مادرش نیز قبلا این مشکل را تجربه کرده اند ولی اکنون توانسته اند افراد جسور و با اعتماد به نفسی باشند نسبت به رفتار خجالتی اش احساس بهتری خواهد داشت.
** همچنین این موضوع را به آنها یاد دهید که خجالتی بودن در حد طبیعی چیز صحیح و پذیرفتنی است و اینکه آنها می توانند باتلاش و کوشش به این رفتار غلبه کنند و شخص متفاوتی شوند.
** احساس همدلی و همدردی با کودکتان داشته باشید: وقتی کودکتان از روبه رو شدن و تعامل با دیگران احساس ترس دارد با او همدلی کنید. وقتی شما با او همدلی می کنید او شروع به شناخت احساسات و هیجاناتش و آنچه باعث بروز آنها شده می کند. بنابراین قادر می شوند که این احساسات را کنترل کند و بر ترسش غلبه کند. شما با این کار در حقیقت محیطی مطمئن در اختیار آنها قرار می دهید تا خود را بی قید و بند مطرح کنند و خود واقعی شان را بروز دهند.
**فواید و مضرات رفتار برون گرا را شرح دهید: اگر فرزندتان تلاش می کند که دوستی پیدا کند و کمتر موفق می شود این زمانی خوب است برای آنکه فواید رفتار برونگرا و اجتماعی را برایش شرح دهید تا اگر در اولین تلاشش برای برونگرایی به شکست رسید همه چیز را رها نکند و انگیزه تلاش مجدد داشته باشد. از مزایای مهم رفتارهای اجتماعی مانند توانایی یافتن دوستان جدید، داشتن ساعات خوش و خرم بیشتر با سایر کودکان، داشتن قدرت و موفقیت بیشتر در مدرسه و ... برایشان صحبت کنید. در ادامه چنانچه فرزندتان به حد کافی بزرگ است سراغ فواید طولانی مدت اجتماعی بودن بروید تا اهمیت این رفتار برای شکل دهی آینده اش را درک کند.

** الگوی فرزندتان باشید: کودکان بهتر از هر جمله و نصیحتی توانایی یادگیری از رفتار و ویژگی های والدین شان را دارند. اگر خواهان داشتن فرزندی برون گرا هستید باید خودتان این گونه باشید. مرتب دوستانتان را دعوت کنید، هنگامی که در صف ایستاده اید با افراد صحبت کنید و با کودکان دیگر درباره سن و سال فرزندتان صحبت کنید و فرزندتان را در این فعالیتها سهیم و شریک کنید. هر چه بیشتر با مردم تعامل داشته باشید و از این طریق الگو و نمونه کاملتری از رفتار برونگرا به کودکتان نشان دهید پاسخ بهتری از کودکتان دریافت خواهید کرد.
از مزایای مهم رفتارهای اجتماعی مانند توانایی یافتن دوستان جدید، داشتن ساعات خوش و خرم بیشتر با سایر کودکان، داشتن قدرت و موفقیت بیشتر در مدرسه و ... برایشان صحبت کنید.
** اهداف رفتاری تهیه و تنظیم کنید: به کودکتان کمک کنید تا اهدافی را برای نگرش برون گرا تدارک ببیند. اگر واقعا فرزندتان از صحبت کردن با یک شخص جدید احساس بدی دارد می توانید برنامه ساده ای تنظیم کنید که مثلا هر روز به یک شخص جدید یک کلمه بگوید تا اگر او بتواند عادت کند که با صدای بلند و خندان با شخص جدید حرف بزند قادر خواهد بود که این توانایی را ارتقا بخشد. تک تک فعالیتهای رو به پیشرفت فرزندتان را به دقت یادداشت کنید و هر از چند گاهی با مرور روند پیشرفتش او را خوشحال و هیجان زده کنید.
** به کودکتان جایزه دهید: هر وقت ملاحظه کردید کودکتان کارهایش را بی پروا، جسورانه و برون گرایانه انجام میدهد او را از این موضوع مطلع کنید و برایش جایزه ای بگیرید. تشویق شدن و جایزه گرفتن می تواند یک محرک عالی برای تشویق کودکان به برون گرا بودن باشد. انجام کارهای مختلفی مانند تعریف و تمجید از کودک و یا انجام فعالیتها و سرگرمی هایی که کودکتان به شدت به آنها علاقمند است همگی می تواند به کودک شما در فایق امدن بر احساس کم رویی و درونگرا بودن و یافتن دوستان جدید کمک فراوانی کند.
من خجالت می کشم

یکى از مشکلاتى که اغلب کودکان و نوجوانان تجربه اى از آن در ذهن دارند، احساس خجالت و کمرویى است. همه در موقعیتهای جدید، احساس خاصی پیدا میکنند اما گاهی خجالتی بودن در رشد اجتماعی اختلال ایجاد کرده و یادگیری کودکان را محدود میکند. احساس خجالتی بودن در همه دیده میشود که احتمالاً بهعنوان سازوکاری برای کمک به افراد برای مقابله با محرکهای اجتماعی جدید شکل گرفته است.
کمرویى به مفهوم احساس ناراحتى کردن از بودن در جمع است. کودک خجالتى در موقعیت هاى ناآشنا و هنگام تعامل و گفت وگو با دیگران عصبى و مضطرب مى شود. یک کودک خجالتى، زمانى که تصور کند مورد توجه اطرافیانش قرار گرفته است، بى نهایت ناراحت و پریشان مى شود. یک کودک خجالتى ترجیح مى دهد شاهد بازى کودکان دیگر باشد، ولى خود به بازى آنها نپیوندد. بیشتر کودکان در شرایط مختلف قدرى احساس خجالت و کمرویى مى کنند، اما کودکانى که این مشکل را به صورت حاد دارند، در تمام اوقات زندگى شان احساس خجالت و شرمسارى مى کنند. این احساس نه تنها مى تواند بر رشد اجتماعى کودک تاثیرى منفى به جا گذارد، بلکه مى تواند موجب کاهش عملکرد تحصیلى و افت آموزش و یادگیرى او شود.
احساس خجالت و کمرویى احساسى دوسویه است؛ احساسى است مرکب از هیجان هایى مثل ترس و علاقه، تنش و رضایت، میل و اضطراب. احساس خجالت موجب تند شدن ضربان قلب و بالارفتن فشار خون مى شود. فرد مقابل میتواند خجالتی بودن شخص را از روی نگاه گریزان و رو به پایین وی، کمحرفی و کم حرکتی وی تشخیص دهد. کلام فرد خجالتی اغلب نرم، لرزان و مقطع است. بچههای کوچک اغلب انگشت دست خود را میمکند و برخی دیگر خجولانه رفتار میکنند، قدری میخندند و کناره میگیرند. به طور کلى، احساس خجالت و کمرویى با دو نوع رفتار قابل شناسایى است؛ محتاط بودن و گوشهگیری اجتماعی.
بچهها ممکن است در مقاطع مختلف رشد در برابر خجالتی بودن آسیبپذیر باشند. خجالت همراه با ترس نسبت به بزرگسالان ناآشنا در کودکی پدیدار میشود. پیشرفتهای شناختی در خودآگاهی باعث حساسیت اجتماعی بیشتر در سال دوم میشود. خجالت خودآگاهانه در حدود 4 تا 5سالگی ظاهر میشود و اوایل دوره نوجوانی آغاز اوج خودآگاهی است.
• علل خجالت و کمرویى در کودکان

برخى از علل کمرویى کودکان ممکن است ناشى از یک علت و یا آمیزه اى از چند علت زیر باشند :
1- وراثت: برخی از محققان عقیده دارند فیزیولوژی مغز کودکان خجالتی بر رفتار آنها تأثیر می گذارد. همچنین ژن ها هم می توانند تأثیر بسزایی در خجالت کودکان داشته باشند. لذا می بینیم که اغلب کودکان خجالتی دارای پدر و مادر خجالتی یا یکی از نزدیکان خجالتی می باشند که این صفت را از یکدیگر ارث برده اند.
2- روابط خانوادگى : کودکانى که روابط و ارتباطات خانوادگى - اجتماعى کمى دارند، از حضور در اجتماعات امتناع مى ورزند. از طرف دیگر، والدین حمایت گر ممکن است با رفتارهاى افراط آمیز خود، ترس حضور در موقعیت هاى جدید را در دل فرزندان شان به وجود آورند . نگرانی بیش از حد مادر و مراقبت دائم او از فرزند موجب می شود که کودک از بازی با دوستان و کودکان دیگر محروم و منزوی شود. همچنین سخت گیری بیش از حد نسبت به کودک و تنبیه و توبیخ او به دلایل بیهوده به خصوص در مقابل دوستان و همسالان او موجب ایجاد عدم اعتماد به نفس و احساس کمبود در کودک می شود و در نتیجه کودک ترجیح می دهد در مقابل دیگران حاضر نشود.
3- فقدان تعاملات اجتماعى: کودکانى که از جمع و اجتماع دور نگه داشته شده اند، ممکن است از بودن در بین سایرین احساس ناراحتى و فشار کنند. آنها فاقد مهارت هاى اجتماعى مطلوب هستند و چون نمى دانند در جمع چه باید بکنند، لذا ترجیح مى دهند در گوشه اى تنها و ساکت بنشینند . زمانی که کودک تابع بزرگترها باشد و نظارت شدیدی بر کارهای او شود، احساس ناتوانی در داشتن استقلال و تصمیم گیری های شخصی می شود.
4- احساس کمبود: احساس کمبود کودک از مهمترین دلایل خجالت در کودکان محسوب می شود. این احساس به دلیل وجود برخی از عیوب جسمی مانند لنگی پاها، چاقی، ضعف شنوایی و بینایی، کوتاهی قد و یا بلندی بیش از اندازه قد به وجود می آید.
5- احساس عدم امنیت کودک: کودکی که احساس امنیت و آرامش نمی کند، از همصحبتی با دیگران دوری می کند. این امر یا به دلیل نگرانی شدید او یا به دلیل عدم اطمینان به دیگران و ترس از خود آنها یا ترس از مسخره کردن آنها می باشد.
6- تجارب انتقاد آمیز و ناگوار: کودکانى که مرتب از سوى والدین و اعضاى خانواده شان مورد انتقاد، سرزنش و تمسخر قرار مى گیرند دچار ضعف، ناتوانى، کمبود اعتماد به نفس و شرمسارى مى شوند .
7- عوامل شخصیتى: نوزادان حساس و تحریک پذیر ممکن است در آینده خجول و کمرو شوند .
8- رفتارهاى آموخته شده : کودکان از طریق مشاهده رفتار دیگران، شیوه تعامل با اجتماع را یاد مى گیرند. آنها بیشتر رفتارها و عکس العمل هاى والدین شان را الگو قرار مى دهند. والدین خجالتى و کمرو، کودکانى خجول بار مى آورند .
9- ترس از شکست: کودکانى که دچار شکست هاى پى در پى شده اند، ممکن است از ترس شکست هاى بعدى، انزوا و دورى گزیدن از جمع را برگزینند .
احساس خجالت و کمرویى احساسى دوسویه است؛ احساسى است مرکب از هیجان هایى مثل ترس و علاقه، تنش و رضایت، میل و اضطراب. احساس خجالت موجب تند شدن ضربان قلب و بالارفتن فشار خون مى شود. فرد مقابل میتواند خجالتی بودن شخص را از روی نگاه گریزان و رو به پایین وی، کمحرفی و کم حرکتی وی تشخیص دهد
10- توجه بیش از اندازه : والدینى که مرتب درباره گفته ها و نظرات دیگران راجع به کودک صحبت مى کنند، ممکن است ترس از ابراز وجود را در دل فرزندشان به وجود آورند . این کودکان تصور مى کنند که مدام زیر ذره بین هستند و هر حرفى بزنند و هر کارى که انجام بدهند، موشکافانه تجزیه و تحلیل خواهد شد. به همین دلیل ترجیح مى دهند، هیچ صحبتى نکنند .
11- کمرویى اختیارى: برخى از کودکان به طور اختیارى کمرویى را انتخاب مى کنند. این گروه رفتارهاى خجالت آمیز بیشترى نسبت به کودکانى که وارد محیطى جدید مى شوند، از خود نشان مى دهند .
احساس خجالت و کمرویى مى تواند هم براى والدین و هم براى خود کودک دردآور و ناراحت کننده باشد. سعى کنید هیچ گاه به کودکى که خجول و کمرو است، فشار نیاورید. بیشتر کودکان خجول خودشان مى دانند که خجالتى هستند و قدرت راحت بودن در جمع را ندارند. به همین دلیل بهتر است والدین و اطرافیان کودک این موضوع را زیاد به رخ او نکشند. در عوض مى توانند وقتى که کودک طبیعى رفتار مى کند، او را مورد حمایت و تشویق قرار دهند. در نظر داشته باشید، هیچ کودکى از ابتدا خجالتى و کمرو نیست. والدین و اطرافیان کودک هستند که او را مى ترسانند، خجالتى مى کنند و به این رویه مى کشانند. اگر احساس خجالت و کمرویى فرزندتان پایدار و جدى است، مى توانید از رهنمود ها و هدایت هاى روانشناسان و مشاوران کودک بهره گیرید. مواردى که آنها توصیه مى کنند عبارتند از :
- روش هاى آرام سازى عضلانى
- جلسات مشاوره
نگاه گریزانت را درمان می کنیم

شما هم یک فرد خجالتی هستید؟ چقدرخجالتی هستید؟ درچه مواقعی احساس خجالت می کنید؟ خجالتی بودنتان را چگونه ارزیابی می کنید؟ بیشتر در حضور چه کسانی احساس خجالت می کنید و به چه دلیل؟ تا به حال به این فکر کردید که چرا و به چه علت خجالت می کشید؟ یا به هنگام بروز این حالت، شما چه احساسی دارید و یا به چه چیزی فکر می کنید؟
سوالات فوق نمونه ای از سؤالاتی است که شما را به اندیشه وا می دارد تا به جستجوی حقایق وجودی خودتان بپردازید و بدین طریق واقف به ویژگی ها، توانمندی ها و نقاط ضعف خود گردید و به شناخت و درک بهتر از خود نائل شوید، که این خود مهم ترین گام خودشناسی است .
بی تردید هر کسی که بتوانند به تصور و برداشت مثبتی از خود دست یابد و ارزیابی و تحلیل درستی از چگونگی و چیستی خجالت خود داشته باشد، قادر خواهد بود که برخجالتش فائق آید. خجالت کشیدن رفتاری اکتسابی و آموخته شده است که برای درمان آن باید یاد زدایی صورت گیرد و رفتار مفید و مطلوب اجتماعی در فرد آموخته شود.

باور به توانایی و قدرت تغییر دادن خود می تواند توان انجام این کار را در شما بارور سازد. شما می توانید با فراگیری مهارت های اجتماعی به پرورش احساس خود ارزشمندی و تقویت خودپنداره مثبت پرداخته و شرط لازم را برای تغییرات مثبت در نحوه نگرش خود فراهم سازید. هرگونه تغییر در تفکر و نحوه نگرش به خود و دیگران، مقدمه تغییر رفتار خواهد بود. تغییر و تحول درنگرش و شیوه تفکر، سبک زندگی، تعامل بین فردی اساس درمان خجالت است.
حال در ادامه این مقاله، دستورالعملی را ارائه خواهیم داد که یاریگر شما در شناخت بهتر وجود خودتان و پرورش خودپنداره خواهد بود.
* به هر صورت که متمایلید تصویری از خودتان را نقاشی کنید. حالا به تصویر خود نگاه کنید.
آیا تصویری که از خودتان کشیده اید، تصویر کاملی است؟ یا این که در بخشی از عکستان نقص و ایرادی را مشاهده می کنید؟ حالت عاطفی یا هیجانی خاصی را در تصویر خود می بینید؟ خودتان را فردی فعال می یابید یا فردی کاملاً منفعل و تحت فرمان دیگران؟
بی تردید هر کسی که بتوانند به تصور و برداشت مثبتی از خود دست یابد و ارزیابی و تحلیل درستی از چگونگی و چیستی خجالت خود داشته باشد، قادر خواهد بود که برخجالتش فائق آید
* حالا به آیینه نگاه کنید و تصویر وجودیتان را ارزیابی نمایید. دوباره خوب به خودتان نگاه کنید. فکر می کنید با چه وضعیت و قیافه ای می توانید دیگران را بیشتر تحت تأثیر خود قرار دهید؟
* اگر برایتان مقدور است از زندگی 24 ساعته خود فیلمی را تهیه کنید، در غیر این صورت بر روی یک کاغذ برنامه زندگی 24 ساعت گذشته خود را یادداشت کنید یا در ذهنتان مرور کنید. در شرایط و موقعیت های مختلف چه کرده اید؟ چگونه؟ چرا؟ فکر کنید که آیا می توانستید رفتار بهتری داشته باشید؟ برای خود احترام و ارزش خاص قائل شوید و امنیت شخصی خود را حفظ کنید. همچنین، با ارزیابی و تحلیل شخصیت و توانمندی های خود آمادگی تان را بیشتر کنید، چرا که شما فردا و فرداها را پیش رو دارید.

* برنامه روزانه ای را برای زندگی خود تهیه کنید. طبق برنامه تعیین شده، روزتان را شروع کنید و بر همان اساس رفتار کنید، حرف بزنید، سوال کنید، تلفن کنید، به قرار ملاقات هایتان بروید و... به عبارتی کاملاً فعال باشید.
* احساسات و خاطرات خود را درباره تجارب ناخوشایندتان در مواقع خجالت کشیدن یادداشت کنید.
* تصور و نگرشتان را درباره خانواده تان بنویسید.
* نامه ای برای خودتان بنویسید و احساسات خویش را به هیچ کم وکاستی و بدون خجالت بر روی کاغذ بیاورید، شکایت و گله مندی ها و انتظارات خود را بیان کنید.
* اگر به شما بگویند که بیشتر از یک ماه زنده نخواهید ماند، مابقی عمرتان را چگونه خواهید گذراند؟ چه خواهید کرد؟ به کجاها خواهید رفت؟ چه خواهید گفت؟ با چه کسانی بیشتر صحبت خواهید کرد؟ آخرین حرفتان چه خواهد بود؟ آیا باز هم خجالتی باقی خواهید ماند؟

انسان اصالتاً موجودی است اجتماعی و نیازمند برقراری ارتباط با دیگران. بسیاری از نیازهای عالیه ی انسان و شکوفا شدن استعدادها و خلاقیت هایش فقط از طریق تعامل بین فردی و ارتباطات اجتماعی می تواند ارضاء شود و فعلیت یابد.
در واقع خودشناسی، برقراری ارتباط مؤثر و متقابل با دیگران، پذیرش مسئولیت اجتماعی و نیل به کفایت اقتصادی از اهداف اساسی همه ی نظام های تربیتی است.
در دنیای پیچیده ی امروز، یعنی در عصر ارتباطات سریع و پیوندهای اجتماعی، ضرورت هرچه بیشتر تعاون و همکاری های ملی و همفکری های علمی، حضور فعالیت فرهنگی و احاطه بر زنجیره ی علوم، فنون و تکنولوژی برتر؛ بدون تردیدپدیده ی کمرویی یک معلولیت اجتماعی است.
در هر جامعه درصد قابل توجهی از کودکان، نوجوانان و بزرگسالان بدون آن که تمایلی داشته باشند، ناخواسته خودشان را در حصاری از کمرویی محبوس و زندانی می کنند و شخصیت واقعی و قابلیت های ارزشمند ایشان در پس توده ای از ابرهای تیره ی کمرویی، ناشناخته می ماند.
چه بسیار دانش آموزان و دانشجویان هوشمند و خلاقی که در مدارس و دانشگاه ها فقط به دلیل کمرویی و معلولیت اجتماعی، همواره از نظر پیشرفت تحصیلی و قدرت خلاقیت و نوآوری نمره ی کمتری از همسالان عادی خود عایدشان می شود؛ چرا که کمرویی یک مانع جدی برای رشد قابلیت ها و خلاقیت های فردی است.
پدیده ی کمرویی در بین بزرگسالان و افراد مسن بسیار پیچیده تر است و چنین پیچیدگی روانی ممکن است در اغلب موارد، نیازهای درونی، تمایلات، انگیزه ها، قابلیت ها، فرصت ها، هدف ها و برنامه های شغلی، حرفه ای و اجتماعی ایشان را به طور جدی متأثر و دگرگون کند.
پرداختن به پدیده ی کمرویی و بررسی مبانی روان شناختی آن از این رو حائز اهمیت است که تقریباً همه ی ما به گونه ای تجاربی از کمرویی را در موقعیت های مختلف داشته ایم. اما نکته ی مهمتر این است که بعضی ها در همه ی شرایط و موقعیت های اجتماعی به کمرویی قابل توجهی دچار می شوند. بنابراین می توان گفت که اکثر قریب به اتفاق مردم در مواردی از زندگی اجتماعی خود به گونه ای دچار کمرویی شده اند.
- بعضی هاصرفاً در مواقع و موقعیت های خاص دچار کمرویی می شوند.
- بعضی ها دربرخی از مواقع و موقعیت ها دچار کمرویی می شوند.
- بعضی ها درغالب مواقع و موقعیت ها دچار کمرویی می شوند.
- بعضی از کودکان، نوجوانان و بزرگسالان که شمارشان نیز قابل ملاحظه است،تقریباً در همه ی موقعیت های اجتماعی دچار کمرویی می شوند.
روند تحولات اجتماعی گویای این حقیقت است که مسئله کمرویی غالباً با گذشت زمان، فشردگی و پیچیدگی روابط بین فردی و تشدید فشارهای اجتماعی، رقابت ها، گوشه گیری ها، تکروی ها، عزلت گزینی ها و تنهایی ها گسترده و شدیدتر می شود و درصد بیشتری از جوانان و بزرگسالان را فرا می گیرد. مگر این که بتوانیم با تشخیص سریع و استفاده از روش های تربیتی و درمانی مناسب و مؤثر از گسترش کمرویی و تشدید آن پیشگیری کنیم. باید توجه داشت که کمرویی می تواند به تدریج به صورت نوعی بیماری روانی (روان نژندی) درآید. بنابراین کمرویی باید هرچه زودتر شناسایی، پیشگیری و درمان شود.
کمرویی چیست؟
کمرویی یک توجه غیرعادی و مضطربانه به خویشتن در یک موقعیت اجتماعی است که در نتیجه ی آن فرد دچار نوعی تنش روانی – عضلانی می شود، شرایط عاطفی و شناختی اش متأثر می گردد و زمینه ی بروز رفتارهای خام و ناسنجیده و واکنش های نامناسب در وی فراهم می شود. به دیگر سخن ، پدیده ی کمرویی به یک مشکل روانی – اجتماعی و آزار دهنده ی شخصی مربوط می شود که همواره به صورت یک ناتوانی یا معلولیت اجتماعی ظاهر می گردد. به کلام ساده، کمرویی یعنی «خود توجهی» فوق العاده و ترس از مواجه شدن با دیگران. زیرا کمرویی نوعی ترس یا اضطراب اجتماعی است که در آن فرد از مواجه شدن با افراد ناآشنا و ارتباطات اجتماعی گریز دارد.
بنابراین:
1. کمرویی رو به رو شدن با افراد جدید را برای فرد نگران کننده و دشوار می کند.
2. کمرویی وارد شدن به اماکن جدید و کسب و کار و تجارت تازه را برای فرد سخت می نماید.
3. کمرویی مخفی شدن از انظار و احساس عجز در عین توانمندی را سبب می شود.
باید توجه داشت که احساس کمرویی افراد همیشه در برابر انسان ها متبلور می شود و نه در برابر حیوانات، اشیاء و موقعیت های طبیعی و جغرافیایی.
کمرویی از دیدگاه بین فرهنگی

کمرویی پدیده ی گسترده و متنوعی است که نزد افراد، خانواده ها، جوامع و فرهنگ های مختلف معانی متفاوتی دارد. کودک یا نوجوانی ممکن است از نظر روان شناسی اجتماعی فردی کمرو باشد، اما از نظر خانواده یا مدرسه به عنوان یک کودک یا نوجوان مؤدب و متین تلقی گردد. به عبارت دیگر بعضی ها افراد کمرو را انسان هایی ساکت، مؤدب و محترم می دانند و تصور می کنند که این قبیل افراد، شهروندان سالم و بی آزاری هستند و برخی نیز افراد کمرو را انسان هایی مطیع، حرف گوش کن، مستعد و مقبول اجتماع می دانند.
29 اردیبهشت 91
|
روز شوراها
پدید آورنده : زهرا رضائیان ، صفحه 45
یکشنبه9 اردی بهشت 138911 ربیع الث829 . Apr . 2009چکیدهمشورت، یکی از مسائل بسیار مهم در دین مبین اسلام است، به گونه ای که در جامعه اسلامی، رهبران به مشورت کردن با افراد با صلاحیت امر شده اند. در این مقاله، نویسنده محترم به مناسبت روز شوراها، به جنبه های گوناگون شورا و مشورت از دیدگاه اسلام پرداخته است. اشارهانسان، موجودی اجتماعی است که نیازها و خواسته های او جز با همکاری و تبادل نظر فکری دیگران برآورده نمی شود. نوآوری های بزرگ و بهره برداری از آنها، حاصل کمک و هم فکری انسان ها با همدیگر است. پیشرفت دانش و فن آوری، ضرورت این کار جمعی و تبادل اطلاعات را میان انسان ها، ملت ها و دولت ها بیشتر نمایان می سازد. تصمیم گیری های اجتماعی در جنبه های گوناگون سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی زمانی دقیق تر و درست تر خواهد بود که افراد صاحب نظر در تنظیم آن بیشتر شرکت کنند و از نظرخواهی و تبادل اندیشه های گوناگون بهره گرفته شود. برخورد اندیشه ها به صورت صحیح و پیوسته، می تواند نارسایی های تصمیم گیری و اجرا را از بین ببرد و نتایج به دست آمده را هر چه کامل تر و دقیق تر کند. نقش شورا در جامعهمشورت، یکی از ارکان مهم سلامت تصمیم گیری هاست. جامعه ای که سنت مشورت در آن حاکم نیست، در تب و تاب خودمحوری می سوزد، ولی در جامعه ای که در آن هم فکری و نظرخواهی، اصلی یقینی است و از اجزای ضروری حیات آن به شمار می آید، بهترین راه و کامل ترین مسیر در برابر افراد گشوده خواهد شد. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز می فرماید: «هیچ قومی مشورت نکردند جز آنکه به بهترین امور هدایت یافتند.» آنان که گرفتار خودرأیی و استبدادند، در اشتباه به سر می برند و تنش های اجتماعی و سیاسی می آفرینند. نبود سنت مشورت در جامعه، رشد افکار را متوقف می سازد و چنین مردمی، شایستگی زندگی حقیقی را از دست می دهند.
پیشینه شورامشورت، یکی از مسائل مهمی است که خداوند در قرآن کریم، بارها ضرورت و نیازمندی به آن را با شیوه های گوناگون و واژه های مختلف بیان و عمل به آن را سفارش کرده است. بر اساس آیات قرآنی، مسئله شورا، به اسلام اختصاص ندارد. در برخی آیات، از افرادی سخن به میان آمده است که در امور گوناگون با اطرافیان خود مشاوره می کردند. از جمله این آیات، به واکنش بلقیس، ملکه سبأ در برابر نامه حضرت سلیمان علیه السلام می توان اشاره داشت که با بزرگان قوم خود مشورت کرد و از آنان نظر خواست. اهمیت مشاوره در اسلامموضوع مشاوره در اسلام اهمیت خاصی دارد تا آنجا که حتی در قرآن کریم، سوره ای به نام «شورا» نام گذاری شده است. در دیدگاه اسلام، مشورت کردن افزون بر هدایت انسان، او را از تنگناها می رهاند. در انجام امور، نیرومند می سازد، مایه برکت و فهم بصیرت انسان می گردد، او را به رضای خالق نزدیک می کند و به رأی خالص می رساند. آیه «وَ أَمْرَهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ» در مکه و آیه «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَْمْرَ» در مدینه نازل شده است؛ یعنی دین اسلام هم در شرایط خفقان مکه و هم در دوران تشکیل حکومت در مدینه، به مشورت سفارش می کند. جایگاه شورا در نظام سیاسی اسلامهدف از حکومت اسلامی، اجرای احکام اسلام و اداره امور مسلمانان بر اساس قوانین عادلانه اسلام است؛ زیرا اسلام، تمام نیازهای فردی، خانوادگی و اجتماعی بشر و سعادت وی را در دنیا و آخرت پیش بینی کرده است. هدف قرآن از تأکید بر مشورت این است که اساس شورا و مشورت در شریعت اسلام، همواره پابرجا و جاویدان بماند؛ زیرا مشورت، موجب تبادل نظر، یک پارچگی افکار، روشن شدن امور و اطمینان خاطر در برطرف ساختن خطا می گردد و ترک آن ستمی بزرگ بر جامعه و امت اسلام است. در حکومت اسلامی ضرورت دارد دولت مردان برای حل بسیاری از مسائل اجتماعی و تأمین مصلحت های عمومی، با افراد باصلاحیت به مشاوره بنشینند و بر پایه آن تصمیم گیری کنند. محدوده مجاز برای مشورتدر اسلام، شورا و مشاوره زمانی موضوعیت می یابد که حکم و قانونی وجود نداشته باشد. وقتی حکم خدا و قوانین و مقررات اسلام یا فرمان صریح پیامبر و معصومان وجود دارد، نمی توان مشاوره کرد و آن احکام و قوانین باید بدون هیچ گونه تردید و تأملی اجرا شود. قرآن در این زمینه می فرماید: «هیچ مرد و زن با ایمانی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار کنند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند، دانسته، به گمراهیِ سختی افتاده است.» ازاین رو، موضوع شورا و مشورت در اموری جاری می شود که اسلام، نظر قاطع و تعیین کننده ای نداده باشد. هدف مشورتالف) جلوگیری از پیدایش خودکامگی و استبداداگر در خانه، سازمان و اجتماع، همه افراد امکان اظهار نظر داشته باشند و اجازه دخالت در سرنوشت خود را بیابند، راه بر خودمحوری ها، خودکامگی ها و تفکر استبدادی بسته می شود. از این روست که امام علی علیه السلام ، استبداد را در برابر مشاوره قرار می دهد. ب) شناخت خطوقتی از راه مشورت خواهی به افراد دیگر اجازه اظهار نظر می دهیم، افراد می توانند مثل آیینه، عیب های ما را نشان دهند و خطاهایمان را به ما بشناسانند. این عمل وقتی اهمیت بیشتری می یابد که خطاهای اجتماعی فرد، به دلیل تعصب فردی، کم بودن تجربه، نداشتن اطلاعات کافی و غفلت از واقعیت ها از دید او پنهان بماند. این موضوع در مورد امور جمعی و سازمانی نیز کاملاً صدق می کند. از این رو، امام علی علیه السلام می فرماید: «کسی که از دیدگاه های دیگران استقبال می کند، موارد اشتباه و خطا را خواهد شناخت». ج) احساس شخصیت و مسئولیتوقتی افراد در امور جمعی که به آنها و سرنوشتشان مربوط است، شرکت کنند و در تدوین و اجرای امور، تحقق اهداف و نظارت بر اجرای آنها سهیم باشند، در مورد موفقیت آنها و دست یابی به نتایج قابل قبول، احساس مسئولیت می کنند. احساس مسئولیت در افراد، پشتوانه بزرگی برای تحقق اهداف و موفقیت برنامه هاست، چنان که امام علی علیه السلام می فرماید: «هیچ پشتوانه ای مثل مشورت نیست». د) تأمین منافع جمعوقتی در اموری که به جمع مربوط می شود، تصمیم گیری ها از راه مشاوره و بررسی دیدگاه های جمع، به ویژه افراد آگاه و صاحب نظر گرفته شود، امکان دخالت هواهای نفسانی و منافع فردی به کمترین حد می رسد؛ چرا که لازمه احترام به آرای دیگران، نادیده گرفتن خواسته های شخصی است. بدین ترتیب، تصمیم گیری جمعی و مشاوره با اعضای یک مجموعه، نتایج کار را به مصلحت آن مجموعه نزدیک تر می کند. و) تأمین تکیه گاه در تصمیم گیریوقتی در تدوین شاخص ها، طراحی اهداف، تنظیم روش های دست یابی به اهداف و حتی شیوه نظارت بر اجرا، دیدگاه های اصلاحی اعضای مجموعه به کار گرفته شود، نوعی ضمانت و تکیه گاه برای اجرای درست آنها خواهد بود. این موضوع به ویژه وقتی اهمیت می یابد که در مجموعه، به تغییر و تحول نیاز باشد؛ زیرا معمولاً افراد آن مجموعه، در مقابل تغییر و تحول، مقاومت نشان خواهند داد. البته در صورت رعایت اصل مشارکت و مشاوره، افراد مجموعه کمتر موقعیت خود را در خطر می بینند و با مراحل کار آشنا می شوند و به جای مقاومت، راه تغییر را آسان تر می کنند. بهره گیری از دیدگاه های بهتر، تضمین پویایی فرد و مجموعه و نیز هدایت و اصلاح کژی ها، از دیگر فایده های مشورت کردن است. ویژگی های مشاوراسلام اجازه نمی دهد با هر کس مشورت کنیم، بلکه کسانی را معرفی می کند که صلاحیت این کار را داشته باشند. در سخنان پیشوایان حق، مجموعه ای از صفات عنوان شده که چنانچه فرد دارای آن صفات باشد، مناسب مشورت کردن است. خداترسی، تقوای الهی، رازداری، تعقل، تجربه و دانش، از جمله ویژگی های مشاور خوب است. در مقابل این ویژگی ها، صفات دیگری مطرح می شود که نباید در وجود مشاور باشد که ترس، بخل، حرص، دروغ گویی، حماقت و جهل از آن جمله اند. وظیفه مشاوردر دیدگاه اسلام، مشاور وظایفی دارد که باید بدان عمل کند. مشاور باید صادق، امین و خیرخواه باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس از برادر مسلمانش مشورت خواهد و او جز آنچه خیر و رشد اوست، نظر دهد، به او خیانت کرده است.» مشورت کننده نیز باید پس از آنکه با فردی با صفات لازم مشورت کرد، نظر او را بپذیرد و به کار بندد. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در این باره فرمود: «هرگاه انسان عاقلِ خیرخواهی نظر مشورتی داد، بپذیر و از مخالفت با آرای چنین افرادی بپرهیز که بی گمان، نتیجه آن هلاکت است». |

زندگی مبارزه خطرناکی است ، پیروزی و شکست در آن، وابسته به قدرت و توانایی انسان است. هر که قویتر باشد کامیابی او درخشانتر خواهد بود.
بدون شک قدرت جسمی خود ، یکی از عوامل موفقیت است ، ولی ناگفته پیداست که عامل اصلی پیروزیها مربوط به قدرتهای روحی است. در حقیقت قدرتهای روحی انسان عامل ترقی و تعالی اوست و همین مبداء اصیل انسانی است که به مقدار بینهایتی از آن بهرهبرداری میشود و هر قدر بیشتر از آن استفاده شود ، جوشش آن فراوانتر خواهد گردید.
افراد ممتاز «خودساخته» که در جوامع گوناگون بوجود میآیند ، همه و همه از کسانی هستند که کوشیدهاند تا سرحد امکان از مزایای قدرتهای روحی برخوردار شده ، در پیشبرد هدفهای عالی خود از جهات روحی و معنوی کاملتر استفاده کنند. بنابراین همین نوع بهرهبرداریها از سرمایههای اصیل انسانی سبب شده که جزو برجستگان تاریخ درآیند.
در مقابل اینگونه افراد ، اشخاصی از طبقات گوناگون وجود دارند که در اثر آشنا نبودن به ذخائر معنوی انسان، به خود اعتماد ندارند و در هر جریان کوچکی دچار تزلزل شده خود را برای انجام کارهای ارزنده و اصیل آماده نمیدانند و از پذیرفتن موقعیتهایی که گاه در آسمان اقبال آدمی میدرخشد ، شانه خالی میکنند. اینگونه افراد پس از گذشت زمان متوجه میگردند ، که چگونه اشتباه کرده از بخت و اقبال روی گردانیدهاند. تمام افرادی که مسوولیتهای سنگین اجتماعی را بر دوش خود قرار میدهند، با دیگران یکسانند، فقط یک واقعیت در آنان وجود دارد که در دیگران کمتر دیده میشود، و آن حسّ اعتماد است.
این گروه بعد از خدا به نیروهای انسانی متکی بوده، به خود و توانایی خویش اعتماد دارند؛ و حال آنکه دیگران دچار تزلزل شخصیت گشته، خود را کوچک و بیمقدار میشمارند.
یک مطالعه عمیق این واقعیت را آشکار میسازد که بسیاری از افراد در اثر این نوع تزلزلها، در زندگی اجتماعی دچار بحران روحی و مالی شدهاند.
علی علیهالسلام در خطبه همام می فرماید: ای همام روح مومن از سنگ خارا سخت و شکستناپذیرتر است.(نهج البلاغه)
یکی از عواملی که آدمی را از پیشرفت باز میدارد احتمال شکست است. بسیاری از افراد با استعداد در اثر همین نوع احتمالات وهمی و خیالی گوشهگیری کرده، از ترقّی باز ماندهاند و حال آنکه افراد دیگری که از نظر هوش و استعداد از آنان عقبتر بودهاند ، با داشتن جرات و ابتکار جلو رفته برای خود موفقیتهای درخشانی کسب نمودهاند. بنابراین در نبرد زندگی، باید پیش از همه چیز با احتمال شکست و تزلزلهای روحی مبارزه کرد.

همه افراد انسانی در تمام دوران زندگی، ولو یکبار هم شده، دچار بحرانهای سختی میشوند، چون صفحات زندگی از تلخ و شیرین تشکیل یافته است.
در چنین مواردی هر کسی بهتر میداند که با چه شهامت و قدرتی خود را از آن مشکلات رهانیده است. شاید برای بسیاری از آن افراد شگفتآور است که چنین زور و قدرتی از خود ظاهر ساختهاند، ولی بررسی دقیق این حقیقت را آشکار میسازد، که چون حیثیت، جان یا مال خود را در خطر نابودی و زوال میدیدهاند، به ناچار به نیروهای اصیل خود پناهنده شده، در اثر استمداد از هوش و ابتکار، خود را از مهلکه نجات دادهاند. به طور مسلم اگر ضرورت زندگی ایجاب نمیکرد آنها حاضر نمیشدند از نیروهای ذخیره انسانی خود استفاده کنند. و بدین ترتیب بحرانهای زندگی، عامل پیدایش جرات و ابتکار فوقالعاده میگردد. ضمناً به خوبی آشکار میشود که در غیر موارد بحرانی هر فردی میتواند از این نیروها بهرهمند گردد.
در خاتمه میتوان چنین نتیجه گرفت که همه افراد اجتماع از کوچک و بزرگ برای به دست آوردن ابتکار و جرأت، باید از حل مشکلات نهراسیده با آغوش باز به جنگ آنها بروند و بدانند که مشکلات زندگی، خود دارای درسهای آموزندهای است، که به تدریج به آدمی قدرت و شهامت میبخشد. رسول اکرم درباره روحیات افراد با ایمان میفرماید: مردان با ایمان شبها به راز و نیاز با خدا مشغولند و چون آفتاب درخشان ظاهر شود همانند شیران قوی به جنب وجوش درآمده در فراهم ساختن لوازم زندگی ساعی و کوشا هستند.
منبع : کتاب چگونه باید بود
آشنایی با رهبران قیامیکی از راههای شناخت انقلابها، آگاهی از شخصیت فکری، فرهنگی و سیاسی رهبران آنهاست. نهضت ها از اندیشه های رهبران خویش متاثر است. تفسیر دین، مکتب و هر عقیده ای توسط رهبران جنبش ها به رویکرد عملی قیامها می انجامد. تفکرهای انقلابی هماره در بستر اندیشه های پیشوایان انقلاب، تغییر و تحول فراوان یافته اند و جامعه را متحول ساخته اند. کنکاش در زندگینامه رهبران انقلاب از بهترین شیوه های آشنایی با علل انقلابهاست. قیام توابین نخستین قیام شیعی پس از حادثه کربلاست. رهبران قیام، بویژه رهبر اصلی آن،از چنان جایگاهی برخوردار بودند که بدون شناخت وقعیت سیاسی آنها، شناخت قیام توابین میسر نخواهد بود. گرچه درباره قیام توابین تاکنون تحقیق مفصل و در خور تحقق نیافته است، اما اکثر نویسندگان و حتی مورخان قدیمی به دلیل آگاهی اندک از زندگانی رهبران این قیام، آن را انتحار خوانده اند. اکثریت قریب به اتفاق این نویسندگان در داوری به نام و نتیجه قیام توجه کرده اند. نام قیام برگرفته از آیه ای است که قصد خودکشی گروهی پشیمان را به وهم می افکند و نتیجه آن نیز چیزی جز شکست نبود. رهبران قیام توابین از بزرگان شیعیان کوفه بودند و جایگاه ممتازی در بین قبیله های خود داشتند. اینک به صورت بسیار فشرده به معرفی آنها می پردازیم. بدیهی است که در معرفی رهبران قیام، قسمت عمده به زندگینامه سلیمان بن صرد خزاعی اختصاص دارد، زیرا وی مرد شماره یک این قیام است. 1- سلیمان بن صرد خزاعی قبیله « خزاعه » از بزرگترین قبایل عراق است که قرنها دارای جایگاهی ممتاز در بین قبایل عرب بود. سد مارب در پی سیل عرم در یمن( 115 ق. م.) شکست و مردم جنوب حجاز ناچار به سوی شمال رهسپار شدند. یمنی های مهاجر در دو شهر بزرگ آن عصر حجاز، یعنی مکه و مدینه اقامت گزیدند و اندک اندک جمعیت و شوکت آنان فزونی یافت تا جایی که سالیان دراز تولیت کعبه را در دوران جاهلیت بر عهده داشتند. مردم قبیله خزاعه پیش از فتح مکه، مسلمان شدند و بسیاری از آنها، در جنگهای پیامبر(ص) علیه کفار جنگیدند. برخی از دلاوران خزاعه از فرماندهان سپاه امام علی (ع) نیز بودند. بدیل بن ورقاء خزاعی، در جنگ صفین فرمانده پیاده نظام سپاه امام علی (ع) بود. دعبل شاعر اهل بیت و عمرو بن حمق،انقلابی بزرگ که به دست معاویه به شهادت رسید، نیز از قبیله خزاعه اند. مردم قبیله خزاعه در جنگهای حضرت علی (ع) علیه ناکثین، مارقین و قاسطین شرکت داشتند. سلیمان بن صرد نیز از قبیله خزاعه بود. او در سال 28 ه.ق در مکه به دنیا آمد. نامش «یسار» بود و پس از مسلمان شدن، پیامبر (ص) نامش را به «سلیمان » تغییر داد. سلیمان در جوانی به اسلام گروید و هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه همراه مهاجران بود. کنیه سلیمان (ابو مطرف) بود. سلیمان بن صرد از اصحاب حضرت محمد (ص)، حضرت علی (ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود و 25 حدیث از آنها نقل کرده است. وی در سال 17 ه.ق (شش سال پس از فوت پیامبر (ص)) همراه نخستین گروه مسلمانان مکه را به سوی کوفه ترک کرد و تا آخر عمر در این شهر جدید التاسیس اقامت گزید. سلیمان بن صرد خزاعی را عابدترین و صالح ترین فرد قبیله خزاعه خوانده اند. وی دارای جایگاهی ویژه در میان قبیله خزاعه بود. او را برترین فرد خزاعه نامیده اند. قبیله خزاعه از او اطاعت می کرد. سلیمان در بین قبیله خود سروری و ریاست داشت. شیعیان کوفه در رخدادهای سیاسی به او مراجعه می کردند و هماره خانه اش محل تصمیم گیری رهبران شیعیان کوفه در حوادث بزرگ سیاسی بود، تا آنجا که وی را از بزرگان عراق نامیده اند. مسلمانان پس از مرگ عثمان( 35 ه.ق)، حضرت علی (ع) را به خلافت برگزیدند. سلیمان بن صرد نیز از افرادی بود که با آن حضرت بیعت کرد و به دنبال بیعت او، قبیله خزاعه به جمع هواداران امام علی (ع) پیوست. سلیمان بن صرد پیرمردی 63 ساله بود که ریاست قبیله خزاعه را بر عهده داشت. سن زیاد، تجربه فراوان، پیشگامی در پذیرش اسلام، صحابی پیامبر و از مهاجران صدر اسلام بودن و بالاخره زهد او موجب شد تا قبیله خزاعه از او فرمانبری کند. نظام قبیله گری تنها نظام متمرکز سیاسی آن عصر بود. پیمان رئیس قبیله با یک قبیله به معنای پیمان تمام افراد قبیله بود. بیعت سلیمان بن صرد با حضرت علی (ع) موجب شد تا مردم قبیله اش نیز با آن حضرت بیعت کنند. سلیمان بن صرد در جنگ صفین، فرمانده جناح راست پیاده نظام سپاه امام علی (ع) بود. او پس از نیرنگ عمرو بن عاص در به نیزه زدن قرآنها و اعلام داوری قرآن درباره خلافت امام علی (ع) و معاویه- که عهد نامه متارکه جنگ نوشته شد.- به امام علی (ع) عرض کرد: ای امیر مؤمنان،اگر یاورانی داشتی، هرگز این طومار (عهدنامه) نوشته نمی شد. سوگند به خدا، میان نیروها رفتم تا نظر آنها را به جنگ با معاویه- که نظر همه آنان قبل از حکمیت بود.- برگردانم ولی جز اندکی، کسی به یاری ام نیامد. امام علی (ع) به چهره خسته، عرق کرده، مجروح و خونین سلیمان نگاه کرد و این آیه را تلاوت فرمود: فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا بعضی پیمان خود را به آخر رساندند و برخی دیگر در انتظارند و هرگز تغییری در پیمان خود نداده اند. سپس امام علی (ع) به سلیمان بن صرد گفت: سلیمان! تو از افرادی هستی که به انتظار شهادت به سر می بری و هرگز تغییری در عهد و پیمان خود نمی دهی. سلیمان بن صرد در تمام عمرش مدافع اهل بیت علیهم السلام بود. او در تمام جنگهای امام علی (ع) علیه دشمنان اسلام و ولایت حضور داشت. برخی از تاریخ نویسان شرکت سلیمان بن صرد در جنگ جمل را رد کرده اند. دلیل آنها حدیثی است که در آن، امام علی (ع) او را به خاطر شرکت نکردن در جنگ جمل نکوهش کرده است. این نظر به دلایل زیر صحیح نیست: 1- برخی از کتب معتبر تاریخی مانند طبقات الکبری و تذکرة الخواص تصریح کرده اند که سلیمان بن صرد در جنگ جمل حضور داشت. 2- در کتابهای تاریخی به شرکت نکردن سلیمان بن صرد در جنگ جمل اشاره نشده است. 3- بسیاری از مورخان قدیمی،مانند ابن اثیر تصریح می کنند که سلیمان بن صرد در تمام جنگهای حضرت علی (ع) علیه دشمنان آن حضرت،شرکت داشت. 4- حدیث فوق از نظر سند ضعیف است و شیخ طوسی هم احتمال جعلی بودن آن را داده است. سلیمان بن صرد در دفاع از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام لحظه ای کوتاهی نکرد. وی بیش از نیم قرن در راه تاسیس و حفظ حکومت اسلامی از جان مایه گذاشت و پس از شهادت امام علی (ع) از همکاری با خلفا اجتناب ورزید. او پس از پیامبر (ص) در دوران غصب خلافت نیز از هر گونه تلاش برای استحکام خلافت نامشروع امتناع کرد و لحظه ای به خدمت خلفا درنیامد. سلیمان بن صرد از شیعیانی بود که پس از شهادت حضرت علی (ع)، در دوران حکومت معاویه روش مبارزه منفی پیش گرفتند. وی در نماز جماعت «مغیره »، فرماندار کوفه شرکت نمی کرد. معاویه در سال 42 ه. در نامه ای که فرماندار کوفه از او می خواست سلیمان بن صرد و دیگر بزرگان کوفه را وادار کند تا در نماز جماعتش شرکت کنند. زیرا عدم حضور رهبران قبایل، بویژه رهبران شیعیان و صحابی پیامبر (ص)، در نماز جماعت کارگزار معاویه، به معنای نپذیرفتن خلافت معاویه و نوعی اعتراض به حکومت بود. نامه معاویه به فرماندار کوفه گویای این است که عدم حضور سلیمان بن صرد و برخی از بزرگان شیعه در نماز جماعت فرماندار از جنبه سیاسی برای حکومت مهم بود، زیرا تمام هدف معاویه استحکام حکومتش بود و هر چه این حکومت را خدشه دار می ساخت، خطر به شمار می آورد. سلیمان بن صرد به خاطر درک حضور پیامبر (ص) در بین مردم مقامی ارزنده داشت. او از مهاجران صدر اسلام بود و فرماندهی قبیله ای بزرگ را نیز برعهده داشت. شرکت نکردن او در نماز فرماندار معاویه، به سرعت در کوفه پخش شد. بیم آن می رفت بزرگان قبایل دیگر کوفه نیز با عدم حضور در نماز جماعت فرماندار کوفه نارضایتی خود را از حکومت معاویه اعلام دارند. بنابر این، معاویه به کارگزارش در کوفه دستور داد سلیمان بن صرد و دیگر یاران سرشناس امام علی (ع) را به زور در نماز خویش حاضر کند. سلیمان بن صرد از اصحاب امام حسن (ع) نیز بود. پس از آنکه معاویه صلح نامه خویش با امام حسن (ع) را نقض کرد، سلیمان بن صرد به امام حسن (ع) پیشنهاد کرد که دستور جنگ با معاویه را صادر کند و او را پیشاپیش نیروها برای تصرف کوفه و عزل فرماندار گسیل دارد. امام حسن (ع) به سلیمان فرمود: هدف من از صلح جلوگیری از خونریزی بود، پس به قضای الهی خشنود باشید. 2- مسیب بن نجبه قزاری وی از پهلوانان عرب، رئیس قبیله و مردی پرهیزکار بود. در جنگ قادسیه(15 ه.) و تمام جنگهای حضرت علی (ع) علیه دشمنان آن حضرت برای اسلام شمشیر زد. مسیب بن نجبه از اصحاب امام علی (ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود. او را از بهترین و سرشناس ترین شیعیان شمرده اند. پدرش از حضرت علی (ع) و خودش از امام حسن (ع) حدیث نقل کرده است. مسیب بن نجبه در جریان تجاوز لشکر معاویه به قلمرو سرزمین های تحت حکومت امام علی (ع) (39 ه.) از سوی آن حضرت به فرماندهی سپاه انتخاب شد تا به «تیماء» رفته و سربازان اشغالگر معاویه را از آن منطقه اخراج کند. 3- رفاعة بن شداد بجلی از اصحاب امام علی (ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود و در بین راه سفر حج، همراه مالک اشتر و گروهی دیگر از شیعیان در ربذه بدن مطهر صحابی بزرگ رسول خدا (ص)،ابوذر غفاری را کفن و دفن کرد و بر آن نماز گذارد. رفاعة بن شداد در جنگ صفین، فرمانده قبیله «بجلیه » بود و مردم قبیله اش را در نبرد با دشمنان امام علی (ع) رهبری کرد. رفاعة در قیام حجر بن عدی از انقلابیان جوان شمرده می شد. 4- عبد الله بن وال تیمی(تمیمی) از اصحاب امام علی (ع) و امام حسین (ع) بود و از بزرگان شیعیان کوفه به شمار می آمد. او را از پرهیزکاران، زاهدان و فقیهان شیعه شمرده اند. 5- عبد الله بن سعد( بن نفیل) ازدی از اصحاب امام علی (ع)(ص) بود و در زمره برترین شیعیان جای داشت. معاویه به پسرش یزید وصیت کرده بود که از چهار نفر از بزرگان عرب،حتمام بیعت بگیرد: حسین بن علی (ع)، عبد الله بن عمر، عبد الرحمن بن ابوبکر و عبد الله بن زبیر. معاویه به فرزندش گفته بود که تنها این چهار نفر برای حکومت او خطر هستند. از بین چهار نفر یاد شده، سه نفر جزو فرزندان خلفای پس از پیامبر (ص) هستند و این نشانگر عمق اعتقاد مردم به وابستگان خلفای پس از پیامبر (ص) بود. عبد الله بن زبیر نیز فرزند فردی بود که محبوبیتی کمتر از خلفا نزد مردم نداشت. هنوز خبر مرگ معاویه به حجاز نرسیده بود که بلافاصله نامه ای به فرماندار مدینه « ولید بن عتبة ابن ابی سفیان » نوشت و از او خواست تا هر چه زودتر، از آن چهار نفر برایش بیعت بستاند. فرماندار مدینه با مروان حکم به مشورت برخاست. مروان به او گفت: عبد الرحمن بن ابی بکر و عبد الله عمر خواستار خلافت نیستند ولی سخت مواظب حسین بن علی (ع) و عبد الله بن زبیر باش. همین حالا، این دو نفر را به دار الاماره احضار کن و از آنها به زور بیعت بخواه و اگر بیعت نکردند، گردنشان را بزن. سه شب به آخر ماه رجب بود و بنابر قولی شب دوم شعبان، که حدود 12 روز از مرگ معاویه گذشته بود ولی هنوز مردم مکه و مدینه از مرگ او بی خبر بودند. امام حسین (ع) در مسجد بود که پیکی از دار الاماره رسید و به حضرت اعلام کرد که باید هر چه سریع تر به دار الاماره برود. عبد الله ابن زبیر هم به دار الاماره احضار شد. وی از امام پرسید: چرا این قت شب، ما را به دار الاماره احضار کرده اند؟! امام (ع) فرمود: فکر می کنم معاویه مرده است و ما را برای بیعت با یزید فرا خوانده اند. امام حسین (ع)در حالی که شماری از اصحابش همراه او بودند، شبانه به سوی دار الاماره حرکت کرد. امام به یارانش فرمود: بیرون دار الاماره، منتظر من باشید. اگر صدای فریاد مرا شنیدید، به داخل دار الاماره بیایید. سپس امام (ع) به داخل دار الاماره رفت.حاکم مدینه نامه یزید را برای امام خواند. امام (ع) گفت:من پنهانی بیعت نمی کنم. شخصیتی مثل من باید در میان مردم بیعت کند. ولید سخن امام را پذیرفت و امام به خانه برگشت و همان شب و یا شب بعد، مدینه را به قصد مکه ترک کرد. هنگامی که خبر هجرت امام حسین (ع) از مدینه به مکه، به کوفه رسید، گروهی از مردم کوفه که در بین آنها بزرگانی چون: حبیب بن مظاهر بودند، در منزل سلیمان بن صرد گرد آمده بودند، سلیمان بن صرد به آنان خبر داد که یزید از امام حسین (ع) خواست که با او بیعت کند ولی امام نپذیرفت و مدینه را به قصد مکه ترک کرد. سلیمان بن صرد سپس به حاضران در خانه گفت: شما پیروان امام حسین (ع) و پدرش هستید. اگر می خواهید او را یاری کنید و با دشمنانش بجنگید، نامه ای به او بنویسید و به آن حضرت اعلام کنید که می خواهید با او بیعت کنید و حکومت را به او بسپارید و نعمان بن بشیر، والی کوفه را برکنار کنید. افرادی که در خانه سلیمان بن صرد گرد آمده بودند، از سران شیعیان کوفه بودند و آنها همگی اعلام کردند که حاضرند با امام حسین (ع) بیعت کنند و با دشمن او بجنگند. سپس نامه ای به امام حسین (ع) نوشتند. متن نامه شیعیان کوفه: بسم الله الرحمن الرحیم به: حسین بن علی-علیه السلام-. از: سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد، حبیب بن مظاهر و دیگر شیعیان وی، مؤمنان و مسلمانان کوفه. درود خدا بر تو باد! حمد خداوند را که دشمن ظالم شما را نابود کرد، دشمنی که به این امت ستم کرد و خلافت را به ناحق گرفت و خوبان امت را کشت، دشمنی که بیت المال را به ثروتمندان و ستمکاران بخشید. لعنت خدا بر او باد! اکنون ما امام و رهبر نداریم. به کوفه بیا. شاید خداوند به خاطر تو، ما را نسبت به حق دلالت کند، نعمان بن بشیر در قصر حکومت است. ما به نماز جمعه او نمی رویم. اگر خبر یابیم که نزد ما خواهی آمد، او را از کوفه بیرون می کنیم. ان شاء الله
سلام و رحمت خداوند بر تو باد. این نامه توسط دو پیک که یکی از آنها عبد الله بن وال، از رهبران قیام توابین بود، به مکه، خدمت امام حسین (ع) رسید. در همان روز، پنجاه نامه دیگر از بزرگان کوفه که در هر نامه امضای چند نفر وجود داشت، به خدمت امام حسین (ع) رسید. دو روز بعد، حدود صد و پنجاه نامه دیگر توسط قیس بن مسهر صیداوی و سه پیک دیگر به مکه رسید. درباره تعداد نامه های مردم کوفه ارقام مختلفی ذکر شده است، حتی شمار افرادی که از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند تا به کوفه بیاید، صد هزار نفر نیز آمده است. از نحوه ارسال نامه ها بر می آید که دعوت مردم کوفه، یک حرکت خودجوش سیاسی بود و در این میان نباید از تبلیغات رهبران قیام توابین و سران یاران دیگر حضرت علی (ع)، امام حسن و امام حسین (ع) که در کوفه می زیستند، غفلت کرد. برخی از سران شیعیان کوفه که در تشویق مردم کوفه به دعوت از امام حسین (ع) تلاش فراوانی کردند، جزو اصحاب امام حسین (ع) در کربلا نیز بودند که به درجه شهادت نایل آمدند. از مضمون نامه های کوفیان برمی آید که آنها خواستار تغییر حکومت کوفه بودند. شیعیان کوفه از امام حسین خواسته بودند تا به کوفه بیاید و حکومت اسلامی را تاسیس نماید. شیعیان کوفه در نامه های خود به امام حسین (ع) عرض کرده بودند که آنها می خواهند یزید را از خلافت خلع کنند و آن حضرت را به خلافت برگزینند. شیعیان کوفه در نامه های خود از ظلم و ستم زمامداران حکومت معاویه و سرپیچی آنان از عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) شکایت کرده بودند. کوفیان در نامه های خود نوشته بودند که آن حضرت سزاوارتر به خلافت است نسبت به یزید و پدرش که خلافت را غصب کردند. آنان از شراب خوری، قمار بازی و دیگر مفاسد یزید یاد کرده بودند. امام حسین (ع) در پاسخ به نامه های مردم کوفه نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن علی (ع) به دوستان و شیعیان او در کوفه و به هر کسی که این نامه به او می رسد. سلام بر شما باد! نامه های شما به من رسید و دانستم که دوست دارید پیش شما بیایم. اکنون برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خود از خاندانم، مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم تا پس از آن که از تمام حوادث آگاه شد، برای من نامه بنویسد که اگر همان طور که از نامه های شما و سخنان شما برمی آید، باشد به خواست خدا،به زودی پیش شما خواهم آمد. و السلام. مسلم بن عقیل در پانزدهم رمضان از مکه به سمت کوفه حرکت کرد و در پنجم شوال به کوفه رسید. مسلم بن عقیل حدود چهل روز در کوفه بود.شیعیان کوفه،گروه گروه به نزد او می آمدند و بیعت خود با امام حسین (ع) را به اطلاع او می رساندند. مسلم بن عقیل پس از اطلاع از نظر مردم- بویژه بزرگان کوفه- نامه ای برای امام حسین (ع) نوشت و به آن حضرت عرض کرد که مردم کوفه در عهد و پیمان خود استوارند و آن حضرت هر چه سریعتر به کوفه بیاید. بیشتر مردم کوفه با مسلم، به نمایندگی از امام حسین (ع) بیعت کرده بودند،. اما هنگامی که یزید فرماندار کوفه را عوض کرد و عبید الله ابن زیاد را به فرمانداری کوفه گماشت، ورق برگشت. عبید الله سال ها فرماندار کوفه بود و مردم با جنایات او آشنا بودند. عبید الله بن زیاد حاکم بصره بود و با حفظ سمت، به فرمانداری کوفه انتصاب شده بود. عبید الله ابن زیاد، به محض ورود به کوفه به مسجد رفت و در سخنرانی برای مردم، آنان را از عواقب مخالفت با یزید و بیعت با امام حسین (ع) ترساند. عبید الله ابن زیاد با فراخوانی اشراف کوفه به قصر و تهدید و تطمیع آنان، نظر مساعدشان را بر بیعت با یزید جلب کرد و از آنها خواست تا مردم قبیله خود را از مخالفت با یزید و بیعت با امام حسین (ع) برحذر دارند.اشراف کوفه شایعه کردند که لشکری گران از شام در راه است و هر لحظه ممکن است وارد کوفه شود و به قلع و قمع مخالفان یزید بپردازد. شماری از سران شیعیان توسط ماموران حکومت زندانی شدند. هانی بن عروه، از سران دعوت کنندگان امام حسین (ع) به کوفه، دستگیر و به شهادت رسید. سرانجام هم مسلم بن عقیل دستگیر و به شهادت رسید. بسیاری از شیعیان کوفه پنهان شده بودند تا بتوانند در سیاهی شب از کوفه خارج شوند و خود را به کاروان امام حسین (ع) که در راه کوفه بود، برسانند. نگهبانان حکومت راه های ورودی و خروجی کوفه را تحت نظر داشتند و بدین خاطر تنها سی نفر از آنان توانستند مخفیانه از کوفه خارج شوند و در صبح عاشورا خود را به کربلا برسانند و در رکاب امام حسین (ع) به شهادت برسند، افرادی چون مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر. سلیمان بن صرد خزاعی و برخی از رهبران شیعیان کوفه نیز جزو دستگیر شدگان بودند. گر چه اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه پیمان شکستند و از ترس و یا به طمع زر به خدمت لشگر یزید در آمده و به کربلا آمدند و علیه امام حسین (ع) که خود از او دعوت کرده بودند تا به کوفه بیاید و حکومت اسلامی را تاسیس نماید، جنگیدند. 3اسفند90 |