به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

۳۵ مطلب با موضوع «فرهنگی و هنری» ثبت شده است

سال 1334، شهرضای اصفهان ،  مولود نوزادی شد ، که او را محمد ابراهیم نامیدند . ابراهیم ، تحصیلات خود را تا فارغ اتحصیلی از دانشسرای اصفهان ادامه داد و در سال 1354 ، به خدمت سربازی رفت .

 سنین جوانی او همراه با شور انقلاب در ایران بود . او در فعالیتهای انقلابی ، پر شور و فعال حاضر بود . پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بنا بر احساس تکلیف ، محمد ابراهیم به پاوه رفت تا دوشادوش چمران، بروجردی، قاضی و دیگر همرزمانش، با عناصر ضد انقلاب به مبارزه برخیزد . ورودش به پاوه ، مسئولیت روابط عمومی سپاه پاسداران این شهر را برایش  به همراه داشت .

پس از شهادت سردار کاظمی، فرماندهی عملیات سپاه در منطقه به حاج همت واگذار شد . او در مجاهدت و ایثار و ابراز لیاقت تا آنجا پیش رفت که فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان پاوه را نیز به عهده گرفت .

در اوج جنگی نابرابر ، دیماه سال 1360 بود که حاج همت ازدواج کرد . دو.ستانش این جملات معروف او را همواره به یاد دارند که :

" من همسری می‌خواهم که تا پشت کوههای لبنان با من باشد چون بعد از جنگ تازه نوبت آزادسازی قدس است."

تقدیر بر این بود که محمد ابراهیم و همسرش تنها 2 سال و 2 ماه در کنار هم – به ظاهر – زندگی کنند . در این مدت ، حاج همت از پاوه به جبهه های جنوب رفت . از زندگی ساده و بی آلایششان و روح بلند و همت والای حاج همت ، همسرش ماجرایی را می گوید که گوشه ای از ایثار او را برایمان جلوه گر می شود :

 " .... از پاوه به دزفول آمدیم . پس از چند روز به دنبال خانه گشتن ، اطاقی برای سکونت پیدا کردیم که تا قبل از آن ، محل نگهداری مرغ و جوجه بود . فرش و موکتی نداشتیم که کف اتاق را بپوشانیم . به ناچار با دو پتوی سربازی اتاق را فرش کردیم و با یک ملحفه سفید ، پرده ای بر پنجره اش آویختیم . "

همرز دیگر حاجی می گوید :

 "... یادم هست سال 62 ، که در " قلاجه* " بودیم ، هوا خیلی سرد شد . همراهمان چند دست اورکت داشتیم که از " دو کوهه " آورده بودیم . همه را به بچه های رزمنده دادیم .حاج همت آمد . داشت مثل بید از سرما می لرزید . گفتم " اورکت داریم . بدهم تنت کنی؟ گفت : " هر وقت دیدم همه تنشان است ، من هم تنم می کنم... "

همراه می شویم با حاج همت تا برایمان از خاطره اولین دیدارش با امام (ره) بگوید :

"... اوایل انقلاب از اصفهان به جماران رفتیم و با اصرار توانستیم ایشان را زیارت کنیم. دور تا دور امام نشستیم. یکدفعه ضربه محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدند به جز امام (ره). امام (ره) در همان حال که صحبت می‌کرد ، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد. هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا برخاست . همان جا فهمیدم که آدم‌ها همگی می‌ترسند. امام (ره) از دیر شدن وقت نماز می ترسید و ما از صدای شکستن شیشه . او از خدا ترسید و ما از غیر خدا. آن‌جا فهمیدم هرکس واقعاًَ از خدا بترسد دیگر از غیر خدا نمی‌ترسد….."

و اینگونه به همرزمش می آموزد که ترس از غیر خدا را از دل رانده و مرگ را چه آسان به بازی گرفته است .

 حاج همت آمد، آمد و آمد تا به دیار جنون رسید . به "جزیره مجنون " . آنجا که تنها عشق فرمان میداد و مرگ ، بازیچه ای بود در دستان جان بر کفان عاشق .

بیست و دومین روز آخرین ماه سال 62 بود . بهار ، داشت کم کم از راه می رسید . اما انگار ، بهار حاج همت ، هفته ای زودتر پیدا شده بود . یکی از همرزمان او ، روز رسیدنش از خاک به افلاک را برایمان اینگونه می گوید : "


"... سید حمید و حاج همت سوار بر موتور شدند و من پشت سرشان بودم. فاصله‌مان یکی دو متر می‌شد .سنگر ، پایین جاده بود و برای رفتن روی پد وسط باید از پایین پد می رفتیم. روی جاده این کار باعث می‌شد سرعت موتور کم شود کار هرروزمان بود عراقی‌ها روی آن نقطه دید کامل داشتند تانکی آنجا بود که هروقت ماشینی یا موتوری بالا و پایین می‌شد گلوله‌اش را شلیک می‌کرد. آن روز موتور حاجی رفت روی پد . من هم پشت سرش رفتم. طبق معمول گلوله‌ی توپ شلیک نشد اما یک حسی به من می‌گفت گلوله شلیک می‌شود . حاج همت را صدا زدم و گفتم:«حاجی! این جا را پر گاز تر برو» گلوله همان لحظه منفجر شد.و دود غلیظی آمد . بین من و موتور حاج همت صدای گلوله و انفجارش موجی را به طرفم آورد که باعث شد تا چند لحظه گیج و مبهوت بمانم و نفهمم چه اتفاقی افتاده . رسیدم روی پد وسط . چشمم به موتوری افتاد که سمت چپ جاده افتاده بود . دو جنازه هم روی زمین افتاده بودند.
آرام رفتم سمتشان . اولین نفر را برگردانم . دیدم تمام بدنش سالم است. فقط سر ندارد و دست چپ . موج انفجار ، صورتش را برده بود. اصلاً شناخته نمی‌شد. عرق سردی روی پیشانی‌ام نشست. دویدم سراغ نفر دوم. سید حمید بود. همیشه می‌شد از لباس ساده‌اش او را شناخت.
یاد چهره‌شان افتادم. دیدم هردوشان یک نقطه مشترک داشتند، آن هم چشم‌های زیبایشان بود. خدا همیشه گفته هرکسی را دوست داشته باشد بهترین چیزش را می‌گیرد و چه چیزی بهتر از این چشم‌ها. بالاخره ابراهیم همت نیز از میان خاکیان رخت بربست و به آرزویش رسید. "

خبر شهادت حاج همت ، تا پایان عملیات خیبر و برای تقویت روحیه رزمندگان ، مخفی نگه داشته شد . انگار کسی نمی خواست به خود بقبولاند که این بزرگ مرد ، دیگر در آن جبهه ها حضوری ظاهری ندارد . بعد از پایان عملیات ، رادیو ، خبر پر کشیدن حاج همت را اینگونه گفت :

" سردار بزرگ اسلام، فاتح خیبر، حاج ابراهیم همت فرمانده تیپ 27 محمد رسول الله به شهادت رسید."

حاج همت ، این سردار بی سر و این الگوی ایثار و مردانگی در زمان ما ، در زادگاهش به امانت به خاک سپرده شد تا روزی سر از خاک بردارد و از رشادتهایی بگوید که ایران و ایرانی تا ابد بدانها افتخار می کند .

Sardar tanpa kepala dan model pengorbanan diri dan maskulinitas ini di zaman kita

 

عشق دردانه است و من غواص و دریا میــــــکده
ســـــــــــر فرو بردم در این‌جا تا کجا ســـــر بر کنم
عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گــــــر نظر در چشمه کــــــــوثر کنم

 

و این زبان حال حاج همت و همه مردان مردیست که رفتند تا ما پابرجا بمانیم . بکوشیم تا یاد و نامشان را جاوید و آرمان و هدفشان را مستدام بداریم

 

همان کسی که اغلب کارهایش خلاف عادت بود. کمی‌نزدیک‌تر رفتم و با صدای بلند سلام کردم. سرش را بالا گرفت، سلام داد و قامتی راست کرد و مرا دید. صدا زد «باز تو پیدایت شد؟ این جا چه کار داری؟»

فریاد زدم «ممد آقا! من آمده‌ام پیش شما کار کنم.»

هنوز حرفم تمام نشده بودکه صدا زد «همان جا بنشین و تکان‌نخور.» به سرعت نشستم. یک گلوله خمپاره 120 آمد و بین ما دو نفر به زمین خورد. گرد و خاک که خوابید، صدا زد «بدو بیا بالا.»

من هم که بدن تیز و فرزی داشتم، با سرعت از پله‌ها بالا رفتم. روی بلندی که رسیدم، نفس نفس زنان از او پرسیدم «ممد آقا، علم غیب داری؟ از کجا فهمیدی گلوله خمپاره به سمت ما می‌آید؟»

گفت که «دیدگاه ما لو رفته و دیده‌بان‌های عراقی از چند دقیقه قبل، این تپه را زیر آتش گرفته‌اند و آرام آرام دارند ارتفاع گلوله‌هایشان را کم می‌کنند تا بیاید روی تپه و بتوانند سنگر را بزنند.»

آنجا روی خط الرأس، یک چاله دایره شکل دیدم که سنگر دیده‌بانی محسوب می‌شد. سمت چپ و راست سنگر هم کانال‌هایی با عمق یک و نیم متر حفر شده بود. ممد از من خواست که بروم توی کانال. سه نفر دیگر به جز ممدگره داخل سنگر بودند. سید‌اصغر صائمین، محمد جهانپور و مجید بادامی. هر سه دیده‌بان بودند و همگی بچه‌ی همدان.

هنوز جا خشک نکرده بودم که خمپاره بعدی روی تپه خورد. محمد لبخندی زد و گفت: «این هم به میمنت ورود توست که اینجا دارد شلوغ می‌شود.»

چند گلوله دیگر اطراف تپه به زمین خورد و بعد ساکت شد. او بلافاصله جارو را برداشت و دوباره شروع کرد به تمیز کردن گونی‌ها.

قبل از اینکه من بیایم، یکی از خمپاره‌ها روی گونی‌ها فرود آمده و خاک‌های داخل گونی را بیرون ریخته بود و او می‌خواست راه‌پله را تمیز کند. برای من عجیب بود. در معرکه‌ای که آدم به تمیزی لباسش هم اهمیت نمی‌داد، او زیر آتش، گونی‌های خاک را مرتب می‌کرد، اما داخل سنگرش دیدنی‌تر بود. آنجا دو جعبه خمپاره 120 بود که از آنها به عنوان کمد وسایل شخصی و محل نگهداری خوراکی استفاده می‌کرد. یک قرآن بود. یک مفاتیح‌الجنان بود. کتاب احکام جبهه بود و زیارت عاشورا. کف سنگر را با پتو فرش کرده و از فرو رفتگی‌های دیواره سنگر هم به عنوان تاقچه استفاده کرده بود.

برخلاف بیشتر سنگرهای خط مقدم، سنگر او تمیز و مرتب بود.

Tidak seperti kebanyakan parit garis depan, paritnya bersih dan rapi.

موقع نمازظهر وضو گرفت و جلو ایستاد و سه دیده‌بان دیگر هم به او اقتدا کردند. معمولا در چنین مواقعی نماز را به صورت انفرادی و نشسته می‌خواندیم تا از گزند ترکش‌های دشمن در امان باشیم، اما آنجا محل اعتراض و بگو‌ مگو نبود. همرنگ جماعت شدم و ایستادم و قامت بستم.

نماز را شروع کردیم، در حالی که سرمان از کانال بیرون بود. فاصله ما با خط عراق حدود سیصد چهارصد متر بود و من نمی‌دانم عراقی‌ها ما را می‌دیدند یا نه، اما صدای وزوز گلوله‌هایی که با فاصله از روی سرمان عبور می‌کرد، خوب می‌شنیدم.

راستش حرصم درآمده بود و کمی ترسیده بودم. در آن لحظات، تمرکزی روی نماز نداشتم و با خودم فکر می‌کردم که این بابا عقل درست و حسابی ندارد. آخر اینجا که نباید سر پا نماز بخوانی. گفتم شاید می‌خواهد با این کار دل و جرأت مرا آزمایش کند. ولی بعدها دانستم که این سنت ممدگره است که همیشه و همه جا نماز را باید ایستاده خواند.

بعد از نماز، دور هم نشستیم تا ناهار بخوریم. دوستانش را به من معرفی کرد و برای معرفی من گفت: «این آقا یکی دو بار در قراویز آمد پیش من و اصرار کرد که دوست دارد دیده‌بان شود.»

بعد سرش را چرخاند. در صورتم خیره شد که «شما قبل از اینکه بیایی سپاه، چه کاره بودی؟»

گفتم:«من پاسدار دانشجویم.»

ممد گفت:« اول پاسداری یا دانشجو؟»

من که فکر کردم منظورش تقدم زمان است، فوری جواب دادم: «اول دانشجو.»

سرش را تکان داد و آرام‌تر گفت «آهان. حالا قضیه فرق کرد. شما اول باید پاسدار باشی. توی پاسداری دانشجویی هم هست.»

من که تازه متوجه منظور او شده بودم، از خجالت خیس عرق شدم. ممد آدم عارف مسلکی بود. دیپلم داشت، اما حرف‌هایش پخته و دلنشین بود. پاسداری در ذهنیت او مساوی بود با از جان‌ گذشتگی و فداکاری در راه دین.

Tapi karirnya matang dan menyenangkan. Menjaga dalam pikirannya sama dengan pengabdian dan pengorbanan (به زبان اندونزی)

غروب که شد با صدای نه چندان خوبش شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. محمد آن روز دست به دوربین دیده‌بانی نبرد و ندانستم چرا، اما فردا صبح مرا صدا زد که: «می‌خواهم چند تا امتحان از تو بگیرم.»

تا صحبت امتحان به میان آمد، توی دلم خالی شد. می‌دانستم که لازمه دیده‌بانی دانستن ریاضی است. من هم که ازنظر ریاضی پیاده پیاده بودم. حالا اگر ببیند ریاضی بلد نیستم، می‌گوید: «تو چه جور دانشجویی هستی که از ریاضی سر درنمی‌آورد؟»

به روی خودم نیاوردم و آرام آرام ‌به طرفش رفتم. جلوی چشمانش که قرار گرفتم گفت: «حمیدآقا، این جارو را بر می‌داری و پله‌ها را تا پایین تمیز تمیز می‌کنی.»

هم خوشحال شدم و هم جا خوردم که جارو زدن چه ارتباطی با امتحان دیده‌بانی دارد؟ معطل نکردم. جارو را برداشتم و ازکانال خارج شدم. با شناختی که از روحیات ممدگره پیدا کرده بودم، خیلی زود متوجه منظورش شدم. بله، جارو زدن هم یک امتحان است و شاید سخت‌ترین امتحان.

از بالا نگاهی به ردیف گونی‌های چیده شده انداختم. بسم‌الله گفتم و شروع کردم به جارو کشی. همانجا این شعر مولوی در ذهنم دوید که:

داد جارو به دستم آن نگار

گفت کز دریا برانگیزان غبار

باز آن جاروب را ز آتش بسوخت

گفت کز آتش تو جاروبی برآر

کردم از حیرت سجودی پیش او

گفت بی ساجد سجودی خوش بیار

آه بی ساجد سجودی چون بود

گفت بی‌چون باشد و بی‌خار خار

راوی :حمید حسام

اسفند91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۹ ، ۲۰:۲۷
فاصله گلناری

***امام زین العابدین(علیه السلام)***

 

1. إنَّ الْمَعْرِفَهَ، وَکَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لایُغْنیهِ، وَقِلَّهُ ریائِهِ، وَحِلْمُهُ، وَصَبْرُهُ، وَحُسْنُ خُلْقِهِ.
 

همانا معرفت و کمال دین مسلمان، در گرو رهاکردن سخنان و حرف هائى است که به حال او ـو دیگرانـ سودى ندارد. و از ریا و خودنمائى دورى جستن، در برابر مشکلات زندگى بردبار و شکیبا بودن و  داراى اخلاق پسندیده و نیک سیرت بودن است.

 تحف العقول: ص 202، بحارالأنوار: ج 2، ص 129، ح 11

 

 مَنْ لَمْ یَکُنْ عَقْلُهُ أکْمَلَ ما فیهِ، کانَ هَلاکُهُ مِنْ أیْسَرِ ما فیهِ.
 

کسى که بینش و عقل خود را به کمال نرساند ـ و در رُکود فکرى و فرهنگى بسر برد ـ به سادگى در هلاکت و گمراهى و سقوط قرار خواهد گرفت.

 بحارالأنوار: ج 1، ص 94، ح 26

 

3. عَجَباً کُلّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَتَرَکَ دارَ الْبقاء.
 

بسیار عجیب است از کسانى که براى این دنیاى زودگذر و فانى کار مى کنند و خون دل مى خورند ولى آخرت را که باقى و ابدى است رها و فراموش کرده اند.

 بحارالأنوار: ج 73، ص 127، ح 128

 

4. نَظَرُ الْمُؤْمِنِ فِى وَجْهِ أخِیهِ الْمُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّهِ وَالْمَحَبَّهِ لَهُ عِبادَه.
 

نظر کردن مؤمن به صورت برادر مؤمنش از روى علاقه و محبّت عبادت است.

 تحف العقول: ص 204، بحارالأنوار: ج 78، ص 140، ح 3

 

5. إبْنَ آدَم إنَّکَ مَیِّتٌ وَمَبْعُوثٌ وَمَوْقُوفٌ بَیْنَ یَدَىِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلّ مَسْؤُولٌ، فَأعِدَّ لَهُ جَواباً.
 

اى فرزند آدم! (اى انسان! تو) خواهى مُرد و سپس محشور مى شوى و در پیشگاه خداوند متعال جهت سؤال و جواب احضار خواهى شد، پس جوابى (قانع کننده وکامل) مهیّا و آماده کن.

 تحف العقول: ص 202، بحارالأنوار: ج 70، ص 64، ح 5

6. إنَّ أفْضَلَ الْجِهادِ عِفَّهُ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ.
 

با فضیلت ترین ومهمترین مجاهدت ها، عفیف نگه داشتن شکم و عورت است ـ از چیزهاى حرام و شبهه ناک ـ.

 مشکاه الأنوار: ص 157، س 20

 

7. لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فِى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْبِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.
 

چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را مى دانستند هر آینه آن را تحصیل مى کردند گرچه با ریخته شدن و یا فرو رفتن زیر آب ها در گرداب هاى خطرناک باشد.

 اصول کافى: ج 1، ص 35، بحارالأنوار: ج 1، ص 185، ح 109


 

 

 8- الإمام زین العابدین علیه السلام :قالَ لُقمانُ علیه السلام لاِبنِهِ : یا بُنَیَّ ... أنفَعُ الغِنى غِنَى القَلبِ ، فَتَلَبَّث فی کُلِّ ذلِکَ ، وَالزَمِ القَناعَةَ وَالرِّضا بِما قَسَمَ اللّه‏ُ . حدیث

امام زین العابدین علیه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! ... مفیدترین ثروت، بى‏نیازىِ دل است. بنا بر این، در همه این موارد، درنگ کن و قناعت پیشه کن و به آنچه خداوند قسمت کرده، خشنود باش».

مسیر این حدیث در کتابخانه: حکمت نامه لقمان > حدیث شماره : 100153

 

 
 

9-  الإمام زین العابدین علیه السلام :قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : یا بُنَیَّ ، إنَّ أشَدَّ العُدمِ عُدمُ القَلبِ ، وإنَّ أعظَمَ المَصائِبِ مُصیبَةُ الدّینِ ، وأسنَى المَرزِئَةِ مَرزِئَتُهُ حدیث . حدیث

امام زین العابدین علیه السلام :لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! بدترین نادارى، نداشتن دل است و بزرگ‏ترین مصیبت ، بدهکارى است و بالاترین محرومیت و بلا هم ، همان بدهکارى است» .

مسیر این حدیث در کتابخانه: حکمت نامه لقمان > حدیث شماره : 100354
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۹ ، ۲۰:۲۰
فاصله گلناری

در روایات نیز به تأثیر روانی حجاب بر زن اشاره شده است. امام على (علیه السلام) در وصیّت خود به امام حسن (علیه السلام) مى فرماید: «وَاکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ اَبْصارِهِنَّ بِحِجابِکَ اِیّاهُنَّ، فَاِنَّ شِدَّهَ الْحِجابِ اَبْقى عَلَیْهِنَّ.»؛ (زنان را) در پرده حجاب نگاه دار تا نامحرمان را ننگرند، زیرا که سخت گیرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است. (نهج البلاغه نامه 31)

همچنین آن حضرت در حدیث دیگرى مى فرماید: «صِیانَهُ الْمَرْاَهِ اَنْعَمُ لِحالِها وَ (اَدْوَمُ) لِجَمالِها»؛ پوشش و حجاب برای حال زن بهتر است و سبب دوام زیبایى او مى شود. (مستدرک الوسائل، ج 14، ص 255)؛ منظور از حال زن در این حدیث، وضعیت روانی اوست که رعایت حجاب سبب تعادل آن مى شود. و نیز پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) مى فرماید: «خَیْرُ نِسائِکُم اَلْعَفیفَهُ»؛ بهترین زنان شما زنان پاکدامن و عفیف اند. (الکافى 1367، ج 5، ص324)؛ این روایت نیز همان چیزى را مى گوید که در آیه 60 سوره نور گذشت.

نقش حجاب در سلامت روانی زن

در یک بررسی ساده مى توان به طور جزئى تر به آثار حجاب در سلامت روانی زن پی برد. در این جا به بعضى از آثارى که حجاب درسلامتی و آرامش روانی زنان دارد، اشاره مى کنیم.

1- امنیت

اگر انسان ها در زندگى روزمرّه خود و در کوچه و خیابان، محل کار، تحصیل و حتى داخل منزل احساس امنیت نکنند و دائما در ترس و دلهره باشند، به تدریج دچار اضطراب مى شوند. در این میان زنان به دلیل ویژگى هاى شخصیتى و موقعیت اجتماعى شان، آسیب پذیرى بیشترى دارند و طبعا نیاز بیشترى به امنیت دارند. زیرا در بین جوامع بشرى همیشه مردانى وجود دارند که به جهت نداشتن تربیت صحیح انسانى، به دنبال فرصتى هستند تا زنان را مورد سوء استفاده هاى جنسى قرار دهند و یا حداقل مردانى که زمینه هاى انحرافى در آنها وجود دارد، و به تعبیر قرآن «فِى قَلْبِهِ مَرَض» (احزاب، 32) یعنى بیمار دل هستند، با دیدن کوچک ترین محرّک جنسى، عنان اختیار را از کف داده و نسبت به زنان بى حرمتى روا مى دارند.

در تفسیر على بن ابراهیم قمى ج 2، ص 196، آمده است: زنان مسلمان به مسجد مى رفتند و نماز جماعت را با پیامبر مى خواندند. هنگامى که ایشان براى خواندن نماز صبح و یا مغرب و عشا از خانه بیرون مى رفتند، جوان ها بر سر راهشان مى نشستند و به تعرّض و آزار آنان مى پرداختند. در این زمان آیه 59 سوره احزاب نازل گردید و بر پوشش زنان به عنوان حفاظ در مقابل آزار و اذیت دیگران تأکید کرد.

سال89

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۸
فاصله گلناری

سایت مرکز تحقیقات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در گفت وگویی با حجت الاسلام و المسلمین احمد مبلغی علل ناپدید شدن امام موسی صدر را تشریح کرد.

 

خلاصه گفت‌وگوی حجت الاسلام و المسلمین مبلغی، از این قرار است:

* علت ناپدید شدن امام موسی صدر
ــ اگر شخصیت شناسی کنیم، می توان گفت شخصیت امام موسی صدر، شخصیتی روشن، آگاه، دلسوز به حال اسلام و آشنای به فضای بین الملل و شیوه‌های بین المللی بود و کمتر شخصیتی را سراغ داریم که هم اندیشه‌های دارای نگاه بین الملل داشته و هم در عین حال به شیوه‌های فعال و دارای تأثیر و پذیرفته بین المللی آگاه باشد.

امام موسی صدر، شخصیتی این گونه بوده و دلیلش هم این است که ایشان از هنگامی که پا به عرصه فعالیت اجتماعی، سیاسی و دینی در فضای بین الملل گذاشتند، با گذشت اندک مدتی، آوازه‌ای پیدا کرده و آثار و کارکردشان نمود یافت. فعالیت‌های امام موسی صدر در عرصه‌های دینی، سیاسی و اجتماعی، در یک مسیر رشد یابنده قرار گرفت و توانست ارتباطات جهانی، حتی فراتر از جهان اسلام داشته باشد. او همچنین توانست در این ارتباطات بین المللیَ، در راستای تلطیف فضا و گفت وگو و برقراری روابط انسانی و دینی، حرکت‌های بسیار مثبت و کارآمدی داشته باشد.

ــ یک شخصیت این گونه و دارای فعالیت‌های تأثیرگذار بالنده و پویا، طبیعی است که هم در موضع حسادت و هم در موضع توطئه قرار بگیرد. گویا، اگر شخصیت ایشان، شخصیتی عادی می‌بود، قطعا این دام برای او چیده نمی‌شد و این توطئه بزرگ برای محو و نابود کردن او ایجاد نمی‌شد؛ البته قرائنی در دست است که ایشان زنده هستند، اما به هر حال این دام را برای پنهان و محدود کردن او و گرفتن او از جامعه بشریت ایجاد کردند، ولی به هر حال، امیدواریم که ایشان بازگردند و در یک سطح گسترده و تأثیرگذاری در فضای بین الملل حضور داشته باشند. به حقیقت، همه ما در فضای بین الملل امروز، تشنه شخصیت‌هایی مانند امام موسی صدر هستیم؛ یعنی تشنه فعالیت‌هایی از آن دست که ایشان آغاز کرده بود.

ــ راهکار بنده این است، روزنه‌هایی که در اختیار هست و یا روزنه‌های امیدبخشی که از پیش به سمت آزادی ایشان گشوده شده است، اینها را مورد تأمل و برنامه ریزی بیشتری قرار دهیم و روی همان امکانات، فرصت ها، زمینه‌ها و روزنه‌ها کار متمرکزتری بشود. به نظر بنده، نخستین موضوع این است که کار در این زمینه، باید متمرکز باشد و دیگر آن که، کارها باید همه جانبه و به یک معنای دیگر، دارای یک بعد جهانی باشد.
دومین موضوعی که باید در این باره به آن توجه شود، این که به این کار، چهره انسانی دهیم. البته در بعد فضای بین المللی، باید این فقط شیعه نباشد که پیگیر این موضوع باشد، بلکه بخشی از اهل سنت و مسیحیت که ایشان را می‌شناختند و می‌شناسند هم باید این کار را دنبال کنند؛ یعنی به یک معنا، باید یک حرکت جهانی را ـ که همراه با فرصت یابی باشد ـ دنبال کنیم و فرصت‌های بین المللی را دریابیم و از همه ظرفیت‌ها بهره گیریم. گویا، یک فعالیت متمرکز جهانی معطوف به زمینه‌های امیدبخش، برای پیگیری سرنوشت و آزادی امام موسی صدر لازم است.

آزادی امام صدر، خدمت به گفت وگوی بین ادیان
ــ باید توجه داشت که امام موسی صدر، دارای سه بعد ایرانی، عراقی و لبنانی است؛ لبنان محل فعالیت و بروز شخصیت ایشان بوده و بخشی از خانواده صدر در عراق هستند و ایرانی بودن ایشان هم وابستگی ایشان به ایران را نشان می‌دهد؛ بنابراین، سه کشور نسبت به سرنوشت ایشان، باید حساسیت و اهتمام داشته و باید در یک معنا، فعالیت‌های هماهنگ داشته باشند. شعاع فعالیت امام موسی صدر در کشورهای گوناگون هم نمود داشته و از این روی، باید آن کشور‌ها را هم در این زمینه در گیر کنیم. دیگر آن که چهره انسانی امام موسی صدر را بیش از پیش مطرح کنیم و با دلایل گوناگونی که هست، اعلام کنیم آزادی ایشان، صرفا خدمتی برای به اسلام نیست، بلکه خدمت به گفت وگوی میان ادیان است.

ــ آن ابعاد شخصیتی امام موسی صدر که امروزه بیش از هر وقتی به آنها و به فعالیت شخصیتی که چنین ابعادی داشته باشد، نیاز است، برجسته کردن و بعد انسانی دادن به این موضوع است که می‌تواند در این باره بسیار مؤثر باشد. ما همچنین باید مجامع جهانی را درگیر این موضوع کنیم، چرا که اگر از سوی آنها کوشش متمرکزی شود، قطعا می توانیم فرصت‌هایی را از آن‌ها، ولو محدود، به کار بگیریم.

وضعیت پرونده سرنوشت امام موسی صدر
ــ تا آن جا که من از این پرونده می دانم، این پرونده همچنان در جریان است، به ویژه بخشی از پرونده بر حکومت لیبی و شخص قذافی و اعترافی که او در چند سال پیش نسبت به این که امام موسی صدر زنده است، متمرکز است. محکوم کردن قذافی و محاکمه او، بخشی از این پرونده بوده و بخشی هم دنبال این است که سرنخ‌هایی را پیدا کرده و کوششی برای آزاد سازی ایشان شود. گویا، پرونده امام موسی صدر، نسبت به گذشته، وضع بهتری پیدا کرده ولی باید کوشش‌ها به گونه‌ای باشد که به صورت کوشش‌های فراگیر و بسیار جسورانه تر و قدرتمندانه تر دنبال شود.

استفاده از تحولات جاری در لیبی
ــ این فرصت، فرصت بسیار مغتنمی است و از این رو باید بیشترین بهره را از آن برد. به نظر بنده، نباید فرصت پدید آمده در لیبی را از دست داد، چون بخش زیادی از کشور‌های جهان و بخشی از منطقه خاورمیانه، علیه قذافی هستند؛ بنابراین، با توجه به جنایتی که حکومت لیبی و شخص قذافی به امام موسی صدر کرده، باید از این فرصت استفاده کرد.

ویژگی‌های شخصیتی امام موسی صدر
ــ شخصیت امام موسی صدر، شخصیتی است که هر چه زمان جلوتر می‌رود و تحولات در منطقه در راستای یک منطقه فراگیر ـ با حضور مردم و استفاده از ظرفیت‌های اسلام ـ پیش می‌رود، بیشتر و بیشتر شناخته می‌شود؛ بنابراین، هر چه این تحولات رو به پیشرفت می‌گذارد و جدی تر می‌شود، شخصیت امام موسی صدر، نگاه‌های او، نیازمندی به حضور افکار ایشان، آن ارتباطات، آن گفت وگو‌ها و آن تسامح و تحمل‌هایی که در صحنه ارتباط بین ادیان و بین مذاهبی داشت، بیشتر شکوفا می‌شود.
شخصیت امام موسی صدر، تنها شخصیت دیروز نیست، بلکه شخصیت امروز و شخصیت آینده ما نیز هست. این شخصیت، الگویی است برای بسیاری که می‌خواهند در فضای بین الملل، کلیشه‌ها را بشکنند و قالب‌های ناکارآمد را کنار بگذارند و به صورتی زیبا و پویا و کارآمد، فعالیت کنند.

یک شخصیت این گونه و دارای فعالیت‌های تأثیرگذار بالنده و پویا، طبیعی است که هم در موضع حسادت و هم در موضع توطئه قرار بگیرد. گویا اگر شخصیت ایشان، شخصیت عادی می‌بود، قطعا این دام برای او چیده نمی‌شد و.../ البته قرائنی در دست است که ایشان در زنده هستند، اما به هر حال این دام را برای مخفی ساختن و محدود کردن او و گرفتن او از جامعه بشریت ایجاد کردند.

سال‌هاست از ربودن ناجوانمردانه امام موسی صدر می‌گذرد؛ شخصیتی که توانست به معنای واقعی، بسیاری از خوبی‌ها را معنا کند.

به گزارش «تابناک»، ویژه نامه یاران صدر به مناسبت دوازده هزارمین روز اسارت امام موسی صدر، گفت‌وگویی را با حجت الاسلام و المسلمین احمد مبلغی، رئیس مرکز تحقیقات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی، انجام داده است.

وی شخصیت امام موسی صدر را الگویی دانست برای کسانی که می‌خواهند در فضای بین الملل، کلیشه‌ها را شکسته و قالب‌های ناکارآمد را کنار بگذارند و سرانجام به صورتی زیبا، پویا، کارآمد، فعالیت کنند.

این استاد حوزه علمیه قم می‌افزاید: طبیعی است که شخصیتی مانند امام موسی صدر که فعالیت هایش در عرصه‌های دینی، سیاسی و اجتماعی در یک راه بالنده بود و افزون بر آن توانست ارتباطات بین المللی، حتی فراتر از جهان اسلام داشته باشد، در موضع حسادت و توطئه قرار بگیرد. اگر شخصیت ایشان، یک شخصیت عادی می‌بود، قطعا این دام برای او چیده نمی‌شد و این توطئه بزرگ برای پنهان و محدود کردن او و گرفتن او از جامعه بشریت رخ نمی داد.

مشروح گفت‌وگوی حجت الاسلام و المسلمین مبلغی، رئیس مرکز تحقیقات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی از این قرار است

* علت ناپدید شدن امام موسی صدر

ــ اگر شخصیت شناسی کنیم، می توان گفت شخصیت امام موسی صدر، شخصیتی روشن، آگاه، دلسوز به حال اسلام و آشنای به فضای بین الملل و شیوه‌های بین المللی بود و کمتر شخصیتی را سراغ داریم که هم اندیشه‌های دارای نگاه بین الملل داشته و هم در عین حال به شیوه‌های فعال و دارای تأثیر و پذیرفته بین المللی آگاه باشد.

 امام موسی صدر، شخصیتی این گونه بوده و دلیلش هم این است که ایشان از هنگامی که پا به عرصه فعالیت اجتماعی، سیاسی و دینی در فضای بین الملل گذاشتند، با گذشت اندک مدتی، آوازه‌ای پیدا کرده و آثار و کارکردشان نمود یافت. فعالیت‌های امام موسی صدر در عرصه‌های دینی، سیاسی و اجتماعی، در یک مسیر رشد یابنده قرار گرفت و توانست ارتباطات جهانی، حتی فراتر از جهان اسلام داشته باشد. او همچنین  توانست در این ارتباطات بین المللیَ، در راستای تلطیف فضا و گفت وگو و برقراری روابط انسانی و دینی، حرکت‌های بسیار مثبت و کارآمدی داشته باشد.
 
ــ یک شخصیت این گونه و دارای فعالیت‌های تأثیرگذار بالنده و پویا، طبیعی است که هم در موضع حسادت و هم در موضع توطئه قرار بگیرد. گویا، اگر شخصیت ایشان، شخصیتی عادی می‌بود، قطعا این دام برای او چیده نمی‌شد و این توطئه بزرگ برای محو و نابود کردن او ایجاد نمی‌شد؛ البته قرائنی در دست است که ایشان زنده هستند، اما به هر حال این دام را برای پنهان و محدود کردن او و گرفتن او از جامعه بشریت ایجاد کردند، ولی به هر حال، امیدواریم که ایشان بازگردند و در یک سطح گسترده و تأثیرگذاری در فضای بین الملل حضور داشته باشند. به حقیقت، همه ما در فضای بین الملل امروز، تشنه شخصیت‌هایی مانند امام موسی صدر هستیم؛ یعنی تشنه فعالیت‌هایی از آن دست که ایشان آغاز کرده بود.

ــ راهکار بنده این است، روزنه‌هایی که در اختیار هست و یا روزنه‌های امیدبخشی که از پیش به سمت آزادی ایشان گشوده شده است، اینها را مورد تأمل و برنامه ریزی بیشتری قرار دهیم و روی همان امکانات، فرصت ها، زمینه‌ها و روزنه‌ها کار متمرکزتری بشود. به نظر بنده، نخستین موضوع این است که کار در این زمینه، باید متمرکز باشد و دیگر آن که، کارها باید همه جانبه و به یک معنای دیگر، دارای یک بعد جهانی باشد.
دومین موضوعی که باید در این باره به آن توجه شود، این که به این کار، چهره انسانی دهیم. البته در بعد فضای بین المللی، باید این فقط شیعه نباشد که پیگیر این موضوع باشد، بلکه بخشی از اهل سنت و مسیحیت که ایشان را می‌شناختند و می‌شناسند هم باید این کار را دنبال کنند؛ یعنی به یک معنا، باید یک حرکت جهانی را ـ که همراه با فرصت یابی باشد ـ دنبال کنیم و فرصت‌های بین المللی را دریابیم و از همه ظرفیت‌ها بهره گیریم. گویا، یک فعالیت متمرکز جهانی معطوف به زمینه‌های امیدبخش، برای پیگیری سرنوشت و آزادی امام موسی صدر لازم است.

آزادی امام صدر، خدمت به گفت وگوی بین ادیان

ــ باید توجه داشت که امام موسی صدر، دارای سه بعد ایرانی، عراقی و لبنانی است؛ لبنان محل فعالیت و بروز شخصیت ایشان بوده و بخشی از خانواده صدر در عراق هستند و ایرانی بودن ایشان هم وابستگی ایشان به ایران را نشان می‌دهد؛ بنابراین، سه کشور نسبت به سرنوشت ایشان، باید حساسیت و اهتمام داشته و باید در یک معنا، فعالیت‌های هماهنگ داشته باشند. شعاع فعالیت امام موسی صدر در کشورهای گوناگون هم نمود داشته و از این روی، باید آن کشور‌ها را هم در این زمینه در گیر کنیم. دیگر آن که چهره انسانی امام موسی صدر را بیش از پیش مطرح کنیم و با دلایل گوناگونی که هست، اعلام کنیم آزادی ایشان، صرفا خدمتی برای به اسلام نیست، بلکه خدمت به گفت وگوی میان ادیان است.
 
ــ آن ابعاد شخصیتی امام موسی صدر که امروزه بیش از هر وقتی به آنها و به فعالیت شخصیتی که چنین ابعادی داشته باشد، نیاز است، برجسته کردن و بعد انسانی دادن به این موضوع است که می‌تواند در این باره بسیار مؤثر باشد. ما همچنین باید مجامع جهانی را درگیر این موضوع کنیم، چرا که اگر از سوی آنها کوشش متمرکزی شود، قطعا می توانیم فرصت‌هایی را از آن‌ها، ولو محدود، به کار بگیریم.

وضعیت پرونده سرنوشت امام موسی صدر

ــ تا آن جا که من از این پرونده می دانم، این پرونده همچنان در جریان است، به ویژه بخشی از پرونده بر حکومت لیبی و شخص قذافی و اعترافی که او در چند سال پیش نسبت به این که امام موسی صدر زنده است، متمرکز است. محکوم کردن قذافی و محاکمه او، بخشی از این پرونده بوده و بخشی هم دنبال این است که سرنخ‌هایی را پیدا کرده و کوششی برای آزاد سازی ایشان شود. گویا، پرونده امام موسی صدر، نسبت به گذشته، وضع بهتری پیدا کرده ولی باید کوشش‌ها به گونه‌ای باشد که به صورت کوشش‌های فراگیر و بسیار جسورانه تر و قدرتمندانه تر دنبال شود.

استفاده از تحولات جاری در لیبی

ــ این فرصت، فرصت بسیار مغتنمی است و از این رو باید بیشترین بهره را از آن برد. به نظر بنده، نباید فرصت پدید آمده در لیبی را از دست داد، چون بخش زیادی از کشور‌های جهان و بخشی از منطقه خاورمیانه، علیه قذافی هستند؛ بنابراین، با توجه به جنایتی که حکومت لیبی و شخص قذافی به امام موسی صدر کرده، باید از این فرصت استفاده کرد.

واحد مرکزی خبر: خانواده روحانی سرشناس لبنانی امام موسی صدر که قبل از ناپدید شدنش هنگام سفر رسمی به لیبی در سال 1978 نخستین جنبش شیعیان (امل) را در لبنان پایه گذاری کرده بود، امروز سه شنبه از انقلابیون لیبیایی خواست برای یافتن او کمک کنند.

خانواده امام موسی صدر و بسیاری از رهبران و سازمانهای شیعه از جمله حزب الله، معمر قذافی رهبر لیبی را مسئول ناپدید شدن امام موسی صدر معرفی کرده اند.

خانواده صدر در بیانیه ای خطاب به رهبران انقلابیون لیبیایی اعلام کرد: از کسانی که پس از سقوط طاغوت، زمام امور را در لیبی به دست می گیرند می خواهیم به این مسئله توجه ویژه داشته باشند.

جنبش حزب الله لبنان نیز در بیانیه ای جداگانه اعلام کرد بعد از آشکار شدن افول رژیم قذافی و یورش انقلابیون به زندانها برای آزاد کردن صدها بازداشت شده به دست رژیم قذافی، لبنانی ها از رهبران انقلاب لیبی می خواهند برای یافتن امام موسی صدر تلاش کنند.

قذافی همواره دست داشتن در ناپدید شدن صدر را انکار کرده و مدعی شده است وی بعد از آن که لیبی را به مقصد ایتالیا ترک کرد ناپدید شده است.

شهریور 90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۶
فاصله گلناری

امام حسین(ع) یکی از پسرانش را نزد معلمی گذاشت تا به  او درس بدهد. هنگامی که آن پسر سوره ی حمد را از او آموخت،امام حسین معلم را طلبید و علاوه بر کمک شایان به او دهانش را پر از دانه های گوهر در و گرانبها کرد. به این ترتیب،از معلم قدر دانی و سپاس گذاری نمود.  شخصی به آن حضرت عرض کرد:به خاطر تعلیم آن همه جایزه دادی؟
امام در پاسخ فرمود:این جایزه اندک چگونه می تواند ارزش آموزش و تعلیم را جبران کند؟)

 

جواد شکرانی/کوشک اصفهان
از کتاب 72 درس زندگی
از سیره ی عملی امام حسین(ع)/حمید رضا کفاش
مجله رشد
دی ماه 90
در اهمیت و مقام معلم همین بس که پروردگار عالم ، اولین معلم بشریت است و در این نگاه عمیق ، جهان آفرینش همچو مدرسه ای است که لفراد بشر هرکدام به تناسب تفاوت ها و درجات و استعداد شاگردان ، این مدرسه هستند و در این مدرسه عالم گیر ، شاگردان ممتازش نیز ارزش و منزلتی  به بزرگی هردو عالم دارند .    اساس فرهنگ و تفکرو شناخت بشری در خواندن و نوشتن و آموزش و سخن گفتن است و آنچه که به انسان پروبال می دهد و اورا از سایر موجودات ممتاز و برجسته  کرده است در همین چند مورد است . معلم و معلمی در طول تاریخ منشاء هدایت بشر و چراغ فراروی انسان ها در گذر زمان  بوده و خواهد بود و سیمای معلمی را در آیات و روایات متعدد قرآن از اولین (( الذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم)) 1 تا آخرین آنها و در وجود مبارک ائمه اطهار و پیشوایان بزرگ اسلام به وضوح می توان مشاهد نمود و حقیقت و جوهره ی وجودی معلم را با نگاهی عمیق از این منظر باید جستجو نمود . صرف قوت حافظه و تحویل اصطلاحات و محفوظات علمی ، ادبی و ... بی روح و حتی انتقال آنان بدون ایمان و راست گفتاری حکیمانه ، هرگز نمی تواند مقام و منزلت و ارزش معلمی را بنمایاندو از طرفی نکاه ابزاری به علم و معلمی ، هیچگاه مایه رشد و توسعه و ترقی نشده و نخواهد شد . معلمان بزرگ در هرجامعه ای صرف نظر از نوع نظام آن ، همواره دارای صداقت و اخلاص و ایثار بوده اند .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۰
فاصله گلناری

قدرت دینی رمز جاودانگی فرهنگ ایثار و شهادت
یکی از عوامل موثر بر سرنوشت انسانی وجامعه،دین است و هیچ برهه ای از دین را نمی توان یافت که از قدر ت دینی اثر نپذیرفته باشد.
دین به عنوان یک حقیقت مستقل،به مجموع دستورات وسخنان خداوند متعال در زمینه های مختلف زندگی گفته می شود که به وسیله پیامبران دریافت و به مردم عرضه می گردد و موضوع اعتقاد مردم واقع می شود.دین به دلیل آن که هم از جهت منشع ظهور دارای اسالت است و از منبع لایزال خداوندی سرچشمه می گیرد و هم از جهت ظرف پذیرش،دارای اسالت است و به طور فردی مورد پذیرش واقع می گردد،تجلی آن به عنوان موضوع اعتقادی انسان ها دارای اصالت خاصی است که از این دو منبع عظیم ون یرومند سرچشمه می گیرد و تبدیل به قدرتی بلامنازع در حرکت انسان و جامعه می شود.قدرت دینی در قیاس دیگر مانند قدرت ملی یا اقتصادی،از پویایی خاصی برخوردار است،زیرا وامدار قدرت الهی وایمان فطری انسان وعشق او به حقیقت می باشد.
نهضت امام خمینی(ره)نیز از آن زاییده می گردد وبا اتکای به قدرت جاوید دینی تبدیل به حرکت پویا و مستمر به نام فرهنگ ایثارو شهادت می گردد تا به تحقق وعده الهی ختم و زمین از آن مستضعفین گردد.

حجت الاسلام حیدر امان آبادی(انصاری)
روزنامه سرو
28اردیبهشت91
فرهنگ ایثار
تعریف فرهنگ شهادت

تعاریف متعددی از فرهنگ شهادت آورده شده است. فرهنگ شهادت عبارت است  از «مجموعه آگاهی ها، باورها،  آداب و اعتقادات و اعمالی  که موجب وصل  انسان  به عالی ترین  و والاترین  درج?  کمال،  یعنی مرگ  آگاهانه  در راه خدا می گردد.»  هر گونه آثار باق مانده از شهدا درباره  شهادت و شهید، سیره، روش و پیام شهیدان  و بالاخره تربت پاک  و مقدس آنان بخشی  از این فرهنگ می باشد؛ فرهنگ شهادت عبارت است از :« تعیین عاشقانه ای که انسان دنیوی  را دز عبور از  حیات مادی به حیات معنوی  لقاءا...می رساند.»(معدنی،22،1378)

در تعریف  فرهنگ شهادت می توان سه نگاه داشت : قبل از شهادت ، حین شهادت و بعداز شهادت می توان برا ساس آن مقاطع و ویژگی های آن  و زمان مورد نظر، تعریف  ارائه داد . می توان  این مقاطع را جدا  دید یا اینکه به هم پیوسته ، همچنین  می توان یک مقطع را مبنا قرار داد و یا اینکه به عوامل  و مواردی پرداخت  که منتج به شهادت می شود، شهادت  نیز محصولی است که باید معرفی گردد و شهدا معرف آن فرهنگ اند.فرهنگ شهادت مجموعه آثار ، اصول و معارفی است که معرف و برآمده از حیات معنوی شهیدان راه خدا، و مبین سیر? عملی آنهاست .

در فرهنگ شهادت شهید و شهادت و پیام شهید مطرح است؛ حضرت امام حسین (ع)  به عنوان الگوی شهید و و شهادت و حضرت زینب (س) پیام رسالت شهادت می باشد. در بحث فرهنگ شهادت نیز، فرهنگ مادی (وجهه فیزیکی همانند تربیت و  مقبره شهید، وسایل و آثار به جای مانده  و موز? شهدا) و فرهنگ معنوی (باورها،ارزش ها و اعتقادات) مطرح است.بنابراین، فرهنگ شهادت عبارت است از «سیر?  شهدا،  نحو? تاثیر سیره شهدا و اثرگذاری آن در جامعه»
فرهنگ ایثار و شهادت

تعریف نهایی: فرهنگ شهادت عبارت است از «آثار باقی مانده از شهید، اعم از غیره مادی (معنوی) مثل باورها، اعتقادات، خلقیتات ، رفتارها و اهداف و دیگر وجوه معنوی و الهی شهید که الهام گرفته از قرآن و معصومین(ع) می باشد و آثار مادی آن که عبارتند از تربت پاک شهید، وسایل شخصی، اسامی خیابان ها، مراسم مربوط به شهید، آثار مکتوب و کلاً  هر آن چیزی که قابل مشاهده  و لمس بوده  و یادآور  شهید باشد.»
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۳۳
فاصله گلناری
)الهی نامه: این منظومه مجموعه ای است از قصه های گوناگون کوتاه و مبتنی بر گفت و شنود پدری با پسران جوان خود که بیهوده در جست و جوی چیز هایی بر آمده اند که حقیقت آن ها با آنچه عامه ی مردم از آن ها می فهمند،تفاوت دارد.
ž2)مصیبت نامه:از دیگر منظومه های مهم عطار،مصیبت نامه است در بیان مصیبت ها و گرفتاری های روحانی سالک و مشتمل است بر حکایت های فرعی بسیار که هر کدام از آن ها جداگانه نیز خالی از فایده و نتیجه نیست.
ž3)مختار نامه:عطار یکی از شاعرانی است که به سرودن رباعیات استوار و عمیق عارفانه و متفکرانه مشهور بوده است. رباعیات وی گاهی به رباعیّات خیّام نسبت داده و در مجموعه ی ترانه های وی به ثبت رسانده اند. همین آمیزش و نزدیکی فکر و اندیشه،کار تمیز و تفکیک ترانه های این دو شاعر بزرگ نیشابور را دشوار می سازد.
  آفتاب: 25 فروردین‌ماه روز بزرگداشت عطار نیشابوری شاعر و عارف معروف قرن هفتم هجری نام گرفته است. با توجه به اهمیت اندیشه های عرفانی عطار در شکل‌دهی به عرفان اسلامی و مقام والایی که وی در غزل و شعر پارسی دارد و همچنین گمنامی نسبی او در مقایسه با قله های دیگر شعر ایرانی و عرفان اسلامی نکاتی در باب این چهره ماندگار، اعجاب‌برانگیز و تأثیرگذار در تاریخ تفکر ایرانی – اسلامی اشاره می‌شوند. 

نیوتن می‌گوید بر شاخ غولان اندیشه ایستاده است و اگر این غولان نبودند وی مجالی برای رسیدن به دستاوردهای علمی خویش نداشت. 
Quartet
این نکته در باب بزرگان اندیشه ایرانی – اسلامی چون مولوی، سعدی، حافظ، ملاصدرا و خواجه نصیرالدین توسی هم صدق می کند. افرادی چون فارابی، غزالی، رودکی، فردوسی و ابن سینا بودند که باعث شدند چنین بزرگانی در تمدن ما برویند و معارفی را از اندیشه های خود متأثر کنند.

به صورت خاص در حوزه عرفان ایرانی – اسلامی اگر افرادی چون سنایی و بخصوص عطار نبودند امکان آنکه بزرگی چون مولوی فرصت بروز و نمود پیدا کند اندک بود. 

ما بسی از مولوی یاد می‌کنیم، اشعار او را می‌خوانیم و شاهدیم که اندیشه و اشعار وی حتی در مغرب زمین مورد توجه قرار گرفته‌اند، اما هم برای فهم اندیشه‌های ژرف و غنی مولوی و هم برای پی بردن به سیر تکامل این اندیشه‌ها، احاطه به افکار افرادی چون عطار ضروی است، چرا که رگه‌های بسیاری از این افکار در اندیشه‌ها و اشعار فردی مانند عطار موجودند.

 

حکایتی از مصیبت نامه عطار

 آن یکی دیوانه را  می تاختند          کودکانش سنگ می انداختند

در گریخت او زود در قصر عمید         بود او در صدر آن قصر مشید

دید در پیشش نشسته چند کس      باز می رانند از رویش مگس

بانگ بروی زد عمید از جایگاه            گفت ای مدبر که داد اینجات راه

گفت بود از دیده من خون چکان        زآنکه سنگم می زدند این کودکان

آمدم کز کودکان بازم خری                خود تو صدباره زمن عاجز تری

چون تو را در پیش باید چند کس        تا زرویت باز می راند مگس

روز 25 فروردین ماه در تقویم رسمی کشور به نام عطار نیشابوری نامگذاری شده است و همه ساله مراسم بزرگداشت این شاعر و عارف نامی در شهر نیشابور برگزار می شود.

همایش سال روز ملی عطار نیشابوری 25 فروردین ماه با پیام فرهنگ و ارشاد اسلامی و حضور شخصیتها و عطارشناسان و اندیشمندان در نیشابور برگزار خواهد شد و در این روز پیام احمد مسجد جامعی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران در سراسر جهان مخابره خواهد شد و در بیش از 25 کشور جهان آیین و مراسم ویژه بزرگداشت عطار نیشابوری این شاعر و عارف وارسته و شهیر ایران و جهان برگزار خواهد شد.

با برنامه ریزی به عمل آمده امسال (سال 1384) با برپایی همایش علمی به تمام ابعاد محققانه این شاعر و عارف پرداخته می شود.

برنامه های این روز با صدا درآمدن (زنگ عرفان) در تمامی مدرسه های شهرستان نیشابور آغاز می شود و سپس همایش علمی اندیشمندان و محققان علم و ادب و عرفان با حضور چون استاد: دکتر جلال الدین کزازی، دکتر تقی پور نامداریان، دکتر محمدجعفر یاحقی، دکتر رضا اشرف زاده، دکتر رضا انزابی نیاد و دکتر بهروز ثروتیان در محل فرهنگسرای سیمرغ در نوبت صبح برگزار خواهد شد و سپس گلباران مقبره عطار نیشابوری، این شاعر و عارف نامی ایران توسط دانش آموزان انجام خواهد شد.

اجرای موسیقی سنتی، انتشار بولتن جهت معرفی اثر و شخصیت عطار نیشابوری، سخنرانی اساتید برجسته دانشگاه و برگزاری نمایشگاه کتاب و صنایع دستی از دیگر برنامه های بزرگداشت روز عطار نیشابوری است.

یکی از سرآمدان شعر و ادب فارسی، عطار نیشابوری است. مورخان و محققان، نام او را «محمد» و لقبش را «فرید الدین» و کنیه اش را «ابوحامد» نوشته اند. در اشعارش بیشتر به «عطار» تخلص نموده و گاهی هم «فرید» را که بی گمان مخفف لقب اوست ـ برای تخلص شعری خود برگزیده است. نام پدر عطار هم ابراهیم و کنیه او ابوبکر است و بعضی به اشتباه، جز این نوشته اند. مادر او هم چنانکه از فحوای کلام عطار بر می آید، زنی اهل معنی و خلوت گزیده بوده است. عطار در وصف مادر خود سروده است.

اگر چه رابعه صد تهمتن بود      ولیکن ثانبه این نیک زن بود

چنان پشتم قوی داشت آن ضعیفه    که ملک شرع را روی خلیفه.....

نبود او زن که مرد معنوی بود     سحرگاهان دعای او قوی بود

سال تولد شیخ را که اکثر مورخان 512 یا 513 در «کدکن نیشابور» نگاشته اند، که به دلایلی نادرست است. زیرا اگر شهادت او را در سال 618 و در قتل عام نیشابور به دست مغول درست بدانیم به ناچار باید مدت عمر او را یکصد و شش سال پنداشت که این نظر، با اشعار شیخ که عمر خود را از سی سالگی تا هفتاد و اند سالگی ذکر کرده، سازگار نیست. آخرین سالی را که عطار برای عمر خود ذکر کرده است، «هفتاد و اند» است:

مرگ در آورد پیش، وادی صد ساله راه      عمر تو افکند شست بر سر هفتاد واند

 

خی

درباره ی خیام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۲۲
فاصله گلناری

سیمین دانشور نویسنده و همسر مرحوم جلال آل احمد عصر امروز در سن 90 سالگی در تهران درگذشت.

بنا بر این گزارش وی در چند سال گذشته با مریضی دست به گریبان بود به نحوی که حال وی در هفته های اخیر رو به وخامت رفته بود.

سیمین دانشور (زاده ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ شمسی در شیراز) نویسنده و مترجم ایرانی است. او دارای مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و استاد بازنشسته این دانشگاه بود.

سیمین دانشور نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. از وی همواره به عنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کم نظیر در ادبیات داستانی ایران نامبرده می‌شود.

یکی از نزدیکان مرحوم سیمین دانشور علت فوت این نویسنده را کهولت سن و آنفولانزای شدید عنوان کرد.

علی دهباشی در این باره به فارس گفت: سیمین دانشور پس از تحمل یک دوره بیماری که در این اواخر دچار آن شده بود سرانجام در ساعت 16 امروز (پنجشنبه) درگذشت.

وی ادامه داد: مرحوم سیمین دانشور در آستانه 91 سالگی بود و کهولت سن وی در فوت وی موثر بود؛ ضمن این که در این اواخر نیز مرحوم سیمین دانشور دچار یک آنفولانزای شدید شده بود که این عامل نیز در فوت وی تاثیر زیادی داشته است.

دهباشی درباره زمان دقیق مراسم تشییع این بانوی نویسنده گفت: مراسم تشییع وی قطعا روز جمعه نخواهد بود و احتمالا روز شنبه و حتی یکشنبه خواهد بود.

وی درباره مکان خاکسپاری مرحوم سیمین دانشور واین که وی در کنار همسرش جلال آل احمد دفن خواهد شد نیز گفت: ابتدا باید وصیتنامه مرحوم سیمین دانشور خوانده شود و آن گاه در این باره تصمیم گیری خواهد شد.

تسلیت حداد عادل
غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی ، در پیامی با اظهار تاسف از درگذشت سیمین دانشور فقدان وی را به جامعه ادبی و اهل علم و فرهنگ جمهوری اسلامی ایران تسلیت گفت.

متن پیام حداد عادل به این شرح است: بسمه تعالی، درگذشت نویسنده ارجمند ، خانم سیمین دانشور همسر نویسنده بزرگ زنده یاد جلال آل احمد موجب تاسف فراوان شد.

فقدان این بانوی هنرشناس و ادیب دانشمند را به جامعه ادبی و اهل علم و فرهنگ در جمهوری اسلامی ایران تسلیت می گویم.  

نگاهی به آثار دانشور
از جمله تالیف ها و ترجمه های سیمین دانشور عبارت‌اند از:

«آتش خاموش» 1327

«سرباز شکلاتی » اثر برناردشاو ،1328

«دشمنان» اثر آنتوان چخوف ، مجموعه ی داستانهای کوتاه ، 1328

«بتاتریس» اثر شنیتسلر ،1332

«رمز موفق زیستن » اثر دیل کارنگی ،1332

«کمدی انسانی » اثر ویلیام سارویان،1334

«داغ ننگ » اثر ناتا نیل هارثون ، 1334

همسر جلال آل احمد درگذشت

 سیمین دانشور نویسنده و مترجم، عصر امروز درسن 90 سالگی در تهران درگذشت.

به گزارش مهر سیمین دانشور نویسنده و مترجم ایرانی و همسر جلال آل احمد در سن 90 سالگی در تهران درگذشت.

 

 

به بهانه سالگرد در گذشت جلال آل احمد

 

«جلال عزیزم ، قربانت گردم .رفتم و از سخت جانی خود شرمنده ام. بی تو یکدم زیستن شرط وفاداری نبود .وقتی از تو جدا شدم همان طور که پیش بینی می کردم ، مثل جفت مرغ مهاجر چنان اندوهی فر گرفتم که از گریه نتوانستم خودداری کنم ..............هرچه می کوشیدم خود را آرام کنم نمی توانستم .اکنون که این کاغذ را مینویسم کمی آرام شده ام .

جلال عزیز اگر تو بودی ، دیگر هیچ غصه ای نداشتم و باور کن که با وجود تمام این تشریفات انگار یک خاری در گلویم نشسته است . زن مهماندار که اشک های مرا دید پرسید از معشوقت جدا شده ای؟»

سه شنبه دوم سپتامبر 1952   11 شهریور1331

 

(نامه  سیمین دانشور برای جلال آل احمد . نامبرده در این تاریخ برای استفاده از بورس فولبرایت سفری یک ساله را به مقصد آمریکا آغاز می کند و در دانشگاه استنفرد در زمینه جمال شناسی و داستان نویسی مشغول به تحصیل می شود)

روز 18 شهریور 1348زندگی مشترک جلال آل احمد با سیمین دانشور که از آشنایی این دو در سال 1327 و ازدواج آنان در 1329شروع شده بود،با مرگ جلال به پایان رسید .

روحش شاد 

 

 

سرنوشت خانه‌ سیمین و جلال‌ چه می‌شود؟ 

ادبیات - ایسنا نوشت:

 

ویکتوریا دانشور خواهر سیمین دانشور با انتقاد از بحث‌هایی که درباره خانه به یادگار مانده از سیمین دانشور و جلال آل احمد مطرح می‌شود، گفت: «چون خانه سیمین دست ماست باید این خانه را تعمیر کنیم، خواهرم در زمان حیاتش به من سفارش کرد که خانه به میراث فرهنگی داده شود تا چراغ خانه روشن باشد ، کسی نگهدار خانه باشد تا اسم او و جلال زنده باشد.»

وی ادامه داد: «ما شش خواهر و برادر بودیم که اکنون این خانه، شرعی و قانونی فقط به من می‌رسد.»

او درباره‌ی وصیت‌نامه‌ای که از سیمین دانشور به جای مانده، گفت: «وصیت‌نامه‌هایی که سیمین نوشته رسمی نبوده و اگر می‌خواسته واقعا چیزی را به کسی بدهد، باید به محضر می‌رفته، به هرحال ما وصیت‌نامه‌ای از او داریم که تمام وصیت‌نامه‌های قبلی‌اش را فسخ کرده است.»

خواهر سیمین دانشور درباره‌ واگذاری خانه به میراث فرهنگی نیز گفت: «من قصد دارم خانه را تعمیر کنم و براساس قانون آن را به میراث فرهنگی بدهم. قانون احترام دارد و ما هم می‌خواهیم این خانه حفظ شود و براساس وصیتی که سیمین کرده، بنیادی برای سیمین و جلال در آن خانه ایجاد شود.»

ویکتوریا دانشور هم‌چنین درباره‌ کتاب‌هایی که از سیمین و جلال در این خانه باقی‌ است، گفت: «از طرف وزارت ارشاد، آقای حمیدی بهترین متخصصان خودشان را فرستادند و یک هفته این کتاب‌ها را شماره‌گذاری کردند، اما این کتاب‌ها، کتاب‌های معمولی هستند که در هر کتابفروشی پیدا می‌شوند و کتاب خطی در میان آنها نیست، اما به هرحال این کتاب‌ها شماره‌گذاری شده‌اند و در اتاقی نگهداری می‌شوند که ما در این اتاق را بسته‌ایم تا در این خانه بماند.»

 

 

پاسخ رندانه جلال آل احمد به ناشری که او را برای مشاوره می​خواست 

کتاب - آل احمد گفت اولین شرطش این است که من پیشنهاد نمی‌کنم. شما بپرسید، هر چه را قبلا چاپ نشده می‌بینم و در یک کلمه می‌گویم بله یا نه، وقت پرچانگی ندارم.

 

فارس گزارش داد: 18 تیر سومین سالگرد درگذشت مهدی آذریزدی، نویسنده کودک و نوجوان بود. آذریزدی که تنها تحصیلات مکتبخانه‌ای داشت از همان دوران کودکی برای تامین معاش وارد محیط های کارگری شد. وی مدتی را هم به حروفچینی در چاپخانه مشغول شد. در ادامه بخشی از خاطرات او در انتشارات امیرکبیر و خاطره‌اش از رویارویی و روش و سلوک جلال آل‌احمد نقل می‌شود.

 

مهدی آذریزدی نیز خاطره‌ای از آن سال‌ها را به یاد می‌آورد: اوایل کار موسسه انتشارات امیرکبیر بود در سال 1329- اولین کتابی که امیرکبیر زیر چاپ بُرد «تاریخ علوم پیر روسو» ترجمه حسن صفاری بود که کتاب آبرومندی بود. آشنایی صفاری با جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر، از کتاب فروشی و چاپ‌خانه علمی شروع شده بود که کتاب‌های صفاری قربانی را منتشر می‌کرد. در این موقع من هم از علمی بریده بودم و چند ماهی از اوایل فعالیت امیرکبیر در آنجا کار می‌کردم(بیش از این نمی‌خواهم در این‌باره حرفی بزنم).

جعفری که خود چندان کتاب‌خوان نبود دلش می‌خواست کار انتشاراتش در میان کارهای کتاب‌فروشان شاخص باشد که تا آخر هم این آرزو را داشت و به آن هم رسید. نمی‌دانم اعتقاد و اعتماد جعفری به آل‌احمد از کجا آمده بود اما ایشان را دیده بود و به اصرار خواسته بود که مشاور موسسه باشد و به او گفته بود: همه ناشران یک مشت انتشارات بازاری و معمولی دارند و چند تا هم کتاب خوب‌تر که بر حسب تصادف به دستشان افتاده. من می‌خواهم اصلا کتاب بی‌ارزش چاپ نکنم و همه کارهایم مورد توجه اهل فن باشد اما کتاب‌هایی به ما عرضه می‌شود که نمی‌توانیم ارزش آنها را بسنجیم. از شما می‌خواهم در انتشار کتاب ما را همراهی کنید که اشتباه نکنیم. هر شرطی را می‌پذیرم و هر حرفی را تعهد می‌کنم.

 

آل احمد گفت: اولین شرطش این است که من پیشنهاد نمی‌کنم. شما بپرسید، هر چه را قبلا چاپ نشده می‌بینم و در یک کلمه می‌گویم بله یا نه، وقت پرچانگی ندارم. ماهی هم ... تومان می‌گیرم اعم از اینکه در آن ماه چیزی به من ارائه داده باشید یا نه.

جعفری گفت: این مبلغ که خیلی زیاد است و من خودم کمتر از این مزد می‌گیرم. جلال گفت: خودت باید ببینی برایت صرف می‌کند یا نه. برای من کمتر صرف نمی‌کند. جعفری گفت: در این صورت شما نظرتان را در باره هر کتاب بنویسید تا ما هم نقاط ضعف و قوت آن را بدرستی بفهمیم و باد بگیریم.

جلال گفت: همان که گفتم: بله یا نه. اگر بخواهی نظرم را مانند یک بحث انتقادی بنویسم آن وقت برای هر کتاب همان مبلغ را می‌گیرم چه رد کنم و چه قبول کنم چون که وقت ما هم برای خودمان مانند سرمایه شما برای خودتان ارزش دارد. اگر می‌بینی برایت صرف نمی‌کند باید با کس دیگری مشورت کنی.

جلال صریح و تند و قاطع حرف می‌زد. این برخورد طرفین را راضی نکرد و گفتگو رها شد و توافق سرنگرفت. موسسه کتاب‌های بازاری چرندی هم چاپ کرد که فروش نداشت و آبرومند نبود. تجربه موسسه کم‌کم زیاد شد و امیرکبیر، ناشر نامدار، چنان که می‌خواست شاخص هم شد، اما آل‌احمد دیگر موسسه را ندیده گرفت و هیچ یگ از آثارش را به امیرکبیر ارئه نداد.

کتاب پژوهشگران معاصر ایران

از شهریور 91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۱۲:۰۰
فاصله گلناری



خواجه عبدالله انصاری در چنین روزی در سال 396 هـ.ق به دنیا آمد و در سال 481 هـ.ق در گذشت. وی پرورش یافته مکتب خراسان بود. اساس مکتب تصوف خراسان، جمع شریعت و طریقت و مبارزه با انحراف و بدعت بود. این مکتب به‌ویژه بر نقل اقوال مشایخ تکیه داشت. خواجه عبدالله انصاری در همین مکتب پرورش یافته و به مبادی و اصول آن وفادار مانده بود. کار مهم خواجه عبدالله تدوین منازل طریقت و مقامات سلوک عرفانی بود؛ در درجه‌بندی مقامات، ترتیب تازه‏ آورد و در این ترتیب بر کیفیات باطنی و اشراقی انحصار نکرد، بلکه اخلاق و آداب زندگی متعارف را نیز دخالت داد تا هر فرد صوفی، در عین حفظ پیوند با زندگی، سیر معنوی داشته باشد و طریقت را با شریعت همراه کند.

 

تولد خواجه عبداللّه انصاری رحمه الله


پدید آورنده : ، صفحه 119
 

شنبه

p. 18

حنجره آبی تغزّل

امیر مرزبان

الهی! اگر عبداللّه را خواهی گداخت، دوزخی دیگر باید آلایش او را، و اگر خواهی نواخت، بهشتی دیگر باید آسایش او را...

این کلمات بهاری و دمی است که از حنجره آبی تغزل، دری به ملکوت گشوده بود. هرجا که در طول تاریخ، این خاک خسته، بهانه بغض می گرفت، ناگاه از پنجره اشراق، نوری می آمد و زمین را خندان می کرد.

خسته ترین شعر آسمان، لحظه هایی است که صدای کسی از اولیاءاللّه را نمی شنود و این محال است؛ آسمان هیچ وقت خسته نخواهد شد.

مردی امروز می آید که مناجات را رنگ تازه ای خواهد داد؛ مردی از نسل پاک ترین انصار عشق.

مردی می آید که دُعا را شکوهی تازه خواهد داد.

مردی که خدا، این چنین جستجو می کرد که: «روزگاری او را می جستم، خود را می یافتم؛ اکنون خود را می جویم، او را می یابم».

و او خودش را گم کرد تا خدا در لحظه لحظه اش جاری شود.

عبداللّه انصاری، مناجات عشق می خواند سال ها و خود عشق در او تجسم می یافت.

شاید در پس آن همه راز و نیاز، پرده های ملکوت را که برایش بالا می زدند، چیزی جز خود نمی دید؛ درست مثل سیمرغ هایی که در قاف جنون لانه دارند. دل کندنی نیست که بنشینی و مناجات های خواجه را بخوانی؛ که نمی شود از این همه شیرینی دل کند.

مهربانترین مهربانانِ جهان را خوانده این مرد. با شادترین و غمناک ترین لحظه های اُنس، خود داشت.

امروز، زادروز مردی است که ستاره های شب، از دیدنش شادمان می شوند. او که عشق را معنایی دیگر می داد، او که در عشق تکثیر شد و در عشق معنا یافت.

عاشق سالک، فقط نوری ازلی می بیند و لاغیر، و در پرتو نور، بهانه خورشید خواهد گرفت.

ای عزیز! بهشت و دوزخ بهانه است، مقصود، خداوند خانه است. ای بهشت! سر تو ندارم؛ مرا درد سر نده، ای دوزخ! تن تو ندارم؛ از خود خبرم مده».

و این چنین بود که کلمات این مرد، جاودانه خواهد شد؛ زیرا که نه از خاک، که از افلاک هم گذشته بود و به دوست رسیده بود و خداوند از بس که مهربان است، دست هایش را تبرک نمود و کلماتش را بر آسمان و زمین نشان داد و ستاره صبح را به نام او روشن کرد.


 

دوم شعبان: 

شیخ الاسلام ابواسماعیل عبدالله بن منصور مشهوربه خواجه عبدالله انصاری، نویسنده، شاعر، محدث و مفسرپرآوازه قرن 5 هجری قمری درشهرهرات متولد شد. او ازاعقاب ابوایّوب انصاری صحابی معروف پیامبراکرم(ص) بود. شیخ انصاری ازکودکی زبانی گویا، طبعی روان و حافظه ای قوی داشت. او پس از تحصیل علوم دینی و ادبی راهی سفرشد و دربازگشت با شیخ ابوالحسن خَرَقانی ملاقات و مباحثه کرد. خواجه عبدالله انصاری درتصوف از شیخ خَرَقانی تعلیم گرفت و جانشین او بشمارمی رفت. شیخ انصاری آثارمنظوم و منثور فراوانی به زبانهای عربی و فارسی دارد که مشهورترین آنها «مناجات نامه، ذمُّ الکلام و مَنازلُ‌ السّائرین» است. این عارف دانا سرانجام درذیحجه سال 481هجری قمری بدرود حیات گفت و درگازُرگاه هرات به آغوش خاک سپرده شد.

 

 

 

زندگی نامه خواجه عبدالله انصاری

 

ابو اسماعیل عبد الله بن ابو منصور مست  النصاری  معروف به خواجه عبدالله انصاری و پیر هرات از مشایخ و علمای بزرگ بود .به شیخ ابو الحسن  خرقانی اخلاص و ارادت ویژه داشت .

خواجه عبدالله محمد بن انصاری هروی سال 384 -396 هجری - در زمان سلطنت آلب ارسلان سلجوقی و وزارت خواجه نظام الملک وزیر دانشمند و دانش پرور و هنر شناس وی در یکی از دهات طوس متولد شد و در سال 481 هجری قمری درگذشت خواجه عبدالله انصاری نابغه ایست که به شامخ ترین قلل انسانیت دست یافته و اگر نظم و نثر وی تا بدین حد دلنشین است از جادوی عشق و ایمان اوست ایمان مردی که از سر منزل طلب گذشته و هفت خوان هولناک را بدون بیم و تردید پشت سر نهاده تا به چشمه آب حیات و به کیمیای سعادت و زندگی جاویدان رسیده است.

وی یکی از بزرگترین کیمیاگران مشرق زمین است که قلمرو دست نیافتی او را شکوهی است که گذشت زمان در آن تاثیر نمی کند و هر سخنی از وی دنیای عظیم و پر جلالی را در پیش روی ما می گشاید و ما در این مقال نه امکان و نه فرصت و نه سودای و پایه آن را داریم که در حکمت اشراق وعرفان سخن گوئیم.

خواجه عبدالله انصاری از گویندگان و شعرای بسیار بلند پایه است که کلام او از دل برآمده و بر دل می نشیند و نثر وی نیز به روانی خود نوعی شعر به شمار می آید.

ادبیات برای وی یک مقوله تجملی یا راهی برای ارتزاق و رسیدن به دولت و مکنت نیست . بلکه رازگوی اسراری است که سینه هایی سوخته و شرحه شرحه می توانند آنها را در خود بگیرند. او از این وسیله علیه غاصبین حقوق مردم نیز استفاده می کند . خواجه عبدالله انصاری عارف وارسته ای دشمن دغلکاری و نیرنگ و خود فروشی است و از بزرگترین محدثین عالم اسلام نیز شمرده می شود. به لقب شیخ الاسلام معروف بود و از نوادگان ابوایوب انصاری می باشد قدرت وی در علم و ادبیات عرب نیز بگواهی کتبی که به زبان عربی نوشته از جمله کتب : ذوالکلام و منازل السایرین برای مردی که بطور کلی هیچ مکتبی از صرف و نحو بطور کامل ندیده شگفت آور است . 

 

- تقسیم رفتار و کردار و معاملات و آن نیز دارای ده باب است :

1- رعایت 2- مراقبت 3- حرمت ها 4- اخلاص 5- تهذیب 6- استقامت 7- توکل 8- تفویض ( تفویض الامر الی اله) 9- ثقه و اعتماد و اطمینان 10- تسلیم

  1. تقسم ابواب الاخلاق :

اخلاق هم دارای ده باب است :

  1. صبر
  2. رضا
  3. شکر
  4.  حیاء
  5. صدق
  6. ایثار
  7. خلق
  8. تواضع
  9. فتوت
  10. انبساط

 

  1.  تقسیم الاصول و آنرا ده باب است :
  2. قصد
  3. عزم
  4. اراده ها
  5.  ادب
  6. یقین
  7. انس
  8. ذکر
  9. فقر
  10. غنا
  11. مقام
  1.  تقسیم وادیها و آنرا نیز ده باب است :
  2. وادی احسان
  3. وادی علم
  4. وادی حکمت
  5.  بصیرت
  6. فراست
  7.  تعظیم
  8. الهام
  9. مسکنت
  10. وادی طمانینه
  11. وادی همت

 

الهی بهشت بیتو جای شادی نیست و جز از دوستی تو روی آزادی نیست.

الهی دلی ده که در حرص و آز بر ما باز نشود و قناعتی ده که چشم امید ما جز بروی تو باز نشود.

الهی دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.

الهی تحقیقی ده که از دنیا بیزار شویم و توفیقی ده که در دین استوار شویم .

الهی تو بساز کار من و منگر بکردار من ! الهی تو بساز که دیگران ندانند و تو بنواز که دیگران نتوانند.

الهی دلی ده که طاعت افزون کند و توفیق طاعتی که به بهشت رهنمون کند .

الهی دلی ده که در آن آتش هوی نبود و سینه ای ده که در آن رزق و ریا نبود.

الهی دیده ای ده که جز ربوبیت تو نه بیند و دلی ده که داغ عبودیت تو گزیند و نفسی که حلقه عبودیت تو در گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند.

الهی یافت تو آرزوی ما است و دریافت تو نه بقوت بازوی ما است . آنرا که خواندی واسطه ای در میان نبود و آنرا که راندی هیچ گناهی نکرده بود .

الهی نچه تو کشتی آب ده و آنچه عبداله را کشت بر آب ده !

3

الهی ما را در دنیا معصیت می کردیم حبیب تو محمد (ص) غمگین میشد و دشمن ابلیس شاد، الهی اگر فردا عقوبت کنی باز حبیب الله العالمین دوست تو محمد (ص) اندوهگین شود و دشمن تو و ما شاد گردد.

الهی دو شادی به دشمن مده و دو اندوه بر دل دوست خود محمد (ص) منه.

الهی اگر پرسی حجت نداریم و اگر بسنجی بضاعت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم .

مائیم همه مسلمان بیمایه و همه از طاعت بی پیرایه و همه محتاج و بی سرمایه الهی چون نیکان را استغفار باید کرد ، نانیکان را چه باید کرد ؟

الهی مبینی و میدانی و برآوردن می توانی . الهی چون همه آن کنی که می خواهی پس از این بنده مفلس چه می خواهی . الهی آمرزیدن مطیعان چه کار است . کرمی که همه را نرسد چه مقداب است ؟

الهی آفریدی رایگان و روی دادی رایگان . پس بیامرز رایگان که تو خدایی نه بازرگان .

الهی محبت تو بجان است . محبت دوستان تو هم بجان است و با غیر ایشان تاب جان است .

الهی به حور قصور ننازیم اگر نفسی با تو پردازیم ، اگر بدوزخ بری دوی دار نیستیم و اگر به بهشت بری خریدار نیستیم.

الهی دعا بدرگاه تو لجاج است ، چون دانی که بنده به چه محتاج است.

الهی عبداله کاش خاک بودی تا نامش از دفتر جهان پاک بودی.

الهی همه از تو ترسند و عبداله از خود زیرا که از تو نیکی آید و از عبداله بدی.

الهی اگر چه نور در عبادت است ، اما کار به عنایت است .

منبع : مردان پارس -بزرگان سرزمین پارس

مستندات : تذکره ریاض العارفین اثر رضا قلی خان هدایت & ویکی پدیا & شبکه جهانی جام جم

 خرداد 92

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۳
فاصله گلناری