به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

شهید آیت الله سعیدی

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۴۹ ب.ظ

شهید آیت الله سعیدی و ارتباطات مردمی

گفتگو با غلامحسین نادری
 

درآمد
 

ارتباط تنگاتنگ با مردم و رسیدگی به مشکلات آنان و تلاش برای ارتقای سطح آگاهی و فرهنگ آنان،‌ شان و مرتبه همیشگی روحانیت به عنوان مبلغین دین خدا و رمز موفقیت آن ها در مبارزه علیه حکام جور است. شهید آیت الله سعیدی به نیکی به این شان آگاهی داشت و تا پای جان در این مرتبه والا باقی ماند. این گفت و گو مرور صمیمانه ای بر این سلوک خداپسندانه است.

شروع آشنایی شما با آیت الله سعیدی از چه زمانی بود؟
 

از وقتی که مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) را در خیابان غیاثی تاسس کردند وشهید آیت الله سعیدی را از قم برای امام جماعت آن جا آوردند. منزل ما در همان نواحی بود و افتخار نماز خواندن پشت سر ایشان را داشتیم و از بیانات انقلابی ایشان هم بهره مند می شدیم. شب های شنبه مردم از همه جای تهران به آن جا می آمدند و به صحبت های ایشان گوش می دادند. ایشان هم همیشه درباره مبارزات اسلامی صحبت می کرد. از ارادتمندان درجه یک حضرت امام بود و از همان موقع، صحبت هایش حول محور صحبت های امام بود.

از فضای مسجد و جلسات سخنرانی ایشان چه خاطراتی به یادتان مانده است؟
 

فضای مسجد مثل سایر مساجد بود،‌منتهی چون شب های شنبه ایشان درباره امام رحمه الله صحبت می فرمودند، در این شب ها خیلی شلوغ می شد و ایشان راجع به انقلاب اسلامی صحبت می کردند غ هر چند هنوز از انقلاب خبری نبود، ولی خاطره 15 خرداد 42 هم چنان در اذهان متدینین مانده بود. آیت الله سعیدی درباره این واقعه و لزوم پشتیبانی از هدف های ارجمند امام صحبت می فرمودند. در شب های دیگر هم رفتار ایشان مثل امام جماعت های دیگر نبود و اگر می دیدند کسی نیست، خودشان، هم اذان می گفتند، هم اقامه و هم نماز می خواندند. ذره ای تکبر نداشتند. ما هم ایشان را خیلی دوست داشتیم.

همکاری شما با ایشان چگونه شروع شد؟
 

ایشان جزواتی داشت که مایل بود چاپ کند. بنده هم در چاپخانه بودم. من همیشه منزل ایشان می رفتم و ایشان هم منزل ما می آمد، به طوری که خطبه عقد صبیه دوم بنده را در سال 1345 ایشان خواند. خیلی با هم آَناً و صمیمی بودیم. در آن موقع پسر بزرگشان آسید محمد آقا هنوز نوجوان بود و معمم نشده بود.

غیر از شهید سعیدی، دیگر چه کسی برای سخنرانی به مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) می آمد؟
 

یک آقائی بود به نام آقای مجیدی که کمک شهید سعیدی بود و انقلابی صحبت می کرد. من تا سه چهار سال پیش هم صحبت تلفنی با ایشان داشتم. آقای مجیدی دنباله حرف های انقلابی شهید سعیدی را می گرفت و هر وقت ایشان به نماز جماعت نمی رسید،‌آقای مجیدی نماز را اداره می کرد.

جزواتی که چاپ می کردند،‌ بیشتر درباره چه مطالبی بود؟
 

بیشتر درباره بیدار کردن مسلمان ها برای تحقق انقلاب اسلامی بود. یک مقداری از مطالب را به خود خود شهید سعیدی دارم. مطالبی را هم می گفتند که من با مرکب سفید روی پارچه سیاه می نوشتم و در مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) زده بودند. یکی از جزوه ها درباره مبارزه با دخانیات بود و تیترش بود: « ای انسان! خود را دودکش نکن! » یک جزوه تقریبا 50، 60 صفحه ای کوچک به قطع جیبی بود که چهار پنج هزار تائی چاپ کردند و به اشخاص دادند. یادم می آید که قسمت « امر به معروف و نهی از منکر » تحریر الوسیله را ایشان به فارسی ترجمه کردند و دادند من در چاپخانه چاپ کردم.

تحویل و تحول این جزوات به چه شکل بود؟
 

رو به روی مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) دوچرخه سازی به نام محمود بود که با من رفیق بود. با هم بچه محل بودیم. ایشان این جزوه ها را در مغازه اش نگه می داشت و شهید سعیدی هر وقت لازم داشت، یک نفر را می فرستاد 50 تا 100 تا از او می گرفت، بعد این ها را بین شاگردان خود تقسیم می کرد. در آن موقع خانم دباغ در تقسیم این جزوات خیلی نقش داشتند.

جزوات را در کجا چاپ می کردید؟ ساواک مزاحمتی ایجاد نمی کرد؟
 

چاپ خانه کوچکی به نام چاپخانه تبریز که در سال 1345، جائی در پشت قورخانه بود. چون چاپخانه کوچک بود، ساواک مزاحمتی نداشت و بازرسی نمی کرد. مدیر چاپخانه آقای سید عباس کروبی، همه این جزوات را می دید و آیت الله سعیدی را هم می شناخت، ولی نمی دانست که این جزوه ها، مخالف حکومت وقت است. آدم سیاسی ای نبود.

آیا شهید سعیدی درباره امنیت شما نگرانی نداشتند؟
 

چرا می گفتند: « نادری! من اگر شهید هم شوم نمی گذارم کسی بفهمد که تو این ها را چاپ کرده ای.» و همین طور هم شد.

شهید سعیدی

آیا اعلامیه های آیت الله سعیدی را هم چاپ می کردید؟
 

خیر، غیر از رساله « امر به معروف و نهی از منکر » و جزوه « ای انسان، خود را دودکش نکن »، دیگر چیزی برای ایشان چاپ نکردم، مگر مواقعی که نصایحی خطاب به مردم می نوشتند که آن دست نوشته ها را هم دارم.

ارتباط آیت الله سعیدی با اهالی محل چگونه بود؟
 

بسیار عالی بود. آقائی هست به نام آقای ملکیان که ما در چاپخانه افست با هم همکار بودیم. این قضیه را 25 سال پیش برایم تعریف می کرد. منزل همسایه ایشان دیوار به دیوارشهید سعیدی بود. می گفت یک روز رفته بودیم خانه همشیره، طبقه بالای ایشان یک راننده تاکسی می نشست که برای نماز به مسجد موسی بن جعفر (علیه السلام) هم می آمد. این بنده خدا وضع مالی خوبی نداشت. می گفت یک مرتبه دیدیم از بالا صدای خش خش می آید. رفتیم و دیدیم آیت الله سعیدی دو سه گونی خاکه ذغال روی پشتش گذاشته و از روی پشت بام دارد تحویل این بنده خدا می دهد که در زمستان خانواده اش را گرم کند. بسیاری از خانواده ها بودند که آیت الله سعیدی مخفیانه به آن ها رسیدگی می کرد و کسی هم خبر نداشت. ایشان پشت پا به دنیا زده بود و فقط مرد خدا بود.

آیا در مسجد هم برنامه امر به معروف و نهی از منکر داشتید؟
 

بله، ایشان همه منبرهایش امر به معروف و نهی از منکر بود،‌مخصوصا شب های شنبه در میان صحبت های سیاسی و انقلابی، امر به معروف و نهی از منکر می کردند و بسیاری از کسانی که به مسجد می آمدند، صحبت های ایشان را می نوشتند.

شهید آیت الله سعیدی و مبارزات زنان

گفتگو با مرضیه دباغ (حدید چی)
 

درآمد
 

هر جا یاد و نامی از شهید بزرگوار آیت الله سعیدی در میان است،اذهان همگان به شکلی نا خود آگاه متوجه شاگرد شایسته ایشان، بانوی مبارز و نستوه، خانم دباغ می شود. ایشان در تمام سال هائی که دیگران از کنار نام این مبارز برزگ گذشتند، با عزمی راسخ و تحسینی شایسته یک شاگرد قدر شناس،یاد و نام او را زنده نگاه داشتند .

آشنایی شما با شهید آیت الله سعیدی از چه زمانی و چگونه آغاز شد؟
 

با عرض تسلیت به خانواده های شهیدان و به ویژه به خانواده شهید بزرگوار آیت الله سعیدی،باید عرض کنم که حضرت آیت الله سعیدی،بعد از مبارزاتی که در قم داشتند و مشقاتی که در آن دوره متحمل شدند،به دلیل بسته بودن فضاهای فعالیت انقلابی برای ایشان در قم،به تهران مهاجرت کردند و به محله غیاثی تشریف آوردند.آنجا مسجدی به نام مسجد موسی بن جعفر(ع)بود.در آن زمان من به همسرم اصرار می کردم که برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم برویم و آنجا زندگی کنیم.این اصرار بنده پابرجابود تا اینکه یک شب همسرم وقتی از نماز جماعت به منزل آمدند،گفتند که یکی از شاگردان حضرت امام خمینی(ره)به تهران تشریف آورده اند و امام جماعت مسجد موسی بن جعفر (ع) شده اند خب،این وعده بسیار خوب و نوید خوشایندی برای بنده بود که این خبر را شنیدم.چند روز پس از این خبر،همراه با یکی از دوستانم به نام خانم نکوئی که همسر یک مداح بودند،خدمت آیت الله سعیدی در منزلشان رفتیم و از ایشان درخواست کردیم که برای ما کلاس تشکیل بدهند،ایشان در ابتدا قبول نمی کردند و می گفتند خانم ها درس را ادامه نمی دهند و معمولا وقتی ازدواج می کنند،درس را نیمه کاره رها می کنند.بالاخره اصرار بنده و آن دوست بزرگوارمان باعث شد که ایشان قبول کنند و گفتند ده پانزده نفری را جمع کنید تا بتوانیم کلاس تشکیل بدهیم.پانزده شانزده نفری جمع شدیم که دو سه نفر هنوز ازدواج نکرده بودند.با این دوستان درس را خدمت شهید سعیدی آغاز کردیم.ایشان هفته ای دو روزدرس اخلاق می گفتند و عربی را هم پیش ایشان ادامه می دادیم.
کم کم آشنایی ما با ایشان بیشتر شد و برداشت من این است که هدف ایشان این بود که می خواستند از بین ماها،عده ای را برای اهداف انقلابی مورد نظرشان انتخاب کنند وآموزش بدهند.مثلاپخش جزوات فتاوی حضرت امام (ره)بسیار کار دشواری بود و ایشان می خواستند چند تن از ما را با این جریان درگیر کنند.یک سال وچند ماه که گذشت،از آن عده فقط پنج شش نفر ماندند.نهایتا هم فقط چهار نفر ماندیم که به جز خانم نکوئی،از بقیه دوستان آن جمع خبر ندارم.به هر حال آشنائی با شهید سعیدی از همین محفل و نماز جماعت های ایشان در مسجد موسی بن جعفر(ع)شروع شد.

با توجه به اینکه شما ایشان را در فضای تعلیم و آموزش درک کرده اید،منش رفتاری ایشان در محیط درس و بحث چگونه بود؟
 

شهید سعیدی دست پرورده حضرت امام بود.من هرگز ندیدم که امام در برخوردها و شیوه های تربیتی شان با افراد امر و نهی داشته باشند.با شاگردان حضرت امام هم که صحبت کرده ام،چنین شیوه ای را ندیده ام. در نوشته هائی هم که برای فرزندان عزیزشان شهید آقا مصطفی خمینی و مرحوم حاج احمد آقای خمینی نوشته بودند،در مورد مسائل دینی و تربیتی،امر و نهی را مشاهده نکردم.ایشان فقط به دشمنان دین امرو نهی می کردند و بسیار صریح و تند عقایدشان را بیان می فرمودند.ایشان نسبت به شاگردان بسیار دقیق بودند و متوجه این امر بودند که اگر شاگردانشان مشکلی دارند،آنها را حل کنند.
شهید سعیدی هم از این قاعده مستثنی نبودند.ایشان هم نسبت به اطرافیانشان بسیار دقت و توجه داشتند؛حتی هنگامی که لازم بود بعضی از مبارزین مدتی در جائی مخفی شوند،شهید سعیدی نمی گفتند که من خودم در خطرم و هرروز ساواک می آید و مرا تحت نظر دارد.یادم هست در خیابان نیرو هوایی،اطراف خیابان ارجمندی،یکی از بازاری ها بود که خدا رحمتشان کند،مرد شریفی بود و اهل کاشان،الان اسم شریفشان یادم نیست،ایشان در ساختمانشان کمدی را نصب کرده بودندکه به حسب ظاهر راه به جائی نداشت،ولی از پشت آن چند پله می خورد و پائین می رفت و سوئیت کوچکی آنجا بود که حمام و توالت داشت و وقتی ضرورت ایجاب می کرد که مبارزی حتی دو سه ماه مخفی باشد،آنجا زندگی می کرد و خانم ایشان که خدارحمتشان کند،غذا تهیه می کرد و به او می داد و وضعیت طوری بود که اگر هم در خانه می ریختند و جستجو می کردند،نمی توانستند آن سوئیت مخفی را پیدا کنند یکی از مکان های امنی که برای دوستان شهید سعیدی فراهم شده بود،منزل این بنده خدا بود و جاهای دیگری را هم به شکل های مختلفی بر نامه ریزی کرده بودند. یک بار آقای سعیدی به در منزل ما آمدند و پرسیدند که آیا اتاق بالای خانه ما خالی است؟ گفتم بله، ولی چیزی در آن نیست و نمی شود در آن زندگی کرد.گفتند: مسئله ای نیست، می گویم که از مسجد زیلویی چیزی بیاورند.یکی از برادرها به اتفاق خانمش و فرزندانشان از دست ساواکی ها فرار کرده،یک مدتی اینجا باشد تا ببینیم برایش چه کار می توانیم بکنیم.چند دقیقه بعد یک خانم و آقای بسیار محترمی جلو آمدند و من متوجه شدم که شهید سعیدی اینها را در کوچه بغلی نگه داشته بودند.اینها یکی دو ماهی در منزل ما بودند و آن آقا با لباس مبدل می رفتند وخرید می کردند وشهید سعیدی می آمدند به اینها سر می زدند.دو سه سالی که در خدمت ایشان بودیم،یک روز فرمودند که ولادت حضرت زهرا(س)نزدیک است.هر کدامتان درباره یکی ازویژگی های حضرت زهرا(س)مقاله ای رابنویسیدوروز شنبه که می آیید،بیاورید.دوستان چیزهایی نوشته بودند.من درباره گریه حضرت(س)به شکلی کوتاه،اما عمیق بررسی کرده بودم که گریه ایشان گریه یک فرزند برای پدر نبوده، گریه یک همسر برای همسرش که نتوانسته به قدرت برسد،نبوده،بلکه هق هق حضرت زهرا(س)یک حرکت سیاسی است و مبارزه با دشمن در آن روز، این شیوه را اقتضا می کرده و این در واقع شیوه ای بوده که ایشان اعتراض خود را نسبت به ظلم و جورهائی که بر مردم می رفت وخطرهائی که اسلام را تهدید می کرد،نشان می دادند و مردم را به حمایت از ولی زمان خود ترغیب می کردند. وقتی خانم ها مقاله ها را دادند و رفتند،درس تمام شده بود و من و بعضی از دوستان می نشستیم و مباحثه می کردیم و بعد می رفتیم. موقعی که بلند شدیم برویم،آقای سعیدی از کتابخانه شان صدا زدند که خانم دباغ بماند.من رفتم خدمتشان وعرض کردم: «با من امری داشتید؟» فرمودند:«مقاله شما خیلی بو دارد.»گفتم:«به نظر من این طور رسیده. اگر شما امر کنید مقاله را پاره می کنیم و از بین می بریم.»گفتند:«نه، باید امضا کنید که اگر دست اینها افتاد،بدانند که شما نوشته اید؛ نه اینکه خانم های دیگر به خطر بیفتند.» بنده هم امضا کردم و تاریخ زدم و مقاله را دادم خدمتشان.
مرحوم آیت الله سید محمد باقر موسوی همدانی،مترجم المیزان،زیاد به منزل ما می آمدند.به من محرم بودند و ما زیاد می نشستیم و بحث می کردیم و من در فهم قرآن و دروس دیگر،از محضر ایشان بسیار استفاده می کردم.ایشان با شهید سعیدی بسیار نزدیک و رفیق بودند.یک شب رفتندمسجد و برگشتندو فرمودند:«فلانی! آقای سعیدی از شما یک چیزهائی می گفت.»عرض کردم:«یعنی لیاقت شاگردی شان را ندارم و باید کنار بکشم.چه فرمودند؟فرمودند:«خیر، به نظر ایشان شما خصوصیاتی دارید که ایشان می خوا هند بعضی از کارها را به شما واگذار کنند.» من عرض کردم: « اگر خدا بخواهد و بتوانم کارهایی را که مرضی رضای خداست، از طریق ایشان عمل کنم،از خدا می خواهم.»و همین باعث شد که ایشان بعضی از ماموریت ها را به بنده واگذار کردند. ایشان برای ارزیابی شاگردانشان توجه به فهم ودرک و پیگیری آنها داشتند و بعد برای کارهای مبارزاتی انتخابشان می کردند.ایشان از میان خیل شاگردانی که در میان آقایان هم داشتند، باز با دقت بسیار بالایی آنها را انتخاب می کردند و انتخابهای جالبی هم بود.
موقعیت آیت الله سعیدی به گونه ای بود که ساواک تمام حرکات و سکنات ایشان را زیر نظر داشت و به جرئت می توانم بگویم که همه مالکان مغازه های خیابان غیاثی را یک در میان خریده بودند که گزارش جزئیات رفت و آمد و ارتباطات ایشان را بدهند.البته آدم های خوب هم در میان کسبه محل بودند

 

روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن(
 

نویسنده:حجت الاسلام سید حمید روحانی 


 

بازتاب شهادت آیت الله سعیدی 
 

با انتشار خبر شهادت مرحوم سعیدی در شهرستان قم با آن که حوزه، تعطیلی دوران تابستان را می گذراند و از روحانیان و محصلین علوم اسلامی کمتر کسی در قم بود، شماری از روحانیان و مردم، در مدرسه فیضیه اجتماع کردند.
آقای شیخ مرتضی حائری یزدی، صبح روز جمعه 22 خرداد 49 به مدرسه فیضیه رفت و شخصا به پهن کردن فرش در صحن مدرسه پرداخت. چند تن از طلاب ساکن مدرسه به کمک او شتافتند و نپایید که خبر برگزاری مراسم بزرگداشت برای مرحوم سعیدی، در مدرسه فیضیه در شهر قم پیچید و شماری از روحانیان و مردم و نیز مقامات بزرگ روحانی به مدرسه فیضیه رفته و در آن مراسم شرکت کردند.
آقای سید احمد کلانتری در مراسم مزبور طی یک سخنرانی، وضع مرحوم سعیدی را از این نظر که جنازه او را شب هنگام و پنهانی دفن کردند، به مادر بزرگوارش حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) تشبیه کرد و از امام خمینی تجلیل به عمل آورد. شرکت کنندگان با شنیدن نام « خمینی » ابراز احساسات کردند و صلوات فرستادند. شمار شرکت کنندگان در این مراسم طبق گزارش ساواک حدود دویست نفر بوده است.
شرکت دویست نفر در آن شرایط خفلقان بار، در مراسمی که از پیش اعلام نگردیده است و با در نظر گرفتن تعطیل بودن حوزه، فوق العاده است.
آقای کلانتری در پایان سخنرانی خود از شرکت کنندگان در آن مراسم درخواست کرد به منظور تجلیل از مقام شامخ مرحوم سعیدی و گرامی داشت راه او، به صورت دسته جمعی به وادی السلام رفته، سر قبر آن عالم شهید اجتماع کنند. این پیشنهاد با استقبال حاضران در این مراسم رو به رو شد. شرکت کنندگان به صورت دسته جمعی به طرف وادی السلام، حرکت کردند. در راه تظاهراتی انجام نگرفت، فقط گاهی شعار صلوات سر داده می شد. بر سر مزار شهید سعیدی، بار دیگر آقای کلانتری سخنرانی کرد و جریانی را که بر سعیدی گذشت، به شرایط ناهنجار حضر امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در زندان هارون الرشید تشبیه کرد و خطاب به او اعلام داشت: آسوده بخواب که راه تو ادامه و پر رهرو است. آقای سید احمد کلانر به دنبال این سخنرانی، بی درنگ بازداشت شد و روانه زندان گردید. ماموران ساواک در صدد متفرق کردن انبوه مردمی که بر مزار شهید سعیدی اجتماع کرده بودند برآمدند، لیکن با وجود تلاش ها و فشارهای شدید ماموران ساواک و شهربانی، مردم متفرق نشدند و در خیابان های قم به تظاهرات پرداختند و از قاتلین آن عالم مجاهد،‌ابراز انزجار کردند. ( شعارهایی که در این تظاهرات داده شد، در دست نیست.) تظاهرکنندگان، ضمن راهپیمایی در خیابان های قم در منزل شریعتمداری رفتند و علیه او نیز شعار دادند و همکاری او را رژیم شاه را محکوم کردند. در این تظاهرات چند تن ازم ردم و روحانیان، از طرف پلیس دستگیر شدند. از این دستگیر شدگان نام دو تن از محصلین علوم اسلامی به نام های سلیمانی و سالاری قط به دست آمد. با شهادت مرحوم سعیدی بی درنگ اعلامیه ای از طرف حوزه علمیه قم منتشر گردید، متن آن اعلامیه که پرده از روی جنایات خونین رژیم شاه نسبت به مرحوم سعیدی برمی دارد، به این شرح است:
-شهیدی از روحانیت
آیت الله حاج سید محمدرضا سعیدی خراسانی در زندان کشته شد


مردم مسلمان ایران
جلادان دستگاه جبار، جنایت دیگری را مرتکب شده و یکی از فداکارترین و مخلص ترین افراد روحانی و مبارز را پس از 15 روز شکنجه ضد انسانی، وحشیانه به قتل رسانیدند.
آیت الله سعیدی که از فارغ التحصیلان حوزه علمیه قم بود، در سال های اخیر در تهران اقامت داشت و ضمن ارشاد مردم و نشر اصول اسلام به مبارزه روحانیت علیه جنایات و فجایع دستگاه جبار ادامه می داد.
آیت الله سعیدی در سال های اخیر چندین بار توسط مامورین و دژخیمان دستگاه دیکتاتوری دستگیر و مدت ها زندانی شده بود و سرانجام به خاطر نشر اعلامیه ای علیه طرح استعمار سرمایه گذاری بیگانگان استثمارگر آمریکایی و یهودی در ایران، 15 روز پیش دستگیر و در زندان تهران زیر شکنجه قرون وسطایی قرار گرفت و کشته شد. جنازه این شهید عزیز روحانیت را مامورین دژخیمان دستگاه شبانه به قم آورده و در گورستان قم دفن کردند، ولی بلافاصله جنایت دستگاه فاش شد و موج اعتراض روحانیت و فضلای قم بالا گرفت و مجالس ترحیم از طرف طلاب بر پا شد.
به دنبال این فاجعه بزرگ، روحانیون عالی مقام دیگری، مانند آیت الله منتظری، حجت الاسلام ربانی شیرازی و خطبایی چون آقای مروارید و آقای کلانتر و گروهی از طلاب مجاهد قم چون آقای سالاری و سلیمانی دستگیر و به زندان های تهران اعزام شدند.
ما ضمن تقبیح این جنایات جدید و ضد انسانی طبقه حاکم از مراجع تقلید خواستاریم که هر چه زودتر اقدام کنند و بخواهند که مسببین و عاملین شهادت آیت الله سعیدی به مجازات قانونی برسند.
ما آزادی فوری علما و روحانیون بزرگ را خواستاریم و علی رغم فشار و اختناق موجود به مبارزه علیه اقدامات ضد قانونی دستگاه ادامه می دهیم.
شهادت آیت الله سعیدی در زیر شکنجه، توقیف و تبعید و شکنجه دیگر روحانیون بزرگ حوزه علمیه قم و تهران ما را از ادامه راهی که در راه رفاه و آسایش مردم مسلمان ایران و مبارزه بر ضد توطئه های استعمار بین المللی، در پیش داریم،‌بازنمی دارد ». 
درود بر روان پاک شهدای راه حق، سلام بر زندانیان بی گناه
حوزه علمیه قم
جمعه 22/3/49
(سند شماره 248)
خبر دردآور شهادت سید محمدرضا سعیدی در میان مردم مسلمان تهران نیز بازتاب گسترده و تاثر باری داشت. آن ها که او را می شناختند، از شنیدن این خبر، سخت به خشم آمدند، به شدت گریستند، خونشان به جوش آمد و نفرت و انزجار آنان نسبت به رژیم شاه فزونی یافت و اراده آنان برای ادامه مبارزه تا سرنگونی شاه استوارتر شد.
در گزارش ساواک آمده است:
خبر مرگ سعیدی همه جا منتشر شده و بین مردم شایع است که مامورین سازمان امنیت سعیدی را زیر شکنجه کشته اند و برای این که آثار جراحات بر بدن سعیدی مخفی بماند،‌خود سازمان او را در قم به خاک سپرده است.

منبع سایت


توضیح منبع: مردمی که این خبر را می شنوند، فورا شروع به گریه می نمایند تا جایی که در روز برگزاری ختم او در مسجد موسی بن جعفر (ع)، همه گریه می کردند و حتی در پیاهده روهای خیابان غیاثی نیز زنان و مردان ایستاده و گریه می کردند. ضمنا احتمال دارد روز شنبه 23/3/49، بازار به این مناسبت تعطیل گردد... » (سند شماره 249)
از ساعت 9 بامداد روز 22 خرداد 49، مردم تهران، دسته دسته به طرف مسجد امام موسی بن جعفر (علیه السلام) سرازیر شدند و از آن جا که شماری از ماموران شهربانی، مسجد مزبور را محاصره کرده بودند و از ورود و خروج به آن جلوگیری می کردند، مردم مقابل مسجد اجتماع کردند و با یک دنیا اندوه و تاثر اشک می ریختند. ساعت 9:15، مجاهد فقید مرحوم آقای طالقانی، به منزل مرحوم سعیدی رفتند و پس از چند دقیقه ای دکتر عباس شیبانی نیز وارد شد و شماری از بستگان و دوستان شهید نیز در آن جا گرد آمده بودند. در این هنگام یکی از حاضران در مجلس شروع به خواندن قرآن کرد. دکتر شیبانی به او گفت: « چرا این جا قرآن می خوانید؟ بروید مسجد، در آن جا قرآن بخوانید، مگر می شود او را بکشند و در مسجد او را هم ببندند؟!» مرحوم آقای طالقانی نیز گفته او را تایید کرد و به صورت دسته جمعی، از جا برخاستند و به سوی مسجد مام موسی بن جعفر (علیه السلام) روان شدند. ماموران شهربانی با دیدن آقای طالقانی و سیل جمعیت عقب نشینی کردند و محاصره را شکستند. حدود ساعت ده مرحوم طالقانی و آقای شیبانی به اتفاق انبوه زیادی از مردم در برابر مسجد مزبور گرد آمدند و از دربان خواستند که در را باز کند، لیکن دربان به علت تهدید ساواک و پلیس جرئت نکرد در را باز کند،‌در نتیجه آقای طالقانی از مردمی که در آن جا گرد آمده بودند، خواست که در خیابان های اطراف مسجد روزی زمین بنشینند و مراسم بزرگداشتی را برای آن مرحوم در آن جا ترتیب دهند،‌مردم متابعت کردند و در خیابان برابر مسجد،‌روی زمین نشستند و چند نفری شروع به خواندن قرآن کردند. در این هنگام دو نفر از کوچه جنب آن مسجد از دیوار بالا رفته وارد مسجد شدند و در را باز کردند. سیل مردم به داخل مسجد سرازیر شد تا آن جا که دیگر جایی برای نشستن نبود. از طرف آقای طالقانی اعلام فاتحه شد. مردم به شعارهای تند و انقلابی پرداختند و آن فاجعه جانگداز را به پیشگاه حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) تسلیت گفتند. آن گاه آقای دکتر شیبانی در کنار منبر ایستاد و طی یک سخنرانی از شخصیت والای شهید سعیدی تجلیل کرد و از آن دون فطرتانی که او را به شهادت رساندند، اظهار تنفر و انزجار کرد و در پایان سخنان خود از اهالی آن محل خواست نگذارند مسجدسعیدی فروغ خود را از دست بدهد و زحمت ها و رنج های سعیدی از بین برود، کسی را جای او بگذارند که سعیدی گونه باشد و همانند او شهادت، صراحت و قاطعیت داشته باشد. -آخر چه معنا دارد که آیت الله سعیدی را در زندان بکشند و در مسجدش را هم ببندند؟ شما هم همت داشته باشید و نگذارید در مسجد او بسته شود».
این مراسم در ساعت 11:20 بنا به دستور مرحوم طالقانی پایان یافت و شرکت کنندگان در حالی که مرحوم طالقانی و آقای شیبانی را در میان گرفته بودند از مسجد بیرون رفتند.

سلوک اخلاقی شهید

در سایت راسخون

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۱۶
فاصله گلناری

شهید سعیدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی