به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابوعلی سینا» ثبت شده است

اریخ، چونان دفتر قطور سپیدی است که قلم به دست بشر داده اند تا این دفتر را به نقشی و به حرفی ماندگار، پر کند.

کسی می آید و قلم به دست می گیرد؛ اما نمی داند چه بنویسد، از کجا بنویسد. قلم را زمین می اندازد و می گذرد... . از آن طرف، کسی هم می آید پر از حرف های نگفته، رازهای سر به مهر، دردهای پنهان و آشکار... . قلم را برمی دارد و می نویسد و می نویسد و می نویسد!

این است رمز جاودانگی کسانی چون حکیم ابوعلی سینا

کشف حقایق، گام اول حیات

شهر بلخ در سوم صفر سال 370 قمری، صدای گریه کودکی را شنید که قرار بود دنیا را روی سر انگشتان کوچکش بگرداند. از خردسالی، از همان هنگام که آموخت زمین می تواند استواری گام های او را تحمل کند و برایش به هر سوی، راه جدیدی را بگشاید، به فراگیری علوم پرداخت؛ موسیقی، هندسه و جبر، عرفان، فلسفه، طب و... . هر رشته علمی را که با آن آشنا می شد، به کمال، در یادگیری و فهم آن، تلاش می کرد و لحظه ای از کشف شهود جدید فروگذار نمی کرد.

ابوعلی خردسال، بالید، بزرگ شد و قد کشید. دنیا را دید که چگونه در خاموشی خفته است.

مردمان را تماشا کرد که از درد به خود می پیچند و طبیبی نمی یابند که مرهمی برای زخم هایشان بیاورد... .

ایمان به خدا، حلال مسائل...

مسائل، گاه سخت می شدند؛ پیچیده تر از آنکه به نظر برسد راه حلی برایشان هست. دیگران می گفتند: این یکی دیگر معلوم است که لاینحل است. نمی توان به جواب رسید. گویی سؤالش به آدمی می خندد؛ آن قدر که مسخره است... .

بوعلی سینا نگاهی که نشان از شب نخوابیدنش برای یافتن پاسخ مناسب سؤال بود، به صورت مسئله می انداخت. جزواتش را کنار می نهاد، وضویی از سر اخلاص می گرفت و راهی مسجد می شد. و در راه می شنید که مردم از پشت سرش طعنه می زنند: برو شاید پاسخ سؤال بر تو وحی شود... و می خندیدند. ابوعلی، سلام نماز را که می داد، خودش را در بحر تفکر می انداخت، غوطه ور و سرگردان.

دنبال نوری، راه نجاتی، جوابی که در خور مسئله باشد... .

و فردا خبر می پیچید: بوعلی سینا، این مسئله را هم حل کرد...!

خواسته باورنکردنی...

بوعلی، درد پادشاه را خوب می شناخت؛ دردی که داشت امیر نوح بن منصور سامانی را از پا درمی آورد و می گفتند حکیمان زیادی از پس درمان پادشاه برنیامده اند و اطرافیان شاه، در دم جانشان را ستانده اند. بوعلی، نعلین هایش را پوشید و راه قصر را در پیش گرفت... .

چندی نگذشت که پادشاه بر ایوان قصر، به سلامت ایستاد، نفس عمیقی کشید و فرمان داد: طبیب من که بود؟ بگویید بیاید و هرچه می خواهد، بگوید تا مرادش را فورا بدهیم. و بوعلی سینا چیزی نخواست؛ جز آنکه حق استفاده از کتاب خانه قصر پادشاه را داشته باشد. پادشاه، شگفت زده در فکر فرو رفت: چیزی نخواستن اش را باور کنم یا وصله های پر کوکِ عبایش را؟

شمع پرفروغ ابدیت، در شب های تاریک جهل بشر...

برای بزرگ مردی چون ابوعلی سینا، خیلی زود بود که در 58 سالگی به ابدیت بپیوندد. بوعلی سینا رفت؛ اما کتاب های گران قدری چون «اشارات»، «شفا»، «حکمت عرشیه»، «قضاو قدر»، «لغة العرب»، «قانون» و... همگی، اشاره ای است که فصلی از کتاب تاریخ که بوعلی سینا، نویسنده آن بود، هنوز ادامه دارد. یادش سبز!

میراث دار حکمت

سید محمود طاهری

ابن سینا، پا از قلمرو مکان و زمان فراتر نهاد، آوازه او به سراسر جهان رسید و نام او، جاودانه روزگار شد.

حجّت الحق، شیخ الرّئیس، میراث دار بزرگ حکمت و فلسفه و طبیب بزرگ قرن است که «قانون»ش شفای روح آدمیان شد و «شفا»ی او، درمان جسم انسان ها. فیلسوف فرزانه شرق، جاده های آسمان را کاوید و تنگناهای ذهن انسان را گسترش داد؛ ولی با آن همه علم و دانش خاکسارانه چنین سرود:

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت آخر به کمال ذره ای راه نیافت


 

همیشه جاری

کاش روزگار در حق ما بخل نمی ورزید و چون بوعلی، فراوان در اختیارمان می گذاشت! اما نه، بوعلی خود هزاران بود و هم پای یک قبیله؛ آن گونه بود که رودکی گفته است:

«از شمار دو چشم، یک تن کم وزشمارِ خِرد هزاران بیش»

نام بوعلی، یادآور علم و فلسفه و طب و حکمت است. انسان بزرگی است که قرن هاست بشر از مائده های آسمانی «شفای» او، از خوان پربرکت «قانون» او و از نسیم دل انگیز «اشارات» او، جان می گیرند و از عطر و بوی آن، سرمست می شوند.

دیوانه وار، به جست وجوی دانش بود و نبض او، به شوق حکمت و فلسفه می تپید. در علم، چنان قد کشید که فراتر از دیگران ایستاد، و هنوز به هجده سالگی نرسید که همه علوم زمانش را فرا گرفت.

و این گونه، بوعلی، میراث دار بزرگ علم شد و سرشار از حکمت و فلسفه، تا همواره در زمان جاری باشد و چون مهری تابان، جاده های روشنی را پیش پای آدمیان بگذارد.

«علم که باشد، آدمی زنده است»

همه شب به ستاره ها نگاه می کنی و ستاره ها، ماه را در پیشانی تو رصد می کنند.

همه شب برای فرشته ها آوازهای عاشقانه زمزمه می کنی.

زمین برای تو، سیب سرخی است که بر سبزترین شاخه توحید، در بادهای مهربانی خداوند رقصان است؛ سیب سرخی که آوازهای تو، آرام آرام، ساکنانش را از خواب های شیرین لبریز می کند.

شب های بسیار، بیدار می مانی و بی وقفه مطالعه می کنی.

ماه، با کلمات تو به خواب می رود. شب ها می خوانی و می نویسی. منطق، فلسفه، طب، شعر و... و روزها تدریس می کنی و تحقیق و طبابت.

با طلوع خورشید، پلک وا می کنی و زودتر از روز، آغاز می شوی.

قدم در راه علم می گذاری؛ استوار و با ایمان قوی.

چونان پرنده های رها، به سوی افق های دوردست نظر داری.

دنیا را به دنیا وا می گذاری و دل بند دلبستگی های زودگذرش نیستی. تمام دانش های دنیا را در سینه داری. سینه ات مالامال عشق است. نام خود را بر پیشانی آسمان می بینی؛ مثل همه ستاره هایی که بر پیشانی اش می درخشند، مثل ماه که شب های بی چراغ زمین را روشن می کند.

شاید تمام این روزها را در خواب دیده ای؛ روزهایی که نامت، دهان به دهان می چرخد، روزهایی که نامت، ماندگارترین نام جهان باشد، روزهایی که جاودانگی نام تو را بر پیشانی تاریخ نوشته باشد. هیچ گاه تن به تسلیم ناامیدی ندادی و اسیر تقدیر نشدی. خواستی و توانستی و به دلخواهت رسیدی.

مردی از جنس بلور

علی سعادت شایسته

دست هایت از همان ابتدا فکر می کرد.

فکر می کرد به «قانون» زیستن.

از همان روزها که کوچه ها نامت را آموخته بودند و حسین صدایت می کردند، به مردم و درد مردم فکر می کردی.

دست هایت روشن بود؛ آنقدر روشن که می شد به «اشارات» آن نگریست و بافه های نور را دید که نردبانی می شود تا او. در تمام اعصار، دست هایت «قانون» شفابخش دردها شد.

تهمت ها بر پیکرت هجوم می آورد. کافرت می خواندند؛ بی آنکه بیندیشند: «در دهر چو تو یکی و آن هم کافر»؟!

تو با میراثی عظیم، پا بر خاک گذاشته بودی و افکار کوته بین، یارای دیدن و یارای درک این میراث را نداشتند.

در سینه تو نوری بود که هر جا قدم می گذاشتی، روشنی را به ارمغان می بردی؛ بخارا، ری، طبرستان؛ همه جا، آن روزها، بوی دست های تو را می داد و هنوز از کوچه های بخارا، نه، حتی از دورترین کتابخانه های دنیا، از دورترین کرسی های علم و فضیلت، بوی «قانون» تو، بوی «شفا»ی تو می آید. و تو ـ مردی از جنس بلور ـ با ردای علم بر دوش، هر روز سلام زمانه را پاسخ می دهی و دنیایی که می داند علم به تو و به قلم تو مدیون است، با احترام از تو و نام تو یاد می کند.

چشمه نجات

خدیجه پنجی

فلسفه، هنوز کوزه ابهامش را از زلال جواب های چشمه «نجات» تو پر می کند.

تو را نگاشته اند بر تمام کتیبه های جهان.

چراغ روشن کلامت، کوچه های دنیا را چراغانی کرده است.

راه های فلسفه از همه سو به تو ختم می شود.

عقل از نردبان دانایی ات بالا می رود. از اصفهان تا همدان، کوله بار رنج قرن ها را به دوش کشیدی تا دنیا از ترانه «الهیات» تهی نباشد. هنوز رنج عالم، دغدغه لحظه های توست.

حکیم بخارا!

شوریدگی ات را تمام واژه ها به جان آمده اند و افروختگی روحت، ظلمات جهان را چراغانی کرده است.

بگذار جهان از تو بالا رود؛ «از پله های پروازآموز نامت تا پیشانی بلند خورشید و از آنجا تا بی نهایت ادراک».

«شب، زائر نام تو است تا ریشه های بدوی مهتاب را برتابد و وجدان زلال خورشید ذرات نامت را می تراود تا وام دار روز نباشد».

سفیدپوشان بردبار(روز بزرگداشت ابوعلی سینا و روز پزشک)مناسبت ها


پدید آورنده : سمیّه سوری ، صفحه 16
 

اشاره

اول شهریورماه هر سال، به مناسبت بزرگداشت ابن سینا، حکیم و پزشک سرآمد روزگاران، روز پزشک نامگذاری شده است؛ همو که به اعتراف همه عالمان شرقی و غربی، در ردیف بزرگ ترین دانشمندان تمام دوره های تاریخی این کره خاکی قرار دارد. درباره اش گفته اند که: «هیچ یک از علوم زمان برای وی بیگانه نبود» و خود می گوید که در هیجده سالگی، تمام دانش های زمانه را فرا گرفته و بر آن ها چیره شده بود؛ به طوری که سال ها بعد گفت: «آن چه در آن زمان می دانستم، به همان گونه است که اکنون می دانم و تا به امروز چیزی بر آن نیفزوده ام» و این شعر را انشا کرد:

از قعر گل سیاه تا اوج زُحَل کردم همه مشکلات عالم را حَل
فارغ گشتم ز قید هر مکر و حیل هر بند گشوده شد، مگر بند اجل

یاد و نام این دانشمند بزرگ را گرامی می داریم و این روز بزرگ، روز پزشک را به همه پزشکان بزرگوار، این سخت کوشان عرصه علم و عمل، تبریک می گوییم.

پزشکی ابن سینا

ابوعلی سینا، نه تنها یکی از بزرگ ترین فیلسوفان جهان، بلکه یکی از برجسته ترین چهره های تاریخ پزشکی در همه دوران هاست. مهم ترین اثر وی در پزشکی، کتاب قانون (القانون فی الطب) است که آن را پیش از سال 406 هجری قمری، یعنی در حدود 35 سالگی تألیف کرده است. این کتاب طی چندین سده، چه در سرزمین های اسلامی و چه در اروپای سده های میانه، همه کتاب های دیگر را در سایه خود نهاده بود. اعتبار و شهرت کتاب قانون در محافل پزشکی جهان اسلام تا بدان جا رسیده بود که نظامی عروضی درباره آن چنین می گوید: «اگر بقراط و جالینوس زنده شوند، روا بُوَد که پیش این کتاب سجده کنند». البته ابن سینا به جز قانون، کتاب های دیگری هم در علم پزشکی نوشته است؛ کتاب هایی مانند الارجوزةٌ فی الطب که در قالب شعر نوشته شده و خلاصه مطالب کتاب قانون است، مقالة فی احکام الادویه القلبیه، رساله فی الفَصد، رساله فی القولنج و... .

مذهب ابن سین

بدون شک ابن سینا که درخانواده ای شیعی مذهب در بلخ به دنیا آمد، خود نیز مسلمان و قایل به مذهب تشیع بوده است. البته کم خردان همواره آن انسان والا را به انحراف عقیده متهم می ساختند و شیخ در جوابشان سرود:

کفر چو منی گزاف و آسان نبود محکم تر از ایمان من ایمان نبود
درد هر یکی چو من و آن هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبود

هم چنین شیخ الرئیس عشق و علاقه خود را به مولا علی علیه السلام چنین بیان می کند:

تا باده عشق در قدح ریخته اند واندر پی عشقْ عاشق انگیخته اند
با جان و روان بوعلی، مهر علی چون شیر و شکر به هم برآمیخته اند
بر صفحه چهره ها خط لم یزلی معکوس نوشته اند نام دو علی
یک لام و دو عین، با دویای معکوس از حاجب و عین و اَنف با خط جلی

ابن سینا و بحث و مناظره با دانشمندان

ابوعلی سینا در دوره ای درخشان از تمدن ایران زمین می زیست که دانشمندان چندی با او هم دوره بودند. ابن سینا از احوالات آن ها با خبر بود و بسیاری از ایشان، و از آن شمار ابوریحان بیرونی و ابوسعید ابوالخیر ملاقات، مناظره و نامه نگاری داشت.

می گویند هنگامی که ابن سینا، آن دانشمند عقل گرا، با ابوسعید ابوالخیر، آن عارف بزرگِ اهل کشف و شهود، به هم برخوردند، ساعت های بسیاری در اتاقی نشستند و جز به ضرورت از ن خارج نشدند و به مباحثه و مناظره پرداختند. چون بحث به پایان رسید و هر دو خارج شدند، به بوعلی گفتند: ابوسعید را چگونه یافتی؟ گفت: آن چه من می دانم، او می بیند. از ابوسعید هم پرسیدند: پورسینا را چگونه دیدی؟ گفت: آن چه ما می بینیم، او می داند.

فراز و نشیب زندگی ابن سین

ابوعلی سینا، زندگی یکنواختی نداشت. در مدت عمر او، وقایع و حوادث گوناگون و متعددی بر او گذشت که از وزارت و مشاور حکومت گرفته، تا دربه دری و آواره گی و تبعید خود خواسته و حتی زندان را دربرمی گرفت. ولی با وجود این، پورسینا خم به ابرو نیاورد و با جهد و تلاش، آثار گران سنگی به زبان های عربی و فارسی نوشت که گاه تا 450 عدد کتاب و رساله به او نسبت می دهند.

ابوعلی در دو هفته آخر عمر پر بار خویش، به اطعام فقیران پرداخت و بردگان را آزاد ساخت و تمام قرآن را هر سه روز یک بار تلاوت کرد تا سرانجام در 58 سالگی، در روز جمعه اول رمضان سال 428 هجری قمری، مطابق 28 خرداد ماه 416 هجری شمسی در همدان بدرود حیات گفت و بدین سان، شمع زندگی یکی از درخشان ترین چهره های علم و حکمت جهان خاموش شد.

هماره یادش گرامی باد.

ارزش پزشکی

هر اندازه موضوع علمی پراهمیت و هدف آن مقدس تر باشد، آن علم هم از ارزش و اهمیت بیش تری برخوردار خواهد بود. موضوع دانش پزشکی بدن انسان، و هدف آن تأمین سلامت و تندرستی آدمی است، و اهمیت این موضوع و هدف از دیدگاه اسلام بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا اسلام تا آنجا به سلامت انسان اهمیت می دهد که اگر تکلیف واجبی به تندرستی آدمی لطمه بزند، نه تنها انجام آن از نظر شرع لازم نیست، که در چنین شرایطی انجام آن حرام خواهد بود.

در اسلام، علم پزشکی همتای علم دین، ارزشمند به شمار آمده است؛ چنان که امام علی علیه السلام فرمود: «دانش بر دو نوع است: دانش دینی و دانش بدن و سلامت آن». که اولی در تعدیل و سلامت روح آدمی می کوشد و دومی برای تندرستی و صحّت جسمی انسان تلاش می کند.

نیاز به پزشک ماهر

پزشکی حرفه ای است که در هیچ دوره ای، مردمان از آن بی نیاز نبوده و نیستند. تا دنیا، دنیاست، بیماری در آن فراوان یافت می شود و بیماران هم چاره ای جز مراجعه به پزشک و درمان ندارند. حضرت امام صادق علیه السلام در حدیثی گهربار، مردمان را از سه گروه بی نیاز نمی داند، ایشان می فرماید: «اهل هیچ سرزمینی از وجود سه طایفه و گروه که در کار دنیا و آخرتشان به آنان پناه برده می شود، بی نیاز نیستند و اگر آن ها را نداشته باشند، بی بهره و سرگردان می شون: فقیه دانشمند پرهیزکار، زمامدار نیکوکارو مورد اطاعت، و پزشک ماهر و مورد اعتماد».

نکته جالب در این فرمایش گران قدر این است که فقیه امور آخرتی مردمان را عهده دار است، زمامدار هم امور دنیایی آن ها را سر و سامان می بخشد و پزشک با تامین سلامت جسمی مردمان، آن ها را برای امور دنیوی و اخروی آماده و سرحال نگه می دارد.

اخلاق پزشکی

پزشکی و اخلاق، پیوندی مقدّس و ناگسستنی دارد. پزشکی به سلامت انسان می اندیشد و اخلاق، سعادت انسان را هدف خویش می داند. پزشکی پاسدار جسم است و اخلاق، نگهبان روح. یکی فضای زندگی فیزیکی را تلطیف می کند و دیگری فضای روابط اجتماعی و زندگی فرهنگی را یاری می رساند.

نگاه تک بُعدی به زندگی انسان، گاه تن را به فراموشی سپرده و نعمت بزرگ سلامت را از بشر گرفته، و گاه انسانیت انسان را دستخوش نسیان نموده و روح ملکوتی وی را نادیده انگاشته است. چه نیکوست که پزشک، افزون بر سلاح مادّی و دارو، مسیحادم و عیسی نفس باشد و با کلام و خلق نیک، تاعمق جان بیمار نفوذ کند و بیماری را شفابخش باشد.

در طول تاریخ، پزشکی شغلی مقدس بوده و بسیاری از طبیبان روزگاران کهن، از عالمان دینی و اولیای الاهی بوده اند و با همگامی پزشکی و اخلاق، با شفادهی بیماری جسمی بیماران، آن را وسیله جذب و هدایت مردم به سوی ارزش های معنوی قرار داده اند.

پزشکی و یاد خد

سرور ساجدان، امام زین العابدین علیه السلام در مناجات با حضرت حق می فرماید: «شادمانی و راحتی من در راز و نیاز با توست، و شفا و بهبودی دردها و رنج های من درنزد تو می باشد».

یاد خدا در پزشکی نقش برجسته ای برعهده دارد. آنگاه که بیمار در مراحل شدید و بحرانی قرار گرفته و پزشک مضطرب و نگران است، تنها امید بخش دل او، اطمینان به قدرتی بی پایان و هستی بخش می باشدکه بر سراسر وجود بیمار حکومت می کند و درمان واقعی به دست توانای اوست؛ چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: «در هنگام بیماری، او شفابخش من است». پزشک با ایمان هیچ گاه به بن بست ناامیدی نمی رسد و همواره به خدای توانا متکی است و اگر خود را برای درمان ناتوان ببیند، بیمار را به طبیب واقعی همگان، خدای متعال راهنمایی می کند.

راز داری

راز داری، از وظایف اخلاقی و دینی هر مسلمانی است. در حدیثی آمده است: «راز برادر مسلمان خود را به دیگران بازگو کردن، خیانت است». این فریضه اخلاقی در مورد پزشک، بنا به اقتضای شغلی، از اهمیت بیش تری برخوردار است؛ زیرا با ایجاد اعتماد، بیمار با خیال آسوده، بیماری خویش را بیان می کند و درمان را آسوده می سازد. حضرت علی علیه السلام در این مورد می فرماید: «کسی که زوایای پنهان بیماری اش را کتمان کند، پزشکش از معالجه وی عاجز می ماند». در این خصوص، در سوگندنامه پزشکی بقراط حکیم آمده است: «آنچه در حین انجام دادن حرفه خود، و حتی خارج از آن، درباره زندگی مردم خواهم دید یا خواهم شنید، که نباید فاش شود، به هیچ کس نخواهم گفت؛ زیرا این قبیل مطالب را باید به گنجینه اسرار سپرد».

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۱۱:۱۰
فاصله گلناری

ابن خلکان در تاریخ خود در شرح حال ابن سینا بزرگ حکیم و دانشمند معروف مى نویسد:
و کان اذا اشکلت علیه مسالة توضا و قصد المسجد الجامع و دعا الله عز و جل ان یسهلها و یفتح مغلقها له
چون ابوعلى سینا مسئله مشکلى براى او پیش مى آمد، برمى خواست وضو مى ساخت و قصد مسجد جامع شهر را مى کرد و نماز مى گزارد و خدا را مى خواند که آن مشکل را بر وى آسان کند و آن مسئله پوشیده را برویش ‍ بگشاید.
(72)
چنانکه خود بدین نکته اشارت کرده است .
هرگاه در مساءله اى متحیر مى ماندم ، به مسجد مى رفتم و نماز مى خواندم و به مبداء کل و آفریدگار جهان مى نالیدم ، باشد که مشکل مرا به من بگشاید و آن سختى را بر من آسان نماید.
حال خود شما قضاوت کنید، هنوز دیپلم نگرفته مى گوید نماز چیست ؟؟! و خودش هم مى خواهد راه ابن سینا را برود.
اى عزیزان اى نوجوانان اى جوان به خود آئیم و در احوال خود اندیشه نمائیم جائیکه ابن سینا با آن عظمت علمى اش ، مشکلات خود را با نماز حل مى کرد.
و همچنین او همیشه با مسجد، دعا و نیایش ماءنوس بود، آیا شایسته نیست ما براى سعادت در دنیا و آخرت و براى پیشرفت و موفقیت در کارها و تحصیلمان به نماز روى آوریم و با عبادت و مناجات انس بگیریم ، برادران اگر مى خواهید و مى دانم که حتما هم مى خواهید از حالا شروع کنید..فرصت را از دست ندهید.از حالات لذت معنوى نماز را درک کنید.

 

به مناسبت ولادت بو علی دانشمند بزرگ ایران

بو علی سینا و حل مشکلات علمی با نماز.

...و سنه اذ ذاکنحو ست عشرة سنة. و فی

                                مدة اشتغاله لم ینم لیلةواحدة بکمالها و

                                لا اشتغل فی النهار بسوی المطالعة، و کان اذا

                                اشکلت علیه مکسئلة توضا و قصد المسجدالجامع

                                وصلّی و دعا الله عزّوجلّ ان یسهلها

                                علیه و یفتح مغلقها له.

ابن سینا شصت سال داشت، وی در طول عمرش یک شب را کامل نخوابید(پاسی از شب را برای عبادت و تحقیقات علمی سپری می کرد) و روزها به غیر از مطالعه به کار دیگری مشغول نمی شد.وی در حل معضلات علمی چنین بود که هرگاه با مشکلی مواجه می شد و از حل آن عاجز می ماند به درگاه خداوند علیم و دانا پناه می برد و از او می خواست که وی را در حل آن مشکل یاری دهد و مشکلش را بگشاید.

یعنی کتاب و مطالعه و نوشتار را کنار گذاشته، وضو گرفته و به مسجد جامع می رفت و در آنجا نماز می خواند و پس از نماز دست گدایی به جانب خدای عزوجل بالا می کرد و از او می خواست که حل آن مشکل علمی برایش آسان گرددو گره از کارش گشوده شود.

همچنین بعضی از مردم شاید بگویند که نماز و دعا خرافاتی بیش نیست ولی در این باب باید گفت که آنها حتما اشتباه می کنند. شما خود اندکی بیندیشید و به این سوالات پاسخ دهید:

1- چه چیزی است که انسان را از ابتلا به خیلی از گناهان بازمی دارد؟

2- چه چیزی است که در هنگام مشکلات به کمک ما می آید؟

3- چه چیزی است که در قیامت شافع ما می شود؟

مطلب فروردین93

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۹ ، ۰۹:۳۱
فاصله گلناری