به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

۳۵ مطلب با موضوع «تاریخی» ثبت شده است

روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی

 

ابو جعفرنصیرالدین محمد بن حسن طوسی در سال 597 هجری متولد گشت . وی از دانشمندان معروف ایرانی است که از کودکی به تحصیل دانش علاقه مفرطی داشت . وی از علمای بزرگ ریاضی ، نجوم و حکمت ایران در قرن هفتم و از وزراء آن عصر بود . مدتی در دستگاه اسماعیلیه بود و هنگام حمله هلاکوخان مغول به ایران ، برای نجات مسلمانان از خونریزیهای آن مرد سفاک ، به خدمت او درآمد و با تدابیر خاصی از خرابی شهرها و کشتار دسته جمعی مردم به دست هلاکو جلوگیری نمود .

وی هلاکوخان را به ایجاد رصد خانه ای  در مراغه و ترتیب زیج حدیدی که به زیج ایلخانی مشهور گردید ، تشویق کرد  که بعدا خود تصدی این کار را بر عهده گرفت ؛ او همچنین کتابخانه ای که در حدود چهارصد هزار کتاب داشت را برای استفاده دانشمندان تهیه نمود.

چنانچه می دانیم علما اسلامی مکرر از هیئت بطلمیوس و اقوال یونانیان انتقاد می کردند که هر چند موجب دگرگونی کلی دنیای بطلمیوسی نشد اما زمینه را برای اصلاحات گالیله ، کپلر و کپرنیک آمادع ساخت حتی مسئله حرکت زمین که بعضی از یونانیان نیز متعرض آن شدند نزد مسلمین مطرح بود چنانکه ابو سعید سجزی ( اواخر قرن چهارم ) اسطرلابی ساخت مبنی بر فرض حرکت زمین و سکون افلاک ، در بین منتقدین هیئت بطلمیوس از خواجه نصیر الدین طوسی  باید مخصوصا نام برد که این وزیر معرو ف وعالم بزرگ شیعه  نه فقط مؤسس واقعی رصد خانه عظیم مراغه وزیج ایلخانی بود بلکه آشنایی علمای اسلام را با تحقیقات چنی ها نیز فراهم آورد وی قطع نظر از تحریر اقلیدس و مالعات راجع به مثلثات در کتاب تذکره با اثبات و طرح عیوب سیستم بطلمیوس تظرات بدیعی پیشنهاد نمود که بعدها به صورت کامل به وسیله کپرنیک ارائه شد .

 

آیا ممکن است بعضی از آراء او دراین باب از طریق بیزانس به کپرنیک رسیده باشد بعضی این احتمال را بعید نمی  دانند و برای آن  قرائنی نیز یافته اند ( شما دراین مورد چگونه فکر می کنید !؟)

از خواجه نصیر آثار متعددی دررشته علوم ریاضی ، نجوم ، منطق ، علوم طبیعی و حکمت الهی باقی مانده که غالباً به زبان عربی می باشد .

مشهورترین تألیفات او درعربی " شرح اشارات " ابن سینا و در فارسی کتاب" اخلاق ناصری " است ، وی اشعاری نیز  به زبان فارسی دارد . خواجه درسال 672 هجری در بغداد وفات یافت .

نوشته فا گلناری- 3 اسفند 90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۷
فاصله گلناری

آشنایی با رهبران قیام

یکی از راههای شناخت انقلابها، آگاهی از شخصیت فکری، فرهنگی و سیاسی رهبران آنهاست. نهضت ها از اندیشه های رهبران خویش متاثر است. تفسیر دین، مکتب و هر عقیده ای توسط رهبران جنبش ها به رویکرد عملی قیامها می انجامد. تفکرهای انقلابی هماره در بستر اندیشه های پیشوایان انقلاب، تغییر و تحول فراوان یافته اند و جامعه را متحول ساخته اند. کنکاش در زندگینامه رهبران انقلاب از بهترین شیوه های آشنایی با علل انقلابهاست. قیام توابین نخستین قیام شیعی پس از حادثه کربلاست. رهبران قیام، بویژه رهبر اصلی آن،از چنان جایگاهی برخوردار بودند که بدون شناخت وقعیت سیاسی آنها، شناخت قیام توابین میسر نخواهد بود. گرچه درباره قیام توابین تاکنون تحقیق مفصل و در خور تحقق نیافته است، اما اکثر نویسندگان و حتی مورخان قدیمی به دلیل آگاهی اندک از زندگانی رهبران این قیام، آن را انتحار خوانده اند. اکثریت قریب به اتفاق این نویسندگان در داوری به نام و نتیجه قیام توجه کرده اند. نام قیام برگرفته از آیه ای است که قصد خودکشی گروهی پشیمان را به وهم می افکند و نتیجه آن نیز چیزی جز شکست نبود.

رهبران قیام توابین از بزرگان شیعیان کوفه بودند و جایگاه ممتازی در بین قبیله های خود داشتند. اینک به صورت بسیار فشرده به معرفی آنها می پردازیم. بدیهی است که در معرفی رهبران قیام، قسمت عمده به زندگینامه سلیمان بن صرد خزاعی اختصاص دارد، زیرا وی مرد شماره یک این قیام است.

1- سلیمان بن صرد خزاعی

قبیله « خزاعه » از بزرگترین قبایل عراق است که قرنها دارای جایگاهی ممتاز در بین قبایل عرب بود. سد مارب در پی سیل عرم در یمن( 115 ق. م.) شکست و مردم جنوب حجاز ناچار به سوی شمال رهسپار شدند. یمنی های مهاجر در دو شهر بزرگ آن عصر حجاز، یعنی مکه و مدینه اقامت گزیدند و اندک اندک جمعیت و شوکت آنان فزونی یافت تا جایی که سالیان دراز تولیت کعبه را در دوران جاهلیت بر عهده داشتند. مردم قبیله خزاعه پیش از فتح مکه، مسلمان شدند و بسیاری از آنها، در جنگهای پیامبر(ص) علیه کفار جنگیدند. برخی از دلاوران خزاعه از فرماندهان سپاه امام علی (ع) نیز بودند. بدیل بن ورقاء خزاعی، در جنگ صفین فرمانده پیاده نظام سپاه امام علی (ع) بود. دعبل شاعر اهل بیت و عمرو بن حمق،انقلابی بزرگ که به دست معاویه به شهادت رسید، نیز از قبیله خزاعه اند. مردم قبیله خزاعه در جنگهای حضرت علی (ع) علیه ناکثین، مارقین و قاسطین شرکت داشتند.

سلیمان بن صرد نیز از قبیله خزاعه بود. او در سال 28 ه.ق در مکه به دنیا آمد. نامش «یسار» بود و پس از مسلمان شدن، پیامبر (ص) نامش را به «سلیمان » تغییر داد. سلیمان در جوانی به اسلام گروید و هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه همراه مهاجران بود. کنیه سلیمان (ابو مطرف) بود.

سلیمان بن صرد از اصحاب حضرت محمد (ص)، حضرت علی (ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود و 25 حدیث از آنها نقل کرده است. وی در سال 17 ه.ق (شش سال پس از فوت پیامبر (ص)) همراه نخستین گروه مسلمانان مکه را به سوی کوفه ترک کرد و تا آخر عمر در این شهر جدید التاسیس اقامت گزید.

سلیمان بن صرد خزاعی را عابدترین و صالح ترین فرد قبیله خزاعه خوانده اند. وی دارای جایگاهی ویژه در میان قبیله خزاعه بود. او را برترین فرد خزاعه نامیده اند. قبیله خزاعه از او اطاعت می کرد. سلیمان در بین قبیله خود سروری و ریاست داشت. شیعیان کوفه در رخدادهای سیاسی به او مراجعه می کردند و هماره خانه اش محل تصمیم گیری رهبران شیعیان کوفه در حوادث بزرگ سیاسی بود، تا آنجا که وی را از بزرگان عراق نامیده اند.

مسلمانان پس از مرگ عثمان( 35 ه.ق)، حضرت علی (ع) را به خلافت برگزیدند. سلیمان بن صرد نیز از افرادی بود که با آن حضرت بیعت کرد و به دنبال بیعت او، قبیله خزاعه به جمع هواداران امام علی (ع) پیوست. سلیمان بن صرد پیرمردی 63 ساله بود که ریاست قبیله خزاعه را بر عهده داشت. سن زیاد، تجربه فراوان، پیشگامی در پذیرش اسلام، صحابی پیامبر و از مهاجران صدر اسلام بودن و بالاخره زهد او موجب شد تا قبیله خزاعه از او فرمانبری کند. نظام قبیله گری تنها نظام متمرکز سیاسی آن عصر بود. پیمان رئیس قبیله با یک قبیله به معنای پیمان تمام افراد قبیله بود. بیعت سلیمان بن صرد با حضرت علی (ع) موجب شد تا مردم قبیله اش نیز با آن حضرت بیعت کنند.

سلیمان بن صرد در جنگ صفین، فرمانده جناح راست پیاده نظام سپاه امام علی (ع) بود. او پس از نیرنگ عمرو بن عاص در به نیزه زدن قرآنها و اعلام داوری قرآن درباره خلافت امام علی (ع) و معاویه- که عهد نامه متارکه جنگ نوشته شد.- به امام علی (ع) عرض کرد:

ای امیر مؤمنان،اگر یاورانی داشتی، هرگز این طومار (عهدنامه) نوشته نمی شد. سوگند به خدا، میان نیروها رفتم تا نظر آنها را به جنگ با معاویه- که نظر همه آنان قبل از حکمیت بود.- برگردانم ولی جز اندکی، کسی به یاری ام نیامد.

امام علی (ع) به چهره خسته، عرق کرده، مجروح و خونین سلیمان نگاه کرد و این آیه را تلاوت فرمود:

فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا

بعضی پیمان خود را به آخر رساندند و برخی دیگر در انتظارند و هرگز تغییری در پیمان خود نداده اند.

سپس امام علی (ع) به سلیمان بن صرد گفت: سلیمان! تو از افرادی هستی که به انتظار شهادت به سر می بری و هرگز تغییری در عهد و پیمان خود نمی دهی.

سلیمان بن صرد در تمام عمرش مدافع اهل بیت علیهم السلام بود. او در تمام جنگهای امام علی (ع) علیه دشمنان اسلام و ولایت حضور داشت. برخی از تاریخ نویسان شرکت سلیمان بن صرد در جنگ جمل را رد کرده اند. دلیل آنها حدیثی است که در آن، امام علی (ع) او را به خاطر شرکت نکردن در جنگ جمل نکوهش کرده است. این نظر به دلایل زیر صحیح نیست:

1- برخی از کتب معتبر تاریخی مانند طبقات الکبری و تذکرة الخواص تصریح کرده اند که سلیمان بن صرد در جنگ جمل حضور داشت.

2- در کتابهای تاریخی به شرکت نکردن سلیمان بن صرد در جنگ جمل اشاره نشده است.

3- بسیاری از مورخان قدیمی،مانند ابن اثیر تصریح می کنند که سلیمان بن صرد در تمام جنگهای حضرت علی (ع) علیه دشمنان آن حضرت،شرکت داشت.

4- حدیث فوق از نظر سند ضعیف است و شیخ طوسی هم احتمال جعلی بودن آن را داده است.

سلیمان بن صرد در دفاع از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام لحظه ای کوتاهی نکرد. وی بیش از نیم قرن در راه تاسیس و حفظ حکومت اسلامی از جان مایه گذاشت و پس از شهادت امام علی (ع) از همکاری با خلفا اجتناب ورزید. او پس از پیامبر (ص) در دوران غصب خلافت نیز از هر گونه تلاش برای استحکام خلافت نامشروع امتناع کرد و لحظه ای به خدمت خلفا درنیامد.

سلیمان بن صرد از شیعیانی بود که پس از شهادت حضرت علی (ع)، در دوران حکومت معاویه روش مبارزه منفی پیش گرفتند. وی در نماز جماعت «مغیره »، فرماندار کوفه شرکت نمی کرد. معاویه در سال 42 ه. در نامه ای که فرماندار کوفه از او می خواست سلیمان بن صرد و دیگر بزرگان کوفه را وادار کند تا در نماز جماعتش شرکت کنند. زیرا عدم حضور رهبران قبایل، بویژه رهبران شیعیان و صحابی پیامبر (ص)، در نماز جماعت کارگزار معاویه، به معنای نپذیرفتن خلافت معاویه و نوعی اعتراض به حکومت بود. نامه معاویه به فرماندار کوفه گویای این است که عدم حضور سلیمان بن صرد و برخی از بزرگان شیعه در نماز جماعت فرماندار از جنبه سیاسی برای حکومت مهم بود، زیرا تمام هدف معاویه استحکام حکومتش بود و هر چه این حکومت را خدشه دار می ساخت، خطر به شمار می آورد. سلیمان بن صرد به خاطر درک حضور پیامبر (ص) در بین مردم مقامی ارزنده داشت. او از مهاجران صدر اسلام بود و فرماندهی قبیله ای بزرگ را نیز برعهده داشت. شرکت نکردن او در نماز فرماندار معاویه، به سرعت در کوفه پخش شد. بیم آن می رفت بزرگان قبایل دیگر کوفه نیز با عدم حضور در نماز جماعت فرماندار کوفه نارضایتی خود را از حکومت معاویه اعلام دارند. بنابر این، معاویه به کارگزارش در کوفه دستور داد سلیمان بن صرد و دیگر یاران سرشناس امام علی (ع) را به زور در نماز خویش حاضر کند.

سلیمان بن صرد از اصحاب امام حسن (ع) نیز بود. پس از آنکه معاویه صلح نامه خویش با امام حسن (ع) را نقض کرد، سلیمان بن صرد به امام حسن (ع) پیشنهاد کرد که دستور جنگ با معاویه را صادر کند و او را پیشاپیش نیروها برای تصرف کوفه و عزل فرماندار گسیل دارد. امام حسن (ع) به سلیمان فرمود: هدف من از صلح جلوگیری از خونریزی بود، پس به قضای الهی خشنود باشید.

2- مسیب بن نجبه قزاری

وی از پهلوانان عرب، رئیس قبیله و مردی پرهیزکار بود. در جنگ قادسیه(15 ه.) و تمام جنگهای حضرت علی (ع) علیه دشمنان آن حضرت برای اسلام شمشیر زد. مسیب بن نجبه از اصحاب امام علی (ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود. او را از بهترین و سرشناس ترین شیعیان شمرده اند. پدرش از حضرت علی (ع) و خودش از امام حسن (ع) حدیث نقل کرده است. مسیب بن نجبه در جریان تجاوز لشکر معاویه به قلمرو سرزمین های تحت حکومت امام علی (ع) (39 ه.) از سوی آن حضرت به فرماندهی سپاه انتخاب شد تا به «تیماء» رفته و سربازان اشغالگر معاویه را از آن منطقه اخراج کند.

3- رفاعة بن شداد بجلی

از اصحاب امام علی (ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود و در بین راه سفر حج، همراه مالک اشتر و گروهی دیگر از شیعیان در ربذه بدن مطهر صحابی بزرگ رسول خدا (ص)،ابوذر غفاری را کفن و دفن کرد و بر آن نماز گذارد. رفاعة بن شداد در جنگ صفین، فرمانده قبیله «بجلیه » بود و مردم قبیله اش را در نبرد با دشمنان امام علی (ع) رهبری کرد. رفاعة در قیام حجر بن عدی از انقلابیان جوان شمرده می شد.

4- عبد الله بن وال تیمی(تمیمی)

از اصحاب امام علی (ع) و امام حسین (ع) بود و از بزرگان شیعیان کوفه به شمار می آمد. او را از پرهیزکاران، زاهدان و فقیهان شیعه شمرده اند.

5- عبد الله بن سعد( بن نفیل) ازدی

از اصحاب امام علی (ع)(ص) بود و در زمره برترین شیعیان جای داشت.

معاویه به پسرش یزید وصیت کرده بود که از چهار نفر از بزرگان عرب،حتمام بیعت بگیرد: حسین بن علی (ع)، عبد الله بن عمر، عبد الرحمن بن ابوبکر و عبد الله بن زبیر. معاویه به فرزندش گفته بود که تنها این چهار نفر برای حکومت او خطر هستند.

از بین چهار نفر یاد شده، سه نفر جزو فرزندان خلفای پس از پیامبر (ص) هستند و این نشانگر عمق اعتقاد مردم به وابستگان خلفای پس از پیامبر (ص) بود. عبد الله بن زبیر نیز فرزند فردی بود که محبوبیتی کمتر از خلفا نزد مردم نداشت.

هنوز خبر مرگ معاویه به حجاز نرسیده بود که بلافاصله نامه ای به فرماندار مدینه « ولید بن عتبة ابن ابی سفیان » نوشت و از او خواست تا هر چه زودتر، از آن چهار نفر برایش بیعت بستاند. فرماندار مدینه با مروان حکم به مشورت برخاست. مروان به او گفت: عبد الرحمن بن ابی بکر و عبد الله عمر خواستار خلافت نیستند ولی سخت مواظب حسین بن علی (ع) و عبد الله بن زبیر باش. همین حالا، این دو نفر را به دار الاماره احضار کن و از آنها به زور بیعت بخواه و اگر بیعت نکردند، گردنشان را بزن.

سه شب به آخر ماه رجب بود و بنابر قولی شب دوم شعبان، که حدود 12 روز از مرگ معاویه گذشته بود ولی هنوز مردم مکه و مدینه از مرگ او بی خبر بودند. امام حسین (ع) در مسجد بود که پیکی از دار الاماره رسید و به حضرت اعلام کرد که باید هر چه سریع تر به دار الاماره برود. عبد الله ابن زبیر هم به دار الاماره احضار شد. وی از امام پرسید: چرا این قت شب، ما را به دار الاماره احضار کرده اند؟! امام (ع) فرمود: فکر می کنم معاویه مرده است و ما را برای بیعت با یزید فرا خوانده اند.

امام حسین (ع)در حالی که شماری از اصحابش همراه او بودند، شبانه به سوی دار الاماره حرکت کرد. امام به یارانش فرمود: بیرون دار الاماره، منتظر من باشید. اگر صدای فریاد مرا شنیدید، به داخل دار الاماره بیایید. سپس امام (ع) به داخل دار الاماره رفت.حاکم مدینه نامه یزید را برای امام خواند. امام (ع) گفت:من پنهانی بیعت نمی کنم. شخصیتی مثل من باید در میان مردم بیعت کند. ولید سخن امام را پذیرفت و امام به خانه برگشت و همان شب و یا شب بعد، مدینه را به قصد مکه ترک کرد.

هنگامی که خبر هجرت امام حسین (ع) از مدینه به مکه، به کوفه رسید، گروهی از مردم کوفه که در بین آنها بزرگانی چون: حبیب بن مظاهر بودند، در منزل سلیمان بن صرد گرد آمده بودند، سلیمان بن صرد به آنان خبر داد که یزید از امام حسین (ع) خواست که با او بیعت کند ولی امام نپذیرفت و مدینه را به قصد مکه ترک کرد. سلیمان بن صرد سپس به حاضران در خانه گفت: شما پیروان امام حسین (ع) و پدرش هستید. اگر می خواهید او را یاری کنید و با دشمنانش بجنگید، نامه ای به او بنویسید و به آن حضرت اعلام کنید که می خواهید با او بیعت کنید و حکومت را به او بسپارید و نعمان بن بشیر، والی کوفه را برکنار کنید.

افرادی که در خانه سلیمان بن صرد گرد آمده بودند، از سران شیعیان کوفه بودند و آنها همگی اعلام کردند که حاضرند با امام حسین (ع) بیعت کنند و با دشمن او بجنگند. سپس نامه ای به امام حسین (ع) نوشتند. متن نامه شیعیان کوفه:

بسم الله الرحمن الرحیم

به: حسین بن علی-علیه السلام-.

از: سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد، حبیب بن مظاهر و دیگر شیعیان وی، مؤمنان و مسلمانان کوفه.

درود خدا بر تو باد! حمد خداوند را که دشمن ظالم شما را نابود کرد، دشمنی که به این امت ستم کرد و خلافت را به ناحق گرفت و خوبان امت را کشت، دشمنی که بیت المال را به ثروتمندان و ستمکاران بخشید. لعنت خدا بر او باد!

اکنون ما امام و رهبر نداریم. به کوفه بیا. شاید خداوند به خاطر تو، ما را نسبت به حق دلالت کند، نعمان بن بشیر در قصر حکومت است. ما به نماز جمعه او نمی رویم. اگر خبر یابیم که نزد ما خواهی آمد، او را از کوفه بیرون می کنیم. ان شاء الله

توابین

سلام و رحمت خداوند بر تو باد.

این نامه توسط دو پیک که یکی از آنها عبد الله بن وال، از رهبران قیام توابین بود، به مکه، خدمت امام حسین (ع) رسید.

در همان روز، پنجاه نامه دیگر از بزرگان کوفه که در هر نامه امضای چند نفر وجود داشت، به خدمت امام حسین (ع) رسید. دو روز بعد، حدود صد و پنجاه نامه دیگر توسط قیس بن مسهر صیداوی و سه پیک دیگر به مکه رسید. درباره تعداد نامه های مردم کوفه ارقام مختلفی ذکر شده است، حتی شمار افرادی که از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند تا به کوفه بیاید، صد هزار نفر نیز آمده است.

از نحوه ارسال نامه ها بر می آید که دعوت مردم کوفه، یک حرکت خودجوش سیاسی بود و در این میان نباید از تبلیغات رهبران قیام توابین و سران یاران دیگر حضرت علی (ع)، امام حسن و امام حسین (ع) که در کوفه می زیستند، غفلت کرد. برخی از سران شیعیان کوفه که در تشویق مردم کوفه به دعوت از امام حسین (ع) تلاش فراوانی کردند، جزو اصحاب امام حسین (ع) در کربلا نیز بودند که به درجه شهادت نایل آمدند.

از مضمون نامه های کوفیان برمی آید که آنها خواستار تغییر حکومت کوفه بودند. شیعیان کوفه از امام حسین خواسته بودند تا به کوفه بیاید و حکومت اسلامی را تاسیس نماید. شیعیان کوفه در نامه های خود به امام حسین (ع) عرض کرده بودند که آنها می خواهند یزید را از خلافت خلع کنند و آن حضرت را به خلافت برگزینند.

شیعیان کوفه در نامه های خود از ظلم و ستم زمامداران حکومت معاویه و سرپیچی آنان از عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) شکایت کرده بودند. کوفیان در نامه های خود نوشته بودند که آن حضرت سزاوارتر به خلافت است نسبت به یزید و پدرش که خلافت را غصب کردند. آنان از شراب خوری، قمار بازی و دیگر مفاسد یزید یاد کرده بودند.

امام حسین (ع) در پاسخ به نامه های مردم کوفه نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

از حسین بن علی (ع) به دوستان و شیعیان او در کوفه و به هر کسی که این نامه به او می رسد.

سلام بر شما باد! نامه های شما به من رسید و دانستم که دوست دارید پیش شما بیایم. اکنون برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خود از خاندانم، مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم تا پس از آن که از تمام حوادث آگاه شد، برای من نامه بنویسد که اگر همان طور که از نامه های شما و سخنان شما برمی آید، باشد به خواست خدا،به زودی پیش شما خواهم آمد.

و السلام.

مسلم بن عقیل در پانزدهم رمضان از مکه به سمت کوفه حرکت کرد و در پنجم شوال به کوفه رسید. مسلم بن عقیل حدود چهل روز در کوفه بود.شیعیان کوفه،گروه گروه به نزد او می آمدند و بیعت خود با امام حسین (ع) را به اطلاع او می رساندند. مسلم بن عقیل پس از اطلاع از نظر مردم- بویژه بزرگان کوفه- نامه ای برای امام حسین (ع) نوشت و به آن حضرت عرض کرد که مردم کوفه در عهد و پیمان خود استوارند و آن حضرت هر چه سریعتر به کوفه بیاید.

بیشتر مردم کوفه با مسلم، به نمایندگی از امام حسین (ع) بیعت کرده بودند،. اما هنگامی که یزید فرماندار کوفه را عوض کرد و عبید الله ابن زیاد را به فرمانداری کوفه گماشت، ورق برگشت.

عبید الله سال ها فرماندار کوفه بود و مردم با جنایات او آشنا بودند. عبید الله بن زیاد حاکم بصره بود و با حفظ سمت، به فرمانداری کوفه انتصاب شده بود. عبید الله ابن زیاد، به محض ورود به کوفه به مسجد رفت و در سخنرانی برای مردم، آنان را از عواقب مخالفت با یزید و بیعت با امام حسین (ع) ترساند. عبید الله ابن زیاد با فراخوانی اشراف کوفه به قصر و تهدید و تطمیع آنان، نظر مساعدشان را بر بیعت با یزید جلب کرد و از آنها خواست تا مردم قبیله خود را از مخالفت با یزید و بیعت با امام حسین (ع) برحذر دارند.اشراف کوفه شایعه کردند که لشکری گران از شام در راه است و هر لحظه ممکن است وارد کوفه شود و به قلع و قمع مخالفان یزید بپردازد. شماری از سران شیعیان توسط ماموران حکومت زندانی شدند. هانی بن عروه، از سران دعوت کنندگان امام حسین (ع) به کوفه، دستگیر و به شهادت رسید. سرانجام هم مسلم بن عقیل دستگیر و به شهادت رسید. بسیاری از شیعیان کوفه پنهان شده بودند تا بتوانند در سیاهی شب از کوفه خارج شوند و خود را به کاروان امام حسین (ع) که در راه کوفه بود، برسانند.

نگهبانان حکومت راه های ورودی و خروجی کوفه را تحت نظر داشتند و بدین خاطر تنها سی نفر از آنان توانستند مخفیانه از کوفه خارج شوند و در صبح عاشورا خود را به کربلا برسانند و در رکاب امام حسین (ع) به شهادت برسند، افرادی چون مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر.

سلیمان بن صرد خزاعی و برخی از رهبران شیعیان کوفه نیز جزو دستگیر شدگان بودند. گر چه اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه پیمان شکستند و از ترس و یا به طمع زر به خدمت لشگر یزید در آمده و به کربلا آمدند و علیه امام حسین (ع) که خود از او دعوت کرده بودند تا به کوفه بیاید و حکومت اسلامی را تاسیس نماید، جنگیدند.

3اسفند90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۹ ، ۱۰:۱۰
فاصله گلناری

روز نیروی هوایی ارتش

وَالَّذینَ جاهَدوُا فینا لَنَهْد ِیَنِّهُمْ سُبُلنا(1)

 

 

دیباچهکلام امام

 

کلام رهبرعملکرد نیروی هوائی در طول دفاع مقدس

 

تقدیر از نیروی هوایی توسط فرمانده کل قوا

نیروهای هوایی ارتش علی رغم تمام تبلیغات و تلقینات رژیم طاغوت، در برهه ای حساس با شجاعت و آگاهی، در روز نوزدهم بهمن ماه 1357 علیه ظلم و ستم طغیان کرد و به صفوف اسلام و مردم پیوست و ملت را در ادامه ی مبارزه دلگرم تر کرد.

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای

 

 

دیباچه

 

یکی از گام های بلندی که در جریان انقلاب موجب ریشه کن ساختن حکومت پهلوی شد، حرکت متهورانه ی نظامیان نیروی هوایی در 19 بهمن 1357 بود.

یک هفته از ورود امام قدس سره به ایران گذشته بود و هنوز رژیم شاهنشاهی پا بر جا و بختیار مدعی مقاومت در مقابل انقلاب بود، ملت در انتظار وعده ی امام بود که در بهشت زهرا فرمودند: من توی دهن این دولت می زنم...

شایعه ی کودتای ارتش، روز به روز فراگیرتر می شد و همه نگران اوضاع و احوال بودند. اگر چه اعتصابات پراکنده در برخی از واحدهای ارتش گسترش و موضوع به روزنامه ها نیز کشیده شده بود، اما هنوز مردم، ارتش را در مقابل خود می دیدند و نگران آینده ای مبهم و در هراس از روزی که درگیری نهایی ارتش و مردم بخواهد سرنوشت نهایی انقلاب را رقم بزند، بوده و عده ای هم آماده ی نبرد مسلحانه برای حصول پیروزی نهایی می شدند. بهترین و عظیم ترین کاری که می توانست روحیه ی انقلاب را تقویت کند، مقاومت دولت بختیار را در هم شکند، و مأموریت هایزر را در طراحی کودتای نظامی با شکست مواجه سازد و در نهایت روحیه ی معدود نظامیانی را که هنوز انقلاب را باور نکرده بودند درهم شکند، اعلام همبستگی ارتش با ملت بود. مقامات عالی رتبه نظامی به هیچ وجه زیر بار پذیرش انقلاب و اعلام همبستگی با مردم نرفته و هم چنان از دولت بختیار حمایت می کردند.

در این شرایط نظامیان فداکار و متعهد نیروی هوایی به این نتیجه رسیدند که باید دست به کار بزرگی زده و وظیفه ی ملی و مذهبی خود را انجام دهند. لذا با یک حرکت متهورانه به سیل خروشان ملت پیوستند و با حضور در اقامتگاه رهبر بزرگ انقلاب اسلامی در مدرسه ی علوی سندی از افتخار، حماسه، رشادت و ایمان را در برگ های زرین تاریخ انقلاب اسلامی به ثبت رسانیدند.

این روز بزرگ، نقطه ی عطفی در تاریخ انقلاب و ارتش است، روزی که حماسه ی حضور قاطعانه ی ارتش در صحنه ی انقلاب به وقوع پیوست و طلیعه ی خجسته ی پیوند ارتش با ملت مسلمان و انقلابی به وضوح آشکار گشت.

 

کلام امام

امام خمینی قدس سره در مورد رژه تاریخی پرسنل نیروی هوایی چنین فرمودند:(2)

... کاری که شما عزیزان در این روزها در روز 19 بهمن انجام دادید از حیث معنویت بزرگترین کارها و با ارزش های دنیایی هم بزرگترین ارزش ها بود. آن روزی که باز پیروزی به آن جا نرسیده بود که مورد اطمینان باشد و شما در معرض خطر بزرگ بودید، از جان گذشته و به اسلام پیوستید و از سپاه اسلام شدید. خداوند این افتخار را برای شما حفظ کند و شما را در دو جهان سعادتمند فرماید و آنچه که باید به شما عرض کنم این است که تا شما تعهد خودتان را به اسلام حفظ کردید و روابط خودتان یرا با همه ی قشرهای ملت برادرانه کردید، این انقلاب محفوظ خواهد ماند و شما با برادران خودتان که افراد عزیز این ملت هستند همدوش برای پیشبرد این انقلاب به پیش خواهید رفت و احکام اسلام را یان شاء الله یتعالی در همه جا، در همه ی ایران اجرا خواهید فرمود، این الگویی باشد برای همه ی ملت ها و مستضعفان جهان که ان شاء الله  اسلام در همه جا حیات پیدا کند و شما ان شاء الله این سعادت جاوید را همراه داشته باشید.

«بحمد الله امروز در بین ارتش، در بین همه ی نیروهای ارتشی و در بین همه ی ارگانهای دولتی، همه ی افراد بحمدالله متکی به اسلام و متکی به خداوند تبارک و تعالی هستند و اگر خدای نخواسته در بین آنها یک نادری پیدا بشود، یک فرد منحرفی پیدا بشود، قهراً با استقامت ملت، با استقامت شما عزیزان، آن هم استقامت پیدا می کند و شما دلگرم باشید به این که اتکا به خدا دارید. آن کس که اتکا به خدا دارد منصور است. خداوند وعده ی نصرت به شما داده است مادامی که شما هم نصرت خدا را بکنید و نصرت خدا و نصرت دین خدا نصرت بندگان مؤمن خداست. شما به این عهد باقی باشید و خدای تبارک و تعالی عهد خود را عمل خواهد کرد. من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت همه ی ملت و خصوصاً قوای نظامی و انتظامی و بالاخص شما جوانان عزیز را که برای ارتش افتخار ایجاد کردید، از خدای تبارک و تعالی مسألت می کنم.»

کلام رهبر

 

 

فرمانده معظم کل قوا حضرت آیت الله خامنه ای از روز نیروی هوایی چنین یاد کرده اند:(3)

«این که ما روز نوزدهم بهمن را یک مقطع به حساب می آوریم و نیروی هوایی را با این نام معرفی می کنیم، این در حقیقت تکیه بر روی یک مسأله ی ارزشی است که یقیناً تاریخ قضاوت خواهد کرد، هم چنان که امروز در مجموعه ی مسایل کمتر می شود ابعاد آن را دانست و فهمید. همین امروز هم چشم های باز و دل های بیدار ملت ما قضاوت می کنند، همان طور که چند سال گذشته را قضاوت کردند.

این خیلی مهم است که نیروی هوایی سوگلی یک رژیمی، علی رغم همه ی تبلیغات و تلقیناتی که شده است در یک برهه ی حساس، آن شجاعت را و آن آگاهی را پیدا کند که با ظلم و طغیان صریحاً مقابله کند و خود را به جناح اسلام و حق متصل کند، و این در روز نوزدهم بهمن اتفاق افتاد. آن چهره های جوان و مصمم نیروی هوایی که بسیاری از آنها همین امروز بحمدالله در عداد عناصر مسؤول و کارگزار نیرو حضور دارند و بعضی از آنها هم به شهادت رسیدند، این ها علیه رژیم وابسته ی پهلوی اعلام موضع کردند و مردم را دلگرم نمودند. این کار اثر بسیار عجیبی داشت.

من آن روز در خدمت امام شاهد قضایا بودم و دیدم این تحولی را که به صورت محسوس دارد در ارکان نظام کشور ما تحقق پیدا می کند. سبقت در جهاد، سبقت در پذیرش ارزش های الهی و اسلامی و سبقت در فهمیدن حقیقت، یک ارزشی است که این ارزش را نیروی هوایی ما همراه با یک ارزش دیگری کسب کرد، که آن هم عبارت است از: ایستادگی و صدق قول در میدان های خطر.  

 

 

نقش ارزنده ی همبستگی با شکوه پرسنل ارتش و خصوصاً نیروی هوایی در اضمحلال و شکست رژیم، نشان دهنده ی شعور ایمانی و انقلابی این عزیزان فداکار و عشق ورزیدن به آرمان های مقدس و آزادی خواهانه ی ملت در این سرزمین بود که موجب شد تا علی رغم فشارها و اختناق شدید آن روز، این عزیزان گام در میدان مبارزه با ظلم و جور نظام پهلوی برداشته و یک صدا با ملت دلاور در9 بهمن 1357، حماسه ی پرشکوه این بیعت را در صفحات تاریخ انقلاب اسلامی ثبت نمایند.عظمت رویداد با شکوه 19 بهمن نه تنها در خاطره ی نسل انقلاب، بلکه در اذهان نسل های آتی این کشور نیز همیشه به عنوان یک حماسه ی جاویدان متجلی و منوّر خواهد ماند.

روز نیروی هوایی ارتش

 

 

از شکننده‌ترین ضربات بر پیکر رژیم شاهنشاهی، حرکت شجاعانه پرسنل نیروی هوایی ارتش در 19 بهمن 1357 بود که بحق می‌توان آن را از ایام الله نامید. در این روز، نظامیان متعهد نیروی هوایی، با حضور در اقامتگاه رهبر بزرگ انقلاب اسلامی در مدرسه رفاه و بیعت با حضرت امام، سندی از افتخار، حماسه، رشادت و ایمان را در برگ‌های زرین انقلاب اسلامی به ثبت رسانیدند. این حماسه حضور و بیعت قاطعانه ارتش، طلیعه خجسته پیوند ارتش با ملت مسلمان و انقلابی بود. اینگونه بود که ارتشی که مهمترین پشتوانه رژیم استبدادی پهلوی می‌نمود و با اتکای به این ارتش، سردمداران غربی و استکبار جهانی، ایران را جزیره ثبات می‌دانستند، بعلت تحولی که انقلاب در روح انسان ها پدید آورده بود، در خدمت آرمان انقلاب اسلامی درآمد و در طول انقلاب نیز خصوصا در 8 سال دفاع مقدس حماسه‌های پر شوری در دفاع از کیان اسلام و انقلاب آفرید. امام خمینی در روز 19 بهمن 57 در جمع پرسنل نیروهای هوایی فرمودند: «در درود بر شما سربازان امام عصر سلام الله علیه، همانطور که فریاد زدید، تاکنون در خدمت طاغوت بودید، طاغوتی که همه هستی ما را ساقط کرد، طاغوتی که ما را برده خارجی‌ها کرد و از امروز در خدمت امام عصر سلام الله علیه و در خدمت قرآن کریم هستید.» تصویر بیعت پرسنل نیروی هوایی ارتش به هنگام بیعت و سلام نظامی در مقابل امام خمینی که در روزنامه‌های فردای آن روز چاپ شد، دژخیمان رژیم را بیش از پیش نا امید و امواج خروشان انقلابی مردم را فزونتر کرد. اکنون تنها سه روز تا پیروزی انقلاب اسلامی باقی است.

16 بهمن 90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۹ ، ۰۹:۴۸
فاصله گلناری

خلقت جسمانی حضرت آدم(ع)

قرآن در مورد خلقت انسان دارای تعبیرات گوناگونی است که نشان می دهد آفرینش انسان دارای مراحل متعددی بوده است که بدین قرار است[۱]:

۱٫ خلقت از خاک:

«ای مردم! اگر از روز رستاخیز در تردید هستید ما شما را از خاک… آفریدیم»[۲]

۲٫ خاک با آب آمیخته شده و به صورت گل درآمده است. «اوست که شما را از گل آفرید»[۳]

۳٫ گل به صورت گل بدبو و لجن در آمده است:

«پروردگارت به فرشتگان گفت: می خواهم بشری از گل خشک، از لجن بوی­ناک بیافرینم»[۴]

۴٫ ایجاد حالت چسبندگی در آن:

«ما آنها را از گلی چسبنده آفریده­ایم»[۵]

۵٫ به صورت خشکیده درآمده است:

«آدم(ع) را از گل خشک شده­ای چون سفال بیافرید»[۶]

در این آیات به طور مطلق آفرینش از خاک آمده و البته معلوم نشده که از چه خاکی بوده است. سپس مقداری آب به آن اضافه می شود و تبدیل به گل می شود و طبیعی است وقتی گل مدتی در جایی بماند، و لو اینکه از خاک سفید باشد، رنگ و بوی آن تغییر می کند و رنگش تیره گشته و بوی نامطبوعی پیدا می کند. سپس آرام آرام خشک شده و ابتدا به حالت چسبندگی به خود گرفته و سپس کاملا خشک شده و شبیه سفال می شود.

فلسفه خلقت حضرت آدم قبل از حوا

بی گمان خلقت آدم بر حوا تقدم داشته است. در باره باید توجه داشت:

  1. خداوند حکیم است و هیچ کار او بدون حکمت نمی باشد، اما این به معنای این نیست که بتوانیم تمام حکمت ها را با اندیشۀ خود به دست آوریم.
  2. خداوند می تواند تمام ابنای بشر را به صورت مستقل و دفعی بیافریند، نه از طریق نظام اسباب و مسبباب، اما خداوند کاری را بر می گزیند که مطابق با نظام احسن باشد. علاوه این که این دو، دو جنس مخالف هم نیستند تا نیاز به خلق مجدد داشته باشد.
  3. در این جهان، برخی از بندگان خالص خدا، حکمت هایی را درمی یابند که حتی پیامبران بزرگ الاهی نیز در نگاه اول نتوانسته اند به آنها دست یابند که نمونۀ روشنی از آن را می توان در داستان موسی (ع) و خضر (ع) مشاهده کرد.[۷]

با لحاظ مقدمات فوق می گوییم: خداوند با آن که مرد و زن را در اصل انسانیت و توانایی رشد مادی و معنوی و مسئولیت در برابر رفتارها مساوی آفریده است، اما به دلایل حکیمانه ای، رتبۀ مردان را برتر از زنان قرار داده است،[۸] که این رتبه بندی، تأثیری در انسانیت آنها ندارد؛ زیرا چنین رده بندی هایی در میان پیامبران نیز وجود داشته و برخی از آنها در رتبۀ برتری نسبت به سایرین قرار دارند.[۹]

بر این اساس، محتمل است تقدم خلقت آدم بر حوا، برای نشان دادن همین تفاوت در رتبه باشد.

آدم هشتمین نسل از انسان

با استفاده از قرآن و روایات اجمالاً می توان گفت که قبل از حضرت آدم نسل و یا نسل هایی شبیه به انسان بوده اند که به آنها “انسان یا نسناس” می گفتند هر چند در مورد جزئیات و خصوصیات شخصیتی و زندگی آنها اطلاع دقیقی در دست نیست.

علامه طباطبایی می گوید: در تاریخ یهود آمده است که عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تا کنون، بیش از حدود هفت هزار سال نیست …ولی دانشمندان ” ژئولوژى” معتقدند که عمر نوع بشر بیش از ملیون ها سال است، و بر این گفتار خود ادله‏اى از فسیل‏هایى که آثارى از انسان ها در آنها هست، و نیز ادله‏اى از اسکلت سنگ شده خود انسان هاى قدیمى آورده‏اند، که عمر هر یک از آنها به طورى که روى معیارهاى علمى خود تخمین زده‏اند بیش از پانصد هزار سال است.

این اعتقاد ایشان است ولی ادله‏اى که آورده‏اند قانع کننده نیست، دلیلى نیست که بتواند اثبات کند که این فسیل‏ها، بدن سنگ شده اجداد همین انسان هاى امروز است، و دلیلى نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلت‏هاى سنگ شده مربوط است به یکى از ادوارى که انسان هایى در زمین زندگى مى‏کرده‏اند، چون ممکن است چنین بوده باشد، و دوره ما انسان ها متصل به دوره فسیل‏هاى نامبرده نباشد، بلکه انسان هایى قبل از خلقت آدم ابوالبشر در زمین زندگى کرده و سپس منقرض شده باشند، و همچنین این پیدایش انسان ها و انقراضشان تکرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسیده باشد[۱۰].

پس انسان قبل از خلقت آدم وجود داشته و پس از انسان آدم وجود یافت، و ملائکه مامور به سجده بر وى شدند[۱۱].

اما قرآن کریم به طور صریح متعرض کیفیت پیدایش انسان در زمین نشده، که آیا ظهور این نوع موجود (انسان) در زمین منحصر در همین دوره فعلى است که ما در آن قرار داریم، و یا دوره‏هاى متعددى داشته، و دوره ما انسان هاى فعلى آخرین ادوار آن است؟

هر چند که ممکن است از بعضى آیات کریمه قرآن استشمام کرد که قبل از خلقت آدم ابوالبشر (ع) و نسل او، انسان هایى دیگر در زمین زندگى مى‏کرده‏اند؛ مانند آیه شریفه:” وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ”[۱۲] که از آن بر مى‏آید قبل از آفرینش بنى آدم دورۀ دیگرى بر انسانیت گذشته است[۱۳].

اما روایاتی که از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) به ما رسیده تصریح می کنند که قبل از این نسل، نسل هایی از انسان ها وجود داشته است که منقرض شده اند و این روایات سابقه دوره های بسیارى از بشریت را قبل از دورۀ حاضر اثبات مى‏کنند.

برای نمونه به حدیثی اشاره می کنیم:

صاحب تفسیر عیاشی از هشام بن سالم و او از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: اگر فرشتگان موجودات زمینى را قبلاً ندیده بودند، که خونریزى کردند، از کجا گفتند ” أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ[۱۴] “[۱۵].

گفتنی است: ما به متن دینی که اثبات کند آدم هشتمین مرد روی کره زمین بوده، برخورد نکردیم بله در روایاتی بیان شده است که نسل حضرت آدم بعد از هفت دوره و هفت نسل  از خلقت آدم بوده است؛ مثلا مرحوم صدوق در کتاب خصال، از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: “خداى عزوجل از روزى که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبوده اند و خداى تعالى همه آنها را از پوسته روى زمین آفرید و نسلى را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و براى هر یک، عالمى بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه اش را از او منشعب ساخت.[۱۶]،[۱۷] اما ممکن است این روایات با لحاظ روایات دیگر که دوره های بیشتر را در گذشته ثابت می کند، اشاره به کثرت دوره های گذشته باشد؛ مثلا: شیخ صدوق در کتاب توحید• از امام صادق (ع) روایتى آورده که در ضمن آن امام (ع) به راوى فرموده: “شاید شما گمان مى کنید که خداى عزوجل غیر از شما هیچ بشر دیگرى را نیافریده است. نه، چنین نیست، بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آنها هستید”.[۱۸]

همچنین در خصال از امام صادق (ع) روایت آورده که فرمود: خداى عز و جل دوازده هزار عالم آفریده که هر یک از آن عوالم از هفت آسمان و هفت زمین بزرگتر است و هیچیک از اهالى یک عالم به ذهنش نمى‏رسد که خداى تعالى غیر عالم او عالمى دیگر نیز آفریده باشد. [۱۹]

البته همان گونه که ملاحظه می شود روایت اخیر به خلقت عوالم اشاره دارد و این ممکن است در غیر از کره زمین باشد و بتوان روایاتی را که به هفت دوره قبلی در کره زمین اشاره می کنند، بدون معارض دانست.

اما (با فرض وجود انسان هایی قبل از آدم) آیا هنگام آفرینش حضرت آدم، انسان از نسل های قبل باقی مانده بودند؟

با توجه به قرائنی بعید نیست که در زمان آفرینش آدم افرادی از نسل های گذشته که در حال انقراض بودند هنوز نیز وجود داشته اند همچنان که بعضی از دانشمندان این را گفته اند. [۲۰]

یکی از دانشمندان معاصر در زمینه ازدواج فرزندان آدم می گوید:

در این جا احتمال دیگرى نیز هست که گفته می شود: فرزندان آدم با بازماندگان انسان‏هاى پیشین ازدواج کرده‏اند زیرا طبق روایاتى آدم اولین انسان روى زمین نبوده، مطالعات علمى امروز نیز نشان می دهد که نوع انسان احتمالاً از چند ملیون سال قبل در کرۀ زمین زندگى می کرده، در حالى که از تاریخ پیدایش آدم تا کنون زمان زیادى نمی گذرد، بنا بر این باید قبول کنیم که قبل از آدم انسان‏هاى دیگرى در زمین می زیسته‏اند که به هنگام پیدایش آدم در حال انقراض بوده‏اند، چه مانعى دارد که فرزندان آدم با باقیمانده یکى از نسل‏هاى پیشین ازدواج کرده باشد.[۲۱]

البته تردیدی نیست که حضرت آدم اولین نفر از نسل حاضر بوده است.

قرآن کریم می فرماید که نسل حاضر از طرف پدر و مادر به یک پدر (به نام آدم) و یک مادر (که در روایات و در تورات به نام حوا آمده) منتهى مى‏شود و این دو تن، پدر و مادر تمامى افراد انسان است، هم چنان که آیات زیر بر این معنا دلالت مى‏کند:” وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ”[۲۲]؛ ” إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ”[۲۳]؛ “إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ”[۲۴].

به طورى که ملاحظه مى‏کنید آیاتى که نقل شد شهادت مى‏دهند بر این که سنت الاهى در بقاى نسل بشر این بوده که از راه ساختن نطفه این بقا را تضمین کند، و لیکن این خلقت با نطفه، بعد از آن بود که دو نفر از این نوع را از گل آفرید، و او آدم و پس از او همسرش بود که از خاک خلق شدند (و پس از آن که داراى بدنى و جهازى تناسلى شدند فرزندان او از راه پدید آمدن نطفه در بدن آدم و همسرش خلق شدند) پس در ظهور آیات نامبرده بر این که نسل بشر به آدم و همسرش منتهى مى‏شوند جاى هیچ شک و تردیدى نیست[۲۵].

اما این که آیا پیامبری در بین آنها بوده است؟ و آیا آنها با هوش بوده اند؟

قرآن و روایات پیرامون این مسئله چیزی بیان نکردند ولی با توجه به این که آنها نیز انسان (یا نسناس) بوده و در این جهت با ما مشترک هستند تحقیقاً از هوش بر خوردار بوده و با حدس قوی و قریب به یقین می توان گفت که آنها دارای تکلیف و برای ارشادشان پیامبری نیز وجود داشته است.

نمایه مرتبط: نمایه: پیامبران اجنّه قبل از خلقت بشر، سؤال ۷۹۲ (سایت: ۸۵۱

 

خداوند فرشتگان را آفرید و فرشتگان به پرستش خداوند مشغول بودند،وخدا روی زمین گیاهان و جانوران را پدید آورد.در آن موقع ،روی زمین ،هیچ آدمی زندگی نمی کرد.

روزی خداوند به فرشتگان فرمود:«می خواهم در روی زمین نماینده ای خلق کنم و از خاک،آدمی بسازم که از همه ی موجودات دانا تر باشد.»

فرشتگان سوأل کردند :«آیا می خواهی کسانی را که خلق کردی که بر روی زمین فساد کنند و خون یکدیگر را بریزند در حالی که ما تو را عبادت می کنیم؟»

آدم و حوا

خداوند در جواب فرمود:«من می دانم چیزی را که شما نمی دانید.»

فرشتگان به خاطر این سوأل بی جای خود سالها به استغفار و توبه مشغول شدند و از خطا و اشتباه خود آمرزش خواستند.و به همین منظور گفتند:«پروردگارا تو منزّهی و ما جز آنچه به ما تعلیم کرده ای علمی نداریم و به راستی که تو دانا وحکیمی.»

 

آغاز آفرینش انسان آدم (ع)و نافرمانی شیطان:

 

پس از این گفتگوی که میان خداوند و فرشتگان گذشت خداوند،آغاز به خلقت آدم و سرسلسله نوی بشر فرمود.خلاصه،انسان را از گل آفرید و سپس در آن از روح خود دمید و به دنبال این جریان به فرشتگان امر فرمود بر آن سجده کنند.آنها همگی به آدم سجده کردند جز ابلیس.

خداون علّت این سرپیچی ابلیس را پرسید.

ابلیس جواب داد:«من از او بهترم چون مرا از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی.»

خلاصه ابلیس با این استدلال خود پرده از روی تکبّر و سرکشی خود برداشت.

خداوند به او فرمود:«حال که دستور مرا اطاعت نکردی از دنیای فرشتگان بیرون برو و از درگاه من خارج شو.»

شیطان گفت :«حالا که مرا بیرون کردی ،پس مرا تا روز قیامت مهلت بده و زنده ام بگذار.»

خدای تعالی به او فرمود :«تا آن روز معین مهلت داری و زنده خواهی ماند.»

شیطان وقتی خاطر جمع شد که از طرف پروردگار مهلت داده شده است گفت:«حال که مرا گمراه کردی ،من هم بر سر راه راست تو در کمین انسانها می نشینم و به هر ترتیبی شده گمراهشان می کنم بجز بندگان با اخلاص تو را که از گمراهی من در امانند و مرا به آنها راهی نیست.»

خداوند نیز برای آنکه آدم و فرزندانش دچار انحرافات ابلیس نشوند در موارد بسیاری به آنها هشدار داد که شیطان دشمن آشکار شماست ،مواظب باشید شما را از راه به در نکند.

آدم و حواءدر بهشت:

 

پس از اینکه آأم زندگی یافت،خداوند نام ها یا رموز و حقائقی را به او یاد داد و هوشیاری و دانایی آدم بر فرشتگان هم ثابت شد و قرار شد آدم و همسر او،حواء در بهشت زندگی کنند.آدم و حواء از انواع خوردنی و لذّت های بهشت بهره مند شدند. مگر یک چیز که خودن آن ممنوع بود.

خداوند به آدم و حواء وعده داد:«اگر از میوه ی این درخت خود داری کنید و آن را نخورید دیگر تمام خوشیها برای شما فراهم است و از گرسنگی و تشنگی و برهنگی و خستگی آسوده خواهید بود.ولی اگر این میوه را بخورید بر خودتان ظلم کرده اید. مواظب باشید که از شیطان فریب نخورید،شیطان دشمن شماست و بد خواه شماست.»

شیطان آدم و حواء را فریب می دهد:

 

شیطان که همه بد بختی های خود و رانده شدن از درگاه الهی را از ناحیه ی آدم می دانست،در صدد بود تا به هر طریقی که ممکن است موجب گمراهی آدم و همسرش را فراهم سازد.

البته اینکه شیطان برای فریب آدم و حواء به چه ترتیبی وارد بهشت شد وخود را به آدم و حواء رسانید بدرستی معلوم نیست ولی همین قدر روشن است که برای پیش برد این هدف (گمراه کردن آدم و حواء)به صورتی ناصحی دلسوز در آمده و به آدم گفت:

«می خواهی تا تو را به درخت جاودان راهنمایی کنم؟»

شیطان به دنبال این گفتار خود،برای اینکه سخنش در دل آدم و حواء کارگر افتد و وسوسه اش اثر کند ،‌به دروغ،سوگندی هم برای ایشان یاد کرد که من در این گفتار نظری جز خیر خواهی شما ندارم.

آدم و حواء دستور خداوند را فراموش کردند و از میوه ی ممنوعه خوردند و شیطان هم به این سبب خوش حال شد ولی در همان لحظه وضع آدم و حواء‌ عوض شد.ناگهان لباس بهشتی از تنشان فرو ریخت و از دیدن خود شرمنده شدند و از کار خود پشیمان شدند ولی دیگر فایده ای نداشت. در آن هنگام صدای خدا راشنیدند که گفت:«چرا نافرمانی کردید؟مگر شما را از این درخت منع نکردم و نگفتم که فریب شیطان را نخورید؟»

سپس به آن ها خطاب شد :«همگی فرود آئید که بعضی از شما دشمن بعضی دیگر هستید و اگر هدایتی از سوی من پیش شما آمد هر که پیروی کند نه گمراه می شود و نه بدبخت،هرکه از یاد من روی بر گرداند وی را روزگاری سخت خواهد بود و روز قیامت او را کور محشور می کنیم.»

در حدیث است که چون آدم به زمین فرود آمد جبرئیل نزد او آمد و پرسید:«آدم مگر خدا تو را به دست خویش نیافرید،و از روح خود در تو ندمید ،و فرشتگان را به سجده ی تو مأمور نکرد؟پس چرا با همه فضیلت و مقامی که داشتی ،نافرمانی خداوند را کردی؟»

در پاسخ گفت:ای جبرئیل!شیطان نزد من قسم خورد که خیرخواه من است وآن سخن را روی دلسوزی می زند،و من باور نکردم که کسی بتواند به خدا قسم دروغ بخورد.

 

توبه ی آدم و حواء:

 

وقتی آدم و حواء را از بهشت بیرون کردند به زمین فرستادند،آدم سالها گریه می کرد و بغد کم کم به زندگی روی زمین عادت کردند و به کمک هم لباس درست کردند.با فکر و هوش خود به کشاورزی و زراعت پرداختند و از حیوانات کمک گرفتند ،روز های اوّل در غار کوه منزل کردند و بعد با ساخت خانه زندگی جدیدی آغاز نمودند.

آدم و حواءدر مقابل خطاب پروردگارشان که به آنها فرموده بود:«مگر من شما را از این درخت نهی نکرده بودم و به شما نگفته بودم که شیطان دشمن آشکار وپنهان شماست؟»

در مقام توبه و آمرزش خواهی درآمده وگفتند:«پروردگارا ما به خویشتن ستم کردیم و اگر تو ما را نیامرزی و به رحم نکنی حتماً از زیانکاران خواهیم بود.»

و از آنجا که داستان های قرآن جنبه ی تعلیم و تربیت دارد ظاهراً خدای سبحان می خواهد ای نکته را به فرزندان آدم یاد بدهد که در هر حال انسان نباید مأیوس باشد و هر زمان دچار گناه و نافرمانی حق گردید ، باید از راه توجه و استغفار به درگاه حق تعالی در صدد جبران و تلافی آن براید.

قرآن کریم در اینج با مختصر توضیحی که داده می شود ای گونه بیان می فرماید که:«آدم از پرورگار خود کلماتی فرا گرفت و با ذکر و یاد آوری آنها به درگاه خداوند توبه کرد و خداوند توبه اش را پذیرفت…»

درباره ی آن کلمات ، نیز روایات مختلف است و در بسیاری از روایات شیعه و سونی آمده که ای کلمات این بود :«لا اله الّا انت سبحانک اللهم و به حمدک عملت سوءاً و ظلمت نفسی فاغفرلی و انت خیر الغافرین…..»

در روایات دیگری نیز آورده اند که آن حضرت ، خدا را به حق محمد(ص)و یا خمصه طیبه سوگند داد که توبه اش را بپذیرد وخداوند توبه اش را قبول کرد.

ما دیگر آدم و حوا باید در روی زمین تمام مشکلات خود را حل نمایند و برای ادامه زندگی باید سعی و تلاش کنند.و برای دفع بیم و ترس و رسیدن به آرزوهای درونی باید از هدایت خدای تعالی بهره مند شوند ، و با یاد خدا و انجام دستورات او جان را آرام بخشند،و خوف و حزن خود را بر طرف سازند ، و گرنه با تأمین همه این احتیاجات و آشنا شدن به تمام فنون و قوانین زندگی مادی باز هم زندگی بر آن ها تنگ و سخت و دشوار خواهد بود.

فرزندان آدم(ع) :

 

خداوندمتعال بعد از خلقت آدم (ع) حوا را نیز آفرید تا ضمن اینکه آدم را از تنهایی

در بیاورد وسیله ای برای ازیاد نسل او در روی زمین باشد.

آن دو به فرمان خداون با هم ازدواج کردند و دارای فرزند شدند ،‌ آدم(ع) از همسرش حوا دارای فرزندانی شد که در تعداد آن ها اختلاف نظر است.

از جمله پسران:هابیل ،قابیل ،شیث(هبه الله)و از دختران:عناق ،اقلیما ،لوزا….ذکر شده است.

منبع در سایت

کیفیت ازدواج فرزندان آدم(ع) :

 

در کیفیت ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع) اختلاف نظر وجود دارد که ما به اختصار به بعضی آنها اشاره می کنیم:

ابتداء لازم است بدانید که حوا در دو نوبت چهار فرزند بدنیا آورد ،اول قابیل و خواهرش اقلیما و بار دیگر هابیل و خواهرش لوزا به دنیا آمدند.

روایات مختلف در کیفیت ازدواج فرزندان آدم:

 

  ۱٫پس از آن که این فرزندان به حد رشد و بلوغ رسیدند آدم(ع)به اذن الهی هر کدامیک از دختران را به عقد ازدواج آن برادر دیگری درآورد یعنی :اقلیما را به عقد هابیل و لوزا را به عقد قابیل.

و گفته اند دختری که همسر هابیل بود،زیباتر از دختری که همسر قابیل بود است،‌ قابیل به این تقسیم بندی و ازدواج راضی نشد و زبان به اعتراض گشود و بالاخره قرار شد هر کدام جدا گانهقربانی به درگاه خدا ببرند هر کدام قبول شد ، دختر زیبا همسر او باشد.

هابیل و قابیل قبول کردند ، کار هابیل ، شبانی بود.رفت و از میان گوسفندانش یکی را که از همه بهتر بود آورد وکار قابیل ، کشاورزی بود.رفت از میان گندم هایش بدترین هایشرا جدا کرد و یک بافه به هم بست و آورد و هر دو نذر خود را روی تپه ای قرار دادند.آدم(ع)به فرزندانش گفته بود من دعا می کنم تا خدا آتش بفرستد و روی یکی از قربانی ها علامت بگذارد و هدیه هر کس که قبول شد دختر زیبا همسر او می شود.خلاصه آدم (ع) دعا کرد و آتش آمد و گوسفند هابیل را سوزاند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۱
فاصله گلناری

واقعه حره از جنایات بزرگ امویان پس از به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام است. این واقعه مربوط به شورش مردم مدینه در بیست و ششم یا بیست و هفتم ذیحجه سال 63 هجری قمری است که توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شدند. 

برای این شورش سه علت اصلی بر شمرده اند: 
1. بیعت بسیاری از مردم با عبدالله بن زبیر که در آن زمان در مکه بود و ادعای خلافت داشت. 
2. زمانی که عثمان بن محمد والی مدینه گردید، یکی از مأموران یزید بن معاویه به مدینه آمد تا اشیای گرانبهای بیت المال را برای یزید ببرد. گروهی از مردم که اموال را حق خود می‌دانستند، جلوگیری کردند و این، منجر به شورش مردم و اخراج امویان از شهر گردید . 
3. گروهی از بزرگان مدینه به شام رفتند و با یزید دیدار کردند و پس از بازگشت، از یزید بدگویی کردند و اعمال ناپسند او را برای مردم توصیف کردند:« دین ندارد، مشروب می‌خورد، بساط ساز و آواز به راه انداخته و با سگان بازی می کند.» مردم مدینه هم گفتند دیگر حاضر به اطاعت از او و پذیرش امارتش نیستند و شورش کردند. 

بنی امیه از مردم مدینه که در قتل عثمان شریک بودند، دل خوشی نداشتند؛ متقابلاً مردم مدینه نیز از بنی امیه را که برخلاف خلیفه دوم به آنها توجه نشان نمی‌دادند، راضی نبودند. بنابراین ظهور ابن زبیر در صحنه سیاسی و ضعف بنی امیه در حجاز پس از واقعه کربلا، زمینه شورش مردم مدینه را فراهم کرد. یزید در آغاز کوشید تا توسط کسانی چون عبدالله بن جعفر و نعمان بن بشیر، مردم مدینه را به آرامش و اطاعت از خود دعوت کند، اما مردم نپذیرفتند. 

img/daneshnameh_up/4/4a/Horre1.jpg



شورشیان، امویان و یاران آنها را که تقریباً حدود هزار نفر بودند، در خانه مروان بن حکم محاصره کردند و پس از آن با خفت و خواری از شهر بیرون راندند؛ اما با این شرط که قسم یاد کنند همراه سپاه شام باز نگردند. امویان پذیرفتند، گرچه افرادی چون مروان بعداً عهد خود را شکستند. 
رهبر این شورشیان، عبدالله حنظله غسیل الملائکه، از طرف عبدالله ابن زبیر حاکم مدینه شد. یزید سپاهی 5 هزار نفری را به سمت مدینه فرستاد. فرماندهی این سپاه با مسلم بن عقبه بود که به دلیل قتل عامی که کرد، به « مسرف » شهرت یافت . 

یزید به سپاهیان شامی گفته بود پس از پیروزی می‌توانند به غارت شهر بپردازند و آنچه را که می‌خواهند، از خانه‌های مردم تصاحب کنند؛ به علاوه، سهمیه‌شان از بیت المال را با صد دینار اضافی به آنها پرداخته بود. 
مردم مدینه در ورودی شهر در محلی که رسول خدا خندق کنده بود، یعنی فاصله بین حره شرقی و غربی، خندقی حفر کردند تا بتوانند از شهر دفاع کنند. 

رهبران آنها عبدالله مطیع، معقل بن سنان و در رأس آنها عبدالله حنظله بود که در حین درگیری، خود و فرزندانش کشته شدند. زمانی که سپاهیان شام به مدینه رسیدند، با مشورت عبدالملک بن مروان که او نیز همراه سایر بنی امیه از شهر اخراج شده بود در منطقه حره مستقر شدند و به کمک مروان توانستند با وعده و وعید مالی، گروهی از بنی حارثه را فریب دهند و از طریق آنها به داخل شهر نفوذ کنند. به این ترتیب درگیری آنها کمتر از یک روز به طول انجامید و پس از آن شهر به تصرف شامیان در آمد. 
اموال شهر، طبق وعده یزید، سه روز برای سپاهیان شام، حلال شمرده شد و آنها از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. در این میان علاوه بر کشته شدن عده‌ی زیادی از مردم، به بسیاری از نوامیس نیز تجاوز شد. مسلم بن عقبه بسیاری از اسیران را که شامل تعدادی از قریشیان بودند، به قتل رساند و در میان مقتولین کسانی از میان صحابه پیامبر نیز بودند. 
در تاریخ، تعداد کشته‌های این ماجرا مختلف روایت شده؛ از شش هزار تا ده هزار نفر. در جریان حره تنها انصار نبودند که مورد دشمنی امویان قرار گرفتند، بلکه تعدادی از خانواده‌های مهاجرین نیز از بین رفتند. 
سپاه شام پس از قتل و غارت مردم مدینه روانه مکه شد تا ابن زبیر و یاران او را نیز به همین سرنوشت دچار سازد. 
در نیمه راه، مسلم بن عقبه جان داد و طبق دستور یزید، کار به دست « حصین بن نمیر » افتاد. او به سوی مکه رفت و مدت چند ماه آنجا را محاصره کرد و از روی بلندی، با منجنیق به حرم خدا سنگ‌هایی آتشین پرتاپ کرد. اما سرانجام وقتی خبر مرگ یزید به سپاه شام رسید، دست از محاصره شهر برداشت و همراه سپاهش به شام بازگشت. 
 

 

تاریخ واقعه حره : 28 ذیحجه سال 63 هجری قمری

انقلاب مدینه عکس العمل دیگر شهادت امام حسین (ع) بود. لکن این انقلاب به گونه‏ای دیگر بود. انقلاب مدینه چه از نظر انگیزه، و چه از نظر هدف، با انقلاب توابین فرق داشت. انگیزه‏های انقلاب مدینه چیزی ماورای انتقام، و هدف آن درهم شکستن نفوذ و تسلط امویان ستمگر و بیدین بود.

علت اصلی آغاز انقلاب مدینه، سفر هیئت نمایندگی اهل مدینه به شام بود، هیئتی مرکب از: «عبد الله بن حنظله انصاری معروف به «غسیل الملائکة»، «عبد الله بن ابی عمرو بن حفص بن مغیره مخزومی» ، «منذر بن زبیر» ، و عده‏ای دیگر از رجال و اشراف مدینه به نمایندگی از طرف اهل مدینه نزد یزید رفتند. یزید به آنها بسیار احترام کرد و به هر کدام هدایا و خلعتهای گرانبها بخشید، تا از این طریق آنها را تطمیع کند تااینکه رضایت مردم را پس از قتل امام حسین علیه السلام جلب کند. وقتی این عده به مدینه رسیدند، در اجتماعی از اهل مدینه به پا خاسته شروع به انتقاد از یزید نموده چنین گفتند:

«ما از نزد شخصی می آییم که دین ندارد، شرابخوار است و همیشه سرگرم ساز و آواز است، خنیاگران و زنان خوش آواز در مجلس او دلربائی می ‏کنند، یزید سگ بازی می ‏کند و با مشتی دزد و خرابکار به شب‏ نشینی می ‏پردازد. ما شما را گواه می ‏گیریم که از این تاریخ او را از خلافت برکنار نمودیم.»

بدین گونه اهل مدینه بر ضد حکومت اموی قیام کردند و فرماندار یزید به نام عثمان بن محمد بن ابی سفیان و همچنین عناصر کاخ نشین اموی را که در منزل بزرگشان «مروان حکم» جمع شده بودند را از شهر اخراج نمودند و با آنکه مجموع انقلابیون فقط هزار نفر بود، هیچ گونه تطمیع و تهدیدی نتوانست آنها را منصرف سازد.

به فرمان یزید سپاه خونریز شام (حدود 5 هزار نفر) به شهر مدینه یورش برد و با نهایت خشونت و وحشیت، انقلاب مدینه را درهم کوبید. فرمانده سپاه اموی بنام «مسلم بن عقبه مری» از مردم خواست بدین نحو با یزید بیعت کنند: همگی، غلامان و بردگان مطیع یزیدند، و یزید در مورد جان و اموال آنها هر گونه بخواهد رفتار خواهد کرد!

مسعودی در این باره می ‏نویسد: مردم به شکل فجیعی در این حادثه قتل عام گردیدند و تعداد کثیری از بنی هاشم و قریش و سایر مردم مظلومانه به دست عمال یزید کشته شدند و از کثرت خون ریزی حمام خون به راه انداختند.

آمادگی مدینه برای رویارویی با سپاه نیرومند و سازمان یافته دشمن بسنده نبوده، بدین جهت آرزوی استقلال طلبانه آنها با شکست در جنگ «حرة» و هتک حرمت آنها خاتمه یافت.

مورخین می ‏نویسند: «آنان با اسب و سلاح و کفش، وارد حرم پیامبر شدند و مسجد پیامبر را آلوده کردند و بیش از هزار نفر از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قتل عام شدند، بطوری که از «بدریون» کسی زنده نماند» و حدود 900 دختر باکره، توسط سربازان یزید هتک حرمت شدند و یزید به «مسلم بن عقبه» فرمانده نیروهایش دستور داده بود، که پس از پیروزی بر مدینه، سه روز جان و مال و ناموس مردم بر تو و سربازانت حلال است. و آنان هر آنچه می ‏خواستند کردند.

این واقعه، در سال شصت و سوم ه.ق، به وقوع پیوست و از آنجائی که لشکر یزید، در ریگزاری (در اطراف مدینه) به نام «حره» اردو زدند و از آن پایگاه به شهر حمله ور شدند، در تاریخ، آن را به نام «واقعه حره» ثبت کردند... 

فاجعه حره سه سال پس از واقعه عاشورا، در پی قیام مردم مدینه علیه یزید به وقوع پیوست و به دستور یزید ،جان،مال و ناموس اهل مدینه سه روز بر سپاه شام حلال شد و فجایعی به وقوع پیوست که عرق شرم به پیشانی تاریخ نشاند. ...

 

بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ، موجی از خشم و نفرت در مناطق اسلامی و خصوصا مدینه بر ضد حکومت یزید برانگیخته شد ، در سال 63 هجری قمری ،حاکم مدینه (عثمان بن محمد بن ابی سفیان) گروهی از اهل مدینه را با اشاره یزید به شام فرستاد تا از عطایای یزید برخوردار شده و مردم را به اطاعت از او تشویق نمایند. 
این هیئت مرکب از منذر بن زبیر بن عوام ، عبیدالله بن ابی عمرو مخزومی ، عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه و چند تن دیگر از شخصیتهای بزرگ مدینه بود. 
این افراد فجایع اعمال یزید را با چشم دیدند، سپس به مدینه برگشتند و اهل مدینه را از اعمال پلید یزید مطلع ساختند، مردم مدینه نیز حاکمی که از طرف یزید گماشته شده بود ( عثمان بن محمد بن ابی سفیان) را با مروان و سایر امویان از مدینه بیرون کردند و شتم و سب و لعن یزید را آشکار نمودند و با عبدالله بن حنظله بیعت کردند. 
یزید ،مسلم بن عقبه را با سپاهی به مدینه فرستاد و به وی گفت: سه روز مردم مدینه را مهلت ده اگر تسلیم نشدند تا سه روز همه چیز مردم مدینه برای تو و سربازانت حلال خواهد بود. 
وقتی مسلم بن عقبه با لشکرش به نزدیکی مدینه رسیدند در سنگستان مدینه که مـعـروف بـه « حـرّه واقـم » اسـت با اهل مدینه که برای دفع حمله آنها بیرون آمده بودند روبرو شدند ، پیشنهاد حمله از جانب حره از طرف مروان بن حکم بود. 
سپاه مسلم پس از جنایات مدینه برای سرکوب مردم مکه حرکت کرد و آن جا نیز خانه کعبه را تخریب کرد و به آتش کشید. 
سیوطی می‏نویسد: 'در سال 63 هجری اهل مدینه بر یزید خروج کردند. یزید لشکر انبوهی را به سوی آنان فرستاد و دستور داد آن‏ها را به قتل رسانده و پس از آن به طرف مکه حرکت کرده و ابن زبیر را به قتل برسانند. لشکر آمدند. و واقعه حرّه در مدینه طیّبه اتفاق افتاد. در آن واقعه، جماعت بسیاری از صحابه و از دیگران به قتل رسیدند و مدینه غارت شد و از هزار دختر باکره ازاله بکارت شد اًّنَّا لله ِ وَ اًِّنَّا اًِّلَیْهِ راجِعُونَ'. 
در فاجعه حره ،با دستور یزید شهر مدینه سه روز بر سپاه شام حلال شد. هزاران زن مورد تجاوز قرار گرفتند، چهار هزار کودک نا مشروع زاییده شدند که پدرانشان معلوم نبود و آنان را اولاد الحرّه ‏نامیدند. 
مردم به مسجد پیامبر پناه می بردند اما در مسجد پیامبر نیز زنان مورد تجاوز قرار گرفتند و آن قدر مرد کشته شدند که خون قبر پیامبر را نیز گرفته بود. تمام کسانی که زنده ماندند بر پیشانیشان داغ زدند: هذا عبد من عبید یزید یفعل بی ما یشاء (این بنده ای از بندگان یزید است هر کاری بخواهد با من می کند). 
در این میان تنها حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) و چند نفر دیگر در امان بودند. 
یزید به واسطه اوضاع نابسامانی که پس از قتل حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) داشت به مسلم بن عقبه توصیه کرده بود که به ایشان کاری نداشته باشد و این مسئله نیز در بسیاری از تواریخ ذکر شده است. 
مسعودی نوشته است: مسلم از مردم مدینه بیعت گرفت که برده یزید هستند و هر کس نپذیرفت کشته شد، جز علی بن الحسین (علیه السلام) و علی بن عبد الله بن عباس 
ابن قتیبه می‏نویسد: 'ورود لشکر شام در بیست و هفتم ماه ذی الحجه 63 هجری اتفاق افتاد و تا دمیدن هلال ماه محرّم، مدینه به مدت سه روز در چنگال سپاه شام غارت شد'. 
شدت کشتار به حدّی بود که از آن پس مسلم بن عقبه را به خاطر زیاده‏روی در کشتن مردم «مُسرف بن عقبه» نامیدند. اهل مدینه از آن پس لباس سیاه پوشیدند و تا یک سال صدای گریه و ناله از خانه‏های آنان قطع نشد. 
تعداد کشته‏ها، بنا به نقل ابن قتیبه، یک هزار و هفتصد نفر از انصار و مهاجر و فرزندان آنها و از سایر مردم ده هزار نفر بوده است. 
او می‏نویسد تعداد هشتاد نفر از صحابه در این جریان کشته شدند. هیثم بن عدی، تعداد تلفات را شش هزار و پانصد نفر ذکر کرده است. مسعودی نوشته است: نود و چند نفر از قریش، همین تعداد از انصار و چهار هزار نفر از کسانی که شناخته شده بودند کشته شدند. 
ابن اعثم، از اولاد مهاجرین را یک هزار و سیصد نفر و از اولاد انصار را یک هزار و هفتصد نفر ذکر کرده است، این تعداد افزون بر کشته شدگان از سایر مردم است. این روایات تاریخی نشان می‏دهد که شمار زیادی از مردم مدینه در این واقعه کشته شدند و خانه‏های زیادی غارت شده است. 
انس گـوید: 'در واقعه حره هفتصد نفر از قراء و حافظین قرآن کشته شدند و به حدی از مردم مـدینه کشته شد که می توان گفت یک نفر باقی نماند. 
از جمله کسانی که کشته شدند دو نفـر از پـسران زینب دخـتـر ام سلمـه همـسر مـکرمـه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند.

آذر90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۳۰
فاصله گلناری

وَ لَنْ یَجْعَلَ الله لِلْکافِرینَ عَلَی المُؤْمِنینَ سَبِیلاً. (نساء: 141)

و خداوند هرگز راهی برای تسلط کافران بر مؤمنان قرار نداده است.

اشاره

پیشینه و مفهوم کاپیتولاسیون

مهیا زاهدین لباف

کاپیتولاسیون(capitulation)، از واژه «capitulate» به معنای شرط گذاشتن است. معنای لغوی این واژه «سازش و تسلیم» است و در برخی منابع، آن را «صلح موقت» ترجمه کرده­اند؛ زیرا مسلمانان معتقدند صلح همیشگی میان کفار و مسلمانان ممکن نیست.[1]

این واژه، در تاریخ حقوق اروپایی، به عهدنامه­هایی گفته می­شود که براساس آن، امپراتوری عثمانی، وضع حقوقی اتباع بیگانه مقیم آن کشور را مشخص می­کرد و معافیت­هایی را به اتباع دولت­های اروپایی می­داد.[2]

در مفهوم عام، کاپیتولاسیون به قراردادهایی گفته می­شود که به موجب آن، اتباع دولت، در قلمرو دولتی دیگر، مشمول قوانین کشور خود می­شوند و کنسول آن دولت در محل، آن قوانین را اجرا می­کند. در فارسی به این واژه «حق قضاوت کنسولی» نیز گفته می­شود.

تاریخچه کاپیتولاسیون در ایران

نخستین معاهده­ای که در این زمینه به صورت رسمی منعقد شد، عهدنامه بازرگانی میان سلطان سلیمان اول، معروف به سلیمان قانونی، پادشاه عثمانی و فرانسوای اول، پادشاه فرانسه است. به موجب این معاهده، برای نخستین بار مقرر شد، اتباع فرانسه در خاک عثمانی، تابع احکام کنسول کشور خویش باشند.

دادرسی و حق قضاوت کنسولی در ایران، از دوره صفویه آغاز شد. در عصر شاه عباس صفوی و در دوران سلطنت شاه سلطان حسین، ضمن قراردادها و معاهداتی، تاجران و اتباع اروپایی به شکلی جانبی و غیر رسمی از چنین امتیازی برخوردار شدند. در اواخر قرن شانزدهم میلادی، شاه عباس به اتباع کشور انگلستان و دیگر مسیحیان، آزادی رفت وآمد به ایران و اجازه توقف درکشور را داد؛ با این شرط که جان، مال و مذهب آنان در امان باشد.[3]

پیشینه کاپیتولاسیون در ایران، به صورت رسمی و قانونی به دوران قاجار بازمی گردد و از پیامدهای جنگ­های ایران و روس است. دولت روسیه تزاری، این مقررات را برای نخستین بار به صورت مکتوب، در سال 1828 و در عهدنامه ترکمانچای بر ایران تحمیل کرد. براساس این معاهده اتباع دولت تزار روسیه در ایران از مزایای کنسولی و قضایی بهره­مند شدند. در پی آن دیگر دولت­های استعمارگر مانند انگلیس و امریکا نیز این امتیاز غیر قانونی را برای اتباع خود گرفتند. همچنین، اتباع برخی دولت­های مقتدر مانند فرانسه، آلمان، اسپانیا، اتریش، ایتالیا، آرژانتین، دانمارک، بلژیک، سوئد و سوئیس نیز با استفاده از معاهده ترکمنچای به خیل بهره­مندان از کاپیتولاسیون پیوستند.[4]

روند اعطای حق کاپیتولاسیون ادامه داشت. پس از انقلاب مشروطه، این امتیاز با انعقاد عهدنامه مودت ایران و شوروی در سال 1921 متزلزل شد و در آن همه امتیازات دولت شوروی لغو گردید. در بند شانزده این عهدنامه آمده است: «نظر به مندرجات مراسله دولت شوروی به تاریخ 26 ژوئن 1919 م. راجع به ابطال قضاوت قنسول­ها، اتباع روسیه ساکن ایران، همچنین اتباع ایران ساکن روسیه، از تاریخ امضای این معاهده، دارای حقوق مساوی با سکنه محلی بوده و محکوم قوانین مملکت متوقف فیها خواهند بود و به تمام کارهای قضایی آنها در محاکم محلی رسیدگی خواهد شد.» پس از روی کار آمدن رضا شاه، به فرمان وی، با اهداف ویژه و تشویق و پی­گیری انگلیس، پس از یک قرن از انعقاد عهدنامه ترکمانچای، کاپیتولاسیون در ایران لغو شد.[5]

در شهریور سال 1320 با سقوط رضا شاه، محمدرضا پهلوی به حکومت رسید. جنگ جهانی دوم، زمینه را برای حضور امریکایی­ها در مناطق مختلف جهان فراهم ساخته بود. در سال 1337، قرارداد دفاعی دو جانبه میان ایران و امریکا بسته شد و دولت امریکا، مسئله وضعیت حقوقی نیروهای خود را در ایران مطرح کرد.

مسئولان کشوری ایران، از سال 1338 تا سال 1340 از پاسخ دادن به درخواست امریکا خودداری می­کردند. با نخست وزیری علی امینی، دولت کندی، اعطای مصونیت به مستشاران نظامی را خواستار شد. پس از مسافرت شاه به امریکا، علم، جانشین امینی شد و سرانجام پس از یک سال به درخواست امریکا پاسخ داده شد.

در مهر سال 1342 علم برای تصویب طرح اعطای مصونیت، لایحه خاصی تهیه و به مجلس تقدیم کرد. وزارت خارجه امریکا از این مصوبه باخبر شد. پس از قتل کندی، جانسون روی کار آمد. وی دویست میلیون دلار وام برای خرید سلاح و مهمات به دولت ایران پرداخت کرد که با اعطای مصونیت سیاسی به پرسنل امریکایی و خانواده­های نظامیان هم زمان بود.[6]

علم پس از تقدیم لایحه به سنا، جای خود را به منصور داد. در تیر سال 1343، شاه برای دریافت کمک مالی، به امریکا در زمینه تصویب لایحه قول مساعد داد. این لایحه در 3 مرداد سال 1343 در سنا تصویب و سپس به مجلس شورای اسلامی فرستاده شد و در 21 مهر سال 1343 با 74 رأی موافق در برابر 61 رأی مخالف به تصویب رسید.

تصویب این لایحه مخالفت شدید امام خمینی(ره) و واکنش مردم را در پی داشت. لغو امتیاز کاپیتولاسیون که از مهم­ترین خواسته­های مردم از رژیم پهلوی بود، در تاریخ 23 اردیبهشت سال 1358؛ یعنی سه ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی صورت گرفت.[7]

در بیانیه وزارت خارجه چنین آمده است: «به پیشنهاد هیئت وزیران دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، قانون مصوب 21 مهر سال 1343 به اجازه استفاده مستشاران نظامی امریکا در ایران از مصونیت­ها و معافیت­های قرارداد وین(کاپیتولاسیون)، از تاریخ 23/2/1358 لغو شد».[8]

گفتار مجری

در تاریخ معاصر ایران، قضاوت کنسولی(کاپیتولاسیون) مسئله­ای اساسی است. نفوذ بیگانگان به ایران، بیشتر از همین راه بوده که تحمیل عمال و کارگزاران بیگانه و در نتیجه، جنایت­های وحشتناکی را در این سرزمین در پی داشته است. براین اساس قوانین جزایی که باید مظهر حاکمیت دولت باشد، به بازیچه­ای تبدیل شد، به گونه ای که هر متجاوزی می­توانست به سادگی آن را زیر پا بگذارد و خود را تحت حمایت قدرت­های خارجی قرار دهد.

رژیم شاه که به خوبی می­دانست بازتاب عمومی پذیرش این لایحه ننگین تا چه اندازه خطرناک خواهد بود، سانسور شدیدی بر رسانه­های گروهی حاکم کرد تا هیچ خبری درباره لایحه کاپیتولاسیون در جامعه منتشر نشود. بااین حال، چند روزی از تصویب لایحه نگذشته بود که مجله داخلی مجلس شورای ملی که متن کامل مذاکره­ها را در بر داشت، به دست امام رسید. امام خمینی، به منظور افشای این خیانت تصمیم گرفت در سخنرانی کوبنده­ای مردم را از شرایط موجود آگاه کند. ایشان پیک­هایی همراه با نامه به سراسر کشور فرستاد و خود نیز با روحانیان و بزرگان دینی قم به گفت وگو پرداخت. طولی نکشید که بسیاری از مردم از سراسر ایران وارد قم شدند تا خود، شاهد این سخنرانی باشند. امام خمینی(ره) سخنان خود را در روز تولد فاطمه زهرا(س) با آیه «انا لله و انا الیه راجعون» شروع کرد و در طول سخنرانی به شدت بر امریکا و شاه حمله برد.

- - - - - - - - - - - - - -

حق قضاوت کنسولی، اگرچه نوعی امتیاز سیاسی مرسوم میان دولت­های متقابل قرن بیستم بود، تصویب آن در سال 1343 به تدبیر دولت و مجلس ایران، از یک واپس گرایی خبر می­داد. درحالی­که رضا شاه پس از به سلطنت رسیدن، موضع محکمی در قبال کاپیتولاسیون گرفت، فرزندش برای گرفتن یک وام تسلیحاتی، حاضر به احیای کاپیتولاسیون شد و در این راه از برکنار کردن نخست وزیران غیر فعال نیز هراسی نداشت.

تصویب لایحه کاپیتولاسیون در ایران، از مهم ترین زمینه­های شکل­گیری انقلاب اسلامی و پیدایش مقاومت سیاسی علیه شاه بود. شاید بتوان گفت همه چیز از آنجا شروع شد که امریکا حق نامشروعی را از ملت ایران گرفت و این امر موجب شد چند سال بعد تمام منافع و داشته­هایش را در ایران از دست بدهد.

متن ادبی

احیای استقلال

مهیا زاهدین لباف

در آموزه­های اخلاقی، تربیتی، اجتماعی و سیاسی اسلام، چگونگی برقراری رابطه با دیگران در عرصه فردی یا عمومی و توجه به استقلال و عزت ملت و میهن، جایگاهی والا دارد.

آن هنگام که فرمانروایان، زمامداران و فعالان عرصه سیاست، به عنصر استقلال و عزت ملی بی­توجه باشند، نه تنها جامعه و میهن، بلکه خود زمامداران و فعالان عرصه سیاست نیز به ورطه نابودی و هلاکت کشیده خواهند شد.

بی­تردید، امام خمینی(ره) بزرگ­ترین فردی است که موضوع استقلال و عزت را به طور فراگیر، در تاریخ معاصر ایران و جهان اسلام مطرح کرد و با بخشیدن جایگاه محوری به این عنصر اساسی، آن را مدار مبارزه­ها و فعالیت­های سیاسی خود قرار داد.

قرارداد ترکمانچای، با تحمیل کاپیتولاسیون بر ایرانیان، خورشید عزت، استقلال و عظمت آنان را رو به افول برد و روس­ها را بر اریکه قدرت ایران نشاند. در دهه 30 و 40، امریکا جای روس و انگلیس را گرفت و به کمک دست­نشانده خود، محمد رضا پهلوی، برای پایمال کردن عزت و استقلال ایران به فعالیت پرداخت. گویی امریکایی­ها می­دانستند حفظ استقلال برای فرمانروایان گذشته ایران، اندیشه ای ناآشنا است. امریکایی­ها بی­توجه به اعتراض مراجع تقلید و مردم و با سرکوب خونین و بی­رحمانه قیام مردم، آخرین گام را برای از بین بردن استقلال و عزت مردم و میهن برداشتند و در دهه سوم مهر سال 1343، مجلس رژیم شاه لایحه ذلت بار کاپیتولاسیون را تصویب کرد. به این ترتیب، آخرین ضربه بر عزت و استقلال ایران وارد آمد.

سابقه کاپیتولاسیون در ایران

در ایران، به سبب ضعف پادشاهان و حکام، همواره امتیازاتی یک­طرفه در ارتباط با کشورهای اروپایی به آنان داده شده است. نفوذ بیگانگان و دخالت آنان در مصالح کشور و نیز غارت سرمایه­های آن، بیشتر از همین راه، یعنی کاپیتولاسیون بوده است.

کاپیتولاسیون، به مفهوم کامل آن در زمان قاجاریه و با امضای قرارداد تجاری ترکمن‌چای در ایران برقرار شد که به‌وسیله روس­ها به ایران تحمیل شد. این قرارداد موجب شد تا دیگر دولت­های خارجی هم، کاپیتولاسیون را به نفع اتباع خود در ایران به دست آورند. برخی از دولت­ها در ضمن قراردادهای خود، صریحاً از کاپیتولاسیون نام می­بردند و به این امتیاز دست می­یافتند و برخی نیز با عناوین دیگری مثل قرارداد صلح، دوستی و تجارت از این امتیاز بهره می­بردند.

پس از روی کار آمدن رضاشاه و انقراض قاجاریه که خیال انگلیسی­ها از یک حکومت قوی ضدکمونیست در ایران راحت شده بود، انگلیسی­ها مانعی ندیدند که رضاشاه برخی از امتیازات را که دیگر بی­فایده شده بود، لغو کند تا به این وسیله به وجهه و اعتبار خود بیفزاید. یکی از این امتیازات که لغو شد، کاپیتولاسیون بود که به دست رضاشاه و با نظر موافق انگلیس در سال 1306 لغو شد.

کاپیتولاسیون در قرن بیستم رفته‌رفته برافتاد. نخستین کشوری که آن را لغو کرد ژاپن و پس از آن ترکیه، تایلند، ایران، مصر و چین بودند؛‌ولی با کمال تأسف،‌این قانون ننگین در سال 1343 دوباره به نفع اتباع امریکا به تصویب رسید. تصویب این لایحه در روزگار سیاه دولت اسدالله علم و حسن­علی منصور بود.

پس از تصویب فرمایشی لایحه کاپیتولاسیون در مجلس سنا و مجلس شورای ملی که در فضایی آکنده از سانسور و خفقان صورت گرفت، امام خمینی، فرزند برومند ایران در دفاع از عزت، ملیت و اسلامیت، با این لایحه ننگین به مخالفت برخاست.

امام خمینی(ره)، مردم و علما را به قیام دعوت کرد. او با پیام و سخنرانی افشاگرانه خود، خواب خوش دستگاه ستم­شاهی و اربابان امریکایی­اش را آشفته کرد. امام با اعلام عزای عمومی، شاه و مجلس و دولت و امریکا را به شدت مورد انتقاد قرار داد.

امام خمینی(ره)، در فضایی لب به اعتراض علیه شاه و آمریکا گشود و بر آنان نهیب زد و خروشید که کسی توان و جرئت و جسارت این کار را نداشت. اما او با پشتوانه الهی و اعتقاد به توکل بر خداوند، در برابر قانونی که استقلال و عزت ایران را به خطر می­انداخت، مردانه ایستاد و پس از آن سخنرانی، رنج­های تبعید چند ساله از وطن را به جان خرید.

بخشی از پیام و سخنرانی روشنگرانه و افشاگرانه امام خمینی علیه لایحه ننگین کاپیتولاسیون چنین است:‌

«مجلس به پیشنهاد دولت، سند بردگی ملت ایران را امضا کرد... بدون اطلاع ملت با چند ساعت صحبت­های سرّی، ملت ایران را در تحت اسارت امریکایی­ها قرار داد... اکنون من اعلام می­کنم که این رأی ننگین مجلسین، مخالف اسلام و قرآن است».

«ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند و پایکوبی کردند. اگر من به جای اینها بودم... می­گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند... به حسب این رأی ننگین، اگر یک مستشار امریکایی یا یک خادم مستشار امریکایی به یکی از مراجع تقلید ایران، به یکی از افراد محترم ملت، به یکی از صاحب­منصبان عالی‌رتبه ایران هر جسارتی بکند، هر جنایتی بنماید، پلیس حق بازداشت او را ندارد؛ محاکم ایران حق رسیدگی ندارند؛ ولی اگر به یک سگ آنها تعرض بشود، پلیس باید دخالت کند، دادگاه باید رسیدگی نماید!»

پی‌آمدهای احیای کاپیتولاسیون

1. تبعید امام خمینی

اقدام جسورانه امام خمینی بر ضد منافع نامشروع آمریکا، هیئت حاکمه را وادار ساخت، شتاب­زده و بزدلانه، اقدام به دستگیری و تبعید امام به ترکیه کنند. به دنبال آن، اعتراض­ها و اقدام­های مسلحانه آغاز گردید که به قتل حسن­علی منصور از مسببان تصویب لایحه کاپیتولاسیون انجامید. امام خمینی در مصاحبه­ای در پاریس در سال 1357 درباره تبعات مخالفتش با لایحه کاپیتولاسیون فرموده است:‌

«پانزده سال قبل که شاه قصد داشت به دستور امریکا، لایحه مصونیت مستشاران امریکایی را به تصویب برساند، من این خیانت شاه را نسبت به ملت ایران در طی یک سخنرانی و صدور یک اعلامیه محکوم نمودم و ملت ایران را از این سیاست استعماری مطلع ساختم، که پس از چند روز مرا از ایران، پس از آن که شبانه به منزلم در قم حمله کردند، دستگیر و سپس به ترکیه تبعید نمودند. و در آنجا هم دولت ترکیه تحت فشار افکار عمومی از دولت ایران خواست که محل تبعید مرا کشوری غیر از ترکیه قرار دهد، که سرانجام به عراق تبعید شدم و سرانجام پس از حدود پانزده سال، دولت عراق تحت فشار شاه، مخالفت خود را با فعالیت­های اسلامی من علیه رژیم سلطنتی و شاهنشاهی ابراز کرد و از این جهت، تصمیم گرفتم که به کویت که یک کشور اسلامی است بروم. تا در آنجا در محل مورد اقامتم تصمیم بگیرم و با داشتن ویزای آن کشور، دولت کویت از ورود من به آن کشور جلوگیری نمود و به ناچار به فرانسه آمدم».

2. نقص استقلال و حاکمیت ایران

تصویب لایحه کاپیتولاسیون، در واقع نقض آشکار استقلال و حاکمیت و حیثیت ملی ایران بود. ازاین­رو بود که هر که ماجرای این لایحه را می­شنید، نسبت به دولت و شاه خشمگین می­شد. قبح این مسئله تا جایی بود که امام خمینی از آن به «سند بردگی ملت ایران» تعبیر کرد.

3. هجوم گسترده امریکاییان به ایران

اعطای مصونیت قضایی برای مستشاران امریکایی که بعدها خانواده­های آنان و نیز کارکنان غیرنظامی را هم دربرگرفت، هزینه­های سنگینی بر دولت و دوش مردم ایران تحمیل کرد؛ به طوری که تنها بین سال­های 1970 تا 1978 میلادی، تعداد امریکایی‌های حاضر در ایران از کمتر از هشت هزار نفر به حدود پنجاه هزار نفر رسید.

4. فساد فرهنگی و اخلاقی

حضور گسترده امریکایی­ها در ایران و برخورداری آنان از مصونیت قضایی، زمینه­ مناسبی برای افزایش جرایم و اشاعه فساد فراهم ساخت. تعارض­های فرهنگی موجود و رفتار اهانت­آمیز آنان نسبت به آداب و رسوم جامعه مسلمان ایران، حس مذهبی مردم را می­آزرد و موجب اوج­گیری احساسات ضدامریکایی می‌گردید.

پایان کاپیتولاسیون در ایران

سه ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با تصویب شورای انقلاب، دولت موقت لایحه کاپیتولاسیون را لغو کرد. امریکاییان که تا قبل از آن در ایران همه­کاره بودند، از شنیدن خبر لغو این لایحه وحشت­زده شدند و برای باقی‌مانده آنان در ایران محدودیت­های زیادی ایجاد شد. نکته درخور تأمل این است که چند ماه پس از آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی در سال 1320، فعالیت مستشاران امریکایی در ایران شروع شد و چند ماه پس از سقوط او، فعالیت این مستشاران پایان یافت. این نکته خود گواه دیگری بر وابستگی ذلیلانه محمدرضا پهلوی به امریکا بود.

آبان 90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۰۰:۰۲
فاصله گلناری

سایت مرکز تحقیقات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در گفت وگویی با حجت الاسلام و المسلمین احمد مبلغی علل ناپدید شدن امام موسی صدر را تشریح کرد.

 

خلاصه گفت‌وگوی حجت الاسلام و المسلمین مبلغی، از این قرار است:

* علت ناپدید شدن امام موسی صدر
ــ اگر شخصیت شناسی کنیم، می توان گفت شخصیت امام موسی صدر، شخصیتی روشن، آگاه، دلسوز به حال اسلام و آشنای به فضای بین الملل و شیوه‌های بین المللی بود و کمتر شخصیتی را سراغ داریم که هم اندیشه‌های دارای نگاه بین الملل داشته و هم در عین حال به شیوه‌های فعال و دارای تأثیر و پذیرفته بین المللی آگاه باشد.

امام موسی صدر، شخصیتی این گونه بوده و دلیلش هم این است که ایشان از هنگامی که پا به عرصه فعالیت اجتماعی، سیاسی و دینی در فضای بین الملل گذاشتند، با گذشت اندک مدتی، آوازه‌ای پیدا کرده و آثار و کارکردشان نمود یافت. فعالیت‌های امام موسی صدر در عرصه‌های دینی، سیاسی و اجتماعی، در یک مسیر رشد یابنده قرار گرفت و توانست ارتباطات جهانی، حتی فراتر از جهان اسلام داشته باشد. او همچنین توانست در این ارتباطات بین المللیَ، در راستای تلطیف فضا و گفت وگو و برقراری روابط انسانی و دینی، حرکت‌های بسیار مثبت و کارآمدی داشته باشد.

ــ یک شخصیت این گونه و دارای فعالیت‌های تأثیرگذار بالنده و پویا، طبیعی است که هم در موضع حسادت و هم در موضع توطئه قرار بگیرد. گویا، اگر شخصیت ایشان، شخصیتی عادی می‌بود، قطعا این دام برای او چیده نمی‌شد و این توطئه بزرگ برای محو و نابود کردن او ایجاد نمی‌شد؛ البته قرائنی در دست است که ایشان زنده هستند، اما به هر حال این دام را برای پنهان و محدود کردن او و گرفتن او از جامعه بشریت ایجاد کردند، ولی به هر حال، امیدواریم که ایشان بازگردند و در یک سطح گسترده و تأثیرگذاری در فضای بین الملل حضور داشته باشند. به حقیقت، همه ما در فضای بین الملل امروز، تشنه شخصیت‌هایی مانند امام موسی صدر هستیم؛ یعنی تشنه فعالیت‌هایی از آن دست که ایشان آغاز کرده بود.

ــ راهکار بنده این است، روزنه‌هایی که در اختیار هست و یا روزنه‌های امیدبخشی که از پیش به سمت آزادی ایشان گشوده شده است، اینها را مورد تأمل و برنامه ریزی بیشتری قرار دهیم و روی همان امکانات، فرصت ها، زمینه‌ها و روزنه‌ها کار متمرکزتری بشود. به نظر بنده، نخستین موضوع این است که کار در این زمینه، باید متمرکز باشد و دیگر آن که، کارها باید همه جانبه و به یک معنای دیگر، دارای یک بعد جهانی باشد.
دومین موضوعی که باید در این باره به آن توجه شود، این که به این کار، چهره انسانی دهیم. البته در بعد فضای بین المللی، باید این فقط شیعه نباشد که پیگیر این موضوع باشد، بلکه بخشی از اهل سنت و مسیحیت که ایشان را می‌شناختند و می‌شناسند هم باید این کار را دنبال کنند؛ یعنی به یک معنا، باید یک حرکت جهانی را ـ که همراه با فرصت یابی باشد ـ دنبال کنیم و فرصت‌های بین المللی را دریابیم و از همه ظرفیت‌ها بهره گیریم. گویا، یک فعالیت متمرکز جهانی معطوف به زمینه‌های امیدبخش، برای پیگیری سرنوشت و آزادی امام موسی صدر لازم است.

آزادی امام صدر، خدمت به گفت وگوی بین ادیان
ــ باید توجه داشت که امام موسی صدر، دارای سه بعد ایرانی، عراقی و لبنانی است؛ لبنان محل فعالیت و بروز شخصیت ایشان بوده و بخشی از خانواده صدر در عراق هستند و ایرانی بودن ایشان هم وابستگی ایشان به ایران را نشان می‌دهد؛ بنابراین، سه کشور نسبت به سرنوشت ایشان، باید حساسیت و اهتمام داشته و باید در یک معنا، فعالیت‌های هماهنگ داشته باشند. شعاع فعالیت امام موسی صدر در کشورهای گوناگون هم نمود داشته و از این روی، باید آن کشور‌ها را هم در این زمینه در گیر کنیم. دیگر آن که چهره انسانی امام موسی صدر را بیش از پیش مطرح کنیم و با دلایل گوناگونی که هست، اعلام کنیم آزادی ایشان، صرفا خدمتی برای به اسلام نیست، بلکه خدمت به گفت وگوی میان ادیان است.

ــ آن ابعاد شخصیتی امام موسی صدر که امروزه بیش از هر وقتی به آنها و به فعالیت شخصیتی که چنین ابعادی داشته باشد، نیاز است، برجسته کردن و بعد انسانی دادن به این موضوع است که می‌تواند در این باره بسیار مؤثر باشد. ما همچنین باید مجامع جهانی را درگیر این موضوع کنیم، چرا که اگر از سوی آنها کوشش متمرکزی شود، قطعا می توانیم فرصت‌هایی را از آن‌ها، ولو محدود، به کار بگیریم.

وضعیت پرونده سرنوشت امام موسی صدر
ــ تا آن جا که من از این پرونده می دانم، این پرونده همچنان در جریان است، به ویژه بخشی از پرونده بر حکومت لیبی و شخص قذافی و اعترافی که او در چند سال پیش نسبت به این که امام موسی صدر زنده است، متمرکز است. محکوم کردن قذافی و محاکمه او، بخشی از این پرونده بوده و بخشی هم دنبال این است که سرنخ‌هایی را پیدا کرده و کوششی برای آزاد سازی ایشان شود. گویا، پرونده امام موسی صدر، نسبت به گذشته، وضع بهتری پیدا کرده ولی باید کوشش‌ها به گونه‌ای باشد که به صورت کوشش‌های فراگیر و بسیار جسورانه تر و قدرتمندانه تر دنبال شود.

استفاده از تحولات جاری در لیبی
ــ این فرصت، فرصت بسیار مغتنمی است و از این رو باید بیشترین بهره را از آن برد. به نظر بنده، نباید فرصت پدید آمده در لیبی را از دست داد، چون بخش زیادی از کشور‌های جهان و بخشی از منطقه خاورمیانه، علیه قذافی هستند؛ بنابراین، با توجه به جنایتی که حکومت لیبی و شخص قذافی به امام موسی صدر کرده، باید از این فرصت استفاده کرد.

ویژگی‌های شخصیتی امام موسی صدر
ــ شخصیت امام موسی صدر، شخصیتی است که هر چه زمان جلوتر می‌رود و تحولات در منطقه در راستای یک منطقه فراگیر ـ با حضور مردم و استفاده از ظرفیت‌های اسلام ـ پیش می‌رود، بیشتر و بیشتر شناخته می‌شود؛ بنابراین، هر چه این تحولات رو به پیشرفت می‌گذارد و جدی تر می‌شود، شخصیت امام موسی صدر، نگاه‌های او، نیازمندی به حضور افکار ایشان، آن ارتباطات، آن گفت وگو‌ها و آن تسامح و تحمل‌هایی که در صحنه ارتباط بین ادیان و بین مذاهبی داشت، بیشتر شکوفا می‌شود.
شخصیت امام موسی صدر، تنها شخصیت دیروز نیست، بلکه شخصیت امروز و شخصیت آینده ما نیز هست. این شخصیت، الگویی است برای بسیاری که می‌خواهند در فضای بین الملل، کلیشه‌ها را بشکنند و قالب‌های ناکارآمد را کنار بگذارند و به صورتی زیبا و پویا و کارآمد، فعالیت کنند.

یک شخصیت این گونه و دارای فعالیت‌های تأثیرگذار بالنده و پویا، طبیعی است که هم در موضع حسادت و هم در موضع توطئه قرار بگیرد. گویا اگر شخصیت ایشان، شخصیت عادی می‌بود، قطعا این دام برای او چیده نمی‌شد و.../ البته قرائنی در دست است که ایشان در زنده هستند، اما به هر حال این دام را برای مخفی ساختن و محدود کردن او و گرفتن او از جامعه بشریت ایجاد کردند.

سال‌هاست از ربودن ناجوانمردانه امام موسی صدر می‌گذرد؛ شخصیتی که توانست به معنای واقعی، بسیاری از خوبی‌ها را معنا کند.

به گزارش «تابناک»، ویژه نامه یاران صدر به مناسبت دوازده هزارمین روز اسارت امام موسی صدر، گفت‌وگویی را با حجت الاسلام و المسلمین احمد مبلغی، رئیس مرکز تحقیقات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی، انجام داده است.

وی شخصیت امام موسی صدر را الگویی دانست برای کسانی که می‌خواهند در فضای بین الملل، کلیشه‌ها را شکسته و قالب‌های ناکارآمد را کنار بگذارند و سرانجام به صورتی زیبا، پویا، کارآمد، فعالیت کنند.

این استاد حوزه علمیه قم می‌افزاید: طبیعی است که شخصیتی مانند امام موسی صدر که فعالیت هایش در عرصه‌های دینی، سیاسی و اجتماعی در یک راه بالنده بود و افزون بر آن توانست ارتباطات بین المللی، حتی فراتر از جهان اسلام داشته باشد، در موضع حسادت و توطئه قرار بگیرد. اگر شخصیت ایشان، یک شخصیت عادی می‌بود، قطعا این دام برای او چیده نمی‌شد و این توطئه بزرگ برای پنهان و محدود کردن او و گرفتن او از جامعه بشریت رخ نمی داد.

مشروح گفت‌وگوی حجت الاسلام و المسلمین مبلغی، رئیس مرکز تحقیقات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی از این قرار است

* علت ناپدید شدن امام موسی صدر

ــ اگر شخصیت شناسی کنیم، می توان گفت شخصیت امام موسی صدر، شخصیتی روشن، آگاه، دلسوز به حال اسلام و آشنای به فضای بین الملل و شیوه‌های بین المللی بود و کمتر شخصیتی را سراغ داریم که هم اندیشه‌های دارای نگاه بین الملل داشته و هم در عین حال به شیوه‌های فعال و دارای تأثیر و پذیرفته بین المللی آگاه باشد.

 امام موسی صدر، شخصیتی این گونه بوده و دلیلش هم این است که ایشان از هنگامی که پا به عرصه فعالیت اجتماعی، سیاسی و دینی در فضای بین الملل گذاشتند، با گذشت اندک مدتی، آوازه‌ای پیدا کرده و آثار و کارکردشان نمود یافت. فعالیت‌های امام موسی صدر در عرصه‌های دینی، سیاسی و اجتماعی، در یک مسیر رشد یابنده قرار گرفت و توانست ارتباطات جهانی، حتی فراتر از جهان اسلام داشته باشد. او همچنین  توانست در این ارتباطات بین المللیَ، در راستای تلطیف فضا و گفت وگو و برقراری روابط انسانی و دینی، حرکت‌های بسیار مثبت و کارآمدی داشته باشد.
 
ــ یک شخصیت این گونه و دارای فعالیت‌های تأثیرگذار بالنده و پویا، طبیعی است که هم در موضع حسادت و هم در موضع توطئه قرار بگیرد. گویا، اگر شخصیت ایشان، شخصیتی عادی می‌بود، قطعا این دام برای او چیده نمی‌شد و این توطئه بزرگ برای محو و نابود کردن او ایجاد نمی‌شد؛ البته قرائنی در دست است که ایشان زنده هستند، اما به هر حال این دام را برای پنهان و محدود کردن او و گرفتن او از جامعه بشریت ایجاد کردند، ولی به هر حال، امیدواریم که ایشان بازگردند و در یک سطح گسترده و تأثیرگذاری در فضای بین الملل حضور داشته باشند. به حقیقت، همه ما در فضای بین الملل امروز، تشنه شخصیت‌هایی مانند امام موسی صدر هستیم؛ یعنی تشنه فعالیت‌هایی از آن دست که ایشان آغاز کرده بود.

ــ راهکار بنده این است، روزنه‌هایی که در اختیار هست و یا روزنه‌های امیدبخشی که از پیش به سمت آزادی ایشان گشوده شده است، اینها را مورد تأمل و برنامه ریزی بیشتری قرار دهیم و روی همان امکانات، فرصت ها، زمینه‌ها و روزنه‌ها کار متمرکزتری بشود. به نظر بنده، نخستین موضوع این است که کار در این زمینه، باید متمرکز باشد و دیگر آن که، کارها باید همه جانبه و به یک معنای دیگر، دارای یک بعد جهانی باشد.
دومین موضوعی که باید در این باره به آن توجه شود، این که به این کار، چهره انسانی دهیم. البته در بعد فضای بین المللی، باید این فقط شیعه نباشد که پیگیر این موضوع باشد، بلکه بخشی از اهل سنت و مسیحیت که ایشان را می‌شناختند و می‌شناسند هم باید این کار را دنبال کنند؛ یعنی به یک معنا، باید یک حرکت جهانی را ـ که همراه با فرصت یابی باشد ـ دنبال کنیم و فرصت‌های بین المللی را دریابیم و از همه ظرفیت‌ها بهره گیریم. گویا، یک فعالیت متمرکز جهانی معطوف به زمینه‌های امیدبخش، برای پیگیری سرنوشت و آزادی امام موسی صدر لازم است.

آزادی امام صدر، خدمت به گفت وگوی بین ادیان

ــ باید توجه داشت که امام موسی صدر، دارای سه بعد ایرانی، عراقی و لبنانی است؛ لبنان محل فعالیت و بروز شخصیت ایشان بوده و بخشی از خانواده صدر در عراق هستند و ایرانی بودن ایشان هم وابستگی ایشان به ایران را نشان می‌دهد؛ بنابراین، سه کشور نسبت به سرنوشت ایشان، باید حساسیت و اهتمام داشته و باید در یک معنا، فعالیت‌های هماهنگ داشته باشند. شعاع فعالیت امام موسی صدر در کشورهای گوناگون هم نمود داشته و از این روی، باید آن کشور‌ها را هم در این زمینه در گیر کنیم. دیگر آن که چهره انسانی امام موسی صدر را بیش از پیش مطرح کنیم و با دلایل گوناگونی که هست، اعلام کنیم آزادی ایشان، صرفا خدمتی برای به اسلام نیست، بلکه خدمت به گفت وگوی میان ادیان است.
 
ــ آن ابعاد شخصیتی امام موسی صدر که امروزه بیش از هر وقتی به آنها و به فعالیت شخصیتی که چنین ابعادی داشته باشد، نیاز است، برجسته کردن و بعد انسانی دادن به این موضوع است که می‌تواند در این باره بسیار مؤثر باشد. ما همچنین باید مجامع جهانی را درگیر این موضوع کنیم، چرا که اگر از سوی آنها کوشش متمرکزی شود، قطعا می توانیم فرصت‌هایی را از آن‌ها، ولو محدود، به کار بگیریم.

وضعیت پرونده سرنوشت امام موسی صدر

ــ تا آن جا که من از این پرونده می دانم، این پرونده همچنان در جریان است، به ویژه بخشی از پرونده بر حکومت لیبی و شخص قذافی و اعترافی که او در چند سال پیش نسبت به این که امام موسی صدر زنده است، متمرکز است. محکوم کردن قذافی و محاکمه او، بخشی از این پرونده بوده و بخشی هم دنبال این است که سرنخ‌هایی را پیدا کرده و کوششی برای آزاد سازی ایشان شود. گویا، پرونده امام موسی صدر، نسبت به گذشته، وضع بهتری پیدا کرده ولی باید کوشش‌ها به گونه‌ای باشد که به صورت کوشش‌های فراگیر و بسیار جسورانه تر و قدرتمندانه تر دنبال شود.

استفاده از تحولات جاری در لیبی

ــ این فرصت، فرصت بسیار مغتنمی است و از این رو باید بیشترین بهره را از آن برد. به نظر بنده، نباید فرصت پدید آمده در لیبی را از دست داد، چون بخش زیادی از کشور‌های جهان و بخشی از منطقه خاورمیانه، علیه قذافی هستند؛ بنابراین، با توجه به جنایتی که حکومت لیبی و شخص قذافی به امام موسی صدر کرده، باید از این فرصت استفاده کرد.

واحد مرکزی خبر: خانواده روحانی سرشناس لبنانی امام موسی صدر که قبل از ناپدید شدنش هنگام سفر رسمی به لیبی در سال 1978 نخستین جنبش شیعیان (امل) را در لبنان پایه گذاری کرده بود، امروز سه شنبه از انقلابیون لیبیایی خواست برای یافتن او کمک کنند.

خانواده امام موسی صدر و بسیاری از رهبران و سازمانهای شیعه از جمله حزب الله، معمر قذافی رهبر لیبی را مسئول ناپدید شدن امام موسی صدر معرفی کرده اند.

خانواده صدر در بیانیه ای خطاب به رهبران انقلابیون لیبیایی اعلام کرد: از کسانی که پس از سقوط طاغوت، زمام امور را در لیبی به دست می گیرند می خواهیم به این مسئله توجه ویژه داشته باشند.

جنبش حزب الله لبنان نیز در بیانیه ای جداگانه اعلام کرد بعد از آشکار شدن افول رژیم قذافی و یورش انقلابیون به زندانها برای آزاد کردن صدها بازداشت شده به دست رژیم قذافی، لبنانی ها از رهبران انقلاب لیبی می خواهند برای یافتن امام موسی صدر تلاش کنند.

قذافی همواره دست داشتن در ناپدید شدن صدر را انکار کرده و مدعی شده است وی بعد از آن که لیبی را به مقصد ایتالیا ترک کرد ناپدید شده است.

شهریور 90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۶
فاصله گلناری

4آذر
اجرای آتش و تحرک زمینی مجدد عراق در سوسنگرد ، عقب نشینی براثر ضربات مدافعان و قوت گرفتن احتمال حمله عراق به سوسنگرد .
اجرای آتش روی شهر اهواز و حمله هوایی دشمن به ایلام .
سعدون حمادی وزیر خارجه عراق: پایان یافتن جنگ مشروط بر پذیرش کلیه دعاوی مرزی و حاکمیت عراق بر شط العرب توسط ایران ، آتش بس و مذاکره جهت تعیین مرزهاست.

1363
گزارشی از رده های اطلاعاتی در مورد تدابیر و فعالیتهای دشمن برای مقابله با حمله احتمالی ایران و تبلیغات رسانه های عراق پیرامون عملیات آتی و تهدید به نابود کردن تأسیسات اقتصادی ایران در صورت حمله مزبور.
تمهیدات جهت تأسیس قسمت پدافندی ش.م.ر در یگان های سپاه با توجه به قطعی بودن استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی.

شهادت 19 تن از رزمندگان خودی به دست ضدانقلاب در دو محور بوکان - مهاباد و اطراف بانه.
فعالیتهای ارتش عراق در ارتباط با تحرکات ایذایی عوامل ضدانقلاب در داخل و خارج کشور و ادامه ورود کامیونهای سلاح و تجهیزات از کشورهای اردن و عربستان به عراق
میرحسین موسوی نخست وزیردر خصوص سفر وزیر امور خارجه عراق به امریکا گفت: این سفر نشانه تشکیل محوری جدید برای مقابله با حرکتهای اسلامی و تقویت رژیم صهیونیستی است.

آقای خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ: شرح وقایع اردوگاه اسرای عراقی در گرگان، نقش نمایندگان صلیب سرخ در به وجود آوردن زمینه درگیری بین اسرا با یکدیگر و سپس با مأموران، نقض بیطرفی سازمان ملل در قبال توجه به وضعیت اسرای ایرانی و عراقی و انجام ندادن وظایف خود در قبال رسیدگی به وضعیت مفقودالاثرها و سایر اسرای ایرانی.

بیانیه وزارت امورخارجه در پاسخ به تهاجم تبلیغاتی حامیان عراق و اعلام نقض بی طرفی سازمان صلیب سرخ و عدم پیگیری خواسته های موجه ایران به وسیله این سازمان.
درخواست شاه حسین پادشاه اردن درخواست از رهبران کشورها برای کمک به سربازان اسیر عراقی در مقابل شکنجه در ایران و اظهارات میرحسین موسوی نخست وزیر دربارة پایبندی همیشگی ایران به کنوانسیون ژنو در مورد اسیران جنگی .

1365
امضای قرارداد محرمانه ایران با ویتنام جهت خرید تسلیحات امریکایی شامل هواپیماهای اف-5، هلیکوپترهای کبری، تانکهای سی-ام-48، موشکهای هوا به هوا، سایدوانیدرو نفربرهای زرهی.

منبع:گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر

5آذر

بسیج لشگر مخلص خداست که دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده اند».
امام خمینی

پنجم آذر ماه سال روز تشکیل نهاد بسیج به فرمان حضرت امام خمینی (ره) است و همین ایام بهانه ای شد تا بار دیگر نظری بیندازیم به نقش مسؤولیت های سنگین این نهاد که محدوده آن را همه کسانی تشکیل می دهند که دل در گرو تحقق اهداف و آرمان های بلند امام راحل(ره) و عملی شدن شعارهای نجات بخش انقلاب اسلامی دارند و در هر زمان با درک شرایط و موقعیت انقلاب و کشور از هیچ گونه خدمت و یاری رسانی به نظام و کشور دریغ نمی ورزند.
به راستی که بسیج و گرامی داشت مقام و جایگاه آن با برگزاری سمینارها و یا تعارفات معمولی در حالی که هیچ تلاشی برای به فعلیت رساندن نیروی عظیم نهفته در وجود بسیجیان صورت نگیرد راهی به جایی نخواهد برد.

حیثیت امروز نظام، تا حد زیادی مدیون بسیج و حضور همه جانبه مردم در آن بوده است، حتی تصاحب قدرت جهانی اسلامی با بسیج همه جانبه و فراگیر در جهان میسر خواهد بود به گفته امام راحل، این امر شدنی است و باید به دنبال تحقق یافتن آن بود.

بسیج چیست و بسیجی کیست؟
اگر بخواهیم مفهوم بسیج و بسیجی را در ادبیات انقلاب اسلامی جستجو کنیم، چاره ای جز بیان مراد حضرت امام (ره) از بسیج و بسیجی نداریم. در اندیشه امام(ره) بسیج نهادی است اجتماعی با ابعاد متعدد. در این نگرش بسیج دیگر صرفاً سازمانی نظامی نیست که فقط در زمان جنگ و برای دفاع در مقابل دشمن شکل گرفته باشد، بلکه نهادی است وسیع و پاسخگوی نیازهای اساسی و حیاتی جامعه و با اجزای دیگر نظام، چنان هماهنگی و پیوند دارد که انفصال آن جز با انحلال جامعه اسلامی متصور نیست.

بسیج در صورتی می تواند نهادی جامع و شامل جهات متعدد و پایدار شناخته شود که نیازهای دایمی و باورها و ارزش های فرهنگی پدید آورنده آن به روشنی تعریف شوند، این نیازها ممکن است اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و یا نظامی باشند.

به فرموده امام(ره) « بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد، بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند. بسیج میقات پا برهنگان معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشانی در گمنامی و بی نشانی گرفته اند.»(1)

از دیدگاه امام بسیجی کسی است که در عمل علاقه خود را به پیشرفت و حفظ و گسترش اقتدار نظام اسلامی و شأن و حیثیت ملت مسلمان نشان دهد. یعنی بسیجی بودن معیار و ملاکی است که بر اساس آن میزان تعهد اعضای آن به اصول و آرمان های انقلابی سنجیده می شود.

تاریخچه و پیدایش بسیج
از دیدگاه امام(ره) تاریخ و سابقه بسیج به بیداری قوم بنی اسراییل و قیام آن قوم بر ضد ظلم فرعونی به فرمان حضرت موسی علیه السلام و بسیج اصحاب پا برهنه و فقیر صفه در برابر ظلم و غارت اشراف بت پرست مکه، به دعوت رسول اکرم - صلی الله علیه و اله و سلم – و نیز اهتمام ائمه اطهار علیهم السلام. که نگرش الهی داشتند و به تشویق مردم به هم پیمانی برای حل مسائل سیاسی و کاهش گرفتاری مسلمین باز می گردد.

در عصر حاضر هم، بسیج مردم در جریان تحریم تنباکو و مبارزه بر ضد استعمار دولت انگلیس به فتوای مرحوم میرزای شیرازی و قیام پانزده خرداد در سال 1342 در برابر ظلم و خیانت رژیم پهلوی و استمرار مبارزه آنان تا سرنگونی حکومت شاهنشاهی در 22 بهمن 1357 ماهیت بسیجی دارد.

«سنگ بنای بسیج بر حکم فقهی و جهادی استوار است؛ جهادی که مبتنی بر روحیه دفاعی باشد و نه تهاجمی یا جهان گشایی، بسیج در نظر امام مولودی جدید است که کارشناسان جهانی نمی توانند آن را بشناسند، هر گاه قوه ایمان در ملتی زنده شود، همگان را به قیام الله فرا می خواند و می تواند سرتاسر یک کشور را بسیج نماید، معیار حرکت بسیج هم همین اسلام و درک مفاهیم عالیه آن است».(2)

از نظر حضرت امام برای پیدایش و تقویت روح ایمان در میان مردم که موتور حرکت بسیج هستند؛ دو عامل نقش بی بدیل و غیر قابل انکار دارد؛ یکی مساجد، دیگری روحانیت.(3)

مساجد مرکز بسیج مردمی بر ضد اهداف شوم دشمن است. مسجد در اسلام و در صدر اسلام همیشه مرکز جنبش حرکت های اسلامی بوده، از مسجد، تبلیغات اسلامی شروع می شده است و حرکت قوای اسلامی برای سرکوبی کفار و وارد کردن آنها در بیرق اسلام از مسجد بوده است، همیشه در صدر اسلام مسجد مرکز حرکات و مرکز جنبش ها بوده است.(4)

پیغمبر مسجد جیوش را برای کوبیدن قدرت ها تجهیز می کرد. روحانیت هم از این قدرت و توان بهره مند است که بتواند مردم را بسیج کند.

مأموریت های بسیج
مهم ترین مأموریت های بسیج را د رحال حاضر می توان بدین شرح خلاصه کرد:

مقابله با استکبار: در رأس مأموریت های بسیج و ستیز با جهانخواران و به ویژه دشمن اصلی این انقلاب، امریکاست.

در یکی از پیام های امام(ره) به مناسب هفته بسیج در تاریخ 2 آذر 1367 می خوانیم:

«من مجدداً به همه ملت بزرگوار ایران و مسؤولان عرض می کنم چه در جنگ و چه در صلح بزرگ ترین ساده اندیشی این است که تصور کنیم جهانخواران خصوصاً امریکا و شوروی از ما و اسلام عزیز دست برداشته اند؛ لحظه ای نباید از کید دشمنان غافل بمانیم. در نهاد و سرشت امریکا کینه و دشمنی با اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - موج می زند.



قیام در مقابل انحرافات:

«اکنون که به حمدالله تعالی دانشگاه از چنگال جنایت کاران خارج شده و بر ملت و دولت جمهوری اسلامی است، در همه اعصار که نگذارند عناصر فاسد دارای مکتب های انحرافی یا گرایش به غرب و شرق در دانش سراها و دانشگاه ها و سایر مراکز تعلیم و تربیت نفوذ کنند و از قدم اول جلوگیری نمایند تا مشکل پیش نیاید و اختیار از دست نرود و وصیت اینجانب به جوانان عزیز دانشگاه ها و دبیرستان ها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قیام نمایند تا استقلال و آزادی خود و کشور و ملت خودشان مصون باشد».(6)

تحمل صبر و مبارزه علمی و عملی

من در اینجا به جوانان عزیز کشورمان به این سرمایه ها و ذخیره های عظیم الهی و به این گل های معطر و نو شکفته جهان اسلام سفارش می کنم که قدر و قیمت لحظات شیرین زندگی خود را بدانید و خودتان را برای مبارزه علمی و عملی بزرگ تا رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی آماده کنید...

مبارزه علمی برای جوانان زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیت ها و حقیقت هاست، و اما مبارزه عملی آنان در بهترین صحنه های زندگی و جهاد شهادت شکل گرفته است.

4. تعلیم و تربیت جوانان در جهت پاسداری از اصول و اهداف انقلاب و نظام

«... بسیجیان در تعلیم و تربیت جوانان و نوجوانان مساعی جمیله خود را روز افزون کنند».(7)

مسؤولیت های بسیج
با توجه به جایگاه بسیار حساس بسیج در نشان دادن چهره نظام جمهوری اسلامی و ایجاد جاذبه در درون جامعه برای مشارکت و جذب هر چه بیشتر جوانان و نوجوانان به سمت الگوهای سازنده مبتنی بر هویت ملی – مذهبی از دیدگاه مقام معظم رهبری، بسیج و بسیجی مسؤولیتی سنگین را به عهده داشت و توانست یک ارتش معنوی مردمی را پایه ریزی کند.

به طوری که امام خمینی(ره) در مورد بسیجیان قهرمان فرمودند: شما آیینه مجسم مظلومیت ها و رشادت های این ملت بزرگ، در صحنه نبرد و تاریخ مصور انقلابید. شما فرزندان مقدس و پرچمداران عزت مسلمین و سپر حوادث این کشورید. شما یادگاران و همسنگران و فرماندهان و مسؤولان بیداردلانی بوده اید که امروز در قرارگاه محضر حق مأوا گزیده اند.

من به طور جد و اکید می گویم که انقلاب و جمهوری اسلامی و نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که بحث از بزرگ ترین سنگرهای دفاع از ارزش های الهی نظام ما بوده و خواهد بود، به وجود یکایک شما نیازمند است چه صلح باشد و چه جنگ.(8)

در طول 8 سال دفاع مقدس، بسیج آن چنان ظاهر شد که دشمنان اعتراف کردند که قدرتی که در بسیج نهفته، توان مقابله با یکایک ارتش های کلاسیک جهانی را دارد

جوانان سلحشوری که به فرمان امام(ره) در پایگاه های مقاومت تحت عنوان بسیجی گرد آمده بودند و با کوچک ترین اشاره ایشان به جبهه های نبرد هجوم می بردند و تا آخرین قطره خون خویش ایستادگی و مقاومت می کردند وظیفه بسیج فقط به جنگ و مساله نظامی محدود نمی شود و امنیت داخلی کشور در سخت ترین شرایط یعنی دوران فعالیت منافقین و دیگر گروه های ضد انقلاب که با کمک کشورهای خارجی ذی نفع در ایران درصدد آشوب و تنش و تجزیه و جدایی قسمت هایی از خاک کشور بودند، به مدد نیروی بسیج و پایگاه های مقاومت حفظ شد.
 
دوشنبه ۰7 آذر ۱۳90 ساعت ۱۷:۰۲
شهربُستان در عملیات پیروزمندانه «طریقُ القُدس» در جریان جنگ تحمیلی از رژیم بعثی عراق باز پس گرفته شد. عملیات طریق القدس با رمز «یا حسین(ع)» در غرب سوسنگرد و منطقه عمومی بستان آغازشد.
این عملیات به منظور آزادسازی شهربستان و دسترسی به «هورُ الهویزه» انجام شد. عملیات طریق القدس طی 14روز با موفقیت کامل به پایان رسید و علاوه بربستان تا نقطه مرزی چَزّابه از وجود دشمن بعثی پاک شد.
نتایج عملیات بزرگ طریق القدس:
تلفات نیروی انسانی دشمن :
546 نفر اسیر، 3500 نفر کشته و زخمی
سایر نتایج:
آزاد شدن 650 کیلومتر مربع از جمله شهر بستان،
تجهیزات و امکانات: تانک و نفربر:
180 دستگاه انهدامی و 170 دستگاه اغتنامی خودرو 200 دستگاه انهدامی و 250 دستگاه اغتنامی هواپیما: 12 فروند انهدامی، هلیکوپتر: 4 فروند اندامی دستگاه مهندسی: 150 دستگاه
اغتنامی، توپ:
9 قبضه
آذر
پاسخ امام به تلگرام به رئیس جمهور و رؤسای نیروهای مسلح

آنچه برای اینجانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت‌طلبی این عزیزان که سربازان حقیقی ولی‌الله‌الاعظم ارواحنا فداه هستند می‌باشد و این است فتح ‌الفتوح.
من به ملت بزرگ ایران و به فرماندهان شجاع قبل از آنکه پیروزی شرافتمندانه و بزرگ خوزستان را تبریک بگویم، وجود چنین زرمندگانی را که در دو جبهه معنوی و صوری و ظاهر و باطن از امتحان سرافراز بیرون آمده‌اند، تبریک می‌گویم.
مبارک باد بر کشور عزیز ایران و بر ملت شریف، رزمندگانی چنین قدرتمند و عاشقانی چنین محو جمالی ازلی و سربازانی چنین دلباخته دوست که شهادت را آرزوی نهایی خود و جانبازی راه محبوب در را آرمان اصیل خویش می‌دانند.
افتخار بر رزمندگانی که جبهه‌های نبرد را با مناجات خویش و راز و نیاز با محبوب خود عطرآگین نموده‌اند. فخر و عظمت بر جوانان عزیزی که در راهی قدم برداشته و پاسداری از مکتبی می کنند که شکست ناپذیر و سر تا پا پیروزی است و ننگ بر آنان که در راهی جان خود را هدرمی‌دهند و عرض و آبروی خود را می‌برند که پیروزی‌شان شکست و زندگی‌شان ننگ آفرین است.
صحیفه نور – 9/8/1360
 
  سوم آذر ماه در دفاع مقدس  
4 چهارم آذرماه در دفاع مقدس  
5 پنجم آذرماه سالروز تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان امام خمینی در سال 1358  
6 پنجم آذرماه در دفاع مقدس  
8 هفتم آذرماه در دفاع مقدس  
9 هفتم آذرماه سالروز فتح بستان در عملیات طریق القدس در سال 1360  
10 هفتم آذرماه روز نیروی دریایی ارتش - 1359  
11 هشتم آذرماه در دفاع مقدس  
12 هشتم آذرماه سالروز عملیات طریق القدس در سال 1360  
13 نهم آذرماه در دفاع مقدس  
14 دهم آذرماه سالروز شهادت آیت‌الله مدرس در سال 1316 - روز مجلس  
15 دهم آذرماه در دفاع مقدس  
16 یازدهم آذرماه سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی در سال
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۲
فاصله گلناری

زندگینامه شیخ عباس قمی

شیخ عباس قمی  معروف به محدث قمی از محدثان شیعی پرکار قرن چهاردهم هجری است . وی در سال ۱۲۹۴ ه‍.ق (۱۲۵۴ ه‍.ش) در قم متولد شد. در سن بیست و دو سالگی به نجف رفت و شش سال آنجا ماند. پس از آن دوباره به ایران برگشت و تا آخر عمر، یعنی تا شصت و پنج سالگی در قم درس خواند و درس داد. پدرش محمدرضا، کاسبی متدین و آگاه به احکام دین مبین اسلام بود چنانکه مردم برای آگاهی از فروع فقهی و وظایف مذهبی خویش به ایشان رجوع می کردند .

شیخ عباس قمی پس از فراگیری بخشی از علوم دینی مقدمات و سطح در نزد علمای عصر خویش، در حوزه علمیه قم سرانجام در سال ۱۳۱۶ ه‌.ق برای تکمیل تحصیلات در سطوح عالی فقه و اصول به حوزه علمیه نجف رهسپار شد و چون در علوم نقلی بویژه حدیث استعداد درخشانی داشت از فقیه و محدث‌بزرگ آن عصر حسین بن محمدتقی طبرسی معروف به محدث نوری بیشتر کسب فیض کرد. وی در سال ۱۳۱۸ ه‌.ق به سوی خانه خدا و زیارت مشاهد مشرفه بار سفر بست و سپس به سوی وطن خویش قم مراجعت کرد، اما پس از دیدار با والدین و خویشان دوباره رهسپار نجف اشرف و مجلس محدث نوری شد. محدث نوری در سال ۱۳۲۰ ه‌.ق درگذشت. محدث قمی نیز پس از درگذشت استادش، حدود ۲ سال در شهر نجف ماندگار شد و از خرمن معارف دینی خوشه‌ها چید.

 

شیخ عباس قمی پس از فراگیری بخشی از علوم دینی مقدمات و سطح در نزد علمای عصر خویش، در حوزه علمیه قم سرانجام در سال ۱۳۱۶ ه‌.ق برای تکمیل تحصیلات در سطوح عالی فقه و اصول به حوزه علمیه نجف رهسپار شد و چون در علوم نقلی بویژه حدیث استعداد درخشانی داشت از فقیه و محدث‌بزرگ آن عصر حسین بن محمدتقی طبرسی معروف به محدث نوری بیشتر کسب فیض کرد. وی در سال ۱۳۱۸ ه‌.ق به سوی خانه خدا و زیارت مشاهد مشرفه بار سفر بست و سپس به سوی وطن خویش قم مراجعت کرد، اما پس از دیدار با والدین و خویشان دوباره رهسپار نجف اشرف و مجلس محدث نوری شد. محدث نوری در سال ۱۳۲۰ ه‌.ق درگذشت. محدث قمی نیز پس از درگذشت استادش، حدود ۲ سال در شهر نجف ماندگار شد و از خرمن معارف دینی خوشه‌ها چید.

محدث قمی (شیخ عباس قمی) جانب مشروعه‌طلبان را گرفت و با انقلاب مشروطه میانه ای نداشت. در مورد شیخ فضل‌الله نوری گفته است: خاتمه کار شیخ به شهادت گذشت. در ۱۳ ماه حرام از سال ۱۳۲۷ او رابه دار آویخته و به قتل رساندند. سال رحلتش به حروف ابجد مطابق با «الشهید فضل الله » است. در غم فقدانش، قلوب مؤمنین را اندوهی بزرگ فراگرفت. لکن قتل شخصیتی که در حال دفاع از حریم دین، اطاعت پروردگار، و پیمودن راه ستم ناپذیران ظلم ستیز و بلند همّتان تعالی جو و وارسته، به شهادت رسد اندوهی ندارد، بلکه بایستی از مرگ آن کس متأسّف بود که بصیرتش در زندگی کم، و نامش نیز پس از مرگ فراموش می شود! (منبع: فوائدالرضویه، حاج شیخ عباس قمی، ۳۵۱)

در سال ۱۳۴۰ ه‌.ق (۱۳۰۰ ه‌.ش) یعنی یک سال پس از تصرف تهران توسط رضاخان‌ پهلوی، مرحوم شیخ عباس قمی به دعوت آیه الله شیخ عبدالکریم حایری یزدی – که به خواهش علمای عصر خویش برای تجدید مرکزیت حوزه علمیه قم، در این شهر ماندگار شده بود – برای تدریس به حوزه علمیه کهن قم فراخوانده شد و در همین ایام یعنی سال ۱۳۴۴ ه‌.ق، مهمترین کتاب حدیثی ایشان یعنی سفینه البحار و مدینه الحکم و الاثار – که فهرست موضوعی تفصیلی برای احادیث کتاب عظیم و بیش از صد جلدی بحار الانوار تالیف علامه مجلسی است – پس از سالها تلاش شبانه روزی مولف در دسترس علاقمندان قرار گرفت و به این ترتیب می توان گفت او به کتاب عظیم بحار الانوار حیات مجدد بخشید و مبلغان را در دفاع از اسلام به سلاحی کاری مجهز نمود. شیخ عباس قمی در این کتاب علاوه بر فهرست احادیث و آیات قرآن، گاه به بیان مطالب مهم و تحقیقات ژرفی نیز اهتمام ورزیده و علاوه بر این شرح حال مختصری از مشاهیر و بزرگان علمای شیعه و سنی و حتی برخی از شعرا و ادیبان را نیز ضمیمه کرده است. اما البته مزیت اساسی این کتاب آن است که مولف، همه آداب ظاهری و باطنی نقل حدیث را از قبیل پاکیزیگی ظاهر و باطن و خلوص نیت و پرهیز از اغراض مادی رعایت نموده است

و زندگی‌اش را وقف اسلام کرد؛ تا آن جا که روزانه افزون از ۱۷ ساعت مطالعه می‌کرد و می‌نوشت وی حماسه‌ای در عرصه‌ی احیای اندیشة شیعی آفرید. وی با رجوع به منابع و مأخذ معتبر اسلامی که در صلاحیت و توانمندی علمی و عملی او بود، به تدوین تاریخ اسلام با نام «منتهی‌الآمال» همت گماشت که یک دوره تاریخ تحلیلی و مستند است. دیگر کتاب ارزنده وی «پیرامون نهضت امام حسین (ع) و وقایع کربلا» نام دارد.

شیخ عباس قمی در دورانی که معنویت و حقیقت دین مورد هجوم بود به تدوین، تنظیم و ارایه کتاب دعایی با نام «مفاتیح‌الجنان» شامل یکدوره اعمال واجب و مستحب در طول سال، همت گماشت. پس از رسالات سید بن طاوس و .. علامه مجلسی، کاری بدین عظمت و کامل در عالم شیعه نبود. این کتاب در تمام خانه‌ها و اماکن مقدسه به عنوان رساله‌ای در باب «سیر و سلوک» علمی و عملی برای مشتاقان عرفان عملی در آمد که هر روز بر اهمیت و ضرورت آن افزوده می‌شود.

 

شیخ عباس قمی ۸ جلد کتاب با عنوان “مستدرک‌ بحارالانوار ” برای متخصصان حدیث تدوین کرد که در حوزه‌های علمیه دستمایه‌ای برای عالمان دینی است. از دیگر آثار شیخ عباس قمی می‌توان به تخلیص “معراج‌السعاده ” اثر ملا احمد نراقی، تدوین یکصد کلام از سخنان امام علی (ع)، نگارش “منازل الآخرت ” به عنوان توشه‌ی راهیان ابدیت و شناخت منازل موت، قبر، سئوال و جواب و عالم برزخ، اشاره کرد.

آنچه در اعمال شیخ مهم است این است که وی بدون آن که وارد جدال مکتبی، درگیری و یا رویارویی با مهاجمان و معاندان دینی شود، با تبیین و تدوین معارف اسلامی، سدی، محکم در برابر سیل بنیان کن بی‌دینی در ذیل عناوین مختلف شد. شاید بتوان سه مشخصه برای شیخ عباس قمی بر شمرد:
۱ـ عارف و اهل معرفت؛
۲ـ زاهد و بدور از مقام، شهرت و ثروت؛
۳ـ عالم و عامل، محقق و پژوهشگر و در نهایت مترجم و مؤلف .

مرحوم حاج شیخ عباس قمی پس از ورود به حوزه علمیه نجف، در حلقه اساتید و بزرگان آن دوره شرکت جست. اما علاقه وی به علم حدیث باعث شد که به محدث عالی مقام و علامه بزرگوار محضر پر فیض آن عالم ربانی را برگزیند. شیخ عباس قمی، معروف به محدث قمی، تحت تأثیر ملکات فاضله و صفات برجسته و علم سرشار استادش حاجی نوری، و نیز شایستگی ذاتی و آمادگی بالای خود، به مقامات چشمگیری از علم و عمل رسید. شیخ به مدت چهار سال از محضر این استاد عالی قدر بهره گرفت.

اخلاص شیخ عباس قمی :

در یکی از ماه‌های رمضان با چند تن از رفقاء از ایشان (محدث قمی) خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامه‌ی جماعت را بر معتقدان و علاقه‌مندان، منت نهد، با اصرار و ابرام این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستان‌های آنجا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز می‌افزود هنوز به ده نرسیده بود، که اشخاص زیادی، اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد؛ یک روز پس از اتمام نماز ظهر به من که نزدیک ایشان بودم، گفتند: من امروز نمی‌توانم نماز عصر بخوانم رفتند و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامدند در موقع ملاقات و استفسار از علت ترک نماز جماعت گفتند: حقیقت این است که در رکوعِ رکعت چهارم، متوجه شدم که صدای اقتداکنندگان که پُشت سر من می‌گویند «یا الله یا الله ان الله مع الصابرین» از محلی بسیار دور به گوش می‌رسید، این توجه که مرا به زیادتی جمعیت متوجه کرد، در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است، بنابراین من برای امامت، اهلیت ندارم. ( فوائد الرضویّه، ج۱، مقدمه محمود شهابی ) .

مرحوم حاج شیخ عباس قمی با آن اخلاص و صفای باطن، بیانی شیوا و نافذ داشت؛ به طوری که اثر صحبت‏های ایشان در رفتار و کردار شنوندگان کاملاً مشهود بود. یکی از اساتید دانشگاه در زمینه تأثیر کلام حاج شیخ می‏نویسد: “مرحوم حاج شیخ عباس قمی، بی‏مبالغه، خود چنان بود که برای دیگران می‏خواست و چنان عمل می‏کرد که به دیگران تعلیم می‏داد سخنان و مواعظ او چون از دل خارج می‏شد و با عمل توأم بود، لاجرم بر دل می‏نشست و شنونده را به عمل وا می‏داشت. هر کس او را با آن حال صفا و خلوص می‏دید، عالم بود یا جاهل، عارف بود یا عامی، بازاری بود یا اداری، فقیر بود یا غنی، وقتی سخنان سر تا پا حقیقت را از او می‏شنید، بی‏اختیار انقلابی در حال وی پدید آمد و تحت تأثیر بیانات صادقانه و نصایح مشفقانه او واقع می‏شد و به فکر اصلاح حال خویش می‏افتاد. “

 

 

(ایکنا)، به مناسبت هفتادمین ساگرد وفات حاج شیخ عباس قمی کنگره بزرگداشتی در شهر قم برگزار شد و خبرگزاری قرآنی در همین راستا با برگزاری شش نشست تخصصی به تبیین و بررسی ابعاد علمی و جایگاه شخصیتی این محدث نامی پرداخت که در ادامه به بررسی موضوعات مطرح در این نشست‌ها می‌پردازیم.

نشست «تاریخ و سیره نویسی در آثار محدث قمی»

از حاج شیخ عباش قمی جدای از آثار باارزش که از ایشان به جا مانده از جمله «مفاتیح‌الجنان»، «الفواعد الرضویة» و ...، کتاب «سفینة البحار» اثری است که نمونه‌ آن کم است. ایشان 20 سال از عمر خود را برای نوشتن کتاب «سفینة البحار» گذاشته و فهرستی دقیق از کتاب بحار الانوار مرحوم مجلسی نوشته که در نوع خود بی‌نظیر است.

ایشان فردی اخلاقی با حسن خلقی مثال‌زدنی بود و همچنین بسیار پرکار و در عین حال دقیق بود. شیخ عباس بسیار ساد‌ه‌زیست و در زندگی از زهد و تقوای بالایی برخوردار بود. شیخ عباس فرد متواضع بود و اخلاق نیکویی داشت و در مورد تواضع ایشان همین نکته کافی است که ایشان از گفتن این مسئله به پدرش که کتاب «منازل‌الاخرة» از ایشان است خوداری می‌کند، با وجود این ‌‌که پدر ایشان از این کتاب تعریف و تمجید بسیاری می‌کند.

از نکات قابل توجه در مورد شخصیت ایشان تکریم و احترام به سادات بود که در جای خود داده خواهد شد. قلم ایشان هم در زبان فارسی و در زبان عربی بی‌نظیر است و این نشان از تلاش و همت بالای ایشان است. در خصوص تاریخ‌نویسی ایشان می‌توان گفت که روش شیخ عباس در تاریخ‌نویسی نقلی بوده و در عین این ‌که مسائلی تاریخی را نقل می‌کند، اما مورخ صرف نیست؛ بلکه در تاریخ‌نویسی رویکردی اخلاقی دارد.

شیخ عباس قمی حتی در تاریخ‌نویسی دنبال اخلاق بود و پی‌گیر مسائل فرهنگی بوده و از دروغ‌گویی پرهیز می‌کرد. ایشان در بیان مسائل تاریخی به جایگاه ائمه(ع) توجه خاصی داشت و نقل تاریخ را برای معرفی ائمه(ع) می‌دانست که نمونه بارز آن «منتهی الامال» است که به معرفی معصومین(ع) می‌پردازد.

در کنار تاریخ‌نویسی باید به مباحث رجال، تراجم و انساب و تذکره‌نویسی هم پرداخته شود؛ چون هر کدام از این‌ها شقوقی از تاریخ‌نویسی هستند. شیخ عباس هم در حوزه تراجم و هم انساب و هم رجال آثار بسیار ذی‌قیمتی را دارا است که در خصوص هر کدام می‌توان گفت که بسیار بی‌نظیرند. سیره‌نویسی به دو معنا به کار می‌رود که امروز به معنای متد و روش زندگی ائمه(ع) و پیامبر(ص) است.

در گذشته سیره‌نویسی به معنای سِیرِ زندگی بود که شیخ عباس از هر دو معنا به این موضوع می‌پردازد. ایشان در کتاب «سفینة البحار» که یک فهرست برای کتاب بزرگ بحارالانوار است، به تاریخ و سیره‌نویسی هم توجه داشته است؛ مثلا در مورد سلمان فارسی مطالب دقیق و ذی‌قیمتی را بیان می‌کند.

ایشان در نقل قول‌ها امانت‌دار بود و این در حالی است ‌که علمای هم‌عصر ایشان منابع استفاده شده در آثار خودشان را بیان نمی‌کردند؛ اما محدث قمی با توجه به این ‌که همیشه به منابع دست اول مراجعه می‌کرد، منابع استفاده شده را در آثار خود بیان می‌کرد.

در نشست «زندگی‌نامه و سیره علمی و عملی محدث قمی» با اشاره به ابعاد مهجور مانده شخصیت شیخ عباس قمی، نکات زیر به دست آمد. برای نمونه بعضی‌ها به این بهانه که محدث قمی شخصی بوده که کتاب دعا نوشته است و افراد زیادی هم کتاب دعا نوشته‌اند، به مقام وی بی‌توجهی می‌کنند؛ اما از این بهانه که بگذریم، بی‌توجهی جامعه علمی به محدث قمی به هیچ‌وجه توجیه‌پذیر نیست.

محدث قمی، منشور چند وجهی است که در هر عرصه‌ای سخن تازه‌ای دارد.

شیخ عباس قمی که بیشتر بزرگان و اهل نظر او را با عنوان «محدث قمی» یاد می‌کنند. جامعیتی داشت که زیبنده عنوان «علامه» است و این عنوان را بزرگانی که خود، عنوان علامه داشته‌اند، درباره شیخ عباس قمی به کار بردند که شیخ آقا بزرگ تهرانی از آن جمله است.

شیخ آقابزرگ تهرانی که به «علامه تهرانی» مشهور است، از هم‌درسان محدث قمی بود و صفت «علامه» را برای او به کار می‌برد. لقب «علامه» را بزرگان معمولا برای استثنائاتی از علما به کار می‌برند. محدث قمی ضمن جامعیتی که داشت، دارای عمق زیادی بود و آثار ایشان این مطلب را نشان می‌دهد.

مراجعه کامل به آثار ایشان و مطالعه عمیق تمام آنها یک عمر می‌طلبد. این‌ها همه نشانه این است که محدث قمی با این‌که امکانات اندکی که در آن زمان در اختیار داشته، ولی توانسته در علوم مختلف تألیفات داشته باشد و جامعیتی کسب کند.

جمع‌آوری، ارزیابی و نقادی مطالب گذشتگان یکی از کارهای مهم محدث قمی است؛ لذا ما با یک عالم جامع‌الاطراف روبرو هستیم و هر قدر که از این‌گونه برنامه‌ها و بزرگداشت‌ها برای او برپا کنیم، نمی‌توانیم حقی را که او بر گردن ما دارد، ادا کنیم. دلیل این مطلب هم آن است که برای بزرگداشت مقام علمی شیخ عباس قمی باید کارها به صورت تخصصی و تقسیم‌بندی شده در علوم و حیطه‌های مختلف پیش برود و در هر بخش باید به جنبه‌ای از شخصیت و آثار این عالم گرانقدر بپردازیم، البته در عین حال نباید از آن نگاه جامع‌نگر غافل شویم.

یادآور می‌شود، مجموعه این نشست‌ها تحت عنوان « شیخ عباس قمی؛ محدث نامی» در شماره 87 آذرماه 1389 از دوهفته نامه رایحه با مدیر مسؤلی عیسی علیزاده منتشر شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۱۱:۵۱
فاصله گلناری