به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

شهید اندرزگو

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۰۰ ق.ظ

تولد

سال 1316، به دوران اوج استبداد و خفقان رضاخانی مشهور است، چون او با قانون کشف حجابْ آشکارا به مبارزه برضد دین و دیانت برخاسته بود. در ماه مبارک رمضان این سال، خانواده سید اسداللّه اندرزوَرْ (اندرزگو) که در یکی از محلات جنوب شهر تهران می زیست، چشم انتظار تولد فرزندی بود. در شام گاه هیجدهم این ماه بود که انتظار به سر آمد و فرزندی دیگر از سلاله پاک آلِ رسول چشم به جهان هستی گشود. با تقارن این ولادت با ایام شهادت امیرمؤمنان علیه السلام ، آن نوزاد را به نام نامی امیر آسمان و زمین، علی نامیدند.

تحصیلات

شهید سید علی اندرزگو در هفت سالگی قدم به مدرسه گذاشت و از همان ابتدا، آثار نبوغ و استعداد در چهره اش هویدا بود. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، به علت فقر خانوادگی و برای کمک به اقتصاد خانواده، ترک تحصل کرد و وارد بازار کار شد. سید پس از چند سال، برای تحصیل علوم دینی به مسجد محل رفت و در نزد اساتیدی چون حجج الاسلام آقایان بروجردی و میرزا علی اصغر هرندی به تحصیل علوم دینی پرداخت. اندرزگو پس از اعدام انقلابی حسن علی منصور، به قم رفت و سپس راهی نجف شد و پس از مدتی تحصیل، به حوزه علمیه قم بازگشت و از محضر آیت اللّه مشکینی و آیت اللّه مکارم شیرازی استفاده نمود. او بعدها تحصیلات علوم دینی را در حوزه علمیه چیذر تهران و حوزه علمیه مشهد ادامه داد.

مشاغل

شهید اندرزگو پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، برای کمک به اقتصاد خانواده، درس را رها کرد و نزد برادرش سید حسنْ که در بازار تهران نجّار بود، مشغول به کار شد. سید حدود ده سال در این شغل ماند و با وارد شدن به شاخه نظامی هیأت های مؤتلفه، از شغل خود، دست کشید و تا پایان عمرْ مهم ترین اشتغال او، مبارزه و فعالیت برای سرنگونی رژیم ستم شاهی بود. از جمله مشاغل او عبارتند از: فروش تسبیح، عطر و انگشتر، فروش داروهای گیاهی، طبابت سنتی، ساختمان سازی و فرش فروشی. پوشش های شغلیِ شهید اندرزگو به حدّی بود که گاهی نزدیکانش را نیز به اشتباه می انداخت، تا جایی که یکی از نزدیکانش، در مصاحبه ای او را از تجار بازار تهران و چای فروش معرفی کرده بود.

شکل گیری شخصیت شهید

شخصیت شهید اندرزگو در دورانی شکل گرفت که کشور ایران دست خوش حوادث بسیاری بود؛ از جمله جنبش ملی شدن صنعت نفت، تغییر مکرر دولت، حکومت نظامی در تهران، اعدام انقلابی هژبر توسط سید حسین امامی و سپس اعدام امامی، تبعید و بازگشت آیت اللّه کاشانی، جلسات مکرر آیت اللّه کاشانی و فداییان اسلام، اعدام انقلابی رزم آرا توسط خلیل طهماسبی و تعطیلی بازار تهران. اندرزگو که از اوان نوجوانی سری پر شور داشت، با دقت و مطالعه در این حوادث سرنوشت ساز برای جامعه، همواره در مبارزات سیاسی برضد حکومت شاه فعالیت می کرد.

اسامی مستعار

شهید سیدعلی اندرزگو، از استعداد و نبوغ خاصی برخوردار بود و در راه مبارزه و قیام بر حق خویش، از این استعدادهای خدادادی استفاده می کرد. او بارها با لباس های مختلف و تحت عنوان مشاغل و اسامی مستعار، به مبارزات خود ادامه می داد. برخی از اسامی مستعار شهید اندرزگو عبارتند از: دکتر سید حسین حسینی، ابوالقاسم واسعی، عبدالکریم سپهر نیا، ابوالحسن نحوی و آقای جوادی.

شگردهای مبارزاتی

شهید اندرزگو در راه مبارزه با حکومت ستم شاهی، از شگردها و راه های گوناگونی استفاده می کرد. ساواک سال ها تلاش کرد تا ایشان را به دام اندازد و دستگیر کند، ولی مدت ها در این امر ناموفق بود؛ از جمله شگردهای سیدعلی در راه مبارزه عبارتند از: داشتن اسامی و شناسنامه ها و مدارک مختلف، استفاده از لهجه های مختلف محلی با تسلط کامل، پوشش های مختلف و لباس های متنوع، ظاهرسازی در قالب فردی مثل خروس باز، تاجر، بساز و بفروش، و استفاده از عمامه سفید، در حالی که به دلیل سید بودن، می بایست از عمامه سیاه استفاده می کرد.

نکته هایی از شهید اندرزگو

شهید اندرزگو با استعداد و توان مندی های بسیار خود، بارها و بارها از کمند نیروهای ساواک گریخت و نیروهای امنیتی رژیم شاهْ به رغم تلاش های متعدد، سال ها نتوانست اندرزگو را دستگیر کند.

نکته جالبی که می توان به آن اشاره کرد، این است که سیدعلی اندرزگو در روز 18 رمضان متولد شد و در روز 17 رمضان در عملیات اعدام انقلابی منصور شرکت کرد و در 19 رمضان به شهادت رسید. او در سال 1357 ق متولد شد و در سال 1357 ش به شهادت رسید. نام او علی بود و در ایام شهادت حضرت علی علیه السلام به دنیا آمد و در ایام شهادت آن حضرت نیز به شهادت رسید.

شناسایی شهید اندرزگو

پس ا زاعدام انقلابی حسن علی منصور و نقش ویژه اندرزگو در این ترور، سید علی و هم رزمان و دوستانش شناسایی شده و دستگاه ساواک موفق به دستگیری دو تن از فداییان اسلام، به نام های نیک نژاد و صفار هرندی گردید. سپس دستور دستگیری سیدعلی اندرزگو توسط شخص شاه صادر شد، ولی با هوشیاری او، دستگاه ساواک و نیروهای امنیتی، تا چندین سال موفق به دستگیری اش نشدند.

شهادت

با دستگیری چند تن از دوستان شهید اندرزگو، آدرس و تلفن او به وسیله ساواک شناسایی شد، ولی او پس از شناسایی هم، در مشهد با نام مستعار جوادی به فعالیت خویش ادامه می داد. سرانجام سید شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 57 ش را در منزل دوستش رجب علی افشار احیا گرفت و شب قدر را به مناجات با خدا گذراند. سید روز بعد، قبل از افطارْ عازم منزل یکی از دوستانش شد، غافل از این که نیروهای ساواک در کمینش نشسته اند. ساواکی ها اقدام به تیراندازی کردند و بعد از شلیک ده ها گلوله به طرف وی، شهید اندرزگو با زبان روزه به ملاقات خدای خویش شتافت و شربت شهادت نوشید. یادش گرامی و راهش پر روهرو باد.

بعد از شهادت

بعد از شهادت سید علی اندرزگو، دستگیری ها شروع شد و هر کسی که به نوعی با سید رابطه داشت، توسط ساواک بازجویی می شد. حتی نیروهای ساواک با یورش به منزل شهید اندرزگو در مشهد مقدس، برای چندمین بار وسایل زندگی او را به یغما برده و همسر و فرزندان خردسال او را تحت الحفظ به تهران آوردند؛ حتی به نقل از فرزندان خردسال شهید، نیروهای ساواک به آزار و اذیت آن ها پرداخته و بارها از ایشان بازجویی کرده بودند.

معرفی کتاب

معرفی فیلم

شهید اندرزگو در رمضان سال 1318 شمسی، در خیابان شوش تهران در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود. او پس از طی دوران کودکی و در پایان تحصیلات ابتدایی به سبب مشکلات معیشتی، ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد. از آن جایی که به علوم دینی علاقه وافری داشت پس از فراغت از کار روزانه، تا پاسی از شب در مسجد هرندی دروس فقه و اصول می خواند.

شهید اندرزگو، در نوجوانی با نواب صفوی آشنا شد. منش و شخصیت این روحانی مبارز در ذهن و ضمیر او اثری ژرف گذاشت و فرایند این تاثیر روحی، آشنایی با تشکیلات فدائیان اسلام و راه مبارزاتی آنها بود که در تعیین مشی مبارزاتی شهید اندرزگو نقش آفرین بود. وی که در آن سال ها به سلاح علم و ایمان، خود را مسلح می ساخت، سرانجام با درک و لمس روح نهضت 15 خرداد به رهبری امام خمینی (ره) در سن هیجده سالگی گام به عرصه مبارزه با رژیم پهلوی نهاد. شهید اندرزگو در جریان قیام 15 خرداد خود یکی از عاملین تظاهرات پرشور مردم بود که همان شب با اهدای کتابی از امام مورد تقدیر قرار گرفت.

پس از واقعه 15 خرداد، در همان رابطه دستگیر و تحت شدید ترین شکنجه ها قرار گرفت، و با این که در زیر شکنجه بیهوش شده بود، به سبب عزم خدادادی کوچکترین کلامی که بتواند شکنجه گران را به مقصودشان رهنمون سازد بر زبان نیاورد. پس از رهایی از زندان با شهید حاج صادق امانی و دیگر دوستانی که از سابق می شناخت ارتباط برقرار کرد و وارد شاخه نظامی هیات موتلفه جمعیت های اسلامی شد. در همین زمان مساله ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت مطرح شد و او به همراه دیگر افراد شرکت کننده در این ترور، در مراسم تحلیف شرکت کرد و اولین نفری بود که دست روی قرآن گذاشت و سوگند  یاد کرد که تا آخرین قطره خون خود نسبت به نهضت و آرمان های اسلامی آن وفادار بماند.

اعدام انقلابی حسنعلی منصور با همکاری شهیدان محمّد بخارایی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیک نژاد و حاج صادق امانی جامعه عمل پوشید. شهید اندرزگو که 19 سال بیشتر نداشت، در این عملیات مسئولیت کُند کردن اتومبیل منصور را در محدوده بهارستان بر عهده داشت، تا شهید بخارایی بتواند با دقت عمل او را از پای در آورد. وقتی که شهید اندرزگو با موفقیت وظیفه خود را انجام داد، منصور به ناچار در نزدیکی مجلس از اتومبیل پیاده و عازم مجلس شد و همین امر فرصتی فراهم آورد که شهید بخارایی از این موقعیت، استفاده کند و خشم و نفرت ملت مسلمان ایران را با گلوله ای که شلیک کرد و در گلوی او نشاند، ابراز نماید. پس از این حرکت، شهید اندرزگو برای اطمینان از مرگ منصور، خود را به او رساند و گلوله دیگری در مغزش خالی کرد و به سرعت متواری شد. از آن به بعد زندگی مخفی اختیار کرد، و مخفیانه در قم زندگی و تحصیل علوم حوزوی را ادامه داد.

رژیم که از یافتن وی مایوس شده بود، او را غیاباً محاکمه و به اعدام محکوم کرد. پس از مدتی، توسط ساواک شناسایی شد. اما توانست فرار کند و خود را مخفیانه به عراق رساند و از نعمات وجودی امام (ره) از نزدیک استفاده ها برد؛ در سال 1345، به ایران بازگشت و به قم رفت و مجدداً سرگرم فعالیت های انقلابی شد ضمناً هر وقت فرصتی پیش می آمد با سخنرانی های پرشور خود در شنوندگان تاثیر به سزایی می گذاشت و آنان را به تحرک وامی داشت. شهید ، دوباره شناسایی شد و ناگزیر به تهران آمد و در محله چیذر سکنی گزید.

در چیذر تحصیل علوم دینی و مبارزاتش را از نو و در بعدی دیگر آغاز کرد. در همین جا بود که ازدواج کرد و یک سال و نیم در یک اتاق اجاره ای با همسرش زندگی کرد. افراد زیادی به عنوان میهمان به منزل وی رفت و آمد می کردند که بعدها معلوم شد، آن ها سربازان واقعی امام زمان (عج) بودند و تحت آموزش وی قرار می گرفتند. وی به مرور زمان بر وسعت فعالیت های انقلابیش افزود و برای این که شناسایی نشود، منزلش را مرتب عوض  می کرد.

در سال 1351 شمسی، یکی از دوستان وی دستگیر و در زیر شکنجه های طاقت فرسا به مواردی در رابطه با شهید اندرزگو اعتراف کرد و ساواک از سر نخی که به دست آورده بود، در صدد دستگیری وی برآمد، اما از او توانست مثل همیشه از دست ساواک بگریزد و به قم برود. در قم مجدداً با نام مستعار و با ظاهری دیگر، اتاقی اجاره کرد و مشغول فعالیت شد و با گروه های مبارز مسلمان به برقراری ارتباط پرداخت و برای آنها پول و اسلحه و مهمات و امکانات فراهم ساخت. بار دیگر، ساواک موفق به شناسایی محل زندگی او شد و این بار نیز، وی از معرکه گریخت و با نامی دیگر و در لباسی مبدل، خودرا به مشهد رساند و در آن شهر با حجت الاسلام والمسلمین عباس واعظ طبسی (تولیت فعلی آستان قدس رضوی) تماس گرفت و با کمک ایشان توانست همراه همسرش و به طور پنهانی از طریق زابل و زاهدان به افغانستان فرار کند.

وی در افغانستان تنها یک ماه دوام آورد و نتوانست دور از مبارزه باشد، لذا مخفیانه خود را به مشهد رساند.

در این دوران شهید اندرزگو، روزها بالباس مبدل و با نام های مستعار به شهرستانهای مختلف مسافرت می کرد و به فعالیت های تبلیغی مشغول می شد و شب ها نیز در نزد ادیب نیشابوری به توسعه معلومات می پرداخت و هم زمان، طلاب دیگر را نیز از اطلاعات علمی و مبارزاتی اش بهره مند می ساخت. او در مشهد چندین خانه عوض کرد و نیز پنهانی به سفر حجّ مشرف شد. در سفر دیگری که عازم انجام حجّ عمره شده بود، خود را به نجف اشرف رساند و به زیارت امام (ره) نایل آمد واز انفاس قدسی آن دریای بیکران فیض، نیرو گرفت. سپس به سوریه و لبنان سفر کرد و بر تجربه های مبارزاتی خویش افزود.

شهید در لبنان با نماینده امام (ره) در سازمان الفتح تماس گرفت و ضمن دیدن تعلیمات نظامی، طرز استفاده از سلاح های سنگین را فرا گرفت.

سیّد، پس از بازگشت به ایران همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی تصمیم به نابودی شاه گرفت. لذا به یک برنامه 6 ماهه، رفت و آمدهای شاه را تحت نظر گرفت تا بتواند با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین، هدف خود را پیاده کند، لذا دست به کار شد، تا به کمک شخصی در داخل کاخ سلطنتی به این مهم دست یابد که با رویداد شهادتش توفیق اجرای آن را از دست داد.

نحوه شهادت شهید اندرزگو

از آن جایی که ماموران ساواک به طور دایم در جستجوی وی بودند، توانستند اطلاعاتی حین  شکنجه تعدادی از مبارزان اسلامی، از اندرزگو به دست آورند. ساواکی ها در چارچوب این اطلاعات تلفن های قسمت وسیعی از شهر تهران را تحت کنترل گرفتند تا توانستند، رد مکالمات او را به دست آورند و پی بردند که شهید اندرزگو روز 19 ماه مبارک رمضان افطار را در منزل یکی از دوستانش خواهد بود.

شهید اندرزگو، نزدیکی غروب آن روز با یک موتور گازی راهی منزل دوستش شد؛ ماموران ساواک قبلاً منطقه را به محاصره در آورده بودند. وی پس از ورود به خیابان سقاباشی متوجه حضور ماموران ساواک شد، اما برای فرار از مهلکه، دیگر دیر شده بود .  وی با پناه گرفتن در پشت یک اتومبیل سعی در گمراه کردن ماموران داشت ، اما ماموران رژیم از فاصله دور پاهای او را مورد هدف قرار دادند. شهید اندرزگو در حالی که خون، به شدت از پاهایش جاری بود، توانست تعدادی از اسنادی را که در جیب داشت در دهان گذاشته و بجود و تعداد دیگر را نیز با خون خود آغشته کرد تا به دست ماموران ساواک نیافتد. دژخیمان رژیم که سخت از این چریک مسلمان وحشت داشتند از فاصله دور او را به گلوله بسته بودند و از این باک داشتند که اندرزگو به خودش مواد منفجره بسته باشد، آن ها وقتی مطمئن شدند که اندرزگو قادر به انجام حرکتی نیست به وی نزدیک و او را روی برانکارد قرار دادند، اما سّید با تکانی خود را از روی برانکارد به داخل جوی آب انداخت. لحظه شهادت فرا رسیده بود و او در روز ضربت خوردن مولایش علی (ع) و در حالی که روزه بود و روزه خود را با خوردن اسناد باز کرد، به لقای پروردگارش شتافت. سیّد همواره گفته بود که: «زنده مرا نخواهند یافت» و سرانجام نیز چنین شد.

شهید اندرزگو چریکی بود که دامنه مبارزاتش، از لبنان تا افغانستان گسترده بود. او در مدّت اقامتش در لبنان، در تشکل بخشیدن به گروه های بسیاری از مبارزان پراکنده فلسطینی موفقیت هایی کسب کرد. ساواک 15 سال سایه وار دنبال او می گشت، لکن هر وقت به مخفیگاه وی می رسید، سیّد توانسته بود  از دام ماموران بگریزد.

عبدالکریم سپهرنیا، دکتر حسینی، شیخ عباس تهرانی، ابوالحسن نحوی، سیّد ابوالقاسم واسعی، محمد حسین الجوهرچی ، نام هایی بودند که سید از آن ها استفاده می کرد و مناسب هر نام، به چهره ای ظاهر می گردید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۱
فاصله گلناری

شهید اندرز گو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی