به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

لا تقنطوا من رحمه الله- ز گهواره تا گور دانش بجوی

به آینده امیدوار باشید

وبلاگی درباره ی همه چیز ،عمومی- اجتماعی- جامعه- اخبار و...

۳۰ مطلب با موضوع «انقلاب و جنگ» ثبت شده است

پیروزی حزب اللَّه لبنان بر رژیم صهیونیستی اسرائیل

 

بر اثر رشادت‏ها و فداکاری‏های بی‏شمار فرزندان غیور اسلام در جنبش حزب اللَّه لبنان، جنوب این کشور که از سال 1361 ش، در اشغال ارتش نژادپرست اسرائیل قرار داشت، از یوغ صهیونیست‏ها آزاد شد و مزدوران اسرائیلی، با ذلت این منطق را رها کردند و این نخستین باری بود که رژیم صهیونیستی چنین شکستی را از مسلمانان متحمل می‏شد. پس از این پیروزی مردم لبنان، فارغ از هر دین و مذهبی به جشن و سرور پرداختند و به رزمندگان حزب اللَّه به دیده قهرمانان ملی نگریستند. از نتایج این پیروزی، انتفاضه مسجدالاقصی است که در آن مجاهدانِ فلسطینی به پیروی از حزب اللَّه لبنان به مقابله جدی با اشغال‏گران پرداخته‏اند. به امید روزی که فلسطین و قدس شریف نیز از سلطه و اشغال صهیونیست‏ها رهایی یابد.

جنگ اسرائیل و لبنان (۲۰۰۶)

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری, جستجو
جنگ لبنان (۲۰۰۶)
بخشی از جنگ اعراب و اسرائیل و جنگ اسرائیل و لبنان
Tyre air strike.jpg
دود در شهر صور، پس از حمله جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش اسرائیل به مواضع حزب‌الله لبنان.
زمان از ۱۲ ژوئیه تا ۱۴ اوت ۲۰۰۶
محاصره لبنان توسط اسرائیل ۸ سپتامبر به پایان رسید[۱]
مکان لبنان و شمال اسرائیل
نتیجه آتش‌بس بر اساس قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد
  • مرزها تغییری نکرد.
علت جنگ به گروگان گرفتن سربازان اسرائیل توسط حزب الله طی عملیاتی موسوم به عملیات وعده راستین[۲]
جنگندگان

حزب‌الله لبنان
Amal movement.jpg امل[۳]
Lebanese Communist Party Flag.png حزب کمونیست لبنان[۴]
Pflp-gc-logo.JPG جبهه مردمی برای آزادی فلسطین - فرماندهی کل
[۵]

Flag of Israel.svg اسرائیل

فرماندهان

حسن نصر الله
عماد مغنیه[۶]

Flag of Israel.svg دان حالوتس
Flag of Israel.svg موشه کاپلینسکی[۷]
Flag of Israel.svg عودی آدم

نیروها

۶۰۰-۱٬۰۰۰ جنگجویان فعال
۳٬۰۰۰-۱۰٬۰۰۰ رزرو[۸]

۳۰٬۰۰۰ نیروی زمینی ارتش اسرائیل
‎(به علاوه نیروی هوایی اسرائیل و نیروی دریایی ارتش اسرائیل)‏[۹]

تلفات
حزب‌الله لبنان:

کشته:
~۲۵۰ (تخمین حزب‌الله لبنان)[۱۰]
≤۵۰۰ (تخمین منابع رسمی لبنانی)[۱۱]
~۵۰۰ (تخمین منابع رسمی سازمان ملل)[۱۲]
~۶۰۰ (تخمین منابع رسمی اسرائیلی)[۱۳]
اسیر: ۱۳[۱۴]
شبه‌نظامیان حزب کمونیست لبنان: کشته: ۱۲
شبه‌نظامیان جبهه خلق برای آزادی فلسطین - فرماندهی کل: کشته: ۲
شبه‌نظامیان جنبش امل: کشته: ۱۷

نیروهای دفاعی اسرائیل:

کشته: ۱۱۹[۱۵]
زخمی: ۴۰۰+
اسیر: ۲

شهروندان لبنانی:
۸۵۰[۱۶]-۱٬۱۹۱[۱۷] کشته
۴٬۴۰۹ زخمی[۱۷]

دولت لبنان اذعان داشت بیشتر کشته شدگان غیر نظامیان بودند،[۱۸][۱۹] ولی بین تعداد کشتگان نظامی و غیر نظامی تمیز نداده‌است.[۱۳]


غیر نظامیان اسرائیلی:
۴۳ کشته[۲۰]
۱٬۴۸۹ زخمی، ۲٬۷۷۳ دچار شک و وحشت شده[۲۱]


جنگ اسرائیل و لبنان که در اسرائیل به جنگ دوم لبنان (به عبری: מלחמת לבנון השנייה)[۲۲] و در لبنان به جنگ ژوئیه (عربی: حرب تموز)[۳] معروف است، جنگی است که به مدت ۳۳ یا ۳۴ روز[۲۳][۲۴] بین ارتش اسرائیل و حزب‌الله لبنان به وقوع پیوست و دامنه آن شمال اسرائیل و سراسر لبنان را دربرگرفت.

این جنگ با قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل در تاریخ ۱۴ اوت ۲۰۰۶ پایان یافت. مرزی در این جنگ جابه‌جا نشد و درباره پیروز جنگ هم اختلاف نظرهایی بوجود آمد به طوری که هر کدام خود را پیروز می‌خوانند و دیگری را شکست خورده معرفی می‌کنند، حتی در مورد طول جنگ و آغازگر آن نیز هیچ‌کدام از طرفین نظر یکسانی نداشتند.[۲۵]

این جنگ به نام‌های جنگ ۳۳ روزه[۲۳]، جنگ ۳۴ روزه[۲۴] و جنگ تموز[۲۶] نیز معروف است.

 

محتویات

آغاز درگیری

در ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶ نیروهای حزب‌الله لبنان در مرز لبنان و اسرائیل با وارد شدن به خاک اسرائیل به گروهی از نیروهای زمینی ارتش اسرائیل حمله کردند و سه سرباز اسرائیلی را کشتند و دو سرباز اسرائیلی را اسیر گرفته و به خاک لبنان انتقال دادند.[۲۷] حزب‌الله این عملیات را «وعده صادق» نام گذاشته بود [۲۸][۲۹][۳۰]. ارتش اسرائیل بلافاصله برای نجات جان دو سرباز اسیر گرفته شده اقدام کرد که در نهایت پنج سرباز دیگر اسرائیلی کشته، پنج سرباز دیگر مجروح و پنج شهروند غیرنظامی نیز مجروح شدند. حزب‌الله لبنان نام این حمله را «پاسخ عادلانه» نام گذاشت و سیدحسن نصرالله برای بازپس دادن دو سرباز اسیر اسرائیلی پیش شرط آزادی چهار عضو حزب‌الله لبنان را از زندانهای اسرائیل خواستار شد.این افراد عبارت بودند از:

در همین حال ایهود المرت نخست وزیر اسرائیل، عملیات نظامی حزب‌الله لبنان در خاک اسرائیل را اعلام جنگ لبنان به اسرائیل خواند و اعلام کرد که «لبنان بهای آن را خواهد پرداخت.» اسرائیل دولت لبنان را «مسئول تجاوز نیروهای حزب‌الله لبنان به خاک اسرائیل خواند» و با تفسیر شرکت حزب‌الله لبنان در دولت قانونی لبنان و اسقرار گروه نظامی حزب‌الله در خاک لبنان، این کشور را مسئول تجاوز و حمله نظامی حزب‌الله لبنان به خاک اسرائیل معرفی کرد.

فؤاد سینیوره، نخست وزیر لبنان در واکنش به این موضع اسرائیل، با تشکیل جلسه فوق العاده کابینه اعلام کرد که دولت مرکزی لبنان از این عملیات حزب‌الله لبنان به خاک اسرائیل اطلاعی نداشته و مسئولیت این حمله را به عهده حزب‌الله گذاشت.[۳۱] ونیروی هوائی اسرائیل به جهت مقابله حملاتی به زیرساخت‌های لبنان یعنی جاده‌ها، پل‌ها و فرودگاه بیروت انجام داد[۳۲] که در طی آن ۴۴ شهروند لبنانی کشته شدند[۳۳]

تلفات دوطرف

ارتش اسرائیل طی این جنگ ۱۱۹ سرباز[۳۴] خود را از دست داد. به علاوه ۴۳ شهروند اسرائیلی نیز براثر اصابت بیش از چهار هزار موشک حزب‌الله لبنان در خاک اسرائیل کشته شدند. [۳۵]

حزب‌الله لبنان هیچگاه آمار رسمی از تعداد سربازانش که در جنگ کشته‌شدند را ارایه نکرد. اما تخمین منابع رسمی لبنانی و سازمان ملل متحد حاکی از کشته‌شد حدود ۵۰۰ عضو حزب‌الله است.[۳۶]

شمار کشته‌شدگان غیرنظامی لبنان در بین منابع مختلف متفاوت است به طوری که سازمان بازسازی لبنان اعلام کرد در حدود ۱٬۱۹۱ شهروند لبنانی بر اثر بمباران‌ها کشته‌شدند.[۳۷] روزنامه آسوشیتدپرس اعلام کرد که آمار کشته‌شدگان غیرنظامی لبنان ۱٬۰۳۵ نفر بوده‌است [۱۳] در فوریه ۲۰۰۷ لس آنجلس تایمز گزارش داد که ۸۰۰ غیرنظامی در درگیری‌ها کشته شده‌اند[۳۸] و دیگر منابع مقدار آن تا ۸۵۰ نفر ذکر کرده‌اند[۳۹][۴۰] دانشنامه انکارتا مقدار آن را بین ۸۵۰ تا ۱۲۰۰ نفر ذکر کرده‌است[۴۱] به علاوه یونیسف گزارش داد که ۳۰ درصد کشته‌شدگان غیرنظامی کودکان زیر ۱۳ سال بوده‌اند[۴۲]

روزشمار جنگ[۴۳]

  • ۱۲ جولای ۲۰۰۶، حزب الله تعدای راکت به Zar'it، Shlomi، و مناطق دیگر شلیک کرد که باعث زخمی شدن ۵ نفر گردید. نیروهای حزب الله وارد اسرائیل شده و با استفاده از مواد منفجره از پیش کارگذاشته شده و موشک ضد تانک به ۲ خودروی زره پوش Humvees اسرائیل حمله کردند. ۳ سرباز اسرائیلی کشته و ۲ سرباز دیگر زخمی و اسیر شده و به لبنان انتقال داده می شوند که بر اثر شدت جراحات وارده اولیه جان خود را از دست می دهند (عملیات وعده صادق). ۵ سرباز و یک تانک دیگر اسرائیل در عملیات نجات (پاسخ عادلانه) که به شکست انجامید کشته شدند. بعد از عملیات، مبارزان حزب الله تلاش کردند به پاسگاه های مرزی اسرائیل حمله کنند که چندین مبارز حزب الله کشته و این حملات دفع شدند. اسرائیل از هوا، دریا و با استفاده از توپخانه زمینی دست به حملات تلافی جویانه در لبنان زد و اهداف حزب الله و همراه مسیرهای حمل و نقل را با هدف جلوگیری از انتقال نیرو و سربازان (حزب الله) هدف قرار داد. این حملات ساعت ها قبل از برگزاری جلسه کابینه اسرائیل به جهت پاسخ به حمله حزب الله آغاز شد و ۱ مبارز حزب الله و ۴۴ غیر نظامی لبنانی در این حملات جان باختند.
  • ۱۳ جولای ۲۰۰۶، هواپیماهای جنگی اسرائیل فرودگاه بین المللی رفیق حریری تنها فرودگاه تجاری لبنان را بمباران کردند. هرسه باند به شدت آسیب دید و در نتیجه فرودگاه بسته شد و پروازهای ورودی مجبور به تغییر مسیر و فرود در قبرس شدند. اسرائیل ادعا کرد حزب الله از فرودگاه برای قاچاق اسلحه استفاده می کرده است. نیروی دریایی اسرائیل بنادر و نیروی هوایی آن فضای هوای لبنان را محاصره و مسدود کردند.همچنین اسرائیل بزرگراه بیروت-دمشق را بمباران کرد. حملات هوایی بر روی موشک های برد بلند و زاردخانه های راکتی حزب الله متمرکز شده بود و بیشتر آنها در روزهای اول درگیری و بسیاری از موشک ها در ۳۴ دقیقه اول نابود شدند. در ۸ آگوست، نیروی هوایی اسرائیل ۱۰۰ سکوی پرتاب ثابت و ۱۱ لانچر متحرک راکتی حزب الله را نابود کرد. حزب الله برای اولین بار بندر حیفا را مورد حمله راکتی قرار داد، یک ماشین کابلی و چند نقطه دیگر مورد اصابت راکت ها قرار گرفت که در نتیجه ۲ غیر نظامی کشته شدند.
  • ۱۴ جولای ۲۰۰۶، نیروی هوایی اسرائیل دفاتر نصرالله را در بیروت بمباران کرد. نصرالله خطاب به اسرائیل گفت: "شما یک جنگ باز می خواهید و ما هم به سمت جنگ باز می رویم و برای آن آماده هستیم." حزب الله یک ناوچه ساعر ۵ نیروی دریایی اسرائیل در سواحل لبنان مورد حمله قرار داد؛ اعتقاد بر این است که حزب الله در این حمله از یک موشک ضد کشتی هدایت راداری C-802 استفاده کرده است. در این حمله ۴ ملوان کشته و ناوچه مذکور غیر فعال شد. کشتی سه هفته بعد تعمیر و نقش جنگی خود را در لبنان بعهده گرفت. یک کودک اسرائیلی و مادر بزرگش در حمله موشکی حزب الله به Meron کشته شدند. سه راکت کاتیوشا به یک پایگاه نظامی اسرائیل در Biranit اصابت کرد.
  • ۱۵ جولای ۲۰۰۶، نیروی هوایی اسرائیل مقر حزب الله در Haret Hreik، و چندین دفتر و اقامتگاه مقامات ارشد حزب الله را نابود کرد. نیروی دفاعی اسرائیل به رادارهای ساحلی لبنان حمله و آنها را نابود کردند. هلیکوپترهای اسرائیلی چندین هدف در بیروت را مورد هدف قرار دادند. کشتی های جنگی نیروی دریایی اسرائیل فانوس دریایی و چهار بندر لبنان را گلوله باران کردند. وزیر دفاع اسرائیل امیر پرز در سراسر شمال اسرائیل حکومت نظامی اعلام کرد. اسرائیل سه باتری موشک پاتریوت را در خارج حیفا مسقر کرد.
  • ۱۶ جولای ۲۰۰۶، اسرائیل یک سیستم هشدار دهنده موشکی را در حیفا فعال کرد که یک دقیقه قبل از برخورد راکت با زمین آژیر حمله هوایی را به صدا در می آورد.

مرداد 91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۱۱:۰۱
فاصله گلناری

شهادت آیت الله شیخ فضل الله نوری

رهبر نهضت مشروطه ی مشروعه

11 مرداد 1288

زند گی نامه

بررسی اعمال و گفتار شیخ شهید

از هجرت به قم تا فتح تهران

نحوه ی شهادت شیخ فضل الله نوری

انتقال مخفیانه جنازه شهید به قم

پس از شهادت شیخ

نظرات بزرگان درباره ی شیخ شهید

زندگی نامه

شیخ فضل الله نوری و سیّد عبدالله بهبهانی از رهبران مشروطه بودند که به دست روشنفکران، به ترتیب اعدام و ترور شدند.

قلم به دستان غرب زده و شرق زده ی روشنفکر برای تخطئه و بدنام کردن رهبران واقعی انقلاب مردمی ایرانیان مسلمان – که سعی در رهایی از سلطه ی زورگویان استبدادی و پرهیز از تجدد گرایی ضد دینی داشتند – از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. البته شیخ فضل الله، در این عرصه مورد حقد و کینه ی بیشتری قرار گرفت، زیرا او تنها شخصیت دوران خود بود که به چهره ی واقعی فرنگ برگشتگان به اصطلاح روشنفکر پی برده و آنان را رسوا می کرد، بنابراین خشم آنان هرگز از شیخ کاهش نیافت و هم اکنون نیز در کتب مختلف چهره ی این روشنفکر واقعی مسلمان را مورد هتاکی و بی احترامی قرار می دهند. روزی او را انگلیسی، دیگر روز روسی، گاهی ریاست طلب و گاه درباری، رشوه گیر، مخالف مشروطه و هوادار رژیم استبدادی معرفی می کنند.

شیخ فضل الله در سال 1259 هـ.ق در نور مازندران دیده به جهان گشود. پس از طی مراحل ابتدایی تحصیل، برای تکمیل دروس خود در اوایل جوانی به نجف اشرف رفت و در سال 1292 هـ.ق با مهاجرت به سامرا در زمره ی شاگردان درجه ی اول میرزای شیرازی، بزرگ مرد و قهرمان مبارزه با استعمار انگلستان در آمد و از محضر وی استفاده های فراوان برد. سرانجام نیز در سال 1300 هـ.ق جهت تبلیغ معارف اسلامی عازم ایران شد و در تهران اقامت گزید.

نیم نگاهی به اعترافات دشمنان شیخ، خالی از لطف نیست:

- «… حاجی شیخ فضل الله اگر چند ماهی در عتبات توقف کند. شخص اول علمای اسلام خواهد گردید، چه هم حسن سلوک دارد و هم مراتب علمیّه و هم نکات ریاست را بهتر از دیگران دارا است…»

«شیخ فضل الله مقام علمی اش بالاتر از سیّدین مسند نشین است، طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را دارند…»(1)

«متفکر مشروطیت مشروعه شیخ فضل الله نوری از علمای طراز اول است که پایه اش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبائی و بهبانی شناخته اند.»(2)

رهبری و پیشتازی شیخ در نهضت مشروطه زبانزد خاص و عام است چنان که دشمنان قسم خورده ی وی نیز به آن اذعان می کنند.

«… در اول ظهور مشروطیت حاج شیخ فضل الله با سایر روحانیون مشروطه خواه هم فکر و هم قدم بود و با این که با عین الدوله صدراعظم وقت دوست بود، در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم و قم شرکت کرد و تا صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی، کوچک ترین مخالفتی از او مشاهده نشد…» و «… عین الدوله از حرکت حاج شیخ فضل الله (مهاجرت به قم) بی اندازه ضعیف شد… حرکت حاج شیخ فضل الله خیلی امر آقایان را قوت داد چه، مراتب علمیه ی او از دیگران بهتر و سلوکش نسبت به طلاب و اهل علم از دیگران خوش تر بود» و «… پس از پیشرفت مشروطه و باز شدن مجلس، دیگران هر یکی بهره ای جسته به کنار رفتند ولی دو سید و حاج شیخ فضل الله همچنان بازماندند و چون مشروطه را پدید آورده ی خود می شماردند، از نگهبانی باز نمی ایستادند. ولی حاج شیخ فضل الله رواج شریعت را می طلبید…»(3)

این حقیقتی است که با آغاز مخالفت شیخ شهید با مشروطه خواهان بسیاری از عالمان اسلامی نیز که تا دیروز در راه استواری «مشروطه» با همه ی نیرو و توان مبارزه می کردند راه خود را از عناصری که خود را آزادی خواه و مشروطه خواه می خواندند جدا کردند و به مخالفت با آنان برخاستند تا آنجا که بنا بر نوشته ی کسروی «از عالمان اسلامی» هیچ کس نماند در میان مشروطه خواهان، مگر آنان که به یکباره از پیشه ی ملائی و درآمد و شکوه آن چشم پوشیدند…»(4)

آری شیخ از نخستین عالمان اسلامی آن دوران بود که به نقشه ی استعمار در جهت اسلام زدایی و جایگزین ساختن حکومت لائیک تحت پوشش مشروطه و قانون اساسی پی برد و سعی کرد تا اجازه ندهد ملی گرایی به جای اسلام گرایی بنشیند و به نام آزادی و دموکراسی، بی بند و باری غربی در جامعه ی اسلامی ایران حاکم شود. چنانکه کسروی نیز به آن اشاره می کند «… چنانکه گفتیم چون پیشگامان جنبش، ملایان بودند  تا دیری سخن از «شریعت» و رواج آن می رفت و انبوهی از مردم می پنداشتند که آنچه خواسته می شود همین است. سپس کم کم گفتگو از کشور و توده و میهن دوستی و این گونه چیزها به میان آمد و گوش ها به آن آشنا گردید و بدین سان یک خواست دیگری پیدا شد که آزادی خواهان میانه ی آن و این، دو دل گردیدند و خود ناسازگاری این درخواست بود که آزادی خواهان و ملایان را از هم جدا می گردانید… چیزی که هست آزادی خواهان درخواست خود را که کوشیدن به پیشرفت کشور و توده باشد، راه روشنی در پیش نمی داشتند و هر گامی را به پیروی از اروپا بر می داشتند.»

علت مخالفت شیخ با مشروطه را از کلام خود شیخ بشنویم.

«… و بعد همین که مذاکرات مجلس شروع شد و عناوین دایر به اصل مشروطیت و حدود آن در میان آمد از اثناء نطق ها و لوایح و جراید، اموری به ظهور رسید که هیچ کس منتظر نبود و زایدالوصف مایه ی وحشت و حیرت رؤسای روحانی و ائمه جماعت و قاطبه مقدسین و متدینین شد؛ از آن جمله در منشور سلطانی که نوشته بود مجلس شورای ملی اسلامی دادیم لفظ اسلامی گم شد و رفت که رفت … و دیگر در موقع اصرار دستخط مشروطیت از اعلیحضرت اقدس شاهنشاه … در حضور هزار نفس بلکه بیشتر صریحاً گفتند: ما مشروعه نمی خواهیم …» و در فرازی دیگر آمده است:

«… شما که بهتر می دانید که دین اسلام اکمل ادیان و اتم شرایع است و این دین دنیا را به عدل و شورا گرفت آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلستان بیاید…»

«… من آن مجلس شورای ملی را می خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی می خواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شریعت محمدی(ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارند. من هم چنین مجلسی می خواهم.»

بررسی اعمال و گفتار شیخ شهید

در بررسی میان گفتارها و نوشتارهای شهید در می یابیم که:

1- شیخ فضل الله از نخستین کسانی بود که علیه استبداد قیام، و همراه دیگر رهبران مشروطه به قم مهاجرت کرد و تا حصول نتیجه از اقدام خود صرف نظر نکرد.

2- شهید، خود، از آرزومندان حکومت عدل بود چنانچه در پیامش آمده است:

«خدا گواه است کسی ضدیّت با عدل ندارد و چه شده است کسی که اول، مقدّم در این امور بوده است، اقدام بر ضدیّت یا تخریب این اساس مقدس مَعْدِلَتْ را قصد کند که نه عقلاً و نه شرعاً جایز، بلکه حرام است. مقصود تطبیق این مجلس است با قانون محمدی (ص) …»

3- آغاز مبارزه ی شیخ با عناصر مشروطه خواه به هنگام تصویب متمم قانون اساسی بروز کرد.

4- آنچه روشنفکران، از جامعه ی آن روز می خواستند ریشه کن کردن ظلم و برقراری حکومت مردمی نبود. بلکه می خواستند ریشه ی اسلام را از بیخ و بن برکنند و حکومت لائیک را در جامعه برقرار سازند. آنان در جهت هدفی که داشتند شیخ فضل الله را به دار کشیدند، باند سید حسن تقی زاده ی روشنفکر اقدام به ترور بهبهانی کرد و از سید محمد طباطبائی خواستند تا در سیاست دخالت نکند وگرنه به سرنوشت بهبهانی دچار خواهد شد. این همه نشانه ی انحراف نهضت مشروطه از مسیر اصلی و با وجود مجلس، حاکمیت بی قانونی در کشور بود.

5- انگیزه ی شیخ از بست نشینی، مبارزه با اسلام زدایی و غربزدگی بود و بر آن بود تا از حکومت دیکتاتوری تحت لوای مشروطه جلوگیری کند و در این راه جان خویش را فدا کرد.

6- انگلستان که از حرکت شیخ، سخت به وحشت افتاده بود دست به جوسازی علیه وی زد و حداقل توفیقی که به دست آورد، مردم آن روز را از دریافت رهنمودهای وی بی بهره ساخت و اسارت پنجاه سال سلطنت دودمان پهلوی را برای ملت ایران به ارمغان آورد.

7- انگلستان و روشنفکرهای تحت فرمانش اقدام به جعل تلگراف از نجف کردند که شیخ  توسط علما تکفیر شده بود؛ جعلی بودن این تکفیر، خود، پرده از حقایق بر می دارد.

 

نزدیکی زمان حوادث مشروطیت به زمان حاضر و تأثیرات اساسی این جنبش بر رویدادهای سده اخیر کشور در ابعاد فکری ـ سیاسی و ... موجب می­شود تا با نگاه عمیق­تری به ابعاد این حرکت توجه شود. نقش اساسی علما که وارثان پیامبرانند، فقیهان مجاهدی که در عصر غیبت، پرچم هدایت و رهبری جامعه اسلامی را در دست گرفته اند، پاسداران جان برکفی که برای مبارزه با دشمنان دین و حراست و پاسداری از شریعت اسلام و مبارزه با ظلم، شرک، خودکامگی و سلطه بیگانگان لحظه­ای از پا ننشسته­اند، برای همیشه زینت­بخش صفحات تاریخ و روشن­گر راه آیندگان خواهد بود.

یکی از چهره­های مظلوم، حضرت آیت­الله شهید شیخ فضل الله نوری (ره) است که با مقاومت مرگ آگاهانه خود، فصل زرینی بر تاریخ مقاومت و ظلم­ستیزی تشیع افزوده است. دوست و دشمن به اعلم بودن او در بین فقهای هم­طرازش گواهی داده­اند و انحراف حکومت مشروطه پس از پیروزی ظاهری­اش، هشیاری و نبوغ سیاسی او را به تأیید رساند.[56]

طرح شعار مشروطه مشروعه

هرچند مرحوم شیخ فضل­الله نوری در مبارزه با استعمار، از جمله تحریم تنباکو نقش مهمی داشت؛ اما این شهید بزرگوار «مظهر جریانی است که در مقابل انحراف مشروطیت ایستاد.»[57] و فریاد مشروطه مشروعه را سر داد: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم؛ با اشخاص بی­دین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که می­خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند».[58]

انحراف مشروطیت، استخوانی در گلوی شیخ

مرحوم شیخ فضل الله نوری از این­رو با مشروطیت که خود از طرفدارانش بود مخالفت کرد که مشروطیت از جایگاه اصلی­اش؛ یعنی مطابقت با شرع، منحرف شده بود. شیخ وقتی دریافت انگلیس با حیله و نیرنگ از مشروطیت حمایت می­کند، از عاقبت آن مطلع شد و فرمود: «مشروطه­ای که از دیگ پلوی سفارت انگلیس سر بیرون بیاورد، به درد ما ایرانی­ها نمی­خورد».[59]

مجلس اسلامی، اوج آرمان شیخ

تمام اهداف شیخ و مبارزات او در راه مشروطه مشروعه، تشکیل مجلس اسلامی بود، همچنان که این شهید مشروطه می­فرماید: «بر شماست که قانون اساسی اسلامی را طلب کنید».[60]

شیخ این تحلیل را کرده بود که اگر مجلس اسلامی تشکیل شود، نظام استبدادی و شاهنشاهی وابسته به استعمارگران از بین می­رود و مردم ایران در پناه قوانین اسلامی، از ظلم و ستم رهایی می­یابند. شهادت او در این راه، گواه محکمی است بر این آرمان مقدس.

آموزه­های حماسی و سیاسی مکتب شیخ

با شهادت شیخ فضل­الله نوری و جدایی مردم از علما و رهبران دینی، چند سال بعد، مشروطه بدون مشروعه، در حکومت رضاخان نمایان شد که حاصل آن کشف حجاب، مخالفت با دین، ظلم و ستم و ... بود که این خود بزرگ­ترین درس است برای عدم جدایی مردم از فرمان های رهبر دینی؛ همچنان که اکنون دشمنان، تمام سعی خود را بر جدایی مردم از رهبر و ولی فقیه عادل معطوف کرده اند.

گفتار مجری

شیخ فضل­الله لاشکی کجوری معروف به نوری، در ذی­الحجه سال 1259هـ .ق، در قریه لاشک از توابع مازندران، از بطن آسیه خانم همسر آخوند ملاعباس نوری طبرسی به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیل در مراحل ابتدایی، برای تکمیل دروس خود، در اوایل جوانی، عازم نجف اشرف شد و در آنجا از محضر فقیهان بزرگی چون شیخ راضی آل خضر، میرزا حبیب الله رشتی و میرزای شیرازی کسب فیض نمود.

"

در سال 1292 هـ .ق با مهاجرت به سامرا در زمره شاگردان درجه اول میرزای شیرازی ـ قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس ـ درآمد و پس از کسب درجه اجتهاد، در اوایل قرن چهاردهم قمری به فرمان میرزای شیرازی جهت تبلیغ معارف دینی راهی ایران شد و در تهران اقامت گزید. او در نهضت ضداستعماری تحریم تنباکو و پیشبرد آن، مشارکتی فعال داشت و در دوره ناصرالدین شاه، با نفوذ کشورهای استعمارگر روس و انگلیس در ایران، به شدت مخالفت می­ورزید.

"

شیخ شهید، مشروطه را به عنوان نهضتی که در آن قوانین شرع لحاظ شده باشد مطرح می­کرد و همین امر موجب شد تا در میان بسیاری از متفکران و متجددان آن زمان که تنها به حکومت قانون، آن هم از نوع غربی معتقد بودند و شیخ ـ که مشروطه را با لگام شرع می­پسندید ـ افتراق شدید حادث شود. پس از فتح تهران، شیخ فضل­الله نوری که یکی از رهبران اصلی مشروطیت بود، توسط عده­ای از مشروطه­خواهان تندرو دستگیر و به نظمیه منتقل شد و در یک محاکمه فرمایشی حکم اعدام وی را صادر نمودند.[61]

 

تولد

آیت اللّه شیخ فضل اللّه نوری روز دوم ذیحجّه سال 1259 ق در روستای «له شک» در منطقه کجور مازندران چشم به جهان گشود. پدرش از روحانیان صالح و مورد اعتماد به حساب می آمد. او زندگی خویش را وقف خدمت به مردم و رفع مشکلات دینی و اجتماعی آنان کرده بود. وی فرزند خود را «فضل الهی» دانسته، نام او را «فضل اللّه» نهاد.

فضل اللّه دوران کودکی را در محیط با صفا و هوای پاک و دل پذیر جنگل های سرسبز شمال سپری کرد و تحصیلات ابتدایی را در «بلده» مرکز منطقه نور گذراند.

تحصیلات

شیخ فضل اللّه نوری پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به تهران هجرت کرد و دوره سطح حوزه را در محضر استادان آن سامان گذراند. شیخ برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفت و از محضر استادان بزرگی چون میرزا حبیب اللّه رشتی، شیخ راضی و میرزای شیرازی بهره ها برد. وی به میرزای شیرازی چنان علاقه پیدا کرد که با وی به سامرا رفت. شیخ فضل اللّه به دلیل تیزهوشی و مداومت در درس استادان بزرگ به مقام اجتهاد دست یافت و رسیدگی و توجهات خاص میرزای شیرازی، از او عالمی وارسته و مدبّر و کاردان ساخت. شیخ فضل اللّه بر علوم متداول زمان یعنی فقه، اصول، رجال، کلام، حکمت و عرفان احاطه کامل یافت و درفضل و کمال و دانش، سرآمد عصر خود شد، به گونه ای که علاوه بر دوستان، حتی مخالفان سیاسی ـ فکری وی نیز مرتبه علمی او را انکار ننمودند.

مقام علمی شیخ فضل اللّه نوری

میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی، شیخ فضل اللّه را از اجله علمای معقول و منقول و دارای برخی از علوم غریبه می داند. ضیاء الدین درّی اصفهانی معتقد است وی قطع نظر از جنبه فقاهتی، در بقیه علوم نظیر تاریخ و جغرافیا هم اطلاع کافی داشته است.

مرحوم شیخ محمد حرزالدین در کتاب معارف الرجال، شیخ فضل الله را از اعلام اسلام، حامل رایت حق و ایمان و بزرگ ترین پیشوای دینی که با بی دینان و زشتکاران می ستیزد و از انحراف بازشان می دارد، نامیده، می افزاید: او ادیب و شاعر بود و اشعاری به زبان تازی و پارسی از وی روایت شده است. او در میان علمای تهران از چهره های برجسته بود.

بر مسند تدریس

شیخ فضل الله در تهران به اقامه جماعت و تألیف و تدریس علوم اسلامی و حوزوی پرداخت. مهارت او در فقه و اصول و دیگر علوم اسلامی و شناخت وی از مسائلِ روزِ جامعه موجب شد تا به سرعت مورد استقبال طلاب و روحانیان قرار گیرد. مجلس درس شیخ در تهران دارای اعتبار و اهمیت فوق العاده بود و بسیاری از روحانیان به شرکت در درس او مباهات داشتند و اغلب علمای تهران از افادات علمی او بهره می بردند. به همین سبب بود که از این حوزه درس شخصیت های بزرگی بیرون آمدند که از آن جمله اند حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم) حاج آقا حسین قمی، سید محمود مرعشی (پدر آیت اللّه مرعشی نجفی)، سید اسماعیل مرعشی شریف الاسلام، ملاّ علی مدرّس، میرزا ابوالقاسم قمی، شیخ حسن تهرانی و علامه محمد قزوینی.

عالم زمان خویش

شیخ شهید نسبت به علوم زمان و رویدادهای عصر آگاهی داشت و هرگاه احساس می کرد چیزی را که باید بداند، به یادگیری آن همت می گماشت. یکی از هم عصران شیخ می گوید: در این اواخر نزد مرحوم میرزا جهان بخش منجّم مشغول خواندن علم نجوم و اسطرلاب بود. من عرض کردم آقا در این آخرعمر برای چه علم نجوم تحصیل می کنید؟ فرمود: من از این علم بی بهره ام و این مسئله برای من، یعنی برای اهل علم، خوب نیست که از آن بی بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم بهتر است که نادانسته بمیرم.

آثار علمی

شیخ فضل اللّه نوری علاوه بر تدریس و ارشاد و رسیدگی به امور مردم و قضاوت، در کار تألیف و رسائل فقهی و اصولی و فلسفی و سیاسی و نیز در تصحیح و تحشیه کتاب های معروف و معتبر علمای گذشته اهتمامی فراوان داشت. عناوین برخی از آثار باقی مانده از او چنین است:

1. صحیفه قائمیه حاوی مجموعه ادعیه امام دوازدهم(عج)؛

2. رساله اصولی المشتق، تقریرات درس میرزای شیرازی که در تهران به تاریخ 1305 منتشر شد؛

3. رساله سؤال و پاسخ شماره (1)، حاوی 236 پرسش از میرزای شیرازی، تهران 1305 ق؛

4 ـ رساله عملیه، حاوی 60 پرسش و پاسخ از میرزای شیرازی، تهران 1306 ق؛

5. تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل، در ردّ سیاست مشروطه که به فرمان شیخ و به دست میرزا علی اصفهانی تحریر شده و به تاریخ 1362 ق در تهران انتشار یافته است؛

6. تحریم مشروطیت، در بیان علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه ایشان با مشروطیت که به تاریخ 1326 ق در تهران انتشار یافت.

تلاش های اجتماعی

شیخ فضل اللّه در زمانی به ایران آمد که استعمار انگلیس با عقد قراردادهایی از قبیل سیم تلگراف، راه شوسه، راه آهن سازی، بانک شاهی و امتیازدارسی با وارد کردن کالاهای غربی می کوشید تا با نفوذ فرهنگ غربی بیشترین بهره را از منابع و منافع کشور عاید خود سازد. شیخ پس از بررسی اوضاع و احوال کشور در صدد مقابله با نفوذ فرهنگی بیگانه برآمد. اقدامات شیخ مصادف با فعالیت های مَلْکُم خان ناظم الدوله بود که پایه گذار فراماسونری در ایران بود. شیخ با هوشیاری دریافته بود که نفوذ فرهنگی استعمار ارکان دین و استقلال اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را تهدید خواهد کرد. لذا در فعالیت های خود مردم را به دوری از مظاهر کفر و پیروی بیگانگان فرا می خواند.

نهضت تنباکو

نهضت تنباکو یکی از اصیل ترین و مردمی ترین حرکت های اجتماعی، سیاسی ایران در دوران استبداد است. در زمانی که اروپا بعد از رنسانس پله های ترقی را می پیمود، برای بهره گیری از امکانات و منابع کشورهای جهان سوّم از طرق مختلف سعی در تسلط بر آنها داشت. از جمله این فعالیت ها گرفتن امتیاز انحصاری دخانیات توسط کمپانی انگلیسی در سال 1370 است، که غیر از زیان های جبران ناپذیر اقتصادی، استقلال سیاسی ایران را نیز نقض می نمود. شیخفضل اللّه نوری به عنوان یکی از چهره های پیشتاز و مجتهدان پایتخت، نفوذ اجتماعی و بصیرت سیاسی مذهبی خویش را در پیشبرد هرچه بیشتر این جنبش به کار گرفت. شیخ در نهضت تنباکو شرکت فعال داشت و علاوه بر این که به عنوان رابط بین تهران و سامرا، مرکز تشیع در آن دوره عمل می کرد و میرزای شیرازی را از اخبار و اوضاع ایران آگاه می کرد، به آگاه کردن جامعه و حمایت از میرزای آشتیانی می پرداخت و هنگامی که شاه تصمیم به تبعید میرزای آشتیانی گرفت، او اولین عالمی بود که در حمایت از میرزای آشتیانی به منزل او رفت و از این زمان به عنوان شخصیت دوّم نهضت تنباکو در تهران شناخته شد.

 

مرداد91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۹ ، ۱۹:۳۵
فاصله گلناری

جنگ جهانی اول (با نام‌های جنگ جهانگیر یکم، نخستین جنگ جهانی، جنگ بزرگ و جنگ برای پایان همهٔ جنگ‌ها نیز شناخته می‌شود) یک نبرد جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد. بدون هیچ زمینهٔ کشمکشی، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق بسیاری درگیر جنگ شدند. پیش از این، هیچ وقت تلفات جنگی به این اندازه زیاد نبود. سلاح‌های شیمیایی برای نخستین بار در این جنگ استفاده شدند. برای نخستین بار، به طور انبوه مناطق غیر نظامی از آسمان بمباران شدند و نیز برای نخستین بار در این سده کشتار غیرنظامیان در سطحی گسترده در طول جنگ رخ داد. این جنگ به خاطر شیوهٔ جنگی سنگری نیز معروف است.

جنگ جهانی اول از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ بشر است و به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش بزرگی در تعیین تاریخ قرن بیستم داشته‌است. این جنگ پایانی بر نظام‌های سلطنت مطلقه در اروپا را به همراه آورد و باعث انقراض چهار امپراتوری امپراطوری اتریش - مجارستان، آلمان و عثمانی و روسیه تزاری و سلسله‌های هوهنزولرن، هابسبورگ، عثمانی و رمانوف شد. همهٔ این امپراتوری‌ها از زمان جنگ‌های صلیبی بر سر قدرت بودند.

اکثر تاریخ‌نویسان معتقدند که عدم موفقیت مذاکرات پس از جنگ و «معاهده ورسای» و تحمیل غرامت‌های بسیار به آلمان و دیگر دول شکست خورده باعث رشد فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان و زمینهٔ آغاز جنگ جهانی دوم شد.

این جنگ همچنین کاتالیزوری برای انقلاب روسیه بود که بعدها جهان را تحت تأثیر قرار داد و از چین تا کوبا انقلاب‌های کمونیستی را دامن زد و از طرفی زمینه‌ساز تبدیل روسیه به یک ابرقدرت جهانی شد و آغاز جنگ سرد با آمریکا را دربر داشت.

در شرق نابودی امپراتوری عثمانی باعث پیدایش دولت جدیدی به نام «ترکیه» شد. در اروپای مرکزی دول جدیدی همچون چکسلواکی و یوگسلاوی زاده شدند و دولت لهستان مجدداً شکل گرفت.

جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. دول محور که عبارت بودند از امپراتوری آلمان به رهبری «قیصر ویلهلم دوم» (۱۹۴۱ - ۱۸۵۹م)، و امپراتوری اتریش - مجارستان بلغارستان و امپراتوری عثمانی نیز به نفع آن‌ها می‌جنگیدند. آلمان تا آن زمان قوی‌ترین قدرت نظامی جنگ محسوب می‌شد.

تا مدت‌ها هیچ یک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال به طول انجامید. پیش از پیروزی متفقین حدود ۱۰ میلیون نفر کشته شدند. پس از پایان این جنگ در سال ۱۹۱۹ و در کنفرانسی در پاریس، «معاهده ورسای» امضا شد و غرامت‌های بسیار سنگینی بر بازندگان جنگ تحمیل شد.

آلمان و تحولات اروپا در آستانه جنگ اروپایی اول

Chateau Wood Ypres 1917.jpg

وحدت آلمان در فاصلهٔ سال‌های ۱۸۴۸ تا ۱۸۷۱ صورت پذیرفت و نتیجهٔ جنگ‌هایی بود که ویلهلم یکم پادشاه پروس به تحریک بیسمارک با اتریش و فرانسه به راه انداخت. ویلهلم اول، پس از رسیدن به پادشاهی، بیسمارک را به نخست‌وزیری برگزید. اولین جنگ بین پروس و دانمارک بود که علت آن اختلاف بر سر دوک‌نشین‌های شلسویگ، هلشتاین و لونبورگ بین پادشاه دانمارک و اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی بود. بیسمارک از دولت اتریش دعوت نمود تا با پروس در حل اختلاف بین اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی و دانمارک همراهی کند و از آنجا که هر دو کشور از کریستیان پادشاه دانمارک خواستند از انضمام شلسویگ به خاک خود چشم بپوشد و پادشاه دانمارک به این امر راضی نشد آن دو کشور با ۹۰ هزار سپاه به دانمارک حمله کردند. سپاهیان کریستیان به علت کمی نیروها شکست خوردند و او درخواست صلح نمود و سرانجام به موجب عهدنامه‌ای که در وین منعقد شد دانمارک رسماً از دوک‌نشین‌های سه گانه چشم پوشید. پروس دوک‌نشین لونبورگ را تصرف کرد و اتریش ۱۵ میلیون مارک غرامت از آن دوک‌نشین گرفت و حکومت دو دوک‌نشین دیگر نیز بین دو دولت تقسیم شد.

بیسمارک پس از جنگ دانمارک درصدد بود بین پروس و اتریش نیز جنگی ایجاد کند، ولی برای احتیاط ابتدا با ناپلئون سوم امپراتور فرانسه دوست شد و او را راضی نمود تا در جنگ بین پروس و اتریش بی‌طرف بماند و سپس با ویکتور امانوئل دوم پادشاه ایتالیا بر ضد اتریش معاهده‌ای منعقد ساخت. پس از آن، اتریش را متهم کرد که در حکومت هلشتاین از رعایت منافع مشترک دو دولت خودداری کرده‌است. همچنین موضوع تغییر وضع اتحادیهٔ دولت‌های آلمانی را پیش کشید و مجلس اتحادیهٔ ایالت‌های آلمانی به اتریش اعلان جنگ داد. جنگ سادو که آلمانی‌ها آن را کونیگراتس می‌گویند نتیجهٔ درگیری بین پروس و اتریش را مشخص نمود. بعد از آن دیگر اتریشی‌ها مقاومت جدی نکردند و در فردای جنگ سادو، فرانسو ژوزف درصدد برآمد که با ناپلئون سوم صلح نماید. به موجب معاهدهٔ پراگ، ایالات شلسویک هولشتاین، هانور الکنرال، هس و فرانکفورت ضمیمهٔ پروس گردید و پروس، که تا این زمان دو قطعهٔ جداگانه بود، به یک مملکت تبدیل شد. بعد از این، بیسمارک با ممالک واقع در شمال رودماین در مورد تشکیل یک اتحادیه جدید به مذاکره پرداخت و این هیئت به اسم ممالک مجتمعهٔ آلمان شمالی در ماه آوریل ۱۸۶۷ تشکیل گردید که شامل ۲۲ مملکت یعنی تمام ممالک آلمان به جز آلمان جنوبی (ممالک باویر و ورتامبرگ و گراندوشه باد) می‌شد.

آغاز جنگ بزرگ یا جنگ جهانی اول
جام جم آنلاین: 94 سال پیش در روز 28 ژوییه سال 1914 میلادی امپراتوری اتریش - مجارستان به کشور صربستان اعلان جنگ داد ، جنگی که جنگ بزرگ نام گرفت و به نخستین جنگ جهانی تبدیل شد. در فردای آن روز روسیه به امپراتوری اتریش - مجارستان اعلان جنگ داده و امپراتوری آلمان فورا به روسیه هشداری می دهد اگر اعلان جنگ را پس نگیرد ، آلمان به نوبه خود وارد جنگ خواهد شد.

روسیه تزاری پیشنهاد آلمان را رد می کند و آلمان نیز به نوبه خود در روز اول اوت به روسیه اعلان جنگ می دهد.

فرانسه در همان روز اعلام بسیج عمومی می کند و در روز 3 اوت سال 1914 میلادی امپراتور آلمان ، گیوم دوم به فرانسه اعلان جنگ داده و نیروهای ارتش آلمان وارد خاک بلژیک می شوند. 

امپراتوری بریتانیا در روز 4 اوت به آلمان اولیتماتوم می دهد که بی طرفی بلژیک را رعایت کند.

آلمان اولتیماتوم بریتانیا را رد کرده و در همان روز بریتانیا به نوبه خود به آلمان اعلان جنگ می دهد. 

سپس فرانسه و بریتانیا به ترتیب در روزهای 11 و 12 اوت به امپراتوری اتریش - مجارستان اعلان جنگ می دهند. ظرف 2 هفته آتش جنگ بخش اعظم اروپا را فرا می گیرد.

جنگ جهانی اول ناشی از رقابت هایی بود که از 50 سال پیش از آغاز این جنگ ، قاره اروپا را از هم پاشیده بودند. 
رقابت های سرزمینی و استعماری موجب شدند تا کشورهای اروپایی در مقابل یکدیگر صف آرایی کنند.

قتل آرشیدوک فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش - مجارستان و همسرش در شهر سارایوو به دست یک صرب در روز 28 ژوئن سال 1914 میلادی بهانه آغازین جنگ جهانی اول بود. 

امپراتوری های اروپای مرکزی ، آلمان ، اتریش - مجارستان و عثمانی به همراه بلغارستان در مقابل امپراتوری روسیه ، امپراتوری بریتانیا و جمهوری فرانسه به همراه ایتالیا قرار می گیرند.

با ورود ژاپن به جنگ و به ویژه ایالات متحده در سال 1917 میلادی جنگ واقعا ابعاد جهانی می یابد. 

تصور یک جنگ کوتاه مدت از همان پاییز سال 1914 میلادی با ناکامی تهاجم های بزرگ در جبهه های غربی و شرقی رنگ می بازد. 

در مجموع 35 کشور جهان درگیر این جنگ خانمانسوز و بی رحمانه می شوند.

یک جنگ مدرن با استفاده از سلاح های جدید مرگبار ، تاکتیک های نوین جنگی که دادن تلفات در آن برای طرفین اهمیتی نداشت ، بلکه هدف فقط شکست دشمن بود. 

به این ترتیب ، در روز 28 ژوییه سال 1914 میلادی با اعلان جنگ امپراتوری اتریش - مجارستان علیه کشور صربستان آتش جنگ بزرگ یا جنگ جهانی اول شعله ور می شود.

ظرف چند روز کشورهای اروپایی با تشکیل دادن اتحادیه هایی در مقابل یکدیگر صف آرایی می کنند. 

قاره اروپا به آتش و خون کشیده می شود. دامنه جنگ حتی به مستعمرات به ویژه در آفریقا نیز گسترش می یابد. با ورود ژاپن و آمریکا به صحنه نبرد ، جنگ ابعادی واقعا جهانی پیدا می کند.

پس از 4 سال جنگ بی رحمانه سرانجام در روز 11 نوامبر سال 1918 میلادی با تسلیم آلمان جنگ جهانی اول خاتمه می یابد. 

در این جنگ نزدیک به 10 میلیون نفر از جمله غیرنظامیان کشته شده و 20 میلیون نفر مجروح می شوند که با توجه به امکانات آن روزگار اغلب آنها معلول شده بودند. در پایان جنگ نقشه اروپا کاملا دگرگون می شود. 

جنگ جهانی اول منجر به نابودی 4 امپراتوری روسیه ، آلمان ، اتریش - مجارستان و عثمانی می گردد و کشورهای جدیدی از بطن امپراتوری های منقرض شده، تاسیس شده و یا دوباره احیا می شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۹ ، ۱۹:۳۳
فاصله گلناری

آشنایی با روز مبارزه با سلاح‌های شیمیایی و میکروبی

ایران > دفاع  - همشهری آنلاین:
8 تیر ماه سالروز بمباران شیمیائی سردشت روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی نام دارد.

در طول 8 سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران تمامی دنیا از کمک به عراق در این جنگ به صورت مکرر دریغ نکردند. نقض حقوق بین‌الملل هم از سوی خود دولت عراق صورت می‌گرفت که از سلاح‌های شیمیایی و میکروبی در جنگ استفاده می‌کرد و هم از سوی کسانی که دولت عراق را با این گونه سلاح‌های ممنوعه مجهز می‌کردند.

در تاریخ 7 و 8 تیرماه 1366، هواپیماهای بمب افکن عراقی با بمب‌های شیمیایی به 4 نقطه پر ازدحام و متراکم جمعیتی شهر سردشت حمله کردند و زن و کودک و خرد و کلان مردم بی‌گناه آن شهر و اطراف آن را آماج گازهای کشده و دهشتناک شیمیایی قراردادند.

دردمندتر آن است که این حملات از چشم جهانینان پوشیده ماند. رسانه‌های غرب که دول آنها تامین‌کننده این سلاح‌های مرگ‌آفرین بودند؛ به عدم انعکاس این حقایق دردناک و کتمان آن پرداختند.

حملات شیمیایی این رژیم علیه سربازان ایرانی در طول جنگ همواره ادامه یافت و این امر در حالی بود که دولت عراق خود به تنهایی توان ساخت سلاح‌های میکروبی و شیمیایی را نداشت.

دولت آمریکا در چراغ سبز دادن به کشورهای اروپایی و ارسال فناوری این گونه سلاح‌ها به طور غیرمستقیم و مستقیم مرتبا حقوق بین‌الملل را در ممنوعیت تولید و تکثیر و استفاده از سلاح‌های شیمیایی و میکروبی نقض کرد.

در همین رابطه رسانه‌های غربی در بسیاری موارد به دست داشتن در تجهیز عراق به سلاح‌های شیمیایی، میکروبی و هسته‌ای اعتراف کرده‌اند.

روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی

 

در جنگ تحمیلی 8 ساله علیه ایران رژیم عراق با بهره گیری از چالش های میان تهران و واشنگتن، با تحریک کاخ سفید و با هدف رسیدن به امیال خود، مرزهای غربی کشورمان را مورد تاخت و تاز قرار داد. این جنگ به لحاظ بسیاری پارامترها، با سایر نزاع های چند سال اخیر متفاوت بوده است. استفاده از جنگ افزارهای شیمیایی در این جنگ از سوی رژیم عراق یکی از این پارامترها است که هیچگاه در این وسعت، در هیچ نزاع منطقه ای به کار نرفت. وسعت این اقدام غیرانسانی و مغایر با قوانین بین المللی به حدی بود که حتی شهروندان عراقی نیز از آن در امان نماندند. اسفند ماه سال 1366 یادآور خاطره تلخ بمباران شیمیایی شهر حلبچهدر منطقه کردستان عراق است که طی آن صدها نفر از اهالی منطقه جان خود را از دست دادند.

آنچه در پی مطالعه خواهید فرمود، مروری است بر تاریخ استفاده رژیم عراق از این سلاح ها در طول جنگ تحمیلی که امیدواریم حاوی مطالبی مفید برای عزیزان خواننده باشد.

*    *    *

اولین باری که ارتش عراق از سلاح شیمیایی در جنگ استفاده کرد مربوط به 27 مهرماه 1359 در منطقه جنوب (استان خوزستان) است. در این سال عراق چهار بار از سلاح شیمیایی از نوع تاول زا (گاز خردل) استفاده کرده که 1 مصدوم و 20 شهید به دنبال داشت.

حملات شیمیایی ارتش بعث در سال های 1360 و 61 که مقارن بود با عملیات های پیاپی رزمندگان اسلام، گسترش یافت. در سال 1360 عراق 6 بار از این سلاح مرگبار و غیر انسانی استفاده کرد که باز در همان منطقه (جبهه های جنوب) و از همان نوع تاول زا بود این بار 101 نفر به شهادت رسیدند.

در سال1361، در عملیات والفجر مقدماتی 12 بار مناطق غرب و جنوب مورد اصابت بمب های شیمیایی قرار گرفت. جبهه میانی، غرب و شمال غرب و بخشی از استان های ایلام، آذربایجان غربی، اردبیل، باختران، کردستان و سلیمانیه و در عملیات های والفجر 2 و 4 در سال1362، 64 بار مورد اصابت بمب های شیمیایی از نوع تاول زا(خردل) و اعصاب (تابون) قرار گرفتند.

بر اثر این حملات وحشیانه و غیر انسانی صدها نفر شهید و هزاران نفر مصدوم شدند.

در این سال (62) سلاح های شیمیایی تعداد زیادی از اهالی غیر نظامی مناطق مزبور را مصدوم و نابینا کرد. از تاریخ اول فروردین تا 27 اسفند 1363، 2225 نفر مصدوم و 40 شهید در عملیات های خیبر و بدر حاصل اصابت 58 بار بمب های تاول زا، اعصاب، خفه کننده و آلوده کننده خون است سال 1364، در عملیات های والفجر 8 و ابتدای والفجر 9 در مناطق جنوب 76 بار سلاح شیمیایی به کار رفت که حاصل آن 77 شهید و حدود 11 هزار و 644 نفر مصدوم بود.

عراق در پاسخ به حملات رزمندگان اسلام و به خاطر شکست سنگین در عملیات های  پیروزمندانه کربلای دو،چهار ، پنج وشش 102 بار از سلاح های شیمیایی استفاده کرد که 4720 نفر مصدوم و 107 نفر به شهادت رسیدند.

در سال 1365عراق در مناطق شلمچه، سردشت، خوزستان، بصره، کردستان، دیاله و ایلام 43 بار از سلاح شیمیایی استفاده کرد که 9440 مصدوم  442 شهید حاصل این حملات وحشیانه بود.

در سال پایانی ،34 حمله شیمیایی در مناطق غرب، شمال غرب و جنوب ثبت شده است که آخرین بار آن بعد از قرار داد 598 در تاریخ سوم شهریور در عملیات باز پس گیری «فاو» بود. بر اساس آمارهای رسمی نهادهای مسؤول در این رابطه تعداد کل شهدای حملات شیمیایی در طول جنگ حدود 2600 شهید و تعداد کل مصدومان نظامی و غیر نظامی حملات شیمیایی 107 هزار نفر و تعداد جانبازان شیمیایی (که در حال حاضر تحت پوش بنیاد جانبازان هستند) حدود 45 هزار نفر است.

به کارگیری سلاح های شیمیایی از سوی عراق در حالی صورت می گرفت که این کشور جزو 120 کشور امضا کننده پروتکل ژنو درباره منع استفاده از سلاح های سمی، خفه کننده و ترکیبات باکتریولوژیک قرار داشت. پروتکل 1925 ژنو که طی قطعنامه 2612 (12)Bسازمان ملل مجدداً به تصویب رسیده است، صراحتاً استعمال سلاح های شیمیایی را منع می کند.

 

پزشکان انگلیسی می گویند: بازماندگان بمباران شهر حلبچه که بیش از 5 هزار کشته داشت به بیماری های روانی، پوستی و مغزی بسیار خطرناک مبتلا هستند و تعداد بیماران سرطانی بسیار زیاد است. این سلاح ها دارای تأثیر موروثی بوده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.

ضایعات مشاهده شده در مصدومان شیمیایی به شرح ذیل می باشد.

1. سوختگی های پوستی از درجه 1 تا 3 در نقاط مختلف سطح بدن که 20 تا 70 درصد سطح بدن را به خصوص صورت، دندان ها و نواحلی تناسلی را می پوشاند.

2. تحریک شدید چشم ها، ورم ملتهبه که با احساس سوزش شدید، اشک، ریزش، ترس از نور و خیره شدن دید همراه است.

3. ضایعات ریوی، گرفتاری دستگاه تنفسی فوقانی، تمام بیماران از احساس سوزش در ناحیه سینه و سرفه و علایم فارانژیت و برنشیت رنج می برند و اکثراً دچار سرفه های پیاپی، دفع خلط و تنگی تنفس هستند.

4. عوارض گوارش شامل اشکال در بلع، حالت تهوع و استفراغ که در مقایسه با سایر عارضه ها کمتر مشاهده می شود.

5. عوارض خونی که خطرناک ترین عارضه در میان مصدومان گازها ی شیمیایی است پس از 5 تا 7 روز در بیمار علایم دپرسیون مغز استخوان پدید می آید. این علایم با کاهش سلول های خونی مشخص می شود و تعداد گلبول های سفید به 500 می رسد.

انواع سلاح های شیمیایی

وی ایکسVX

سمی ترین سلاح شیمیایی است و به شکل مایع چسبناک و بی رنگی است که به آرامی به گاز بی رنگ و بو تبدیل می شود. وی ایکس با تحریک اعصاب موجب تشنج و فلج رگ های خونی و ریه ها می شود.

مقدار 10 میلی گرم از این ماده بر روی پوست برای مرگ کافی است و قربانیان درنهایت بر اثر خفگی می میرند.

عراق توانایی ساخت بیش از 200 تن وی ایکس را داشته و هرگز نیز آمار واقعی آن میزانی که عراق ادعا می کند نابوده کرده، به دست نیامده است.

سارین

همانند وی ایکس مایع بوده و به سرعت تبخیر می شود. سارین همچونVX موجب ناتوانی، فلج و در پایان خفگی می گردد. فرقه [ژاپنی] «آنوم» در متروی توکیو به سال 1995 با پخش سارین 12 تن [از شهروندان این کشور] را به کام مرگ فرستاد. عراق در ابتدا به بازرسان تسلیحاتی اعلام کرده بود که 112 تن از این ماده سمی را تولید کرده اما بعدها ادعا کرد این میزان 790 تن بوده است. این کشور همچنین نوعی بمبهای ترکیبی تولید می کرد که حامل 2 محفظه جداگانه مواد شیمیایی بوده و پس از انفجار در ترکیب با یکدیگر سارین ایجاد می کرده است. عراق به ساخت هزاران راکت، گلوله های توپ و بمبهای محتوی سارین و استفاده از آنها علیه ایرانی ها در جنگ با این کشور طی دهه 1980 میلادی اعتراف کرده و [همچنین] عقیده بر این است که [این تسلیحات] علیه شهروندان عراقی کرد نیز به کار گرفته شده است.

گاز خردل

گاز خردل در حالت معمولی مایعی بی رنگ است. عنصر خردل به گاز تبدیل می شود و ممکن است بی بو بوده یا با بوی تند خردل یا سیر استشمام شود. خردل به هنگام تماس [با بدن فرد] بافت ها را از بین می برد، زخم هایی شبیه تاول ایجاد می کند و منجر به آسیب ریه ها و چشم ها می شود. خردل اغلب مرگ آور نیست اما می تواند سبب کوری، مشکلات تنفسی و دیگر آسیبها [ی جسمانی] شود که برای سال ها دردآور خواهند بود.

این گاز برای اولین بار در جنگ جهانی اول مورد استفاده قرار گرفت. بغداد دو دسته آمار از میزان تولید این گاز اعلام کرده است: [اولین بار میزان تولید خود را] 3 هزار و 80 تن [اما دربار دوم] 2 هزار و 850 تن اعلام کرد. عراق به استفاده گسترده از گاز خردل علیه [نیروهای] ایرانی در طول جنگ با ایران در دهه 1980 اعتراف کرده است. بغداد به سازمان ملل اعلام داشته که بالغ بر 550 گلوله توپ حاوی گاز خردل را پس از جنگ 1991 خلیج فارس نابود کرده است.

در غلظت های کم آن سوزش شدید چشم بروز می کند، اما در غلظتهای بالا به پوست حمله کرده و چند میلی گرم آن سبب دردهای زیاد و سوزشهای فراوان شده و زخمهای بدی بر جای می گذارد. برای پیشگیری از اثر این مواد سربازان باید به لباسها و ماسکهای حفاظتی مجهز باشند. دسته سوم از سلاحهای شیمیایی آنهایی هستند که بر دستگاه تنفسی اثر می گذارند. این مواد به شدت به بافت ریه آسیب می رسانند. فسفوژن که خطرناک ترین عضو این گروه است، برای اولین بار در سال 1915 استفاده شد. این ماده گازی بی رنگ است که در دمای 2/8 درجه سانتی گراد جوش می آید، بنابراین بسیار فرار و ناماندگار است، ولی چون غلظت بخار آن 4/3 برابر هوا است، به مدت طولانی در گودال ها و دیگر مناطق پست زمین باقی خواهد ماند. غلظت زیاد آن پس از چند ساعت سبب مرگ می شود، اما در غلظت های کم سبب سرفه، اختناق، احساس تنگی قفسه سینه، حالت تهوع و سردرد و غیره می شود

 

(انواع اول و سوم این سلاح یعنی گازهای سارین وخردل همان هایی هستند که حکومت عراق در جریان جنگ تحمیلی از آنها در برابر رزمندگان ما و حتی مناطق کردنشین خود استفاده کرد.)

در این میان، محققان طرفدار صلح نیز بیکار ننشسته اند و همواره برای یافتن راه حل مبارزه با این سلاحها، مطالعه و تحقیق می کنند. مثلاً آنها فهمیده اند اگر موشها مقدار کمی از آنزیمی با نامNTE داشته باشند، نسبت به فسفرهای آلی حساسترند. این موشها کم تحرک تر هستند و شانس مردنشان نسبت به جانورانی که مقدار این آنزیم در بدنشان در حد طبیعی است، 2 برابر بیشتر است، پس وجود این آنزیم در بدن موشها از اثر فسفرهای آلی جلوگیری می کند. به همین ترتیب، انسانها نیز ژن این آنزیم را دارند، پس می توان امیدوار بود که از داورهایی که سطحNTE را افزایش بدهند، برای مبارزه با این مواد شیمیایی استفاده کرد، البته این داروها را باید پیش از حمله گازهای شیمیایی به کار برد. به عبارت دیگر، «هیچ درمانی برای ضایعات مواد شیمیایی وجود ندارد، مگر پیشگیری از تماس انسان ها با این مواد» اما باید پرسید آینده این سلاحها چیست و ماهیت سلاحهای جدید چه خواهد بود؟

سلاح های شیمیایی ؛ منفورترین هدیه قرن بیستم 

نویسنده: سید محمود قاسمی


 

سلاح های بیوشیمیایی از جمله منفورترین و نابخردانه ترین مصنوعات بشر قرن بیستم هستند که بیم استفاده از آنها هر آن زندگی امروزی را تهدید می کند. سلاح های شیمیایی از جمله هدیه های مرگ آور قرن بیستم در سه دسته عوامل ایجاد حمل ه های عصبی همچون انقباض ماهیچه ها و از کارافتادگی آنها (گاز سارین و ...). ایجاد خفگی (کلرین و ...) تقسیم بندی می شوند، گاز خردل نیز از عوامل تاول زا و خفه کننده محسوب می شود که در جنگ تحمیلی، توسط رژیم عراق علیه نیروهای نظامی و غیر نظامی ایرانی به کرات به کار رفته است.
١٠٠ گاز خردل در ٥٠ درصد موارد کشنده است که البته مرگ و میر قربانیان mg/kg عقیده بر آن است که مواجهه پوستی با به زمان مواجهه با گاز خردل بستگی دارد و همچنین عنوان شده است که ١٠ تا ٢٠ درصد از ٥٠٠ مورد مرگ زودرس (مرگ زودرس به مرگ پیش از بستری، د ر اولین بستری یا در طی ١٥ روز نخست مواجهه با عوامل شیمیایی اطلاق شده ) در سربازان ایرانی که به عوامل شیمیایی جنگی نسبت داده شده، به گاز خردل مربوط بوده است.
گزارشات نسبتاً مفصلی وجود دارد، در مجروحین جنگی شدید ناشی از (DNA) درباره نحوه عمل خردل برروی ماده وراثتی اثرات مسمومیت این ماده بر مغز استخوان نشان داده شده است . که از طریق تماس مستقیم با این سه دسته از مواد یا استنشاق گازها سرایت کرده و تنها با استفاده از امدادهای فوری و تزریق مواد ضد سم می توان به درمان آنها امیدوار بود .
انواع گازهای سارین و خردل ه مان هایی هستند که حکومت عراق در جریان جنگ تحمیلی از آنها در برابر نیروهای ایرانی و حتی مناطق کردنشین خود استفاده کرد. از زمان اولین استفاده از گاز خردل به عنوان عامل جنگی در سال ١٩١٧ ، این سلاح شیمیایی تاکنون بیش از ٤٠٠٫٠٠٠ قربانی بر جای گذاشته است. استفاده اخیر از این نوع گاز توسط مصر علیه یمن بین سال های ١٩٦7 - ١٩٦3 و توسط عراق علیه ایران بین سال های١٩٨8 - ١٩٨6 صورت گرفته است.
طبق آمار منتشر شده توسط بنیاد شهید و امور ایثارگران بیش از ٥٠٠٠٠ هزار نفر جانباز شیمیایی در کشور شناخته شده است. براساس مطالعاتی که تو سط دکتر قانعی و همکارانشان در مورد الگوی مرگ و میر در جانبازان شیمیایی انجام گرفته طی ١٦ سال (از مرداد ماه ١٣٦٢ تا پاییان اسفند ١٣٧٨ هجری شمسی) ١٠٠٥ نفر از جانبازان فوت شدند. میزان کلی مرگ و میر به ازای ده هزار نفر سالانه برابر ٠٧/ 19 مورد به دست آمده است. دراین زمان بیماری ها در ٧٢ درصد، حوادث و سوانح غیرعمدی در 1/ ١٦ درصد، خودکشی در ٣ /2 درصد ، و حوادث و سوانح عمدی در 8/0 درصد علت مرگ بودند و علت مرگ در 8/2 درصد موارد نامعلوم بود و 1/12 درصد مرگ ها مرتبط با عوامل شیمیایی تشخیص داده شد.
اثرات گازهای شیمیایی بر روی بدن عمدتاً در چشم، پوست و ریه عمل می کند که به ترتیب با خشکی قرنیه چشم، ورم های پوستی، تنگی مجاری ریه نمایان می شوند. در مورد عوارض پوستی و چشمی شکایت مصدمین کمتر بوده و عمده ناراحتی ها منحصر به عوارض ریوی است .
مشکلاتی همچون خارش پوست در حدی است که با یکسری اقدامات بهداشتی قابل کنترل است . همچنین قبلاً گفته می شد که خشکی قرنیه چشم منجر به نابینایی افراد می شود ولی براساس مطالعات انجام شده این میزان بسیار کم ذکر شد. در م ورد اثرات ریوی بر روی ٥٠ هزار نفر به حدی بوده که حدود ٨٥ درصد در طبقه بندی ضعیف قرار دارند و قادرند کارهای روزمره شان را انجام دهند.

یافته های این مطالعه در تایید مطالعات مشابه نشان می دهد که در تعداد قابل ملاحظه یی از بیماران، بیماری انسداد تنفسی بروز می کند که با علایم بالینی و تغییرات رادیوگرافی غیراختصاصی همراه است وانجام تست های عملکرد ریه بهترین روش تشخیص برای این بیماران به شمار می رود.
از نظر عوارض ورانی باید این نکته را ذکر کرد که هر بیماری که مدت زمان درمانش طولانی شده و به قولی مزمن شود نسبت به آن بی ماری یکسری واکنش های روحی را نشان می دهد که در مورد کل بیماری های مزمن دیده شده و مصدومان شیمیایی نیز به همین سبب که بیماریشان مزمن شده یکسری واکنش های روحی – روانی نسبت به بیماری بروز می دهند.
بیماری مزمن ریوی، بسیاری از اختلالات روانی از قبی ل افسردگی، اختلالات اضطرابی و اختلال استرس پس از حادثه از شیوع بالایی در جانبازان شیمیایی برخوردار است.
همچنین براساس مطالعاتی که در مورد کیفیت خواب جانبازان شیمیایی انجام گرفته نشان می دهد که از میان ٧٨ نفر، کیفیت خواب در ٥ نفر ( ٧درصد) مناسب و در ٧٣ نفر ( ٩٣ درصد) نامناسب است. از بین بیماری های جسمی مزمن جانبازان شیمیایی، درگیری ریوی به علت شیوع بالا و همچنین تأثیر قابل توجه بیماری های ریوی در خواب اهمیت قابل توجهی دارد.
بیماری ریوی ایجاد شده در جانبازان شیمیایی در بیش از ٥٠ درصد ای بیماران رخ می دهد و در اغلب موارد غیر قابل برگشت است. همچنین اختلال اضطرابی در ٥٧ درصد جانباران شیمیایی گزارش شده است . علایم اضطراب، تحرک پذیری و عصبی شدن مکرر در جانبازان بیشتر بوده و شیوع افسردگی نیز در جانبازان شیمیایی در مطالعات مختلف بین ٥٧ تا ٩٢ درصد گزارش شده است.
یادگار بشر متمدن! 




 

( روز مبارزه با سلاح‏های شیمیایی و میکروبی )
هشتم تیر ماه ، روز مبارزه با سلاح‏های شیمیایی و میکروبی است؛ سلاح‏هایی که ناجوانمردانه در جنگ ایران و عراق، مردانی را برای همیشه زمینگیر کرد و دردهایی را در سینه‏هایشان کاشت که نسل‏های بعد نیز باید تاوانش را بپردازند. طی جنگ هشت ساله عراق و ایران، بیش از 110 هزار نفر گازهای شیمیایی را استنشاق کردند و هر آن احتمال بروز عوارض آن با شدت‏های مختلف وجود دارد. بر اساس آمار ارائه شده از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران، در حال حاضر، 48 هزار و 420 نفر جانباز شیمیایی در این بنیاد پرونده دارند و از خدمات آن بهره‏مند می‏شود. اما به راستی این مردان بزرگ، چگونه روزگار سپری می‏کنند؟

اولین شهر قربانی سلاح‏های شیمیایی در جهان 

پس از جنگ جهانی اول، وسیع‏ترین حملات شیمیایی در طول جنگ هشت ساله عراق علیه ایران روی داد. عوامل شیمیایی که با وسایل و اشکال گوناگون از جمله بمب، موشک، راکت، توپخانه، مین و... مورد استفاده قرار می‏گیرند، جهت ناتوان کردن یا از پای درآوردن نیروهای نظامی در جنگ‏ها به کار می‏رود. اما رژیم بعثی عراق از این سلاح‏ها به طور گسترده در مناطق مسکونی کشورمان استفاده کرد. 
عراق که در پی تهاجم خود به سرزمین مقدس جمهوری اسلامی ایران شکست‏هایی را در برخی مناطق کشورمان متحمل شده بود، از رویارویی با رزمندگان اسلام در مناطق نبرد ناتوان بود، برای جبران ناکامی خود اقدام به استفاده از سلاح‏های شیمیایی نمود، به طوری که اولین استفاده ثبت شده 23 دی ماه 1359، در منطقه بین «هلاله» و «نی خزر» در پنجاه کیلومتری غرب ایلام، اعلام گردیده است. حملات شیمیایی عراق به مناطق نبرد محدود نشد، و مناطق مسکونی کشورمان به طور پراکنده مورد تهاجم دشمن قرار می‏گرفت. گسترده‏ترین حمله ناجوانمردانه عراق به مناطق مسکونی در حدود ساعت شانزده روز هفتم تیرماه سال 1366، در شهر سردشت (در استان آذربایجان غربی)، انجام شد که در این حمله بیش از هشت هزار نفر از جمعیت غیر نظامی دوازده هزار نفری سردشت شامل کودک، زن، مرد، پیر و جوان مجروح شدند، حدود 1500 نفر از این مصدومین برای معالجه در بیمارستان‏ها بستری شدند و 110 نفر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. 
در طول هشت سال دفاع مقدس، بنا بر آمار موجود، رژیم عراق 242 حمله شیمیایی به مناطق کشورمان داشته است و در حال حاضر، بیش از یک صد هزار مجروح شیمیایی وجود دارد. این ارقام کم و بیش به تأیید مقامات و سازمان‏های بین‏المللی رسیده است. به گفته رئیس سازمان بین المللی استکهلم (معروف به یسپری) جنگ عراق علیه ایران چهل و پنج هزار مصدوم و پنج هزار شهید شیمیایی بر جای گذاشته است. همچنین به تأیید دبیر کل سازمان منع سلاح‏های شیمیایی، هنوز سی هزار نفر از سلاح شیمیایی در ایران رنج می‏برند. 
بنابر آنچه بیان شد، جمهوری اسلامی ایران بزرگ‏ترین قربانی تروریسم و سلاح‏های شیمیایی در جهان است و این در حالی است که توسط مسؤولان آمریکایی و رژیم صهیونیستی که خود بزرگ‏ترین تولید کننده مواد و صادر کننده تجهیزات پیشرفته استفاده از این سلاح‏ها هستند و در طول جنگ هشت ساله، بیش‏ترین حمایت مادی و معنوی از عراق را در کاربرد این جنگ افزارهای مخرب نموده‏اند و با نفوذ خود در سازمان ملل و شورای امنیت از محکوم نمودن عراق در استفاده از این سلاح‏ها خودداری کرده‏اند و به جمهوری اسلامی ایران اتهام تلاش برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی وارد می‏سازند. در حالی که ایران عضو تمام معاهدات بین المللی سلاح‏های شیمیایی است. 
سلاح‏های مرگ آفرین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۲۷
فاصله گلناری
آخرین روزهای دکتر علی شریعتی  
 
نویسنده : سید محمد صفوی

روزگار پیش از انقلا ب و در جریان مبارزات مردم علیه رژیم شاه، افراد بزرگ و موثری درگذشتند که مرگشان در هاله ای از ابهام قرار گرفت و روایت های متفاوتی از فوت آنها وجود داشت. این افراد همه در یک چیز اشتراک داشتند و آن مخالفت با رژیم  پهلوی بود اما محل و شیوه مرگشان - همچنان که محل و شیوه زندگی شان - با هم تفاوت های بسیاری داشت. رژیم مرگ همه این افراد را مرگ طبیعی می دانست و مردم مبارز آنها را شهید می دانستند. 
دوشنبه 18 دی ماه 1346 مردم خبر درگذشت جهان پهلوان بزرگ و مردمی زمان خود، مرحوم غلام رضا تختی را شنیدند که روزنامه ها طبق اعلام ساواک، مرگ او را خودکشی در هتل آتلا نتیک گزارش دادند اما در تمام مراسم مردمی، از او با عنوان "شهید" نام برده می شد. 
21 خرداد ماه 1349 محمدرضا سعیدی از روحانیون مبارز در زندان به شهادت رسید و مرگ او سکته قلبی اعلا م شد. در سال 1356هم دو مرگ مشکوک دیگر در خارج از ایران، دو تن از بزرگترین یاوران انقلاب را از مردم گرفت. سیدمصطفی خمینی (فرزند ارشد امام خمینی) در عراق و دکتر علی شریعتی در انگلستان درگذشتند که از طرف مقامات دولتی مرگ آنها هم سکته اعلا م شد. اما همواره در طول مبارزات از آنها با عنوان شهید یاد شده و کسی مرگ طبیعی را برای آنها باور نداشت. 
بعد از انقلاب تلاش بسیاری شد تا واقعیت ها مشخص شود اما خبر درگذشت محمدرضا سعیدی که از همان زمان هم بر اثر افشاگری های هم سلولی هایش شهادتش مسجل بود، هیچ نتیجه قطعی درباره چگونگی فوت بقیه به دست نیامده است. درباره تختی بسیار گفته شده اما کسی نمی تواند قاطعانه نظر بدهد. درباره مصطفی خمینی کمتر نظری داده شده است و به نظر می رسد فوت طبیعی مورد قبول بسیاری است. درباره درگذشت علی شریعتی چطور؟ دکتر علی شریعتی در میان این افراد وضعیت ویژه دارد. 
جنازه وی سال هاست در سوریه و در جوار حرم حضرت زینب (س) به امانت سپرده شده اما هرگز آوردن جنازه اش به کشور، جدی نشده است! با چنین وضعیتی معلوم است  که سخن گفتن از مرگ دکتر شریعتی هم چقدر می تواند با اما و اگر و... همراه باشد. با این حال در این نوشته سعی شده فارغ از همه نظراتی که درباره این اندیشمند بزرگ معاصر وجود دارد، به بررسی مرگ ناگوار وی در آستانه انقلاب اسلامی  پرداخته شود. آنچه در این نوشته به عنوان مرجع در نظر گرفته شده، دو کتاب است. اولی «طرحی از یک زندگی» نوشته خانم دکتر پوران شریعت  رضوی همسر گرانقدر دکتر شریعتی است که در واقع زندگینامه شریعتی است و دیگری کتاب «از شریعتی» نوشته دکتر عبدالکریم سروش است که در آن گفته هایی درباره مرگ و تشییع جنازه شریعتی آمده است و با توجه به دقت سروش و اینکه او از جمله اولین کسانی است که بر سر جنازه دکتر رفته  مقدمات تشییع وی را آماده کرده است، منبعی مورد وثوق به شمار می رود. 
چرا دکتر شریعتی به انگلستان رفت؟ 
اسفندماه سال 1353، شریعتی پس از تحمل 18 ماه زندان انفرادی در کمیته شهربانی آزاد شد.  اسارت درازمدت در سلول، او را سخت به نور آفتاب حساس کرده بود و از نظر روحی هم بسیار افسرده شده بود.  رژیم همه راه های مبارزه اجتماعی را بر او بسته بود، حسینیه ارشاد تعطیل و او از تدریس در دانشگاه محروم شده بود. مبارزه مخفی هم عملا  امکان نداشت. ساواک او را شدیدا تحت نظر داشت و روز به روز هم حلقه این محدودیت ها تنگ تر می شد: "ظاهرا آزاد هستم و از قید اسارت، به اصطلاح رهایی یافته ام ولی آنچه مسلم است نوع زندانم تغییر کرده و از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شده ام." 
یکی از شب ها در حال عبور از خیابان، چند نفر از دانشجویانش، او را می شناسند، او را در میان می گیرند، دکتر هم که از دیدن آنها خوشحال شده، طبق عادت دیرینه اش با آنها گرم گفت وگو می شود، مدتی با هم صحبت می کنند و بعد از هم جدا می شوند. پس از چند روز خبر می رسد که همه آن دانشجویان دستگیر شده اند. 
توانایی های دکتر شریعتی - براساس آنچه همسرش نوشته است - در روزهای خانه نشینی اجباری روز به روز کاهش می یافت و اعصابش سخت فرسوده تر می شد. در نامه ای که او برای یکی از دوستانش می نویسد به این واقعیت اشاره می کند: 
"... من که زندگیم معلوم است احتضار! یک جان کندن مستمر و نامش زندگی کردن. هر روز صبح که در آینه خودم را می بینم، درست می بینم که لا اقل سالی بر من گذشته است. دیشب و پریشب، همیشه برایم پارسال و پیرارسال است، روزها را برای این که از عمرم بدزدم می خوابم و شب ها! با تنهایی و سکوت و سیاهی در زیر باران رنج ها که مدام می بارد، زانو به بغل، خاموش می نشینم و انبوهی از خاطره های مرده و آرزوهای مجروح در برابرم، تا آفتاب که سر می زند و هوا روشن می شود و صدای پای روز، سرفه ها  و گنجشک ها و اتومبیل ها و آغاز حرکت و کار! از ترس می روم و به خواب فرو می روم. البته بیکار نبوده ام، بزرگترین کاری که کرده ام این است که هنوز زنده  مانده ام و این دشوارترین وظیفه ای بوده است که انجام داده ام و اگر انصاف بدهند، بسیار کارها که نکرده ام و مگر این ها خود، کار نیست؟ مگر ثواب سیئاتی که کسی انجام نمی دهد از ثواب بسیاری حسنات که انجام می دهند بیشتر نیست؟ ..."

روزهای قبل از وفات

دکتر شریعتی پس از دو سال، خسته از وضعیتش تصمیم به "هجرت" می گیرد اما ممنوع الخروج بودن مانع بزرگی برای مهاجرت او به خارج از کشور بوده است. در مشورتی که دکتر با دوستانش می کند و با تحقیقات آنهامشخص می شود که تمام پرونده های او در ساواک تحت عنوان "علی شریعتی" یا "علی شریعتی مزینانی" طبقه بندی شده است در حالی که نام خانوادگی او طبق شناسنامه "مزینانی" بوده نه شریعتی. به همین دلیل او می تواند پاسپورت بگیرد و 26 اردیبهشت 56 تهران را به قصد بروکسل ترک می کند: "بالا خره صبح دوشنبه بر روی قالیچه سلیمانی سابنا، از زندان سکندر پریدم! لحظه های پر دلهره، بیم  و امید، اسارت و نجات و گذر از آن پل صراط در آن دقیقه خطیر و خطرناک، اما مجهولی که جز تقدیر از آن آگاه نیست..."
چند روز بعد خبر خروج دکتر شریعتی از کشور توسط دوستان و آشنایانش پخش می شود و به گوش ماموران ساواک هم می رسد و آنها به دنبال مقصد و محل اقامت شریعتی می گردند. وی دو یا سه روز در هتل اینترنشنال بروکسل اقامت می کند و بعد تصمیم می گیرد به انگلیس برود. وی پس از رسیدن به لندن با یکی از بستگان همسرش به نام دکتر علی فکوهی تماس می گیرد و منزل او در ساوت همپتن را به عنوان اقامتگاه موقت انتخاب می کند. بعد از یک هفته او اتومبیلی می خرد و با همان خودرو وارد کشتی می شود و به بندر لوهاور فرانسه می رود و در جاهای مختلفی - از جمله چند روزی در منزل دکتر حسن حبیبی - اقامت می گزیند و در شب 26 خرداد دوباره از راه دریا به ساوت همپتن برمی گردد. در مراجعه به منزل مورد ظن پلیس انگلستان قرار می گیرد و چند ساعتی در اداره مهاجرت بازداشت می شود. شریعتی از 26 تا 28 خرداد که روز خروج همسر و دخترانش از ایران بوده، بسیار مضطرب و نگران بوده. شبها علی رغم خستگی ناشی از سفر بیدار می مانده و روزها منتظر خبری از ایران، پای تلفن بوده است.28 خرداد همسرش به منزل علی فکوهی تلفن می زند و خود دکتر شریعتی گوشی را برمی دارد. خانم شریعت رضوی به شریعتی می گوید که دختران از ایران خارج شده اند اما مانع خروج او از کشور شده اند. 
شریعتی به همسرش می گوید: "به فرودگاه خواهم رفت و به محض رسیدن بچه ها، تو را مطلع خواهم کرد. به گفته آقای فکوهی، آن روز قبل از رفتن به فرودگاه، مقداری وسایل ضروری و مواد غذایی تهیه می کنند و به خانه ای که اجاره کرده بودند می برند، بعد به اتفاق ناهید و نسرین فکوهی، به فرودگاه می روند. پس از مدتی انتظار بالا خره هواپیما به زمین می نشیند. چند دقیقه بعد سوسن و سارا، دو دختر بچه روسری به سر با چهره هایی نگران، در حالی که مترصد یافتن پدر بودند، پیدا شدند. شریعتی به طرف آنهامی رود و بامهر آنهارا در آغوش می کشد، آنها علی رغم شادمانی، گریه می کنند و اشک می ریزند، پدر به آنها دلداری می دهد و با کمی شوخی و متلک، سربه سرشان می گذارد تا ذهن کودکانه آنها مجبور نباشد بار رنجی به آن سنگینی را تحمل کند. همگی از فرودگاه به منزلی که شب قبل، از یک پاکستانی الا صل مقیم انگلیس اجاره کرده بودند، می روند. در مسیر برگشت از فرودگاه به خانه، آقای فکوهی رانندگی می کرده، ظاهرا علی آن شب کلا  بی حوصله بوده است. 
آقای علی فکوهی می گوید: "آن شب من ناگهانی و سرزده، به اتاقی که تصور نمی کردم کسی در آنجا باشد وارد شدم دفعتا دکتر را دیدم که با حالتی بسیار عرفانی به نماز ایستاده است. بی اختیار محو آن حالت شدم. بسیار از آن خلسه سکرآور تاثیر پذیرفتم. پس از تمام شدن نمازش پرسیدم: چرا شما این قدر منقلب و دگرگون هستید؟ دکتر جواب داد: نیروهای امنیتی با جلوگیری از خروج پوران و مونا، نبض مرا در دست گرفته اند. این تنهابرگ برنده ای است که در دست دارند و به وسیله آن می توانند مرا تحت فشار قرار دهند و به کشور بازگردانند،  احساس می کنم فصل تازه ای در زندگی من آغاز شده است."

درگذشت دکتر علی دکتر شریعتی

 

 
دکتر علی شریعتی در سال 1312 شمسی در شهرستان مزینان در استان خراسان متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، راهی پاریس شد و در آنجا موفق به اخذ دکترای جامعه‏شناسی گردید. او در ضمن تحصیل در فرانسه، جهت آزادی کشور مسلمان‏نشین الجزایر نیز کوشش‏های چشمگیری داشت. دکتر در سال 1343 به ایران بازگشت و بلافاصله به خاطر مبارزاتی که علیه رژیم ستم‏شاهی انجام داده بود دستگیر و روانه زندان شد. پس از آزادی از زندان ضمن اشتغال به تدریس، به سخنرانی‏های روشنگرانه همت گماشت. در این زمان، شریعتی مبارزات خود را با برگزاری جلسات سخنرانی و بحث، در حسینیه ارشاد تهران ادامه داد. او در کنار استادان و متفکرانی نظیر استاد شهید مرتضی مطهری و باهنر، حسینیه ارشاد را به پایگاهی جهت تغذیه فکری نسل جوان تبدیل نمودند. دکتر شریعتی به امام خمینی(ره) علاقمند بود و محققی فعال به شمار می‏رفت، به طوری که در طول زندگی کوتاه خود، بیش از 200 اثر به صورت کتاب، جزوه و مجموعه نوار سخنرانی از خود به جای گذاشت. فعالیت‏های فرهنگی دکتر شریعتی، سبب دستگیری مجدد او گردید و پس از آزادی، در تاریخ 16 اردیبهشت 1356 به لندن مسافرت کرد و در 29 خرداد همان سال در آن شهر به طرز مشکوکی درگذشت. بدنش را پس از چند روز به سوریه منتقل کرده و در زینبیه به خاک سپردند. برخی سخنان و نوشته‏های وی در عین داشتن نکات بدیع و احساس برانگیز، در خور تأمل و نقد می‏باشند.
 

درگذشت دکتر علی شریعتی

29 خرداد سال 1356


خواستم که بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم که بگویم: فاطمه دختر محمد (ص) است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم که بگویم: فاطمه همسر علــی است. دیــــدم که فاطمه نیست.
خواستم که بگویم: فاطمه مادر حسنیــن است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم که بگویم: فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه اینها همه است و این هــمه فاطمه نیست؛ فاطمه، فاطمه است.

29 خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است. به همین مناسبت هر ساله به پاس خدمات ارزنده او به نسل جوان این کشور آثار و اندیشه های او همچون استاد شهید مرتضی مطهری مورد نقد و بازخوانی مستمر قرار می گیرد. بی شک او و استاد مطهری دو اندیشمند و دو متفکر تأثیرگذار در جامعه ایرانی بوده و هستند که اندیشه های آنان مقدمات نظری انقلاب اسلامی ایران را فراهم کرد. مجموعه آثار شریعتی که تاکنون بالغ بر 37 اثر رسیده است شامل آثار مختلفی چون، تاریخ، دین، جامعه شناسی، سیاست، عرفان، هنر و ... است. در این میان او اهتمام ویژه ای به معرفی الگوهای خاص دینی دارد. شخصیتهایی چون ابوذر، علی(ع)، حسین(ع)، اقبال لاهوری و... کسانی هستند که در تاریخ اندیشه او به تدریج مشاهده می شوند. از منظر او معرفی الگوهای بزرگ در واقع نشان دادن توانمندیها و بستر مساعد تمدنی است که توانسته است آنان را در خود پرورش دهد. او می گوید: 

« این یک افتخار بزرگی است که هنوز علیرغم همه علل و عوامل سیاسی و استعماری و ارتجاعی و مادی که مانع رشد و پیشرفت شخصیتها و نبوغ ها در جامعه اسلامی هست، اسلام چون گذشته، قدرت سازندگی انسان و پرورش دهندگی نبوغ را در خود حفظ کرده.»
(مقدمه « ما و اقبال » / ص 11)

زندگینامه
دکتر علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دین بوده اند.... پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حکیم اسرار (حاج ملاهادی سبزواری) محسوب می شد. پدرش استاد محمد تقی شریعتی (موسس کانون حقایق اسلامی که هدف آن «تجدید حیات اسلام و مسلمین» بود) و مادرش زهرا امینی زنی روستایی متواضع و حساس بود. علی حساسیتهای لطیف انسانی و اقتدار روحی و صلاحیت عقیده اش را از مادرش به ودیعه گرفته بود. علی به سال 1319 در سن هفت سالگی در دبستان ابن یمین، ثبت نام می کند، اما به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور ـ تبعید رضا شاه و اشغال کشور توسط متفقین ـ خانواده اش را به ده می فرستد و پس از برقراری آرامش نسبی در مشهد علی و خانواده اش به مشهد باز می گردند. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانشسرای مقدماتی شد. در سال 31، اولین بازداشت علی که در واقع نخستین رویارویی مستقیم وی با حکومت و طرفداری همه جانبه او از حکومت ملی بود، واقع شد. در همین زمان یعنی 1331 وی که در سال آخر دانشسرا بود به پیشنهاد پدرش شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) می کند. در اواسط سال 1331 تحصیلات علی در دانشسرا تمام شد و پس از مدتی شروع به تدریس در مدرسه کاتب پور احمدآباد کرد. و همزمان به فعالیتهای سیاسیش ادامه داد. کتاب «مکتب واسطه» نیز در همین دوره نوشته شده است. در سال 1334 پس از تاسیس دانشکده علوم و ادبیات انسانی مشهد وارد آن دانشکده شد. در دانشکده مسئول انجمن ادبی دانشجویان بود در همین سالهاست که آثاری از اخوان ثالث مانند کتاب ارغنون (1330) و کتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسید و او را سخت تحت تاثیر قرار داد. در این زمان فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی شریعتی در نهضت (جمعیتی که پس از کودتای 28 مرداد توسط جمعی از ملیون خراسان ایجاد شده که علی شریعتی یکی از اعضا آن جمعیت بود). آشنایی او با خانم پوران شریعت رضوی در دانشکده ادبیات منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 می گردد. و پس از چند ماه زندگی مشترک به علت موافقت با بورسیه تحصیلی او در اوایل خرداد ماه 1338 برای ادامه تحصیل راهی فرانسه می شود. در طول دوران نحصیل در اروپا علاوه بر نهضت آزادیبخش الجزایر با دیگر نهضتهای ملی افریقا و آسیا، آشنایی پیدا کرد و به دنبال افشای شهادت پاتریس لومومبا در 1961 تظاهرات وسیعی از سوی سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیک در پاریس سازمان یافته بود که منجر به حمله پلیس و دستگیری عده زیادی از جمله دکتر علی شریعتی شد. دولت فرانسه که با بررسی وضع سیاسی او، تصمیم به اخراج وی گرفت اما با حمایت قاضی سوسیالیست دادگاه، مجبور می شود اجرای حکم را معوق گذارد. وی در سال 1963 با درجه دکتری یونیورسیته فارغ التحصیل شد و پس از مدتی او به همراه خانواده و سه فرزندش به ایران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواک دستگیر شد.

پس از بازگشت از اروپا 
پس از پنج سال تحصیل و آموختن و فعالیت سیاسی، در اروپا، بازگشت به فضای راکد و بسته جامعه ایران و آن هم تدریس در دبیرستان بسیار رنج آور بود، سال بعد (وی) پس از قبولی در امتحان به عنوان کارشناس کتب درسی به تهران منتقل می شود و با آقایان برقعی و باهنر و دکتر بهشتی که از مسئولین بررسی کتب دینی بودند، همکاری می کند. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور لوئی ماسینیون حاصل تلاش او در این دوره است. از سال 1345 او به استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام می شود. موضوعات اساسی تدرس او را می توان به چند بخش تقسیم کرد: تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی. از همان آغاز روش تدریس، برخوردش با مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگر استادان متمایز می کرد. چاپ کتاب اسلام شناسی و موفقیت درسهای دکتر علی شریعتی در دانشکده مشهد و ایراد سخنرانیهای او در حسینیه ارشاد در تهران موجب شد که دانشکده های دیگر ایران از او تقاضای سخنرانی کنند این سخنرانیها از نیمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه این فعالیتها مسئولین دانشگاه را بر آن داشت که ارتباط او با دانشجویان را قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی ـ فرهنگی بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پی این کشمکشها و دستور شفاهی ساواک به دانشگاه مشهد کلاسهای درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطیل شد. از اواخر آبان ماه 51 بخاطر سخنرانی های ضد رژیم، زندگی مخفی وی آغاز شد و پس از چند ماه زندگی مخفی درمهرماه سال 1352 خود را به ساواک معرفی کرد که تا 18 ماه او را در سلول انفرادی زندانی کردند؛ که نهایتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد می شود و بدین ترتیب مهمترین فصل زندگی اجتماعی و سیاسی وی خاتمه می یابد. در این دوران که مجبور به خانه نشینی بود؛ فرصت یافت تا به فرزندانش توجه بیشتری کند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از کشور فرصت یافت تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم کند. دکتر شریعتی نهایتا در روز 26 اردیبهشت سال 1356 از ایران، به مقصد بلژیک هجرت کرد و پس از اقامتی سه روزه در بروکسل عازم انگلستان شد و در منزل یکی از بستگان نزدیک همسر خود اقامت گزید و پس از گذشت یک ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشکوک درگذشت و با مشورت استاد محمد تقی شریعتی و کمک دوستان و یاران او از جمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در جوار حرم مطهر حضرت زینب (س) در سوریه به خاک سپرده شد.

مجموعه آثار :
٣. زن ٢.چه باید کرد ١.برای خود، برای ما،‌ برای دیگران
٦.انسان ۵.جهانبینی ایدئولوژی ٤.مذهب علیه مذهب
۹.بازشناسی هویت ایرانی اسلامی ٨.علی (ع) ٧.  انسان بی خود
١٢.اسلام شناسی مشهد ١١.میعاد با ابراهیم ١٠.روش شناخت اسلام
۵١.گفتگوهای تنهای ١٤.هنر ١٣.ویژگیهای قرون جدید
١٨.فرهنگ لغات ١٧.آثار گوناگون ١٦.نامه ها
٢١.با مخاطبهای آشنا ٢٠.یک جلوش تا بی نهایت صفر ۹١.پدر، مادر، ما متهمیم!
٢٤.بازگشت ٢٣.ابوذر ٢٢.خودسازی انقلابی
٢٧.شیعه ٢٦.حج ۵٢.ما و اقبال
٠۳.جهت گیری طبقاتی اسلام ۹٢.تشیع علوی، تشیع صفوی ٢٨.نیایش
۳۳.هبوط در کویر ٣٢.تاریخ تمدن جلد دوم ١۳.تاریخ تمدن جلد اول
٣٦.اسلام شناسی دوره سه جلدی ۳۵.-تاریخ ادیان جلد دوم ٣٤.تاریخ ادیان جلد اول
    ٧۳.حسین وارث آدم


اندیشمندی که برای همیشه ماندگار شد

علی شریعتی، یکی از تاثیرگذارترین اندیشمندان دینی معاصر است. کتاب‌های شریعتی پس از گذشت سال‌ها هنوز هم طرفداران زیادی دارد.

ایلنا: 29 خرداد سالروز درگذشت علی شریعتی است. 

علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد. 

پدرش محمد تقی شریعتی موسس کانون حقایق اسلامی بود. پدرٍ پدربزرگ او؛ ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری محسوب می‌شد. 

شریعتی در سال 1319 در دبستان ابن یمین در شهر مشهد، مشغول درس خواندن شد. در همان سال و به دلیل تبعید رضا شاه و اشغال کشورتوسط متفقین، وضعیت کشور ناآرام شد. پدر او، خانواده را به ده مزینان فرستاد. بعد از مدتی و با ایجاد آرامش نسبی در مشهد، علی و خانواده‌اش به مشهد برگشتند؛ به همین دلیل وقفه کوتاهی در تحصیل او ایجاد شد. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی، در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانشسرای مقدماتی شد. 

او در سال 1331، به دلیل طرفداری از مصدق و حکومت ملی، برای اولین بار بازداشت شد. این اتفاق نخستین رویارویی مستقیم وی با نظام شاهنشاهی بود و باعث طرفداری همه جانبه او از حکومت ملی شد. در همین سال، به پیشنهاد پدرش، شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) کرد. در اواسط سال 1331 و پایان تحصیلات در دانشسرا، به تدریس در مدرسه کاتب پور احمدآباد پرداخت. در همین زمان به تدریج با عقاید سید محمود طالقانی آشنا شد و به حلقه مقاومت ملی در مشهد پیوست. در همین زمان کتاب «مکتب واسطه» را نوشت. 

شریعتی در سال 1334 پس از تاسیس دانشکده علوم و ادبیات انسانی مشهد، وارد آن دانشکده شد. در همین سالها، چاپ آثار"مهدی اخوان ثالث" مانند "ارغنون"، "زمستان" و "آخر شاهنامه"، او را سخت تحت تاثیر قرار داد. 

در سال‌های تحصیل در دانشگاه، فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شریعتی، باعث آشنایی و ازدواج او با "پوران شریعت رضوی" در سال 1337 شد. پس از چند ماه زندگی مشترک، به علت موافقت با بورسیه تحصیلی او در اوایل خرداد‌ماه 1338 برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد. 

شریعتی در طول دوران تحصیل در اروپا، علاوه بر نهضت آزادیبخش الجزایر با دیگر نهضت‌های ملی آفریقا و آسیا، آشنا شد. در سال 1961 بعد از افشای شهادت پاتریس لومومبا، تظاهرات وسیعی از سوی سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیک در پاریس برگزار شد. شریعتی هم در این تظاهرات شرکت کرد و توسط پلیس فرانسه دستگیر شد. دولت فرانسه با بررسی وضع سیاسی او، تصمیم به اخراجش گرفت، اما حمایت قاضی سوسیالیست دادگاه از شریعتی، باعث شد دولت در اجرای این حکم ناموفق بماند. 

او در سال 1963 با درجه دکترا از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. پس از مدتی او به همراه خانواده و سه فرزندش (احسان، سوسن و سارا) به ایران برگشت. در ابتدای ورود به ایران، در مرز بازرگان توسط مأموران دستگیر شد. این حکم دستگیری، قبل از سوی ساواک صادر شده بود و بعد از خروج او از ایران، معلق مانده بود. شریعتی بعد از بازداشت به زندان قزل‌قلعه در تهران منتقل شد. او پس از آزادی در اوایل شهریور همان سال، به مشهد برگشت. 

فضای بسته سیاسی ایران، به خصوص بعداز پنج سال زندگی و تحصیل و فعالیت سیاسی در اروپا، برای شریعتی بسیار سخت بود. در سال بعد پس ازقبولی در امتحان، به عنوان کارشناس کتاب‌های درسی به تهران منتقل شد. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور "لوئی ماسینیون" حاصل تلاش او در این دوره است. 

در سال 1345 او به عنوان استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام شد. موضوعات اساسی تدریس او را می توان به چند بخش: تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی تقسیم کرد. 

از زمان آغاز تدریس، برخورد شریعتی با مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگر استادان متمایز می‌کرد. چاپ کتاب اسلام‌شناسی و موفقیت درس‌های دکتر علی شریعتی در دانشکده مشهد و سخنرانی‌های او در حسینیه ارشاد در تهران باعث شد که دانشکده‌های دیگر ایران از او تقاضای سخنرانی کنند. این سخنرانی‌ها از نیمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه این فعالیت‌ها باعث شد مسئولین دانشگاه تصمیم بگیرند ارتباط او را با سایر دانشجویان قطع کنند. به همین دلیل کلاس‌های وی که در واقع جلسات بحث سیاسی و فرهنگی بود، از مهر‌ماه 1350 رسمآ تعطیل شدند. 

در اواخر آبان‌ماه 1351 به دلیل سخنرانی‌های ضد رژیم، زندگی مخفی شریعتی شروع شد. از زمان تعطیلی حسینیه ارشاد به بعد، متن سخنرانی‌های شریعتی با اسم مستعار به چاپ می‌رسید. در تیر ماه ۱۳۵۲، علی شریعتی در نیمه شب به خانه‌اش برگشت و دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از معرفی، شریعتی نزدیک به 18 ماه در سلول انفرادی زندانی شد. 

او در اواخر اسفند‌ماه سال 1353، از زندان آزاد شد. در این دوران که مجبور به خانه‌نشینی بود، فرصت پیدا کرد تا به مسائل و مشکلات خانوادگی توجه بیشتری داشته باشد. در سال 1355، با فرستادن پسرش(احسان) به خارج از کشور فرصت یافت تا مقدمات خروج خودش را هم از کشور فراهم کند. 

شریعتی در روز 26 اردیبهشت سال 1356 از ایران، به مقصد بلژیک مهاجرت کرد. اما پس از اقامتی سه روزه در بروکسل، عازم انگلستان شد و در منزل یکی از بستگان نزدیک همسر خود، در شهر ساوت‌همپتون ساکن شد. 

علی شریعتی در ۲۹ خرداد همان سال و در حالی‌که سه هفته از سفرش به انگلستان می‌گذشت، به شکلی مشکوک درگذشت. دلیل رسمی مرگ وی انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام شد؛ هرچند مرگ وی به دلیل نداشتن سابقهٔ بیماری قلبی، عدم کالبدشکافی و اعلام نتیجه سریع و خبر داشتن سفارت ایران در لندن از مرگ وی قبل از اعلام رسمی خبر مشکوک بود. شریعتی وصیت کرده بود در حسینیهٔ ارشاد دفن شود، اما به دلیل مشکلات موجود، پیکر علی شریعتی با نظر خانواده و کمک دوستان و آشنایان ازجمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در جوار حرم مطهر حضرت زینب(س) در سوریه به خاک سپرده شد. 

شریعتی از نگاه سطحی به مدرنیته انتقاد می‌کرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملت‌های شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیموده‌است. در عین حال استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی قرار داشت. از شریعتی آثار بسیار زیادی بر جای مانده است که از آن میان می‌شود به: تحلیلی از مناسک حج، شیعه، نیایش، تشیع علوی و تشیع صفوی، جهت‌گیری طبقاتی در اسلام، هبوط در کویر، حسین وارث آدم، چه باید کرد، زن و مذهب علیه مذهب اشاره کرد. 

شریعتی، محمدرضا حکیمی را به عنوان وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب کرده‌است. 
پایان پیام


 

30خرداد 91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۲۳
فاصله گلناری
 
 
     

در تقویم رسمی کشور ما (ایران) روز نهم اردیبهشت به عنوان روز شوراها یاد شده است. شورا یک اصل عقلی است که آموزه های دین اسلام در کتاب و سنت نیز بر آن صحه گذاشته است. انقلاب اسلامی ایران نیز که بر مبنای آموزه های اسلامی در چارچوب هدف سلبی خود با استبداد و خودرایی فرمانروایان به مبارزه برخاست و تحقق مشارکت عمومی مردم در تعیین سرنوشتشان را به عنوان یک هدف ایجابی برگزید. اصل ارزشمند شورا را مورد توجه جدی قرار داد و قانون اساسی هنگامی که در بیان اصول کلی حاکم بر نظام جمهوری اسلامی در اصل ششم شیوه اداره امور کشور را بر آراء عمومی مبتنی کرد و روش آن را انتخابات قرارداد، به موازات اشاره به انتخاب رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، از انتخاب اعضای شوراهای اسلامی نیز به عنوان ابزاری برای تحقق حاکمیت مردم و تجلی اراده عمومی یاد کرده است.

به علاوه این قانون در اصل هفتم نیز شوراها را از ارکان تصمیم گیری و اداره امور کشور ذکر کرده است. طبیعی است وقتی قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصول کلی خود شورا را به عنوان ابزار تجلی اراده مردم و نهاد سیاسی تصمیم گیرنده مورد پذیرش قرار داده در اصول بعدی بیشتر به آن توجه کند بر همین اساس فصل هفتم این قانون به شوراها اختصاص یافته است. در این فصل طی اصول یکصدم تا یکصد و ششم وظایف، چگونگی انتخاب و سایر مسائل مربوط به شوراها مشخص شده است.

نهاد شورا با آن درجه از اهمیت عقلی و اسلامی و این میزان از تأکید قانون اساسی بر نقش و ضرورت آن در اداره امور جامعه به دلایل مختلف در ۲۰ سال اول پس از پیروزی انقلاب چندان مورد توجه قرار نداشت به طوری که اولین انتخابات رسمی شوراها در چارچوب اجرای قانون اساسی روز هفتم اسفند ۱۳۷۷ یعنی ۲۰ سال بعد از پیروزی انقلاب در چارچوب برنامه توسعه سیاسی و گسترش نهادهای مدنی و مشارکت عمومی برگزار شد و حدود ۱۸۵ هزار نفر اعضای اصلی و علی البدل از سوی مردم برگزیده شدند و بالاخره در روز نهم اردیبهشت ۱۳۷۸ شوراهای شهر و روستا به طور رسمی دوره چهار ساله مسئولیت خویش را برای تحقق بخشی از حاکمیت مردم که عملی شدن آن در گرو فعالیت این نهاد است آغاز کردند. اکنون پس از گذشت حدود دو سال از آغاز به کار شوراها چند نکته بیش از پیش آشکار شده است. بدون تردید نوع برخورد جامعه ما با این مسائل بر تقویت یا تضعیف نهاد شورا و چشم انداز آینده این نهاد در اداره امور کشور بسیار تأثیرگذار است.

● این مسائل عبارتند از:

▪ اول ـ مبانی و بسترهای قانونی و حقوقی:

قانون اساسی جمهوری اسلامی تبیین شیوه انتخاب اعضای شوراها، چگونگی وظایف و اختیارات و نحوه نظارت آنها را به قانون عادی محول کرده است. مجلس شورای اسلامی از زمانی که برای اولین بار در آذر ۱۳۶۱ ماه قانون تشکیلات، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی کشور را در ۵۳ ماده به تصویب رساند تا زمانی که در خرداد ماه ۱۳۷۵ قانون کنونی شوراها را تصویب کرد، در دوره های مختلف قانون مزبور را در چندین مورد حک و اصلاح کرد اما اکنون که قانون شوراها در مرحله عمل به آزمون گذاشته شده از جهات مختلف کاستی های آن آشکار شده است. تحقق همه آنچه مدنظر تدوین کنندگان قانون اساسی از نهاد شورا بود در چارچوب قانون فعلی امکان پذیر نیست، این قانون نیازمند اصلاح است. اکنون اگرچه دست اندرکاران امور شوراها در وزارت کشور از تهیه و تنظیم لایحه اصلاح قانون شوراها خبر می دهند اما با توجه به اینکه یک قانون خوب که زمینه عملی داشته باشد باید تأیید عقل جمعی جامعه را نیز به همراه داشته باشد، بر همین اساس پیشنهاد می شود وزارت کشور لایحه اصلاح قانون شوراها را قبل از تصویب در نهادهای مربوطه منتشر کند تا در پرتو عقل جمعی جامعه و توسط کارشناسان حوزه های مختلف بیشتر صیقل خورد و از کاستی های احتمالی آن کاسته شود.

▪ دوم ـ تحقق رفتار شورایی برای اعضای شوراها:

شورا یک نهاد جمعی تصمیم گیری مبتنی بر شیوه دمکراسی است. در چنین چارچوبی جایی برای تک روی فردگرایانه باقی نمی ماند. بنابراین ضروری است آن دسته از افرادی که با نگرش غیر از این به عضویت شوراها در آمده اند نگاه خویش را تغییر دهند. مردم نیز باید این نکته را مدنظر داشته باشند و در انتخابات آینده شوراها افرادی که دارای منش شورایی هستند برای این نهادها انتخاب کنند.

▪ سوم ـ ارتباط بین شوراها و سایر سازمانهای اجرایی:

بدون تردید با تأسیس شوراها قدرت بخشی از نهادهایی که در نبود شوراها وظایف آنها را بر عهده داشته اند کاهش یافته است. این امر باعث نوعی چالش حفظ قدرت بین این سازمانها از یک سو و شوراها برای کسب قدرت واقعی از سوی دیگر شده است.

این چالش عملی با نوعی نگرش حداقل گرایانه و حداکثر گرایانه به قدرت شوراها همراه گشته است. از یک سو برخی سازمان های اجرایی کمترین وظایف و اختیار را برای شوراها قائل هستند و در سوی دیگر برخی اعضای شوراها چنان اختیارات حداکثری را برای خویش متصور می شوند که در پرتو آن جایی برای وظایف و اختیارات سایر نهادهای قانونی کشور باقی نمی ماند. حل این مشکلات ضمن آن که با اصلاح قانون شوراها ارتباط دقیق دارد به اصلاح ذهنیت های مطلق گرای برخی دست اندرکاران نهادهای اجرایی و نیز اعضای شوراها نیازمند است.

 

روز شوراها

 

پدید آورنده : زهرا رضائیان ، صفحه 45

یکشنبه

9 اردی بهشت 1389

11 ربیع الث8

29 . Apr . 2009

چکیده

مشورت، یکی از مسائل بسیار مهم در دین مبین اسلام است، به گونه ای که در جامعه اسلامی، رهبران به مشورت کردن با افراد با صلاحیت امر شده اند. در این مقاله، نویسنده محترم به مناسبت روز شوراها، به جنبه های گوناگون شورا و مشورت از دیدگاه اسلام پرداخته است.

اشاره

انسان، موجودی اجتماعی است که نیازها و خواسته های او جز با همکاری و تبادل نظر فکری دیگران برآورده نمی شود. نوآوری های بزرگ و بهره برداری از آنها، حاصل کمک و هم فکری انسان ها با همدیگر است.

پیشرفت دانش و فن آوری، ضرورت این کار جمعی و تبادل اطلاعات را میان انسان ها، ملت ها و دولت ها بیشتر نمایان می سازد. تصمیم گیری های اجتماعی در جنبه های گوناگون سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی زمانی دقیق تر و درست تر خواهد بود که افراد صاحب نظر در تنظیم آن بیشتر شرکت کنند و از نظرخواهی و تبادل اندیشه های گوناگون بهره گرفته شود. برخورد اندیشه ها به صورت صحیح و پیوسته، می تواند نارسایی های تصمیم گیری و اجرا را از بین ببرد و نتایج به دست آمده را هر چه کامل تر و دقیق تر کند.

نقش شورا در جامعه

مشورت، یکی از ارکان مهم سلامت تصمیم گیری هاست. جامعه ای که سنت مشورت در آن حاکم نیست، در تب و تاب خودمحوری می سوزد، ولی در جامعه ای که در آن هم فکری و نظرخواهی، اصلی یقینی است و از اجزای ضروری حیات آن به شمار می آید، بهترین راه و کامل ترین مسیر در برابر افراد گشوده خواهد شد.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز می فرماید: «هیچ قومی مشورت نکردند جز آنکه به بهترین امور هدایت یافتند.» آنان که گرفتار خودرأیی و استبدادند، در اشتباه به سر می برند و تنش های اجتماعی و سیاسی می آفرینند. نبود سنت مشورت در جامعه، رشد افکار را متوقف می سازد و چنین مردمی، شایستگی زندگی حقیقی را از دست می دهند.

شورا

پیشینه شورا

مشورت، یکی از مسائل مهمی است که خداوند در قرآن کریم، بارها ضرورت و نیازمندی به آن را با شیوه های گوناگون و واژه های مختلف بیان و عمل به آن را سفارش کرده است. بر اساس آیات قرآنی، مسئله شورا، به اسلام اختصاص ندارد. در برخی آیات، از افرادی سخن به میان آمده است که در امور گوناگون با اطرافیان خود مشاوره می کردند. از جمله این آیات، به واکنش بلقیس، ملکه سبأ در برابر نامه حضرت سلیمان علیه السلام می توان اشاره داشت که با بزرگان قوم خود مشورت کرد و از آنان نظر خواست.

اهمیت مشاوره در اسلام

موضوع مشاوره در اسلام اهمیت خاصی دارد تا آنجا که حتی در قرآن کریم، سوره ای به نام «شورا» نام گذاری شده است. در دیدگاه اسلام، مشورت کردن افزون بر هدایت انسان، او را از تنگناها می رهاند. در انجام امور، نیرومند می سازد، مایه برکت و فهم بصیرت انسان می گردد، او را به رضای خالق نزدیک می کند و به رأی خالص می رساند. آیه «وَ أَمْرَهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ» در مکه و آیه «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَْمْرَ» در مدینه نازل شده است؛ یعنی دین اسلام هم در شرایط خفقان مکه و هم در دوران تشکیل حکومت در مدینه، به مشورت سفارش می کند.

جایگاه شورا در نظام سیاسی اسلام

هدف از حکومت اسلامی، اجرای احکام اسلام و اداره امور مسلمانان بر اساس قوانین عادلانه اسلام است؛ زیرا اسلام، تمام نیازهای فردی، خانوادگی و اجتماعی بشر و سعادت وی را در دنیا و آخرت پیش بینی کرده است. هدف قرآن از تأکید بر مشورت این است که اساس شورا و مشورت در شریعت اسلام، همواره پابرجا و جاویدان بماند؛ زیرا مشورت، موجب تبادل نظر، یک پارچگی افکار، روشن شدن امور و اطمینان خاطر در برطرف ساختن خطا می گردد و ترک آن ستمی بزرگ بر جامعه و امت اسلام است. در حکومت اسلامی ضرورت دارد دولت مردان برای حل بسیاری از مسائل اجتماعی و تأمین مصلحت های عمومی، با افراد باصلاحیت به مشاوره بنشینند و بر پایه آن تصمیم گیری کنند.

محدوده مجاز برای مشورت

در اسلام، شورا و مشاوره زمانی موضوعیت می یابد که حکم و قانونی وجود نداشته باشد. وقتی حکم خدا و قوانین و مقررات اسلام یا فرمان صریح پیامبر و معصومان وجود دارد، نمی توان مشاوره کرد و آن احکام و قوانین باید بدون هیچ گونه تردید و تأملی اجرا شود. قرآن در این زمینه می فرماید: «هیچ مرد و زن با ایمانی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار کنند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند، دانسته، به گمراهیِ سختی افتاده است.» ازاین رو، موضوع شورا و مشورت در اموری جاری می شود که اسلام، نظر قاطع و تعیین کننده ای نداده باشد.

هدف مشورت

الف) جلوگیری از پیدایش خودکامگی و استبداد

اگر در خانه، سازمان و اجتماع، همه افراد امکان اظهار نظر داشته باشند و اجازه دخالت در سرنوشت خود را بیابند، راه بر خودمحوری ها، خودکامگی ها و تفکر استبدادی بسته می شود. از این روست که امام علی علیه السلام ، استبداد را در برابر مشاوره قرار می دهد.

ب) شناخت خط

وقتی از راه مشورت خواهی به افراد دیگر اجازه اظهار نظر می دهیم، افراد می توانند مثل آیینه، عیب های ما را نشان دهند و خطاهایمان را به ما بشناسانند. این عمل وقتی اهمیت بیشتری می یابد که خطاهای اجتماعی فرد، به دلیل تعصب فردی، کم بودن تجربه، نداشتن اطلاعات کافی و غفلت از واقعیت ها از دید او پنهان بماند. این موضوع در مورد امور جمعی و سازمانی نیز کاملاً صدق می کند. از این رو، امام علی علیه السلام می فرماید: «کسی که از دیدگاه های دیگران استقبال می کند، موارد اشتباه و خطا را خواهد شناخت».

ج) احساس شخصیت و مسئولیت

وقتی افراد در امور جمعی که به آنها و سرنوشتشان مربوط است، شرکت کنند و در تدوین و اجرای امور، تحقق اهداف و نظارت بر اجرای آنها سهیم باشند، در مورد موفقیت آنها و دست یابی به نتایج قابل قبول، احساس مسئولیت می کنند. احساس مسئولیت در افراد، پشتوانه بزرگی برای تحقق اهداف و موفقیت برنامه هاست، چنان که امام علی علیه السلام می فرماید: «هیچ پشتوانه ای مثل مشورت نیست».

د) تأمین منافع جمع

وقتی در اموری که به جمع مربوط می شود، تصمیم گیری ها از راه مشاوره و بررسی دیدگاه های جمع، به ویژه افراد آگاه و صاحب نظر گرفته شود، امکان دخالت هواهای نفسانی و منافع فردی به کمترین حد می رسد؛ چرا که لازمه احترام به آرای دیگران، نادیده گرفتن خواسته های شخصی است. بدین ترتیب، تصمیم گیری جمعی و مشاوره با اعضای یک مجموعه، نتایج کار را به مصلحت آن مجموعه نزدیک تر می کند.

و) تأمین تکیه گاه در تصمیم گیری

وقتی در تدوین شاخص ها، طراحی اهداف، تنظیم روش های دست یابی به اهداف و حتی شیوه نظارت بر اجرا، دیدگاه های اصلاحی اعضای مجموعه به کار گرفته شود، نوعی ضمانت و تکیه گاه برای اجرای درست آنها خواهد بود. این موضوع به ویژه وقتی اهمیت می یابد که در مجموعه، به تغییر و تحول نیاز باشد؛ زیرا معمولاً افراد آن مجموعه، در مقابل تغییر و تحول، مقاومت نشان خواهند داد. البته در صورت رعایت اصل مشارکت و مشاوره، افراد مجموعه کمتر موقعیت خود را در خطر می بینند و با مراحل کار آشنا می شوند و به جای مقاومت، راه تغییر را آسان تر می کنند. بهره گیری از دیدگاه های بهتر، تضمین پویایی فرد و مجموعه و نیز هدایت و اصلاح کژی ها، از دیگر فایده های مشورت کردن است.

ویژگی های مشاور

اسلام اجازه نمی دهد با هر کس مشورت کنیم، بلکه کسانی را معرفی می کند که صلاحیت این کار را داشته باشند. در سخنان پیشوایان حق، مجموعه ای از صفات عنوان شده که چنانچه فرد دارای آن صفات باشد، مناسب مشورت کردن است. خداترسی، تقوای الهی، رازداری، تعقل، تجربه و دانش، از جمله ویژگی های مشاور خوب است. در مقابل این ویژگی ها، صفات دیگری مطرح می شود که نباید در وجود مشاور باشد که ترس، بخل، حرص، دروغ گویی، حماقت و جهل از آن جمله اند.

وظیفه مشاور

در دیدگاه اسلام، مشاور وظایفی دارد که باید بدان عمل کند. مشاور باید صادق، امین و خیرخواه باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس از برادر مسلمانش مشورت خواهد و او جز آنچه خیر و رشد اوست، نظر دهد، به او خیانت کرده است.» مشورت کننده نیز باید پس از آنکه با فردی با صفات لازم مشورت کرد، نظر او را بپذیرد و به کار بندد. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در این باره فرمود: «هرگاه انسان عاقلِ خیرخواهی نظر مشورتی داد، بپذیر و از مخالفت با آرای چنین افرادی بپرهیز که بی گمان، نتیجه آن هلاکت است».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۹:۰۶
فاصله گلناری

قصیده بهاریه انتظار

 

آمد بهـــــار و بــــوستان شد رشک فردوس بـــرین          گلهـــــا شکفتــــــه در چمن، چون روى یار نازنین

گسترده، بــــــاد جانفــــزا، فرش زمرّد بى شُمــر            افشـــــــــانده، ابـــــر پرعطا بیرون ز حد، دُرِّ ثمین

از ارغـــــــــوان و یاسمن، طرف چمن شد پرنیــان            وَز اُقحـــــــــوان و نسترن، سطح دَمَن دیباى چین

از لادن و میمـــــون رسد، هر لحظه بوى جانفـــزا            وَز ســـــــورى و نعمان وزد، هر دم شمیم عنبرین

از سنبل و نرگس، جهــــان باشد به مانند جنــان            وز ســـــوسن و نسرین، زمین چون روضه خُلدبرین

از فرط لاله، بـــــــــــوستان گشتـــه به از بـاغ اِرَم            وز فیض ژالــــــــه، گلسِتان رشک نگارستان چین

از قمرى و کبک و هــــــزار، آیــــــد نواى ارغنـــون            وز سیــــــره و کــــوکـــو و سار، آواز چنگ راستین

از شـــــارک و تــوکا رسد، هر لحظه صوتى دلـربا            وز بـــــــــــوالملیح و فاخته، هر دم نوایى دلنشین

بر شاخ باشد زند خوان، هر شام چون رامشگران            ورشـــــان به سان موبدان، هر صبح با صوت حزین

یک ســـو نــواى بلبلان، یک سو گل و ریحان و بان           یک سو نسیم خوش وزان، یک سو روان ماء معین

شد مــــوسم عیش و طرب، بگذشت هنگام کرب           جــــــــــــام مى گلگون طلب، از گلعذارى مه جبین

قدّش چـــو سرو بـــوستان، خدّش به رنگ ارغوان            بویش چو بوى ضیمران، جسمش چو برگ یاسمین

چشمش چـــو چشم آهـــوان، ابروش مانند کمان           آب بقــــــــایش در دهـــــــان، مهرش هویدا از جبین

رویش چـــو روز وصل او، گیتــــى فــــروز و دلگشا           مویش چو شـــــــام هجر من، آشفته و پرتاب و چین

با اینچنین زیبـــــا صنم، باید به بستـــــــان زد قدم          جان فارغ از هر رنج و غم، دل خالى از هر مهر و کین

خــــــاصه کنون کاندر جهان، گردیده مولودى عیان           کـــــز بهــــــــر ذات پا ک آن، شد امتـــزاج ماء و طین

از بهـــــــر تکــــــــریمش میان، بربستـه خیل انبیا            از بهــــــر تعظیمش کمــــــر، خم کرده چرخ هفتمین

مهدى امــــــام منتظـــــــر، نــــو بــــاوه خیرالبشر           خلق دو عالـــــم سر به سر، بر خوان احسانش، نگین

مهــــــر از ضیائش ذرّه اى، بـدر از عطایش بدره‏اى           دریا ز جودش قطره اى، گردون زِ کشتش خوشه چین

مــــــرآت ذات کبـــــــریــــــــا، مشکــــــوة انوار هدا          منظـــــــور بعث انبیــــــــا، مقصــــــــود خلـق عالمین

امرش قضا، حکمش قدر، حُبّش جنان، بغضش سقر         خـــــــاک رهش، زیبــــــــــد اگر بر طُرّه ساید حورِعین

داننـــد قـــــــرآن سر به سر، بابى ز مدحش مختصر          اصحــــــــاب علــــــــم و معرفت، ارباب ایمان و یقین

سلطان دین، شـــــــاه زَمَـــن، مالک رقاب مرد و زن          دارد به امـــــــرِ ذوالمِنَن، روى زمیـــــن زیــــــــر نگین

ذاتش بـــــه امـــــــر دادگــــر، شد منبع فیض بشر            خیــــــل ملایـــــک سر به سر، در بند الطافش رهین

حبّش، سفینــــه نـــــــوح آمد در مَثـــــَل، لیکن اگر           مهـــــــرش نبــــــــودى نوح را، مى بود با طوفان قرین

گــــــر نــــه وجود اقدسش، ظاهر شدى اندر جهان           کامــــــــل نگشتـــــى دین حق، ز امروز تا روز پسین

ایــــــزد به نــــــــامش زد رقم، منشور ختم الاوصیا           چـــــــــونانکه جـــــدّ امجدش، گردید ختم المرسلین

نـــــــوح و خلیل و بــــوالبشر، ادریس و داوود و پسر           از ابــــــر فیضش مُستمـــِد، از کان علمش مستعین

مــــــوسى به کف دارد عصـــا، دربانى‏اش را منتظر            آمـــــــاده بهـــــــر اقتدا، عیســــى به چرخ چارمین

اى خســــرو گـــــــردون فَرَم، لختى نظر کن از کَرَم            کفّــــــــار مستولـــــــى نگر، اسلام مستضعف ببین

نـــــامـــــــوس ایمــــان در خطر، از حیله لامذهبان             خـــــــــون مسلمــــانان هدر، از حمله اعـــــداء دین

ظاهــــــر شــود آن شه اگر، شمشیر حیدر بر کمر             دستـــــــار پیغمبر بـــــه سر، دست خـــدا در آستین

دیـــــــّارى از این ملحــــــدان، باقى نماند در جهان             ایمـــــن شــــــــود روى زمین، از جور و ظلم ظالمین

من گـــر چـــــــه از فرط گنه شرمنده و زارم؛ ولى              شــــــادم کــــه خاکم کرده حق، با آب مهر تو عجین

خــــاصه کنون کز فیض حق، مدحت سرودم آنچنان             کــــــــز خامـــــــــه ریزد بر ورق، جاى مرکّب انگبین

تا چنگـــــل شـــــــــــاهین کند، صید کبوتر در هوا              تا گـــــــرگ باشد در زمیـن، بر گوسفندانْ خشمگین

بـــــــــر روى احبابت شـــــــود، مفتـــوح ابواب ظفر             بـــــر جــــــــان اعدایت رسد، هر دم بلاى سهمگین

تا بــــــــــــاد نــــوروزى وزد، هر ساله اندر بوستان             تا ز ابــــــر آذارى دمــــــــد، ریحـــــان و گل اندر زمین

بــــــــر دشمنان دولتت، هر فصل باشد چون خزان              بــــــــر دوستانت هـــــــر مهى، بادا چو ماه فرودین

عــــــالم شود از مقدمش، خالى ز جهل، از علم پر             چـــــــون شهر قم، از مقــــدم شیخ اجل، میر مهین

ابـــــــــــر عطا، فیض عمیم، بحر سخى، کنز نعیم              کـــــــــان کَرَم "عبدالکریم" پشت و پنـــــاه مسلمین

گنجینــــــه علم سَلَف، سرچشمــــــه فضل خلف              دادش خداوند از شرف، بر کف زمـــــــــام شرع و دین

در ســـــــــایه اش گرد آمده، اعلام دین از هر بلد               بـــــــــر ســــــاحتش آورده رو، طلّاب از هر سرزمین

یا رب به عمـــــر و عزتش، افزاى و جاه و حرمتش               کـــــــاحیا کند از همــــــــــّتش، آیین خیرالمرسلین

اى حضرت صاحب زمان ، اى پادشاه انس و جان                 لطفـــــــــــــى نما بر شیعیان، تایید کن دین مبین!

تـــــــــــوفیق تحصیلم عطا فــــرما و زهد بى ریا                  تا گـــــــــــــــــردم از لطف خدا، از عالِمین عاملین

امام خمینی

 

‏‏غزل هجرت

‏‏آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم‏

‏‏از جهان پرزده در شاخ عدم لانه کنم‏

‏‏رسد آن حال که در شمع وجود دلدار‏

‏‏بال و پر سوخته کار شب پروانه کنم‏

‏‏روی از خانقه و صومعه برگردانم‏

‏‏سجده بر خاک در ساقی میخانه کنم‏

‏‏حالی حاصل نشد از موعظۀ صوفی و شیخ‏

‏‏رو به کوی صنعی واله و دیوانه کنم‏

‏‏گیسوی و خال لبت دانه و دامند چسان‏

‏‏مرغ دل فارغ از این دام و از این دانه کنم‏

‏‏شود آیا که از این بتکده بربندم رخت‏

‏‏پرزنان پشت بر این خانۀ بیگانه کنم‏

 

جان جهان

به تو دل بستم و غیر تو کسى نیست مرا    جُز تو اى جان جــــهان، دادرسى نیست مرا

عاشق روى تــوام، اى گل بى مثل و مثال     به خدا، غیر تو هــرگز هــــوسى نیست مرا

بـــا تو هستم، ز تو هرگز نشدم دور؛ ولى      چه توان کرد که بانگ جــــرسى نیست مرا

پــــرده از روى بینداز، به جان تـــــو قســم      غیـــر دیــــدار رخت مـــلتمسى نیست مرا

گر نباشى بـــرم، اى پـــردگى هرجـــــایى      ارزش قدس چـــو بـــال مگسى نیست مرا

مــــده از جنت و از حــــــور و قصورم خبرى      جز رخ دوست نظر سوى کسى نیست مرا

 

6 فروردین 91

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۸
فاصله گلناری

بسیجیم مست کلام تو

ما شیران مطیع و رام تو (2)

خامنه ای رهبر آقا

تویی مرا سرور و آقا(2)

تویی مرا سرور

رهبر رهبر(3)

سید علی سرور(2)

شیر بیدار بیشه ی روزیم

ما زاهدان شب برافروزیم(2)

فدایت ای رهبر آقا

تویی مرا دلبر آقا(2)

تویی مرا دلبر

رهبر رهبر(3)

سید علی سرور(2)

ای وارث خمینی رهبر

ای نایب ولایت اکبر(2)

علی مظلومم آقا

امام محبوببم آقا(2)

امام محبوبم

رهبر رهبر(3)

سید علی سرور(2)

خامنه ای خمینی دیگر

ولایتش ولایت حیدر(2)

به مسلمین رهبر آقا

تو وارث حیدر آقا(2)

تو وارث حیدر

رهبر رهبر(3)

سید علی سرور(2)

 

11 آذر 89 ajmn-وبلاگ جهان یکه نگار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۰:۵۱
فاصله گلناری

شرح ماجرای قیام خونین مردم تبریز در چهلم شهدای قم

 

 

روز 29 بهمن 1356، که مصادف با چهلم فاجعه قم در 19 دی بود، در بسیاری از شهرها و نقاط کشور به یاد و خاطره شهدای آن فاجعه، مجالس ختم و سوگواری برگزار شد.

در تبریز نیز قرار بود ساعت 10 صبح مردم در مسجد قزللی (میرزا آقا یوسف مجتهد) تجمع نمایند. دعوت از سوی آیت الله قاضی و ده تن دیگر از علمای تبریز صورت گرفته بود.

همچنین در 25 بهمن آیات عظام گلپایگانی و شریعتمداری نیز به همین مناسبت اعلامیه هایی صادر و این روز را عزای عمومی اعلام کرده بودند.

در روز 29 بهمن مردم در حالی که جمع می شدند، در مقابل مسجد، اعلامیه ها را نیز مطالعه می کردند.

سرگرد مقصود حق شناس، رییس کلانتری بازار به همراه عده ای مامور سر می رسد و به مردم اعلام می کند که متفرق شوند، اما مردم توجهی به اخطارهای او نمی کنند. خادم مسجد که قصد باز نمودن درب مسجد را بنا به دستور آیت الله قاضی طباطبایی داشت، توسط مأموین از این کار منع می شود. تعدادی از جوانان به طرف سرگرد حق شناس حرکت می کنند و از او می خواهند تا درب مسجد جهت برگزاری مراسم باز شود  و او با لحن تند و زشتی خطاب به جوانان می گوید: «نمی شود. در این طویله باید بسته بماند!»

جوانی از غیرتمندان تبریز به نام محمد تجلاّ که از پاره کردن اعلامیه و سخنان توهین آمیز او به هیجان آمده بود، با وی گلاویز می شود. حق شناس اسلحه کمری را می کشد و سینه محمد را نشانه می گیرد و این جوان 22 ساله را به شهادت می رساند. مردم جنازه خون آلود جوان قهرمان را برداشته و به طرف خیابان ها به راه می افتند. کم کم در طول راه مردم به صف راهپیمایان می پیوندند و قیام مردم آغاز می شود.

 

 

یحیی لیقوانی رییس ساواک تبریز که متوجه عادی نبودن اوضاع شهر شده و به گستردگی قیام واقف گشته بود، بلافاصله با تهران تماس می گیرد و کسب تکلیف می کند. شاه که خبر قیام به او رسیده بود، در تماس با جمشید آموزگار دستور حفاظت از پمپ بنزین ها،  کارخانه ها، ادارات دولتی و سرکوب شدید را می دهد و می گوید که هر گونه مقاومتی سرکوب گردد. شورای امنیتی استان تشکیل جلسه می دهد و تصمیم می گیرند از نیروهای ارتش و ژاندارمری استفاده کننده و یگان های نظامی در سطح شهر مستقر شوند و برای این که نشان بدهند در سرکوب جدیت دارند دستور استقرار دو دستگاه تانک چیفتن، دو دستگاه نفربر و یک دستگاه تانک اسکورپین را در سطح شهر می دهند. همچنین تصمیم گرفته می شود استاندار، سپهبد آزموده با آیت الله قاضی تماس بگیرد و بگوید که مراسمی که صبح بر پا نشد، می شود بعدازظهر در مساجد مختلف برگزار شود، به شرطی که مردم به رعایت نظم و آرامش دعوت شوند. در شهر جمعیت خشمگین، ساختمان حزب رستاخیز تبریز را تصرف می کنند و خودروها و ساختمان های دولتی را به آتش می کشند و بانک ها را متصرف و پول های آن ها را می سوزانند. دانشجویان دانشگاه نیز به همراه مردم در این قیام  حضور  پیدا می کنند.

 

 

تبریز در چلهم شهدای قم به صورت شهر جنگ زده در آمد. خیابان ها از خون جوانان، بازاریان، دانشجویان و مردان و زنان رنگین شد و بدین ترتیب پس از فاجعه خونین قم، جنایت دیگری بر جنایت های رژیم افزوده شد.(1)

سرانجام ساعت 5 بعدازظهر، نیروهای نظامی بر شهر مسلط شدند. در آماری که برای رییس ساواک تبریز تهیه کردند، این طور نوشته شده بود:

«581 نفر دستگیر، 9 نفر کشته، 118 نفر زخمی، 3 دستگاه تانک، 2 سینما، یک هتل، کاخ جوانان، حزب رستاخیز و تعدادی اتومبیل شخصی و دولتی به آتش کشیده شدند.»

چند روز بعد تعداد کشته شدگان تبریز به 13 نفر رسید، کنسول امریکا در تبریز در واپسین ساعت های روز، این یادداشت را به سفارت امریکا در تهران مخابره کرد:

«بیشتر تظاهر کنندگان را مردان جوان تشکیل می دهند و اهدافشان مظاهر جامعه غیر مذهبی از قبیل سینماها و کلوپهاست. نیروهای اجتماعی و مذهبی به حالتی در آمده اند که کنترلشان آسان نیست. شاه (شاید) با تعویض استاندار آذربایجان و تحت انضباط در آوردن ساواک و مقامات پلیس این استان به شورش های تبریز واکنش نشان دهد. با این حال چهل روز بعد، باز هم در شهرهای مختلف ایران تظاهرات و خشونت هایی به وقوع خواهد پیوست.»

رییس شهربانی تبریز، معزول و به تهران احضار و استاندار هم بر کنار گردید.

کشتار مردم تبریز شاه را غافلگیر کرد، چون او که به نظر خود توانسته بود پرده ای ضخیم بر روی فاجعه قم بکشد حتی اقدام دبیر کل سازمان ملل را به سود خود تمام کند و افکار خارجیان را از درک واقعیت منحرف سازد، در قیام مردم تبریز دست و پای خود را گم کرد.

پیام امام خمینی قدس سره به مردم آذربایجان(2)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر اهالی شجاع و متدین آذربایجان عزیز. درود بر مردان برومند و جوانان غیرتمند تبریز. درود بر مردانی که در مقابل دودمان بسیار خطرناک پهلوی قیام کردند و با فریاد «مرگ بر شاه» خط بطلان بر گزافه گویی های او کشیدند. زنده باشند مردم مجاهد عزیز تبریز که با نهضت عظیم خود، مشت محکم بر دهان یاوه گویانی زدند که با بوقهای تبلیغاتی، انقلاب خونین استعمار را که ملت شریف ایران با آن صددرصد مخالف است، انقلاب سفید شاه و ملت می نامند و این نوکر اجانب و خود باخته مستعمرین را نجات دهنده ملت می شمارند.

مردکی نجات دهنده کشور است که مخازن بزرگ ثروت این ملت مظلوم را دو دستی تقدیم اجانب نموده و آن پول ناچیز را که می گیرد تقدیم می کند و در مقابل آهن پاره هایی می گیرد که هیچ دردی از ملت دوا نمی کند!! آن شخصی نجات دهنده است که با مصونیت دادن اتباع اجانب، کشور را از حیثیت ساقط و به شکل مستعمره عقب افتاده در آورده است!!

مردکی حافظ آزادی ملت است که در سرتاسر کشور، احدی را حق یک کلمه حقگویی و انتقاد نمی دهد و پلیس ننگینش بر سر این ملت مظلوم سایه افکنده!! شاهی عدالت گستر است که در هر چند گاهی با قتل عام، ملتی را به عزا می نشاند!!

 

 

من نمی دانم با چه زبانی به اهالی محترم تبریز و به مادران داغدیده و پدران مصیبت کشیده تسلیت بگویم، با چه بیان این قتل عام های پی در پی را محکوم کنم. من از مقدار جنایات و عدد مقتولین و مجروحین اطلاع صحیح ندارم. ولی از بوق های تبلیغاتی معلوم می شود که جنایت های بیش از تصور ماست. با این وصف، شاه افراد پلیس را که به قتل عام به دلخواه او دست نزده اند، به محاکمه می خواهد بکشد.

خاطره ی بسیار اسف انگیز قم هنوز ما در را در رنج داشت که فاجعه ی بسیار ناگوار تبریز پیش آمد که هر مسلمی را رنج داد و ما را به سوگ نشاند. من به شما اهالی معظم آذربایجان نوید می دهم، نوید پیروزی نهایی. شما آذربایجانیان غیور بودید که در صدر مشروطیت برای کوبیدن استبداد و خاتمه دادن به خودکامگی و خودسری سلاطین جور به پا خاستید و فداکاری کردید. تاریخ ایران به یاد ندارد این چنین سفاکی و قتل عام پی در پی را که به دست این یاغی سفاک انجام می گیرد.

تاریخ مشروطیت به یاد ندارد این چنین مجلس سنا و شورا را که اهالی محترم متدین آذربایجان را مشتی اوباش و بی دین معرفی کند. از مجلسی که دست نشانده شاه است، بیش از این توقع نیست. اکنون بعد از آن همه کشتار و جنایات تبریز و آن همه خونخواری های شاه، مشتی سازمانی را با کارگران مجبور با سرنیزه در گوشه کنار کشور به راه انداخته و با عربده کشیدن و به نفع دستگاه جنایت و خیانت، تظاهرات به راه انداختن می خواهند لکه های ننگ را از سر و صورت این مستبد خونخوار شستشو کنند، غافل از آن که با آب زمزم و کوثر هم محو نخواهد شد. تاریخ، رنجهای ملت و ستمکاری و جنایات این پدر و پسر را ضبط کرده و در فرصتی منتشر خواهد کرد.

من اکنون که مشغول نوشتن این «غمنامه» هستم، نمی دانم که به برادران عزیز تبریزی ما چه می گذرد. آیا شاه به جنایات خود ولو موقتاً خاتمه داده است یا نه؟ و یا می خواهد پس از آن قتل عام، بازماندگان را چنان سرکوبی کند که نفسها قطع شود؟ لکن باید بداند که دیر شده، ملت ایران راه خود را یافته و از پای نمی نشیند تا جنایتکاران را به جای خود بنشاند و انتقام خود و پدران خود را از این دودمان سفاک بگیرد.

با خواست خداوند قهار، اکنون در تمام کشور صداهای ضدِشاهی و ضدِرژیمی بلند است و بلندتر خواهد شد و پرچم اسلام بر دوش روحانیون ارجمند برای انتقام از این ضحاک زمان به اهتزاز خواهد در آمد و ملت اسلام یکدل و یک جهت به پاس از مکتب حیاتبخش قرآن، آثار این رژیم ضدِ اسلامی و مروج زرشتی را محو خواهد کرد.

«اَلَیْسَ الصُبّح بقریبٍ»

اهالی معظم و عزیز آذربایجان – ایدهم الله تعالی – بدانند که در این راه حق و استقلال و آزادی طلبی و در حمایت از قرآن کریم تنها نیستند، شهرهای بزرگ چون شیراز، اصفهان، اهواز و دیگر شهرها و مقدم از همه قم مرکز روحانیت و پایگاه حضرت صادق – سلام الله علیه – و تهران بزرگ با آن ها هم صدا و هم مقصد و همه و همه در بیزاری از دودمان پلید پهلوی شریک شمایند. امروز شعارها در کوچه برزن هر شهر و هر ده «مرگ بر شاه» است و هر چه عمال کثیف کوشش می کنند که جنایات را از مرکز اصلی که شاه است منحرف و به دولت یا مأموران متوجه کنند، کسی نیست که باور کند.

عجب آن که از قرار مسموع هیأتی از دستگاه به آذربایجان آمده است که بی خبری شاه را از این جنایات اعلام کند و آن کس که احتمال آن را بدهد، کی است جز سازمان ها و اعضای مجلسین که آن ها هم احتمال نمی دهند و تظاهر به خلاف می کنند...

پی نوشتها:

1- برخی از شهیدان و مجروحین این فاجعه عبارتند از: 1- محمد تجلاّ که دانشجو بود 2- محمدباقر رنجبر آذرفام که بعد از ده روز به شهادت رسید. سید یحیی (رحیم) صفوی که مجروح شد و بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه در آمد و هم اکنون به عنوان فرمانده کل سپاه مشغول خدمت به انقلاب می باشد.

2- صحیفه نور، جلد 2، ص 38-36، 8/12/1358.

 

تدین و غیرت دینی؛عامل نقش‌افرینی مردم آذربایجان در تحولات تاریخ معاصر


مردم آذربایجان و به طور مشخص مردم تبریز و بسیاری از شهرهای دیگر آذربایجان، اینها کسانی هستند که از بیش از صد سال قبل در عمده‌ترین حوادث و تحولات مثبت این کشور در صف اول قرار داشتند و نقش‌آفرینی کردند؛ از تحریم تنباکو که مرحوم حاج میرزا جواد مجتهد تبریزی وارد میدان شد تا نهضت مشروطیت - چه نهضت مشروطیت اول، چه آنچه که بعد از استبداد صغیر پیش آمد - کانون جوشش مبارزات، آذربایجان بود، شهر تبریز بود. قهرمانان نامدار تبریز توی جیبشان نامه‌ها و احکام علمای بزرگ را داشتند؛ به آنها استناد میکردند، تصریح میکردند، امثال ستارخان و باقرخان؛ حالا غیر از علمای بزرگی که در این نهضت حضور داشتند. حتّی امثال این قهرمانان و رزمندگان دلاور آذربایجان تصریح میکردند که پیرو علمای دین و پیرو احکام مراجع تقلیدند؛ این آثار و اسناد مسلّمِ باقیمانده‌ی از آن روز این را به ما میگوید. اینجور نبود که این حرکت یک حرکت بی‌جهت و خودبخودی باشد؛ حرکت دینی بود، از روی احساس غیرت دینی بود. همه متدین بودند در سرتاسر کشور، منتها بعضی از نقاط به خاطر خصلتهای بومی - آن غیرت، آن شجاعت، آن مردانگی - این حرکت دینی را برجسته‌تر کردند؛ تبریز و آذربایجان اینجور بوده.

بعد از آنی که نهضت اسلامی شروع شد از پانزده خرداد سال ۴۲ همین جور بود. از آنجا علمائی زندانی شدند، تبعید شدند، به زندان تهران آورده شدند. در طول این سالها هم همین جور بود. در شروع انقلاب هم خب، بیست و نه بهمن یک شاخص عمده است، یک سنگ نشان است در این جاده‌ی عظیم حرکت مردم ایران. من مکرر گفتم، نمیخواهم تکرار کنم؛ اگر بیست و نه بهمن نبود، نوزده دی قم معلوم نبود بتواند این اثر را بگذارد. حرکت بیست و نه بهمن تبریزی‌ها بود که خون شهدای مظلوم نوزده دی قم را جوشاند، زنده کرد، پیام آن را به همه‌ی دنیا رساند، به همه‌ی کشور رساند. حرکت مردم تبریز اینجور اثرگذار بود. بعد هم مسائل انقلاب، مسائل جنگ.

اولین امام جمعه‌ی شهید و شهید محراب از تبریز بود؛ از پنج شهید محراب، دو نفرشان مال تبریزند. در بین لشکرها، در بین سردارها، لشکر عاشورا و رزمندگان آذربایجانی و تبریزی و سرداران آنها جزو برجستگانند. یک لشکر مجموعه‌ای از جوانهاست، همه‌ی مردم تو لشکر نیستند؛ اما اگر همه‌ی مردم در راه نباشند، همه‌ی مردم دلشان در این جهت نباشد، یک لشکر دلاورِ قهرمانی مثل آن لشکر به وجود نمی‌آید. جنازه‌ی شهدا را هی بیاورند، تشییع کنند، هی مردم مشتاقتر بشوند؛ پدر مادرها جوانهاشان را بیشتر بفرستند جبهه؛ اینها همه معنا دارد. اینها همان راز موفقیت ملت ایران است.۱۳۹۰/۱۱/۲۶ 

در طول تاریخِ نزدیک به خودمان، در حوادث بزرگ، از دوران مشروطه و قبل از مشروطه تا امروز، انسان دو ویژگی را در تبریز و در آذربایجان میبیند: یکی اینکه مردم تبریز در حوادث گوناگون همیشه آغازکننده بودند، شروع کننده بودند و ابتکار عمل را در دست گرفته‌اند. قضیه‌ی بیست و نهم بهمن از این قبیل است. اگر مردم بیدار تبریز در چهلم حوادث قم، آن حادثه‌ی بزرگ را به وجود نمیآوردند، این سلسله‌ی اربعین‌ها در کشور راه نمیافتاد و این حرکتِ خودجوش عظیم مردمی در سراسر کشور معلوم نبود چگونه به وجود خواهد آمد و چگونه ادامه پیدا خواهد کرد. بنابراین ابتکار عمل را تبریزیها کردند. در قضایای قبل هم همین جور بوده است، در قضیه‌ی مشروطه هم همین جور بود؛ تبریزیها شروع‌کننده‌اند، مبتکرند. بسیاری از این شعارهائی هم که امروز در زبان مردم عزیز ما در سراسر کشور جریان دارد، غالباً از تبریز شروع شده است.
خصوصیت دوم، وفاداری است. بعضیها وارد یک راهی میشوند، اما ادامه نمیدهند و وفادار نمیمانند؛ حوادث گوناگون آنها را متزلزل میکند، مردد میکند؛ گاهی از راه برمیگردند، گاهی بدتر از برگشتن، اصل حرکت و راه را انکار میکنند؛ از این قبیل داشتیم. مردم تبریز و آذربایجان وفادارند، ایستاده‌اند. خدای متعال در قرآن میفرماید: «و من اوفی بما عاهد علیه اللَّه فسیؤتیه اجرا عظیما».آن کسی که وفادار میماند، پای حرف حق و سخن حق میایستد، گذشت زمان و حوادث دشوار، او را متزلزل نمیکند، خدای متعال به او پاداش بزرگی خواهد داد. یک عده‌ای اینجور نیستند، عهدشکنی میکنند؛ «فمن نکث فانّما ینکث علی نفسه». عهدشکن به ضرر خود عمل میکند و در واقع به خاطر عهدشکنی، خود را خسارت‌زده میکند؛ راه خدا خسارتی نمیبیند. شما مردم تبریز و مردم آذربایجان وفاداری کردید و ایستادید.
امام بزرگوار ما با اینکه با تبریز آشنائی نزدیکی نداشتند، اما مردم تبریز را خوب شناخته بودند. در آن قضایای فتنه‌ی اول انقلاب که در جاهای مختلف فتنه‌انگیزی شد، از جمله در تبریز، امام فرمودند که خود مردم تبریز جواب فتنه‌گران را خواهند داد، و دادند؛ همین‌جور شد. جز نیروی ایمان و غیرت و همت و آگاهی و بصیرت، چیز دیگری نمیتوانست آن فتنه‌ها و آن آتشها را خاموش کند.

سخنان رهبر عزیز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۹ ، ۰۹:۵۱
فاصله گلناری

قیام خونین 19 دی مردم قم

 

 

رحلت مرموز آیت ا... سید مصطفی خمینی در آبان 1356 را می توان نقطه عطفی در نهضت اسلامی مردم ایران دانست. مجالس یادبود در سراسر کشور برگزار شد و در آن مراسم، تظاهرات گسترده علیه رژیم به پا شد. از این رو رژیم، تصمیم گرفت با توهین به ساحت حضرت امام خمینی، چهره ایشان را به عنوان رهبری نهضت مخدوش کند. در اواسط دی ماه 1356، پیک دربار، نامه ممهور به مهر دربار را به داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی داد. او نیز نامه را به روزنامه اطلاعات جهت انتشار سپرد. مسعودی، صاحب امتیاز روزنامه، مفاد مقاله را باعث واکنش علما و روحانیون و برای آینده روزنامه خطرناک می دانست، اما در تماس با وزیر اطلاعات و نخست وزیر، آموزگار، دریافت که برخی از مفاد تند و تحریک آمیز آن به خواست شاه در مقاله آمده است. در این مقاله که با امضای مستعار "احمد رشیدی مطلق" در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید، بطور صریح، بی حجابی فضلیت و حجاب، کهنه پرستی و ارتجاع معرفی و به ساحت مقدس امام خمینی، اهانت و قیام 15 خرداد 1342، توطئه استعمار سرخ و سیاه معرفی شده بود. با انتشار این مطالب اهانت آمیز، اولین واکنش ها در شهر قم آغاز شد. مدرسین حوزه علمیه قم دروس حوزه را در روز 18 دی تعطیل اعلام کردند و در این روز، طلاب با تشکیل اجتماع بزرگی تظاهرات خود را به سوی منازل مراجع آغاز کردند و تعدادی از علما و مراجع قم در سخنرانی های خود، به حمایت از امام و محکومیت اهانت به ساحت ایشان پرداختند. بازاریان قم با مشاهده حرکت حوزه علمیه، تصمیم به تعطیلی مغازه های خود در 19 دی گرفتند. روز نوزدهم دی ماه ساواک و شهربانی به کمک نیروهای کمکی از تهران وارد شده و در حوالی مدارس علمیه متمرکز شدند. اقشار مختلف مردم با راهپیمایی به سوی منازل بزرگان حوزه، رفته رفته خروشان تر می شدند. نیروهای رژیم با مشاهده حرکت عظیم مردم تصمیم به حمله گرفتند و تیراندازی شروع شد و در این روز عده زیادی از طلاب و مردم قم به شهادت رسیده و یا مجروح شدند. نتایج و پیامدهای قیام نوزدهم دی : 1 ـ اثبات توخالی بودن شعار فضای باز سیاسی 2ـ ثابت شد که شاه از حرکت مذهبی ـ سیاسی به رهبری روحانیت و در راس آنها، حضرت امام، بیش از هر حرکت سیاسی دیگر وحشت دارد 3ـ نهضت در مسیر صحیح خود قرار گرفت؛ به نحوی که ترفندهای بعدی رژیم نیز بی ثمر افتاد 4ـ متحجرین و مروجان جدایی دین از سیاست منزوی شدند. این قیام را باید نقطه عطفی در تاریخ نهضت اسلامی دانست چرا که پس از آن امواج انقلاب اسلامی شدت گرفت و با چهلم های پی در پی مردم نقاط مختلف ایران دامنه انقلاب فراگیر شد و در نهایت به سرنگونی رژیم پهلوی انجامید. در این زمینه مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتاب های زیر را منتشر کرده است: جایگاه قیام 19 دی 1356 در پیروزی انقلاب اسلامی حماسه 19 دی قم آذرخشی بر تاریکی مقاله مرتبط: تحلیلی بر واقعه‏19 دی‏1356 قم نوزدهمین روز دی

عکس العمل رژیم نتایج و پیامدهای قیام نوزدهم دی

 

 

رحلت مرموز آیت الله مصطفی خمینی فرزند امام (قدس سره) در آبان 1356، شتاب خاصی به حرکت انقلاب اسلامی بخشید که می توان موج برخاسته از آن را به عنوان آغاز قیام عمومی مردم دانست. مجالس یادبود متعددی در سرتاسر کشور برگزار و در پی هر یک از این مجالس، تظاهرات گسترده ای علیه رژیم شاه به راه افتاد و بار دیگر امام (قدس سره) به عنوان رهبر حرکت اسلامی در جامعه مطرح گردید. از این رو دستگاه حاکم و به ویژه شخص شاه بر آن شد تا با توهین به ساحت امام (قدس سره) چهره ی ایشان را در انظار عمومی مشوش سازد و با نوشتن مقاله ای با صراحت به آن بزرگوار توهین نماید.

 

 

در اواسط دی 1356، که پاکت ممهور به مهر دربار از دفتر هویدا وزیر دربار شاه خارج می شد، کسی از کارگزاران رژیم گمان نمی برد که این نامه مانند آتش به دامن رژیم شاه بیافتد. پیک دربار نامه را به داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی داد و او نیز نامه را جهت انتشار به روزنامه اطلاعات داد. مسعودی صاحب امتیاز روزنامه، پس از با خبر شدن از مفاد مقاله، آن را برای آینده روزنامه خطرناک یافت و نگران و اکنش علما و روحانیون شد. اما در تماس هایی که با وزیر اطلاعات و جهانگردی و نخست وزیر (آموزگار) گرفت، دریافت که برخی از مفاد تند و تحریک آمیز آن به خواست شاه در مقاله گنجانده شده است.

شاه دستور نگارش «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را در حالی داده بود که پیش از آن، مضامینش را در گفت و گو با خبرنگار یک مجله ی امریکایی بیان کرده بود. اما گزارشی از عراق در این باره که « آیت الله خمینی در رساله عملیه خود سلطنت را غیر شرعی اعلام کرده و این نظر در چاپ جدیدی از توضیح المسائل ایشان منتشر شده است.» خشم شاه را به آن حد برانگیخت که دستور نگارش این مقاله را داد.

در این مقاله – که نویسنده ی آن «احمد رشیدی مطلق» ذکر شده بود – به طور صریح بی حجابی را فضیلت دانسته و حجاب، کهنه پرستی و ارتجاع سیاه معرفی و به ساحت مرجع عالم تشیّع، امام خمینی (قدس سره) اهانت کرده و قیام پانزده خرداد 1342، توطئه استعمار سرخ و سیاه معرفی شده بود.

با پخش سراسری روزنامه اطلاعات و رسیدن آن به شهر قم، اولین واکنش ها آغاز شد. طلاب جوان، پس از خواندن مقاله، به خشم آمدند.

مدرسین حوزه علمیه ی قم(1)پس از اطلاع از محتوای مقاله، در بیت آیت الله حسین نوری گرد آمدند تا اقدامی هماهنگ علیه رژیم داشته باشند و پس از بررسی ابعاد گوناگون مسأله، تصمیم گرفته شد که هجدهم دی درس های حوزه تعطیل شود.

صبح هجدهم دی، طلاب با تشکیل اجتماعی بزرگی، تظاهرات و راهپیمایی خود را آرام به سوی منازل مراجع وقت آغاز کردند و با تجمع در مقابل منازل ایشان با دادن شعارهایی به حمایت از امام (قدس سره) پرداختند. نیروهای امنیتی ابتدا با یورش به صف تظاهر کنندگان سعی در متفرق نمودن و ممانعت از راهپیمایی طلاب کردند. اما وقتی با مقاومت آن ها رو به رو شدند، اعلام کردند در صورتی که راهپیمایان شعار ندهند و آرام حرکت کنند، می توانند به تظاهرات خود ادامه دهند. عده ای از طلاب در مقابل بیت مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی (قدس سره) تجمع کردند و معظم له طی سخنانی فرمودند: « این ها به آن آقا [امام خمینی] توهین نکردند. این ها به ما توهین کردند، برای این که این ها با این کارشان نشان دادند و خواستند بگویند که آن آقا [امام خمینی] با ما مخالف است و مفهوم حرفشان این است که ما با این ها (رژیم شاه) موافقیم. این که ما با این ها موافقیم، توهین به ماست. ما در گذشته با این ها مخالف بوده ایم و در آینده نیز مخالف خواهیم بود.»

سپس راهپیمایان، در مقابل منزل مرحوم علاّمه طباطبایی (قدس سره) تجمع کردند. اما به علت کسالت علامه، آیت الله محمد یزدی، به نمایندگی از طرف ایشان راجع به شخصیت امام خمینی (قدس سره) و مبارزات آن بزرگوار و محکومیت رژیم پهلوی در اهانت به امام (قدس سره) و روحانیت، سخنانی ایراد کرد.

تظاهر کنندگان، آن گاه در مقابل منزل و مدرسه ی آیت الله مکارم شیرازی تجمع کردند و ایشان طی سخنان فرمودند: «مسأله، مسأله ی هتاکی نسبت به آیت الله العظمی آقای خمینی نیست، این در واقع هتاکی به تمام مقدسات و به همه ی ماست ... طلاب نباید از همدیگر جدا شوند و باید وحدت داشته باشند. اگر بناست زنده بمانیم، همه باید زنده بمانیم و اگر بناست بمیریم، همه باید بمیریم، جدایی بین ما نخواهد بود.»

بعد از آن طلاب به منزل آیت الله وحید خراسانی رفتند. ایشان در اجتماع طلاب و تظاهرکنندگان، درباره مسأله ی آزادی زن و جایگاه آن در اجتماع از نظر اسلام سخنرانی کردند.

 

 

بازاریان قم با مشاهده حرکت حوزه ی علمیه به حمایت از آن تصمیم گرفتند که مغازه های خود را روز نوزدهم دی باز نکنند.

روز نوزدهم دی، بازار تعطیل شد. سازمان اطلاعات و امنیت قم و شهربانی به کمک نیروهای کمکی که از تهران وارد شده بودند، در سطح شهر، به ویژه در حوالی مدارس علمیه و مرقد حضرت معصومه علیها السلام متمرکز شدند.

اقشار مختلف مردم و طلاب در مقابل مدرسه ی خان و میدان آستانه تجمع کردند و باز راهپیمایی به سوی منازل بزرگان حوزه را آغاز نمودند. منزل اول، بیت آیت الله میرزا هاشم آملی (قدس سره) بود. وقتی تظاهرکنندگان به مقابل منزل ایشان رسیدند، آیت الله آملی طی سخنانی به بیان عظمت و شخصیت فوق العاده امام (قدس سره) پرداخت و هیأت حاکمه و رژیم پهلوی را مورد نفرت روحانیت و ملت قلمداد کرد.

ساواک قم طی گزارشی چنین می نویسد: « ساعت 10:30 صبح، بیش از 5000 نفر از طلبه های علوم دینی در مسجد اعظم اجتماع کردند و از آن جا به منزل چند تن از روحانیون رفتند و از آنان خواستند که از [امام] خمینی دفاع کنند.» نیروهای رژیم با آرایش ضد شورش، ماشین های آبپاش و نفربرهای نظامی در انتظار تجمع بعد از ظهر مردم قم بودند که مردم قصد راهپیمایی به سوی خیابان بیگدلی و منزل آیت الله نوری را داشتند.

بعد از تجمع مردم، آیت الله نوری طی سخنانی چنین گفت: « هرکجا نهضت قابل توجهی به وجود آمده، روحانیت راستین اسلام در پیشاپیش آن در حرکت بوده و رهبری نهضت به دست آنان هدایت می شد، روحانیت در حرکت جامعه نقش مؤثر و خلاّقی داشته است. مردم مسلمان، با روحانیتِ اصیل هستند. روحانیت اصیل با آیت الله العظمی آقای خمینی و در پشت سر ایشان است و مبارزه ی دستگاه طاغوتی با اسلام و رهبری آیت الله خمینی به جایی نخواهد رسید.»

آیت الله نوری خطاب به شاه و مقایسه کارهای امام با شاه، این دو بیت شعر را خواندند:

 

چون تو خفاشان بسی بیند به خواب       این جهان ماند یتیم از آفتاب

        مه فشاند نور و سگ عوعو کند      هر کسی بر طینت خود می زند 

دی ماه 90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۴۹
فاصله گلناری
3آبان چاپ ارسال به دوست

Image
بیانیه دانشگاه اصفهان و علوم پزشکی به مناسبت 13 آبان

با پیروزی انقلاب اسلامی، باران توطئه‌ها باریدن گرفت و شیطان بزرگ آمریکا، سعی در ایجاد جریان‌های انحرافی در نهضت مردم داشت. در این شرایط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با درک فرمایش امام خمینی(ره) مبنی بر این که همه مشکلات ما آمریکاست لبیک گفتند و سفارت آمریکا را در تهران به تصرف خود درآوردند و امام امت فرمود:«مرکز فساد آمریکا را جوانها گرفتند و آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و این، مرام جوانان دانشجوی کشورمان قرار گرفت تا از آن پس مشت‌های خروشان و رگ‌های جوشان غیرت اسلامی و دینی هیچ گاه حاضر به فروتنی در برابر چنگال‌های خونین این دولت فاسد نشود.

همین مقاومت جوانان ایران روح مقاومت و بیداری  را بعد از سال‌ها در منطقه به هیجان آورد و ملت‌های مسلمان مصر، تونس، لیبی، یمن و بحرین تلاش خود را برای آزادی از سلطه استکبارجهانی آغاز نمودند و با اهدای جان و مالشان  پرچم عزت و بیداری را به اهتزاز درآوردند.




Image


و حال نوبت به خود مردم آمریکا رسید. وال استریت نشان داد که دولتمردان آمریکایی از صدای مردم می‌ترسند، 99 درصد در مقابل یک درصد. اکثریت مردم آمریکا محکوم یک درصد هستند این است لیبرال دموکراسی غرب. همین مدعیان  آزادی بیان و آزادی، اجازه صدور اخبار این جنبش در هیچ رسانه داخلی را ندادند. از آن همه روزنامه بعد از سه هفته، فقط یک روزنامه خبر کمی از این جنبش را منتشر کرد و چه خوب می‌بینیم که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و این رژیم سرمایه‌داری به زمین خواهد خورد.

روابط عمومی دانشگاه‌ اصفهان اعلام می دارد:

1-      بر مرام و اعتقاد امام راحلمان ایستاده‌ایم و هیچ گاه میراث ارزنده دانشجویان پیرو خط امام را از یاد نخواهیم برد.

2-      مشت‌هایمان را گره کرده و تا نابودی شیطان بزرگ فریاد مرگ بر آمریکا را پی در پی سرخواهیم داد و بر این استقلال خود می بالیم.

3-      اساتید ، دانشجویان وکارکنان دانشگاه اصفهان  مطیع اوامر رهبر فرهیخته و دانشمند خود حضرت آیت‌اله امام خامنه‌ای خواهند بود و یک قدم از آرمان‌های انقلاب و استکبار ستیزی جمهوری اسلامی پائین نخواهند آمد.

4-      اساتید ، دانشجویان وکارکنان دانشگاه اصفهان  از ملت‌های بیدار منطقه در راستای استکبار ستیزی و بیداری اسلامی حمایت می‌کنند و سرنگونی طاغوت‌های تونس، مصر و لیبی را مایه افتخار ملت‌های مسلمان منطقه می‌دانند.

5-      اساتید ، دانشجویان وکارکنان دانشگاه اصفهان  خود را برای زمینه‌سازی فرج مولایشان حضرت  بقیه اله (عج)آماده و مهیا می‌کنند و از ایشان می‌خواهند دعاگوی این حرکت بزرگ و استکبار ستیز باشند.

آن گاه که دست لایزال، خاک انسان را سرشت، اعتراض فرشتگان را برانگیخت که: «می خواهی موجودی بیافرینی که در زمین، فساد و خونریزی کند، در حالی که ما تسبیح گوی تو خواهیم بود.» آن گاه عظیم و بلند پاسخ داد که: (من چیزی می دانم که شما نمی دانید!) و درست از همان لحظه و از همان مقام که شیطان، از سجده بر خاک سر باز زد، دشمنی ازلی خود را با انسان به تصویر کشید. حال خدا همان خداست و انسان همان خلیفه الله و شیطان دست در آستین استکبار دارد!

استکبار، هم کار شیطان

مستکبران، هم کلاسی های منتخب ضلالت و هم بازی های سرگردان شیطانند. حقارت، بیش از اینکه دنیایشان را به بهای جان و مال دیگران می جویند و از استخوان های مظلومان، نردبان ترقی می سازند؟! شقاوت و ضلالت، بالاتر از اینکه هر نفس استکبارگران، هزاران آه جانسوز ضعفا و محرومان را به دنبال دارد؟!

وعده خداوند

«... و کسانی که در راه حق تلاش کنند، ما به راه های خود هدایتشان می کنیم» این همان وعده تخلف ناپذیر خداوندی است که توشه امید راه سپاران شده است. با خدا مکر کردند و مکر خدا غالب خواهد آمد. چه زیبا و عمیق فرمود آن سرور آزادگی، سیدالساجدین علیه السلام که: «سپاس خدا را که دشمنان ما را نادان قرار داد!»

روزنه های عدالت خواهی، سقف جهان را شکافته و چیزی به طلوع خورشید رستگاری نمانده است.

این است هنگامه نبرد با دشمنی که نادان است و مستکبر؛ دشمنی که مغرور است و بی بنیاد چون باد!

باید برخاست

بر ماست و بر تمام یاران صبح در تمام نقاط این کره خاکی، که برخیزیم و در قیامی راستین و انقلابی گسترده، مبارزه ازلی حق در برابر باطل را پرچم داری کنیم. بر ماست تا دشمنی و عداوت همواره مان را بر شیاطین به اثبات برسانیم؛ با فریاد بلیغ هو الحق...

مبارزه با استکبار

استکبار، همزاد شیطان

رزیتا نعمتی

آنجا که قابیل نخستین بار، سنگی به سوی هابیل رها کرد، شیطان دانه استکبار را کاشت. کسی نمی داند آن روز چند شنبه بود؛ اما نواده های قابیل، بعد از آن تمام روزهای هفته، به یاد پدران خود آتش می سوزانند تا طعم قساوت، به زیردندان تاریخ باقی بماند و مظلومیت، کلمه ای همزاد ستمگری باشد.

آری! چه کسی صدای معصومیت بشر را از زندان های ابوغُرَیب و گوانتانامو و جغرافیای زخمی زمین، پاسخگو خواهد بود؟

بیایید ای هابیلیان، سکوت را بشکنید که کسی در راه است.

تحلیل، بهانه تحمیل

مستکبرانی که در غارهای تیره مادیت، اندیشه سیاه شیطان را به هر گوشه این جهان صادر می کنند، حرف هایمان را نمی فهمند! بگذارید به دور مسلمانی ما خطی از تحریم بکشند؛ زیرا از روز ازل، حساب حق از باطل جدا بوده است. دین، تبری ست بر دوش ابراهیم که با بت ها هرگز سازش نمی کند؛ پس ای دست های مسلمان، بیایید «ید واحده» باشیم که حتی میزهای مذاکره می دانند، فرعونیان هرگز برای «تحلیل» نمی آیند که آنها همواره به جز «تحمیل» حرفی ندارند.

امنیت، در انتظار موعود

آنها که طعم جنگ را به گلوی کودکان مسلمان می چشانند، غافل از آنند که ایمان، از حلقه های درد، زنجیر اتحاد می سازد، تا دزدان نفت، سرزمین های مسلمان نشین را در بند نکنند.

حالا کوچه های فلسطین، به رمی جمرات شیطان می پردازد تا جوخه های آتش را مظلومانه پاسخ گوید و مقبره های دسته جمعی جنوب عراق، گواه تمدن زدگی مستکبران باشد.

حالا خیمه گاه جهان، پر از شمر است. بگذارید (شورای امنیت عشق) را فریاد کنیم تا مگر مصلح موعود، به سوی ما بازگردد و ترازوی نامیزان عدالت جهان را به دست های خویش، موزون کند.

نقاب های دوستی

بارالها! چشم انتظار معجزه ای از سوی توایم تا فتنه های پنهان مهاجم را از افکار عشق، بیرون کنیم.

امروز دیگر گازهای شیمیایی های جبهه های نبرد بی رنگند و پاورچین و بی صدا، از دهان تبلیغات استکباری سرریز می شوند.

امروز، تیرهای دشمن در مدل های وارداتی پنهان شده اند تا قلب آرمان را نشانه بگیرند و گرگ های قصه، در مادرانه ترین شمایل، به لالایی بپردازند و بره های غافل را از دهکده جهانی اصالت، جدا کنند.

بارالها! مگذار دسیسه هایی که ساعاتی مدید طراحی شده اند بی هیچ اندیشه ای، با دست های جوان این مرز و بوم درآمیزد که من اهل سرزمینی هستم که شاعران آن می گویند: «دشمن چون از همه راه بازماند سلسله دوستی بجنباند».

زیرنویس

آنچه امروزه برای مستکبران جهانی بیشتر از دست یافتن به ذخایر ملل اهمیت دارد، رخنه در افکار و فرهنگ جوانان آن مملکت است.

لانه عنکبوت

اعظم جودی

ای قوم آزاده زمین! از هر کران که هستید، پایداری پیشه کنید که روز رهایی نزدیک است. ارزش نور، به میزان پایداری اش در نبرد با تاریکی است. قدر سرو، به ایستادگی در برابر جان ستیزنده زمستان است. امریکا، لانه عنکبوت است که برای پشه ها و مگس ها سهمگین می نماید؛ پس عقاب تیزپرواز آسمان پایداری باشید که از پروای بال هایتان، عنکبوت، دام برچیند. شکست، تقدیر مستکبران است.

سربازان محمد صلی الله علیه و آله وسلم

ای فرزندان آب و آیینه؛ ای حماسه سازان عشق و سربازان محمد صلی الله علیه و آله وسلم که هر روز، صف سپاه محمد را پنج بار در مساجد نیاز برپا می دارید! سر بالا گیرید تا فرشتگان مقرب، از شکوه جهادتان، سان ببینند.

به هیبت پوشالی دشمن نیندیشید که هزار فرشته بر بال های یقینتان، مترصد فرمان همت شمایند. مشت هایتان از هر بمبی و سلاحی ویران گرتر است و نامتان، لرزه بر جان مستکبران جهانی می اندازد. پس به نام محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، به نام علی علیه السلام ، مقصد، پیروزی بر ظلم جهانی؛ یاعلی!

آبان 90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۱:۳۵
فاصله گلناری

آیت الله گلپایگانی چلچراغ

صبح دوم فروردین سال 1342 هجری شمسی بود .ابر سیاهی آسمان شهر قم را پوشانده بود . باد سردی شاخه هایتازه شکفته ی درختان را در هم می پیچید. شهر سیاهپوش بود. بازارچه ی پر جنب و جوش شیخان در سکوتی ترسناک فرورفته بود. گاه و بیگاه غرش کامیونهای نظامی که نیمه شب وارد قم شده بودندسکوت خیابان ها را در هم می شکست. خورشید هر چند لحظه از لا به لای ابرهای سیاه سرک می کشید . زائران گروه گروه برای زیارت به طرف حرم حضرت معصومه (س) می رفتند. گاهی می ایستادند و اعلامیه هایی را می خواندند. آیت الله گلپایگانی مردم را به مناسبت شهادت امام صادق(ع) برای عزاداری به فیضیه فراخوانده بود. علما در گوشه و کنار شهر ، مجلس عزا برگزار کرده بودند. عده ای به سوی «یخچال قاضی» می رفتند تا خود را به خان ی آیت الله خمینی برسانند و در مجلس عزا شرکت کنند. شهر در غرق سربازان بود . ظهر نشده بود که این خبر در سراسر شهر پخش شد: «مزدوران شاه در منزل آیت الله خمینی قصد آشوب داشتند که با مقاومت روحانیون ناکام ماندند.»

شهر قم لحظه به لحظه شلوغتر می شد . مأمورانی که با اتوبوس و سواری وارد شهر می شدند ، یکراست به طرف مدرسه ی فیضیه می رفتند. کامیون های نظامی که روی آنها نوشته شده بود: «لشکر یک گار – گردان مخابرات» خیابانها را دور می زدند و به سوی حرم می رفتند. حرم و مدرسه ی فیضیه در محاصره ی نیروهای امنیتی بود. مردم دسته دسته از کنار مأموران می گذشتند و به طرف فیضیه حرکت می کردند. کماندو ها که لباس روستایی به تن کرده بودند در لابه لای جمعیت پراکنده می شدند و همراه با زائران و روحانیان در گوشه و کنار فیضیه جا می گرفتند . صحن وسیع فیضیه از جمعیت موج می زد . لحظه به لحظه به انبوه عزاداران افزوده می شد. همه منتظر آقا بودند ؛ اما هیچ کس از حادثه ای که قرار بود اتفاق بافتد خبری نداشت . هیچ کس نمی دانست که شاه به خاطر مخالفتهای علما با دربار دستور داده است که با قتل و غارت در فیضیه صدای آنها را خاموش کنند. روحانیان وطلاب در صف های منظم جلو جمعیت نشسته بودند . همه لباس سیاه به تن داشتند. سخنران با صلواتهای پی در پی جمعیت برخاست و روی منبر نشست.

حجه الاسلام آل طه که سخرانی توانا بود شروع به حمد و ثنای خدا کرد . اوبه سر و صداهای گوشه و کنار بی توجه بود و مردم را پند میداد. ناگهان ناشناسی سنگی به طرف او پرتاب کرد. سپس نعره ای از سمت چپ بلند شد و فریاد جاوید شاه همه را حیران کرد.پس از آن چند نفر نزدیک حوض با هم گلاویز شدند و مجلس به آشوب کشیده شد. مأموران به جان مردم بی دفاع افتادندو با مشتو لگد بر سر و صورت مردم کوبیدند.  ناله های دلخراش مردم در فضای وهم آلود، دیوارها را می لرزاند. بعضی با مأموران درگیر شدند. طلبه ی جوانی مشت محکمی بر دهان غریبه ای زد که فریاد زده بود: «جاوید شاه». دندان های مأمور شکست وفریادش بلند شد . البته ناله و فریاد از هر گوشه ای بلند بود. سخنران تلاش می کرد تا جمعیت را ساکت کند ؛ اما بی فایده بود. زائرانی که از شهرها وروستاهای دور دست آمده بودند، وحشت زده و حیران ، نمی دانستند چه کنند. مأموران عربده می کشیدند و با پنجه بکس و چماق ، مردم را کتک می زدند. مردم خشمگین هم با آنها درگیر می شدند. هر لحظه وضع آشفته تر می شد. هر کس تلاش می کرد تا چیزی بدست آورد و از خود دفاع کند .

آیت الله گلپایگانی

 

یکی از نزدیکان آیت الله گلپایگانی به شدت نگران بود ، چون می دانست که وی به سوی فیضیه می آید؛ اما اگر آقا به مجلس می آمد ، حتماً آسیب می دید . پس او به هر سختی که بود از مدرسه بیرون آمد با گامهای سریع از میان کامیونها گذشت و به سمت گذرخان راه کج کرد . با دیدن آقا که با جمعی از خیابان می گذشت، دلش فرو ریخت. جلو رفت. هنوز فریادهای مردم از فیضیه به گوش می رسید . ملتمسانه گفت : «آقا ، صلاح نیست شما به مدرسه بروید . وضع مدرسه آشفته است.»

آقا لحظه ای ایستاد . جیپی با سرعت به طرف خیابان چهار مردان می رفت. آقا نگاهی به گنبد طلایی کرد. بعد به سوی ماشینهای ارتشی و سربازان سر چرخاند. صورتهای مأموران از زیر کلاه آهنی دیده نمی شد. نوک سر نیزه هایشان برق می زد . دسته ای کبوتر هراسان از فیضیه دور می شدند. آقا سر از آسمان برگرفت و گفت :«نمی شود ما مردم را به کتک دعوت کنیم و خودمان فرار کنیم.»

بعد با گامهایی استوار به طرف فیضیه راه افتاد . وِلوِله ی جمعیت با دیدن آیت الله گلپایگانی فرو نشست . مأموران که ترسیده بودند ساکت شدند. لحظه ها به کندی می گذشت . سکوت، صحن مدرسه را فرا گرفته بود حجت الاسلام انصاری که سخنرانی زبردست و توانا بود سر رشته ی سخن را به دست گرفت. وی درباره ی زندگانی امام صادق(ع) شروع به صحبت کرد . سپس از فیضیه به عنوان «دانشگاه امام صادق» یاد کرد و از ستم هایی که به حضرت شده بود نالید. ناگهان صدای پر مهیب صلوات در مدرسه پیچید. به دمبال آن همهمه و فریادهای کماندوها مجلس را از هم پاشید . مردم پیوسته صلوات می فرستادند. سخنران مردم را به آرامش فراخواند؛ اما بی فایده بود. مأموران بی پروا نعره می کشیدند و ناسزا می گفتند و اطرافیانشان را کتک می زدند. از هر طرف فریادی به گوش می رسید . غروب دلهره آوری بود. سخنران که از رفتارهای خشونت آمیز دژخیمان به تنگ آمده بود، فریاد زد: «آی مردم! ای مسلمانهایی که از صدها فرسنگ راه به این شهر مقدس آمده اید ! وقتی به شهر و دیار خود بازگشتید، به همه بگویید که دیگر به روحانیت اجازه ی ذکر مصیبت برای رئیس مذهب جعفری را نمی دهند.»

سپس پایین آمد. یکی از مأموران سبیلو که عربده می کشید، جلو رفت و ناگهان میروفون را گرفت و گفت :«به روح پر فتوح اعلا حضرت فقید، رضا شاه کبیر صلوات.»

سکوت مدرسه را فرا گرفت. طلبه ی جوانی فریاد زد :«خفه شو ،مردک بی شرم.»

بلندگو قطع شد و مجلس به هم ریخت. سپس عربده های مستانه وناله های دلخراش مدرسه را فرا گرفت .مأموران عربده کشان وارد حجره ها می شدند . همه جا در تعقیب طلبه ها بودند . آنها را از اتاقها بیرون می آوردند و زیر ضربات مشت و لگد می گرفتند و به داخل مدرسه یا رودخانه ی پشت مدرسه پرت می کردند. ناله های گوش خراش از هر سو شنیده می شد . ترس و وحشت بر همه جا سایه انداخته بود . بوی دود و خون از صحن مدرسه به مشام می رسید . کماندوها با شکستن شاخه های درختان به جان روحانیون افتاده بودند . آنها را کتک می زدند و ناسزا می گفتند. حجره های مدرسه یکی پس از دیگری ویران می شد. کتابها و قرآنها در میان شعله های آتش می سوختند. آه و ناله ی زخمی ها از چهار طرف به گوش می رسید .سرکرده ی آنها که فردی به نام سرهنگ مولوی بود و دست کشهای سفیدی به دست داشت ، با اشاره ی انگشت مأموران را رهبری می کرد . یکباره کماندوها به حجره ی آیت الله گلپایگانی حمله کردند؛ اما مردم و روحانیون جلو آنها را گرفتند. هر کسی به گونه ای تلاش می کرد تا کماندوها را دور کند. چند نفر از پشت بام سنگ وپاره آجر پرتاب می کردند. پرندگانی که هر غروب روی درختان سرو و بید به استراحت مشغول بودند مضطرب از این طرف به آن طرف می پریدند و دور مدرسه چرخ می زدند. آنها هم با فریادها وناله های مردم هم نوا شده بودند. لحظه به لحظه مقاومت مردم بیشتر می شد. عده ای خود را به ایوان می رساندند. چند نوجوان با سنگ و آجر از پشت بام، امان مأموران را بریده بودند . سرهنگ مولوی که احساس می کرد هر لحظه بر جمعیت خشمگین و خروشان افزوده می شود مخفیانه در میان هیاهوی مردم بیرون رفت. به دنبال او مأموران پا به فرار گذاشتند.

ساعتنی بعد فیضیه ی غرق در خون آرام شد . فقط صدای ناله های زخمی ها به گوش می رسید. همه جا بوی خون و دود بود و جنازه های بیهوش و بیجان در گوشه و کنار افتاده بودند. حجره ها ویران شده بود. کتابهای نیمه سوخته ،سماور، قابلمه و.... حیاط مدرسه را پر کرده بود . کفشهای بی صاحب ،عمامه های سیاه و سفید، وسایل ساده ی طلبه ها در گوشه و کنار دیده می شد. گریه ی بعضی که آقا را صدا می زدند فضا را غمگینتر می کرد. هیچ کس نمیب دانست چه بلایی سر مرجع شیعیان آمده است. طلبه ی جوانی بیا دست شکسته به درخت سروی تکیه داده بود و آقا را صدا می زد . همه نگران حال او بودند.

خبر حمله ی مأموران شاه زودتر از همه جا به خانه ی امام خمینی رسید. سپس شهر را فرا گرفت. چهره ی امام با شنیدن این خبر غمگین شد. امام بر خاست تا به فیضیه برود. وارد حیاط شد؛ اما کسانی که برای نگهبانی از امام در حیاط جمع شده بودند نمی گذاشتند که وی بیرون برود. التماس می کردند و با چشمانی گریان می گفتند :«خطر دارد . وظیفه ی ماست که از جان شما محافظت کنیم. ساواکی ها همه جا هستند و قصد دارند شما را بکشند.»

اما امام اصرار می کرد که خارج شود . مردم صف کشیده بودند و نمی گذاشتند بیرون برود. امام با بغضی در گلو فریاد زد :«من باید به فیضیه بروم وببینم بر طلبه هایم چه می گذرد.»

سپس از اطرافیان خواست که به عیادت مجروحان بروندو به آنها کمک کنند. از آن طرف فیضیه آرام آرام خلوت می شد . شایعه ی حمله ی مأموران به خانه ی امام عده ای را به آنجا کشانده بود. شب با گامهای تندش پرده ی غم و اندوه را بر سر شهر می گشید. شب بود و وحشت حمله ی دوباره ی کماندوها . وقتی همه مطمئن شدند که مأموران رفته اند، آیت الله گلپایگانی بیرون آمد . آپار خشم و اندوه بر چهره ی وی نمایان بود. او از رفتار مأموران خشمگین و از بلایی که سر غزتداران بی دفاع آمده بود، غمگین بود. با ناراحتی از فیضیه بیرون رفت . تا وقتی به خانه رسید فرزندش سید مهدی را صدا زد . حتی لحظه ای روحانیان و مردم بیچاره از یادش نمی رفتند. از او خواست تا هر چه زودتر به بیمارستانهای شهر سرکشی کندو از حال زخمی ها جویا شود.

ساعتی بعد که سید مهدی ناراحت برگشت و خبر آورد :«هیچ بیمارستانی زخمی ها را نپذیرفته است!.» قلب آقا مالامال از اندوه شد . ساواک دستور داده بود که هیچ پزشکی زخمی ها را مداوا نکند. آیت الله گلپایگانی فوری از فرزندش خواست که زخمی ها و آسیب دیدگان را به خانه ی خود بیاورند. سپس به دنبال چند پزشک فرستاد تا بیایند و آنها را درمان کنند.

مدتی بعد از این ماجرا وی تصمیم گرفت برای رفاه حال روحانیان و مردم بیمارستانی تأسیس کند. چند ماه بعد دستور داد تا سنگ بنای آن را نهادند. پس از تأسیس هم هر چهارشنبه به عیادت بیماران می رفت. امروزه بیمارستان آیت الله گلپایگانی یکی از مجهزترین بیمارستان های استان قم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۹ ، ۰۰:۲۷
فاصله گلناری

دبیرکل جمعیت عمل اسلامی بحرین تأکید کرد: رویدادهای بحرین ، انقلابی مردمی و جنبشی فراگیر است که مانند سایر حرکت های مردمی باهدف سرنگونی استبداد و دیکتاتوری شکل گرفته است.
به گزارش خبرگزاری آریا به نقل از شبکه خبری العالم، شیخ عبدالله صالح روز سه شنبه گفت: مردم بحرین در جریان تظاهرات مسالمت آمیز برای بیان خواست های خود با نیروهای امنیتی تا بن دندان مسلح مواجه هستند که با استفاده از سلاح های ممنوعه به مقابله با تظاهرکنندگان می پردازند.
وی با ابراز شگفتی از روش وحشیانه دولت در برخورد با شهروندان بحرین که خواستار دستیابی به حقوق مشروعشان هستند ، افزود : ابزارهای سرکوب به کار گرفته شده توسط پلیس بحرین باعث کشته شدن دو شهروند در دو روز اخیر شده است.
روز سه شنبه هنگام تشییع جنازه علی عبدالهادی مشیمع که دیروز( دوشنبه ) در خلال تظاهرات مسالمت آمیز کشته شده بود، سرنشینان چهار خودروی گشت امنیتی به سمت مردم تیزاندازی کردند که در نتیجه یکی از شرکت کنندگان در تشییع جنازه به نام فاضل سلمان متروک به ضرب گلوله نیروهای پلیس کشته شد.

 

ایران و بحرین

بحرین

مجمع الجزایر بحرین متشکل از 35 جزیره بزرگ و کوچک با وسعتی معادل 695 کیلومتر مربع می‌باشد که بزرگ‌ترین جزیره این کشور که پایتخت آن هم می‌باشد، منامه نام دارد. این کشور پیشتر به ایران تعلق داشت که در زمان محمدرضا شاه از ایران جدا شد.

جمعیت بحرین بالغ بر 690000 نفر می‌باشد که حدود یک سوم آن را خارجیان تشکیل می‌دهند ایرانیان درصدر اتباع خارجی قرار دارند. علی‌رغم اکثریت عددی شیعیان ،‌ حکومت در دست خاندان سنی آل خلیفه می‌باشد و به تبع فقر بالنسبه چشم‌گیر ،‌ شیعیان این امارت در ساختار سیاسی آن جایگاهی نداشتند. نیروهای دولتی این امیرنشین نیز ،‌ بنا بر انگیزه‌های سیاسی و عصبیت‌های مذهبی ،‌هرگونه تظاهرات از ناحیه شیعیان بحرین را سرکوب کرده‌اند .

تأثیرات انقلاب اسلامی بر مردم و حرکت‌های مردمی

بحرین ،‌ چه قبل و چه بعد از انقلاب ایران ،‌ کانون رستاخیز شیعی در کشورهای خلیج فارس بوده است. این امر به طور مستقیم از وضع جمعیتی ،‌ اجتماعی و اقتصادی جزیره ناشی می‌شود. در مقایسه با حاکمه سنی که بر این کشور مسلط هستند شیعیان از اکثریت جمعیتی برخوردار می‌باشند. هم خانواده حاکم شیخ عیسی آل خلیفه و هم بیشتر نخبگان سیاسی به آیین سنی متعلق هستند بیگانگی جامعه شیعه ‌(‌ باحکومت )‌ بیشتر به علت اصلیت ایرانی بعضی اعضای آن ،‌تقویت می‌شود زیرا که در میان شیعیان بحرین همیشه احساساتی به طرفداری از ایران وجود داشته است به علاوه دعاوی طولانی ایران نسبت به جزیره بر شکاف میان سنی و شیعه افزوده است با یک چنین سابقه‌ای بنیادگرایی شیعه به دنبال انقلاب ایران به عنوان یک جنبش نیرومند در صحنه ظاهر شد.

تا قبل از قیام امام خمینی (ره) شیعیان خلیج فارس فاقد سابقه مقاومت ستیزجویانه در برابر حکومتهای زورگو بودند. آنان در بسیاری موارد احساس می کردند که در حاشیه قراردارند،‌ لیکن هیچ‌گاه شکایات و نارضایتی‌های خود را به صورت قیام و طغیان بروز نداده و نیز نکوشیده بودند که از طریق کودتا دولتی را سرنگون کنند برخی از آنان حداکثر از طریق تظاهرات و ناآرامی به نفوذهای خارج از جامعه خود واکنش نشان می‌دادند.

بحرین ،‌ چه قبل و چه بعد از انقلاب ایران ،‌ کانون رستاخیز شیعی در کشورهای خلیج فارس بوده است

هنگام پیروزی انقلاب اسلامی مقامات بحرینی از آن استقبال کردند و مطبوعات به تجلیل از رهبری آن پرداختند نماینده سازمان آزادی‌بخش بحرین طی یک مصاحبه پیرامون انقلاب اسلامی ایران اظهار داشت ملت مسلمان بحرین از اوایل نهضت عملیات و تظاهرات بزرگ ملت مسلمان ایران ،‌علیه رژیم منحوس شاه را پی گیری میکردند و هر لحظه‌ در انتظار دریافت اخبار جدید از اوضاع داخلی ایران به سر می‌بردند. وی که از روابط عمیق دو ملت مسلمان ایران و بحرین سخن می‌گفت اضافه کرد: تنها آرزوی ملت بحرین پیروزی انقلاب در ایران بود و اهمیت اخبار ایران به جایی رسید که در بحرین هر کسی فکر میکرد این اخبار در داخل بحرین جریان دارد و به خود مردم بحرین مربوط است.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، مردم بحرین با حمل پلاکارد تظاهرات عظمیی به حمایت و همبستگی با انقلاب اسلامی ایران بر پا کردن همبستگی و اتحاد مردم مسلمان بحرین با مردم مسلمان و انقلابی ایران به حدی بود که سازمان آزادی بخش بحرین به عنوان نماینده همین مردم قبل از پیروزی با رهبران انقلابی ایران ارتباط داشته و همکاری میکرد.

در ماه اوت 1979 رسانه‌های همگانی ایران اعلام کردند هادی مدرسی از طرف امام خمینی به عنوان نماینده شخصی او در بحرین منصوب شده است. در بحرین سخنرانی مدرسی به دو تظاهرات علنی منجر شد یکی از آنها با اجازه مقامات روز 17 اوت مصادف یا روزی که امام خمینی آن را روز قدس نامیده بود، برگزار شد تظاهرات دوم روز 19 اوت به دنبال بازداشت او سبب شد که حدود 500 نفر تظاهرات کرده و خواستار آزادی او شوند که 28 تن از آنان بازداشت شدند آنگاه مقامات بحرینی روز 31 اوت مدرسی را اخراج کردند اگر چه این اقدامات سبب آرامش نسبی اوضاع گردید با این حال موج تظاهرات و ناآرامی‌ها شکل و محتوای خود را مرهون ابتکار و برنامه‌ریزی ایران بود بدین سان اعلامیه‌ها یا افرادی که الهام بخش این تظاهرات بودند،‌ ضرورتا بر شکایات و نارضایی‌های جوامع شیعه متمرکز نکرده بلکه بیشتر بازتاب خواسته‌های سیاسی ایران بود.

معهذا انقلاب ایران ،‌در بین شیعیان بومی کشورهای خلیج فارس پاسخ مساعدی یافته بود تظاهرات 19 اوت 1979 در بحرین نمودار چیزی بیش از یک پاسخ ساده به تحریکات خارجی بود.

روز 31 دسامبر 1981 مقامات بحرین اعلام کردند توطئه‌ای را که علیه رژیم حاکم پی‌ریزی شده بود سرکوب و ده‌ها تن را که در این توطئه مشارکت داشته‌اند بازداشت کرده‌اند. آنها این توطئه را متوجه جبهه آزادی‌ بخش اسلامی بحرین به رهبری مدرسی نمودند که در آن هنگام پخش رادیویی امور خلیج شبکه رادیویی ایران را رسما اداره می کرد.

تنها آرزوی ملت بحرین پیروزی انقلاب در ایران بود و اهمیت اخبار ایران به جایی رسید که در بحرین هر کسی فکر میکرد این اخبار در داخل بحرین جریان دارد و به خود مردم بحرین مربوط است

بنا به ادعای دولت بحرین عده‌ای از ساکنان پیشین کشورهای خلیج فارس با کمک احتمالی مقامات ایران در کار با مواد منفجره و خرابکاری تعلیم دیده و پنهانی وارد بحرین شده بودند. آنان قرار بود سلاحهایی را به کار برند که توسط یک گروه محلی تحت کنترل ایران درچنین مخفیگاه نزدیک منامه کار گذاشته شده بود آنگاه قرار بود که آنها لباس افراد پلیس را به تن کنند و مردم را به قیام همگانی فرا خوانند هدف نهایی عبارت از برپایی یک جمهوری اسلامی به رهبری مدرسی در بحرین بود . دولت ایران به دست داشتن در توطئه متهم و از جمله ادعا گردید که پنج هاورکرافت پر از افراد مسلح و تجهیزات آماده بود از بوشهر عزیمت و به اجرای شورش مزبور یاری رسانند. این ادعا از طرف دولت ایران تکذیب گردید.

مسلمانان بحرین با تأثیر پذیری از انقلاب اسلامی و نیز حمایت انقلابیون ایرانی حرکات چندی بر علیه حکام خود انجام دادند . ایران مبارزه تبلیغاتی شدیدی در جهت صدور انقلاب در حوزه خلیج فارس به راه انداخت و از طریق انتشار جزوه‌ها و پیامهای رادیویی " صدای انقلاب اسلامی "‌ به زبان عربی و نوارها و سخنرانیها و توده‌های مسلمان عموما و شیعیان را خصوصا تحت تأثیر قرار می‌داد در روز 24 آوریل 1980 و به دنبال بازداشت و اعدام آیت الله سید محمد باقر صدر رهبر مذهبی شیعیان عراق شیعیان در منامه پایتخت بحرین دست به تظاهرات زدند. پلیس جمعیت تظاهر کند گان را متفرق و عده‌ای از آنها را بازداشت شدگان چند روز بعد در گذشت و گفته شد که مرگ او در اثر شکنجه به دست افراد پلیس بوده است. این واقعه به نوبه خود باعث بروز چندین تظاهرات دیگر در ماه مه گردید.

برخلاف تظاهرات مردمی سالهای 1979 و 1980 اعتراضات بعدی شیعیان ، تقریبا به طور تمام و کمال خشونت بار بوده است تشدید خشونت تا حد زیادی معلول شعله ور شدن جنگ ایران و عراق در سپتامبر 1980 و جهت گیری بعدی این کشورها بوده است کشورهای خلیج فارس به عراق کمک مالی می کردند و تسلیحات و تجهیزات در اختیار آن کشور قرار می‌دادند.

بحرین

طی سال‌های 1979 و 1980 رژیم‌هایی که مواجه به اعتراضات شدید و بعضا خشونت بار بودند توجه بی‌سابقه‌ای به تدوین فرمول سیاسی در قبال سکنه شیعه خود مبذول داشتند این هم بر تشویق مبتنی بود و هم بر تنبیه فی‌المثل در عربستان سعودی منابع مالی برای برق رسانی در مقیاس وسیعی پروژه‌های خشک کردن باتلاق‌ها احداث مدارس و بیمارستانه در قطیف و سایر شهرهای شیعه نشین تخصیص یافت اعضای طراز اول خاندان سلطنتی از این منطقه دیدار می‌کردند تا با بزرگان و مشاهیر شیعه ملاقات کنند.

هنگام پیروزی انقلاب اسلامی مقامات بحرینی از آن استقبال کردند و مطبوعات به تجلیل از رهبری آن پرداختند

در سایر کشورهای خلیج فارس نیز برنامه‌های مشابهی به مورد اجرا گذاشته شد. در عین حال شیوه‌های توسل به زور نیز از نظر مقامات برای سرکوب کردن شورش‌های شیعه دور نگه داشته نشد اخراج افرادی نظیر مدرسی شیعیان انقلابی را از وجود رهبران‌شان محروم ساخت و همین امر به احتمال قوی ضربه‌ای جدی بر قیام‌های مردمی وارد آورد از این گذشته شورش‌ها،‌ بی‌رحمانه سرکوب شده و بازداشتهایی صورت می گرفت که غالبا با شکنجه همراه بود.

رهبران جبهه آزادی‌بخش اسلای بحرین به این نتیجه رسیدند که تظاهرات مردمی هرگز به سرنگونی رژیم منجر نمی‌شود،‌ بنابراین به روش‌های ستیزه‌ جویانه متوسل شدند بنا به گفته رهبر جبهه ،‌تظاهرات آوریل و مه 1980 که به "شهادت" برخی از شرکت کندگان شیعه منجر شد، جبهه را بر آن داشت که تکوین یک جنبش مردمی فی‌نفسه کافی نیست و واکنش مناسب‌تر ،‌ توسل به اقدامات مستقیم ضد حکومتی است. سازمانهای انقلابی شیعه با در پیش گرفتن اقدامات تند عملی ، ‌بهانه لازم را به حکومت برای تشدید اقدامات سرکوبگرانه دادند.

اگر چه با کمک نمایندگان امام خمینی ،‌هم آوازی و وحدت شیعیان خلیج فارس با انقلاب ایران رو به رشد نهاد،‌ اما در 1980 هنگامی که این ناآرامی به اوج خود رسید،‌ جوامع شیعه موفق نشدند خشم خود را در قالب یک نهضت سیاسی سازمان دهند گروه‌های اپوزیسیون رادیکال شیعه در خلیج فارس که از پشتیبانی مردمی و رهبری پویا و اصیل محروم بودند تماما به حمایت خارجی متکی باقی ماند و ایران مطابق با ضروریات استراتژی منطقه‌ای خود از آنها حمایت می‌کرد.

 

 عکس 
رژیم حاکم مجمع الجزایر بحرین نگران انقلاب مردمی است

نظام حاکم بحرین از بیم سرایت انقلاب مصر به این مجمع‌الجزایر، مانع برپایی تظاهرات مسالمت‌آمیز گروه‌های سیاسی بحرین در حمایت از ملت مصر شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی العالم به نقل از پایگاه خبری الجوار، نیروهای امنیتی بحرین مانع برپایی تظاهرات اعتراضی نیروهای معارض حکومت بحرین در روز سه‌شنبه در مقابل سفارت مصر در منطقه ماحوز در این جزایر شدند.
این گروه‌ها و نیروهای سیاسی درباره ممانعت رژیم حاکم بر مجمع‌الجزایر بحرین از برگزاری تظاهرات و تحصن مسالمت‌آمیز در بحرین در حمایت از ملت مصر ابراز نگرانی کردند. زیرا این اقدام در حمایت از مردمی صورت می‌گرفت که در حال انجام یک انتفاضه عادلانه در مصر هستند.
این گروه‌های سیاسی اعلام کردند که مخالفت رژیم بحرین با این اقدام، مصادره آزادی بیان و نادیده‌گرفتن حق تجمع و تحصن مسالمت‌آمیز شهروندان به شمار می‌آید و این خلاف قانون اساسی است.
به گزارش فارس حاکم مجمع‌الجزایر بحرین چندی پیش در آستانه عاشورای حسینی (ع) بر خلاف سال‌های گذشته که نشان از هراس آنها از فراگیر شدن انقلاب تونس در جهان عرب دارد، اعلام کرد که این کشور از هیچ تلاشی برای بهتر برگزار شدن مناسبت‌های دینی دریغ نمی‌کند.
سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر همواره نگرانی و محکومیت شدید خود را در مورد نقض حقوق بشر علیه شهروندان شیعه بحرینی اعلام کرد.
با وجود اینکه شیعیان اکثریت بزرگ بحرین را تشکیل می‌دهند و جمعیت آنان بین 65 تا 70% این جزایر است، ولی حکومت در دست اقلیت اهل تسنن است که با به کارگیری سیاست تفرقه مذهبی شدید در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حقوق شیعیان را پایمال می‌کند.
حکومت بحرین همچنین برای تغییر ترکیب جمعیتی بحرین از چند سال پیش شروع به دادن تابعیت بحرینی به افراد سنی مذهب از کشورهای جنوب شرقی آسیا کرده است و با این سیاست قصد از اکثریت انداختن شیعه را دارد.
حکومت بحرین در حالی امکانات اقتصادی و اجتماعی فراوانی از جمله مسکن و شغل را در اختیار این افراد قرار می‌دهد که شهروندان اصلی از ساده ترین حقوق انسانی خود محرومند.
سازمان‌هی دفاع از حقوق بشر همواره از حکومت بحرین خواسته‌اند از نقض حقوق بشر دست بردارد و سیاست‌های تفرقه مذهبی را به پایان برد و حقوق سیاسی و اجتماعی اکثریت شیعه را تضمین کرده و در صدد جبران حقوق قربانیان و رفع محرومیت از آنان باشد.
از سوی دیگر شیعیان بحرین توانستند در انتخابات اکتبر گذشته این جزایر با به دست آوردن 18 کرسی از مجموع 40 کرسی پارلمان یک پیروزی چشمگیر کسب کنند با وجود اینکه دولت بحرین در آستانه برگزاری انتخابات پارلمانی با ادعاهایی چون تلاش برای براندازی حکومت و دخالت در اقدامات تروریستی، صدها فعال بحرینی از جمله 23 رهبر گروه‌های شیعه را دستگیر کرد تا مانع نامزدی یا فعالیت آنها در انتخابات این کشور شود.
ناظران معتقدند که سقوط دولت تونس و انتفاضه مردمی مصر پیامی برای بسیاری از کشورهای عربی است که یک خاندان سال‌های طولانی قدرت را در دست دارد و همین موضوع هراس پادشاهان و سردمداران قدرت در رژیم‌های عربی را برانگیخته است.
بهمن 89
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۹ ، ۰۰:۱۱
فاصله گلناری